بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آموزش فلسفه جلد 2,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     33 -
     34 -
     35 -
     36 -
     37 -
     38 -
     39 -
     40 -
     fehrest - آموزش فلسفه (2)
 

 

 
 

درس سى و نهم علت غائى

شامل:تحليلى در باره افعال اختيارىكمال و خيرغايت و علت غائى

تحليلى در باره افعال اختيارى

هيچ كار ارادى و اختيارى بمعناى عام اراده و اختيار نيست كه بدون شعور و علم فاعل به آنانجام بگيرد خواه علمى كه عين ذات فاعل باشد چنانكه در فاعل بالتجلى وجود دارد و خواهعلمى كه عين خود فعل باشد چنانكه در مورد فاعل بالرضا ملاحظه مى‏شود و خواه علمى كهلازمه علم به ذات باشد چنانكه در فاعل بالعنايه قائل شده‏اند و خواه علمى كه از عوارضانفكاك پذير از ذات باشد چنانكه در فاعل بالقصد تحقق مى‏يابد .

همچنين هيچ كار ارادى و اختيارى نيست كه فاعل هيچگونه محبت و رضايت و ميل و كششىنسبت به آن نداشته باشد و با كمال بى‏علاقگى و نفرت و اشمئزاز آن را انجام دهد حتى كسىكه داروى بد مزه‏اى را با بى‏رغبتى مى‏خورد يا خود را در اختيار جراح قرار مى‏دهد تا عضوفاسدى را از بدنش قطع كند چون علاقه به سلامتى خودش دارد و سلامتى وى جز از راهخوردن داروى تلخ يا بريدن عضو فاسد تامين نمى‏شود از اين جهت به خوردن همان دارو و ازدست دادن عضو بدنش ميل پيدا مى‏كند ميلى كه بر كراهت از مزه بد و ناراحتى از قطع عضوغالب مى‏شود .

محبت و خواستن كار هم به اختلاف انواع فاعل متفاوت مى‏شود و مفاهيم مختلفى بر آنصدق مى‏كند گاهى تنها مفهوم محبت صادق است محبتى كه عين ذات فاعل مى‏باشد مانندفاعل بالتجلى و گاهى مفهوم رضايت بر آن صدق مى‏كند مانند فاعل بالرضا و گاهى لازمهمحبت به ذات است مانند فاعل بالعنايه و گاهى از قبيل كيفيات نفسانى و از عوارض انفكاكپذير از ذات است مانند شوق در فاعل بالقصد و جامعترين مفهومى كه شامل همه مواردمى‏شود مفهوم محبت بمعناى عام است و ملاك آن درك ملايمت و كمال محبوب است ومى‏توان از آن به مطلوبيت تعبير كرد .

بنا بر اين مى‏توان گفت كه قوام فعل اختيارى به اين است كه فاعل فعل را ملايم با ذات خودشبداند و از اين جهت آن را بخواهد و دوست بدارد نهايت اين است كه گاهى فاعل اختيارى واجدهمه كمالات خودش مى‏باشد و محبت وى به فعل از آن جهت كه اثرى از كمالات خود اوستتعلق مى‏گيرد مانند مجردات تام و گاهى محبت او به كمالى كه فاقد آن است تعلق مى‏گيرد وكار را براى رسيدن و بدست آوردن آن انجام مى‏دهد مانند نفوس حيوانى و انسانى كه كارهاىاختيارى خودشان را براى رسيدن به امرى كه ملايم با ذاتشان هست و از آن لذتى و فايده‏اىمى‏برند انجام مى‏دهند .

فرق اين دو قسم آن است كه در مورد اول محبت به كمال موجود منشا انجام كار مى‏شود امادر مورد دوم محبت به كمال مفقود و شوق بدست آوردن آن منشا فعاليت مى‏گردد و نيز درمورد اول كمال موجود علت انجام دادن فعل است و به هيچ وجه معلوليتى نسبت به آن نداردولى در مورد دوم كمال مفقود بوسيله فعل حاصل مى‏شود و نوعى معلوليت نسبت به آن داردولى در هر دو مورد كمال مطلوب و محبوب بالاصاله است و كار مطلوب و محبوب بالتبع

كمال و خير

نكته‏اى را كه بايد در اينجا خاطرنشان كنيم اين است كه منظور از كمال در اينجا صفتوجودى ملايم با ذات فاعل است كه گاهى منشا انجام كار اختيارى مى‏شود و گاهى در اثر آنبوجود مى‏آيد و كمالى كه در اثر انجام كار ارادى حاصل مى‏شود گاهى كمال نهائى فاعل و يامقدمه‏اى براى رسيدن به آن است و در اين صورت در اصطلاح فلاسفه خير حقيقى ناميدهمى‏شود و گاهى تنها با يكى از قوى و نيروهاى فاعل ملايمت دارد هر چند مزاحم با كمالاتديگر و كمال نهائى وى باشد و در مجموع به زيان فاعل تمام شود و در اين صورت خير مظنونناميده مى‏شود .

مثلا نتيجه طبيعى كه بر خوردن غذا مترتب مى‏شود كمالى است براى قوه نباتى كه مشتركبين انسان و حيوان و نبات است و لذتى كه از آن حاصل مى‏گردد كمالى است براى قوه‏اى كهآن را درك مى‏كند و مشترك ميان حيوان و انسان است اما اگر غذا خوردن با نيت صحيح و بهمنظور كسب نيرو براى انجام وظايف الهى انجام گيرد موجب كمال انسانى هم مى‏شود و دراين صورت وسيله‏اى براى كسب خير حقيقى هم خواهد بود ولى اگر صرفا براى التذاذ حيوانىباشد مخصوصا اگر از ماكولات حرام استفاده شود تنها موجب كمال براى بعضى از قواى شخصمى‏شود و به كمال نهائى وى زيان مى‏زند و در نتيجه كمال حقيقى انسان را ببار نمى‏آورد و ازاين روى خير پندارى يا خير مظنون ناميده مى‏شود .

ضمنا مناسبت واژه‏هاى اختيار و خير نيز روشن شد زيرا هر فاعل مختارى فقط كارهايى راانجام مى‏دهد كه مناسبت با كمال خودش داشته باشد و از جمله فاعلهاى بالقصد كارهايى راانجام مى‏دهند كه وسيله‏اى براى رسيدن به كمال و خير خودشان باشد يا خير حقيقى و يا خيرپندارى هر چند خير مفروض لذتى باشد يا رهايى از رنج و المى .

ممكن است بر كليت اين قاعده اشكال شود به اينكه انسانهاى وارسته‏اى يافت مى‏شوند كهدست كم بعضى از كارهاى اختيارى خودشان را براى خير ديگران انجام مى‏دهند و ابدا توجهىبه خير خودشان ندارند و حتى گاهى جان خودشان را نيز فداى ديگران مى‏كنند پس بطوركلى نمى‏توان گفت كه هر فاعل بالقصدى كارش را براى رسيدن به كمال و خير خودش انجاممى‏دهد .

جواب اين است كه اينگونه كارها خواه در اثر هيجان عواطف انجام داده شود و خواه به منظوررسيدن به پاداش اخروى و رضاى الهى در نهايت موجب خيرى براى خود فاعل مى‏شود يعنى ياعواطف وى را ارضاء مى‏كند و يا در اثر اين فداكاريها به مقامات معنوى و اخروى و رضايت الهىنائل مى‏شود پس انگيزه اصلى فاعل رسيدن به كمال و خير خودش مى‏باشد و خدمت بهديگران در حقيقت وسيله‏اى براى تحصيل كمال است نهايت اين است كه گاهى انگيزه‏هاىانسان بصورت آگاهانه مؤثر واقع مى‏شود و گاهى بصورت نيمه آگاهانه و حتى ناآگاهانه اثرمى‏كند و مثلا در مواردى كه در اثر هيجان عواطف توجه انسان معطوف به منافع و مصالحديگران مى‏گردد ديگر توجه آگاهانه‏اى به خير و كمال خودش ندارد ولى بدان معنى نيست كههيچگونه تاثيرى نداشته باشد و دليلش اين است كه اگر از او سؤال كنند كه چرا اين فداكارى راانجام مى‏دهى خواهد گفت چون دلم مى‏سوزد يا چون اين كار فضيلت و مقتضاى انسانيت استو يا چون ثواب دارد و موجب رضاى خدا است پس انگيزه اصلى ارضاء عاطفه و لذت بردن ازخدمت به ديگران يا نائل شدن به فضيلت و كمال انسانى و يا رسيدن به پاداش اخروى و رضايتو قرب الهى است هر چند فاعل هنگام انجام دادن كار توجه آگاهانه‏اى به اين انگيزه باطنىندارد

غايت و علت غايى

از توضيحى كه در باره افعال اختيارى داديم روشن شد كه چنين كارهايى علاوه بر اينكهاحتياج به فاعل دارند و ذات فاعل علت فاعلى آنها مى‏باشد متوقف بر علم و اراده او نيز هستندو در فاعل بالقصد تصور نتيجه‏اى كه بر كار قصدى مترتب مى‏شود يعنى لذت و فائده و خير وكمالى كه از آن حاصل مى‏گردد شوق وى را براى انجام دادن كار برمى‏انگيزد پس تصميم برانجام دادن كار متوقف بر شوقى است كه اصالتا به نتيجه كار و بالتبع به خود آن تعلق مى‏گيردو حصول شوق مشروط به تصور كار و نتيجه آن و تصديق به مطلوبيت نتيجه است و چوننتيجه كار مطلوب بالاصاله است در مقابل خود كار كه مطلوب بالتبع است از اين روى آن راغايت و علم و محبت به آن را علت غائى مى‏نامند و بر اين اساس براى انجام يافتن فعل اختيارىعلت ديگرى بنام علت غائى اثبات مى‏شود .

در اينجا لازم است چند نكته مهم را خاطرنشان كنيم:

1- اثبات علت غائى براى هر فعل اختيارى بدين معنى نيست كه لزوما در ذات فاعل مختارچيزهايى بنام علم و شوق و تصميم پديد آيد و به ديگر سخن لازم باشد كه علت غائى مغاير باعلت فاعلى و زائد بر آن باشد بلكه اين مغايرت و تعدد مخصوص فاعلهاى بالقصد است كهمبادى علمى و شوقى ايشان زائد بر ذاتشان مى‏باشد و اما در ساير فاعلهاى مختار ممكن استعلم اجمالى يا تفصيلى به كار و غايتش و همچنين محبت اصيل به غايت و محبت تبعى و فرعىبه فعل عين ذات فاعل يا از لوازم آن باشد و آنچه در همه فاعلهاى مختار ضرورت دارد علم واراده بمعناى عام است‏خواه عين ذات باشد يا زائد بر ذات و خواه علم حضورى باشد يا حصولىو خواه اراده عين حب به ذات و در نتيجه عين ذات باشد يا فعل و يا كيفيتى زائد بر ذات و خواهاز لوازم ذات باشد يا از عوارض انفكاك پذير مفارق .

پس عدم وجود علم و اراده زائد بر ذات در بعضى از اقسام فاعل مختار بمعناى نفى علت غائىنيست بلكه بمعناى وحدت علت فاعلى و علت غائى است چنانكه در مجردات تام علم و حب وساير صفات كماليه عين ذات آنها است و تعدد و تغايرى با ذات ندارد و عينيت اين صفات با ذاتبمعناى نفى علم و حب و قدرت و حيات و مانند آنها از ايشان نيست .

2- معمولا فلاسفه علم به نتيجه مطلوب يا علم به خيريت كار را علت غائى مى‏شمارند و گاهىچنين تعبير مى‏كنند كه تصور غايت‏يا وجود ذهنى آن علت غائى است و گاهى نيز مى‏گويند كهماهيت غايت كه قبل از انجام كار با وجود ذهنى تحقق مى‏يابد علت غائى است و همچنين علمرا علت پيدايش شوق مى‏شمارند و مى‏گويند كه علم شوق را پديد مى‏آورد .

ولى بنظر مى‏رسد كه اين تعبيرات خالى از مسامحه نيست و بهتر اين است كه محبت بمعناىعام را كه در مواردى بصورت رضايت و شوق ظاهر مى‏شود علت غائى بناميم زيرا محبت بهخير و كمال است كه فاعل مختار را بسوى انجام كار سوق مى‏دهد و علم در واقع شرط تحققآن مى‏باشد نه علت ايجاد كننده آن و روشن است كه ماهيت غايت را علت غائى شمردن با قولبه اصالت وجود سازگار نيست گو اينكه در سخنان پيروان مشائين كه قائل به اصالت وجودهستند نيز يافت مى‏شود .

3- لزوم علم و محبت فاعل به نتيجه كار اختيارى بدان معنى نيست كه فاعل بايد توجهتفصيلى و آگاهانه به كار و نتيجه آن داشته باشد و يا اينكه نتيجه كار بايد در حقيقت مطلوبحقيقى و كمال و خير واقعى فاعل باشد بلكه توجه اجمالى هم كافى است چنانكه اشتباه درتشخيص خير هم ضررى به اختيارى بودن فعل نمى‏زند و آن را فاقد علت غائى نمى‏سازد .

بنابر اين كسى كه عادت به انجام دادن كارى كرده است لزومى ندارد كه توجه تفصيلى به كار وكيفيت انجام و نتيجه آن داشته باشد بلكه افعال ناشى از عادت هم از نوعى علم به مطلوبيتبرخوردار است و همين اندازه براى اختيارى بودن آنها كافى است .

همچنين افعالى كه به گمان رسيدن به نتيجه مطلوب انجام داده مى‏شود در واقع از محبت بهخير نشات مى‏گيرد هر چند خيرى پندارى باشد و يا در اثر موانعى به نتيجه مطلوب نرسد ودر واقع علت غائى در اينگونه كارها خواستن نوعى لذت و خير و اميد به رسيدن به آن است .

4- واژه غايت اصطلاح ديگرى دارد كه بر منتهى اليه حركت اطلاق مى‏شود و اشتراك لفظىاين واژه ممكن است موجب خلط و اشتباه گردد مخصوصا با توجه به اينكه در كارهاى تدريجىو توام با حركت نتيجه مطلوب هنگام پايان يافتن حركت بدست مى‏آيد .

از اشتباهاتى كه ممكن است در اثر خلط بين اين دو اصطلاح حاصل شود اين است كه كسىگمان كند كه غايت بالذات حركت همان مطلوب بالاصاله فاعل است و همان نقطه‏اى كهحركت به آن پايان مى‏يابد چون منتهى اليه حركت است بايد اصالتا مطلوب فاعل باشد درصورتى كه ممكن است امرى كه مقارن با پايان يافتن حركت است و نسبت به حركت غايتبالعرض بشمار مى‏رود عينا مطلوب اصيل براى فاعل باشد و قصد اولى وى به همان امر تعلقگرفته باشد مثلا كسى كه براى ملاقات دوستى حركت مى‏كند مقصود اصلى وى از حركتديدار با دوستش مى‏باشد بلكه هدف اصلى وى لذتى است كه از ديدار او مى‏برد در صورتى كهغايت بالذات حركت همان نقطه‏اى است كه حركت پايان مى‏پذيرد و غايت متحرك هم از آنجهت كه متحرك است رسيدن به همان نقطه مى‏باشد و برخورد با دوست در آن مكان غايتبالعرض براى حركت بشمار مى‏رود چه رسد به لذت يا فايده‏اى كه بر آن مترتب مى‏شود .

5- با توجه به رابطه عليت بمعناى عام بين پديده‏هاى جهان ممكن است غايت‏يك فعلوسيله‏اى براى رسيدن به امر ديگرى قرار گيرد كه مترتب بر آن مى‏شود و آن ديگرى نيز وسيلهبراى دست‏يافتن به امر سومى باشد مثلا ممكن است‏شخص به منظور فرا گرفتن علم بسوىيك مركز علمى رهسپار شود و تحصيل علم را مقدمه‏اى براى عمل كردن به وظايف الهى قراردهد و عمل كردن را وسيله‏اى براى تقرب بسوى خداى متعال كه كمال نهائى انسان استچنين شخصى از آغاز جهت‏حركت‏خود را بسوى خداى متعال قرار داده و علت غائى آن همانتقرب به خدا است هر چند علل غائى متوسطى نيز دارد كه هر كدام به نوبه خود وسيله‏اىبراى غايت بالاتر مى‏باشد .

ولى ممكن است انگيزه شخص براى تحصيل علم فقط ارضاء غريزه كنجكاوى باشد كه در اينصورت علت غائى همان انگيزه خواهد بود چنانكه ممكن است منظور اصلى‏اش اين باشد كه بااستفاده از علم به ثروت يا مقام دنيوى برسد .

پس علت غائى براى هر شخصى همان چيزى است كه در آغاز كار در نظر مى‏گيرد و كار را براىرسيدن به آن انجام مى‏دهد و اگر آثارى بر كار وى مترتب شود كه به هيچ وجه توجهى به آنهانداشته يا توجه به آنها تاثيرى در انجام كار نداشته است علت غائى كار وى نخواهد بود از اينبحث نتايج متعددى بدست مى‏آيد كه مهمترين آنها از اين قرار است:

الف- يك كار ممكن است چند هدف در طول يكديگر داشته باشد و هدف نزديك وسيله‏اىبراى هدف دوم باشد و همچنين تا برسد به هدف نهائى .

ب- هدف بودن نتيجه كار صرفا تابع رابطه عليت بين كار و نتيجه نيست بلكه بستگى به توجهفاعل نيت نيز دارد و از اينجا نقش نيت در افعال ارزشى روشن مى‏شود .

ج- اهداف متعدد براى يك كار ممكن نيست تا بى‏نهايت ادامه يابد زيرا هدف بودن اهدافمتوسط تابع هدف نهائى است و مطلوبيت آنها در سايه مطلوبيت آن شكل مى‏گيرد و تا فاعلتوجه به يك مطلوب نهائى نداشته باشد نمى‏تواند امور ديگرى را بعنوان وسيله براى رسيدنبه آن اتخاذ نمايد زيرا فرض اين است كه مطلوبيت آنها تابع مطلوبيت غايت نهائى است و اگرفرض كنيم كه هر هدفى وسيله براى هدف ديگرى باشد همه آنها تابع خواهند بود و فرضتابعهاى بى‏متبوع فرض متناقض و محالى است .

پس ناچار بايد چيزى مطلوب بالاصاله باشد تا اشياء ديگرى به تبع آن مطلوبيت بيابند .

و اما در مورد افعال انسانى مطلب روشنتر است زيرا هر انسانى در درون خود با علم حضورىمى‏يابد كه هر كارى را براى هدف نهائى مشخصى انجام مى‏دهد افزون بر اين انسان قدرت برتصور و توجه به امور نامتناهى را ندارد تا بتواند سلسله نامتناهى از اهداف داشته باشد .

6- نوع ديگرى از تعدد در علل غائى نيز متصور است و آن اينكه انگيزه‏هاى متعددى مجموعادر انجام كارى مؤثر باشند و حتى ممكن است هر كدام از آنها به گونه‏اى باشد كه اگر انگيزهديگرى هم نمى‏بود براى انجام كار كافى بود به ديگر سخن فاعل ممكن است كارى را براى چندهدف در عرض هم انجام دهد و بقول معروف با يك سنگ دو نشان را بزند .

بنا بر اين اجتماع دو علت غائى براى يك فعل محال نيست بر خلاف اجتماع دو علت فاعلى تامدر عرض يكديگر

خلاصه

1- هيچ كار اختيارى بدون علم و خواست فاعل انجام نمى‏گيرد .

2- علم و خواست فاعل ممكن است عين ذات وى يا از لوازم و يا از عوارض مفارق ذاتش باشد .

3- آنچه اصالتا متعلق خواست فاعل است كمال و خير خود اوست و در صورتى كه ذاتا واجدهمه كمالاتش باشد آثار كمالش بالتبع مورد خواست قرار مى‏گيرد و حب به كمال موجود منشاانجام كار اختيارى مى‏گردد مانند مجردات تام و در صورتى كه فاقد بعضى از كمالاتش باشدشوق به رسيدن به آنها منشا صدور فعل مى‏شود مانند نفوس حيوانى و انسانى .

4- در صورتى كه حصول كمال يك قوه مزاحم تحقق كمالات ديگر و كمال نهائى باشد كمالمزبور خير مظنون يا خير پندارى ناميده مى‏شود .

5- در موردى كه فاعل كارى را براى خير ديگران انجام دهد انگيزه آشكار يا نهانى ديگرىخواهد داشت در واقع چنين فاعلى خير ديگران را وسيله‏اى براى تحقق لذت يا مصلحت‏خودشقرار مى‏دهد .

6- چون كار اختيارى بدون تصديق به مطلوبيت نتيجه‏اش انجام نمى‏گيرد متوقف بر علم وخواست فاعل مى‏باشد و از اين روى علت ديگرى براى فعل اختيارى بنام علت غائى ثابتمى‏شود .

7- در صورتى كه علم و محبت به فعل و نتيجه آن عين ذات فاعل باشد علت غائى عين علتفاعلى خواهد بود .

8- معمولا فلاسفه علم به نتيجه مطلوب را علت غائى مى‏شمارند ولى حقيقت اين است كهعلت غائى همان خواست و محبت فاعل است و علم فقط نقش شرط را ايفاء مى‏كند .

9- در مورد افعالى كه در اثر عادت انجام مى‏گيرد نيز علم و توجه اجمالى به نتيجه آن موجوداست و همچنين در موردى كه فعل در اثر برخورد با موانع به نتيجه مطلوب نمى‏رسد يا درتشخيص خير و كمال اشتباهى رخ مى‏دهد نيز علت غائى وجود دارد .

10- واژه غايت گاهى بمعناى منتهى اليه حركت بكار مى‏رود و نبايد آنرا با غايت به معناىمقصود از انجام كار اشتباه كرد و بايد توجه داشت كه مقصود اصلى از فعل تلازمى با غايتبالذات حركت ندارد .

11- يك كار ممكن است داراى چند غايت طولى باشد كه هر كدام نسبت به غايت بالاتر حكموسيله را داشته باشد و آن در صورتى است كه فاعل از آغاز توجه به هدف نهائى داشته باشد واهداف متوسط را تنها بعنوان وسيله مورد توجه قرار دهد .

12- نيز ممكن است علت غائى داراى تعدد عرضى باشد و يك كار به منظور چند غايت درعرض هم انجام گيرد

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation