بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مبادی اخلاق در قرآن کریم, آیت الله عبدالله جوادى آملى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     20 -
     21 -
     22 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

فصل سوم: كمال انسان از نظر دين

خداى سبحان كمال محض و كمال‏آفرين است; هر چه از او ظهور كند كامل است. عالم وآدم از او ظهور كرده و هر دو از مظاهر كمال حقند، هم كمال نفسى دارند و هم ازكمال نسبى برخوردارند: «ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل ترىمن فطور» (1) همه ذرات عالم هستى به سوى كمال در حركتند و مسير امر الهى را طىمى‏كنند، خداى سبحان به آسمانها و زمين فرمود: خواسته يا ناخواسته به سوى منبياييد، گفتند ما خواهانيم و با طوع و رغبت مى‏آييم: «فقال لها وللارض اتياطوعا او كرها قالتا اتينا طائعين‏» (2) . انسان نيز تافته‏اى جدا بافته از جهانخلقت نيست، از اين رو سعى مى‏كند با رسيدن به كمال مطلوب خود را با ساير مخلوقاتوفق دهد وبا مجموعه جهان آفرينش هماهنگ سازد، راه هماهنگ شدن با نظام پيوستهجهان، در سير به سوى كمال مطلوب، كسب فضايل اخلاقى است. اخلاق اين توانايى رادارد كه انسان متخلق را در اين مسير با اين مجموعه هماهنگ كند، انسان نيز بهطور طبيعى پذيراى چنين هماهنگى است و در مسير كمال مطلق در حركت است.

كمال در چيست؟

صاحبان علوم گوناگون، تفسيرهاى متنوع و متفاوتى از كمال انسان دارند. هركسى كمال را در رشته علمى خاص خود مى‏داند; ولى آخرين سخن را كمال‏آفرين جهانهستى، خداى سبحان، مى‏گويد و چه كسى راستگوتر از اوست؟:

«و من اصدق من الله قيلا» (3) .

در علوم اعتبارى و قراردادى، صاحبان علوم ادبى، كسى را كه درعلوم‏ادبى‏جامع باشد، «كامل‏» مى‏نامند. آنان به كسى كه لغت‏شناس ماهرودرفنغت‏سرآمد باشد، «لغوى‏» و به كسى كه در علم «اعراب‏» سرآمدباشد«نحوى‏» و به كسى كه درفن شعر و قافيه و وزن شناسى ماهر باشد،«عروضى‏» و به كسى كه جامع بين اين رشته‏هاشده «اديب كامل‏» مى‏گويند.

در علوم استدلالى، به كسى كه در هندسه، رياضيات و علوم تجربى، طبيعى و منطقسرآمد و ماهر باشد و با جمع اين سه رشته بتواند در معارف الهيه، حقايق را به خوبىاستنباط كند، «فيلسوف كامل‏» و «حكيم‏» مى‏گويند; ولى در علوم حقيقى و نزد اهل معرفت،كمال به معناى ديگرى تفسير شده است. مرحوم سيد حيدر آملى، كه از عرفاى بناماماميه و از معتقدان به ولاى اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم‏السلام) است مى‏گويد: بهكسى كه در علم شريعت، سرآمد و در علم طريقت، داراى كارآيى لازم و در علم حقيقت، صاحببصر باشد، «شيخ‏» مى‏گويند. بنابراين، شيخ، انسان كاملى است كه داراى اين ويژگيهاىياد شده باشد.

البته هر كدام از اين علوم، اصطلاح خاص خود را داراست; در روايات معصومين(عليهم‏السلام) نيز آمده است كه همه كمال، در امورى، مانند «تفقه در دين‏» است:

«الكمال كل الكمال التفقه في الدين و...» (4) .

تفقه در دين، عبارت از دين شناسى و دين باورى است. كسى كه دين شناس نيست‏يا دينشناس است ولى دين باور نيست، فقيه نيست. «تفقه‏» در دين به معناى ماهر و ممحض بودندر دين است.

پايه علوم

دين، سلسله‏اى از مسائل نظرى و مسائل عملى است و كسى متفقه در دين است كه در آنهاسر آمد باشد. دين، هم دستور علم و هم دستور استغفار مى‏دهد. ذات اقدس اله به پيغمبرمى‏فرمايد: «قل رب زدنى علما» (5) يعنى، به خدا بگو كه بر علم من بيفزا. نيز خداوند در قرآن، بيان مى‏كند كه پيغمبر چه علمى را از خدا طلب كند.

همه علومى كه در تامين سعادت و رفع نيازهاى بشرى سهم مؤثرى دارند از يك نظر، صبغهاسلامى و دينى دارند; چون فراهم كردن و فراگيرى آنها و نيز استفاده از آنها دررفع نياز جامعه اسلامى واجب عينى يا كفايى است و علوم از اين جهت «اسلامى‏»مى‏شود (البته براى اسلامى بودن علوم انسانى در رتبه اول و علوم تجربى دررتبه دوم معناى دقيقى است كه خارج از بحث كنونى است); ولى قرآن كريم، علمى را كهاساس و پايه همه علوم است كه اگر باشد، علوم ديگر فراهم و به جا مصرف مى‏شود واگر نباشد، علوم ديگر يا تحصيل نمى‏شود يا اگر تحصيل شود، به جا صرف نمى‏شود، بهپيغمبر آموخت و فرمود:«فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبك‏» (6) و آن، علم«توحيد» است.

اگر كسى بداند در كل جهان، خالق، مدبر و مربى عالم و آدم، خداست و همه كمالها وجمالها را او آفريده و زمام آنها به دست اوست، قهرا در فراگيرى كمال از خداغفلت نمى‏كند و اگر كامل شد، در نشر آن هم براى رضا خدا مى‏كوشد و قصور و دريغى نمى‏ورزد.اين علم، علمى استدلالى است. عالم شدن به وحدانيت‏حق، كار آسانى نيست. ممكن استكسى بر اساس همان تفكر سنتى و عادى بگويد: «لا اله الا الله‏» اما، در برنامه‏هاىعملى او توحيد ظهور نكند.

نشانه توحيد عملى

توحيد در برنامه‏هاى عملى آنگاه ظهور مى‏كند كه انسان در آغاز و پايان هر كارى«خدا» بگويد:

«و قل رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق‏» (7) .

همان گونه كه قبلا اشاره شد، اين آيه، اختصاصى به ورود در دنيا يا برزخ يا قيامتو خروج از دنيا يا برزخ يا صحنه قيامت ندارد، بلكه موحد هر كارى را انجام مى‏دهدبايد بتواند «نام خدا» را ببرد و اين كار. قهرا واجب و يا مستحب است. بهعبارت ديگر، كارى كه انسان به نام خدا شروع مى‏كند، كار حرام و مكروه يا مشتبهو مشكوك نمى‏تواند باشد; زيرا چنين كارهايى هرگز مورد رضايت‏خداى سبحان نيست و باذكر نام او نيز هيچ تناسبى ندارد.

اين كه گفته‏اند: هر كارى را كه انجام مى‏دهى نام خدا را ببر; يعنى كار بايد بهگونه‏اى باشد كه انسان بتواند به نام خدا بگويد و اين، بهترين برنامه‏هاىتوحيدى است كه در همه شئون زندگى ما هست. انسان موحد، در همه امور چنين مى‏انديشد.گاهى ممكن است انسان، در اوايل امر با حسن نيت، وارد كارى بشود و به نام خدابگويد; ولى دراثناى عمل، جاذبه‏هاى طبيعى، او را به سمت‏خود منحرف كند و او نتوانددر پايان كار به نام خدا بگويد. آيه سوره «اسراء» مى‏گويد: در آغاز هر كارى كهوارد مى‏شويد، به نام خدا بگوييد و به همين صورت كار را ادامه دهيد به گونه‏اى كهوقتى از آن دست كشيديد نيز بتوانيد به نام خدا بگوييد با اين ترتيب، سراسر آنكار واجب يا مستحب، مظهر توحيد مى‏شود.

چنين انسانى اهل استغفار هم هست، يعنى از خدا طلب مغفرت مى‏كند كه اگر غفلتى كرديا قصورى ورزيد و يا گاهى به برخى از گناهان صغيره مبتلا شد، خدا از او در گذرد ومى‏دانيم كه استغفار براى نوع اوليا، جنبه دفعى دارد، يعنى آنان با اين استغفاراز خطر ارتكاب به گناه مى‏رهند، نه جنبه رفعى تا آنان با استغفار از خطر كيفرگناه ارتكاب شده نجات يابند.

انسان مهذب و منزه از غبار طبيعت، كامل است. و بهشت، «داركمال‏» ناميده مى‏شود.اسلام نيز، كامل است و نقصى در آن نيست.

نعمت‏ياد آورى گناه

مشكل ما در نقص ونرسيدن به كمال، فراموشى است كه از بدترين مصيبتهاى ماست. كارخوبى را كه انجام مى‏دهيم، فراموش نمى‏كنيم. چون آن را بارها بازگو كرده و بهآن علاقمنديم; ولى چون گناه مرتكب شده را پنهان مى‏كنيم، كم كم از يادمان مى‏رود. و درصدد جبران آن هم نيستيم; زيرا انسان آنگاه در صدد جبران نقص است كه متذكر آننقيصه باشد.

از اين رو به ما گفته‏اند: اگر كار خيرى كرديد، آن را فراموش كنيد و اگر از شمااشتباهى سر زد، به ياد آن باشيد; زيرا تذكر خطا وسيله استغفار و سبب انفعالاست ولى ياد آورى كار خير، زمينه غرور را فراهم مى‏كند. گاهى انسان آن قدر كار خيررا بازگو مى‏كند كه كار خيرش پژمرده مى‏شود.

در بعضى از روايات اهل بيت (عليهم السلام) آمده است كه اگر شما كار خيرى راانجام داديد، لازم نيست آن را براى كسى بازگو كنيد; مثل اينكه، شما گلى را ازبوستان بكنيد و چند بار به آن دست‏بزنيد. طبيعى است كه پژمرده مى‏شود و عطر و زيبايىآن از بين مى‏رود. كار خير نيز وقتى زيبا و معطر است كه پنهان بماند يا اگر درشيشه عطرى را باز كنيم، عطر از آن مى‏پرد. ولى كار شر مثل بوى بد است، در شيشه آن رابر داريد بگذاريد زود بويش برود، يعنى به ياد آن باشيد. وقتى به ياد بوديد با توبهآن را جبران مى‏كنيد (8) .

غير معصومين (عليهم السلام) نوعا كم يا زياد به گناه آلوده‏اند و فراموشى،آلودگى را مى‏افزايد. از اين رو تذكر گناه، جزو بهترين نعمتهاست; زيرا انسانرا به توبه وادار مى‏كند. به همين جهت‏به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم دستورداده شده كه: «فاعلم انه لا اله الا الله واستغفر لذنبك وللمؤمنين‏» (9) تا هشدارىباشد براى امت آن حضرت.

كمال در بينايى و دارايى

با اين بيان، معلوم مى‏شود كمال، در بينايى و دارايى انسان است، انسان بايدمعارف الهى را به خوبى بفهمد و بر اساس آن عمل كند، يعنى آنچه را كه ياد گرفته بهعمل برساند. همان گونه كه خوبيها با عبادتهاى خوب تلازم دارند، بديها نيز باعبادتهاى ناقص متلازمند; يعنى، اگر كسى به بخشى از كارهاى خوب موفق شود، توفيقانجام نمازهاى خوب هم نصيب او مى‏گردد. و آن نمازهاى خوب، زمينه مى‏شود كه بعداز نماز به كارهاى خوب ديگرى دسترسى پيدا كند; متقابلا اگر كسى تن به گناه بدهد،به عبادات خوب، موفق نمى‏شود عبادات او ناقص است و عبادات ناقص، توان ندارداو را از زشتيها باز دارد. چون نمازى كه عمود دين و با روح است، انسان را اززشتى باز مى‏دارد. اين خود نهى از منكرى است كه ضامن اجرا دارد. اينكه خداوند درقرآن مى‏فرمايد:

«ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر» (10)

يعنى، نماز واقعا انسان را در درون خود، حفظ مى‏كند و باز مى‏دارد. اين نهى از منكرتشريعى نيست.

گاهى ممكن است ما به گناهى تن در دهيم و ديگرى ما را نهى از منكر كند; ولى سخن اودر ما اثر نكند; اما اگر كسى از درون، ما را نهى از منكر كند، يقينا اثر دارد. نمازنهى از منكر از درون است و انسان را از زشتى باز مى‏دارد و اگر انسان از زشتىبازداشته شود، «كامل‏» مى‏شود.

جهاد اكبر و ريزش كوثر

از سخنان شيرين افلاطون اين است كه مى‏گويد:

من در علوم ديگر مى‏نوشيدم تا سيراب بشوم; ولى در علم الهى، سيراب شده‏امبدون اينكه بنوشم.

در علوم ديگر، اگر انسان كتابى را مطالعه كند و با رنج و كوشش مطلبى را بفهمد،به همان نسبت لذت مى‏برد. مانند كسى كه با كندوكاو مقدارى آب، استخراج كردهونوشيده و رفع عطش كرده و لذت برده است; اما در معارف حقه، كمال به گونه‏اى است كهانسان بدون رنج كتاب، كتيبه، درس، الفاظ علوم حصولى ومفهوم ذهنى و... سيرابمى‏شود; مثل اين كه در بهشت اگر كسى بخواهد از كوثر استفاده كند، با رنج و تلاشهمراه نيست. لذا مى‏گويند:

«دولت آن است كه بى خون دل آيد به كنار».

رنجهاى ما محصول موقتى دارد; لطف آن است كه از جاى ديگر، نصيب انسان شود ووقتى از جاى ديگر، نصيب وى مى‏شود كه قلب منزه داشته باشد. ماموران الهى دائمافيض مى‏رسانند و قلب منزه و مهذب طلب مى‏كنند اين ما هستيم كه متاسفانه همواره سعىمى‏كنيم بارى بر دوشمان افزوده و با همين علوم حصولى و مدرسه‏اى خود را سرگرمكنيم! از اين رو مشغول كند وكاو هستيم تا اندك آبى از زمين بجوشد; اما تلاش وكوشش نمى‏كنيم كه كوثر علم الهى از بالا ريزش كند، و اين با جهاد اكبر حاصل مى‏شودكه بسيار سخت است، به اين دليل كه ما در نمازى دو ركعتى، كه حداكثر پنج دقيقه وقتلازم دارد، نمى‏توانيم خود را حفظ كنيم!

ديو در خلوتگه دل!

ما مى‏خواهيم با خلوص و حضور باشيم و به آن علاقمنديم و دين نيز به آن دستورداده،پس كيست كه حواس ما را به شرق و غرب و بالا و پايين، منحرف مى‏كند؟ معلوم مى‏شود ماامين نبوده و در نعمتهاى الهى امانت را رعايت نكرده و دشمن دين خود و خدا را كهشيطان است‏به درون دل، راه داده‏ايم و او فكر ما را رهبرى مى‏كند! او در حال عادىكارى با ما ندارد كسى كه مى‏خواهد يك ساعت در جايى بنشيند و فقط به در و ديوار نگاهكند، حواسش جمع است و نگاه مى‏كند، چون اتلاف عمر است و شيطان در حال اتلاف عمر،با تمركز حواس انسان كارى ندارد.

نيز اگر كسى بخواهد به آهنگ حرامى گوش بدهد يا منظره حرامى را بنگرد، حواسش جمعاست و با كمال حضور دل، آن آهنگ باطل را گوش مى‏دهد و آن منظره حرام را هم مى‏نگرد،چون او دل را به دست كسى داده كه خواسته‏اش همين است; ولى اگر بخواهد مواعظ ومعارف دينى را گوش بدهد يا قرآن و دعا بخواند تمركز حواس ندارد، كلمات را بر زبانجارى مى‏كند; ولى معانى در دلش راه ندارد; زيرا صحنه دل را ديگرى گرفته، مانندمال‏باخته‏اى كه ديگرى به خانه او آمده و غاصبانه آن را اشغال كرده است.

ذات اقدس اله مى‏فرمايد:

«بل الانسان على نفسه بصيرة و لو القى معاذيرة‏» (11)

انسان بر جان خود، «بصيره‏» است، يعنى خودش را مى‏شناسد (12) . هر كس وقتى به درون خود،سرى مى‏زند خود را خوب مى‏شناسد; اگر چه ممكن است‏بخواهد براى تبهكاريهاى خودتوجيه‏هاى ناروا كند و عذرهاى باطل بتراشد:

«و لو القى معاذيرة‏»

و اين البته اختصاصى به قيامت ندارد. در دنيا هم ما خود را خوب مى‏شناسيم.

اگر بخواهيم كامل بشويم چاره‏اى جز تهذيب روح نيست و تهذيب روح راه‏ندادنبيگانه به حريم دل است. وقتى هر گونه سخنى را مى‏گوييم، به هر جايى نگاه كرده، بههر چيزى گوش فرا مى‏دهيم، هر غذايى را خورده، و به مال هر كسى چشم طمع دوخته‏ايم،بدانيم بيگانه را در دل خود جاى داده‏ايم. آنگاه كه بيگانه در دل ما جاى كند، آنرا تصاحب مى‏كند. به همين جهت، نمازى خوانده مى‏شود كه از نظر فقهى و شريعت صحيح استاما از نظر كلامى، اخلاق و طريقت مقبول نيست. چون در بعضى روايات اهل بيت (عليهمالسلام) هم آمده است كه: همان مقدارى از نماز مقبول است كه انسان مى‏فهمد با خدامناجات مى‏كند. آن نقاط روشنى كه در نماز هست چند جمله‏اى است كه انسان مى‏فهمد باچه كسى حرف مى‏زند، جملاتى كه با خلوص، ادا مى‏شود (13) .

بنابراين، كمالى كه فقه و دين آن را به رسميت مى‏شناسد در تقرب به خدا و مظهريتانسان براى ذات اقدس اله است. چون هيچ نقصى در او نيست. و او هستى، علم، قدرت،حيات و كمال محض است و بنده خدا هر اندازه به او نزديك شود از اين اوصاف سهمىمى‏برد و طرفى مى‏بندد و به همان اندازه، كامل مى‏شود و تنها مانع رفتن به سوى دوست،«غبار ره‏» است كه با تهذيب، زدوده مى‏شود.

كمال در گرو احساس خطر

كسى كه مى‏داند خطرى تهديدش مى‏كند و او را در بين راه، گرسنه و تشنه‏مى‏گذارد، در فكرعلاج خطر بر مى‏آيد. جهنمى‏ها در عين حال كه غذاهاى‏فراوانى مى‏خورند و آبهاىفراوانى مى‏نوشند، هميشه گرسنه و تشنه‏اند;زيرا غذايشان «غسلين‏» و «ضريع‏» است:

«فليس له اليوم هيهنا حميم و لا طعام الا من غسلين‏» (14)

و «غسلين‏» همان چركابه است،

«ليس لهم طعام الا من ضريع‏» (15)

و «ضريع‏» يعنى تيغ. چون آنان، در دنيا به طور مرتب به اين‏و آن نيش مى‏زدند و خار راهبودند. زخم زبان و زبانه قلم، بدگويى و سلب حيثيت از اين و آن در حقيقت، تيغى است كهبه جان ديگران فرو مى‏رود و همين تيغها در قيامت، ظهور مى‏كند و به بوته تيغتبديل مى‏شود كه آن را به تيغ زن مى‏خورانند.

انسان در دنيا هر شبانه روز، دو يا سه وعده غذا مى‏خورد و سير مى‏شود. مگر انسانطماع كه شبانه روز غذا مى‏خورد، شب به اميد صبح بر مى‏خيزد و صبح به اميد شب مى‏كوشد;ولى هرگز سير نمى‏شود. غذاى دوزخيان دايمى است و مدام بايد غسلين وضريع بخورند.اين گونه از پى‏آمدهاى تلخ، ناله و استغفار دارد و بدون آن، كمال ممكن نيست و سخنخدا هم سخنى مانند «سبعه معلقه‏» و دواوين شعراى جاهلى نيست تا از باب «احسنه اكذبه‏»،مبالغه و اغراق در آن راه داشته باشد، بلكه صدق محض است.

قرآن كريم در جاى ديگر مى‏فرمايد:

«و نادى اصحاب النار اصحاب الجنة ان افيضوا علينا من الماء او مما رزقكمالله‏» (16) .

چون اهل جهنم گرسنه و تشنه‏اند، به بهشتى‏ها مى‏گويند از آب و غذاى بهشت، چيزى به مابدهيد; زيرا شما سيراب و سير و ما تشنه و گرسنه‏ايم; ولى آنها در جواب مى‏گويند:

«ان الله حرمهما على الكافرين‏» (17) :

خداوند آب و نان بهشت را بر كافران حرام كرده است; چنان كه ذات اقدس الهمى‏فرمايد:

«انه من يشرك بالله فقد حرم الله عليه الجنة و ماواه النار» (18) :

اگر كسى به خدا شرك ورزد، از آب و نان حلال بهشتيان محروم است; چون خود را دردنيا محروم كرده است.

حاصل آنكه: تهذيب روح به تكميل آن و تكميل آن فقط در سايه تحصيل همين امور است.

كمال، نتيجه عمل

انبيا و اوليا به عنوان انسان كامل، معرفى شده‏اند و آنها در مكتب كسى درسنخوانده تلاش آنها بر عمل، بيش از تلاش آنها بر علم بود. چون علم، مقدمه ووسيله عملاست، مگر علمى كه عملى نيست، البته چنان علمى كه پيوند مستقيم با عمل جارحىندارد خود، عين عمل دل محسوب مى‏گردد، و افزايش آن علم همواره مطلوب سالكان واصلاست.

بنابراين، اگر علم به عمل ننشيند، وبالى براى عالم مى‏شود و بايد ابزار كشى كند;مانند كسى كه در زمان جنگ به طور مرتب شمشير تيز مى‏كند. شمشير سازى و شمشير تيز كردنبراى جنگ با بيگانه است. درس و بحث مثل شمشير تيز كردنى است كه انسان بااستفاده از آن در جهاد اكبر بايد به جنگ دشمن درون برود. از اين رو بخش مهمى ازكلمات ائمه (عليهم السلام) كه همه آنها نور است، براى ارائه راه اصلى كمال بهانسان است تا او را از توهم كمال دروغين رهايى بخشند.

پى‏نوشت‏ها:

1. سوره ملك، آيه 3.

2. سوره فصلت، آيه 11.

3. سوره نساء، آيه 122.

4. تحف العقول، ص 292.

5. سوره طه، آيه 114.

6. سوره محمد صلى الله عليه و آله و سلم، آيه 19.

7. سوره اسراء، آيه 80.

8. بحار، ج 66، ص 396، ح 83.

9. سوره محمد صلى الله عليه و آله و سلم، آيه 19.

10. سوره عنكبوت، آيه 45.

11. سوره قيامت، آيات 14 15.

12. تاء «بصيرة‏» براى مبالغه است، مانند «علامة‏»، نه تانيث.

13. عنهم (عليهم السلام): «ليس لك من صلاتك الا ما احضرت فيه قلبك‏» (بحار، ج‏81،ص‏259، ح‏57).

14. سوره حاقه، آيات 35 36.

15. سوره غاشيه، آيه 6.

16. سوره اعراف، آيه 50.

17. همان.

18. سوره مائده، آيه 72.

back indexnext
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation