بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

ولى اميرمؤمنان على(عليه السلام) كه همه چيز را از زاويه عبوديت پروردگار مى بيند در تعريف صدق و كذب، سخن ديگرى دارد مى فرمايد: «اَلصِّدْقُ مَطابِقَةُ الْمَنْطِقِ لِلْوَضْعِ الاِْلهِى وَ الْكِذْبُ زَوالُ اَلْمَنْطِقِ عَنِ الْوَضْعِ الاِْلهِى; صدق همان مطابقت سخن با وضع الهى است، و كذب ناهماهنگى سخن باوضع الهى است».(2)

منظور از وضع الهى ظاهراً همان وضع جهان آفرينش است، كه به اراده و فرمان


1.سوره منافقون، آيه 1.

2.شرح غرر فارسى، حديث 1552 و 1553، جلد اول، صفحه 400.

[217]

خدا به وجود آمده است، بنابراين تعريف اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز همان تعريفى است كه در بالا آمد با اين اضافه كه شكل توحيدى آن محفوظ شده است.

البته صدق و كذب همان گونه كه بر زبان جارى مى شود، در عمل انسان نيز خود را نشان مى دهد، كسانى كه عملى بر خلاف ظاهر حالشان مى كنند دروغگو هستند، و آنها كه ظاهر و باطن و اعمالشان هماهنگ است صادقند.

 

 

[218]

[219]

 

 

 

 

 

8

 

دروغ و آثار و عواقب آن

 

اشاره

حق اين بود كه ما صدق و كذب را همراه با هم در بحث گذشته مى آورديم، چراكه اين دو در مقايسه با يكديگر شناخته مى شوند، ولى از آنجا كه در آيات و روايات و سخنان علماى بزرگ اخلاق مسأله كذب و دروغ به طور گسترده مورد توجه واقع شده است، بهتر ديديم كه اين دو را از هم تفكيك كنيم، تا حق بحث در آنها ادا شود.

آرى در تعليمات اسلام در مورد مبارزه با كذب و دروغ، فوق العاده تأكيد شده، تا آنجا كه دروغگويان را همرديف كافران و منكران الهى مى شمرد، و دروغ را كليد تمام گناهان معرفى مى كند. و تصريح مى كند كه انسان تا دروغ را به هر شكل و به هرصورت ترك نگويد طعم ايمان را نخواهد چشيد.

همين اندازه براى پى بردن به خطرات دروغ كافى است با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم و بخشى از آيات مربوط به كذب را بررسى مى كنيم:

1ـ اِنَّما يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللّهِ.   (نحل ـ 105)

2ـ اِنَّ اللّهَ لا يَهْدِى مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفّارٌ.   (زمر ـ 3)

3ـ اِنَّ اللّهَ لا يَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كذّابٌ.   (غافر ـ 28)

4ـ فَاَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فى قُلُوبِهِمْ اِلى يَوْمِ يَلْقَونَهُ بِما اَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا

[220]

يَكْذِبُونَ.   (توبه ـ 77)

5ـ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ.   (بقره ـ 10)

و در مورد تكذيب الهى كه آن نيز نوعى كذب و دروغ است، تعبيرات بسيار تكان دهنده اى در قرآن ديده مى شود از جمله:

6ـ قُلْ اِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ.   (يونس ـ 69)

7ـ ... ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبينَ.   (آل عمران ـ 61)

 

ترجمه

1ـ تنها كسانى دروغ مى بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند (آرى) دروغگويان واقعى آنها هستند!

2ـ ...خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است هرگز هدايت نمى كند.

3ـ ...خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگوست هدايت نمى كند.

4ـ اين عمل، (روحِ) نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت اين به خاطر آن است كه از پيمان الهى تخلّف جستند و به خاطر آن است كه دروغ مى گفتند.

5ـ و به خاطر دروغهايى كه مى گفتند عذاب دردناكى در انتظار آنهاست.

6ـ بگو «آنها كه به خدا دروغ مى بندند (هرگز) رستگار نمى شوند».

7ـ ...آنگاه مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.

 

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه مى فرمايد: دروغ و افترا كار كسانى است كه ايمان به آيات خدا ندارند، و دروغ گويان واقعى آنها هستند (اِنَّما يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ).

اين سخن هنگامى صادر شد كه دشمنان اسلام و مشركان نادان هنگامى كه نسخ

[221]

در بعضى از آيات قرآن را مى ديدند كه بر اثر تغيير شرائط گاه بعضى از احكام الهى جاى خود را به احكام تازه اى مى داد بهانه اى به دست آورده و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را متّهم به دروغ مى كردند، و يا اين كه مى گفتند پيامبر(صلى الله عليه وآله) معلمى دارد كه اين آيات را به او مى آموزد (منظورشان از معلم دو غلام نصرانى به نام «يسار» و «جبر» و يا مردى به نام بلعام نصرانى رومى بود، در حالى كه قرآن به زبان عربى فصيحى نازل شده و آنها همه از عجم بودند.

قرآن در پاسخ همه اين ها مى گويد پيامبر(صلى الله عليه وآله) وحى الهى را كه روح القدس از سوى خداوند بر او نازل كرده است بيان مى كند و آثار ايمان و صدق و راستى از تمام سخنان او هويدا است، كسانى دروغ مى گويند كه به خدا ايمان ندارند، يعنى ايمان با دروغ جمع نمى شود، و مؤمنان حقيقى زبانشان جز به صدق و راستى گردش نمى كند.

جمله «يَفْتَرِى الْكَذِبَ» در واقع تأكيدى است بر دروغ آنها كه هم دروغ مى گويند و هم تهمت مى زنند، يا به گفته طبرسى، در مجمع البيان به معنى يَخْتَرِعُ الْكَذِبَ است يعنى دروغ هايى از پيش خود مى سازند (توجه داشته باشيد افترا به معنى فَرْى (بر وزن فرط) در اصل به معنى قطع كردن است، سپس به هر كار خلافى از جمله شرك و دروغ و تهمت اطلاق شده است).

در واقع نسبت بين دروغ و افترا نسبت عموم و خصوص مطلق است، دروغ هر سخنى است كه بر خلاف واقع باشد، ولى تهمت آن است كه اين سخن خلاف در بردارنده نسبت ناروايى به كسى باشد.

اين احتمال نيز وجود دارد كه «يَفْتَرِى الْكَذِبَ» اشاره به سردمداران شرك و كفر است كه آنها دروغ ساز بودند، دروغ هايى مانند: شاعر و ساحر درباره پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى ساختند، و ديگران از آنها پيروى مى كردند.

به هر حال آيه فوق به خوبى دلالت مى كند كه دروغ با ايمان سازگار نيست و لذا در تفسير اين آيه در روايتى مى خوانيم كه از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) پرسيدند: آيا مؤمن ممكن است آلوده بى عفتى شود؟ فرمود: احتمال دارد، عرض كردند آيا ممكن است

[222]

آلوده سرقت گردد؟ فرمود: ممكن است. عرض كردند «يا رَسُولَ اللّه اَلْمُؤْمِنُ يَكْذِبُ؟ قالَ لا، ثُمَّ قَرَءَ هذِهِ الايَةَ; اى رسول خدا آيا مؤمن ممكن است دروغ بگويد؟ فرمود: نه، سپس آيه فوق را تلاوت فرمود».(1)

البته بايد توجه داشت كه ايمان داراى مراحلى است.

* * *

 

در دومين آيه مورد بحث با صراحت مى فرمايد: «خداوند كسى را كه دروغگو و كفران كننده است (هرگز) هدايت نمى كند». (اِنَّ اللّهَ لايَهْدِى مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفّارٌ).

و در سومين آيه مورد بحث مى خوانيم: خداوند كسى را كه اسراف كار و بسيار دروغگو است هدايت نمى كند (اِنَّ اللّهَ لايَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذّابٌ).

مى دانيم هدايت و ضلالت به دست خدا است، حتى پيامبر خدا هم اگر بخواهد كسى را هدايت كند، تا خدا اراده نكند نمى تواند هدايت كند «اِنَّكَ لاتَهْدِى مَنْ اَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللّهَ يَهدِى مَنْ يَشاءُ; تو هر كس را دوست بدارى نمى توانى هدايت كنى ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند».(2)

ولى اين بدان معنى نيست كه خداوند گروهى را به اجبار هدايت و گروهى را به اجبار گمراه كند، بعد گروه اول را در ميان نعمت هاى بهشتى غوطه ور سازد و گروه دوم را در آتش دوزخ فرو برد، كه اين نه با عقل و منطق سازگار است و نه با عدل الهى.

بلكه منظور اين است، هنگامى كه زمينه هاى هدايت و ضلالت از طريق اعمال خود مردم فراهم شود، خداوند هر كس را مطابق لياقت و شايستگى هايش پاداش مى دهد. دست گروهى را مى گيرد و به سرمنزل مقصود مى رساند، و لطف و عنايتش را از گروه دوم بر مى گيرد، تا سرگردان شوند، و هرگز به سرمنزل سعادت نرسند.

و از مهمترين امورى كه زمينه گمراهى را فراهم مى سازد، دروغ و اسراف و كفران


1.طبرسى در مجمع البيان، ابوالفتح رازى در تفسير روح الجنان و برسويى در روح البيان ذيل آيه مورد بحث.

2.قصص، آيه 56.

[223]

نعمت است كه در دو آيه فوق به آن اشاره شده و از تعبيرات اين آيه به خوبى مى توان دريافت آنها كه هدايت و ضلالت را امرى اجبارى مى دانند، و آيات مربوط به آن را دليل بر جبر مى شمرند تا چه اندازه در اشتباهند.

آرى دروغ يكى از مهمترين عوامل گمراهى و بدبختى انسان است.

ممكن است مورد اين دو آيه دروغ بستن بر خدا، و انحراف از اصل توحيد بوده باشد، ولى مورد هرگز مُخَصِّص نيست، يعنى خصوصيت مورد مانع از عموميت حكم كلى كه در اين دو آيه وارد شده است نمى شود.

رابطه اى ميان دروغ و كفران نعمت كه در آيه اول آمده شايد از اين نظر است كه آنها نعمت وجود موسى(عليه السلام) را كه براى هدايتشان آمده بود كفران كردند و به تكذيبشان پرداختند. و رابطه ميان اسراف و دروغ از اين نظر است كه فرعونيان در مخالفت فرمان خداوند و ظلم بر بنى اسرائيل، و كشتن فرزندان آنها، راه اسراف را پيمودند و نبوّت موسى(عليه السلام) را تكذيب كردند.

* * *

 

در چهارمين آيه مورد بحث، سخن از منافقان است كه تظاهر به ايمان و عمل صالح مى كردند و همچون ثعلبة بن حاطب انصارى با خدا عهد و پيمان مى بستند كه اگر به روزى وسيعى دست يابند، نيازمندان را مورد حمايت و عنايت قرار دهند، ولى زندگى آن ها نشان داد كه آنچه مى گفتند دروغ بود، خداوند مى فرمايد: اين عمل (پيمان شكنى) نفاق را در دلهايشان تا روزى كه خدا را ملاقات كنند برقرار ساخت (فَاَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فى قُلُوبِهِمْ اِلى يَوْمِ يَلْقَونَهُ).

سپس مى افزايد: «اين به خاطر آن است كه از پيمان الهى تخلف جستند و به خاطر آن است كه دروغ مى گفتند». (بِما اَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ).

گفتنى است كه تخلّف از عهدهايى كه با خدا بسته شده نوعى دروغ عملى است.

به هر حال آيه فوق با صراحت مى گويد شكستن عهد و پيمان الهى و دروغ گفتن روح نفاق را در دل انسان تا پايان عمر زنده نگه مى دارد، و چه كيفرى از اين بدتر.

[224]

رابطه اين دو گناه (پيمان شكنى و دروغ) با نفاق روشن است، زيرا نفاق چيزى جز دوگانگى ظاهر و باطن نيست. پيمان شكنان دروغگو نيز تظاهر به پايبند بودن به تعهدات و صداقت و راستى مى كنند، در حالى كه چهره باطن آنها چيزى غير از آن است.

آرى بسيارند كسانى كه همچون ثعلبة بن حاطب انصارى كه وقتى در تنگناهاى زندگى قرار مى گيرند به درگاه خدا روى مى آورند و با تمام وجود حل مشكل خود را از او مى خواهند، و عهدها و پيمان ها با خدا مى بندند و نذرها مى كنند اما هنگامى كه گره هاى مشكلات گشوده شد و به مقصد رسيدند همه آن ها را به فراموشى مى سپارند، كه اين مصداق بارز پيمان شكنى و دروغ و كذب و نفاق و دورويى است (از خدا مى خواهيم كه همه ما را از اين گونه اعمال حفظ كند).

* * *

 

در پنجمين آيه سخن از صفات و اعمال زشت منافقان در ميان است، و به خصوص روى مسأله دروغ گويى آنها تكيه مى كند مى فرمايد: «در دل هاى آنها نوعى بيمارى است; خداوند بر بيمارى آنها مى افزايد و عذاب دردناكى به خاطر دروغ هايى كه مى گفتند دارد» (فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ).

در اين آيه دقيقاً ذكر نشده است كه چه نوع دروغ هايى از آنها سر مى زد، ممكن است اشاره به دروغ هايى باشد كه در آيات قبل به آنها اشاره شد از جمله ادّعاى ايمان است در حالى كه در دل ايمان نداشتند، و ديگر خدعه و نيرنگى است كه نسبت به مؤمنان داشتند و با دروغ هاى خود آنها را فريب مى دادند، و از همه مهمتر آن كه از هر فرصتى براى تكذيب پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) استفاده مى كردند. ولى در هر حال اين آيه مى گويد: عذاب اليم آن ها به خاطر دروغ هاى آنها است. و اين نشان مى دهد كه بدترين كار منافقان دروغ گويى آنها بوده است كه عذاب اليم مستند به آن شده، در حالى كه گناهان زياد ديگرى نيز داشتند.

[225]

روشن است كه منظور از بيمارى در اين جا بيمارى نفاق است كه يك بيمارى اخلاقى محسوب مى شود كه ناشى از دوگانگى شخصيت منافق است كه در ظاهر چيزى است و در باطن چيزى ديگر.

* * *

 

ششمين آيه ناظر به شاخه معيّنى از شاخه هاى كذب است و آن دروغ بستن بر خدا است، روى سخن را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) كرده مى فرمايد: بگو آنها كه دروغ به خدا مى بندند (هرگز) رستگار نمى شوند (قُلْ اِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ).

اصولا دروغ با رستگارى جمع نمى شود به خصوص اگر دروغ بر خدا و پيامبران الهى باشد و منظور از دروغ بر خدا در اين آيه ـ به قرينه آيات پيش از آن ـ اين است كه مشركان فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند، و گاه گفته شده است ادعاى مسيحيان را نسبت به حضرت مسيح(عليه السلام) و يهود را نسبت به حضرت عُزير(عليه السلام) كه آنها را فرزند خدا مى دانستند نيز شامل مى شود، و در هر حال چنين نسبتى به خداوند دروغ ظاهر و آشكارى است، زيرا نه خداوند جسم دارد و نه عوارض جسمانى بر او چيره مى شود، و نه همسر و فرزندى.

اصولا فلسفه وجود فرزند در نظام آفرينش نياز انسان ها، نياز فطرى و طبيعى انسان ها به كمك فرزندان و احتياج به بقاء نسل از طريق آنها است، و فرزند براى خداوندى كه ازلى وابدى و بى نياز از همه چيز و قادر بر هر كارى است مفهوم ندارد.

اين نكته نيز قابل دقت است كه در آيه فوق عمل مشركان مصداق دروغ و افترا هر دو شمرده شده است، اين به خاطر آن است كه دروغ مفهومى گسترده تر از افترا دارد (و به تعبير معروف، نسبت ميان آنها نسبت عموم و خصوص مطلق است) دروغ آن است كه انسان سخنى خلاف واقع بگويد خواه درباره شخص بگويد يا چيزى، ولى تهمت و افترا آن است كه نسبتى ناروا و غير واقعى به كسى بدهد كه در اين صورت هم دروغ است و هم تهمت.

مضمون همين آيه در آيه 116 نحل نيز آمده است آنجا كه مى فرمايد: «اِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ».

[226]

در هفتمين و آخرين آيه مورد بحث كه همان آيه معروف مباهله است سخن از شاخه ديگرى از دروغ يعنى دروغ بستن به پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) است، كه لعنت خدا را نصيب دروغ گويان كرده است، مى فرمايد: «هرگاه بعد از علم و دانشى كه (درباره مسيح) به تو رسيده (باز) كسانى با تو به مهاجّه و ستيز بر مى خيزند به آنها بگو بياييد ما فرزندان خود را دعوت مى كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مى نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مى كنيم شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله مى كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى دهيم». (فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جائَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أَبْنائَنا وَ أَبْنائَكُمْ وَ نِسآئَنا وَ نِسائَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبينَ).

مباهله در اصل از ماده بهل (بر وزن سهل) به معنى رها كردن است و حتى در تعبيرات فارسى خود نيز اين جمله را به كار مى بريم كه فلان كس را بِهِل كرده اند يعنى به حال خود رها نموده اند. و در تفسيرهاى مذهبى مباهله به معنى آن است كه دو گروه بر سر يك امر مذهبى در برابر هم قرار گيرند، و هر كدام درباره ديگرى نفرين كند، نفرين هر كدام مؤثر واقع شد دليل حقانيت او است، همان گونه كه در صدر اسلام در ميان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و مسيحيان نجران واقع شد، و هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به همراه اهل بيتش (على و فاطمه زهرا و حسن و حسين(عليهم السلام)) به ميعادگاه براى مباهله آمد، و آثار اجابت دعا را در چهره آنان ديدند، مسيحيان نجران عقب نشينى كردند و با پيغمبر اكرم از در مصالحه در آمدند كه بحث آن را به طور مشروح در تفسير نمونه ذيل همين آيه آورده ايم و اينجا نياز به شرح آن نيست.

منظور اين است كه تعبير «فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ; لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى دهيم» تعبير فوق العاده اى است كه عظمت گناه دروغ را بازگو مى كند.

* * *

[227]

آيات فوق كه بخش مهمّى از تأكيدهاى قرآن در مورد زشتى دروغ و آثار شوم آن است به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد اين گناه از نظر اسلام، زشت و منفور و خطرناك است، و افراد با ايمان و جامعه اسلامى بايد در برابر آن حساسيت كامل نشان دهند، و صحنه اجتماع را از لوث آن پاك كنند.

 

دروغ گويى در روايات اسلامى

در روايات اسلامى تعبيرهاى تكان دهنده اى درباره زشتى دروغ است كه گلچينى از آن را ذيلا مطالعه مى كنيد:

1ـ از بعضى از روايات استفاده مى شود كه دروغ كليد گناهان است. در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم: «اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشّرِّ اَقْفالا وَجَعَلَ مفاتيحَ تِلْكَ الاَْقْفالِ اَلشَّرابَ، وَ الْكِذْبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرابِ; خداوند متعال براى شرّ قفل هايى قرار داده است، و كليد آن قفل ها شراب است (چرا كه مانع اصلى زشتى ها عقل است و شراب عقل را از كار مى اندازد) و دروغ از شراب هم بدتر است».(1)

2ـ در تعبير ديگرى از امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى خوانيم: «جُعِلَتِ الْخَبائِثُ كُلُّها فى بَيْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ اَلْكِذْبَ; تمام پليدى ها در اتاقى قرار داده شده و كليد آن اتاق، دروغ است».(2)

دليل آن اين است كه انسان هاى گنهكار هنگامى كه خود را در معرض رسوايى مى بينند با دروغ گناهان خود را مى پوشانند، و به تعبير ديگر دروغ به آنها اجازه مى دهد كه انواع گناهان را مرتكب شوند، بى آنكه از رسوايى بترسند، در حالى كه انسان راستگو ناچار است گناهان ديگر را ترك كند چرا كه راست گويى به او اجازه انكار گناه را نمى دهد و ترس از رسوايى ها او را به ترك گناه دعوت مى كند.

حديث معروف مردى كه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و آلوده انواع گناهان بود و پيامبر(صلى الله عليه وآله)فقط از او پيمان گرفت كه دروغ نگويد، و همين سبب شد كه تمام گناهان را ترك كند شاهد گوياى اين مدّعا است.(3)


1.اصول كافى، جلد 3، صفحه 339.

2.بحارالانوار، جلد 169، صفحه 263.

3.شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 6، صفحه 357.

[228]

3ـ از احاديث ديگرى استفاده مى شود كه دروغ با ايمان سازگار نيست، در حديثى چنين مى خوانيم: «سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) يَكُونُ الْمُؤمِنُ جَباناً؟ قالَ: نَعَمُ; قيلَ وَ يَكُونُ بَخِيلا؟ قالَ: نَعَمْ. قِيلَ يَكُونُ كَذَّاباً قالَ: لا; از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پرسيدند آيا انسان مؤمن ممكن است (احياناً) ترسو باشد؟ فرمود: آرى. باز پرسيدند آيا ممكن است بخيل باشد؟ فرمود: آرى. پرسيدند آيا ممكن است دروغگو باشد؟ فرمود: نه».(1)

همين مضمون به صورت ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده است آنجا كه فرمود: «لا يَجِدُ الْعَبْدُ طَعْمَ الاِْيمانِ حَتّى يَتْرُكَ الْكِذْبَ هَزْلَهُ وَجِدَّهُ; انسان هيچ گاه طعم ايمان را نمى چشد تا دروغ را ترك گويد خواه شوخى باشد يا جدى».(2)

چرا دروغ با ايمان سازگار نيست؟ زيرا دروغ يا به خاطر آن است كه انسان به منفعتى برسد يا از مشكلى رهايى يابد چنان كه ايمان انسان قوى باشد مى داند كه خير وشر به دست خدا است او است كه مى تواند گره كور مشكلات را بگشايد و او است كه مى تواند در برابر ناملايمات از انسان دفاع كند، و اگر انسان به اين امر كه شاخه اى از شاخه هاى توحيد افعالى است اعتقاد داشته باشد چنين نيازى دارد كه به دروغ متوسل گردد.

4ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «وَشَرُّ الْقُولِ اَلْكِذْبُ; بدترين سخن، دروغ است».(3)

زيرا آثار مرگبار آن از هر سخن بدى بدتر است.

5ـ باز در حديث ديگرى از على(عليه السلام) دروغ به عنوان بدترين گناهان معرفى شده مى فرمايد: «اَعْظَمُ الْخِطايا عِنْدَاللّهِ اَلْلِسانُ الْكَذُوبِ وَ شَرُّ النَّدامَةِ نَدامَةُ يَوْمِ الْقِيامَةِ; بدترين گناهان نزد خدا (گناه) زبان دروغ گو است، و بدترين پشيمانى روز قيامت است».(4)

6ـ در حديث ديگرى، دروغ سرچشمه فجور، سبب ورود در دوزخ شمرده شده است، پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «اِيّاكُمْ وَ الْكِذْبَ فَاِنَّ الْكِذْبَ يَهْدى اِلَى


1.جامع السّعادات جلد 2، صفحه 322.

2.اصول كافى، جلد 2، صفحه 340، حديث 11.

3.نهج البلاغه، خطبه 84.

4.المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 243، شبيه همين حديث با كمى تفاوت در كنز العمال از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل شده است (كنز العمال، جلد 3، صفحه 619، حديث 8203).

[229]

الْفُجُورِ وَ اِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِى اِلَى النّارِ; از دروغ بپرهيز چرا كه دروغ به فجور دعوت مى كند، و فجور به آتش دوزخ».(1)

7ـ دروغ با عقل سازگار نيست، همان گونه كه در حديثى از امام كاظم(عليه السلام)مى خوانيم: «اِنَّ الْعاقِلَ لايَكْذِبُ وَ اِنْ كانَ فِيهِ هَواهُ; انسان عاقل دروغ نمى گويد هر چند به آن تمايل داشته باشد».(2)

8ـ دروغ فرشتگان رحمت را از انسان دور مى كند، در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «اِذا كَذِبَ الْعَبْدُ كِذْبَةً تَباعَدَ الْمَلَكُ مِنْهُ مَسيرةَ ميل مِنْ نَتِنِ ماجاءَبِهِ; هنگامى كه يكى از بندگان دروغى بگويد فرشته به خاطر بوى تعفّن كه از آن دروغ بر مى خيزد به اندازه يك ميل از او دور مى شود»(3) (ميل از يك كيلومتر بيشتر و از دو كيلومتر كمتر است).

9ـ دروغ دريچه اى به سوى نفاق است، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «اِنَّ الْكِذْبَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ النِّفاقِ; دروغ درى از درهاى نفاق است».(4)

زيرا انسان دروغگو خود را در چهره راستگو قرار مى دهد در حالى كه باطنش غير از آن است، اين دوگانگى ظاهر و باطن نوعى و نفاق، و دروغ يكى از كارهاى شايع منافقان است.

10ـ دروغ گو اعتماد مردم را از دست مى دهد، چنان كه در يكى از كلمات اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ عُرِفَ بِالْكِذْبِ قَلّتِ الثِّقَةُ بِهِ; كسى كه به دروغ گويى شناخته شود، اعتماد مردم به او كم مى شود».(5)

و نقطه مقابل اين معنى نيز در كلمات آن بزرگوار آمده كه فرمود: «مَنْ تَجَنَّبَ الْكِذْبَ صُدِّقَتْ أَقْوالُهُ; كسى كه از دروغ بپرهيزد سخنانش پذيرفته مى شود».(6)

11ـ اين بحث دامنه دار را با حديث ديگرى كه در كلمات قصار اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است و مردم را از دوستى با دروغگويان بر حذر داشته پايان مى دهيم. فرمود: «وَ اِيّاكَ وَ مَصادَقَةَ الْكَذَّابِ فَاِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ


1.كنز العمال، حديث 8219.

2.بحارالانوار، جلد 75، صفحه 305.

3.شرح نهج البلاغه ابى ابى الحديد، جلد 6، صفحه 357.

4.كنزالعمال، حديث 8212.

5.شرح غرر، جلد 5، صفحه 390.

6.همان مدرك، صفحه 461.

[230]

الْقَريبَ; از دوستى با دروغگو بپرهيز كه مانند سراب است، دور را در نظر تو نزديك، و نزديك را دور مى سازد». (و تو را گمراه مى كند).(1)

* * *

 

از روايات بالا به خوبى استفاده مى شود كه دروغ سرچشمه انواع گناهان و متزلزل كننده اركان ايمان و بدترين سخنان و دعوت كننده به انواع معاصى و شاخه اى از شاخه هاى نفاق و پاره كننده رشته هاى اعتماد و اتّحاد است، و درباره كمتر گناهى اين همه نكوهش و مذمّت ديده مى شود.

* * *

 

در اينجا نكات مهمى باقى مانده است كه به طور فشرده به آن مى پردازيم:

 

1ـ آثار زيان بار دروغ

گرچه آيات و رواياتى كه در بالا آمد به قدر كافى پرده از روى اين مسأله برداشت، ولى اهميت موضوع تحليل هاى بيشترى را در اينجا مى طلبد.

نخستين اثر زيان بار دروغ رسوايى و بى آبرويى و از دست دادن پايگاه اجتماعى و اعتماد مردم است.

ضرب المثل معروفى مى گويد: دروغ گو حافظه ندارد، و تجربيات نشان مى دهد كه دروغ بودن يك سخن را براى مدت طولانى نمى توان پنهان داشت اگر مسأله بى اهميتى باشد ممكن است فراموش شود، ولى اگر مسأله مهمى باشد سرانجام واقعيت ها خود را نشان مى دهد و راز دروغگو فاش مى شود، نه به خاطر اين كه دروغگو حافظه ندارد، بلكه به خاطر اين كه دروغ چيزى نيست كه آن را بتوان به حافظه سپرد زيرا يك حادثه كه واقع مى شود ارتباط زيادى به حوادث اطراف خود


1.نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 38.

[231]

دارد و پيوندهاى علت و معلول با حوادث قبل و بعد و لوازم غير قابل اجتناب، آن حادثه را با ديگر حوادث مربوط مى سازد. كسى كه حادثه اى را به دروغ مى سازد مجبور است روابط ساختگى آن را با زمان و مكان و اشخاص و حوادث اطراف آن نيز بسازد، و از آنجا كه اين روابط حد و حسابى ندارد به فرض كه چند مورد آن را درست كندو به خاطر بسپارد در بقيه وا مى ماند. درست مانند داستان يوسف(عليه السلام) كه برادرانش به دروغ گفتند او را گرگ خورد و پيراهن او را به خونى آغشته و براى پدر آوردند، اما فراموش كردند كه پيراهن را از چندين جا پاره پاره كنند. سالم بودن پيراهن پرده از كار آنها برداشت و دروغشان را ظاهر كرد و يا مانند همسر عزيز مصر، هنگامى كه به دروغ ادعا كرد يوسف(عليه السلام) به دنبال او دويده و قصد تجاوز به او را داشته است، فراموش كرده بود كه در اين ماجرا، پيراهن يوسف(عليه السلام) از عقب سر پاره شده كه دليل روشنى است بر دروغ زليخا و اينكه او به دنبال يوسف(عليه السلام) دويده است.

امروز بازپرسان آگاه به راحتى مى توانند با سؤال هاى پى در پى مربوط به يك حادثه و لوازم و خصوصيات آن، دروغ يا راست بودن يك ادعا را ثابت كنند و كمتر دروغ گويى مى تواند خود را از چنگال آن ها رهايى ببخشد. آرى دروغ گو نمى تواند حافظه داشته باشد و به هر حال سرانجام كارش رسوايى و بى آبرويى است.

ديگر از آثار دروغ اين است كه انسان را به دروغ هاى ديگر، يا گناهان ديگر دعوت مى كند، چرا كه دروغ گو براى مخفى ساختن دروغش گاه مجبور مى شود دروغ هاى زياد ديگرى بگويد يا دست به كارهاى خطرناكى بزند.

سوّمين اثر زيان بار دروغ اين است كه به شخص دروغگو امكان مى دهد كه به طور موقت پرده اى بر خلافكارى هاى خود بيندازد در حالى كه اگر راست مى گفت ناچار بود آن اعمال را ترك كند.

چهارمين اثر زيان بار دروغ اين است كه انسان را تدريجاً به صفوف منافقان ملحق مى سازد زيرا دروغ خود شاخه اى از شاخه هاى نفاق است چرا كه دروغگو خود را به چهره راست گويان در آورده و سخنش را به عنوان يك واقعيت القا مى كند در حالى كه درونش چيز ديگرى مى گويد اين دوگانگى ظاهر و باطن به طور تدريج به

[232]

ساير اعمال و رفتار او سرايت مى كند و از او منافقى تمام عيار مى سازد.

در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «اَلْكِذْبُ يُؤَدِّى اِلَى النَّفاقِ; دروغ انسان رابه نفاق مى كشاند».(1)

پنجمين اثر زيان بار آن اين است اگر كسى شايستگى ها و لياقت هاى فراوانى داشته باشد كه بتوان از آن در پيش برد اهداف اجتماعى بهره گيرى فراوان كرد ولى دروغگو باشد، كسى نمى تواند از آن شايستگى ها بهره بگيرد، چرا كه انسان در برابر او در هر قدم مواجه با شك و ترديد مى شود.

به همين دليل در بعضى از روايات اسلامى دروغ گو با مرده يكسان شمرده شده است، مى فرمايد: «اَلْكَذّابُ وَ الْمَيّتُ سَواءٌ فَاِنَّ فَضيلَةَ الْحَىِّ عَلَى الْمَيّتِ اَلثِّقَةُ بِهِ، فَاِذا لَمْ يُوْثَقُ بِكلامِهِ بَطَلَتْ حَياتُهُ; دروغگو با مرده برابر است زيرا فضيلت زنده بر مرده اعتمادى است كه انسان به او دارد و هنگامى كه به سخن كسى كه (به خاطر دروغگوبودنش) اعتمادى نباشد گويى زندگى او باطل شده است».

ششمين پيامد زيانبارش اين است كه انسان با استفاده از ابزار دروغ مى تواند كارهاى زشت ديگرى انجام دهد، حسود و كينه توز و بخيل هر كدام به وسيله دورغ مى توانند حسد يا كينه يا بخل خود را اعمال نمايند و همچنين در مورد بسيارى از گناهان ديگر، مثلا هنگامى كه كسى از او تقاضاى وام مى كند به دروغ مى گويد من خودم امروز براى زندگى وام گرفتم، يا هنگامى كه براى معرفى شخصى به او مراجعه مى كنند به خاطر حسد و كينه توزيش مى گويد آن شخص آدم بى اعتبارى است، در حالى كه در واقع مرد معتبرى است.

هفتمين اثر زيانبار آن كه در علوم و دانش ها ظاهر مى گردد اين است كه اگر افراد محققى در يك يا چند مورد دروغ بگويند تمام تحقيقات و كتاب هاى علمى خود را از اعتبار مى اندازند، و اگر اين عمل شيوع پيدا كند اعتمادى بر تحقيقات و علوم ديگران باقى نخواهد ماند و كاروان علم و دانش بشرى متوقف مى شود.


1.شرح غررالحكم، جلد 1، صفحه 310.

[233]

و آثار زيانبار ديگرى كه با دقت در زندگى دروغگويان مى توان به آن پى برد.

اضافه بر اين آثار كه جنبه اجتماعى دارد، پيامدهاى سوء معنوى نيز بر دروغ مترتب مى شود كه در روايات اسلامى به آن اشاره شده است. از جمله اين كه:

فرشتگان از انسان دور مى شوند همان گونه كه قبلا در حديثى از امام على بن موسى الرّضا(عليه السلام) خوانديم: «اِذا كَذِبَ الْعَبْدُ كِذْبَةً تَباعَدَ المَلَكُ مِنْهُ مَسيرَةَ ميل مِنْ نَتِنِ ماجاءَبِهُ; هنگامى كه انسان دروغى بگويد فرشته از او دور مى شود به اندازه يك ميل به خاطر بوى بدى كه از عمل او برمى خيزد».(1)

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation