بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مبادی اخلاق در قرآن کریم, آیت الله عبدالله جوادى آملى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     20 -
     21 -
     22 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

فصل پنجم: شناخت اراده، ميل و اختيار

از مسائلى كه در تحقيق علم اخلاق، نقش دارد شناخت مسئله «اراده‏»، «ميل‏» و «اختيار» است.راى مرحوم علامه طباطبايى (رضوان الله عليه) نخست اين بود كه اراده، به علم به«بايد» برمى‏گردد; يعنى وقتى انسان نياز خود را احساس كرد و براى رفع اين نياز،كار معينى را تشخيص داد و انجام آن كار را به حال خود سودمند و لازم دانست، حكممى‏كند و مى‏گويد: «بايد اين كار را انجام بدهم‏». بنابراين، اراده همان «علم بهبايدها»ست.

ولى ايشان در بحثهاى ديگر، از اين نظر برگشتند; چون روشن شد كه اراده از سنخ علمنيست، بلكه مانند اخلاص، نيت و عزم، از سنخ عمل و از شئون عقل عملى است; چنانكه احساس،تخيل، توهم، تعقل و... زير پوشش عقل نظرى و ادراك قرار دارند; زيرا ما در خود اين دو حالرا جداى از هم مى‏يابيم گرچه احيانا ملازم هم هستند كه با يك شان مى‏فهميم وبا شان ديگر، گرايش پيدا مى‏كنيم و آنچه مربوط به گرايش و عمل است، جزء شئون عقل عملىو آنچه مربوط به درك و بينش است، جزو عقل نظرى به شمار مى‏آيد (1) و قهرا اراده و مانند آنجزو عقل عملى محسوب مى‏شود. چنانچه حكم به «بايد» از نفس هم نشات بگيرد، اراده بهدنبال آن حكم و بعد از علم به «بايد» ظهور مى‏كند.

فرق بين اراده و ميل

كشش و تلاشى كه نفس براى انجام كارى از خود نشان مى‏دهد، هم ميل و هم اراده است;ولى با دقت مى‏بينيم چاره‏اى جز تفكيك بين اراده و ميل نيست; گرچه اراده،مراتبى دارد كه يكى از مراتب نازله آن ميل محسوب مى‏شود و ميل نيز مراتبى داردكه بعضى از مراتب عاليه آن را اراده مى‏گويند; ولى بايد ديد مرزى كه اين دو از همجدا مى‏شوند كجاست و فرق آنها چيست؟

مرحوم صدرالمتالهين بر اين باور است كه مرز جدايى انسان از حيوان، ارادهو ميل است; زيرا انسان متحرك بالارادة، ولى حيوان، متحرك بالميل است. ايشان درفلسفه نظرى و عملى، چند ابتكار ارائه كرده‏اند:

1 ديگران مى‏گفتند حيوان «جنس سافل‏» و انسان «نوع الانواع‏» و «نوع‏اخير» است;اما وى بر اساس حركت جوهرى به اين نتيجه رسيد كه حيوان، «جنس متوسط‏» است وانسان هم «نوع اخير» نيست; بلكه «نوع متوسط‏» و نيز جنس سافل‏است و تحت آن انواعىوجود دارد كه ممكن است آن انواع هم داراى انواع گوناگونى باشد و در هر حال براساس حركت جوهرى، انسان نوع الانواع و نوع اخير نيست.

2 اهل منطق در تعريف حيوان مى‏گويند: حيوان، «جوهر نامى حساس متحرك بالاراده‏» استولى ايشان مى‏گويد: حيوان «متحرك بالميل‏» است; نه «بالاراده‏» و فرق ميل و ارادهاين است كه اگر نيروى كشش و جاذبه و تلاش و كوشش، تحت رهبرى وهم، شهوت و غضبتنظيم شود، ميل ناميده مى‏شود و موجودى كه در حد وهم مى‏انديشد و بر اساس وهم كارمى‏كند، متحرك بالميل است نه بالاراده; ولى اگر اين تلاش و كوشش و جذب را عقل عملىبه عهده بگيرد نه وهم، اراده نام دارد و موجودى كه با رهبرى عقل، تلاش و كوشش مى‏كندمتحرك بالاراده است.

همان طور كه در حكمت نظرى فرق بين متخيله و متفكره را چنين بيان كرده‏اند كه اگراين قوه متصرفه زير پوشش واهمه كار كند، متخيله نام دارد و اگر زير پوشش عاقلهتلاش كند، متفكره ناميده مى‏شود; و اين، صرف نام گذارى نيست‏بلكه جهت‏يابى، كار،حسن و قبح، سود و زيان و حق و باطل كار اينها فرق مى‏كند و به همان معيار، نيروى تلاشو كوششى كه در انسان هست و به جنبه عملى او بر مى‏گردد نه جنبه نظرى اگر تحت تدبيرواهمه تنظيم شود، ميل و اگر تحت تدبير عاقله، اداره شود، اراده ناميده مى‏شود.

البته قرآن كريم با اين كه در باره تبهكاران مى‏فرمايد: «اولئك كالانعام بلهم اضل‏» (2) و براى آنان جز ميل، چيز ديگرى قايل نيست; با اين حال، اراده به معناى‏اعمرا كه شامل درجات ضعيف «ميل‏» هم مى‏شود در باره آنان به كار مى‏برد: «فاعرض عن منتولى عن ذكرنا ولم يرد الا الحيوة الدنيا × ذلك مبلغهم من العلم‏» (3) : اعراض كناز كسى كه جز دنيا چيزى اراده نمى‏كند; زيرا دانشش تا به همين جا رسيده و جز به زرقو برق فريباى دنيا راهى نيافته است. بنابراين، انسان چيزى را اراده مى‏كند كهبفهمد و چيزى مانند آخرت را كه نمى‏فهمد اراده نمى‏كند.

اما عده‏اى كه بينش آنان وسيعتر است و آنان هم دنيا و هم آخرت را مى‏فهمند، آخرترا طلب مى‏كنند، چنانكه ذات اقدس اله از زبان نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقلمى‏كند كه آن حضرت به همسرانش طبق وحى فرمود: «ان كنتن تردن الحيوة الدنياوزينتها فتعالين امتعكن واسرحكن سراحا جميلا × وان كنتن تردن الله ورسولهوالدار الاخرة فان الله اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما» (4) يعنى، هر يك از شما دنيارا اراده كرده‏ايد، بياييد تا شما را به خوبى و خوشى طلاق دهم و هر كدام كه خدا،پيامبر و آخرت را اراده كرده‏ايد، آنگاه با همين زندگى ساده مى‏سازيد و خداوندبراى اهل احسان و نيك از شما پاداش بزرگى آماده كرده است. پس گرچه اراده و ميلمراتبى دارند اما مرز دقيقى كه اراده در آن حد، از ميل جدا مى‏شود، اين است كهاراده را عقل و ميل را وهم، رهبرى مى‏كند.

مراتب جاذبه و دافعه

جذب و دفع در نوع موجودات هست اما هرچه موجود، كاملتر باشد جذب و دفع در آن،رقيقتر مى‏شود و نام لطيفترى مى‏گيرد، چنانكه قبلا به آن اشاره شد كه خاك بايد موادمخصوص را جذب كند و از موانع مخصوص بپرهيزد تا معدن طلا يامس يا... شود. همين جذب و دفعدر گياهان هم هست; اگر گياهى بخواهد رشد كند، هر ماده‏اى را نمى‏تواند جذب كند; بلكهماده مناسب خود را بايد جذب كند و به همين جهت پرورش مى‏يابد.

جذب و دفع در سطحى بالاتر از سطح گياهان يعنى در سطح حيوان و انسان هم هست; امادر حيوانات به صورت شهوت و غضب ظهور مى‏كند و در انسانها به عنوان اراده وكراهت‏يا عداوت و محبت ناميده مى‏شود; و اگر از همه اين مراحل گذشت و رقيق شد،«تولى‏» و «تبرى‏» نام مى‏گيرد; يعنى، همان جاذبه وقتى تحت تربيت عقل و وحى رقيقشود، تولى، و همان دافعه وقتى تحت تدبير عقل و وحى قرار گيرد، تبرى و جزء اركانفروع دين مى‏شود و بدين گونه بين انسان و همه موجوداتى كه جذب و دفع دارندتمايز حاصل مى‏شود.

انسان و اختيار

در حكمت متعاليه، حيوان، «متحرك بالميل‏» و انسان، «متحرك بالاراده » است و سر ايننامگذارى هم آن است كه اگر حس و خيال، نيروى گرايش را رهبرى كند، «ميل‏» و اگر عقل ووحى آن را هدايت كنند، «اراده‏» مى‏شود; اما ريشه اين سخن در گفته‏هاى فارابى ديدهمى‏شود. جناب ابونصر فارابى كه از بزرگترين حكماى اسلامى و ازربيت‏يافتگان مكتب قرآن و عترت (عليهم السلام) است‏بين اراده و اختيار; فرقگذاشته است; درحالى كه در حكمت متعاليه، بين ميل و اراده فرق گذاشته شده ولىجامع هر دو يكى است و اين فرق صرفا امتيازى اصطلاحى است. البته بين اراده واختيار ذاتى و فعلى فرق است ولى در قرآن كريم هم اراده و هم اختيار به خدااسناد داده شده است، مثل اين كه مى‏فرمايد: «يريد الله بكم اليسر» (5) ، «انما امره اذااراد شيئا ان يقول له كن فيكون‏» (6) ، «وربك يخلق ما يشاء ويختار ما كان لهم الخيرة‏» (7) .پس خدا هم با تعبير «مريد» و هم «مختار» در قرآن معرفى شده است.

بر اساس سخن جناب فارابى چون انسان هم داراى حس و خيال و هم داراى عقل است،كارهاى او بر دو گونه است: اگر انسان با مبدا حسى و خيالى حركت كند، متحركبالاراده و اگر با مبدا عقلى، تلاش و كوشش كند، متحرك بالاختيار است; ولىحيوانات چون فاقد عقلند و انديشه‏هاى آنها را حس و تخيل و وهم، اداره مى‏كند، قهرامتحرك بالاراده هستند و شايد تعريف معروف: «حساس متحرك بالاراده‏» كه در بارهحيوان گفته مى‏شود، ناشى از بيانات قدما باشد.

در هر صورت در اين بخش; بين انسان و حيوان فرقى نيست; زيرا انسان هم از آن جهتكه چهره‏اى از حيوانيت را داراست فاقد مبدا حسى و خيالى و وهمى نيست و براساس حس، خيال و وهم نيز حركت مى‏كند; ولى امتياز انسان از حيوان در آن است كهوى مبدا عقلى و نطقى هم دارد و گاهى مى‏تواند با انديشه‏هاى عاقلانه و حكيمانه خودبه سمتى گرايش يا از سويى گريز داشته باشد كه «تولى‏» و «تبرى‏» نام دارند و دوفعل از افعال اختيارى انسان است. پس انسان هم مى‏تواند فاعل بالارده و هممى‏تواند فاعل بالاختيار باشد; ولى حيوان، فاعل بالاختيار نيست.

تثليث انسان از نظر اخلاقى

بعضى از افراد در عين حال كه ظاهرا انسانند، فقط متحرك بالاراده‏اند و برخى هممتحرك بالاراده و هم متحرك بالاختيار و بعضى، كه اوحدى از انسانها به شمارمى‏آيند، فقط متحرك بالاختيارند و اصلا بالاراده حركت نمى‏كنند.

تفاوت اين سه صنف را مى‏شود بر همان تثليثى كه در سوره «واقعه‏» و نيز در حديثنورانى اميرالمؤمنين على (عليه السلام) آمده تطبيق كرد. در سوره واقعه،انسانها به سه قسم تقسيم شده‏اند: «سابقين مقرب‏»، «اصحاب ميمنة‏» و «اصحاب مشئمة‏» (8) .اصحاب مشئمه، كارى جز شئامت، زشتى و دنائت ندارند; اما كار اصحاب ميمنه با يمن وبركت همراه است ولى آنان اهل قرب و سبقت نيستند. گرچه آنها كارهاى قربىفراوانى انجام مى‏دهند ليكن قرب ويژه سابقين مقرب را ندارند و نيز سبقتى كه«سابقين مقربين‏» دارند نصيب اصحاب يمين نيست; گرچه آنها هم در استباق ومسابقه سهيمند و گوى سبقت را از ديگران مى‏ربايند و نشانه‏اش هم آن است كه كارشانبا يمن و بركت آميخته است.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در حديث معروفى مى‏فرمايد: «الناس ثلاثة: فعالمرباني ومتعلم على سبيل نجاة وهمج رعاع‏» (9) : مردم بر سه گونه‏اند: «عالم ربانى‏»،«متعلم على سبيل نجاة‏» و «همج رعاع‏» و اين، با تثليث‏سوره واقعه هماهنگ است: «همجرعاع‏» جزو اصحاب المشئمة است‏با دركاتى كه دارند; «متعلم على سبيل نجاة‏»مى‏تواند جزو اصحاب الميمنة باشد با مراتبى كه دارند و عالم ربانى، جزء سابقينمقربند با درجاتى كه دارند يا خود، عين درجاتند. بيانى كه در اين دو تثليث آمده،با تقسيم انسان از جهت اين كه فقط متحرك بالاراده يا متحرك بالارادة والاختيار و يا فقط متحرك بالاختيار است، قابل تطبيق است.

انسانهاى بالقوه

چگونگى تطبيق به اين صورت است كه منشا گرايش برخى فقط حس، خيال و وهم است.اينها چون متوهم بالفعل و عاقل بالقوه‏اند، كارهاى آنان را فقط وهم و خيال تنظيممى‏كند و چون كارى را كه وهم و خيال تنظيم مى‏كند در حد اراده است و نه در حد اختيار،اين گونه از انسانها فقط متحرك بالاراده بوده و در حقيقت، حيوان بالفعل و انسانبالقوه هستند; يعنى كارهايى كه در حد تغذيه، پوشش، تهيه مسكن و... دارند، خيلى ساده استو كارهايى هم كه در حد روابط اجتماعى دارند از محور قومى و قبيلگى، باند بازى و...نمى‏گذرد و طبيعى است كه پايان عمر آنان جز «هباء منثور» چيز ديگرى نخواهد بود.زيرا وهم و خيال، تا تحت تدبير عقل قرار نگيرد سراب را آب ارائه داده و باطل راحق، نشان مى‏دهد يا بين راه را پايان مقصد تلقى مى‏كنند و اگر بتواند، بد را خوب و اگرنتوانند، خوبتر را خوب يا خوبترين را خوبتر نشان مى‏دهد. بنابراين، اگر مبداگرايش كسى وهم و خيال او باشد، فقط متحرك بالاراده و جزو اصحاب المشئمة است و درنتيجه «همج رعاع‏» خواهد بود.

اينها سه دسته‏اند: بد، بدتر و بدترين; دركاتى هم دارند كه قرآن كريم مى‏فرمايد: «انالمنافقين فى الدرك الاسفل من النار» (10) منافق، بدترين است; ولى كار كسى كهگاهى به حس و خيال بها داده و گاهى از عقل، مدد مى‏گيرد با يمن و بركت‏شروع مى‏شود;ولى جزو خوبها يا خوبترهاست; اما چنين نيست كه همه كارهاى او را عقل عملى وىاداره كند و در نتيجه اين شخص، گاهى متحرك بالاراده و گاهى متحرك بالاختيار استو كارهاى او با ميمنت است; اما چنين نيست كه در مسابقه‏هاى انسانى برنده شود وخوبترين باشد.

حكومت عقل بر قواى نازله

گروه سوم كه اوحدى از انسانهاى سالك صالحند فقط متحرك بالاختيار هستند. اينهاكسانى هستند كه همه كارهايشان بر اساس عقل عملى تنظيم مى‏شود. مخ به آن معنا كه باحس كارى ندارند، با خيال حركت نمى‏كنند و با اراده و وهم شكل نمى‏گيرند; زيراكارهاى حسى، مبدا حسى، كارهاى خيالى مبدا خيالى، كارهاى وهمى مبدا وهمى وكارهاى عقلى، مبدا عقلى دارد ولى از آنجا كه عقل، سلطان قواى نازله و حاكم برآنهاست، حس خيال و وهم گروه مزبور را تعديل مى‏كند; وقتى تعديل كرد، عقل دستور مى‏دهد وبه دستور او وهم، توهم، خيال، تخيل، حس، احساس، اعضا و جوارح شروع به كوشش و تلاشمى‏كنند و چون در اين صور، مبدا نخست و فرمانرواى كل، عقل است و فرمانرواى نخست،معيار سنجش است، چنين كارى، كار اختيارى به حساب مى‏آيد و انسان در اين شرايط،فاعل بالاختيار مى‏شود; نه فاعل بالاراده.

اين همان است كه در دعاى كميل آمده: «وحالي في خدمتك سرمدا»; يعنى، من دائما دردمت‏شما باشم; اين معنا كه، همه كارهاى او تا در دنيا هست‏به رهبرى عقل باشد; يعنى،دركها با همه مراتبى كه دارد بر اساس اشراف عقل نظرى انجام گيرد و گرايشهابا استعانت از اين مبادى دركى به آن مبدا عقل عملى، منتهى شود.

در حقيقت، عاقل است كه به قوه واهمه، متخيله و حاسه دستور مى‏دهد و اين قواى ادراكىنيروهاى تحريكى را براى انجام كار، بسيج مى‏كنند; حتى ساده‏ترين عمل را كهخوردن، لباس پوشيدن و خوابيدن است، انسان عاقل با «اختيار» انجام مى‏دهد ولىانسان متوهم، متخيل يا حساس آنها را با «اراده‏» انجام مى‏دهد; مثلا، وقتى كهلباس نو را در بر مى‏كند، از باب:

«وقل لجديد الثوب لابد من بلى‏»

با آن لباس، سخن گفته و خطاب به آن مى‏گويد: تو روزى كهنگى را استقبال خواهىكرد و فرسودگى به سراغ تو خواهد آمد. بنابراين، كارى نكن كه حيثيت و عزت عقلى منفرسوده شود و من با پوشيدن تو تكبر و فخر كنم; يا غذا را بر اساس «قو على خدمتكجوارحي‏» (11) ، ميل مى‏كند، آنگاه كه مى‏خوابد همان طور كه در ماه مبارك رمضان:«نومالصائم عبادة‏» (12) خواب صائم، عبادت است; او هميشه خود را در حال صيام و روزهنگه مى‏دارد; نه تنها غذا نمى‏خورد بلكه از ما سواى حق، روزه مى‏گيرد و به جلال وجمال حق، افطار مى‏كند و قهرا چيزى براى او جاذبه ندارد و از غير ياد حق، روزهگرفته است و چون چنين صومى دارد نوم و انفاس او هم عبادت و تسبيح است و ايناست مضمون‏«وحالي في خدمتك سرمدا».

در كتاب شريف «وسائل الشيعه‏» آمده است: «آنان كه دائما متذكر و به ياد حقند، هميشه درنمازند. و نيز كسى كه براى هميشه از غير حق بريده و به ياد حق است، «دائم الصيام‏» و«صائم الدهر» است‏» (13) .

روزه از ياد غير حق

مرحوم محقق داماد (رضوان الله عليه) در شرح حال يكى از بزرگان گفته است: «او اولماه مبارك رمضان روزه گرفت و آخر آن افطار كرد (14) !» البته اين عبارت به اينمعنا نيست كه او روزه «وصال‏» گرفت‏يا در طول اين ماه چيزى نخورد; زيرا چنين روزهحرامى رهزن است نه راهگشا; بلكه به اين معناست كه او جز به نام و ياد حق به چيزديگرى افطار نكرد.

در ماه مبارك رمضان دوگونه مى‏توان نيت روزه كرد: يكى نيت روزه هر روز و ديگرىنيت روزه همه ماه. چون روزه هر روز، يك واجب استقلالى و عبادت مستقل به حسابمى‏آيد نشانه‏اش كفارات و قضاى مستقل براى هر روز است; اما چون روزه‏هاى ماهمبارك رمضان، پيوندى معنوى بايكديگر دارند و حتى شبهاى آن هم با هم مرتبطند ازاين رو در اول آن، نيت‏يك ماهه مى‏توان كرد چنانچه ظاهر آيه قرآن دعوت به صومماه رمضان است نه دعوت به روزه گرفتن روزهاى آن; زيرا مى‏فرمايد:

«... فمن شهد منكم الشهر فليصمه‏» (15)

يعنى اگر كسى شاهد و حاضر ماه رمضان بود و مسافر و بيمار نبود همان ماه راروزه بگيرد، البته حكم استقلالى هر روز به اصالت فقهى خود باقى است ولى نيت همهماه به عنوان يك واحد معنوى پيوسته، نقش سازنده‏ترى دارد. بنابراين، آنچه كه محققداماد از بعضى نقل كرده كه اول ماه مبارك رمضان، روزه گرفت و در پايان ماهافطار كرد، به اين معناست كه همه اين يك ماه را در خدمت اسماى حسناى حق بود.

اگر انسان چنين شد، از حد«اصحاب الميمنة‏» و«متعلم على سبيل نجاة‏» (16) مى‏گذرد و جزومقربين و «عالم ربانى‏» و مشمول‏«و حالي في خدمتك سرمدا»و نيز مصداق آيه كريمه:

«قل ان صلاتى ونسكى ومحياى ومماتى لله رب العالمين‏» (17)

مى‏شود; زيرا كه در بعد درك، عقل، و در بعد عمل، اختيار، همه شئون او را تنظيم و رهبرىمى‏كند و به تعبير فارابى، او «متحرك بالاختيار» است، نه متحرك بالاراده; زيراعاقل بالفعل است; نه عاقل بالقوه. پس خيال، وهم و حس او تحت الشعاع عقل اوست. البتهحس، وهم و خيال او بالفعل‏اند نه بالقوه; ولى وقتى واقعيت انسان را يك مرحلهبالاتر تامين كند مراحل مادون، جزو شئون مرحله بالاتر به شمار مى‏آيد و در برابراو تصميم نمى‏گيرند و ادراك و تحريك مستقلى ندارند.

اين مبادى ادراكى اعم از حس، خيال و وهم، جزو «شيعيان‏» عاقله محسوب مى‏شوند; بهاين معنا كه، سعى مى‏كنند مقدماتى را درك كنند كه در هنگام تعقل، «صغرى‏» قرار بگيرند و مؤيدو شاهد عاقله باشند و چيزى كه بر خلاف صدق و حق است ادراك نكنند كه در آن صورت، وهم وخيال و حس همه صادق خواهد بود و گرايشهاى آنها مانند نيت، اخلاص و اراده، زير پوششيك مبدا عملى قرار خواهد گرفت و آن «اختيار برين‏» است.

تمرين رياضى و رياضت

براى اين كه نفس به اين مرحله والا بار يابد رعايت‏شئون علمى و عملى لازم است. درباره شئون علمى گفته‏اند: عقل را به مسائل برهانى، تمرين و رياضت‏بدهيد; مثلا، مقدارىرياضيات بخوانيد تا فكرتان فكر برهانى شود و بكوشيد تا روح تحقيق در شما زندهباشد و تا وقتى كه چيزى براى شما حل نشده است آن را نپذيريد; زيرا اگر روحتان روحتحقيق شود، قهرا حس، خيال و وهم در خدمت عاقله قرار خواهند گرفت و ديگر، مزاحمانديشه‏هاى حكيمانه آن نخواهند بود.

اين كه بعضى در مطالعه خوب و زود مى‏فهمند و بعضى بد يا دير مى‏فهمند، تنها به ايندليل نيست كه استعدادهاى آنان با هم تفاوت دارد; زيرا گاهى استعدادها در دوشخص، همانند است، ولى يكى از آن دو با رياضت، اين قواى مادون را تنظيم مى‏كند; يعنى حس،خيال و وهم و يا قوه غضب و شهوت او هرگز مزاحم قوه عاقله وى نمى‏شوند; بلكه وقتىعاقله، كليات را درك مى‏كند اين قواى مادون به طور مرتب، مشغول تهيه جزئيات آنهستند تا او را كمك كنند و شاهد، ارائه دهند; مثلا وقتى عاقله مى‏خواهد قياسى تشكيل دهد،اين قوا براى تشكيل صغراى آن، مصاديق صادقه را در خدمت عاقله قرار مى‏دهند و در نتيجه، اين گونه اشخاص در موقع عمل و اجرا و تدبير و مديريت، موفقتر از ديگران هستند.آنان براى نظام اسلامى مدير كارآمد و كارگزار صالح سالكى هستند.

هميشه نبايد موفقيت عده‏اى را در گرو استعداد خاص آنان، و نا كام ماندن ديگرانرا بر اثر كمى استعدادشان دانست; زيرا گاهى استعدادها همتا و شبيه هم هستندولى يكى موفقتر از ديگرى است.

براى اين كه انسان، قواى مادون را تنظيم كند، رساله «اخلاق‏» و رساله «عهد» مرحومبوعلى راهگشاى خوبى است; يكى از جهات مشترك اين رساله‏ها پرهيز از مشروباتالكلى و لذت كاذب است. البته «لذت كاذب‏» را فارابى قبل ازبوعلى مشخص كرده وفرموده: گاهى انسان، بيمار است و لذت كاذب يا رنج كاذب مى‏برد; مثلا، چونانسان تب‏دار بيمار و دهانش تلخ و ذائقه‏اش ناگوار است، از قند شيرين احساس تلخىمى‏كند. نه به آن دليل كه قند، تلخ است; بلكه به اين جهت كه ذائقه او بيمار است. و اين،طبيب مهربان، دلسوز و حاذق است كه بايد به بيمار بگويد اين تشخيص سوء بر اثربيمارى دستگاه گوارش تو است.

پزشكان روح هم كه طبيبان دوار الهى‏اند، ذائقه‏هاى بيمار را رهبرى مى‏كنند; به عنوانمثال، بعضى از مواقع، انسان از شنيدن موعظه، خواندن آيات قرآن يا شنيدن مناجات،لذت نمى‏برد كه از اين معلوم مى‏شود ذائقه قلبى چنين شخصى، بيمار است و بايد آن رادرمان كرد. در هر صورت فارابى مى‏گويد: تشخيص صحت و سقم لذت و الم، به عهده پزشكانروح است.

پى‏نوشت‏ها:

1. براى عقل عملى اصطلاح ديگرى نيز وجود دارد كه آن ادراك حكمت عملى است.

2. سوره اعراف، آيه 179.

3. سوره نجم، آيات 29-30.

4. سوره احزاب، آيات 28-29.

5. سوره بقره، آيه 185.

6. سوره يس، آيه 82.

7. سوره قصص، آيه 68.

8. «و كنتم ازواجا ثلثة فاصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة و اصحاب المشئمة مااصحاب المشئمة و السابقون السابقون اولئك المقربون‏» (واقعه، آيات 7 11).

9. نهج البلاغه، حكمت 147.

10. سوره نساء، آيه 145.

11. از فقرات دعاى كميل.

12. كافى، ج 4، ص 64، ح 12.

13. وسائل الشيعه، ج 1، باب 1 از ابواب مقدمات عبادات و ج 4، باب 1 از ابواباعداد الفرائض و....

14. «ولقد رايت في بعض آثار الصوفية ان الحسين بن منصور الحلاج كان ينوي في اولشهر رمضان ويفطر يوم العيد...» (الرواشح السماوية، ص 125).

15. سوره بقره، آيه 185.

16. نهج البلاغه، حكمت 147.

17. سوره انعام، آيه 162.

back indexnext
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation