بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

از احاديث ديگرى استفاده مى شود كه خلافت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) امانت است.(3)

يا اين كه نماز و زكات و حج امانت است.(4)

و يا همسران نزد شما امانت الهى هستند.(5)

و در نهج البلاغه در نامه اميرمؤمنان على(عليه السلام) به اشعث بن قيس مى خوانيم كه فرمود: «وَ اِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَة وَلكِنَّهُ فِى عُنُقِكَ اَمانَةً; فرماندارى براى تو وسيله آب ونان نيست، بلكه امانتى است در گردن تو».(6)

و نيز در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه مجالس (خصوصى كه اسرار در آن گفته مى شود) امانت است.(7)

حتى در بعضى از روايات دارد كه غسل جنابت (به عنوان يك تكليف الهى) امانتى است كه خداوند نزد بندگانش گذارده است.(8)

به هر حال امانت و خيانت را نمى توان در عمل خاص وبرنامه معينى محدود


1. نورالثقلين، جلد 4، صفحه 313.

2. بحارالانوار، جلد 26، صفحه 320.

3. همان، جلد 99، صفحه 175.

4. همان، صفحه 274.

5. همان، جلد 21، صفحه 381.

6. نهج البلاغه، نامه 5.

7. المحجة البيضاء، جلد 3، صفحه 327.

8. بحارالانوار، جلد 10، صفحه 181.

[187]

ساخت چرا كه آثار و پى آمدهاى آن نيز تنها در بخش امانت و خيانت مالى محدود نمى شود.

* * *

 

آثار و پيامدهاى امانت و خيانت

مهمترين و آشكارترين اثر امانت، مسأله اعتماد است.

مى دانيم در زندگى اجتماعى كه اساس كار تعاون و همكارى براى مبارزه با مشكلات و بهره گيرى هر چه بيشتر از مواهب حيات است، مسأله اعتماد نقش اصلى را ايفا مى كند، چرا كه اگر اعتماد متقابل نباشد جامعه بشرى به جهنم سوزانى تبديل مى شود كه همه از يكديگر وحشت دارند، و به جاى اين كه نيروها در جهت سازندگى به كار بيفتد در جهت پيشگيرى از اين وحشت به كار گرفته خواهد شد.

به تعبير ديگر جامعه انسانى بدون اعتماد متقابل، همه چيز خود را از دست مى دهد، هر چند همه امكانات را در اختيار داشته باشد، و به عكس با داشتن اعتماد متقابل همه چيز دارد، هر چند به ظاهر فاقد امكانات باشد.

پايه و اساس اين اعتماد دو چيز است: 1 ـ امانت 2 ـ صداقت. و اين كه در روايات گذشته خوانديم امانت سبب غنا و بى نيازى مى شود، و خيانت مايه فقر، دليلش همان است كه در بالا آمد.

و اين كه در روايات نيز آمده بود تمام انبياى الهى امانت و صداقت را در متن دستورهاى خود داشته نيز به خاطر همين است.

مرحوم كلينى در كافى ماجراى جالبى در اين زمينه نقل مى كند مى گويد: مردى به نام عبدالرّحمن فرزند سيّابه (كه از علاقه مندان خاص امام صادق(عليه السلام) بود نقل مى كند هنگامى كه پدرم از دنيا رفت، يكى از دوستانش، درِ خانه ما آمد و به من تسليت گفت سپس افزود آياپدرت چيزى براى شما باقى گذاشته است گفتم نه او كيسه اى كه هزار درهم در آن بود به من داد گفت از اين مال نگهدارى كن و از درآمد آن بهره بردارى نما، من اين خبر را در حالى كه بسيار خوشحال بودم به مادرم گفتم،

[188]

سپس با كمك دوستى به وسيله آن هزار درهم متاع هايى خريدم و در مغازه اى مشغول كسب شدم و خداوند اموال زيادى به من روزى كرد، زمان حج فرا رسيد من به مادرم گفتم به قلب من افتاده است كه به زيارت خانه خدا بروم، مادرم گفت: هزار درهم آن مرد را به او برگردان، من نزد او آمدم، امانتش را به او بازگرداندم. او گفت شايد اين مقدار كم بوده بيشتر به تو بدهم، گفتم نه (من از آن استفاده فراوان بردم) ولى مى خواهم حج بروم. دوست داشتم امانتت را به تو بازگردانم.

