بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مبادی اخلاق در قرآن کریم, آیت الله عبدالله جوادى آملى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     20 -
     21 -
     22 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

فصل چهارم: گزارشى از «رسالة الطير»

از چيزهايى كه عواطف و احساسات آدمى به آن گرايش دارد شعر، قصه و تمثيل است كهدر محدوده خيال است. خيال گاهى وهم را همراهى كرده و در قبال عقل صف‏آرايى مى‏كند وگاهى در برابر عقل خضوع كرده شيعه عقل مى‏شود. براى اين‏كه خيال به تشيع عقل درآيدقرآن، روايات و عارفان، حكيمان، علماى اخلاق و محدثان، تلاش و كوشش فراوانىكرده‏اند و آن را به صورت نثرى دلپذير، نظمى دل انگيز و داستانهايى زيبا تزيينكرده‏اند.

يكى از كسانى كه در اين قسمت‏سرآمد و موفق بود مرحوم ابن سيناست; او تنها بهتامين نيازهاى عقل نظرى بسنده نكرد، بلكه كوشش كرد تا آنچه را عقل پذيراست دلپذيرنيز بكند. از اين رو از نظم، نثر، قصه، تمثيل و تشبيه استمداد جسته است و بزرگانبعدى نيز همان‏گونه كه كتابهاى فلسفى و پزشكى او را شرح كرده‏اند، كتابهاىعرفانى و اخلاقى او مانند «رسالة الطير» را هم شرح كرده‏اند.

«منطق الطير» فريد الدين عطار، شرح «رسالة الطير» مرحوم بوعلى است; چنانكه قصه«سلامان‏» و «ابسال‏» را كه در متن اشارات، در نمط نهم (1) ، آمده جامى به عنوان «هفتاورنگ‏»، شرح كرده است. و نيز بر «حى بن يقضان‏» بوعلى، ابومنصور و ابوعبيد گرگانىهر كدام، شرحى نوشته‏اند، اين نوشته‏ها ناظر به بخشهاى تمثيل و براى تاميننيازهاى گرايش عقل عملى است.

سوگنامه مرغ در بند

ابن سينا در رسالة الطير، داستان خود را در قالب تمثيل شرح مى‏دهد و در مقدمه آنمى‏گويد:

برادران! قصه درد مرا بشنويد; زيرا برادر، كسى است كه در غم سوك و ماتم برادر، شريكباشد. كسى كه در كنار سفره سور برادر مى‏نشيند ولى در روز اندوه او را رها مى‏كندبرادر راستين نيست. سپس مى‏افزايد: غم من اين است كه در ميان مرغان فضا بهپرواز مشغول بودم.فضاى باز و هواى آزاد، زير پاى ما بود. هرجا مى‏خواستيممى‏رفتيم و هرچه را مى‏خواستيم مى‏ديديم. قلمرو ديد و منطقه پرواز ما وسيع و غذاى ماهم در جاهاى گوناگون، آماده بود تا آن‏كه صفير آهنگ و صداى جاذبه دارى بهگوشمان رسيد پس از آن به جاى سرسبز و خوشى رسيديم; نه مى‏دانستيم كه آن بانگ ازصياد مى‏آيد و نه مى‏دانستيم در آن‏جا كه سر سبز و خرم است دامى نهاده است، گمانكرديم كه اين صدا، صداى آشنا و آن مزرعه، مزرعه دلپذير ماست. فريب آهنگ صياد ما رابه آن مزرعه كشاند، ناگهان ديديم دست و بال ما بسته و حلقات دام بر حلق ماآويخته و گره‏هاى آن بر پاى ما پيچيده است. در نتيجه ما مرغان كه در فضاى باز، پرمى‏كشيديم همه به دام افتاديم. مدتى تلاش كرديم تا از دام برهيم ولى موفقنشديم.

از اين رو به همان دام و دست و بال بسته، مانوس شديم و عادت كرديم تا آن‏جاكه به تدريج گروهى از ما فراموش كردند كه مافضاى باز و دلپذيرى داشتيم وپنداشتند ما اهل اين داميم و بايد پيوسته در اين قفس بمانيم. تا اين‏كه روزى مناز روزنه حلقه‏هاى دام، ديدم مرغانى در فضاى باز مشغول پروازند، با ديدن آنها بهياد روزگارى افتادم كه ماهم مانند آنها آزادانه درفضاى باز پر مى‏كشديم.آنها را سوگند دادم و ناله و زارى كردم كه نزديك شويد و حرف مرا بشنويد. آنها چونخطر دام را مى‏دانستند به خواست من بها نمى‏دادند; اما بعد از اصرار، سوگند، تضرعو زارى نزديك دام ما شدند و راه نجات را به ما آموختند و گفتند: بايد از اينروزنه‏ها خودتان را برهانيد. ما هم با تلاش و كوشش خود را از روزنه دامها آزادكرديم ولى مقدارى از آن گرهها كه هنوز در پاى ما بود پاى بندمان شد.

از مرغانى كه قبلا آزاد شده بودند و راه آزادى از دام را به ما آموختنه بودند،درخواست كرديم تا بندهاى پاى ما را بگشايند ولى آنها گفتند ما هم به درد شمامبتلاييم و اگر مى‏توانستيم اين بندها را باز كنيم و پا از اين بندهابرهانيم نخست‏خود را معالجه مى‏كرديم. طبيبى كه نتواند خود را درمان كند، درمانبخش بيماران ديگر نخواهد بود.

به هر حال همراهشان حركت كرديم تا بر فراز كوهى قرار گرفتيم كه سرسبز و خرمبود. بعد گفتند هشت كوه در پيش داريد كه بايد آنها را طى كنيد تا از اين بندها برهيد.ما هم شش كوه از اين كوههاى هشت گانه را طى كرديم و به كوه هفتم رسيديم كه جاىبسيار سرسبز و دلپذيرى بود. از اين رو عده‏اى گفتند: اين‏جا بياراميم اما عدهديگرى گفتند: ما راهى در پيش داريم و اين استراحت، زمينه ركود را فراهم مى‏كند.مقدارى در آن‏جا درنگ كرديم و آنگاه به كوه هشتم رسيديم. هر منظره‏اى كه در كوه برترو بالاتر مى‏ديديم نسبت‏به منازل پيشين، عاليتر و جاذبتر بود تا سرانجام،مشكل خود را نزد كسى برديم كه ما را به او راهنمايى كردند و گفتند پشت كوه هشتم،دادگسترى هست كه اگر مظلومى داد خواهى كند، داد او را خواهد ستاند و حاجت هرنيازمندى را برآورده مى‏كند.

به پشت آن كوه هشتم و به بارگاه آن ملك رسيديم، مشكل خود را با او در ميان گذاشتيمو گفتيم پاى ما بسته است; راه علاج چيست؟ او گفت: همان كسى كه پاى شما راست‏بايد باز كند. او كسى را به همراه ما فرستاد و گفت: اين رسول و راهنماىشماست تا شما را به سرمقصد آزادى برساند. هنگام برگشت، مرغانى ما را ديدند وپرسيدند از كجا مى‏آييد؟ گفتيم: ما از كوى ملك مى‏آييم و او از درد ما واقف شد وگفت كسى پاى شما را مى‏گشايد كه با دست‏خود بست و پيك و رسولى به همراه مااعزام كرد تا ما را به مقصد و مقصود آزاديبخش برساند و ما به آن‏جا برسيم وبرهيم. آنها گفتند: وصف آن ملك بازگوييد.

مرحوم بوعلى، كه خود را به عنوان مرغ در اين‏جا تمثيل كرده است، مى‏گويد:

من نمى‏توانم از جلال و شكوه آن ملك سخن بگويم و فقط مى‏توانم بگويم هر جلال وشكوهى كه تصور كنيد، جلال و شكوهى كه هيچ زشتى، قصور و قبيحى آن را همراهى نكند، جلال وجمال همان ملك است.

... آنچه كه من در اين‏جا گفته‏ام رمز است. شايد عده‏اى با شنيدن اين سخنان بگويند توعقل خود را از دست داده‏اى. مگر انسان پرواز مى‏كند؟ يا مگر مرغ حرف مى‏زند؟ مگرانسان، هم پرواز مرغ است؟ آرى، شايد قصه ما را افسانه بدانند و مارا به جنون متهمكنند; ولى اين چنين نيست (2) .

سرانجام مى‏گويد:

«و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون‏» (3) !

پرواز از قفس

مراد مرحوم بوعلى از اين تمثيل آن است كه انسان روح و بدنى دارد و در عالمطبيعت‏به سر مى‏برد و اين روح در قفس طبيعت و بدن، اسير است و بايد پرواز كند; چنانكهسعدى مى‏گويد:

طيران مرغ ديدى تو زپاى بند شهوت

به در آى تا ببينى طيران آدميت

حافظ شيرازى نيز با الهام از همين مثلها مى‏گويد:

من ملك بودم و فردوس برين جايم بود

آدم آورد در اين دير خراب آبادم

يا مى‏گويد:

مرغ باغ ملكوتم، نيم از عالم خاك

پچند روزى قفسى ساخته‏اند از بدنم

روح، مرغ باغ ملكوت است و از عالم خاك نيست و چند روزى براى اودرعالم طبيعت، قفسىاز تن ساخته‏اند. آنگاه اين قفس مى‏شكند و آن مرغ،آزادمى‏شود و اين همان :

«موتوا قبل ان تموتوا» (4)

است. همه تلاش معلمان اخلاق‏براى اين است كه به ما بگويند قبل از اين‏كه اين قفس بشكندو شما مجبورشويد كه پر بكشيد، قفس را بشكنيد و آزادانه پر بكشيد. چون اگر قفس راشكستندشما را به قفس ديگرى مى‏برند اما اگر قفس را بشكنيد، هميشه آزادهستيد. فرق اين دو مرگهمين است. همه مى‏ميرند و از قفس تن و طبيعت‏مى‏رهند اما اگر كسى خود، قفس را بشكند وپرواز كند، به هر جايى كه‏بخواهد برود مى‏رود:

«لهم ما يشاؤن فيها و لدينا مزيد» (5) .

البته انسان آزاده‏جزحق، چيزى طلب نمى‏كند. او در ديار مرسل سفر و در كوى بهشت،پروازمى‏كند. آن‏جا كه هيچ لغو و گناهى نيست:

«لا لغو فيها و لا تاثيم‏» (6) .

فرق كسى كه در تهذيب روح، قدم بر مى‏دارد با كسى كه غافلانه زندگى مى‏كند هميناست. از اين رو در قرآن كريم آمده است: جهنميها در جهنم نيز آزاد نيستند:

«و ترى المجرمين يومئذ مقرنين فى الاصفاد» (7)

در آنجا هم دست و بال آنان بسته است;

«و اذا القوا منها مكانا ضيقا مقرنين دعوا هنالك ثبورا» (8) .

همان طور كه در دنيا در تنگناى طمع و آز و گناه به سر مى‏برند:

«من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا» (9) .

او در قبر و برزخ به فشار، محكوم است و در قيامت و جهنم هم جاى او تنگ است. كسى كهدست و بال خود را در اين‏جا باز نكند، فردا هم بسته خواهد بود. كسى كه در دنيااسيرانه زندگى كند، اميرانه نمى‏ميرد و اميرانه مبعوث نمى‏شود:

«كما تعيشون تموتون و كما تموتون تبعثون‏» (10)

اما كسى كه آزادانه مى‏ميرد و اميرانه زندگى مى‏كند، آزادانه و اميرانه محشور ووارد بهشت مى‏شود.

جريان يا طيران آدميت

تخلق به اخلاق الهى براى انسان، كه مجرد محض نيست‏با حركت، همراه است. فرشتگانمجرد، متخلق به اخلاق الهى‏اند; اما «بدء» و «حشر» يا آغاز و انجامشان يكى است و هركدام هم مظهر نامى از نامهاى الهى هستند. آنان آنچه را كه در اول داشتند در آخرحفظ مى‏كنند و آنچه را كه در آخر دارند در اول هم داشتند; زيرا براى آنها اول، آخر، وسبق و لحوق، معنا ندارد; ولى انسان در قوس صعود از ضعف به قوت، حركت مى‏كند و ناچاراست تخلق خود را با سير و سلوك الهى تنظيم كند تا متخلق به اخلاق الهى بشود.

اهل عرفان، گاهى اين تخلق به اخلاق الهى را همانند جريان آب مى‏دانند و گاهى آنرا همانند طيران طاير تلقى مى‏كنند. آنان مى‏گويند: همان طور كه اگر آب، راكد باشد و درحد دريا نباشد، بدبو مى‏شود انسانها نيز تا به آن مقام شامخ خليفة اللهى برسند كهدريا بشوند ناچارند در تكاپو و كوشش باشند و اگر توقف كنند، بدبو خواهند شد و بوى بدشاندر قيامت، ظهور مى‏كند و در آن‏جا «طعام غسلين‏» را به آنها تغذيه مى‏كنند.

و گاهى هم لزوم سير و سلوك را همانند طيران پرندگان، تلقى مى‏كنند و مى‏گويند اگرپرنده‏اى در آشيانه خود توقف كند و پرواز نكند، نوعا به دام صياد مى‏افتد. زيرا اكثرصيد پرنده‏ها در آشيانه آنها صورت مى‏گيرد و گرنه در حالت پرواز، كمتر آسيبمى‏بينند. سير و سلوك براى يك انسان، همانند طيران و پرواز براى يك پرنده است.همان‏گونه كه پرنده در حال پرواز، كمتر آسيب مى‏بيند، انسان نيز در حال سير و سلوككمتر آسيب مى‏بيند.

البته جريان مزبور و يا طيران ياد شده، كار دشوارى است و براى سهولت اين امرسخت داشتن رفيقان و همسفران خوب، لازم است. مقصود از همسفران در اين‏جا انبيا،اوليا، صلحا، صديقان، شهيدان و نيز برادران ايمانى هستند. در آغاز رساله طيرمرحوم بوعلى آمده است كه شما براى آسان شدن سير و سلوك، همسفرهاى خوبى فراهمكنيد.

همسفران سلوكى

همسفران سلوكى انسان، برادران دينى او هستند. به همين مناسبت مرحوم بوعلى دررساله مذكور، اقسام معاشرت و اخوت را ذكر مى‏كند كه برخى از معاشران، برادرانمادى و دنيايى هستند. چون هر گاه سود آنها در رفاقت‏با انسان باشد، او را رهانمى‏كنند و در صحابت او به سرمى‏برند; ولى وقتى از صحابت‏سودى نصيب آنها نشود، او رارها مى‏كنند و رفاقت‏با اين‏گونه افراد، كه در جامعه كم هم نيستند، زيانبار است.

انسان، نخست‏بايد در معيار دوستى خود تامل كند. آيا براى آن است كه از دوست‏خودسودى مادى ببرد يا براى آن است كه از معنويت او بهره‏مند شود و به او نيز خدمتمتقابلى ارايه كند؟ كسى كه رفاقت او بر اساس طمع و آز بود، نمى‏تواند همسفرمناسبى براى انسان باشد. زيرا در روز سختى، انسان را رها مى‏كند.

بنابراين، همسفران انسان در سير و سلوك به سوى خدا، انبيا و اوليا هستند كهانسان با مشاهده سنت و سيرت آنان اولا شوق زايد الوصفى درخود احساس مى‏كند وثانيا اگر كمبودى داشت از شفاعت آنها بهره مى‏برد. زيرا شفاعت آنان اختصاصبه حال مرگ و عالم پس از آن ندارد و در دنيا نيز عالم ربانى، شفيع انسان است. درباره شفيع گفته‏اند: «الشفيع جناح الطالب‏» (11) ; شفيع مانند بال پرنده است. اگر پرندهبى بال يا داراى يك بال باشد، قدرت پرواز ندارد.

انسان نيز اگر شفيع نداشته باشد، مشكلش به آسانى حل نخواهد شد. چون راه، بسيار سختاست. البته اين به معناى حاكم كردن روابط به جاى ضوابط نيست; زيرا در حقيقتضابطه‏ها پر و بال آدمى هستند نه رابطه‏ها. رابطه‏ها همان است كه مرحوم بوعلىدر باره آن گفت: برخى تا از انسان استفاده مى‏برند رابطه را حفظ، و وقتى كهمى‏بينند او بازدهى ندارد آن را قطع مى‏كنند; ولى آنچه را كه در مورد شفاعت گفته‏اند،مانند: «الشفيع جناح الطالب‏» در باره ضوابط است; نه روابط.

در اين راه، اوليا و همراهان الهى، از انسان شفاعت مى‏كنند; يعنى حتى اگر خودشفيع، كمال قدرت بر پرواز و جهش را داشته باشد سعى مى‏كند كه سرعت نگيرد، بلكه آرامآرام، اين راه را طى مى‏كند تا ديگران به او تاسى كنند و به او دسترسى داشتهباشند و مشكل خود را با او در ميان بگذارند.

ما درنمازها با قرائت‏سوره مباركه «فاتحة الكتاب‏» از ذات اقدس اله، راهى رادرخواست مى‏كنيم كه در آن همراهان خوبى، ما را همراهى كنند:

«اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم‏»

يعنى، راه كسانى كه تو به آنها نعمت داده‏اى. در سوره نساء نعمت داده شدگان مشخصشده‏اند:

«اولئك الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين وحسن اولئك رفيقا» (12)

خداى سبحان نعمت را به پيامبران، صديقان، صالحان و شاهدان داده است و اينهاهمسفران خوبى براى سالكان صراط مستقيم هستند; يعنى، هر كدام از انبيا صديقان،شهدا و صالحان، اولا براى گروه خود و ثانيا هر صنفى براى صنف ديگر و ثالثا همهاين چهار صنف براى ساير اهل سير و سلوك، همسفران خوبى هستند. همسفران خوب بهگونه‏اى سفر مى‏كنند كه هر سالكى آنان را ببيند به شوق مى‏افتد و اگر در راه خودگرفتارى پيدا كرد آنان دست او را مى‏گيرند.

البته روشن است كه اين راه، راه تاريخى يا جغرافيايى نيست; بلكه راهى است كهاز درون جان انسان شروع مى‏شود و چون از درون شروع مى‏شود اگر كسى چند قدم در اينراه به سير و سفر بپردازد، همسفران خود را در عالم رؤيا يا در حالت مناميه مشاهده.مى‏كند و مى‏بيند كه عده‏اى با او همسفرند و او در خدمت انبيا و اوليا به سرمى‏برد;آنگاه نمازها و دعاهاى او معناى ديگرى پيدا مى‏كند. همان طور كه انسان هنگامخطاب به ذات اقدس اله، خود را در محضر و مشهد او مشاهده مى‏كند، همچنين در اينتحيتها و درودها كه به ارواح انبيا و اوليا (عليهم السلام) مى‏فرستد و مثلادر نماز مى‏گويد:

«السلام عليك ايها النبي و رحمة الله و بركاته‏»

يا

«السلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏»

مخاطبان خود را مى‏بيند و قهرا پاسخ آنها را هم دريافت مى‏كند. اين حالت از آن كسىاست كه همسفران خوبى انتخاب كند.

عوامل اصلاح اخلاق

بزرگان اخلاق و عرفان در شرح رسالة الطير مرحوم بوعلى گفته‏اند كه اصلاح اخلاقوابسته به اصلاح بسيارى از مسائل است. چون مزاجهاى گوناگون افراد مايهپيدايش اخلاق گوناگون است. البته روح از بدن و بدن از روح، جدا نيست و با هم يكواقعيت را تشكيل مى‏دهند; اما روح، اصل و بدن، فرع است و به همين جهت‏بين آن دوتاثير و تاثر متقابل هست. بدن كه با مزاجها و تركيبات مخصوصى پيدا شده استزمينه پيدايش خصوصيتهاى اخلاقى را هم فراهم مى‏كند.

اگر كسى بخواهد اخلاقش كاملا اصلاح شود، بايد چندين راه را طى كند. نخست‏بايد مزاج اواصلاح شود. چون پيدايش اخلاق صالح با صفا در مزاج ناهماهنگ، دشوار است. در محيطخانواده نيز بايد افراد صالح و شايسته‏اى باشند تا او بتواند راه صلاح اخلاقى رابه خوبى و آسانى طى كند. نيز محيط كار، محيط زندگى، جامعه و نظام حاكم بر او بايدمناسب و صالح باشد. اينها همه علل و عوامل بيرونى است; حتى اولين عامل كه اصلاحمزاج و تعديل نيروهاى بدنى است در حقيقت از روح انسان، جدا و همسايه اوست. اگراينها اصلاح شوند، روح به آسانى مى‏تواند مسير سعادت را طى كند. اما اصلاح هيچ يكاز اينها در محدوده جهاد اكبر نيست; زيرا از دروازه ذات بيرون است.

اصلاح درونى

عمده آن است كه انسان، اصلاح را از درون خود شروع كند. انبيا و اوليا كه اصلاحرا از درون شروع كرده بودند در محيطهايى زندگى مى‏كردند كه همه عناصر ياد شده عليهآنها بود. البته آنان از مزاج معتدل و سالم برخوردار بودند، پدران و مادرانموحد داشتند از اصلاب طاهره و ارحام مطهره بدنيا آمدند; اما چنين نبود كه محيطخانواده، كار، زيست و نظام حاكم بر آنان صالح باشد; در عين حال آنان اصلاح رااز درون خويش، شروع كردند و آنگاه جامعه را هم پروراندند و ديگران را به پيمودنراهى تشويق كردند كه خودشان رفتند و آن همان مبارزه با خواسته‏هاى درونى است.

با وجود مشكلات و تنگناهاى ياد شده، اصلاح درونى كارى ممكن است. قرآن كريمنمونه‏هايى را ذكر مى‏كند تا دريابيم كه در هر شرايطى مى‏توان به اخلاق الهى،متخلق شد. كسانى مانند آسيه، همسر فرعون، با اين‏كه در بارگاه كفر فرعونى زندگىمى‏كرد و محيط خانواده، كار، زندگى و نظام حاكم آن عصر بر خلاف مسير حق بود، بهطهارت روح باريافت و با اين حال به خدا عرض كرد:

«رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله‏» (13) .

پس راه فلاح با ناهماهنگى عوامل بيرونى، رفتنى است; چنانكه عده زيادى رفتند واصولا انبيا و اوحدى از انسانها كه پرچمداران سير و سلوكند، چنين هستند.

بخشش نفسانى

براى اين كار راه حلهايى ارائه داده‏اند يكى از آنها اين است كه انسان سختيهارا تحمل كند، چون هر اندازه سختى را تحمل كند; پاداش بيشترى دريافت مى‏كند; زيرا اوزندگى پر مشقت زودگذر را پشت‏سر مى‏گذارد و در مقابل سعادت ابدى زوال ناپذيرى را بهدست مى‏آورد.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‏فرمايد:

شما اهل سخا و جود باشيد

البته جود و سخا تنها اين نيست كه انسان، مالى به ديگران بدهد; زيرا اين خودمرحله‏اى از بخشش است و مرحله برتر، آن است كه انسان از بدن بگيرد و به جان بدهد.سخاوتمندانه از خوردن، پوشيدن، خوابيدن، لذت و شهوت بكاهد و بر فضيلت جانتانبيفزايد. بدن را طورى سخى بار آورد كه اگر خواست‏شب هنگام از خواب‏برخيزد، برايشخيلى دشوار نباشد. طبيعى است كه اگر انسان شب، كمترغذا بخورد و زود بخوابد، بهراحتى هنگام سحر بر مى‏خيزد ولى اگر شب را به‏گفتگوهاى بيهوده بگذراند و خستهبه بستر خواب برود; نه وضو بگيرد، نه رو به قبله بخوابد و نه دعاى خواب بخواند، دراين صورت خواب او خواب اهل سيروسلوك نخواهد بود. كسى كه مواظب خويش است، مى‏داندچگونه عمر خود را صرف كند و از آن بهره ببرد. اين است كه فرمودند: اگر شمامبارزه را از درون باشياطين، وسوسه و نفس اماره شروع كنيد، موفقتر هستيد و بهانتظار اين نباشيد كه مزاج را تعديل و خانواده، محيط كار، محل زيست و نظامحاكم را اصلاح كنيد و منتظر آن باشيد كه همه آنها اصلاح شوند و شما آنگاه به اصلاحدرون خود بپردازيد; زيرا در آن صورت عمر سپرى شده شايد توفيق تزكيه جان حاصل نشود،البته آن كارها لازم است; ولى نبايد فقدان آنها مايه تعطيل سير و سلوك و تهذيبروح باشد.

درسهاى اخلاقى از حيوانات

براى پيمودن راه تهذيب روح، اهل بيت طهارت (عليهم السلام) دستوراتى داده‏اندكه مرحوم بوعلى بر اساس همان دستورات، شواهد زيادى ذكر مى‏كند. مثلا در رواياتآمده است كه صبح زود به سراغ كار رفتن را از كلاغها ياد بگيريد كه آنها قبل ازهر حيوان ديگر بيدارند و به سراغ كار مى‏روند. شما هم اگر آن توفيق را داشتهباشيد كه قبل از اذان صبح از خواب برخيزيد و نماز شب و آنگاه نماز صبح رابخوانيد و بعد به سراغ كار برويد بسيار خوب است و گرنه حداقل هنگام اذان صبحبيدار باشيد. مرحوم بوعلى بر اساس رهنمود روايات در رسالة الطير از چند حيواننام مى‏برد:

1. خارپشت: فرمودند شما مثل خارپشت‏باشيد. اولا تيغ خار پشت مانند پشم براى گوسفند ازعنايتهاى الهى است گوسفند تغذيه مى‏كند و پشم مى‏روياند و خارپشت تعذيه مى‏كند و بهجاى پشم، تيغ و خار مى‏روياند كه سلاح اوست كه اگر بخواهند به او آسيبى برسانندبا همين تيغها از خود دفاع مى‏كند و در هنگام برخورد با مار، در خارهاى پشت‏خودپنهان مى‏شود و در نتيجه مار هرچه بر پشت و خارهاى آن نيش مى‏زند در او اثر نمى‏كند وخود مار به هلاكت مى‏رسد و آن گاه از اين مار مرده تغذيه مى‏كند. بنابر اين خارپشتدر برخى موارد، تيغها را پنهان و در برخى از موارد ديگر آن را ظاهر مى‏كند; يعنى،شما نيز اين طبيعت و ماده را كه به منزله تيغى بيش نيست مخفى كنيد و آن صفاى درون وباطن شفاف را بيرون بياوريد تا به جايى برسيد. در باره همين خارپشت، بعضى ازشارحان رسالة الطير مرحوم بوعلى نقل كرده‏اند كه اين حيوان يك اربعين مى‏گيردو چهل روز «غيبت‏» دارد تا خودش را اصلاح كند; يعنى، اربعين گيرى حتى در حيوانات همهست و انسان هم بايد با گرفتن اربعين مواظب اخلاق خود باشد.

2. مار: آنگاه مى‏فرمايد: همان‏طور كه مار، سالى يك يا دو بار از پوست‏بيرون مى‏آيد، شما هم از عالم طبيعت و بدن، كه براى شما به منزله پوست است، بيرون بياييد و به لبو مغز برسيد. در تعبيرات مرحوم بوعلى و ساير اهل معرفت هست كه عارفان و سالكانكوى حق از بدن، بيرون آمده‏اند. در حالى كه در بدن هستند، مثل اين است كه در بدننيستند. همان گونه كه افراد عادى، لباس را از تن بيرون مى‏آورند، آنان نيز روحرا از پيكر تن بدر آورده و آن را آزاد و رها كرده‏اند.

3. كرم: بوعلى مى‏گويد: مانند كرمها باشيد كه هنگام راه رفتن خيلى آرام حركتمى‏كنند و مزاحم كسى نيستند. در حقيقت آنان اين خط مشى را از آيه كريمه

«الذين يمشون على الارض هونا» (14)

گرفته‏اند. مؤمنين اهل سير و سلوك نيز، آرام حركت مى‏كنند، تا مزاحم كسى نباشندالبته گاهى چنين متحرك آرامى زاهد منزوى است كه مثل مور، آزمندانه حركت مى‏كند.

4. عقرب: نيش عقرب در قسمت دمش قرار دارد تا اگر كسى از پشت‏سر، حمله كرد، بتواندازخود دفاع كند. بعد مى‏گويد: شيطان، از پشت‏سر يعنى از جايى حمله مى‏كند كه انسان اورا نمى‏بيند و او انسان را مى‏بيند، از اين رو انسان بايد احساس خطر كرده، از هرطرف، مرزدارى كند.

گرچه شيطان گفت: من از جلو، پشت، راست و چپ مى‏آيم و به انسان حمله مى‏كنم; ولىدرحقيقت، همه اين چهار طرف از پشت‏سر است. زيرا قرآن كريم، خطر غفلت‏بشر از شيطان راگوشزد مى‏كند و مى‏فرمايد:

«انه يريكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم‏» (15)

او از راهى حمله مى‏كند كه شما را مى‏بيند ولى شما او را نمى‏بينيد و غفلت، همان نديدناست.

5. شتر مرغ و...: شيخ رئيس مى‏فرمايد: مثل شتر مرغ باشيد كه آهن و سنگ گرم رامى‏خورد واين خطر را تحمل مى‏كند و يا مثل افعى كه استخوانهاى درشت را مى‏خورد و آن را نرممى‏كند يا مانند سمندر كه در آتش فرو مى‏رود و يا مانند خفاش باش كه از روز مى‏پرهيزد.البته اين چهار حيوان رذايلى دارند كه انسان نبايد آنها را ياد بگيرد; اماداراى چهار فضيلت آموختنى هستند: «مقاومت‏» شتر مرغ، «استقامت‏» افعى، «آتش ستيزى‏»سمندر و «روز گريزى‏» خفاش را بايد آموخت.

پرهيز از روز و روزگرا نبودن، همان حس گرا نبودن است. بايد فضيلت‏حس گرا نبودنرا از خفاش فرا گرفت; يعنى انسان نگويد: «تا چيزى را نديدم باور نمى‏كنم‏»! زيرابسيارى از معارف الهى «غيب‏» است و بايد با عقل، آنها را فهميد و با دل، آنها رايافت و با چشم نمى‏توان ديد. اينها راههايى است كه مرحوم بوعلى ارائه كرده است;يعنى، از هر كدام از اين حيوانات هشتگانه ياد شده خصوصيتى را بايد گرفت.

بردبارى

بعد فرمود: زهر بنوشيد; چون تحمل غضب و عصبانيت و «كظم غيظ‏»، همانند خوردن زهر است.گاهى حادثه تلخى پيش مى‏آيد كه انسان اگر آن را تحمل نكند و عكس العمل نشان بدهد،باعث ندامت‏خواهد شد; ولى اگر چند لحظه آن كاسه تلخ عصبانيت را فرو بكشد و غضبناكنشود، آنگاه شهد و شيرينى گذشت و مهر نصيبش مى‏شود.

در آغاز رسالة الطير مى‏گويد: اگر بخواهى مانند پرندگان پرواز كنى، كاسه زهر رابنوش. گاهى شهوت، انسان را وادار به تباهى مى‏كند يا غضب او را تحريك مى‏كند تاتن به رسوايى بدهد كه تحمل اين شهوت و غضب و عدم اعمال خواسته‏هاى اين دونيرو، مثل سركشيدن كاسه سم است. فرمود:اگر توانستى با بال و پر وگرنه بى بال وپر، به هر وسيله‏اى هست‏حركت كن و اگر نشد، به صورت سينه خيز، اين راه را طى كن; زيرابعضى از پرندگان وقتى پرشان آسيب مى‏بيند لنگان لنگان، راه را با خزيدن طى مى‏كنند.

رسالت طير در قرآن

آنچه در رسالة الطير بوعلى آمده است ريشه قرآنى دارد.

قرآن كريم آدابى را از كلاغ نقل مى‏كند كه براى بشر اولى جنبه تعليمى داشت. وقتى«قابيل‏»، «هابيل‏» را كشت قابيل قاتل بعد از مرگ برادرش متحير شد كه با جسد سرد او چهكند؟ قرآن مى‏فرمايد:

«فبعث الله غرابا يبحث فى الارض ليريه كيف يوارى سواة اخيه‏» (16)

در اين حال خداوند كلاغى را مبعوث كرد تا در برابر ديدگان قابيل، خاك را كنار زده، چيزى را در درون آن مدفون كند و با اين عمل به قابيل نشان دهد كه چگونه اين بدن سردرا، كه مايه تاثر است، مستور كند و بدين وسيله به قابيل آيين تدفين را آموخت.بنابر اين گرچه آن كلاغ، كلاغى عادى بود و كار عادى خود را انجام داد، ولى درعين حال مامور الهى بود و راهى را به انسان ارائه كرد. روش زنبور عسل، كه درقرآن كريم آمده، به انسانها كيفيت‏حلال خورى را گوشزد مى‏كند و مى‏آموزد كه انسان،چگونه از ثمرات، خوب بهره بگيرد و بازده خوب هم داشته باشد; و همچنين ازحيوانات ديگرى كه در قرآن نام برده مى‏شود. گرچه هر يك از اينها آيه‏اى از آياتالهى است، ولى سودمندى آنها در جنبه تعليم انسان هم مورد نظر قرآن كريم است. ازاين جهت‏بزرگان، جريان طيور و غير آن را در تهذيب روح به عنوان مثل اخلاقى در نثر ونظم ياد مى‏كنند.

رابطه تعليم و تزكيه

مهمترين رسالت انبيا (عليهم السلام) تهذيب روح و تزكيه نفوس است و تعليم دربرنامه‏هاى آنان به عنوان مقدمه، مورد نظر است; زيرا آنچه عمومى است وتودهانسانها به آن مامور و موظفند همان نزاهت روح و شكوفايى خلق است; در حالى كهفراگيرى علوم، مقدور همه انسانها نيست;

انبيا (عليهم السلام) اين راه را طى كرده‏اند، شاگردان آنان نيز در ترتيبعلوم اين راه را از نظر دور نداشته‏اند. برخى از شارحان رسالة الطير از جنابارسطو نقل كرده‏اند كه او ترتيب علوم را به صورت: اخلاقيات، منطقيات، طبيعيات،رياضيات و الهيات تنظيم و تدوين كرد. دليل اين‏كه اخلاق را بايد قبل از هر علمىفراگرفت اين است كه اگر عالم، متخلق به اخلاق الهى نباشد، مانند سربازى است كهنمى‏داند كه براى چه هدفى سلاح به دست مى‏گيرد. بنابر اين اگر سرباز، اهل سلاح باشدو اهل صلاح نباشد، گاهى به جاى دشمن، دوست را نشانه مى‏گيرد و يا احيانا خودكشىمى‏كند.او قبل از اين‏كه آموزش نظامى ببيند بايد آموزش اخلاقى را پشت‏سر بگذارد.زيرا علوم بشرى، ابزار عقل است. لذا در روايت «سماعة بن مهران‏» علم، جزو جنود عقل بهشمار آمده است (17) ; يعنى علم، سربازى است كه بايد در اختيار فرمانده كل قوا عقل قرارگيرد.

كسى كه قبل از ورود به منطق و علم طبيعى، رياضى و الهى متخلق به اخلاق الهى شود، ازچندين فايده برخوردار مى‏شود كه مهمترين آن اين است كه اين علوم را براى رضاىخدا، و نه براى مغالطه و جدل، فرا مى‏گيرد. و در نتيجه هم خود از غلط، مصون مى‏ماند وهم ديگران را گرفتار دام مغالطه نمى‏كند. به علاوه، بهره‏اى كه از اين علم مى‏برداين است كه در كاربرد علوم موفق است، هم راه خود را تشخيص مى‏دهد و هم راه ديگرانرا نمى‏بندد و هم راه رفته را فراسوى ديگران نصب مى‏كند. چون درك و پيمودن راهپيموده شده براى كسى كه مى‏خواهد راهى را بپيمايد آسانتر است. عالم در دو عالم،راه شناس، راهرو، راهنما و راهبر است و همان‏طور كه در دنيا عده‏اى را به همراه خودبه مقصد سعادت مى‏رساند در آخرت هم عده‏اى را به همراه خود به كوى بهشت واصل مى‏كند كهاين همان معناى شفاعت عالم در قيامت است.

آزادى، موهبت الهى

هر كوششى كه نصيب انسانها مى‏شود مسبوق به عنايت و لطف خداست. بر اساس آياتىنظير:

«ما بكم من نعمة فمن الله‏» (18)

از كوچكترين موهبتها تا بزرگترين نعمتها از عنايتهاى الهى است. چنانكهخداوند در مواردى از سوره مباركه «نور» مى‏فرمايد:

«اگر فضل و رحمت‏خدا نبود...»

مانند:

«لولا فضل الله و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا» (19)

اگر فضل خدا نبود و خداوند شما را به حال خودتان رها مى‏كرد، نمى‏توانستيد ازفطرت خود بهره بگيريد و جلو غضب و شهوت را گرفته، آنها را تعديل و رام كنيد;زيرا شما موجود ضعيف، قاصر و ناقصى هستيد و آن هنر را نداريد كه با سرمايه فطرت ازچنگ غضب و شهوت برهيد; ولى فضل خدا، مايه شكوفايى فطرت شده و فطرت شكفته شده بر غضبو جهل مسلط مى‏گردد.

بر اين اساس مرغهايى كه در رسالة الطير بوعلى داستانشان آمده، چون از درون قفسبه فكر آزادى بودند; راهى پيدا كردند و آزاد شدند و آن هفت‏يا هشت كوه را طى كردند و بهبارگاه حق بار يافتند و از خداوند خواستند تا بقيه بندها را از پاى آنها باز كند.خداوند پيكى را اعزام كرد تا به كمك او بقيه گرهها گشوده شود، اينها همه و همه، ازفضل خدا بود و همه آن مرغان راهنما هم از ماموران الهى هستند. اين نكته هرگز ازنظر شريف بزرگان اخلاق، از جمله مرحوم بوعلى در رسالة الطير، دور نبوده است.

روح در بند

حكماى پيشين مشاء، و اشراق بر اين باور بودند كه روح در بدو پيدايش، مجرد است ولىبعد با بدن متحد و گرفتار دام طبيعت مى‏شود و بايد از اين قيد نجات پيدا كند و بههمين جهت در تمثيل و تشبيه، تعلق روح به بدن را مانند به دام افتادن طايرمى‏دانستند كه نظم و نثر ادبى، فلسفى مبتنى بر اين فكر در طول قرون متمادى در علماخلاق و غير اخلاق، راه پيدا كرده است; ولى اگر كسى روح را «جسمانية الحدوث وروحانية البقاء» بداند، مسائل اخلاقى را به گونه ديگرى ارائه خواهد كرد و نثر و نظماو با نثر و نظمى كه مبتنى بر حكمت مشا يا اشراق است فرق مى‏كند; ليكن جهت مشتركىبين همه اين مبانى هست و آن اين كه روح وقتى مجرد باشد هميشه بر بدن، مقدم است.لذا در حكمت متعاليه با اين‏كه بر اساس جسمانية الحدوث و روحانية البقاء بودنروح، مباحث، تدوين و مقدمات قياس برهانى آن، تركيب مى‏شود، مساله خلقت ارواح قبلاز اجساد، كه در برخى روايات آمده است (20) نيز كاملا مورد پذيرش است; اگر چه روححدوثا مادى است ليكن بقاء مجرد است و اگر بقاء مجرد باشد سير او براى تجرد،عمودى است و نه افقى و اين تحول عمودى را ادامه مى‏دهد تا از بستر زمان، مكان وماده، بيرون آيد و وقتى از بستر ماده ولو احق آن، بيرون آمد، همواره بر زمان وزمانيات مقدم است.

به دام افتادن نفس در رسالة الطير مرحوم بوعلى، بر اين اساس است كه روح درآغاز پيدايش مجرد است; چنانكه تعلقات بدنى به منزله دام روح مطرح است و اين اصلىمشترك ميان همه مبانى است.

دام شيطان

در روايات اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) از تعلقات مادى به عنوان دامو وسيله صيد، و از بسيارى از گناهان به عنوان «مصائد» يا «حبائل‏» شيطان ياد شده است

يعنى، گناهان دامهايى است كه شيطان به وسيله آنها انسانها را شكار مى‏كند و بندهاو طنابهايى است كه با آنها انسانها را به بند مى‏كشد و البته طنابها هم رنگارنگو ضخيم و نازك است و شيطان هر كسى را با نوع خاصى مى‏فريبد. اگر ايمان كسى قوىباشد، با طناب ضخيم و اگر ضعيف باشد، با طناب باريك او را به‏بند مى‏كشد.

به هر تقدير گناه دام است و براى اين‏كه پرنده‏اى را در دام، گرفتار كنند دانه‏اىدر دام مى‏ريزند و زرق و برق و جاذبه به آن مى‏دهند و از اين رو در نصوص دينى آمده است:

«حفت النار بالشهوات‏» (21) :

آتش جهنم با لذتها و شهوتها پيچيده و درهم آميخته است; به اين معنا كه، درون، دامآتش و بيرون، جام شهوت است و انسان به طمع جام شهوت به دام شعله مى‏افتد. چنانكه:

«حفت الجنة بالمكاره‏» (22)

بهشت‏با سختيها پيچيده است; يعنى بهشت در درون سختيها وجود دارد، درون، دام محبت وبيرون، جام محنت است. بنابر اين دامهايى كه در رسالة الطير بدانها اشاره شدهاست مسبوق به تعبيرهاى موجود در نصوص دينى سابقه دارد.

رهيدگان رهاننده

بخشى از تمثيل مورد بحث اساس هيئت پيشينيان است كه به افلاك هشتگانه يا نه‏گانهمعتقد بودند. در رسالة الطير آمده است كه مرغ دربند مى‏گويد: ما به دام افتاديم وهرچه تلاش و كوشش كرديم موفق نشديم از اين دام، نجات پيدا كنيم تا اين‏كه ازروزنه آن قفس و دام، مرغهايى را ديديم كه هر چند آزادانه در فضاى باز پر مى‏كشيدند;ولى اثر دام و بند در پاهاى آنها مشاهده مى‏شد. آنان مردان الهى، متقيان، علماىربانى، حكماى الهى، ورثه انبيا (عليهم السلام) و سفراى حق هستند كه زودتر ازديگران از دام طبيعت رها شده‏اند و براى آزادى ديگران تلاش و كوشش مى‏كنند.

بر اساس همان اعتقاد به افلاك، جناب بوعلى در رسالة الطير ستاره شناسى را، كهاز علوم طبيعى است و بخشى از آن به رياضيات بر مى‏گردد، مقدمه علم الهى مى‏داند;زيرا اينها آيات آفاقى است و انسان را در شناختن ناظم راستين كمك مى‏كند.

مژده‏اى كه برخى از شارحان رسالة الطير مانند «صهلان ساوى‏» در اين زمينه دارنداين است كه آنچه مرحوم بوعلى مى‏گويد: اين كوه‏ها را به آسانى طى كنيد، ناظر بهعلوم طبيعى و رياضى است; زيرا توفيق در آنها بيشتر و آسانتر است. بنابراين،نبايد در آن علوم معطل شد و مهم آن مرحله نهايى يعنى الهيات است. چون الهيات، مقصدو علوم ديگر به منزله مقدمه است.

در قرآن هدف آفرينش، عالم شدن جامعه انسانى به معارف الهى ذكر شده است:

«الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان اللهعلى كل شى‏ء قدير و ان الله قد احاط بكل شى‏ء علما» (23)

خداوند، مجموع آسمانها و زمين را خلق كرده است تا شما به قدرت بيكران و علماحاطى او عالم بشويد. البته از ضميمه اين آيه به آيه

«و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون‏» (24)

معلوم مى‏شود كه آفرينش دو هدف دارد: يكى عابد شدن و ديگرى عالم شدن جامعه بشرى و ايندو هدف وقتى در كنار هم قرار گيرند، عاقل شدن را به بار مى‏آورند; زيرا عقل، عصاره علمصائب و عمل صالح است‏بنابر اين، هدف آفرينش اين است كه جامعه انسانى عاقل شود.

ذات ناشناخته حق

نكته ديگرى كه در رساله مذكور آمده، اين است كه: آن سلطان، وصف ناپذير است. بدانجهت كه هيچ راهى براى شناخت اكتناهى ذات اقدس اله نيست و هرچه خدا خود را بهترارائه كند انسان متفكر متحيرتر مى‏شود. همان طور كه خورشيد هرچه بالاتر بيايد و بهنيم‏روز و «رابعة النهار» برسد و آشكارتر شود مستورتر مى‏گردد. اسماى حسناى ذاتاقدس اله نيزچنين است. هرچه خداوند، آيات آفاتى و انفسى خود را بيشتر ارائه كندخود، مستورتر مى‏شود و هر اندازه انسان، بيشتر به جمال و جلال الهى بنگرد، ازذات اقدس اله غايبتر مى‏شود; زيرا همه اينها حجاب نورى است. و خرق اين حجابهاىنورى مقدور كسى نيست.

البته اوحدى از انسانها به مراحلى از معرفت رب مى‏رسند; ولى در كنار اين معرفتاعتراف مى‏كنند كه:

«ما عرفناك حق معرفتك‏» (25)

همچنان كه در بخش عبادت هم همراه با عبادت مقدور، اعتراف دارند كه:

«ما عبدناك حق عبادتك‏» (26) .

از اين رو در آن رساله آمده است: «بايد در آن بخشهاى نهايى كه به حضور سلطانمى‏رسند توقف بيشترى داشته باشند». البته خود آن توقف از هر سيرى بهتر است. زيراخود قرب حضور سير از خدا به خدا در خداست.

پى‏نوشت‏ها:

1. اشارات و تنبيهات، ج 3، ص 364.

2. مجموعه رسائل شيخ، رسالة الطير، صفحات 400-405.

3. سوره شعراء، آيه 227.

4. بحار، ج 69، ص 59، قسمت «بيان‏».

5. سوره ق، آيه 35.

6. سوره طور، آيه 23.

7. سوره ابراهيم، آيه 49.

8. سوره فرقان، آيه 13.

9. سوره طه، آيه 124.

10. عوالى اللئالى، ج 4، ص 72.

11. نهج البلاغه، حكمت 63.

12. سوره نساء، آيه 69.

13. سوره تحريم، آيه 11.

14. سوره فرقان، آيه 63.

15. سوره اعراف، آيه 27.

16. سوره مائده، آيه 31.

17. كافى، ج‏1، ص 21، ح 14.

18. سوره نحل، آيه 53.

19. سوره نور، آيه 21.

20. «ان الله تبارك و تعالى خلق الارواح قبل الاجساد» (بحار، ج 5، ص 266).

21. نهج البلاغه، خطبه 176.

22. همان.

23. سوره طلاق، آيه 12.

24. سوره ذاريات، آيه 56.

25. بحار، ج 68، ص 23، قسمت «بيان‏».

26. صحيفه سجاديه، دعاى سوم.

back indexnext
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation