اجتماعی به هم میخورد ، عقايد و افكار و ارادهها و نيروهای افراد انبوهیدنبالروی فكر و عقيده و اراده شخص میگردد ، مانند باری كه يك طرفسنگين و يك طرف سبك باشد ، بالاخره به منزل نمیرسد . اگر مالكيت شخصیباشد و ارث نباشد ، خطر فاصله طبقاتی زياد نيست ، ولی اگر ارث در كارباشد ، سرمايهها از نسلی به نسلی منتقل ، و در اثر تراكم فعاليتهای نسلها، سرمايههای افزايش میيابد و فواصل عظيم طبقاتی پديد میآيد . جواب اين است كه اولا اين دليل كه میگويد ارث سبب میشود كه ثروت درنسلهای متوالی متمركز گردد ، ضد استدلال دوم است كه میگفت لازمه ارث ،فاسد شدن و تنبل شدن نسل است . ثانيا در اسلام مالياتهايی به نام زكات وخمس وضع شده كه خود به خود فواصل طبقاتی را كم میكند . ثالثا ، ارثاسلامی تقسيم و كوچك كردن مال است ، برخلاف ارث مسيحی كه در اختيارمورث است . رابعا اصل ديگری در اسلام است كه به حكومت شرعی و قانونیحق میدهد مالياتهايی طبق مصالح اجتماع ، عنداللزوم به خاطر مصالح اجتماع، مثل اين كه حاجت خاص اجتماعی پديد آمده ، و يا به خاطر حفظ تعادلاجتماع ، وضع كند . ماليات اسلامی منحصر به زكات و خمس نيست ، زكات وخمس ، مالياتهايی است كه برای هميشه در حدود نصاب و درآمد معين وضعشده و برای هميشه ثابت است . يك سلسله مالياتهايی موقت است كه دراختيار حكام است . از اين جهت مانند مجازاتهاست كه بعضی از آنها ازطرف اسلام تعيين و تحديد شده ، چون قابل تحديد بوده ، مثل حد زنا ، سرقت، قتل ، محارب ، ساير مجازاتها به نام " تعزير " در اختيار حكومتاست . |