هنگامى كه مناسك حج را بجا آوردم به مدينه آمدم، خدمت امام صادق(عليه السلام)رسيدم جمعيت زيادى نزد حضرت بودند، هنگامى كه مجلس خلوت شد امام به من اشاره اى فرمود، نزدش رفتم فرمود آيا نيازى دارى؟ عرض كردم من عبدالرحمن بن سيّابه هستم. فرمود پدرت چه كرد؟ عرض كردم مرحوم شد، حضرت ناراحت شد و طلب آمرزش براى او كرد، سپس فرمود: آيا چيزى براى شما گذاشته است؟ گفتم نه فرمود پس چگونه حج كردى؟ من ماجراى دوست پدرم را بازگو كردم، هنوز سخنانم تمام نشده بود فرمود هزار درهم را چه كردى؟ عرض كردم به صاحبش برگرداندم فرمود: «احسنت» آيا مايل هستى پندى به تو دهم؟ عرض كردم فدايت شوم آرى، فرمود: «عَلَيْكَ بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَاَداءِ الاَْمانَةِ تَشْرُكُ النّاسَ فِى اَمْوالِهِمْ هَكَذا ـ وَ جَمَعَ بَيْنَ اَصابِعِهِ ـ ; بر تو باد به راست گويى و اداء امانت تا شريك مال مردم شوى اين چنين ـ هنگامى كه اين سخن را مى گفت انگشتان خود رابه هم جمع كرده بود و به من نشان مى داد، يعنى مانند اين انگشتان -».

عبدالرحمن مى گويد من اين سخن (نورانى) را به خاطر سپردم، و كار من به قدرى بالا گرفت كه در يك سال زكات اموال من سيصد هزار درهم شد.(1)

ما هم در دوران زندگى خود نظير اين گونه اشخاص را ديده ايم، تاجر با فضيلتى در نجف اشرف بود كه معاصرين ما همه او مى شناسند، به خاطر شهرتش به امانت دارى، هر كس هر چه داشت به دست او مى سپرد، و فكرش از هر نظر راحت


1. فروع كافى، جلد 5، صفحه 134. (با كمى تلخيص).

[189]

بود، تا آنجا كه چون او تابعيت عراق را داشت و بسيارى از علماء و فضلا و طلاب نداشتند، خانه هايى را كه مى خريدند همه به نام او مى كردند، و شايد هنگام وفاتش بيش از پانصد خانه از افراد مختلف به نام او بود، كه هيچ كدام با مشكلى روبرو نشدند (رحمة اللّه عليه).

از سوى ديگر هنگامى كه امانت در يك جامعه يا در يك خانواده حكم فرما شود، مايه آرامش فكر و روح آنها است، زيرا در صورت احتمال خيانت همه از هم وحشت دارند و دائماً از اين نگرانند كه خيانتى نسبت به آنها صورت نگيرد، و مال يا جان يا ناموس يا مقامشان به خطر نيفتد، و به يقين ادامه چنين زندگى كه افراد از يكديگر بترسند ناگوار و دردناك است واى بسا سبب بيمارى هاى جسمى و روحى فراوانى شود.

از سوى سوم امانت بسيارى از هزينه هاى زندگى را كم مى كند، و سبب صرفه جويى در وقت و عمر و مال است، زيرا هنگامى كه راه خيانت در محيط باز شود مديران و مسؤلان مختلف ناچارند بازرس ها و حساب رس هايى با هزينه هاى سنگين براى پيش گيرى از خيانت هاى احتمالى در بخش هاى مختلف بگمارند، و گاه لازم مى شود نسبت به بازرس ها هم بازرس هاى ديگر كه اعمال آنها را كنترل كنند در نظر بگيرند. هر چند اين امور نيز به طور كامل نمى تواند جلو مشكلات ناشى از خيانت را بگيرد، ولى به هر حال جلو از بين رفتن نيرو و سرمايه زيادى را مى گيرد، هم اكنون در جامعه خود شاهد و ناظر مسايل دردناكى در زمينه اسناد مالى و از ميان رفتن اعتماد و امنيت اقتصادى و به زندان افتادن افراد زيادى در اين رابطه هستيم كه اگر به جاى اينها كمى صداقت و امانت بود، هيچگاه گرفتار اين ضايعات عظيم نمى شديم.

از سوى چهارم امانت سبب جلب محبت و پيوند دوستى در ميان افراد است، در حالى كه خيانت عامل بسيارى از جنايات و حوادث ناگوار اجتماعى است اگر پرونده هاى جرائم و جنايات را ورق زنيم مى بينيم بسيارى از آنها زائيده خيانت ها است، اگر درباره طلاق ها و جدايى ها، بحث و بررسى كنيم، سرچشمه بسيارى از آنها

[190]

را خيانت يكى از دو همسر نسبت به يكديگر مى بينيم.

در بعضى از روايات گذشته، اشاره لطيفى به اين معنى شده بود آنجا كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمود: «لاتَزالُ اُمَّتِى بِخَيْر ما تَحابُّوا وَ تَهادُوا وَ أدَّوُا الاَْمانَةَ وَ اِجْتَنِبُوا الْحَرامَ... فَاِذا لَمْ يَفْعَلُوا ذلِكَ اُبْتِلُوا بِالْقَحْطِ وَ السِّنِين; پيوسته امت من در مسير خير (و بركت) هستند مادام كه نسبت به يكديگر محبت دارند و كمك مى كنند و امانت را رعايت مى نمايند، و از حرام پرهيز مى كنند...هنگامى كه اين كارها را ترك كنند گرفتار قحطى و خشكسالى مى شوند».(1)

از سوى پنجم امانت به مفهوم گسترده كه شامل مسايل علمى نيز مى شود، سبب پيشرفت علوم و دانش ها است، دانشمندان امين و با صداقت سعى مى كنند در مطالعات و آزمايش هاى خود دقت به خرج دهند و آنچه را باز يافته اند بى كم و كاست در اختيار ديگران بگذارند، و همين سبب پيشرفت علم و دانش است در حالى كه اگر اصل امانت از مطالعات علمى برداشته شود، ممكن است سبب گمراهى افراد ناآگاه گردد.

در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «كُلُّ ذِى صَناعَة مُضْطَرٌّ اِلَى ثَلاثِ خَلال يَجْتَلِبُ بِهَا الْمَكْتَسِبَ وَ هُوَ اَنْ يَكُونَ حاذِقاً بِعَمَلِهِ، مُؤَدِّياً لِلاَْمانَةِ فِيهِ، مُسْتَمِيلا لِمَنْ اِسْتَعْمَلَهُ; هر صاحب صناعتى لازم است سه صفت داشته باشد كه به وسيله آنها كسب و كار خود را رونق دهد، نخست اين كه در كارش ماهر باشد، و امانت را در آن ادا كند، و نسبت به كسانى كه آنها را به كار مى گيرند عطوف و مهربان باشد».(2)

اين نكته نيز حائز اهميت است كه امانت انسان را به صداقت و راستى دعوت مى كند همان گونه كه صداقت و راستى انسان را به سوى امانت فرا مى خواند زيرا صداقت نوعى امانت در گفتار است، و امانت نوعى صداقت در عمل، به اين ترتيب هر دو به يك ريشه در دو چهره مختلف باز مى گردند.

لذا در احاديث اسلامى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «اَلاَْمانَةُ


1. بحارالانوار، جلد 72، صفحه 115.

2. همان، جلد 75، صفحه 236.

[191]

تُؤدِّى اِلَى الصِّدْقِ; امانت انسان را به صدق و راستگويى دعوت مى كند».(1)

و در حديث ديگرى از همان امام همام مى خوانيم: «اِذا قَوِيَتِ الاَْمانَةُ كَثُرَ الصِّدْقُ; هنگامى كه امانت تقويت شود، صداقت فزونى مى يابد».(2)

* * *

 

انگيزه هاى امانت و خيانت

كسانى كه به سراغ خيانت مى روند، و آن را بر امانت ترجيح مى دهند غالباً به منافع زودگذر مى انديشند، زيرا خيانت در بسيارى از موارد منافعى كم يا زياد، به صورت سريع و زودرس در اختيار خيانت كننده قرار مى دهد بى آنكه به زيان هاى هنگفت ناشى از آن بينديشند.

اين افراد كه گرفتار حرص و آز و طمع هستند كمتر به عواقب خيانت مى انديشند زيرا منافع زودرس پرده بر چشم و گوش و عقل آنها مى افكند.

آنها بر اثر ضعف ايمان و عدم توجه به قدرت لايزال خداوند قادر منان كه روزى را تضمين كرده، و به امانت داران پاداش هاى دنيا و آخرت را وعده داده است، چشم بر هم گذارده، و همه اين ها را به دست فراموشى سپرده و در دام خيانت گرفتار مى شوند.

بنابراين سرچشمه هاى خيانت را مى توان امور زير شمرد:

1ـ ضعف ايمان و عقيده و عدم توجه به توحيد افعالى خداوند، و حاكميت او بر همه چيز.

2ـ غلبه هوا و هوس و دنياپرستى.

3ـ چيره شدن حرص و آز و طمع بر انسان.

4ـ نينديشيدن به پيامدهاى خيانت در زندگى مادى و معنوى.

5ـ رها كردن تلاش و كوشش هاى مستمر براى رسيدن به مقصود از طريق مشروع به خاطر تنبلى و ضعف اراده.


1. شرح فارسى غرر، جلد 2، صفحه 7.

2. همان، جلد 3، صفحه 134.

[192]

و با توجه به اين امور، نقطه مقابل آن كه انگيزه هاى امانت است روشن مى شود.

امانت از ايمان و يقين به پروردگار عالم و علم و قدرت او واعتماد به وعده هاى او سرچشمه مى گيرد، امانت زائيده عقل و درايت و توجه به عاقبت امور و نتايج كارها است.

امانت دليل بر واقع بينى انسان، و رهايى او از چنگال اوهام و پندارهاى هوس آلود است.

امانت از شخصيت بالا و والاى انسان سرچشمه مى گيرد، چرا كه حاضرنمى شود خود را به مال و مقام و مواهب زودگذر مادى كه از طريق خيانت حاصل مى شود بفروشد.

و در يك كلمه امانت مولود فهم و شعور و عقل و ايمان و اخلاص و شخصيت است.گاه مى شود كه عامل خيانت فقر و ظلم است، و گروه هايى كه به حقوق مشروع خود در جامعه نمى رسند، و به اين جهت تحت فشار فقر قرار مى گيرند، و دست آنها به خيانت آلوده مى شود، و به همين دليل در دستورهاى اسلامى آمده است كه براى حفظ امانت قاضى در قضاوتش بايد او را از بيت المال به طور كامل اداره كرد.

اميرمؤمنان على(عليه السلام) در عهدنامه مالك اشتر كه عالى ترين برنامه مديريت است مى فرمايد: «وَافْسَحْ لَهُ فِى الْبَذْلِ، ما يُزِيلُ عِلَّتَهُ، وَتَقِلُّ مَعَهُ، حاجَتُه اِلىَ النّاسِ، وَ اَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْكَ ما لا يَطْمَعُ فِيهِ غَيْرُهُ مِنْ خاصَّتِكَ لَيأْمَنَ بِذلِكَ اِغْتِيالَ الرِّجالِ لَهُ عِنْدَكَ، فَانْظُرْ فى ذلِكَ نَظَراً بَلِيْغاً; و در بذل و بخشش به او (قاضى) سفره سخاوتت را بگستر آن گونه كه نيازمندى اش از ميان برود، و حاجتى به مردم پيدا نكند، و از نظر مقام و منزلت آن قدر مقامش را نزد خودت بالا ببر كه هيچ يك از ياران نزديكت به نفوذ كردن در او طمع نكند، و از توطئه اين گونه افراد نزد تو در امان باشد، و در اين موضوع با دقت بنگر».(1)

اين بحث را با حديث پر معنايى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم، حديثى كه نشان مى دهد سرچشمه هاى خيانت بسيار متنوع است، و براى حفظ امانت، بايد به


1. نهج البلاغه، نامه 53.

[193]

تمام آن سرچشمه ها توجه كرد، مى فرمايد: «مَنْ اُؤْتُمِنَ عَلى اَمانَة فَاَدّاها فَقَدْ حَلَّ اَلْفَ عُقْدَة مِنْ عُنُقِهِ مِنْ عُقَدِ النّارِ، فَبادِرُوا بِاَداءِ الاَْمانَةِ، فَاِنَّ مَنْ اُؤْتُمِنَ عَلى اَمانَة وَكَّلَ بِهِ اِبْلِيسُ مِأَةَ شَيْطان مِنْ مَرَدَةِ اَعْوانِهِ لِيُضِلُّوهُ وَ يُوَسْوِسوا اِلَيْهِ حَتّى يُهْلِكُوهُ اِلاّ مَنْ عَصَمَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ; هر كس امانتى به او سپرده شودو آن را ادا كند هزار گره از گره هاى آتش دوزخ از گردن او گشوده است، پس در اداى امانت تعجيل كنيد، چرا كه هر امانتى به كسى بسپارند ابليس يك صد نفر از شياطين از دستيارانش را مأمور او مى كند تا او را گمراه سازند، و در دل او وسوسه خيانت كنند تا هلاكش كنند مگر كسى كه خداوند متعال اورا حفظ كند».(1)

 

راه پيش گيرى و درمان

پرورش روح امانت در افراد و پيش گيرى از خيانت جز در سايه تقويت مبانى ايمان امكان پذير نيست، زيرا همان گونه كه در بحث گذشته آمد، يكى از ريشه هاى عمده خيانت شرك و عدم اعتقاد كامل به قدرت پروردگار و رازقيّت او است. افراد ضعيف الايمان به گمان اين كه اگر دست به خيانت نيالايند در زندگى عقب مى مانند، و منافع آنها تأمين نمى شود، تن به ذلّت خيانت مى دهند اما هنگامى كه پايه هاى ايمان تقويت شد، توكل و اعتماد بر خدا، و اطمينان به وعده هاى تخلف ناپذير او سبب مى شود كه راه انحراف شرك را براى وصول به مواهب زندگى نپيمايد.

از سويى ديگر چون يكى از عوامل مهم خيانت، نياز است بايد تا آنجا كه مى شود نيازهاى معقول و مشروع كسانى را كه تحت مديريت انسان قرار دارند برآورده كنند مبادا نيازشان سبب شود كه زنجير طلايى امانت را پاره كنند و به خيانت روى آورند.

از سوى سوم توجه به عواقب شوم خيانت در دنيا وآخرت، و رسوايى ها و محروميت هاى ناشى از آن، و سرافكندگى در برابر خلق و خالق و گرفتار شدن در چنگال فقرى كه انسان از آن مى گريزد، به يقين از عوامل باز دارنده و از اسباب پيشگيرى و درمان خيانت است.


1. بحارالانوار، جلد 72، صفحه 114.

[194]

انسان هنگامى كه به ياد اين نصيحت لقمان به فرزند دلبندش مى افتد كه مى گفت «يا بُنَّىَّ اِدِّ الاَْمانَةَ تَسْلُمُ لَكَ دُنْياكَ وَ آخِرَتُكَ وَكُنْ اَمِيناً تَكُنْ غَنِيّاً; فرزندم امانت را ادا كن تا دنيا و آخرتت سالم باشد، و امين باش تا غنى شوى».(1) با تمام وجودش تشويق مى شود كه به سوى اين فضيلت اخلاقى يعنى امانت حركت كند، و از خيانت بگريزد.

اگر به اين نكته توجه كنيم كه به گفته اميرمؤمنان على(عليه السلام): «رَأْسُ الْكُفْرِ اَلْخِيانَةُ; سر رشته كفر خيانت است».(2) و در جاى ديگر فرمود: «رَأْسُ النِّفاقِ اَلْخِيانَةَ; سر رشته نفاق خيانت است».(3) و در جاى ديگر فرمود: «جانِبِ الْخِيانَةَ فَاِنَّها مُجانِبَةُ الاِْسْلامَ; از خيانت كناره گيرى كنيد كه سبب كناره گيرى از اسلام است».(4)از خيانت وحشت خواهيم كرد، و به عظمت اين گناه كه با كفر و نفاق و دورى از اسلام برابرى مى كند آشنا مى شويم، و اين عامل بازدارنده مهمى است.

هنگامى كه به اين حديث تكان دهنده گوش فرا دهيم كه بنيان گذار اسلام پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اَرْبَعٌ لا تَدْخُلُ بَيْتاً واحِدَةٌ مِنْهُنَّ اِلاّ خَرِبَ وَ لَمْ يَعْمُرْ بِالْبَرَكَةِ اَلْخِيانَةُ وَ السِّرِقَةُ وَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ الزِّنا; چهار چيز است كه اگر يكى از آنها در خانه اى وارد شود، ويران مى گردد، و هرگز بركات الهى آن را آباد نخواهد كرد، خيانت، سرقت، شرب خمر، و زنا»(5) به خطر خيانت به امانت، بيشتر پى مى بريم.

بديهى است جامعه اى نيز كه يكى از اين چهار چيز يا همه آن ها در آن وارد شود، مشمول همين حكم است، ويران مى گردد و از بركت خالى مى شود.

* * *

 

اين نكته نيز قابل دقت است همان گونه كه امانت داران بايد در امانت خيانت نكنند، امانت گذاران نيز بايد به هوش باشند كه امانت خويش را به دست چه كسى


1. ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 215.

2. همان.

3. غررالحكم.

4. همان.

5.بحارالانوار، جلد 76، صفحه 125.

[195]

مى سپرند، اگر كسى امانتش را به دست انسان بد سابقه اى بسپارد، و او در امانت خيانت كند، بايد خويشتن را ملامت كند. در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنِ اْئَتَمَنَ غَيْرَ اَمِين فَلَيْسَ لَهُ عَلَى اللّهِ ضِمانٌ لاَِنَّه قَدْ نَهَاهُ اَنْ يَأْتَمِنَهُ; كسى كه امانت خويش را به غير امين بسپارد، خدا ضامن حفظ آن نيست، زيرا خدا او را از سپردن امانت به چنين كسى نهى كرده است».(1)

امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: «مَنِ ائِتْمَنَ غَيْرَ مُؤْتَمَن فَلا حُجَّةَ لَهُ عَلَى اللّهِ; كسى كه فرد غير امين را امين بشمرد (و امانتش را به او بسپارد، مال خود را ضايع كرده) و حجتى در برابر پروردگار ندارد».(2)

بنابراين بر تمام مديران جامعه اسلامى لازم است كه به هوش باشند، مبادا پست ها و مقامات مختلف حكومت را كه مهم ترين امانت هاى الهى هستند، به دست افراد خائن بسپارند، كه هم دنياى خويش را تباه مى كنند و هم دين خود را، و در پيشگاه خدا مسؤوليت سنگينى دارند.

 

امانت و خيانت در بيت المال

امانت همه جا مطلوب است ولى از ديدگاه اسلام در اموال عمومى و سرمايه هاى معنوى و مادى كه تعلق به جامعه دارد، نه به شخص خاصى، داراى تأكيد بيشترى است فلسفه آن نيز روشن است، زيرا اولا گروهى چنين مى پندارند، چون اين سرمايه ها تعلق به عموم دارند، آنها آزادند هرگونه مى خواهند در آن عمل كنند، و ثانياً اگر خيانت در اموال عمومى و بيت المال رايج شود نظام جامعه از هم گسيخته خواهد شد، و چنين جامعه اى هرگز روى سعادت نمى بيند.

براى پى بردن به اهميت اين موضوع كافى است كه داستان «حديده مُحْماة» را بار ديگر به خاطر بياوريم آنجا كه عقيل برادر اميرمؤمنان على(عليه السلام) تقاضا كرده بود كمى بر سهميه او از گندم بيت المال بيفزايد، و ضابطه عدالت بين مسلمين را به خاطر رابطه برادرى كمى تغيير دهد، على(عليه السلام) آهنى را در آتش گذارد، و نزديك


1. همان، جلد 106، ص 179.

2. فروع كافى، جلد 5، صفحه 299.

[196]

دست او برد، فرياد عقيل بلند شد، و امام با عصبانيت فرمود: «يا عقيل اَتَئِنُّ مِنْ حَدِيْدَة اَحْماها اِنْسانُها لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِى اِلى نار سَجَرَها جَبّارُها لِغَضَبِهِ; اى عقيل از آهن تفتيده اى كه انسانى آن را به بازى سرخ كرده (و نزديك دست تو آورده) ناله مى كنى، اما مرا به سوى آتشى مى كشانى كه خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته؟». «اَتَئِنُّ مِنْ الاَْذَى وَ لا اَئِنُّ مِنْ لَظَى; آيا تو از اين ناراحتى مختصر مى نالى و من از آن آتش سوزان ننالم؟».(1)

و در جاى ديگر در يك سخن تكان دهنده هنگامى كه عطايايى را كه عثمان بى حساب و كتاب از بيت المال به اقوام و بستگانش داده بود، به بيت المال باز گردانيد فرمود: «وَاللّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِكَ بِهِ الاِْماءُ لَرَدَدْتُهُ، فَاِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اَضْيَقُ; به خدا سوگند اگر آنها را (آنچه از عطاياى عثمان) بيهوده از بيت المال مسلمين به اين و آن بخشيده شده بيابم، به بيت المال باز مى گردانم، هر چند مهر و كابين زنان شده باشد، و يا كنيزانى را با آن در اختيار گرفته باشند، چرا كه عدالت سبب گشايش و پيشرفت جامعه است، و آن كس كه عدالت بر او گران آيد تحمل جور، بر او گران تر است».(2)

و هنگامى كه به آن حضرت پيشنهاد كردند براى پيشرفت كار حكومتت (حداقل در آغاز كار) براى افراد صاحب نفوذ امتيازى در عطاياى بيت المال قايل باشد، امام از اين پيشنهاد خشمگين شد و فرمود: «اَتَأْ مُرُونِّى اَنْ اَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيْتُ عَلَيْهِمْ واللّهِ لا اَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمِيرٌ وَ ما اَمَّ نَجْمٌ فِى السَّماءِ نَجْماً، لَوْ كانَ الْمالُ لِى لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ اِنَّما الْمالُ مالُ اللّهِ; آيا به من دستور مى دهيد كه براى پيروزى خود از جور و ستم در حق كسانى كه بر آنها حكومت مى كنم استفاده كنم؟ به خدا سوگند تا زنده ام و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز به چنين كارى دست نمى زنم، اگر اين اموال از خودم بود، به طور مساوى در ميان آنها تقسيم مى كردم (و عدالت را رعايت مى نمودم) تا چه رسد به اين كه اين اموال، اموال خدا است (و متعلق به بيت المال است)».(3)


1. نهج البلاغه، خطبه 224.

2. نهج البلاغه، خطبه 15.

3. همان، خطبه 126.

[197]

حتى گاه نزديك ترين دوستان خود را در مورد خيانت در بيت المال تهديد مى كرد تا ديگران به حساب خود برسند، و بدانند اين مسأله بسيار جدى است. در همين رابطه در نامه اى كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) به بعضى از فرمانداران كشور اسلامى كه از آشفته بودن جامعه اسلامى به خاطر بروز پاره اى از جنگ ها سوء استفاده كرده و اموال بيت المال را به غارت برده بود مى نويسد: «فَاتَّقِ اللّهَ وَارْدُوْ اِلى هؤلاءِ الْقَومِ اَمْوالَهُمْ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ اَمْكَنَنِى اللّهُ مِنْكَ لاَُعْذِرَنَّ اِلَى اللّهِ فِيكَ وَ لاََضْرِبَنَّكَ بِسَيفىَ الَّذِى ما ضَرُبْتُ بِهِ اَحَداً اِلاّ دَخَلَ النّارَ، وَ وَاللّهِ لَوْ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَعَلا مِثْلَ الَّذِى فَعَلْتَ ما كانَتْ لَهُما عِنْدِى هَوادَةٌ، وَ لا ظَفِرا مِنِّى بِأِرادَة حَتّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُما; از خدا بترس و اموال مردم (اموال بيت المال) را به آنها بازگردان كه اگر اين كار را نكنى و خداوند مرا بر تو مسلط سازد وظيفه ام را در برابر خدا درباره تو انجام خواهم داد، و با اين شمشيرم كه هيچ كس را با آن نزدم مگر اين كه داخل دوزخ شد به تو خواهم زد، به خدا سوگند اگر حسن و حسين كارى همانند تو انجام دهند، هيچ پشتيبانى و هواخواهى از سوى من نخواهند داشت، و در اراده من تأثير نمى كند، تا آن زمان كه حق را از آنها بستانم».(1)

مى دانيم پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به هنگام فتح مكه به تمام مجرمان و جنايت كاران قريش و غير قريش كه قريب بيست سال بر ضد آن حضرت و يارانش توطئه كردند و خون هاى زيادى از مسلمانان را ريختند، فرمان عفو عمومى داد، فرمانى كه اثر بسيار مطلوبى در جلب و جذب مردم مكه به اسلام داشت، و آن روز را روز مرحمت و عفو و بخشش نام گذاشت، با اين حال چند نفر را از اين عفو عمومى استثنا فرمود و دستور داد هر كجا آنها را بيابند به قتل برسانند، يكى از آنها ابن خطل بود، و گناهش اين بود كه هنگامى كه اسلام آورد و به مدينه هجرت كرد پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را مأمور جمع آورى زكات كرد، و كسى از طايفه خزاعه را همراه او فرستاد، او مقدار قابل ملاحظه اى زكات جمع آورى كرد، ولى رفيقش را كشت، و اموال را با خود برداشت و به مكه برگشت هنگامى كه قريش سؤال كردند چرا برگشتى؟ گفت: آيينى بهتر از آيين شما نيافتم و كنيزان خواننده اى داشت، و اشعارى در هجو پيامبر(صلى الله عليه وآله)


1. نهج البلاغه، نامه 41.

[198]

مى گفت و به آنها مى داد تا به آواز بخوانند و جلساتى تشكيل مى داد و بت پرستان در آن شركت مى كردند و در آن مجلس آواز مى خواندند و شراب مى نوشيدند، و از آنجا كه اين مرد وقاحت و بى شرمى را به حدّ نهايت رسانده بود، و خيانت در بيت المال سبب ارتداد او و بازگشت به بت پرستى و هتك و توهين نسبت به اسلام و پيامبر(صلى الله عليه وآله)شده بود چنين دستورى را درباره او صادر كرد، او به پرده هاى كعبه پناه برد (از آنجا كه كعبه پناهگاه اين گونه جنايتكاران نيست) او را بيرون كشيدند و كشتند.(1)

اين تعبيرات شديد و سخنان تكان دهنده نشان مى دهد على رغم اين كه گروهى از مردم خيانت به بيت المال مسلمين را سهل و ساده مى شمردند، از بزرگترين خيانت ها و كيفر آن از شديدترين كيفرها است.

اين سخن را با اشاره به ماجرايى از زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كه اهميت فوق العاده بيت المال را نشان مى دهد پايان مى دهيم، جريان از اين قرار است كه هنگام بازگشت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از خيبر به سرزمين وادى القرى رسيدند، و با آن حضرت غلامى بود كه رفاعة بن زيد او را به حضرت هديه داده بود، مسلمانان در آنجا توقف كردند، و آن غلام (كه طبق بعضى از روايات مِدْعَم نام داشت) مشغول پياده كردن وسايل سفر پيامبر(صلى الله عليه وآله) از شتر بود كه ناگهان تيرى از ناحيه دشمن به سوى او پرتاب شد، و او را شهيد كرد، اصحاب (ضمن تأسّف بر اين حادثه) گفتند «بهشت بر او گوارا باد» پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: نه، سوگند به كسى كه جان محمد(صلى الله عليه وآله) در دست او است اكنون آن لباس در تنش در آتش دوزخ مى سوزد، همان لباسى كه روز خيبر از غنايم مسلمين به خيانت برده بود، اصحاب تعجب كردند، و سخت تحت تأثير قرار گرفتند، يكى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن را شنيد و خدمتش رسيد، عرض كرد اى رسول خدا من هم دو بند كفش را از غنايم بردم، فرمود: همانند آن بند كفش در آتش دوزخ براى تو بريده مى شود.(2)

 


1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 18، صفحه 14و15.

2. سيره ابن هشام، جلد 3، صفحه 353.

[199]

 

 

 

 

 

7

 

صدق و راستى

 

اشاره

اين صفت يكى از بارزترين نشانه هاى شخصيت هر انسانى است، و هنگامى كه با امانت همراه شود و به عنوان راستى و درستى مطرح گردد، مجموعه شخصيت انسان را نشان مى دهد به گونه اى كه نمى توان نام انسان واقعى را بر كسى كه از اين دو بى بهره است گذاشت.

اين دو ريشه مشتركى دارند، زيرا راستگويى چيزى جز امانت در گفتار، و امانت چيزى جز صداقت در عمل نيست و به همين دليل در كلمات پيشوايان اسلام، صدق الحديث و اداء الامانة با هم ذكر شده است، همان گونه كه در گفتگوهاى عادى نيز راستى و درستى را با هم مى آورند.

در كنار اين صفت صفات ممتاز ديگرى است كه در واقع لازم و ملزوم يكديگرند چه اينكه راستگويان غالباً افرادى شجاع، صريح اللّهجه، كم طمع، با اخلاص و دور از حب و بغض هاى افراطى و تعصبند، در حالى كه دروغگويان معمولا افرادى ترسو، رياكار، متعصب و لجوج، طمّاع و يا گرفتار حب و بغض هاى غلط مى باشند.

افراد راستگو در زندگى خود پايبند به اصولى هستند، در حالى كه دروغگويان ابن الوقت و منافقند.

در يك كلمه مى توان گفت: راستى و درستى دو كليد براى كشف باطن اشخاص از جنبه هاى مختلفند، و لذا همان گونه كه در بحث روايات خواهد آمد در كلمات

[200]

معصومين(عليهم السلام) اين دو را وسيله آزمون افراد قرار داده اند كه اگر مى خواهيد خوبى و بدى كسى را بشناسيد، او را در مسأله راست گويى و اداى امانت، به آزمايش بگذاريد.

با اين اشاره به سراغ آيات قرآن و روايات اسلامى در زمينه صدق و راستى مى رويم. از انگيزه ها و نتيجه هاى اين صفت و ساير امور مربوط به آن سخن مى گوييم و سپس به بحث درباره دروغ و آثار آن مى پردازيم.

در قرآن آيات زيادى درباره اهميت صدق و راستى وارد شده كه آيات زير گلچينى از آنها است.

1ـ قالَ اللّهُ هذا يَومُ يَنْفَعُ الصّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدِينَ فِيهَا اَبَداً رَِضىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوزُ الْعَظِيمُ.   (مائده ـ 119)

2ـ يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ.   (توبه ـ 119)

3ـ ...لِيَجْزِىَ اللّهُ الصّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ المُنافِقِينَ اِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ اِنَّ اللّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً.   (احزاب ـ 24)

4ـ اِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنِينَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقِينَ وَ الصّادِقاتِ...اَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ اَجراً عَظِيماً.   (احزاب ـ 35)

5ـ طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَاِذا عَزَمَ الاَْمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللّهَ لَكانَ خَيراً
لَهُمْ.
   (محمد ـ 21)

6ـ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِى مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ
الْكاذِبِينَ.
   (عنكبوت ـ 3)

* * *

 

[201]

ترجمه

1ـ خداوند مى گويد: «امروز روزى است كه راستى راستگويان، به آنها سود مى بخشد، براى آنها باغهايى از بهشت است كه نهرها از زير (درختان) آن مى گذرد و تا ابد، جاودانه در آن مى مانند، هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند اين، رستگارى بزرگ است!»

2ـ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد.

3ـ هدف اين است كه خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد، و منافقان را هرگاه اراده كند عذاب نمايد يا (اگر توبه كنند) توبه آنها را بپذيرد، چرا كه خداوند آمرزنده و رحيم است.

4ـ به يقين مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو...خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است.

5ـ (ولى) اطاعت و سخن سنجيده براى آنان بهتر است، و اگر هنگامى كه فرمان جهاد قطعى مى شود به خدا راست گويند (و از در صدق و صفا درآيند) براى آنها بهتر مى باشد!

6ـ ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز امتحان مى كنيم)، بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مى گويند و كسانى كه دروغ مى گويند تحقق يابد!.

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation