بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مبادی اخلاق در قرآن کریم, آیت الله عبدالله جوادى آملى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     20 -
     21 -
     22 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

فصل سوم: تاثير و تاثر اخلاقى

تاثير اخلاق در حوادث تكوينى

يكى از اصول كلى كه قرآن كريم بدان اشاره مى‏كند اين است كه انسان همان‏طوركه ازحوادث اثر مى‏پذيرد، در آن اثر هم مى‏گذارد. چون انسان نسبت‏به رخدادهاى جهانتافته جدا بافته‏اى نيست كه هيچ نقشى از خارج نگيرد وهيچ نقشى هم در آن نگذارد.از اين رو حوادث خارج يقينا در انسان اثر مى‏گذارد. مردمى كه در منطقه‏اى زندگىمى‏كنند مناسب با همان منطقه‏مى‏انديشند و خواسته‏هاى خود را بر اساس حوادث همانمنطقه، تنظيم مى‏كنند و در اين سخنى نيست; اما نكته‏اى كه قرآن از آن پرده برداشتهاين است كه كارهاى انسان هم در حوادث خارج اثر دارد; يعنى اگر جامعه‏اى رو بهصلاح وسعادت برود، حوادث خارج هم عوض مى‏شود و اگر جامعه‏اى رو به طلاح،طغيان و تعدىحركت كند، حوادث جامعه هم بر همان اساس، دگرگون مى‏گردد.

از اين رو قرآن كريم وعده مى‏دهد كه اگر شما انسانهاى شايسته‏اى باشيد،بارانبه موقع بر شما مى‏بارد:

«و ان لو استقاموا على الطريقة لاسقيناهم مآء غدقا» (1)

و نيز دستور نماز استسقاء مى‏دهد. وعده قرآن كريم اين است كه اگر جامعه‏اى روىصلاح و سعادت، حركت كند، ما بارانهاى به موقع مى‏فرستيم و البته اين وعده،اختصاصى به باران ندارد; چرا كه ذكر باران در حد تمثيل است، نه تعيين و سايرنعمتها نيز چنين است; يعنى گياهان هم به موقع و به جا مى‏رويند و معادن هم به موقعمتكون مى‏شوند. اشاره به باران از اين جهت كرده كه آب در زندگى، اصل و عامل تعيينكننده است. لذا در آيه ديگر مى‏فرمايد:

«و جعلنا من الماء كل شى‏ء حى‏» (2) ;

و اختصاصى به باران ندارد.

در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:

«و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء» (3) :

اگر مردم سرزمينى، پرهيزكار و وارسته باشند، ما بركات فراوانى از زمين وآسمان براى آنان نازل مى‏كنيم، چنانكه در باره اهل كتاب مى‏فرمايد:

«و لو انهم اقاموا التورية و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم لاكلوا منفوقهم و من تحت ارجلهم منهم امة مقتصدة و كثير منهم ساء ما يعملون‏» (4) .

البته همان طور كه «روزى‏» مخصوص باران نيست; مخصوص خوراكيها و پوشاكيهاىظاهرى هم نيست; زيرا علوم و معارف هم روزى است و اگر انسان در راه صلاح و اصلاحقدم بردارد، بسيارى از معارف، علوم و فضايل هم نصيبش خواهد شد و چون حوادثعالم در كيفيت اخلاق و اعمال انسان، مؤثر است كيفيت اخلاق و اعمال فرد ياجامعه هم در حوادث عالم مؤثر است.

زمان ظهور فضايل و رذايل اخلاقى

همان گونه كه قرآن در مورد دنيا مى‏فرمايد:

«و ان لو استقاموا على الطريقه لاسقيناهم ماء غدقا» (5)

همين تعبير را به گونه‏اى عميقتر و لطيفتر در باره قيامت هم دارد.

البته اين دو مطلب كاملا از هم جداست: يك مطلب اين است كسى كه داراى رذائلاخلاقى شد، از بركات محروم است و آن كس كه داراى فضايل اخلاقى شد از بركات متنعماست; يعنى، اگر جامعه‏اى اهل نماز استسقاء، ديانت، عدل و قسط و عمل صالح باشد، بركاترا به موقع مى‏بيند و گرنه بركات از او گرفته مى‏شود.

در باره نعمتهاى آخرت، تعبير ديگرى دارد و آن اين كه: اعمال شما در آخرت بهصورت نعمت ظهور مى‏كند; نعمتهايى مانند

«انهار من ماء غير اسن و انهار من لبن لم يتغير طعمه و انهار من خمر لذةللشاربين و انهار من عسل مصفى‏» (6) :

نهرهايى از آب، شير، خمر و عسل در آخرت ظهور مى‏كند; و گرنه در آنجا از كندو عسلنمى‏گيرند و دستگاهى نيست كه از حيوانات لبنيات بگيرند. از اين جا معلوممى‏شود كه اخلاق نه تنها هويت انسان را تامين مى‏كند و مى‏سازد بلكه بسيارى ازحقايق جهان خارج را هم مى‏سازد; و نه تنها امورى اعتبارى نيست، بلكه «مقوم‏» و فصلاخير انسان است و از اين بالاتر، از حوزه انسان بيرون مى‏رود و مقوم چيزهاىديگر هم مى‏شود و «صورت نوعيه‏» چيزهاى ديگر را هم تامين مى‏كند; يعنى، همين فضايلاخلاقى، «لبن‏»، «خمر»، «عسل مصفى‏» و «ماء غير اسن‏» را مى‏سازد.

در آنجا آب از چشمه يا چاه نمى‏جوشد; چشمه بهشتى را بهشتى‏ها مى‏جوشانند

«يفجرونها تفجيرا» (7)

مفجران چشمه، خود انسانهاى مخلصى هستند كه در دنيا بر اثر مداومت‏بر اخلاص،چشمه‏سار حكمت از قلبشان جوشيده، بر زبانشان جارى شده بود:

«من اخلص لله اربعين صباحا تنفجر ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه‏» (8)

همين گروه در قيامت‏با اراده چشمه‏سار بهشتى را مى‏جوشانند:

«يفجرونها تفجيرا»

چشمه و درخت در بهشت، تابع اراده بهشتيان است.

انواع تاثير و تاثر

چون انسان موجودى است كه در موجودات ديگر اثر مى‏گذارد و از موجودات ديگرنيز اثر مى‏پذيرد، بايد ابتدا انواع تاثير و تاثر را تشريح كرد، آنگاهانسانهايى را كه اثر پذير يا اثر بخش هستند تقسيم نمود، و در مرحله سوم نتيجههر كدام از اين اقسام را بازگو و بالاخره آثارى را كه بر اين نتايج مترتباست و مربوط به مباحث اخلاق است، تشريح كرد.

تاثير و تاثر را به چهار قسم تقسيم كرده‏اند:

1 تاثير و تاثر مادى; مثل اينكه، جسمى در جسم ديگر اثر جذب يا دفع مى‏گذارد;مانند آهنربايى كه آهن را جذب يا چيزى كه چيز ديگر را طرد و دفع مى‏كند كه در اينمحور، مؤثر و متاثر هر دو جسمانى و ماديند.

2 تاثير و تاثر دو امر مجرد; به اين معنى كه، موجودى مجرد در موجود مجرد ديگرىاثر مى‏گذارد. گرچه اين قسم، مثالهاى فراوانى دارد ولى قبل از روشن شدن بحثنمى‏شود به امور غيبى مثل زد; اما به امورى كه به حس نزديكتر است مى‏شود تمسك جست;مثلا، تاثير روح معلم در روح متعلم، هر دو امر غير مادى و غير جسمانى است و نيز روحواعظ كه در زمينه وعظ و اخلاق در روح متعظ اثر نيك مى‏گذارد و شنونده را مؤدب بهآداب الهى مى‏كند.

3 تاثير موجود مادى در موجود مجرد مانند آهنگهايى كه انسان مى‏شنود. اينآهنگها يا انسان را مسرور و خوشحال مى‏كند يا غمگين و نالان مى‏سازد. به هر حال،آهنگ مادى در روح مجرد شنونده اثر مى‏گذارد. البته اگر آهنگى بخواهد در روح اثربگذارد، از راه نيروى سامعه كه به گوش مرتبط است اثر مى‏گذارد. گوش، كار فيزيكىخود را انجام مى‏دهد كه از آن تعبير به «اذن‏» مى‏كنند و «اذن‏»، غير از «سامعه‏» است.سامعه، مرتبه‏اى از مراتب نفس است كه به وسيله گوش كار مى‏كند و امرى متافيزيكىاست. چون به نفس بر مى‏گردد. وقتى به مرحله نفس رسيد، مراحل بالاتر نفس از آن متاثرمى‏شود. گاه، انسان غزل، قصيده يا نوحه و مرثيه‏اى مى‏سرايد و شنونده با شنيدن آن،خوشحال يا غمگين مى‏شود كه داخل در قسم دوم است، چون غزل، مرثيه، نوحه و مانند آن،امرى معنوى را كه مفهوم باشد به همراه دارد و در حقيقت ادراك سراينده است كه به وسيلهسروده‏اش در شنونده اثر مى‏گذارد و ادراك شنونده است كه متاثر مى‏شود. اين دو، كارمتافيزيكى، مجرد و داخل در بحث تعليم و تعلم است; زيرا تعليم و تعلم گاهى به صورتنظم و گاهى به صورت نثر است; اما آنجا كه آهنگ در كسى اثر مى‏گذارد او رامى‏گرياند يا مى‏خنداند امرى جسمانى و مادى در روح، كه امرى مجرد است، اثرمى‏گذارد. اثبات و شناخت اين سه قسم، تا حدودى آسان است.

4 تاثير امرى مجرد در امرى مادى. مثالى كه براى آن ذكر كرده‏اند، مسئله چشم، سحر ومانند آن است; برخى شور چشم يا بد چشمند، اگر نگاهى به كسى يا چيزى كنند، آسيبى بهآن مى‏رسد. نيز سحر، طلسم و شعبده، اوراد و اذكار خاصى است كه با ادوات مادى،هماهنگ است و در روحيه يا بدن كسى اثر مى‏گذارد. البته اگر در روح كسى اثرگذاشت، اين تاثير، تاثير امر معنوى در امرى معنوى ديگر و از قسم دوم است; ولىاگر در جسم كسى اثر گذاشت، مثلا كسى را بيمار كرد، در حقيقت، امرى مجرد است كهدر امرى مادى البته بدون تلقين اثر مى‏گذارد. چون اگر از راه تلقين باشد، اينتاثير، تاثير روح در روح است، كه به قسم دوم برمى‏گردد.

اختلاف در اثر پذيرى

انسانها در اثر پذيرى، يكسان نيستند. آنها كه از نزاهت روح برخوردارند، گاهى بهطور مستقيم و گاهى به طور غير مستقيم، از ذات اقدس اله و مبادى عاليه، فيض ومعارفى دريافت مى‏كنند و فضايل نفسانى نصيبشان مى‏شود و انسان صالحى خواهند بود.و آنها كه راه آلودگى را طى كرده‏اند، براى تاثير شيطان در خود، زمينه مساعدىفراهم كرده‏اند ودر نتيجه، خاطرات بد، نقشه‏هاى زشت و رذايل نفسانى به آنها القامى‏شود و بر اثر اين تاثير گذارى شيطان، به صورت شيطان ممثل در مى‏آيند. خداونددر قرآن كريم براى اين دو نوع يا اين دو صنف، دو دسته از آيات را تنظيم كرده است.

درباره مؤمنان، كه هم از نظر عقيده صائبند و هم از نظر عمل صالح، وعده داده است كه خودو فرشتگان او بر آنان صلوات و درود بفرستد. ذات اقدس اله در سوره «احزاب‏» دو قسمصلوات را ذكر مى‏فرمايد:

قسم اول، صلواتى است كه بر پيغمبر نازل مى‏كند:

«ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين امنوا صلوا عليه و سلمواتسليما» (9)

يعنى، مؤمنين هم، به صلوات بر پيغمبر (و آل پيغمبر) صلى الله عليه و آله و سلم وتسليم در برابر حكم الهى آنان مامورند.

قسم دوم، صلواتى است كه خدا و فرشتگان او بر مؤمنان مى‏فرستند:

«هو الذى يصلى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الى النور» (10)

يعنى، خداوند و فرشته‏هاى او بر شما صلوات مى‏فرستند تا شما را نورانى كنند.

البته اين صلوات فرستادن، گاهى بدون اينكه فرشته‏ها بر كسى نازل بشوند ازهمان اوجى كه دارند صلوات را نازل مى‏كنند; و گاهى از اين مرحله، تنزل مى‏كنند، يعنىبر اشخاص نازل مى‏شوند و با آنها سخن مى‏گويند; به آنان چيزى ياد مى‏دهند يا آنها رامطمئن و آرام مى‏كنند. گاه، مطلب صحيحى به ذهن انسان مى‏آيد اما انسان نمى‏دانداز كجا نازل شده; ولى بايد بداند كه از ناحيه الهام فرشته‏هاست. گاهى انسانبر سر دو راهى قرار مى‏گيرد كه آيا فلان كار بد را انجام بدهد يا نه؟ يا اگرانسان محتاطى است و از كار بد پرهيز دارد، كار مشكوك و مشتبهى براى او پيش آمده ونمى‏داند كه آن را انجام بدهد يا نه; ولى ناگهان تصميمى قطعى بر ترك آن مى‏گيرد. اين تصميم، در مقابل فيض علمى، فيضى فعلى است. گاهى ذهن انسان در حين مطالعهبرقى مى‏زند و مطلبى را مى‏فهمد.

پس آنجا كه فضيلتى علمى يا فضيلتى عملى بهره كسى مى‏شود، به وسيله فرشته‏هاىخدا و اثر همان صلوات فرشته‏هاست كه نصيب مؤمن صالح مى‏شود.

گاهى فرشتگان از اين مرحله هم، تنزل مى‏كنند، يعنى نه تنها صلوات مى‏فرستند; بلكه برمؤمنين، نازل مى‏شوند و اين، اختصاصى به برزخ يا حالت احتضار ندارد; چنان كهمى‏فرمايد:

«ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون‏» (11) .

همان گونه كه انبيا منذر و مبشرند، فرشته‏ها نيز منذر و مبشرند. در اين آيهمى‏فرمايد: قلب كسانى كه از نظر عقيده، موحد و از نظر عمل، مستقيم و بردبار هستند،منزل فرشته‏هاست.

با توجه به اين نكته كه آن مقام كامل و عالى صلوات، مخصوص پيغمبر و ائمه(عليهمالسلام) است مقام متوسط و نازل آن، شامل مؤمنان هم مى‏شود. در باره نزول ملائكه نيزچنين است، ملائكه‏اى كه وحى تشريعى مى‏آورند مخصوص پيغمبرند; و ملائكه‏اى كه وحى تشريعىنمى‏آورند; ولى وحى انبايى و تسديدى و تاييدى البته در حدبرتر مى‏آورند مخصوصائمه هستند; ولى نزول ملائكه مادون آنها كه علوم و اعمال صالحه را افاضه مى‏كنند،براى مؤمنان هم حاصل مى‏شود. پس مؤمن مى‏تواند بر اثر تهذيب اخلاق، به جايى برسد كههم مشمول صلوات فرشته‏ها باشد و هم قلبش منزل آنان. از اين مرحله برتر، آن است كه نهتنها فرشته‏ها بر مؤمن مهذب، صلوات فرستاده و بر او نازل مى‏شوند، بلكه با اومصافحه مى‏كنند.

در حديث است كه: اگر مؤمنان، راه صحيح را طى كنند فرشتگان با آنان مصافحه مى‏كنند:

«لصافحتهم الملائكة‏» (12) .

گاهى دست انسان در خواب يا بيدارى به دست فرشته‏ها مى‏رسد. در كارهاى علمى،آنجا كه با دست‏خود، مطالب حق مى‏نويسد و در كارهاى عملى، آنجا كه با دست‏خود،كارهاى خير انجام مى‏دهد، دستش، با دست فرشته‏ها مصافحه كرده است. اينها براىكسى است كه در مسير صحيح، حركت كرده، اعتقادى دارد، آنچه را كه مى‏فهمد عمل مى‏كند،خود را فريب نمى‏دهد و فريب ديگران را هم نمى‏خورد.

پيامد وسوسه شيطان

در مقابل صالحان، طالحانى هستند كه شيطان از دور، آنان را وسوسه مى‏كند، قلبشانمنزل او مى‏شود و بالاخره با دست و بدنشان هم تماسى برقرار كرده و مصافحه مى‏كند.قرآن حكيم، هر سه گروه را بيان كرده است:

آنها كه از راه دور، تحت كنترل شيطان هستند و شيطان در قلبشان وسوسه كرده آنهارا فريب مى‏دهد، در آياتى از قبيل :

«ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم‏» (13)

بيان شده است. گاهى در ذهن انسان، مغالطه‏اى ترسيم مى‏شود و به طور ناخود آگاهبه دام مغالطه مى‏افتد. البته ابتدا نمى‏فهمد كه مغالطه مى‏كند، اما وقتى خوىمغالطه‏گرى براى او ملكه شد، عمدا مغالطه مى‏كند و در اثر آن، هنگام سخنرانى يا درنوشته‏ها، حقى را باطل و باطلى را حق نشان مى‏دهد.

وقتى عده‏اى تحت ولايت‏شيطان قرار گرفته وساوس او را پذيرفتند و بر اساس آن عملكردند، به تدريج قلبشان منزل شيطان شده مهماندار او مى‏گردند; اين نكته در بخش ديگرىاز آيات قرآن كريم آمده است:

«هل انبئكم على من تنزل الشياطين تنزل على كل افاك اثيم‏» (14) .

بيگانگان مى‏پندارند آنچه را كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بيان كردهنعوذ بالله بر اثر وسوسه‏هاى شيطانى بوده و قلب او منزل شيطان است! همان حرفى كه«سلمان رشدى‏» يا «عزيز نسين‏» پليد گفته‏اند، كه حرف تازه‏اى نيست، در جاهليت كهن نيزبوده. مشركان بت پرست‏حجاز مى‏گفتند: اين حرفها، آيات شيطانى است! و خدامى‏فرمايد: آيا من شما را با خبر كنم كه شيطان بر چه كسى نازل مى‏شود و قلب چهگروهى، منزل اوست؟ قلب انسان دروغگو و دروغ پرداز، جايگاه نزول شياطين است; اماكسى كه هم در مسائل علمى امين و صادق الوعد است و هم در مسائل مالى و امور عملى،امين و صادق العهد، منزه از آن است كه قلبش منزل شيطان باشد. پس مغالطه‏گران، گذشتهاز اينكه در آغاز با وساوس شيطانى حركت مى‏كنند، بتدريج قلبشان منزل شياطين مى‏شود.

يار شيطان

از اين مرحله پايينتر، كسى است كه نه تنها مهماندار شيطان، بلكه با وى «قرين‏» ويار است. در آيات ديگر به اين نكته اشاره شده كه:

«و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين‏» (15)

اگر كسى «تعاشى‏» كند و خود را عمدا به كورى بزند و آيات فراوان الهى را نبيند،«قرين‏» بدى به نام شيطان براى او مقرر مى‏شود و در نتيجه نه تنها در امور علمى،بلكه هميشه گرفتار مغالطه است و هر چه شما بخواهيد او را تفهيم كنيد نمى‏فهمد ونه تنها در امور عملى گرفتار رذايل است و اگر بخواهيد با پند و اندرز، رذايل اورا به فضايل تبديل كنيد نمى‏توانيد، بلكه در كارهاى روزانه، حركتها، قيام وقعودهاى او نيز شيطان نفوذ دارد. درباره اين گروه، حضرت على (عليه السلام) دراوايل نهج‏البلاغه مى‏فرمايد:

«فنظر باعينهم و نطق بالسنتهم‏» (16)

يعنى گوينده، شيطان است اما با زبان آنان سخن مى‏گويد; بيننده، شيطان است اما باچشم آنان مى‏بيند.

پس در اين قسم دوم، انسانها دو دسته‏اند; به اين معنى كه در هر سه مرحله عده‏اى، ازفرشته‏ها و عده‏اى، از شياطين كمك مى‏گيرند; اما بايد توجه داشت كه هر دو گروهبايد خالص باشند. آنها كه از فرشته در مراحل سه‏گانه مدد مى‏گيرند، در مسائل عبادى،بنده خالص حق هستند و جز خدا به چيزى نمى‏انديشند و آنها هم كه در مراحل سه‏گانه تحتولايت‏شيطانند جز شيطنت‏به چيزى نمى‏انديشند; نه اينكه گاهى آدم خوب و گاهى آدم بدىهستند يا گاهى كار خوب و گاهى كار بد مى‏كنند، از قبيل:

«خلطوا عملا صالحا و اخر سيئا» (17)

بلكه چون فرشتگان افراد خالص را مى‏پذيرند و بر آنها نازل مى‏شوند و قلب آنها رامنزل خود قرار مى‏دهند و شياطين هم افراد خالص رامى‏پذيرند. قلب كسى كه در كفر يا نفاق، كه همان كفر قلبى است، ممحض شده منزل شيطان است. از اين رو كسانى كه فقط كارهاىشيطنت آميزى مى‏كنند، سحر و شعبده‏اى دارند و

«النفاثات فى العقد» (18)

هستند، بد محض‏اند.

گرچه بد محض به معناى فلسفى آن در هيچ جاى عالم نيست، منظور از بد، بد مقايسه‏اىاست. حتى مار، عقرب، جهنم و شيطان، بد مقايسه‏اى هستند نه بد محض و گرنه همان گونهكه موجودات ديگر از زندگى خود و فرشته‏ها از هدايت لذت مى‏برند، شياطين نيز اززندگى خود يا از اغواى ديگران لذت مى‏برند.

نتايج تاثير و تاثرها

كسى كه قلبش منزل فرشته‏ها بشود، بسيارى از معارف الهى را مى‏فهمد. بسيارى ازبزرگان، شاگرد نماز بودند، يعنى براى حل هر مطلب مشكلى، وضوگرفته، به مسجد مى‏رفتندو با خلوص، دو ركعت نماز مى‏خواندند و از خدا حل آن مشكل را طلب مى‏كردند; چنانكه افرادمتمرد وقتى بخواهند دست‏به شيطنت‏بزنند، در حال پليدى دست مى‏زنند; مثلا اگر بخواهند مردىرا فريب داده يا به دام شيطان بكشانند، در حال آلودگى و ترك نماز دو طرف، او رابه دام مى‏كشند; يا اگر خواستند زنى را به دام بكشند، در حال ترك انجام فريضهالهى او را به دام مى‏كشند اين سخن بلند را جناب ابوالحسن عامرى، كه تقريبا بعداز فارابى و معاصر با مرحوم بوعلى (رحمه الله) بوده، ذكر كرده است.

آثار تاثير و تاثرها

اگر دل ما براى ديگران نسوزد، لااقل بايد براى خودمان بسوزد. اين گونه ازرذايل، سمى درونى و آتشى گدازنده است. انسانى كه بيهوش است، نه درد سم را احساسمى‏كند و نه سوزش آتش را. انسانهاى عادى مادامى كه در دنيا هستند، يا در حال خوابو يا مخمور اثر جوانى، پست، مقام يا ثروت هستند و به هر حال، سرگرمى دارند، اينسرگرميها نمى‏گذارد اثر سهمگين سم يا سوزش آتش احساس شود، اما وقتى بيدار شد،متوجه سم و آتشى مى‏شود كه بسيار بى‏رحم است.

هيچ سمى به اندازه گناه و هيچ آتشى به اندازه جهنم، بى‏رحم نيست; زيرا سم و آتشدنيا رحمى نسبى دارد. آتش دنيا انسان را مى‏سوزاند; وقتى سوزاند تا آن حد كهانسان احساس درد مى‏كند، درد مى‏كشد اما وقتى بى‏هوش شد، ديگر دردى احساس نمى‏كند;مانند كسى كه در اتاق عمل، بى‏هوش است‏بدن او را قطعه قطعه مى‏كنند ولى دردى را احساسنمى‏كند; اما آتش قيامت و جهنم، آن‏قدر بى‏رحم است كه دائما مى‏سوزاند و دائما همانسان احساس سوزش مى‏كند و درد مى‏كشد. درخواست كسانى كه در جهنم هستند اين استكه:

«يا مالك ليقض علينا ربك‏» (19)

اى مالك دوزخ! از خدا بخواه كه جان ما را بگيرد! ولى آنان، نه حيات گوارادارند و نه مى‏ميرند تا راحت‏شوند:

«ثم لا يموت فيها و لا يحيى‏» (20) .

حضرت على (عليه السلام) در وصف آتش جهنم و «دار جحيم‏» مى‏فرمايد:

«دار ليس فيها رحمة‏» (21)

يعنى هيچ رحمى در جهنم نيست.

كسى كه مطيع خالص شيطان شد، ممكن است دست‏به كارهاى غير عادى بزند اما جهنمبى‏رحمى را هم به همراه دارد; ولى كسى كه راه فرشته‏ها را پيمود، بهشت‏برين بهانتظار و اشتياق اوست. نعمتهاى معنوى يا بهشت‏به اندازه نعمتهاى مادى يا باغدنيا كم اثر نيست.

آتش و سم دنيا رحمى نسبى دارند و در حقيقت، ناشى از ضعف آنهاست و بعد بى اثر مى‏شوند، نعمتهاى دنيا هم بى مهرى دارند كه ناشى از ضعف آنهاست، مثلا كسانى كه از منطقهسوزان، به منطقه‏اى معتدل و خوش آب و هوا سفر مى‏كنند، چند صباحى لذت مى‏برند اما وقتىزندگى عادى شد، ديگر لذتى احساس نمى‏كند. بيمار، وقتى درمان شده و از بيمارستانبه منزل بيايد، چند صباحى از سلامتى لذت مى‏برد ولى با ادامه سلامتى ديگر ازدوام آن لذت نمى‏برد، يعنى با آن كه غرق نعمت است، احساس نشاط نمى‏كند، اصولا هرنعمتى در دنيا چنين است در مقابل، نعمتها و لذتهاى بهشت است كه انسان دائما درآن متنعم و همواره در حال التذاذ است.

از اين جا معلوم مى‏شود كسانى كه بدنشان در دنيا و قلبشان در بهشت است «دائمالسرور» هستند، در نهج البلاغه آمده است كه: مؤمنان صالح و علماى راستين، كسانىهستند كه:

«قلوبهم فى الجنان و اجسادهم في العمل‏» (22)

يعنى، بدنشان در دنيا مشغول كارهاى عادى و عبادى است ولى روحشان در بهشت است.آنان دائما از علم، لذت مى‏برند كسى هم كه شاگرد و متعلم بوده، چيزى نمى‏دانست وبا سعى و كوشش مطلبى را فهميد، لذت مى‏برد; ولى وقتى همين مطلب علمى كه در بدوپيدايشش لذيذ و گوارا بود، براى او در مرحله بقا عادى شد، ديگر لذتى احساس نمى‏كند.

علت آن است كه گرچه علم، «دائم اللذة‏» است اما انسان دنيايى چون سرگرممطالب ديگر هم هست از مطالب علمى خود دائما لذت نمى‏برد; ولى كسانى هستند كههميشه در حال التذاذند; آنهايى كه هميشه به ياد حق هستند:

«الذين هم فى صلاتهم دائمون‏» (23)

و چون هميشه لذت مى‏برند فراز و نشيب روزگار، آنها را نمى‏رنجاند; و اگر انسانبه اين حد نرسد، از اقبال مردم لذت مى‏برد و از ادبار آنان مى‏رنجد; مى‏گويد: اينهمه تحصيل كرده‏ايم و علمى آموخته‏ايم; اما كسى خريدار آن نيست!

براى اين كه وى علم را براى عرضه به ديگران آموخته نه براى كمال نفسانى. روزىهم كه عالم شد در اين فكر بود كه علم فروشى كند و چون مى‏بيند دانش او خريدار نداردنگران است; اما كسى كه علم را براى «تقرب الى الله‏» بياموزد خود علم، كمال استو اولين لحظه‏اى كه او بدن را رها كند از اين كمال، لذت مى‏برد; و با كم شدناشتغالات دنيايى او يا برطرف شدن آن، لذت‏بخشى علم و كمالات ديگر شروع مى‏شود.

مگر نماز و روزه، لذيذ نيست؟ سايه همين نماز و روزه است كه به صورت ميوه‏هاىبهشت در مى‏آيد كه ميوه‏هاى دنيا با آن، قابل قياس نيست. كسى كه دوستى داشته و بهاو دسترسى نداشته باشد، به تمثال وى دل مى‏بندد، در حالى كه عكس او جز پاره‏اى كاغذ ومقدارى رنگ، چيز ديگرى نيست; اما چون نمونه صاحب عكس است از آن لذت مى‏برد.ميوه‏هاى بهشت نيز عكس نماز و روزه است; در اين صورت، خود نماز و روزه چقدر لذيذ است؟ همين كه سرگرمى ما نسبت‏به عالم طبيعت كم شود، مى‏فهميم در چه حالتيم. يا درروح و ريحانيم; بلكه خود روح و ريحانيم يا در دوزخى هستيم كه:

«ثم لا يموت فيها ولا يحيى‏» (24) :

نه مرگ، انسان را مى‏رهاند و نه انسان، زنده و برخوردار از زندگى است!

پى‏نوشت‏ها:

1. سوره جن، آيه 16.

2. سوره انبياء، آيه 30.

3. سوره اعراف، آيه 96.

4. سوره مائده، آيه 66.

5. سوره جن، آيه 16.

6. سوره محمد صلى الله عليه و آله و سلم، آيه 15.

7. «عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا» (سوره انسان، آيه 6).

8. بحار، ج 67، ص 249، ح 25.

9. سوره احزاب، آيه 56.

10. همان، آيه 43.

11. سوره فصلت، آيه 30.

12. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 24، ح 52.

13. سوره انعام، آيه 121.

14. سوره شعراء، آيات 221 222.

15. سوره زخرف، آيه 36.

16. نهج البلاغه، خطبه 7.

17. سوره توبه، آيه 102.

18. سوره فلق، آيه 4.

19. سوره زخرف، آيه 77.

20. سوره اعلى، آيه 13.

21. نهج البلاغه، نامه 27.

22. همان، خطبه 192.

23. سوره معارج، آيه 23.

24. سوره اعلى، آيه 13.

back indexnext
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation