بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آموزش فلسفه جلد 2,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     33 -
     34 -
     35 -
     36 -
     37 -
     38 -
     39 -
     40 -
     fehrest - آموزش فلسفه (2)
 

 

 
 

درس سى و دوم - اصل عليت

شامل:اهميت اصل عليتمفاد اصل عليتملاك احتياج به علت

اهميت اصل عليت

همانگونه كه در درس نهم بيان شد محور همه تلاشهاى علمى را كشف روابط على و معلولىبين پديده‏ها تشكيل مى‏دهد و اصل عليت بعنوان يك اصل كلى و عام مورد استناد همه علومىاست كه در باره احكام موضوعات حقيقى بحث مى‏كنند و از سوى ديگر كليت و قطعيت هرقانون علمى مرهون قوانين عقلى و فلسفى عليت است و بدون آنها نمى‏توان هيچ قانون كلى وقطعى را در هيچ علمى به اثبات رسانيد و اين يكى از مهمترين نيازهاى علوم به فلسفه مى‏باشد.

بعضى از كسانى كه منكر اصالت عقل و احكام عقلى مستقل از تجربه هستند و يا اساسا براىمسائل فلسفى و متافيزيكى ارزش علمى و يقينى قائل نيستند تلاش مى‏كنند كه اعتبار اصلعليت را از راه تجربه ثابت نمايند اما چنانكه بارها اشاره شده اينگونه تلاشها بيهوده و نازا استزيرا از سويى اثبات وجود حقيقى براى اشياء عينى و خارج از نفس مرهون اصل عليت است وبدون آن راهى براى اثبات حقايق عينى باقى نمى‏ماند و هميشه جاى اين شبهه وجود خواهدداشت كه از كجا فراسوى ادراكات و صور ذهنى حقايقى وجود داشته باشد تا مورد تجربه قرارگيرد و از سوى ديگر اثبات مطابقت ادراكات با اشياء خارجى بعد از پذيرفتن آنها نيازمند بهقوانين فرعى عليت است و مادامى كه اين قوانين به ثبوت نرسيده باشد جاى اين شبهه باقىاست كه از كجا ادراكات و پديده‏هاى ذهنى ما مطابق با اشياى خارجى باشند تا بتوان از راه آنهاحقايق خارجى را شناخت و سرانجام با شك در قوانين عليت نمى‏توان كليت و قطعيت نتايجتجربه را اثبات كرد و اثبات قوانين عليت از راه تجربه مستلزم دور است‏يعنى كليت نتايج تجربهمتوقف بر قوانين عليت است و فرض اين است كه مى‏خواهيم آن قوانين را از راه تعميم نتايجتجربه و كليت آنها ثابت كنيم .

به ديگر سخن استفاده از تجربه در صورتى ممكن است كه وجود اشياء مورد تجربه ثابت باشد ونتايج تجربه هم بطور قطعى شناخته شود و اين هر دو متوقف بر پذيرفتن اصل عليت قبل ازاقدام به تجربه است زيرا در صورتى كه آزمايشگر به اصل عليت معتقد نباشد و بخواهد آن را ازراه آزمايش اثبات كند نمى‏تواند وجود حقيقى اشياء مورد تجربه را احراز نمايد چون در پرتو ايناصل است كه ما از راه وجود معلول پديده‏هاى ادراكى به وجود علت آنها اشياء خارجى پىمى‏بريم چنانكه در درس بيست و سوم توضيح داده شد و نيز تا به كمك قوانين عليت ثابتنشود كه علت پديده‏هاى ادراكى مختلف و متغير و حاكى از ابعاد و اشكال گوناگون اشياء مادىمتناسب با آنها است نمى‏توانيم صفات و ويژگيهاى اشياء مورد تجربه را بطور قطعى و يقينىبشناسيم تا در باره نتايج تجربه‏هاى مربوط به آنها قضاوت كنيم گذشته از اينها نهايت چيزىكه از تجارب حسى بدست مى‏آيد تقارن يا تعاقب منظم دو پديده در حوزه تجربه‏هاى انجاميافته است ولى چنانكه دانستيم تقارن يا تعاقب پديده‏ها اعم از عليت است و از راه آنها نمى‏توانرابطه عليت را اثبات كرد و سرانجام اين اشكال باقى مى‏ماند كه تجربه حسى هر قدر هم تكرارشود نمى‏تواند امكان تخلف معلول را از علت نفى كند يعنى همواره اين احتمال وجود خواهدداشت كه در موارد تجربه نشده معلولى بدون علت تحقق يابد يا اينكه با وجود علت معلول آنتحقق نيابد يعنى تجربه حسى از اثبات رابطه كلى و ضرورى بين دو پديده هم عاجز است چهرسد به اينكه قانون كلى عليت را در مورد همه علل و معلولات اثبات نمايد .

از اين روى كسانى مانند هيوم كه عليت را بمعناى تقارن يا تعاقب دو پديده دانسته‏اند راهىبراى رهايى از اين شكوك و شبهات ندارند و به همين جهت اينگونه مسائل فلسفى را لاينحلقلمداد كرده‏اند و همچنين كسانى كه گرايشهاى پوزيتويستى دارند و تنها به داده‏هاى حواساكتفاء مى‏كنند نمى‏توانند هيچ قانون كلى و قطعى را در هيچ علمى اثبات كنند .

بنا بر اين لازم است توضيح بيشترى پيرامون مفاد اصل عليت و ارزش و اعتبار آن داده شود

مفاد اصل عليت

اصل عليت عبارت است از قضيه‏اى كه دلالت بر نيازمندى معلول به علت دارد و لازمه‏اش ايناست كه معلول بدون علت تحقق نيابد اين مطلب را مى‏توان در قالب قضيه حقيقيه به اينشكل بيان كرد هر معلولى محتاج به علت است و مفاد آن اين است كه هرگاه معلولى در خارجتحقق يابد نيازمند به علت‏خواهد بود و هيچ موجودى نيست كه وصف معلوليت را داشته باشدو بدون علت بوجود آمده باشد پس وجود معلول كاشف از اين است كه علتى آن را بوجود آوردهاست .

اين قضيه از قضاياى تحليلى است و مفهوم محمول آن از مفهوم موضوعش بدست مى‏آيد زيرامفهوم معلول چنانكه توضيح داده شد عبارت است از موجودى كه وجود آن متوقف بر موجودديگر و نيازمند به آن باشد پس مفهوم موضوع معلول مشتمل بر معناى احتياج و توقف و نيازبه علت است كه محمول قضيه مزبور را تشكيل مى‏دهد و از اين روى از بديهيات اوليه و بى‏نيازاز هر گونه دليل و برهانى است و صرف تصور موضوع و محمول براى تصديق به آن كفايتمى‏كند .

اما اين قضيه دلالتى بر وجود معلول در خارج ندارد و به استناد آن نمى‏توان اثبات كرد كه درجهان هستى موجود نيازمند به علت وجود دارد زيرا قضيه حقيقيه در حكم قضيه شرطيه استو بخودى خود نمى‏تواند وجود موضوعش را در خارج اثبات كند و بيش از اين دلالتى ندارد كهاگر موجودى به وصف معلوليت تحقق يافت ناچار علتى خواهد داشت .

اين اصل را مى‏توان بصورت ديگرى بيان كرد كه دلالت بر وجود مصاديق موضوع در خارجداشته باشد مانند اين شكل معلولهايى كه در خارج وجود دارند نيازمند به علت مى‏باشند اينقضيه را نيز مى‏توان از قضاياى بديهى دانست زيرا منحل به دو قضيه مى‏شود كه يكى همانقضيه سابق و از بديهيات اوليه است و ديگرى قضيه‏اى كه دلالت بر وجود معلولاتى در خارجدارد و آن هم با علم حضورى به معلولات درونى بدست مى‏آيد يعنى از قضاياى وجدانى وبديهى مى‏باشد .

ولى اين قضيه هم نمى‏تواند مصاديق معلول را تعيين كند و همين اندازه دلالت دارد كهموجوداتى در خارج هستند كه داراى عنوان معلول بوده نيازمند به علت مى‏باشند اما كداميكاز موجودات خارجى داراى چنين عنوان و حكمى هستند از خود اين قضيه بدست نمى‏آيد .

به هر حال شناختن مصاديق علت و معلول جز آنچه با علم حضورى درك مى‏شود بديهىنيست و احتياج به برهان دارد و نخست بايد اوصاف علت و معلول را تعيين كرد و با تطبيق آنهابر موجودات خارجى مصاديق علت و معلول را در ميان آنها تشخيص داد .

بعضى از فلاسفه غربى كه مفاد اصل عليت را درست درنيافته‏اند پنداشته‏اند كه مفاد آن ايناست كه هر موجودى نيازمند به علت است و از اين روى به گمان خودشان در برهانى كه براساس اصل عليت براى اثبات وجود خداى متعال اقامه شده مناقشه كرده‏اند كه طبق اصلمزبور خدا هم بايد آفريننده‏اى داشته باشد غافل از اينكه موضوع اصل عليت موجود بطورمطلق نيست بلكه موجود معلول است و چون خداى متعال معلول نيست نيازى هم به علت وآفريننده نخواهد داشت

ملاك احتياج به علت

فلاسفه اسلامى بحثى را تحت عنوان ملاك احتياج به علت مطرح كرده‏اند كه نتيجه آن تعيينموضوع براى اصل عليت است و حاصل آن اين است .

اگر موضوع اين قضيه موجود بطور مطلق باشد معنايش اين است كه موجود از آن جهت كهموجود است نياز به علت دارد و لازمه‏اش اين است كه هر موجودى نيازمند به علت باشد ولىچنين مطلبى نه تنها بديهى نيست بلكه دليلى هم ندارد و بالاتر آنكه برهان بر خلاف آن داريمزيرا براهينى كه وجود خداى متعال را اثبات مى‏كنند بيانگر اين مطلب هستند كه موجودبى‏نياز از علت هم وجود دارد پس موضوع قضيه مزبور مقيد است اكنون بايد ببينيم كه قيد آنچيست .

متكلمين پنداشته‏اند كه قيد آن حادث است‏يعنى هر موجودى كه حادث باشد و در يك زمانىموجود نباشد و بعد بوجود بيايد نيازمند به علت‏خواهد بود و از اين روى موجود قديم رامنحصر به خداى متعال دانسته‏اند و چنين استدلال كرده‏اند كه اگر موجودى ازلى باشد وسابقه عدم نداشته باشد نيازى ندارد كه موجود ديگرى آن را بوجود بياورد .

در برابر ايشان فلاسفه معتقدند كه قيد موضوع در قضيه ياد شده ممكن است‏يعنى هرموجودى كه ذاتا امكان عدم داشته باشد و فرض نبودن آن محال نباشد نيازمند به علت‏خواهدبود و كوتاه بودن يا دراز بودن عمرش او را بى‏نياز از علت نمى‏سازد بلكه هر قدر عمرشطولانى‏تر باشد نياز بيشترى به علت‏خواهد داشت و اگر فرض شود كه عمر آن بى‏نهايت باشدنيازش هم به علت بى‏نهايت‏خواهد بود بنا بر ابن عقلا محال نيست كه موجود معلولى قديمباشد .

ولى بايد دانست امكانى كه بعنوان قيد موضوع و ملاك احتياج به علت ذكر شده صفت ماهيتاست و بقول فلاسفه ماهيت است كه خود بخود اقتضائى نسبت به وجود و عدم ندارد و به ديگرسخن نسبتش به وجود و عدم يكسان است و بايد چيز ديگرى آن را از حد تساوى خارج سازد وآن چيز همان علت است و از اين روى ملاك احتياج به علت را امكان ماهوى قلمداد كرده‏اند .

اما اين بيان با اصالت ماهيت‏سازگار است و كسانى كه قائل به اصالت وجود هستند سزاواراست كه تكيه‏گاه بحثهاى فلسفى خود را وجود قرار دهند و به همين جهت است كهصدرالمتالهين فرموده است كه ملاك احتياج معلول به علت نحوه وجود آن است و بعبارتديگر فقر وجودى و وابستگى ذاتى بعضى از وجودها ملاك احتياج آنها به وجود غنى و بى‏نيازمى‏باشد پس موضوع قضيه مزبور موجود فقير يا موجود وابسته خواهد بود و هنگامى كهمراتب تشكيكى وجود را در نظر بگيريم كه هر مرتبه ضعيفترى وابسته به مرتبه قويتر استمى‏توانيم موضوع قضيه را موجود ضعيف قرار دهيم و ملاك احتياج به علت را ضعف مرتبهوجود بدانيم .

با دقت در بيان صدرالمتالهين بدست مى‏آيد كه اولا رابطه عليت را بايد در ميان وجود علت ووجود معلول جستجو كرد نه در ماهيت آنها و اين همان نتيجه طبيعى قول به اصالت وجوداست بر خلاف كسانى كه پنداشته‏اند كه علت ماهيت معلول را محقق مى‏سازد و يا آن را متصفبه موجوديت مى‏كند و به اصطلاح جعل به ماهيت تعلق مى‏گيرد و يا به اتصاف ماهيت به وجودو اين هر دو قول مبتنى بر اصالت ماهيت است و با ابطال آن جايى براى اينگونه نظرها باقىنمى‏ماند .

ثانيا معلوليت و وابستگى معلول ذاتى وجود آن است و وجود وابسته هيچگاه مستقل و بى‏نيازاز علت نخواهد شد و بعبارت ديگر وجود معلول عين تعلق و وابستگى به علت هستى‏بخشاست و بر اين اساس است كه وجود عينى به دو قسم مستقل و رابط تقسيم مى‏شود و اين همانمطلب نفيسى است كه قبلا به آن اشاره كرده‏ايم و آن را از ارزشمندترين ثمرات حكمت متعاليهدانسته‏ايم و در اين مبحث بايد به تبيين آن بپردازيم

خلاصه

1- اصل عليت اصلى عقلى و متافيزيكى است و از راه تجربه بدست نمى‏آيد .

2- استفاده از تجربه در صورتى ممكن است كه وجود اشياء مورد تجربه يقينى باشد و شناختدقيق آنها نيز ميسر باشد و اثبات يقينى اين دو مطلب نيازمند به قبول اصل عليت و قوانينفرعى آن است .

3- از سوى ديگر تجربه تنها مى‏تواند تقارن يا تعاقب پديده‏ها را در قلمرو خودش اثبات نمايدولى نه عليت مساوى با تقارن يا تعاقب است و نه با تجربه مى‏توان امكان تصادف را در خارج ازحوزه اشياء تجربه شده نفى كرد .

4- بنابر اين كسانى كه عليت را بمعناى تقارن يا تعاقب پديده‏ها دانسته‏اند و همچنين كسانىكه گرايش پوزيتويستى دارند نمى‏توانند هيچ قانون كلى و قطعى را ثابت كنند .

5- اين قضيه كه هر معلولى نيازمند به علت است قضيه‏اى تحليلى و از بديهيات اوليه و بى‏نيازاز برهان است .

6- وجود موجود معلول و وابسته را مى‏توان فى الجمله با علم حضورى دريافت و با تركيبكردن مفاد آن با قضيه بالا قضيه بديهى ديگرى به اين مضمون بدست آورد معلولاتى كه درخارج وجود دارند نيازمند به علت هستند .

7- اما هيچكدام از اين دو قضيه نمى‏توانند مصاديق علت و معلول را تعيين كنند .

8- بعضى پنداشته‏اند كه موضوع اصل عليت مطلق موجود است و از اين روى بر برهان علهالعلل خرده گرفته‏اند كه طبق اصل عليت بايد خدا هم آفريننده‏اى داشته باشد غافل از اينكهموضوع اصل مزبور موجود معلول است نه مطلق موجود .

9- متكلمين موضوع اين قضيه را موجود حادث گرفته‏اند و موجود قديم را منحصر به خداىمتعال دانسته‏اند به گمان اينكه اگر موجودى هميشه باشد نيازى به ايجاد كننده نخواهدداشت .

10- فلاسفه معتقدند كه موضوع اصل مزبور موجود ممكن است و بر اين اساس هر موجودذى‏ماهيتى را محتاج به علت مى‏دانند هر چند از نظر زمانى قديم باشد .

11- صدرالمتالهين ملاك احتياج به علت را فقر وجودى دانسته موضوع اصل عليت را موجودفقير شمرده است و اين بيانى است كه با اصالت وجود سازگار است .

12- لازمه بيان مزبور اين است كه اولا رابطه عليت در وجود دانسته شود نه در ماهيت و ثانيافقر و وابستگى براى موجود معلول امرى ذاتى و تخلف ناپذير باشد

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation