نمیباشند . ستارگان و منظومههای شمسی پديد میآيند و پس از چندی فرسوده وفانی میگردند ، اما قانون جاذبه همچنان پای برجاست ، گياهان و جانورانزاده میشوند و میزيند و میميرند ، ولی قوانين زيست شناسی همچنان زندهاست . همچنين است حال انسانها و قانون زندگی آنها ، انسانها از آنجمله شخصپيغمبر میميرد ، ولی قانون آسمانی او زنده است .
مصطفی را وعده داد الطاف حق |
گر بميری تو نميرد اين سبق |
در طبيعت " پديدهها " متغيرند نه قانونها . اسلام قانون است نهپديده . اسلام آنوقت محكوم به مرگ است كه با قوانين طبيعت ناهماهنگباشد ، اما اگر چنانكه خود مدعی است از فطرت و سرشت انسان و اجتماعسرچشمه گرفته باشد و با طبيعت و قوانين آن هماهنگی داشته باشد ، چرابميرد ؟ ! ولی گاهی از جنبه اجتماعی ايراد میكنند ، میگويند : مقررات اجتماعیيك سلسله مقررات قراردادی است كه بر اساس نيازمنديهای اجتماعی وضعمیشود . نيازمنديها كه مبنا و اساس مقررات و قوانين اجتماعی میباشند بهموازات توسعه و تكامل عوامل تمدن در تغييرند ، نيازمنديهای هر عصر بانيازمنديهای عصر ديگر متفاوت است ، نيازمنديهای بشر در عصر موشك وهواپيما و برق و تلويزيون با نيازمنديهای عصر اسب و الاغ و شتر به كلیفرق كرده است . چگونه ممكن است مقررات زندگی او در اين عصر همانمقررات عصر اسب و الاغ و شتر باشد ؟ به عبارت ديگر ، توسعه و پيشرفتعوامل تمدن ، لزوما و جبرا مقتضيات جديدی میآورد ، نه ممكن است جلو "جبر تاريخ " را گرفت و زمان را به يك حال