نگه داشت . و نه ممكن است با مقتضيات زمان هماهنگی نكرد . پابند بودنبه مقررات ثابت و يكنواخت مانع انعطاف و انطباق با مقتضيات زمان وهماهنگی با قافله تمدن است . بدون شك مهمترين مسالهای كه اديان و بالاخص اسلام در اين عصر با آنمواجه است همين مساله . است نسل جديد جز درباره تحول و دگرگونی و نوطلبی و درك مقتضيات زمان نمیانديشد . در مواجهه با اين نسل ، اولينسخنی كه به گوش میرسد همين است . از نظر افراطيهای اين نسل ، مذهب ونوخواهی دو پديده متضادند : خاصيت نوخواهی ، تحرك و پشت كردن به گذشتهاست و خاصيت مذهب جمود و سكون و توجه به گذشته و پاسداری وضع موجود .اسلام بيش از هر مذهب ديگر بايد با اين گروه پنجه نرم كند ، زيرا اسلاماز طرفی دعوی جاودانگی دارد - كه بر گوش اين گروه سخت سنگين است - واز طرف ديگر در همه شؤون زندگی مداخله كرده است از رابطه فرد با خداگرفته تا روابط اجتماعی افراد ، روابط خانوادگی ، روابط فرد و اجتماع ،روابط انسان و جهان . اگر اسلام مانند برخی اديان ديگر به يك سلسلهتشريفات عبادی و دستورالعملهای خشك اخلاقی قناعت كرده بود چندان مشكلینبود ، اما با اين همه مقررات و قوانين مدنی ، جزائی ، قضائی ، سياسی ،اجتماعی و خانوادگی چه میتوان كرد ؟ چنانكه میبينيم در اين اشكال ، از " جبر تاريخ " ، " تغييرنيازمنديها " ، " لزوم رعايت مقتضيات زمان " سخن به ميان آمده است، از اين رو لازم است ما درباره اين سه موضوع كه عنصر اصلی اين ايراد راتشكيل میدهند اندكی بحث كنيم ، سپس راه حل مشكل را از نظر اسلام بياننماييم . |