بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مبادی اخلاق در قرآن کریم, آیت الله عبدالله جوادى آملى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     20 -
     21 -
     22 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

فصل يكم: اهميت علم اخلاق

آشنايى با اهميت اخلاق و تهذيب نفس، انگيزه فراگيرى علم اخلاق را در انسانسالك بيشتر مى‏كند; هر چه انسان سالك اهميت راه را بهتر درك كند در پيمودن آنموفقتر است، چنانكه بازگو كردن مبدا پيدايش و شناسايى معلم آن علم براى سالك،انگيزه پيمودن راه را تقويت مى‏كند.

ما نيازمند به فراگيرى همه معارف الهى هستيم ليكن در شرايط كنونى نياز، به علماخلاق و به دنبال آن تهذيب روح بيشتر است. در ساختار جامعه مدنى بسيارى ازامور بايد فراهم آيد كه در راس همه آنها تهذيب روح است، روح مهذب و نفس مزكى آنقدرت را دارد كه كمبودها را ترميم كند; اگر روح، تهذيب نشود نه تنها انسان ازامكانات، بهره خوب نمى‏برد بلكه ممكن است امكانات بيشتر نتيجه سوء بيشترى را بهدنبال داشته باشد، انسان مهذب جهان را پاكيزه نگه مى‏دارد و انسان آلوده آنرا آلوده مى‏كند.

هر انسانى سعادت، رفاه و خير خود را طلب مى‏كند ولى مى‏خواهد آسوده زندگى كند، ازنيكبختى استقبال مى‏كند و از بدبختى گريزان است همه اينها حق است ولى مهم تشخيصموضوع است كه سعادت و نيكبختى و آسايش انسان در جيست؟ هيچ انسان «عاقلى‏» عمدا،با علم و اراده، به بدى و شقاوت تن نمى‏دهد و اگر راه را درست تشخيص دهد آن را طىمى‏كند، عنوان كلى خير و شر، سعادت و شقاوت، سلامت و مرض، روشن است كه يك طرف آن خوب وطرف ديگرش بد است; ولى تشخيص موضوع كه خير و سعادت كدام است و در چيست، كارآسانى نيست.

البته چون علم به تنهايى براى تهذيب روح كافى نيست عنوان «عقل‏» انتخاب شده استكه آواى آميختگى علم و اراده را به گوش مى‏رساند، و چنين گفته شد كه: هيچ انسانعاقلى عمدا...; زيرا روشن است كه بر اساس: «رب عالم قد قتله جهله وعلمه معه لا ينفعه‏» (1) صرف علم به زشتى يا زيبايى چيزى براى اجتناب از آن يا ارتكاب آن، كافى نيست.

استنباط و تجربه اهل سير و سلوك بر اين است كه قبل از فراگيرى هر علمى بايد بهعلم اخلاق پرداخت.

جناب احمد بن محمد بن مسكويه رازى (325-421) كه از علماى بنام شيعه به شمار مى‏رودمعاصر مرحوم ابن‏سيناست. داستانى در برخورد وى با بوعلى (رضوان الله‏عليهما) نقلمى‏شود كه در صورت صحت، نشانه اهتمامى است كه جناب ابن مسكويه به مسئله اخلاق دارد.البته در عصر آنان يعنى در حكومت «آل بويه‏» كه حكومتى شيعى بود و شيعيان كم و بيشبه دربار راه پيدا مى‏كردند، كتابهاى فراوانى با حمايت‏حكومت وقت، نوشتند وشاگردان زيادى تربيت كردند. اين قصه، كه در بخشى از مقدمات كتابهاى ابن مسكويهآمده، اين است كه:

روزى شاگردان ابن مسكويه در كنار او نشسته بودند، در همان حال، ابن سينا واردشد و گردويى در دست داشت. او به ابن مسكويه گفت: سطح اين گردو را مشخص كن وساحت‏يك دانه جو را نيز مشخص كن و بگو كه مساحت اين دانه گردو با چند حبه جوبرابر است. فورا ابن مسكويه كتاب اخلاق را به ابو على سينا داد و گفت: تو نخست،اخلاقت را با اين كتاب، اصلاح كن تا ما مساحت آن گردو را مشخص كنيم! (2) .

يعنى احتياج انسان به اصلاح اخلاق و تهذيب روح، بيش از نيازمندى وى به دانستنمساحت گردو و مساحت‏حبه جو است; يعنى در برابر قوت تو در «رياضى‏» ما در «رياضت‏»،قوى هستيم و اگر تو در رياضيات، مسائلى را طرح مى‏كنى، ما در رياضتها مباحثى راارائه مى‏دهيم.

كودكى و اخلاق

محصول سخنان عالمان دينى موفق در علم و عمل، در دو بخش خلاصه مى‏شود: يكى چگونگىتربيت كودك و ديگرى ترتيب علوم و دانشها.

در بخش تربيت كودك گفته‏اند: انسانى كه به دنيا آمده، «حديث العهد بالرب‏» است، يعنىتازه از حضور ذات اقدس خداوند، تنزل كرده و به خدا تعهد توحيد ربوبى سپرده و به ياداوست. او خداى خود را خوب مى‏شناسد و به موادى كه بر اساس آن به خدا تعهد توحيدربوبى سپرده آگاه است و با سرمايه الهام و آگاهى

«فالهمها فجورها وتقويها» (3)

به دنيا آمده و هنوز رنگ تيره طبيعت او را رنگين نكرده و قابل ترقى است.

بنابراين، قبل از اين كه با عادات و رسوم ديگر آشنا شود، بايد او را با تربيتو آداب صحيح كه «صبغه الهى‏» است رنگين كنيم و نگوييم كودك است و بايد بازى كند وهرچه خواست‏بگويد. بلكه بگوييم بازى صحيح بكند و حرف خوب، ياد بگيرد. چون حرف وبازى خوب و رفتار، گفتار و كردار ظريف و صحيح كودكانه هم كم نيست. اگر دستوردينى اين است كه اولين سخنى كه كودك مى‏شنود اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپاو باشد، براى آن است كه كودك واقعا اين حرفها را مى‏فهمد. همان طوره‏«الست‏بربكم‏» (4) را شنيد و فهميد و پاسخ صحيح داد،«اشهد ان لا اله الا الله‏»را هم بهخوبى مى‏فهمد و به توحيد و رسالت‏شهادت مى‏دهد و نماز و فلاح و عمل خير و تكبير رابه خوبى مى‏فهمد و مى‏پذيرد.

گستردگى نقش اخلاق

بخش دوم در ترتيب فراگيرى علوم و دانشهاست. همان گونه كه در «شرح رسالةالطير» مرحوم بوعلى در ترتيب علوم از معلم اول آمده، شايسته است طلاب حوزه‏هايا دانشجويان دانشگاهها، ابتدا اخلاق را بياموزند و آنگاه به ترتيب، علوممنطق، طبيعى، رياضى و الهى را فرا بگيرند. بزرگان ديگر علم اخلاق نيز همين روش راامضا كرده‏اند; مثلا، مرحوم ابن مسكويه در «طهارة الاعراق‏» همين راه را پيشنهادمى‏كند; زيرا كاربرد اخلاق در همه علوم و اعمال، مشخص است. اگر اخلاق نباشد، علومى كهانسان فرا مى‏گيرد اولا در فراگيرى آنها آلوده خواهد شد، ثانيا در كاربردآنها نيز صفا نخواهد داشت.

ابن مسكويه مى‏گويد: من تجربه تلخى در اين زمينه دارم و حاضر نيستم شما به اينتجربه تلخ مبتلا شويد; من مقدارى از عمر را به سرگرمى لذتهاى صورى گذراندم ولىاكنون پشيمانم. او مى‏افزايد: برخى سعى مى‏كردند كودكانشان را به اشعار «امرءالقيس‏» و «نابغه ذبيانى‏» و ... سرگرم و به پوشيدنيها و نوشيدنيها مشتاق كنند; زيراخيال مى‏كردند لذت و كمال در اينهاست; در حالى كه مقدارى از عمر انسان كه سپرىمى‏شود مى‏فهمد اينها لذايذ راستين و كمال حقيقى نيست و اگر كسى بخواهد عمرسپرى شده را ترميم و تدارك كند، نمى‏تواند. نه گذشته را مى‏توان برگرداند و نه آيندهرا با اطمينان مى‏توان تامين كرد. انسان وقتى به هوش مى‏آيد كه جز پشيمانى كارىندارد و اين پشيمانى هم سودمند نيست. اگر انسان با پستان طبيعت، انس گرفت‏بايدكودكى را رها كند و دوران شيرخوارگى را پشت‏سر بگذارد و ديگر، شير طبيعت را ننوشد (5) .

براى اين كه انسان به اين مسائل بهتر بپردازد دو راه وجود دارد. البته جمعاين دو راه امكان دارد و واقع هم شده: يكى راه عقل است و ديگرى راه تمثيل.

حجاب علم

براى توده مردم، پيمودن راه عقل ميسر نيست; ولى براى همه اعم از خواص و عوامراه تمثيل، سودمند است.

بعضى از محققان در شناخت نفس گفته‏اند: انسان، داراى نفوس فراوان و روحهاىگوناگون روح ملكى، درندگى و بهيمى است; اما عده‏اى مى‏گويند انسان، داراى سه روحنيست، بلكه داراى يك روح است و بقيه امور ادراكى و تحريكى، قوا و شئون آن هستند. درحكمت متعاليه گفته شده كه خود روح، در همه شئون، حاضر و ناظر است كه در عين وحدت،كثرت دارد; نه ارواح يك فرد متعدد است و نه حقيقت روح او همان مرحله تعقل اوست وبقيه، به منزله ابزار و ادوات، بلكه حقيقت روح آدمى، واحد مبسوط و گسترده است كه دراين‏باره گفته شده:

النفس فى وحدتها كل القوى

و فعلها فى فعلها قد انطوى (6)

اين راه عقلى است كه دو مشكل دارد:

1 بسيار عميق است و درك آن مقدور همه نيست. در حالى كه تزكيه نفوس و تهذيب روح،وظيفه همه انسانهاست.

2 اين راه به همان اندازه كه عميق و پيچيده است‏حجاب است; يعنى، انسان تا بفهمدكه آيا در او سه روح وجود دارد، يا يك روح و بقيه ابزار آن هستند يا فقط يك حقيقتداراى شئون گوناگون وجود دارد عمرى سپرى مى‏شود و به جاى اين كه علم را مقدمه عملقرار دهد خود اين علم، براى او هدف مى‏شود و به جاى اين كه بفهمد كيست و خود را دريابد عمر را در خود شناسى ونه در خود سازى صرف مى‏كند. مثل اين كه عده‏اى در بارهعذاب قبر مدتها بحث كرده‏اند كه آيا در قبر، همين بدن، معذب است‏يا بدن مثالى؟ آيامار و عقربى كه در قبر هست از درون بر مى‏خيزد يا از بيرون؟ و آيا «تجسم اعمال‏»هست‏يا عذابهاى بيرونى بر انسان، تحميل مى‏شود؟ در حالى كه عمده آن است كهانسان كارى كند كه بعد از مرگ، آرام و راحت‏باشد و از عذاب نجات پيدا كند، چون اصلعذاب قبر براى تبهكاران قطعى است، و تحمل آن غير ممكن و تحصيل راه نجات واجب ودانستن كيفيت آن غير لازم و صرف عمر براى فهميدن كيفيت آن بدون اهتمام بهنجات از آن، اتلاف و تضييع است.

فهميدن همه اين مسائل مايه معرفت كامل است و زمينه تكامل روح را فراهم مى‏كند; ولىاگر انسان عمرى را در اين علوم صرف كند، محجوب مى‏شود، مانند پزشك بيمارى كهمى‏خواهد مبدا پيدايش بيمارى و راه درمان آن را بيابد، نتايج پيمودن اين راهدرمانى چيست كه عمرى را در آن صرف مى‏كند بدون اين كه تجربه عملى داشته باشد ومرض خود را معالجه كند؟ در صورتى كه راههاى علمى براى بهره‏هاى عملى است; نه اينكهخود آن راه هدف بشود.

در مسئله تهذيب روح و تزكيه نفس هم چنين است. آن مقدار كه فهميدن آن لازم و براى همهسودمند است آن است كه بدانيم ما داراى شئون گوناگونى هستيم اما بحث از نفوسمتعدده يا واحده و... نقش مهمى براى همه انسانها ندارد، گرچه براى خواص از مهذباننفوس، نقش تعيين‏كننده خواهد داشت.

تمثيل اخلاقى

راه تمثيل، راهى همگانى است و آن اين است كه چون انسان در خود، احساس‏فرشتهخويى مى‏كند; ميل به فضيلت و كسب علوم دارد; از عدل و احسان خوشش مى‏آيد; مى‏خواهد حقرا بيابد و به آن عمل كند و آن را منتشرسازد; چنان كه درنده خويى، تهاجم و تحقيرديگران و نيز لذت به عيش ونوش و... را در خود مشاهده مى‏كند، مى‏توان براى تفهيم اواز مثالى كه علماى‏اخلاق ذكر كرده‏اند مدد جست و آن اين كه اگر شكارچى، سوار براسبى شود و سگى شكارى را هم به دنبال داشته باشد، هر كدام از اين سه موجود،خواسته‏اى دارند. در اينجا سؤال اين است كه زمام اين برنامه را بايد به دستكدام يك از اين سه موجود، سپرد؟ اگر كارها به اسب، سپرده شود تا برنامه ريزىكند، اسب هر جا علف سبز و خرم ببيند به آن سمت مى‏رود در فكر چريدن و خوردن خودش استو در فكر خطر و سقوط سرنشين خود نيست; زيرا اسب، شهوت دارد و برنامه سفر را براساس شهوت تنظيم مى‏كند; نه بر معيار عقل و قهرا نتيجه‏اش سقوط است.

اگر تنظيم برنامه به دست‏سگ شكارى باشد، او، هر صيدى را ببيند به آن سمت هجوممى‏برد و به هر كوه و دره و دشتى خود را مى‏كشاند و در فكر سلامت اسب و راكب آن نيست.اين حيوان بر اساس درندگى و تهاجم، حمله مى‏كند و قهرا هم خود و هم اسب و هم اسبسوار را به دره هلاكت مى‏فرستد; زيرا غضب دارد و عقل ندارد; ولى اگر كار اينمجموعه و برنامه اين كاروان به دست انسان سوارى كه عاقل است‏سپرده شودلامت‏خود، سلامت اسب و هم سلامت‏سگ شكارى را تامين مى‏كند.

انسان، عقلى دارد كه به منزله انسان شكارچى است; شهوتى دارد كه به منزله اسبى استكه مركوب اوست و غضبى دارد كه به منزله سگ شكارى است.

چنانچه انسان، برنامه كار را به دست‏شهوت جوانى و... بدهد هم قدرت غضب، اين نيروىكارساز الهى، نابود مى‏شود و هم قدرت عاقله. جوانى كه در دوران جوانى به فكربوالهوسى و شهوت‏رانى باشد، هم عاقله را ويران مى‏كند و از فراگيرى علوم ودانشها باز مى‏ماند و هم قدرت غضب و دفاع از حق را سركوب مى‏كند و از ناموس، دين ومرز و بوم ميهن اسلامى حمايت نمى‏كند و صرفا يك جوان شهوتران بى اعتنا خواهدبود.

اگر انسان برنامه كار را به دست قدرت قهر و غضب بسپارد، انسانى مهاجم و مزاحمخواهد شد. او مى‏كوشد كه خوى درندگى خود را ارضا كند و در نتيجه از لذتهاى حلال و ازفراگيرى علم و دانش، محروم مى‏شود و از تهذيب نفس و تزكيه روح، طرفى نمى‏بندد و چونغضب او عاقلانه نيست، به فكر انفجار، تخريب، ترور و هتك مى‏افتد; نه به فكر حمايتاز شرع و شرف.

ولى اگر زمام برنامه كار را به عقل بدهد كه هويت انسان را همان عقل او مى‏سازد،سلامت هر سه قوه تامين مى‏گردد. منظور از اين عقلى كه هويت‏ساز است، همان عقلى استكه:

«به يعبد الرحمن و يكتسب الجنان‏» (7)

به وسيله آن پروردگار، عبادت و بهشت كسب مى‏شود كه البته اين عقل، عقل عملى است وعقل عملى وقتى مى‏تواند فعال باشد كه از عقل نظرى كمك بگيرد; اما عقل نظرى در اينزمينه، مقدمه كار عقل عملى است. عمده عقل عملى است كه بتواند رشد كند و اين موهبت الهىبالقوه در توده انسانها هست گرچه عقل نظرى آنها ضعيف باشد. البته كمال برين آناست كه انسان هم در نظر و هم در عمل به اوج خود برسد و هر اندازه كه عقل نظرى يعنىمعرفت، بالاتر باشد عمل صالح هم كه محصول عقل عملى است اوج گيرد; اما چنين جمعسالمى مقدور همه انسانها نيست; در حالى كه تهذيب نفوس، وظيفه همه انسانهاست.

از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسيده است كه:

«اذا كنتم ثلاثة في سفر فامروا احدكم‏» (8)

در مسافرت اگر سه نفر بوديد، يكى را امير كاروان كنيد كه برنامه‏ها را تنظيم كندو مسئول گروه باشد. بايد ديد در اين قافله سه نفرى در موضوع بحث ما «امير» كيست؟آيا غضب و شهوت است و يا عقل؟ آنچه كه شرع يعنى مجموع عقل و نقل مى‏گويد اين است كهطراح و برنامه‏ريز بايد عقل باشد كه در هر انسانى وجود دارد. بنابر اين، نسل نوبراى اينكه از تهاجم فرهنگى در امان باشد، نه بايد فريب زرق و برق طبيعت او را بهشهوترانى بهيمى بكشاند و نه قدرت تخريبى نظم نوين جهانى او را به آدمكشى سوق بدهد،بلكه پيشرفت علوم و معارف الهى از يك سو و ترقى و تعالى معنوى از سوى ديگر بايد اورا فرشته خو كند، بايد عقل برين را امام قافله و امير كاروان نيروهاى ادراكى وتحريكى كرد و اين راه خوبى است كه ارائه كرده‏اند.

آتش زير خاكستر

مثال ديگرى كه حكما ذكر كرده‏اند اين است كه اگر كسى ياقوت گرانبهايىداشته‏باشد و آن را نشناسد، بولهوسانه آن را در آتش مى‏اندازد و به صورت خاكسترىدر مى‏آورد. روح، كه امانت‏خداست چنين است. اگر كسى حساب نكرده با آن رفتار كند،مثل اين است كه ياقوت گرانمايه را در آتش به صورت خاكستر در آورد.

اگر قدرت شهوت و غضب در سايه تدبير روح فرشته منش، تربيت نشود، دشمن درونى و آتشزير خاكستر است و تا آخرين لحظه مقاومت مى‏كند.

چنانچه حجاب بسيار رقيق و نازك نسوزى بين آب و آتش وجود داشته باشد، اگر چهآب، مقهور آتش است و آتش آن را گرم كرده و به جوش مى‏آورد و به‏تدريج آن را تبخيرو نابود مى‏كند، ولى اگر روزنه‏اى از همين حجاب، باز شودو آب به آتش دسترسى پيداكند، در عين حال كه اين آتش آن آب رابه جوش آورده و بر آب مسلط مى‏شود و غليان وفراز و نشيب آن به دست تواناى همان آتش‏پرحرارت است، ولى فورا آن را خاموشمى‏كند.

رهايى از عداوت

حضرت على (سلام الله عليه) به مرزداران و نيروهاى دفاعى فرمود: اگر دشمنكست‏خورد و مقهور شد غافل نباشيد; زيرا ممكن است‏به دنبال فرصت مناسبى باشد تا راهنفوذى پيدا كرده و شما را سركوب كند (9) ; همان طور كه آب مغلوب آتش قهار و به جوش آمده،اگر مختصر روزنه‏اى پيدا كند، حتى به اندازه يك قطره، خود را به آتش برساند، به هماناندازه در آتش اثر مى‏گذارد و گوشه‏اى از شعله‏هاى آتش را خاموش مى‏كند.

فرموده حضرت امير (سلام الله عليه) درباره دشمنان برونى است ولى درباره دشمندرونى نيز كاملا صادق است. اين‏نمونه‏ها گوشه‏اى از شرارت دشمن است. جز اين كهانسان بكوشد دشمن را دوست كند كه تلاشى نتيجه بخش خواهد بود، يعنى انسان مهذب وقتىدشمن شناس باشد و همه خواسته‏هاى او را شناسايى و او را تربيت كند، خواسته‏هاى اورا تعديل و برآورده خواهد كرد كه در اين صورت قهرا دشمن، دوست مى‏شود.

تبديل به احسن هم در جبهه بيرونى و هم در جبهه درونى، ممكن است. تبديل دشمن بهدوست در زمينه جبهه بيرونى در دو جاى قرآن كريم آمده است: در جايى مى‏فرمايد:

«ادفع بالتى هى احسن‏» (10)

اگر با يكى از برادران ايمانى، دشمنى دارى بكوش كه اين دشمنى را به دوستى تبديلكنى. چرا كه ممكن است همين دشمن، دوست‏بشود و در آيه ديگرى مى‏فرمايد:

«ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم‏» (11)

در اين صورت كسى كه با تو دشمن است ولى و دوست گرم تو خواهد شد.

در باره دشمن درون كه انسان در صحنه پيكار جهاد اكبر، گرفتار اوست نيز چنيناست‏يعنى، شهوت و غضب با عقل، مخالف است و در دوران جوانى هر سه در حال پيكار ونبردند. چون هر سه مى‏خواهند شكفته شوند. اگر انسان بخواهد قوه شهوت و غضب را سركوبو يا تعطيل كند، موفق نمى‏شود و اگر هم قاهر گردد، توفيق كاذبى نصيب او مى‏شودولى همان شهوت و يا غضب سركوب شده، اگر فرصت كوتاهى پيدا كنند، چراغ عقل را خاموشخواهند كرد. ولى اگر شهوت و غضب را تعديل كند، نه تعطيل، اين دشمنان درونى، دوست قوهعاقله مى‏شوند و خواسته‏هاى او را به خوبى انجام مى‏دهند. وقتى عقل، فرمان دفاعداد، قدرت غضب از رهنمود عقل مدد مى‏گيرد و دفاع مقدس هشت‏ساله جمهورى اسلامى ايرانرا پشت‏سر مى‏گذارد و اگر عقل، دستور امتثال داد، قدرت شهوت به اندازه معقول و منقولاز لذتهاى ظاهرى كه برخى از آنها به عنوان سنت اسلامى است استفاده مى‏كند.بنابراين، بهترين راه براى رهايى از عداوت، شناخت دشمنها و تنظيم كارهاىآنهاست.

شناخت نفس و رهايى از غفلت

رواياتى كه از حضرت على (عليه السلام) در باره شناخت و عظمت نفس رسيده فراوانو بيش از روايات ديگران است. ساير ائمه (عليهم السلام) هم از آن حضرت و هم ازپيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در اين زمينه رواياتى نقل كرده‏اند; چنان كهخودشان هم منشا و منبع علوم الهى هستند در اين مورد بياناتى دارند و قهرا كسىدراين كارها موفق است كه از ابتدا، نفس خود را به خوبى شناسايى كند.

ذات اقدس اله همواره به عهد و ميثاق عالم ذريه تذكر مى‏دهد. بسيارى از آيات،تعبير «واذكر» دارد، يعنى به ياد آن صحنه باشيد. تذكر صحنه عهد و ميثاق، خيلى سازندهاست و انسان را از غفلت مى‏رهاند; چنان كه اعمال و عبادات هم در حقيقت، تذكرههمان ميثاق است.

از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرموده هنگام نماز، هاتف غيبو فرشته الهى ندا مى‏دهد:

«ايها الناس قوموا الى نيرانكم التي اوقدتموها على ظهوركم فاطفئوها بصلاتكم‏» (12)

يعنى، برخيزيد و آتشهايى را كه بر پشت‏خود، روشن كرده‏ايد به وسيله نماز، خاموش كنيدالبته اين آتش را خود انسان مى‏افروزد.

آتش فشان و آتش نشان

قرآن كريم از طرفى، نفس و انسان را «وقود» يعنى هم آتش گيره و هم آتش زنه و از طرفديگر آن را «ماء طهور» معرفى مى‏كند; زيرا توبه را كه از اوصاف نفسانى انسان است،ماء طهور مى‏داند. چون انسان را شستشو مى‏دهد. نگاه به نامحرم، دروغ و...«وقودالنار»و آتش‏فشان است و در مقابل، پرهيز از نگاه، عفيف بودن، صدق و نماز آتش نشاناست. اگر انسان سرى به صحنه دل بزند، مى‏بيند كه به طور مرتب از يك طرف انفجار و آتشفشانى است و از طرف ديگر، آب و آتش نشانى.

اين كه در روايات ما آمده است كه اگر كسى چهل روز مخلصا با خداى خودرفتار كند،چشمه‏هاى حكمت از قلب او بر زبان (يا قلم) او جارى مى‏شود، به اين معناست كه چهل چشمهآتش نشان از آن مى‏جوشد و همه صحنه‏هاى‏انفجار و آتش فشانى را به بوستان و گلستانتبديل مى‏كند و در نتيجه

«روح و ريحان و جنة نعيم‏» (13)

و

«روضة من رياض الجنة‏» (14)

يعنى بهشت متحرك مى‏شود كه آتش در آن نيست; چنان كه در بهشت، جاى هيچ آتشى نيست ودرجهنم هم‏جاى هيچ آبى نيست; زيرا درخت جهنم با آتش، رشد مى‏كند:

«انها شجرة تخرج فى اصل الجحيم طلعها كانه رؤوس الشياطين‏» (15) .

در شهوت و ياغضب، جاى هيچ آبى نيست و يكپارچه، آتش فشان است; چنان كه درفرشته‏خويى جاى هيچ آتشى نيست و يكپارچه آب آتش نشان است. اين حالات راانساندر خود مشاهده مى‏كند; مثلا وقتى پشيمان مى‏شود خنك و معتدل‏مى‏گردد و آنگاه كه عصبانىيا شهوت‏زده مى‏شود، مثل كوره انفجار و آتش‏فشان است. و اگر به ما فرموده‏اند: موقعنماز برخيزيد و آن آتشها را خاموش‏بكنيد، يعنى نماز آتش نشان است و اصولا همهكارهاى اخلاقى اين گونه است.

انسان عاقل، سعى مى‏كند ياقوت گرانمايه روح را به آتش نكشاند و آن چشمه‏ها راجوشان كند. پس ما بايد چشمه را كند وكاو كنيم تا آب بجوشد و به اين وسيله آتشزنه‏ها را خاموش.

پاكى از پليديها

قرآن جمال و كمال را در سايه نزاهت روح مى‏داند و انسانهاى كاملى كه به اينمقام بار يافته‏اند براى ما پيام خوبى دارند. اميرالمؤمنين على (عليهالسلام) كه معلم ثانى جهان بشريت‏به شمار مى‏آيد مى‏فرمايد:

«شرف المرء نزاهته و جماله مروءته‏» (16)

وقتى انسان، شريف است كه از هر پليدى پاك باشد و وقتى جميل است كه از هر بزهكارى وگناه، پاك و داراى مردانگى باشد.

انسان ناچار است‏خلق و خويى، انتخاب و برنامه‏اى را طرح كند. در طرح برنامهانسانى، معصوم (عليه السلام)، كه انسان كامل است، به ما چنين آموخته وفرموده است:

«اكره نفسك على الفضائل و اما الرذائل فانت مطبوع عليها» (17)

يعنى، خود را به كسب فضايل وادار كنيد; زيرا رذيلت، خواه و ناخواه، فراهم است ونيازى به تمرين، تدريس، ترغيب و تشويق ندارد. چون طبع انسان به طرف آن گرايش داردو چون طبع به جهان طبيعت و حس نزديكتر است، گرايش و نيز دسترسى به آن بيشتر است;اما فطرت به ماوراى طبيعت گرايش دارد و به همين جهت دسترسى به آن دشوار است.مثل اين كه اگر كسى در فكر طلا باشد، بايد كوههاى طلا را شناسايى و در آن كند وكاوكند; و گرنه اگر خاك طلب باشد، هر كوى و ديارى پر از خاك است.

دعوت قرآن به خلق عظيم

قرآن كريم كه جوامع بشرى را به اقتداى به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلمدعوت مى‏كند، پيامبرش را به عنوان:

«انك لعلى خلق عظيم‏» (18)

مى‏ستايد. «عظمت‏خلق‏» غير از «حسن‏خلق‏» و زيبايى غير از بزرگى است. ديگران ممكنست‏به حسن خلق راه‏يابند ولى به بزرگى خلق راه يافتن، كار هر متخلق نيست. هنرمندى، غيرازبزرگى و بزرگوارى است. هنرمندى، لازمه بزرگوارى است و هر بزرگوارى، هنروهنرمندى رادارد اما هر هنرمندى، بزرگ و بزرگوار نيست. حسن خلق، زيبايى‏وظرافت اوصاف نفسانىاست. ممكن است چيزى ظريف ولى كوچك باشدامااگر چيزى بزرگ و بزرگوار شد، حتماظرافت را دارد; زيرا منظور بزرگى‏حجم‏وجرم نيست. ذات اقدس اله، رسول خود را بهخلق عظيم مى‏ستايدوبه مانيز دستور تاسى و اقتدا مى‏دهد:

«لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة‏» (19)

پس‏نه تنها موظفيم كه خلق حسن فراهم كنيم; بلكه ماموريم داراى خلق عظيم باشيم واين كار شدنى است وگرنه دستور تاسى به پيامبر اكرم‏صلى الله عليه و آله و سلمداده نمى‏شد.

شناسنامه اخلاقى

ما در دنيا در شرايط اقليمى و اجتماعى خاص زندگى مى‏كنيم و ناچاريم شناسنامه‏اىبه همراه داشته باشيم. مشخصات قبيله، نژاد، قوم و... شناسنامه‏اى طبيعى است كه در هرنقطه‏اى حتى در جايى كه اداره آمار نباشد، چنين شناسنامه طبيعى وجود دارد. خداىسبحان در سوره «حجرات‏» مى‏فرمايد: ما اين شناسنامه طبيعى را همراه با آفرينشانسانها خلق كرده‏ايم تا يكديگر را شناسايى كنيد:

«يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا» (20) .

شناسنامه، خواه آمارى باشد يا طبيعى، كه از اقليم و نژاد و قوم و خويش نشئت گرفته،بيرون از قلمرو جان ماست. اما اخلاق، شناسنامه حقيقى ماست كه هم در دنيا و هم در قبر، برزخ و قيامت كبرا ما را همراهى مى‏كند. ما اگر به شناسنامه آمارى اكتفا كنيم،يك «شهروند» و اگر به شناسنامه نژادى و قبيله‏اى بسنده كنيم، يك «بيابان نشين‏» يا«بيابانگرد» مى‏شويم ولى اگر به شناسنامه اخلاقى روى آوريم «انسان‏» مى‏شويم. بههمين جهت، اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‏فرمايد:

«اكرم الحسب حسن الخلق‏» (21)

يعنى، حسب انسان را اخلاق او تعيين مى‏كند و گراميترين نژاد، نسب، حسب وشناسنامه، حسن خلق انسان است كه همواره او را همراهى مى‏كند. اين شناسنامه، مانندشناسنامه‏هاى آمارى نيست كه گاهى به همراه انسان هست و گاهى نيست و گاه مهربطلان مى‏خورد. و نيز مانند شناسنامه‏هاى اقليمى نيست كه با كوچ كردن از سرزمينى بهسرزمين ديگر، دگرگون شود; بلكه هميشه به همراه انسان هست; چنانكه اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى‏فرمايد:

«لا قرين كحسن الخلق‏» (22)

هيچ قرين و همدمى به اندازه حسن خلق، انسان را همراهى نمى‏كند و به حال او سودمندنيست. چون حسن خلق در درون جان انسان است و هرگز او را تنها نمى‏گذارد.

معناى حسن خلق

حسن خلق به معناى گشاده‏رويى و خنده‏رو بودن و... نيست، گرچه آنها نيز به موقع خودسودمند است. حسن خلق، گاهى دندان بر جگر گذاشتن و مشكل را تحمل كردن است. اگرباطلى به انسان پيشنهاد شود، بايد دندان بر جگر نهاده حق را رها نكند و باطل را ترككند; در سخنان على (عليه السلام) آمده است:

«نعم الخلق التصبر في الحق‏» (23) :

بهترين خلق صابر و بردبار بودن بر پايگاه حق است.

گاهى براى انسان حادثه‏اى جزئى پيش مى‏آيد و او با صبر، مشكل را حل مى‏كند. در اين جااگر چه اصل كار حق، و تحمل در برابر باطل، سخت است اما اين سختى، قابل تحمل است;مثلا اگر انسان بار كمى را به همراه ببرد، كار سختى نيست; ولى اگر انسانعادى بخواهد بار سنگينى ببرد سخت است و چون سنگين است، توانفرساست و تحملمى‏خواهد به اين تحمل «تصبر» مى‏گويند; يعنى انسان بايد خيلى صابر باشد تا اينبار را به مقصد برساند. اين كه گاهى انسان، زود عصبانى مى‏شود و از حق مى‏گذرد وبه مرز باطل روى مى‏آورد براى آن است كه تصبر ندارد و نمى‏تواند اين بار را ببرد،و به اصطلاح «بردبار» نيست.

پى‏نوشت‏ها:

1. نهج البلاغه، حكمت 107.

2. تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق، ص 12.

3. سوره شمس، آيه 8.

4. سوره اعراف، آيه 172.

5. تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق، ص 8.

6. منظومه سبزوارى، ص 314.

7. كافى، ج 1، ص 11، ح 3.

8. محجة البيضاء، ج 4، ص 58.

9. نهج البلاغه، نامه 53، ب 133.

10. سوره مؤمنون، آيه 96.

11. سوره فصلت، آيه 34.

12. فقيه، ج 1، ص 133، باب فضل الصلاة، ح 3.

13. سوره واقعه، آيه 89.

14. كافى، ج 3، ص 242، ح 2.

15. سوره صافات، آيات 64 65.

16. شرح غرر الحكم، ج 4، ص 180.

17. شرح غررالحكم، ج 2، ص 238.

18. سوره قلم، آيه 4.

19. سوره احزاب، آيه 21.

20. سوره حجرات، آيه 13.

21. شرح غرر الحكم، ج 2، ص 271.

22. شرح غررالحكم، ج 6، ص 364.

23. نهج البلاغه، نامه 31.


back indexnext
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation