بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام ), محمدرضا رمزى اوحدى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     1001D001 -
     1001D002 -
     1001D003 -
     1001D004 -
     1001D005 -
     1001D006 -
     1001D007 -
     1001D008 -
     1001D009 -
     1001D010 -
     1001D012 -
     1001D013 -
     1001D014 -
     1001D015 -
     1001D016 -
     1001D017 -
     1001D018 -
     1001D019 -
     1001D020 -
     1001D021 -
     1001D022 -
     1001D023 -
     1001D024 -
     1001D025 -
     1001D026 -
     1001D027 -
     1001D028 -
     1001D029 -
     1001D030 -
     1001D031 -
     1001D032 -
     1001D033 -
     1001D034 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

821- على (ع ) و مرد سارق  

مرحوم كلينى در كافى از حارث بن حضيره نقل مى كند كه گفت : روزى در مدينه عبور مىكرد به مرد حبشى كه در حال كشيدن آب از چاه بود برخورد كردم كه دستش قطع شدهبود از او پرسيدم چه كسى انگشتان دستت را قطع كرده است ؟
مرد حبشى گفت : دستم را بهترين مردم (على بن ابيطالب (عليه السلام ) قطع كرده است. ما با جمعى مشغول سرقت بوديم كه دستگير شديم ، آنگاه ما را نزد على (عليه السلام )بردند، پس اقرار به سرقت كرديم امام به ما فرمود: مى دانيد كه سرقت حرام است ؟گفتيم : بلى ، مى دانيم . آن وقت حضرت دستور داد حد خدا را بر ما جارى كنند وانگشتانمان را قطع كردند و كف دست را باقى گذاشتند. بعد دستور داد ما را در خانه اىبازداشت نمودند و با روغن و عسل ما را پذيرايى كردند تا جراحت هاى دستمان بهبودىيافت . بعد دستور داد ما را از حبس بيرون آوردند و بهترين لباس را به ما پوشاندندبعد به ما فرمود: اگر توبه كنيد و اصلاح شويد براى شما بهتر است و خداونددستهاى شما را در بهشت به شما ملحق مى كند و اگر توبه نكرديد و اصلاح نشويد درآتش جهنم به شما ملحق خواهد كرد.(984)


822- قدر عدالت گستر حق را ندانستند 

آخرين سخنان على (عليه السلام ) در بستر شهادت بسيار عجيب و در عينحال عبرت آميز است آنجا كه فرمود: من ديروز رهبر شما بودم امروز مايه عبرت شمايم وفردا از شما جدا خواهم شد.
سپس فرمود: غدا ترون ايامى ... فردا ارزش ايام زندگى با من را به خوبىخواهيد دانست و مكتونات خاطر و ناراحتى درونيم برايتان آشكار خواهد شد و پس از آنكهجاى خالى مرا ديديد و ديگرى به جاى من نشست كاملا مرا خواهيد شناخت !! (985)


فصل پنجم : داستانهاى متفرقه از زندگى امام على (986) 
823- احترام را متوجه باش  

روزى دو نفر مرد به حضور اميرمؤ منان على (عليه السلام ) آمدند آن حضرت براى هركدام از آنها تشكى انداخت يكى از آنها روى آن نشست ولى ديگرى از نشستن بر روى تشكخوددارى كرد امام على (عليه السلام ) به آن مرد فرمود: بر آن بنشين ؛ فانه لايابى الكرامة الاحمار: خوددارى از احترام نمى كند مگر جز الاغ
سپس گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر گاه شخصيت مورد احترامنزد شما آمد او را احترام كنيد(987)


824- انواع انسانهاى  

مردى به حضور اميرمؤ منان على (عليه السلام ) رسيد و عرض كرد: اى اميرمؤ منان راهى ازراههاى نيكى را به من سفارش كن كه با عمل به آن نجات يابم ؟
اميرمؤ منان (عليه السلام ) فرمود: اى سؤ ال كننده ! گوش كن ، سپس بفهم ، سپس يقين وباور كن و سپس آن را عمل كن ، بدان كه انسانها بر سه دسته اند:
1- زاهد پارسا 2- صابر و مقاوم 3- راغب و فريفته دنيا.
اما زاهد، كسى است كه اندوهها و شادى ها از دلش خارج شده نه به چيزى از امور دنيا كهبه داده شده شاد است و نه از آنچه از دنيا از دستش رفته افسوس مى خورد پس چنين كسىآسوده خاطر است .
اما صابر، كسى است كه قلبا آرزوى امور دنيا مى كند ولى وقتى كه به آن رسيدهوسهاى نفسانى خود را كنترل مى نمايد تا سرانجام ناخوش و آثار بد آن دامنگيرشنگردد او به گونه اى است كه اگر بر دلش آگاه شوى از خويشتن دارى و تواضع ودور انديشى او تعجب كنى .
و اما راغب دنيا؛ كسى است كه : هيچ باكى ندارد كه از كجا امور دنيا به او مى رسد آيا ازراه حلال يا حرام ، و باكى ندارد كه امور دنيا موجب چركين شدن آبروش گردد خود را هلاككند و جوانمردى خود را از بين ببرد فردى در گنداب دنيا پريشان و سرگردان است(988)


825- امام على (ع ) و حضرت قائم (عج ) 

اصبغ بن نباته مى گويد: به حضور اميرمؤ منان على (عليه السلام ) آمدم ديدم آنحضرت غرق در فكر و انديشه است و در روى زمين خط مى كشد، پرسيدم :
اى اميرمؤ منان ! چرا تو را اين گونه در فكر و انديشه مى نگرم كه به زمين مى نگرى وآن را خط مى كشى ؟ آيا به رهبرى در زمين اشتياق يافته اى ؟
امام على (عليه السلام ) فرمود: نه به خدا سوگند هرگز حتى يك روز نبوده كه منشيفته خلافت يا شيفته دنيا گردم بلكه درباره مولودى كه يازدهمين فرزند من است(يعنى درباره حضرت مهدى (عليه السلام ) فكر مى كردم ، درباره همان مهدى (عليهالسلام ) كه سراسر زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده پر ازعدل و داد مى كند براى او غيبت و سرگردانى وجود دارد بعضى در اين راستا، گمراهگردند و بعضى راه هدايت را شناخته و مى پيمايند.
اصبغ بن نباته عرض كرد: اى اميرمؤ منان غايب بودن آن حضرت ، و سرگردانى او تاچه اندازه است ؟
حضرت على (عليه السلام ) فرمود: طول غيبت شش روز يا شش ماه يا ششسال است (واحد هر دوره ، شش مرحله است ، و خداوند پس از آن شش مرحله ، آن حضرت راآشكار مى كند)
اصبغ بن نباته عرض كرد: آيا اين (غيبت و سرگردانى ) واقع شدنى است ؟
امام على (عليه السلام ) فرمود: آرى اين موضوع مسلم است و انجام شدنى است ولى اىاصبغ ! تو كجا و اين امر كجا؟ آنها (كه غيبت را درك كرده و در اين راه استوارند)
نيكان اين امت همراه نيكان اين عترت هستند!
اصبغ بن نباته پرسيد: بعد از آن هر چه خدا بخواهد انجام مى شود زيرا براى خدامقدرات وارده ها و نتيجه ها و پايانها است (989).


826- اعلم از انبياء الهى  

روزى امام باقر (عليه السلام ) براى شاگردان خود سخن مى گفت و فرمود: مردم رطوبترا مى مكند ولى نهر بزرگ را رها مى كنند شخصى پرسيد: نهر بزرگ چيست ؟
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: آن نهر بزرگرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و علمى است كه خدا به او عنايت فرموده است ،همانا خداوند سنتهاى همه پيامبران از حضرت آدم تا حضرت محمد صلى الله عليه و آله وسلم را براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم جمع كرده است .
شاگردى پرسيد: آن سنتها چه بوده ؟ امام (عليه السلام ) فرمود: همه علم پيامبران و علمرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ؛ كه همه آن علم رارسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام )تحويل داد.
يكى از شاگردان پرسيد: اى پسر پيامبر! اميرمؤ منان على (عليه السلام ) اعلم و آگاهتراست يا بعضى از پيامبران ؟!
امام باقر (عليه السلام ) (خطاب به حاضران ) فرمود: بنگريد به اين شخص كه چهسؤ الى مى كند خداوند گوشهاى هر كه را مى خواهد مى گشايد، من به او مى گويمخداوند علم تمام پيامبران را در وجود محمد صلى الله عليه و آله و سلم گرد آورد و آنحضرت همه آن علم ها را به على (عليه السلام )تحويل داد، در عين حال از من مى پرسد، على اعلم است يا پيامبران ؟(990)


827- تماس فرشته با على (ع ) 

حمران بن اعين يكى از شاگردان امام باقر و امام صادق عليهم السلام است مى گويد:روزى از امام باقر (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود:
ان عليا محدثا؛ همانا على (عليه السلام ) محدث بود(991)
او مى گويد: من نزد دوستانم آمدم و به آنها گفتم خبر عجيبى براى شما آورده ام ، آنهاگفتند آن خبر چيست ؟ حمران گفت : از اما باقر (عليه السلام ) اين مطلب را شنيدم دوستاناو گفتند تا از آن حضرت نپرسى كه چه كسى اخبار آسمانى را به على (عليه السلام )گزارش ‍ مى دهد كارى نكرده اى .
حمران مى گويد: به حضور امام باقر (عليه السلام ) باز گشتم و عرض ‍ كردم : سخنشما را براى دوستان خود نقل كردم آنها گفتند: اگر نپرسى كه چه كسى اخبار آسمانى رابه على (عليه السلام ) مى گويد كارى نكرده اى ، اكنون آمده ام از شما اين را بپرسم .
امام فرمود: يحدثه ملك ؛ فرشته اى با او حديث مى گويد حمران عرضكرد: ايا منظورتان اين است كه على (عليه السلام ) پيغمبر بود؟ امام دست خود را بالانمود (يعنى نه او پيامبر نبود) سپس فرمود: على (عليه السلام ) در اين مورد مانند همدمسليمان (آصف بن برخيا) و همدم موسى (خضر) يا مانند ذوالقرنين (992) بود (كهفرشته به آنها نيز حديث مى گفت ) ايا اين خبر به شما نرسيده كه پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم فرمود: وفيكم مثله ؛ او (على ) در ميان شما مانند ذوالقرنين هست (993)


828- على بنده اى از بندگان پيامبر (ص ) 

يكى از دانشمندان يهودى به حضور اميرمؤ منان على (عليه السلام ) آمد و پرسيد: اىاميرمؤ منان ! پروردگارت از چه وقت بوده است ؟
امام فرمود: واى بر تو، سؤ الى مانند از وقت بوده ؟ را در مورد چيزى مىگويند، كه زمانى نبوده باشد ولى وجودى كه هميشه بوده ، چنين سؤ الى درباره او غلطاست پس خدا بدون آنكه قبلى داشته باشد پيش از هر چيزى است او بى آنكه نهايتىداشته باشد پايان پايانها است .
دانشمند يهودى گفت : آيا تو پيامبر هستى ؟
امام على (عليه السلام ): مادرت به عزايت بنشيند انما اناعبد من عبيدرسول الله : همانا من بنده اى از بندگانرسول خدا هستم (994)


829- تغافل در مقابل جاهل  

روزى شخصى به على (عليه السلام ) دشنام داد حضرت خود را بهتغافل زد و از او گذشت و لقد امر على اليئم يسبنى فمضيت ثمة لا ينينى مى فرمايد: به گوش خودم شنيدم كسى را كه به من دشنام مى داد من به روى خود نياوردمو با خود گفتم : لابد به على ديگرى بد مى گفته است و اين نحوه برخورد به روشاخلاقى قرآنى است كه در آيه و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما آمده است(995)


830- بيان علت مريضى ها 

روزى سلمان فارسى زكام كرده بود و سرخود را بسته بود و در آنحال خدمت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) رسيد حضرت به سلمان فرمود: سلمان حالتچطور است ؟ سلمان عرض كرد: يا ابالحسن سرم درد مى كند اميرالمؤ منينحاصل روايت منقوله ) فرمود: شش رگ در بدن است كه هر گاه تحركى پيدا كنند خداوندبا شش چيز جلو تحرك آنها را مى گيرد، اگر در كسى جنون پيدا شود خدا هم سرماخوردگى را به او مى دهد، اگر براى كسى زمينه كورى پيدا شود به چشم درد مبتلا مىشود (تا چرك و آلودگى ها بدينوسيله از چشم خارج شود) هر گاه زمينه برص ‍ پيداشود مبتلا به دمل (كورك ) مى شود هر گاه كسى به مرضسل مى خواهد مبتلا شود سرفه عارض او مى شود تا خلطهاى سينه اش پاكشود...(996)


831- اسم اميرمؤ منان اختصاصى است  

شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد آيا رواست كه به امام قائم (عج ) به عنوانسلام بر تو اى اميرمؤ منان سال كرد؟
امام صادق فرمود: نه روا نيست خداوند تنها على (عليه السلام ) را به اين اسم ناميد.
قبل از على (عليه السلام ) كسى بر اين نام ناميده نشده و بعد از او هم جز كافر كسى آننام را بر خود نبندد.(997)


832- كلاه شفا بخش  

سلطان روم نامه اى خدمت حضرت على (عليه السلام ) نوشت و از آن حضرت راه درمانىبراى سر دردهاى عجيبى كه به آن مبتلا بود را خواست چرا كه تا آن موقع كوشش اطبامختلف به جايى نرسيده بود.
حضرت امير (عليه السلام ) در جواب نامه او، كلاهى را به قاصد نامه داد و فرمود: بگوبه سلطان روم هر وقت سردرد گرفت آن را بر سر خود بگذارد.
سلطان هر بار كه سردرد عارضش مى شد كلاه را بر سر خود مى گذاشت و درد آرام مىگرفت روزى به فكر افتاد ببيند على (عليه السلام ) چه كرده است كه اين كلاه چنيناثر مى كند.
دستور داد آن كلاه را شكافتند ديد در ميان آن كلاه نوشته شده است : بسم الله الرحمنالرحيم (998)


833- معنى صلوات تجديد بيعت با ولايت  

ابن بابويه از يزيد بن حسن روايت كرده كه گفت : حضرت موسى بن جعفر ع به منفرمود: كسى كه صلوات بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرستدمعنايش آن است كه وفاى به عهد و ميثاقى كه در عالم در پروردگار فرمود: الستبربكم و محمد نبيكم و على امامكم بزبان آورده و قبولى آن را اعلام مى نمايد وتجديد عهد و ميثاق بعمل مى آورد(999).


834- مرده بودى زنده شدى  

شبى حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) حضرت خضر (عليه السلام ) را در خوابخود ديد آن حضرت از خضر در خواست نصيحتى كرد حضرت خضر كف دست خود را به آنحضرت نشان داد حضرت على (عليه السلام ) ديد به خط سبزى در كف دست خضر نوشتهشده :

قد كنت ميتا عضرت حيا
و عن قليل عود ميتا
فابن لدار البقاء بيتا
و ودع لدار الفناء بيتا
يعنى ؛ مرده بودى زنده شدى و طولى نخواهد كشيد كه باز مرده خواهى شد؛ براىخانه بقاء خود، خانه اى بناكن و براى خانه فنا و نيستى خانه اى واگذار.(1000)

835- قرين شيطان  

شيخ صدوق روايت كرده از ابن عباس از حضرترسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه آن حضرت فرمود: شك كننده درفضل على بن ابيطالب (عليه السلام ) در روز قيامت در حالى از قبر خود برانگيخته مىشود كه در گردن او حلقهاى از آتش باشد و در آن حلقه سيصد شعبه وجود دارد كه برهر شعبه اى از آن شيطانى وجود دارد كه در روى او آب دهن مى افكند(1001)
لذا در روايات متعدد بر اعتقاد افضليت على (عليه السلام ) تصريح شده است و درروايتى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: على خير البشر و منابا فقد كفر


836- زور بازوى على (ع ) 

زور بازوى على (عليه السلام ) كه در داستانهاى متعدد بيان شده برگرفته از بنيهمعنوى آن حضرت است كه ما در اينجا به چند داستان اشاره مى كنيم ابن شهر آشوب مولفكتاب مناقب آل ابى طالب مى نويسد: دست هر كسى را كه اميرالمؤ منين على (عليه السلام )به قدرت مى گرفت نفس او بند مى آمد و اگر بيش از حد فشار وارد مى نمود او را مىكشت و قضيه آن حضرت با خالد بن وليد در باب قطب رحى كه حضرت ميله سنگ آسيا راطوق گردن خالد كرد و بر گردن او آويخت و هيچ كس ‍ نتوانست او را خلاص كند جز خود آنحضرت بر صخره جبل ثور در مكه و اثرات نيزه آن حضرت در كوهى ازجبال باديه و در سنگى در قلعه خيبر معروف مى باشد و ديگر نرم شدن آهن زره ، بهدست آن حضرت است كه خالد مى گويد: ديدم آن حضرت حلقه هاى زره خود را با دست خوداصلاح مى كند و به من فرمود: اى خالد، خداوند به سبب ما و به بركت وجود ما آهن را دردست داود نبى (عليه السلام ) نرم ساخت (1002).


837- خدايش نگه داشت  

سيد حميرى شاعر بزرگ اهل بيت روزى سوار بر اسب در كنار كوفه ايستاد و خطاب بهمردم گفت : هر كسى كه يك فضيلتى از على (عليه السلام )نقل كند كه من درباره آن فضيلت شعرى نگفته باشم اين اسب را به آنچه با من است بهاو پاداش مى دهم .
سپس هر يك از حاضرين شروع كردند به نقلفضايل اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و سيد حميرى نيز اشعار خود را كه متضمن آن فضيلتبود انشاء مى كرد.
تا اينكه به ناگه مردى از ابوالوعل مرادىنقل كرد و گفت : من در خدمت على (عليه السلام ) بودم كه اومشغول تطهير و وضو شد براى نماز، لذا كفش خود را از پاى بيرون آورد ناگاه مارىداخل كفش آن حضرت شد پس زمانى كه حضرت مى خواست كفش خود را بپوشد كلاغى بهسرعت از هوا فرود آمد و كفش آن حضرت را ربود و بالا برد؛ آنگاه آن را از بالا انداخت تاآن مار از كفش خارج شد.
سيد حميرى تا اين فضيلت را شنيد آنچه را كه وعده كرده بود به وى عطا كرد، آنگاهدرباره آن فضيلت شعرى را به نظم آورد و گفت :

الا يا قوم للعجب العجاب
لخف ابى الحسين و للحجاب
عدو من عداة الجن عبد
بعيد فى المرارة من صواب
كريه اللون اسود ذوبصيص
حديد الناب ازرق ذولعاب (1003)


838- معنى حسنه و سيئه  

روزى ابو عبدالله جدلى به حضور اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) رسيد؛ بحث آن جمعپيرامون آيه شريفه من جاء بالحسنه فله خير منها و هم من فزع يومئذ آمنون(1004)


839- منشاء گريه هر مؤ من  

امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: روزى على بن ابيطالب (عليه السلام ) به امامحسين (عليه السلام ) نگاه كرد و فرمود: فقال : يا عبرة كل مؤ من اى مايه اشك هر مؤ من ؛ حضرت سيدالشهداء به پدرعرض كرد: فقال : انا يا ابتاه ؟ مرا مى فرمائى اى پدر! حضرت امير (عليهالسلام ) فرمود: آرى اى فرزندم فقال نعم ، يا بنى لذا در رواياتىديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به دختر گرامى خود حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام مى فرمايد: اى فاطمه ! هر ديده اى روز قيامت گريان است جز ديده اى كهبر مصيبت حسين (عليه السلام ) گريه كند كه آن ديده خندان و مسرور است و به نعمتهاىبهشتى او را بشارت باد.(1005)


840- عامل استجابت دعا 

حضرت امام زين العابدين (عليه السلام ) در حال نيايش خداوندمتعال را سوگند به حضرت على (عليه السلام ) وافعال و اوصاف او مى داد باين شكل كه 55 بار اسم حضرت امير (عليه السلام ) را درفرازهاى دعاى خود جاى مى دهند.
الهى بصدق على و صداقته ، و رفق على و رفاقته ، و سلم على و سلامته ، و علمعلى و امامته ، و قوة على و خلافته و حلم على و صلابته و كرم على و كرامته ، و عز علىو شجاعته و صبر على و طاعته و حكم على و عدالته و زهد على و عبادته و عصمة على وطهارته و قرب على و سيادته و هدى على و هدايتة و حب على و ولايته ...
و ذات على و صفاته ، ان تجعلنى فى الدين و الدنيا و لاخرد عزيزا
مهيبا فى اعين الخلائق و ان تقضى حوائجى و حوائج جميع المؤ منين و المؤ منات و اعصمنىو كل هلكة و نجنى من كل بلية و آفة و عاهة و اهانة و كربة و ضيق و ذلة و علة و قلة (الىآخر)(1006).


841- نحوه تربيت فرزندان  

روزى يكى از اصحاب على (عليه السلام ) كه داراى پسرى بود نزد آن حضرت آمد و ازفرزندش نزد آن حضرت شكايت نمود تا با اين كار، راهنمائى جهت تربيت پسرش ازحضرت بگيرد.
حضرت به او فرمود: لا تضربه و اهجره و لاتطل ؛ او را نزن و تنبيه بدنى نكن ؛ (بلكه براى تاءديب او شايسته است ) با اوقهر كنى ؛ اما مواظب باش اين قهر به درازا نكشد (1007)


842- راه مبارزه با شيطان  

روزى على (عليه السلام ) به كميل بن زياد چنين سفارش و وصيت كرد؛ فرمود: اىكميل ! شيطان باكيد و مكر لطيفش بسوى تو مى آيد و تو را به طاعتى امر مى كند كه مىداند با آن الفت و انس دارى و آن را فرو نمى گذارى پس تو گمان مى برى كه اوفرشته اى بخشنده است ، در حاليكه بدون ترديد او شيطان رانده شده است .
سپس وقتى به او انس گرفتى و اطمينان يافتى ، تو را به اتخاذ تصميماتى هلاككننده كه نجات در آن نيست وا مى دارد.
اى كميل ! وقتى كه شيطان در سينه ات وسوسه كرد بگو: اعوذ بالله القوى منالشيطان الغوى و اعوذ بمحد الرضى من شرما قدر و قضى و اعوذ بالله الناس من شرالجنة و الناس اجمعين و صلى الله على محمد و آله و سلم و سلم
اين پناه جستن به حق تو را از زحمت و اذيت ابليس و شياطين همراه او، اگر چه تمامامثل او ابليس باشند، كفايت كرد.(1008)


843- شيعه واقعى على (ع ) 

جابر بن يزيد جعفى مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) درباره معنى و تفسير آيهشريفه و ان من شيعته لابراهيم (1009) سوال كردم آن حضرت فرمود چون خداوند ابراهيم (عليه السلام ) را خلق كرد پرده ازبرابر چشمان او برداشت و ابراهيم پيرامون عرش را نظر كرد و نورهاى را ديد عرضكرد: پروردگارا! اين چه نورى است ؟ خطاب رسيد: اين نور حبيب من ، محمد صلى اللهعليه و آله و سلم است آنگاه ابراهيم (عليه السلام ) سؤال كرد خدايا نور ديگرى در كنار آن نور بود؟ خداوند فرمود: اين نور على (عليه السلام) يارى كننده دين من است و اين سه نور ديگر نور فاطمه عليهاالسلام و فرزندانش حسن وحسين عليهم السلام و آن نه نور ديگر انوار فرزندان على و فاطمه عليهم السلام ازصلب حسين (عليه السلام ) هستند. و اسامى تمام چهارده نور پاك را خداوند يك به يكبراى حضرت ابراهيم (عليه السلام ) بيان فرمود.
حضرت ابراهيم (عليه السلام ) عرض كرد: نورهاى بى شمارى در اطراف اين انوارمشاهده مى كنم كه تعداد آنها معلوم نيست ، خطاب رسيد، اى ابراهيم ! اين نورها، انوارشيعيان على (عليه السلام ) است ؛ ابراهيم سؤال كرد خداوندا! شيعيان على (عليه السلام ) چگونه شناخته مى شوند؟
خداوند فرمود: شيعيان على (عليه السلام ) در شبانه روز پنجاه و يك ركعت نماز واجب ومستحب مى خوانند بسم الله الرحمن الرحيم را بلند مى گويند و انگشتر خود را دردست راست مى كنند و در نمازهاى خود پيش از ركوع قنوت مى خوانند.
آنگاه حضرت ابراهيم (عليه السلام ) از خداوند تقاضا كرد كه او را نيز از شيعيان على(عليه السلام ) قرار دهد كه خداوند در اين آيه مى فرمايد و ان من شيعتهلابراهيم (1010)


844- پناه بر خدا 

اسحاق بن فضل مى گويد: يكى از دعاهاى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) اين است :
خداوندا! پناه مى برم به تو از اينكه دوستت را دشمن بدارم ، يا با دشمنت دوستىكنم ، يا كسى را كه از تو خشم به دل دارد خشنود سازم ، خداوندا! بر هر كس كه تودرود فرستى درود ما نيز بر او باد، و بر هر كس ‍ لعنت كنى لعنت ما نيز بر او باد.خداوندا! هر كس كه مرگ او موجب شادى ما و شادى تمام مسلمانان است ما را از شر او آسودهساز، و بجاى او كسى را به ما ارزانى دار كه براى ما بهتر از او باشد، تا آنجا كهنشانه اجابت را طورى بر ما نمايان سازى كه ما در دين و دنياى خود بدان آشنا باشيم اىمهربان تر از هر مهربانى (1011)


845- حضرت خضر (ع ) با على (ع ) 

محمد بن حنفيه مى گويد: روزى در حالى كه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به دورخانه كعبه طواف مى كرد به مردى برخورد كه چنگ به پرده كعبه زده بود و مى گفت :اى آنكه هيچ صوتى تو را از صوت ديگر باز ندارد، و اى آنكه حاجتمندان تو، تو رابه اشتباه نيندازند، و اى آنكه اصرار نيازمندان در سؤال از تو ملولت نسازد، خدايا عفو و شيرينى رحمت خود را به من بچشان (يا من لايشغله سمع عن سمع ، يا من لا يغلطه السائلون ، يا من لايبرمه الحاح الملحين ، اذقنى بردعفوك ، و حلاوة رحمتك ) على (عليه السلام ) به او فرمود: اين دعاى توست ؟
او عرض كرد: مگر شنيدى ؟ حضرت فرمود: آرى ، سپس فرمود: در پايان هر نمازى ايندعا را بخوان ، بخدا سوگند هيچ مؤ منى اين دعا را در پايان نمازش نخواند جز اينكهخداوند گناهان او را بيامرزد. هر چند به شمار ستارگان آسمان و قطرات باران و بهتعداد ريگ و ريگزارها و ذره هاى خاك زمين باشد.
آنگاه امام على (عليه السلام ) به او فرمود: علم آن نزد من است ، و خداوند وسعت دهنده وكريم است . آن مرد كه حضرت خضر (عليه السلام ) بود به على (عليه السلام ) گفت :به خدا سوگند راست گفتى اى اميرمؤ منان و بر فراز مرتبه هر صاحب دانشى داناىديگرى هست (1012)


846- امير نفس ؛ كريم دهر 

عبدالله بن ميمون مكى از امام صادق (عليه السلام ) و از پدرش امام باقر (عليه السلام )روايت مى كند كه فرمود: روزى حلوائى را بر اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) آوردندحضرت از خوردن آن امتناع كرد و آن را ميل نفرمود، خدمت حضرت عرض شد: ايا آن را حراممى دانيد؟
حضرت فرمود: نه ، اما مى ترسم دلم خواستار آن شود و به دنبالش بروم . آنگاهحضرت اين آيه (1013) شريفه را تلاوت نمود: شما بهره هاى پاكيزه خود را درزندگانى دنياى خود برديد و از تمامى آنها بهره ور گشتيد(1014)


847- چرا دعاى ما مستجاب نمى شود؟! 

روزى حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در روز جمعه اى خطبه بليغى ايراد فرمودو در پايان آن خطبه فرمود:
ايها الناس سبع مصائب نعوذ بالله ؛ عالمزل و عابد مل ، و مؤ من خل ، و موتمن غل و غنى اقل و عزيزذل و تحقر اعتل ؛ اى مردم ! هفت مصيبت است كه ما از آنها به خدا پناه مى بريم : عالمىكه بلغزد، عابدى كه (از عبادت ) ملول و خسته گردد، مؤ منى كه فقير شود، امينى كهخيانت كند، توانگرى كه به فقر در افتد، عزيزى كه خوار گردد، بينوايى كه بيمارشود.
در اين وقت مردى برخاست و پس از تمجيد آن حضرت گفت : سؤ الى درباره گفتار خداىتعالى دارم كه مى فرمايد: ادعونى استجب لكم ؛ مرا بخوانيد تا دعايتان رااجابت كنم (1015). پس چگونه است كه ما دعا مى كنيم ولى اجابت نمى شود؟
امام على (عليه السلام ) فرمود: دلهاى شما در هشت مورد خيانت (بى وفايى ) كرد:
1- اينكه خدا را شناختيد ولى حقش را آن گونه كه بر شما واجب بود ادا نكرديد و از اينرو آن معرفت به كار شما نيامد.
2- به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورديد؛ آنگاه با سنت و روش اومخالفت كرديد و شريعت او را از بين برديد. پس ثمره ايمان شما چه شد؟.
3- كتاب خدا را كه بر مشا فرود آمده خوانديد ولى به آنعمل نكرديد. گفتيد: به گوش و دل مى پذيريم ، ولى با آن به مخالفت برخاستيد.
4- گفتيد: ما راغب بهشتيم ولى در تمام حالات كارهايى انجام مى دهيد كه شما را از بهشتدور مى سازد. پس رغبت و شوق شما نسبت به بهشت كجاست ؟
5- گفتيد: ما از آتش دوزخ مى ترسيم ، ولى در همه حالات به واسطه گناهان و معاصىخود به سوى دوزخ مى رويد. پس ترس شما كجا رفت ؟
6- نعمت خداى خود را خورديد، ولى سپاسگزارى نكرديد.
7- خداوند شما را به دشمنى با شيطان دستور داد و فرمود: ان الشيطان لكم عدوفاتخذوه عدوا؛ شيطان دشمن شما است شما نيز او را دشمن گيريد (1016)ولى به زبان با او دشمنى كرديد و در عمل به دوستى با او برخاستيد.
8- عيبهاى مردم را برابر ديدگانتان قرار داديد و عيبهاى خود را پس ‍ پشت انداختيد (و آنرا ناديده گرفتيد) و در نتيجه كسى را ملامت مى كنيد كه خود به ملامت سزاوارتر از اوييد.
پس با اين وضع چه ادعايى از شما مستجاب گردد در صورتى كه شما درهاى دعا وراههاى آن را بسته ايد؟ پس از خدا بترسيد و كارهايتان را اصلاح كنيد و امر به معروف ونهى از منكر كنيد تا خدا دعايتان را مستجاب كند.(1017)


848- جواز عبور از صراط 

در امالى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه فرمود: روز قيامتكه پل صراط را روى جهنم نصب مى كنند، هيچ كسى از صراط عبور نمى كند مگر اينكهجواز ولايت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) را با خود داشته باشد و از ابى سعيد خدرىروايت كرده كه گفت : رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: روز قيامتپروردگار امر مى كند به دو فرشته كه بر صراط بايستند و نگذارند كسى از آن عبورداشته باشند، و هر كسى كه جواز نداشته باشد او را به صورت در آتش افكنيد، ابىسعيد مى گويد: به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عرض كردم : فدايت شوممعناى برات اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) چيست ؟ حضرت فرمود: نامه اى است كه درآن نوشته شده است :
لا اله الاالله محمد رسول الله و اميرالمؤ منين على بن ابيطالب وصىرسول الله و حجة الله على خلقه واقبل بعضهم على بعض يتسائلون (1018)


849- دوست با شيعه فرق دارد 

روزى جمعى به حضور امام حسن (عليه السلام ) رسيدند و عرض كردند: يا بنرسول الله ما از شيعيان پدرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) هستيم ؛ حضرت به آنهافرمود: شما از دوستان پدرم هستيد نه از شيعيان او. زيرا شيعيان پدرم كسانى هستند كهخداوند درباره آنها مى فرمايد: والذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك اصحاب الجنةهم فيها خالدون
شيعيان پدرم كسانى هستند كه به خدا ايمان آورده و به صفات پدرم متصف هستند و تمامآنچه را كه بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمنازل شده تصديق مى كنند و از هر گوه معصيت دور مى باشند و معتقدند كه اميرالمؤ منينعلى (عليه السلام ) بعد از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم خليفهبلافصل بوده و كسى با او برابر نيست و بر تمام مردم ترجيح دارد همانطورى كهآسمان بر زمين برترى دارد و هرگز از كشتن و كشته شدن در راه خدا نمى ترسند وبراى آنها فرقى نمى كند كه مرگ به استقبال آنها برود يا اينكه آنها بهاستقبال مرگ بروند. شيعيان على (عليه السلام ) همواره برادران دينى خود را مقدم برخود مى دارند. اگر چه خود در سختى باشند و هرگز گرد منهيات نمى گردند و تركواجبات نكرده اند و على (عليه السلام ) را مقتداى خود مى دانند و اين صفات شيعيان على(عليه السلام ) را پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بيان فرمودهاند.(1019)


850- دعا به هنگام وضو گرفتن  

روزى حضرت على (عليه السلام ) با محمد بن حنفيه نشسته بود حضرت به فرزندشفرمود تا براى ظرف آبى آماده كند تا براى نماز وضو بسازد محمد آب آورد و على(عليه السلام ) شروع به ساختن وضو كردند.
على (عليه السلام ) در موقع وضو گرفتن و انجام دادن وظيفه دينى ، هر عضوى را كهمى شست به پيشگاه خدا دعايى مى كند و سعادت آن عضو را در عرصه قيامت از خداوندمتعال درخواست مى نمايد.
...ثم غسل و وجهه فقال ؛ وقتى صورت را مى شست ، عرض ‍ كرد اللهمبيض وجهى يوم تسود فيه الوجود و لا تسود وجهى يوم تبيض فيه الوجوه بارالهارويم را سفيد گردان در روزى كه صورتهايى در آن سياه مى شود و رويم را سياهمگردان در روزى كه صورتهايى در آن سفيد مى گردد؛ سپس دست راست خود را مى شست وعرض مى كرد: اللهم اعطنى كتابى بيمينى و الخلد فى الجنان بيسارى و حاسبنىحسابا يسيرا؛ بارالها نامه اعمالم را به دست راستم بده و... (1020)
در پايان امام فرمود: اى محمد هر كس وضو بسازد همانند وضويى كه من ساختم و بگويدآنچه راه من گفتم خداوند تبارك و تعالى از هر قطره آب وضويش ملكى براى او مىآفريند كه مشغول تقديس و تسبيح و تكبير براى خداوند هستند و خداوند ثواب اين اذكاررا تا روز قيامت براى او ثبت و ضبط خواهد كرد.


851- يعسوب الايمان  

حضرت باقرالعلوم با پدر بزرگوارش امام سجاد (عليه السلام ) در نجف اشرف كنارقبر اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمدند، حضرت امام باقر (عليه السلام ) فرمود: پدرمكنار قبر ايستاد و گريست و ضمن سلام هاى متعدد اين سلام را به حضور جد بزرگوارشتقديم داشت .
السلام على يعسوب الايمان ، و ميزان الاعمال ، و سيف ذىالجال
امام سجاد (عليه السلام ) در اين عبارت على (عليه السلام ) را به سه صفت توصيفنموده است : اول ، يعسوب الايمان دوم : ميزان اعمال . سوم : شمشير خداوندذوالجلال .(1021)


852- مرا موعظه كنيد 

در يك نيم روز گرم شخصى دامن على بن ابيطالب (عليه السلام ) را گرفت و عرضكرد يا على (عليه السلام ) مرا موعظه كنيد. حضرت فرمود: تو با ما مجالس فراوانى راگذرانده اى و سخنرانى هاى زيادى از ما شنيدى الان در اين ظهر گرم چه حاجت كه موعظهاى از من بشنوى .
عرض كرد: دامن شما را رها نمى كنم ، مگر اينكه سخنى بفرماييد.
حضرت اين جمله را فرمودند: انت مع من احببت تو با محبوبت محشور مى شوىآنگاه او دامن حضرت را رها كرد...(1022)


853- خود را سبك نكن  

اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در نامه اى به پسرش امام حسن (عليه السلام ) مرقومفرمود: پسرم داستانهايى كه خنده دار است و گفتنش ‍ عده اى
را مى خنداند نقل نكن ، و اياك ان تذكر من الكلام قذرا او تكون مضحكا...
پسرم ؛ خود را سبك نكن ، انسان مقامى بس عظيم دارد؛ (نه تنها كارى نكن كه كسى بخندد،بلكه در يك جمعى كه نشسته اى سنگين باش تا تو را وسيله خنده ديگران قرارندهند)(1023)


854- قسيم الجنة و النار 

شخصى خدمت امام صادق (عليه السلام ) آمد و عرض كرد: چرارسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را اباالقاسم مى گويند؟ حضرت فرمود: براىاينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم يك فرزندى داشتند بنام قاسم و چون پدرقاسم بود از اين جهت به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اباالقاسم مى گفتند،عرض كرد: اين معنا را من مى دانم كمى روشن تر بيان كنيد كه چرا پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم را اباالقاسم مى گويند؟ حضرت فرمود: چون على بن ابيطالب (عليهالسلام ) قسيم الجنة و النار است ، قاسم است ، يعنى قسمت كننده بهشت و جهنم است . درقيامت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به اذن خدا جهنمى ها را به جهنم و بهشتى ها را بهبهشت فرا مى خواند. پس على (عليه السلام ) قاسم است ، و چون خداوندمتعال على بن ابيطالب را در همان دوران كودكى به دامان پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم منقل كرد و از همان طفوليت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم معلم على بنابيطالب (عليه السلام ) بود و شاگرد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و ازرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم علوم فراوانى را آموخت و هر شاگردى فرزنداستاد است و استاد حق پدرى بر او دارد پس على بن ابيطالب ، كه قاسم جنة و نار است وچون شاگرد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است به منزله فرزند او است و پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم به منزله پدر او است پس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را اباالقاسم نامند اين معنا و تفسير براى اباالقاسم جزء اسرار اين كنيه است.(1024)


855- جواب كامل تر 

از ابن عباس پرسيدند: بهترين روزها، و بهترى ماه ها، و بهترينعمل ها كدام است ؟ گفت : بهترين روزها جمعه است ، بهترين ماه ها، ماه رمضان است ، وبهترين اعمال نمازهاى پنجگانه در اول وقت است . اين سخن را براى اميرالمؤ منين على(عليه السلام ) نقل كردند، فرمود: اگر از تمام علماى مشرق تا مغرب عالم اين سؤال را بپرسند، غير از اين جواب ندهند. اما من مى گويم : بهترين عملها آن است كهقبول درگاه خداوند شود و بهترين ماه ها ماهى است كه در آن از گناه توبه كنى ، وبهترين روزها روزى است كه با ايمان به سوى خدا روى .(1025)


856- امام كامل  

به شافعى (رئيس يكى از چهار مذهب اهل سنت ) گفتند: درباره على (عليه السلام ) چه مىگويى ؟(1026)
جواب داد: چه گويم در حق كسى كه سه صفت در وجودش با سه صفت ديگر جمع شده بودكه در هيچ آدمى زاد جمع نشود.
فقر و سخاوت ؛ شجاعت و عقل ، علم و عمل .(1027)


857- نشانه هاى قوم جاهل  

على (عليه السلام ) در جمعى فرمود: قوام دين به چهار كس است : عالم زبان دارى كه بهعلم خود عمل كند، ثروتمندى كه مازاد ثروت خود را به هم خويشان خود پخش كند، فقيرىكه آخرت را به دنيا نفروشد، و جاهلى كه ازتحصيل علم تكبر نورزد، پس هر گاه عالم ، علم خود را نشر ندهد و توانگربخل بورزد و فقير آخرت را به دنيا بفروشد، وجاهل از آموختن علم تكبر كند، دنيا به عقب بر مى گردد (و جاهليت را از سر گيرد)
در آن روز به تعداد مسجدهاى زياد و اجتماعات مردمى كه دلهايشان از هم جداست فريبنخوريد.
عرض كردند: يا على (عليه السلام ) در آن زمان چگونه بايد زندگى كرد؟
حضرت فرمود: در ظاهر با مردم آميزش كنيد، و در باطن مخالفت نماييد كه قرين انسانعمل اوست ، و هر كس را كه دوست داشته باشد با او محشور مى شود، و در عينحال منتظر فرج هم باشيد.(1028)


858- جملات پايانى تورات  

على (عليه السلام ) فرمود: در خاتمه ى تورات پنج جمله است كه من دوست دارم هر بامدادآن را مطالعه كنم :
عالم بى عمل با شيطان برابر است ، سلطان بى عدالت با فرعون يكسان است ، فقيرطمعكارى كه در برابر توانگران خضوع كند با سگ همانند است ، ثروتى كه از آنسودى نبرند با آجر مساوى است ، وزنى كه بدون ضرورت و احتياج از خانه بيرون رودباكنيز هم رديف است .(1029)


859- نه كلمه كامل  

شعبى مى گويد: على (عليه السلام ) نه كلمه را بالبداهه فرمود، كه اين كلمات دربلاغت آنچنان است ، كه همه ى مردمان از رسيدن به يك كلمه آنها عاجز و ناتوانند:
اين سخنان سه تا در مناجات خداوندى است ، سه تاى آن در حكمت ، و سه تاى ديگر درآداب است .
اما مناجات : عرض مى نمايد؛ خداوند! اين سربلندى مرا بس كه بنده ى درگاه تو باشم ،و اين افتخار مرا بس كه چون تو خدايى دارم . خداوندا! تو آنچنانى ، كه من دوستت دارم ،مرا هم چنان كن كه تو دوستم دارى .
اما در حكمت : ارزش هر كس به مقدار معرفت و دانش او است ، هر كه قدر خود را شناخت هلاكنشد و آدمى زير زبان خود نهفته است .
اما در آداب : هر كه را با احسان بنوازى امير وى خواهى بود، به هر كس ‍ دست حاجت درازكردى اسيرش خواهى شد، و از هر كه بى نيازى گزيدى با وى برابر و هم ترازخواهى بود.(1030)


860- افتخارات على (ع ) 

روزى على (عليه السلام ) فرمود: ده افتخار از پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم نصيب من شده است كه هركدام را از آنچه خورشيد بر آن مى تابد بيشتر دوست دارم .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: اى على ! تو در دنيا و آخرت برادرمنى ، و در محشر از همه به من نزديك ترى ، و تو وزير وصى من هستى ، و تو درمال و عيال ، جانشين من هستى ، و در دنيا و آخرت پرچم من به دست تو است دوست تو دوستمن است و دشمنت دشمن من و دشمن خدا است .(1031)


861- فضيلت هاى اميرالمؤ منين على (ع ) 

جابربن عبدالله انصارى مى گويد: روزى از پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلمشنيدم كه مى فرمود: در وجود على (عليه السلام ) فضايلى است كه اگر يكى از آنها درساير مردم باشد كفايتشان كند، آنگاه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم دربارهى على (عليه السلام ) فرمود: هر كه من فرمانرواى اويم على فرمانرواى او است ؛ علىنسبت به من مثل ها هارون است نسبت به موسى ؛ على از من است و من از على ؛ به جاى خود مناست ؛ اطاعتش اطاعت من و نافرمانيش نافرمانى من است ؛ جنگ با على جنگ با خداست و صلحبا او صلح با خدا؛ دوست على دوست خداست و دشمن او دشمن خداست ...هركه از على جداشود از من جدا شده و هر كه از من جدا شود از خدا جدا شده است ؛ دوست على ايمان است ودشمنى او كفر؛ حزب على حزب خداست و حزب دشمنانش حزب شيطان ...(1032)


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation