بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

 

تفسير و جمع بندى

تعبيراتى كه در قرآن مجيد درباره اهميت راستگويى و صدق آمده تعبيرات كم نظير يا بى نظيرى است، از جمله تعبيرى است كه در نخستين آيه مورد بحث آمده كه بعد از گفتگوى مشروحى درباره انحراف مسيحيان از توحيد و سؤال خداوند از حضرت مسيح(عليه السلام) در روز قيامت درباره اين انحراف و تبرئه مسيح(عليه السلام) خودش را از اين اتّهام، خداوند مى فرمايد: اين روزى است ك راستى و صدق راست گويان به آنها سود مى بخشد (قالَ اللّهُ هذا يَومُ يَنْفَعُ الصّادِقِينَ صِدْقُهُمْ).

اشاره به اين كه راستى و صدق آنها در دنيا، در روز قيامت به يارى آنها مى شتابد

[202]

و سبب نجاتشان مى شود (نه اين كه صدق آنها در قيامت سبب نجات است چرا كه قيامت داراى تكليف نيست).

سپس در ادامه اين سخن به پاداش آنها اشاره كرده مى افزايد براى آنها باغ هايى از بهشت كه از زير درختانش نهرها جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند و هم خداوند از آنها راضى و هم آنها از خدا راضى و خشنودند، و اين پيروزى و رستگارى بزرگى است (لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدِينَ فِيها اَبَداً رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ العَظِيمُ).

از يك سو بهشت با آن مواهبش و جاودانه بودنش، و از سوى ديگر رضايت و خشنودى خداوند، و تعبير به فوز عظيم (رستگارى بزرگ) به خوبى نشان مى دهد كه مقام صادقان تا چه حد والا است، و شايد اين به خاطر آن است، كه تمام اعمال نيك را مى توان در عنوان صدق و راستى خلاصه كرد، و يا به تعبير ديگر كليد آنها صداقت و راستگويى است.

بديهى است خدا از هر كس خشنود باشد هر چه از او بخواهد به او مى دهد، و طبيعى است هنگامى كه انسان به تمام خواسته هايش برسد خشنود خواهد شد بنابراين خشنودى خدا سبب خشنودى او مى شود، و اين خشنودى متقابل نعمتى است كه هيچ نعمتى به پاى آن نمى رسد. و موهبتى كه نصيب صادقان و راستگويان مى شود.

اين تعبير (رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ) در چهار مورد در قرآن مجيد آمده كه دقت در آنها عظمت مفهوم آن را نشان مى دهد، در يك جا سخن از مهاجران و انصار و تابعين است، در جايى ديگر، سخن از حزب الله است، و در مورد سوم سخن از خَيرُ البَرِيّه (بهترين انسان ها) است، و در آيه مورد بحث سخن از صادقان است، و نشان مى دهد صادقان حِزبُ اللّه، وَ خَير البريّه و در زمره مهاجران و انصار و تابعين محسوب مى شوند.

* * *

[203]

در دومين آيه جميع مؤمنان را مخاطب قرار داده و دستور مى دهد تقواى الهى را پيشه كنند و همواره با صادقان باشند (يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الْصادِقِينَ).

با توجه به اين كه اين گونه خطاب ها كه اصطلاحاً از آنها تعبير به خطابات مشافهه مى شود، تمام مؤمنان را در هر زمانى و در هر مكانى شامل مى شود، روشن مى گردد كه بودن در كنار صادقان وظيفه اى است براى همگان در هر زمان و در هر مكان و دليل بر اين است كه براى اين كه بتوانند راه پرپيچ و خم تقوا را بدون انحراف و اشتباه طى كنند، بايد همراه صادقان گام بردارند.

در اين كه منظور از صادقين در آيه چه كسانى هستند، تفسيرهاى مختلفى براى آن ذكر شده است.

بعضى آن را به پيامبر اسلام و يارانش تفسير كرده اند، و بعضى آن را به كسانى كه داراى صدق نيت و درستى در عقايد و اعمال بوده اند، و هرگز از او جدا نشدند، و بعضى تفسيرهاى ديگرى براى آن ذكر كرده اند.

ولى مراجعه به ساير آيات قرآن، اين آيه را تفسير مى كند. در آيه 15 حجرات مى خوانيم «اِنَّما الْمُوْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللّهِ اُولئِكَ هُمُ الصّادِقُونَ; مؤمنان كسانى هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده سپس شك و ترديدى به خود راه نداده اند، و با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد كرده اند، اين ها صادقانند».

در اين آيه صادقان با اوصاف والائى مانند ايمان خالى از هرگونه شك و ترديد و جهاد با جان و مال در راه خدا، توصيف شده اند.

و در آيه 8 سوره حشر يكى از مصاديق بارز آنها را مهاجرانى ذكر مى كند كه اموال و خانه هاى خود را رها كرده و براى جلب رضاى خدا هجرت كرده اند، و پيوسته به يارى دين خدا و فرستاده او، پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) شتافتند.

و در آيه 117 سوره بقره آنها را به اوصاف مهم ديگرى از قبيل ايمان به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتب آسمانى و پيامبران و همچنين انفاق بهترين اموال

[204]

خود در راه خدا و اقامه نماز و اداء زكات و وفاى به عهد و شكيبايى در مشكلات و در هنگام جهاد، توصيف مى كند.

از مجموع اين اوصاف به خوبى مى توان نتيجه گرفت كه صادقان فقط صادقان در سخن و كلام نيستند، بلكه صدق در ايمان و عمل و در طريق ايثار و جان فشانى و اطاعت پروردگار نيز در برنامه آنها است، گرچه اين مفهوم، مفهوم وسيعى است، ولى نمونه كامل و اتمّ آنها معصومانند.

لذا در رواياتى كه از طرق اهل بيت و اهل سنت نقل شده مى خوانيم كه اين آيه تفسير به على بن ابى طالب و يارانش، يا تفسير به على بن ابى طالب و اهل بيتش شده است.

علاّمه ثعلبى در تفسير خود از ابن عباس نقل مى كند كه گفت «مع الصّادقين يعنى مع على بن ابى طالب و اصحابه».(1)

گروه ديگرى از علماى اهل سنت مانند علاّمه گنجى در كفاية الطالب، و سبط بن جوزى در تذكره، نيز همين معنى را نقل كرده اند. با اين تفاوت كه به جاى اصحاب، اهل بيت آمده، و در ذيل آن مى خوانيم: «قالَ بْنُ عباس: عَلِىٌّ سَيِّدُ الصّادِقين; ابن عباس گفت: على(عليه السلام) سيد و سرور صادقان است».(2)

در رواياتى نيز از جابر بن عبداللّه انصارى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: «اى آل محمّد; منظور آل محمّد(صلى الله عليه وآله) است».(3)

بسيارى از مفسران از مطلق بودن آيه چنين استفاده كرده اند كه اين دستور شامل همه مسلمان ها در هر زمان و مكان مى شود، و از آن جا كه صادق مطلق امام معصوم(عليه السلام) است، دلالت مى كند كه در هر زمان بايد پيشواى معصوم(عليه السلام) وجود داشته باشد. (و تعبير به صيغه جمع ـ صادقين ـ به خاطر مجموع مخاطبان در تمام زمان ها است).

نتيجه اين كه همه ما موظّفيم كه هميشه با صادقان باشيم، صادقانى كه


1. احقاق الحق، جلد 3، صفحه 297.

2. همان مدرك.

3.تفسير نورالثقلين، جلد 2، صفحه 280.

[205]

اوصافشان در آيات بالا آمد، و نمونه اتمّ آن پيشوايان معصوم(عليهم السلام) است.

* * *

 

در سومين آيه جزا و پاداش قيامت را در ارتباط با مسأله صدق و راستى شمرده و صادقان را در برابر منافقان قرار داده است و بعد از شرح حال مؤمنان راستين به آنهايى كه شربت شهادت نوشيدند و گروه ديگرى كه در انتظار جهاد و شهادت بودند مى فرمايد: هدف اين است كه خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد، و منافقان را اگر اراده كند، عذاب نمايد و يا (هرگاه توبه كنند و بازگردند) ببخشد و توبه آنها را بپذيرد كه خداوند غفور و رحيم است (لِيَجْزِىَ اللّهُ الصّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ المُنافِقِينَ اِنْ شاءَ اَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمِ اِنَّ اللّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً).

به اين ترتيب پاداش هاى عظيم معنوى و مادى بهشت در انتظار صادقان است; صادقان در گفتار و رفتار و عقيده، و آنها كه از دائره صدق پا بيرون مى نهند در درّه نفاق سقوط مى كنند.

دانى زچه رو سرو روان سرسبز است پيوسته چرا به دوستان سرسبز است

چون مذهب او است راستى در همه وقت بر طرف چمن هميشه زان سرسبز است

* * *

 

در چهارمين آيه به ده گروه بشارت مغفرت و پاداش عظيم مى دهد و چهارمين آنها را صادقين و صادقات (مردان راستگو و زنان راستگو مى شمرد) يعنى بعد از اسلام و ايمان و اطاعت فرمان خدا سخن از صدق و راستى به ميان مى آورد و نشان مى دهد كه تا چه حد اين فضيلت اخلاقى چه در مردان و چه در زنان واجد اهميت است. حديث معروف نبوى(صلى الله عليه وآله) «لايَسْتَقِيمُ اِيمانُ عَبْد حَتّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ وَ لا يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ حَتّى يَسْتَقِيمَ لِسانُهُ; ايمان هيچ كس درست نمى شود تا قلبش درست شود، و قلب هيچ كس

[206]

درست نمى شود تا زبانش به درستى گرايد».(1) نيز اشاره به همين معنى مى كند.

از اين حديث استفاده مى شود كه حتى ايمان كامل پس از صدق و راستى واصلاح گفتار حاصل مى گردد، و آنها كه زبانى آلوده به دروغ دارند، از ايمان كامل بى بهره خواهند بود.

* * *

 

در پنجمين آيه بعد از اشاره به وضع نامطلوب منافقان و دوگانگى آنها در سخن و عمل و ترس و وحشت عجيبشان در مسأله جهاد، جهادى كه مايه عزّت و آبرو است، مى فرمايد: آنها قبل از آن كه فرمان جهاد نازل شود مى گفتند ما اطاعت مى كنيم و سخن به نيكى مى گوييم، اما هنگامى كه كار محكم مى شد و فرمان جهاد قطعى مى گشت عدم صداقت خود را در اين سخن آشكار مى ساختند، در حالى كه اگر راست مى گفتند (و از درِ صدق و صفا در مى آمدند) براى آنها بهتر بود (طاعَةٌ وَقَولٌ مَعْرُوفٌ فَاِذا عَزَمَ الاَْمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللّهَ لَكانَ خَيراًلَهُمْ).

اين تعبير نشان مى دهد كه دروغگويى يكى از نشانه هاى منافقان است; قبل از آن كه ميدان عمل فرا رسد، همه گونه وعده مى دهند، ولى به هنگام عمل عدم صداقت و دروغشان آشكار مى شود، و در واقع اين رذيله اخلاقى (دروغ) دريچه اى است به سوى نفاق.(2)

* * *

 

در ششمين آيه مورد بحث بعد از آن كه اعلام مى كند كه آزمايش الهى قطعى است و شامل همگان مى شود، مى افزايد (اين آيه آزمايش مخصوص اصحاب


1.المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 193.

2.در تفسير جمله اول آيه (طاعة و قول معروف) مفسران احتمالات زيادى داده اند كه برخاسته از تركيب و اعراب جمله است. آيا خبر در جمله بالا محذوف است يا مبتدا و در هر دو صورت محذوف چيست؟ آنچه ما در بالا آورديم، يكى از روشنترين احتمالات آيه است. براى اطلاع بيشتر مى توانيد به تفسير مجمع البيان و ابوالفتوح رازى و تفسير كبير فخر رازى ذيل آيه فوق مراجعه فرماييد.

[207]

پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيست) ما كسانى را كه پيش از آنان بودند نيز آزموديم و بايد علم خداوند در مورد كسانى كه راست مى گويند و آنها كه دروغ مى گويند، تحقق يابد (و واقعيت عينى به خود بگيرد)، (وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهُمْ فَلَيَعَلَمَّنَ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ).

شك نيست كه ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) در برابر آزمون هاى سختى قرار گرفتند كه يكى از مهم ترين آنها آزمون هجرت بود. هجرت يعنى به هم زدن خانه و لانه خود و چشم پوشى از وطن مألوف و تمام تعلّقاتى كه انسان در وطن دارد، و انتقال يافتن به نقطه اى كه بايد همه چيز را از صفر شروع كند، و در ميان انواع محروميت ها زندگى نمايد، و در صورتى كه زن و فرزند او با او هماهنگ در هجرت نباشند مشكل به مراتب بيشتر مى شود.

قرآن به ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) هشدار مى دهد كه اين يك امتحان بزرگ الهى است (در مكه بمانيد تحت شكنجه هاى دشمنان هستيد و به مدينه برويد گرفتار محروميت هايى مى شويد) تصوّر نكنيد اين آزمون بزرگ و آزمون هاى ديگرى همچون جهاد و شنيدن و ديدن ناملايمات از دشمن منحصر به شما است، ما همه پيشينيان را احترام كرديم، اساساً زندگى دنيا بر پايه آزمون قرار دارد، و اين جهان ميدان آزمايش بزرگ است خدا مى خواهد صادقان و راستگويان در ادّعاى ايمان از دروغگويان شناخته شوند.

در واقع در اينجا صدق و راستى به عنوان نشانه ايمان و دروغ نشانه نفاق و كفر معرفى شده.

البته صدق و كذب در اينجا صدق و كذب در عمل است نه در سخن، عملى كه هماهنگ با ادعاهاى قبلى انسان و خط مشى اجتماعى او باشد صدق است، و عمل ناهماهنگ كذب است. و البته صدق و كذب در عمل با گفتار، ريشه هاى مشتركى دارند، زيرا صدق بيان حقيقت است و كذب بيان عكس آن است، اين تبيين گاه به وسيله سخن و گاه به وسيله عمل ظاهر مى شود.

از مجموع آيات بالا اهميت فوق العاده صدق و راستى به عنوان يك فضيلت كه

[208]

زير بناى فضايل ديگر انسانى است روشن مى شود. آرى آنجا كه صدق و راستى است، صفا و صميميت و امانت و اعتماد و شجاعت حاصل است، و آنجا كه صدق و راستى نباشد، همه اين صفات رخت بر مى بندد و انسان را از درون تهى مى سازد. و حتى به ايمان و عقيده انسان نيز لطمه وارد مى كند.

و جالب اين كه صفت اصلى رهبران و پيشوايان الهى در بعضى از آيات فوق، راست گويى و صدق ذكر شده و همه را دعوت مى كند كه هميشه و در همه جا با صادقان باشند، و اين نشان مى دهد كه بقيه فضايل انبياء و اولياء بر محور صدق دور مى زند، و براى شناخت آنها قبل از هر چيز بايد به دنبال اين وصف بگرديم.

 

صدق و راستى در روايات اسلامى

اهميت اين فضيلت اخلاقى در روايات اسلامى بيش از آن است كه در سخن بگنجد و رواياتى كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اميرمؤمنان(عليه السلام) و ائمه هدى(عليهم السلام) در اين زمينه نقل شده بيش از حدّ احصا و شمارش است، تنها گلچينى از آن را در ذيل بيان مى كنيم كه به عنوان مشت نمونه خروار بيانگر موقعيت اين صفت در ميان تمام صفات انسانى است. و از اين روايات به خوبى استفاده مى شود كه همه فضايل انسانى از صدق و راستى سرچشمه مى گيرد.

1ـ در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده و در گذشته نيز به آن اشاره كرده ايم و به خاطر اهميت فوق العاده اش تكرار مى نماييم، مى خوانيم: «لاتَنْظُرُوا اِلى كَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَ صِيامِهِمْ وَ كَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الزَّكاةِ وَ كَثْرَةِ الْمَعْرُوفِ وَطَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّيلِ، اُنْظُرُوا اِلى صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ اَداءِ الاَْمانَةِ; نگاه نكنيد به فزونى نماز و روزه و زيادى حج و زكات و انفاق ها و سر و صداى عبادات شبانه بعضى از مردم (اگر مى خواهيد آنها را امتحان كنيد) آنها را به راستگويى و اداى امانت آزمايش كنيد».(1)

2ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً


1.بحارالانوار، جلد 68، صفحه 9، حديث 13.

[209]

اِلاّ بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ اَداءِ الاَْمانَةِ اِلَى الْبَّرِ وَ الْفاجِرِ; خداوند متعال هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد مگر به راستى در سخن گفتن و اداى امانت به نيكوكار و بدكار».(1)

3ـ در حديث ديگرى درباره تأثيرى كه راستگويى در همه اعمال انسان مى گذارد از همان امام بزرگوار مى خوانيم: «مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَكى عَمَلُهُ; كسى كه زبانش به راستى گرايد اعمالش پاك و پاكيزه مى شود».(2) زيرا راستگويى ريشه اعمال صالح است و شرح اين مطلب در آينده خواهد آمد.

4ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه در پيامى به يكى از دوستان بزرگوارش به نام عبدالله بن ابى يعفور فرمود: «اُنْظُرْ ما بَلَغَ بِهِ عَلِىٌ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ فَاَلْزِمْهُ فَاِنَّ عَلِيّاً اِنَّما بَلَغَ ما بَلَغَ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ اَداءِ الاَْمانَةِ; نگاه كن ببين على(عليه السلام) به چه وسيله آن همه مقام نزد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) پيدا كرد آن را رها نكن، زيرا على(عليه السلام) آن همه مقام را نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به خاطر راست گويى و اداء امانت پيدا كرد».(3)

اين تعبير نشان مى دهد كه حتى شخصيت بزرگى مانند على(عليه السلام) در سايه اين دو فضيلت به آن مقام والا نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد.

5ـ در سؤالى كه از اميرمؤمنان على(عليه السلام) درباره مقام و شخصيت انسان ها شد و كسى پرسيد «اَىُّ النّاسِ اَكْرَمُ; چه كسى (نزد خداوند متعال) گرامى تر است؟» فرمود: «مَنْ صَدَقَ فِى الْمَواطِنِ; كسى كه همه جا راست بگويد».(4)

با توجه به اين كه قرآن مى گويد «اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ اَتْقاكُمْ; گرامى ترين شما نزد خدا با تقواترين شما است». (حجرات ـ 13) روشن مى شود كه روح تقوا همان صدق و راستى است.

6ـ در حديث ديگرى اميرمؤمنان على(عليه السلام) درباره تأثير صدق و راستى در نجات انسان ها از چنگال مشكلات و خطرات مى فرمايد: «اَلْزِمُوا الصِّدْقَ فَاِنَّهُ مَنْجاةٌ; هرگز راست گويى را رها نكنيد، چرا كه سبب نجات انسان است».

در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) تشبيه جالبى درباره صدق و راستى مى بينيم


1.اصول كافى، جلد 2، صفحه 104، حديث 1.

2.همان مدرك، حديث 3.

3.همان مدرك، حديث 5.

4.بحارالانوار، جلد 67، صفحه 9، حديث 12.

[210]

كه مى فرمايد: «اَلصِّدْقُ نُورٌ غَيرَ مُتَشَعْشِع اِلاّ فِى عالَمِهِ كَالشَّمْسِ يَسْتَضِىءُ بِها كُلُّ شَىء يَغْشاهُ مِنْ غَيرِ نُقْصان يَقَعُ عَلى مَعْناها; صدق و راست گويى نورى است كه جهان اطراف خود را روشن مى كند همچون آفتاب كه چيزى كه در معرض تابش آن قرار بگيرد روشن مى شود بى آنكه نقصانى در آن وارد گردد».

و در ذيل اين حديث از همان بزرگوار مى خوانيم: «اَلصِّدْقُ سَيْفُ اللّهِ فِى اَرْضِهِ وَ سَمائِهِ اَيْنَما هَوى بِهِ يُقَدُّ; صدق شمشير خدا در زمين و آسمان است، هر كجا آن را فرود آورد، كارگر مى شود».(1)

7ـ در اهميت صدق همين بس كه در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است: «اَلصِّدْقُ رَأْسُ الدِّين; صدق و راستگويى اساس دين است». و در حديث ديگرى مى فرمايد: «اَلصِّدْقُ صَلاحُ كُلِّ شَىء; راستى سبب اصلاح هر چيزى است».

و در حديث مشابه ديگرى مى فرمايد: «اَلصِّدْقُ اَقْوى دَعائِمِ الاِْيمانِ; صدق قوى ترين ستون هاى ايمان است». و در تعبير ديگرى مى فرمايد: «اَلصِّدْقُ جَمالُ الاِْنْسانِ وَ دَعامَةُ الاِْيْمانِ; صدق جمال انسان و ستون ايمان است». و بالأخره در تعبير مهم ديگرى مى افزايد: «اَلصِّدْقُ اَشْرَفُ خَلائِقِ الْمُوْقِنِ; صدق شريف ترين اخلاق افراد صاحب يقين است».(2)

8ـ اين بحث را كه بسيار بحث دامنه دارى است با حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كه در آن سخن از كليد بهشت و جهنم مى گويد پايان مى دهيم: «اِنَّ رَجُلا جاءَ اِلَى النَّبِى فَقالَ يا رَسُولَ اللّهِ ما عَمَلُ الْجَنَّةِ؟ قالَ الصِّدْقُ اِذا صَدَقَ الْعَبْدُ بَرَّ، وَ اِذا بَرَّ آمَنَ، وَ اِذا آمَنَ دَخَلَ الْجَنَّةَ قالَ: يا رَسُولَ اللّه وَ ما عَمَلُ النّارِ؟ قالَ اَلْكِذْبُ، اِذا كَذِبَ الْعَبْدُ فَجَرَ وَ اِذا فَجَرَ كَفَرَ، وَ اِذا كَفَرَ دَخَلَ النّارَ; كسى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پرسيد: عملى كه انسان را بهشتى مى كند چيست؟ فرمود: راست گويى، زيرا هنگامى كه انسان راست بگويد نيكوكارى مى كند و هنگامى كه نيكوكارى كند ايمان آورد و هنگامى كه ايمان بياورد داخل بهشت مى شود، عرض كرد اى رسول خدا! عملى كه انسان را دوزخى كند چيست؟ فرمود: دروغ است، هنگامى كه


1.بحارالانوار، جلد 68، صفحه 10، حديث 18.

2.شرح غرر، جلد 7، صفحه 200.

[211]

دروغ بگويد كار بد انجام مى دهد، و هنگامى كه كار بد انجام مى دهد كافر مى شود، و هنگامى كه كافر شود داخل دوزخ مى گردد».(1)

جالب اين كه در اين حديث راست گويى سرچشمه نيكوكارى و نيكوكارى سرچشمه ايمان شمرده شده است، اين به خاطر آن است كه افراد بدكار براى توجيه اعمال خود معمولا به دروغ پناه مى برند، اين از يك سو، از سوى ديگر در روح آدمى اثر مى گذارد و تدريجاً ايمان را تضعيف مى كند، و سرانجام به كفر مى كشاند، همان گونه كه قرآن مجيد مى گويد «ثُمَّ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ اَسائُوا السُّوء اَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِئُونَ; سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا راتكذيب كردند و آن رابه سخريه گرفتند».(2)

9ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «اِذا اَحَبَّ اللّهُ عَبْداً اَلْهَمَهُ الصِّدْقُ; هنگامى كه خدا كسى را دوست بدارد خداوند راستگويى را به قلب او مى افكند».(3)

10ـ اين بحث را با حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) پايان مى دهيم: فرمود: «اَرْبَعٌ مَنْ اُعْطِيَهُنَّ فَقَدْ اُعْطِىَ خَيْرُ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ،صِدْقُ حَدِيث وَ اَداءُ اَمانَة وَ عِفَّةِ بَطْن وَ حُسْنِ خُلْق; چهار چيز است كه به هر كس داده شود خير دنيا و آخرت به او داده شده; راست گويى در سخن، اداء امانت، نگهدارى شكم از حرام و حسن خلق».(4)

* * *

 

از مجموع اين احاديث نكات مهم زير به خوبى استفاده مى شود:

يكى از طرق آزمايش مردم. آزمايش افراد صاحب ايمان راست گويى است.

دعوت به راست گويى جزء برنامه اصلى تمام پيامبران بوده است.

راست گويى سبب پاكى عمل است.

مقام والاى انسان در پيشگاه خدا در گرو راست گويى است.

گرامى ترين مردم راستگويانند.


1.ميزان الحكمة، جلد 3، صفحه 2674.

2.روم، آيه 10.

3.شرح غرر    آمدى، جلد 3، صفحه 161.

4.همان مدرك، جلد 2، صفحه 151.

[212]

راست گويى سبب نجات در آخرت است.

راست گويى قوى ترين ستون دين است.

راست گويى كليد بهشت است.

راست گويى نشان محبوبيت انسان در پيشگاه خدا است.

آن كس كه راست گو است خير دنيا و آخرت را نصيب خود مى كند.

و با توجه به اين آثار دهگانه اى كه براى راست گويى ذكر شد به خوبى روشن مى شود كمتر صفتى از فضايل اخلاق است كه به پاى اين صفت برسد.

در اينجا چند موضوع مهم باقى مى ماند كه توجه به آنها لازم است (هر چند در لابلاى آيات و روايات گذشته اشارات روشنى به آنها شده است).

 

1ـ تأثير راست گويى در زندگى انسان ها

گرچه تأثير راستى و صدق در زندگى بشر به طور اجمال بر كسى پوشيده نيست، بحث پيرامون آن ـ از يك نظر ـ توضيح واضح است، ولى هنگامى كه وارد تفاصيل آن شويم به آثار معجزآسايى برخورد مى كنيم كه صدق و راستى در تمام بخش هاى زندگى بشر دارد، و توجه به آن مى تواند انگيزه نيرومندى براى گرايش به اين فضيلت بزرگ اخلاقى گردد.

نخستين تأثيرى كه صدق و راستى از خود به يادگار مى گذارد مسأله جلب اطمينان و اعتماد در همكارى هاى دسته جمعى است.

مى دانيم اساس زندگى انسان را كار گروهى و دسته جمعى تشكيل مى دهد و بدون آن هيچ كار مهمى پيش نمى رود. ولى كار گروهى هنگامى امكان پذير است كه افراد گروه نسبت به يكديگر اطمينان كامل داشته باشند، و اعتماد و اطمينان در صورتى حاصل مى شود كه صداقت و امانت در ميان آنها حاكم باشد.

آرى مؤثرترين وسيله جلب اعتماد همان صدق و راستى است، و خطرناك ترين دشمن آن، دروغ است، و تفاوتى در ميان فعاليت هاى علمى، فرهنگى اقتصادى و سياسى نيست.

[213]

يك سياستمدار پر نفوذ اگر يك يا چند بار به مردم دروغ بگويد به سرعت نفوذ خود را از دست مى دهد.

يك دانشمند اگر تحقيقات خود را به دروغ آلوده كند، اعتماد تمام محافل علمى از ابتكارات و تحقيقات او سلب مى شود، و ديگر به گفته هاى او اعتمادى نيست.

يك مؤسسه اقتصادى اگر فقط در معرفى يك نوع از كالاهايش دروغ بگويد مردم نسبت به تمام فرآورده هاى او بدبين مى شوند، و طرفداران و مشتريان خود را به زودى از دست مى دهند.

در مديريت ها اگر مدير در گفتار و رفتار خود صادق نباشد، نظام و انضباط مديريت او از هم متلاشى مى شود.

به اين ترتيب به اينجا مى رسيم كه پايه و اساس هر گونه پيشرفت معنوى و مادى در اجتماع اعتماد متقابل برخاسته از صدق و راستى است.

لذا در روايتى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «اَلصِّدْقُ صَلاحُ كُلِّ شَىء اَلكِذْبُ فَسادُ كُلِّ شَىء; راست گويى سبب اصلاح هر چيز و دروغ سبب فساد همه چيز مى شود».(1)

و در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است كه فرمود: «اَلْكَذّابُ وَ الْمَيِّتُ سَواءٌ فَاِنَّ فَضِيلَةَ الْحَىِّ عَلَى الْمَيِّتِ اَلثِّقَةُ بِهِ، فَاِذا لَمْ يُوثَقُ بَكَلامِهِ فَقَدْ بَطَلَتْ حَياتُهُ; دروغ گو ومرده يكسان است، زيرا برترى انسان زنده بر مرده همان اعتماد به او است، هنگامى كه به گفتار او اعتمادى نباشد زنده بودن او بى اثر است».(2)

ديگر اين كه صداقت و راستى به انسان آبرو و شخصيت مى دهد، در حالى كه دروغ مايه رسوايى و بى آبرويى است. صادقان هميشه سربلند و آبرومندند، و دروغ گويان سر به زير و بى آبرو هستند.

به همين دليل در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «عَلَيْكَ بِالصِّدْقِ، فَمَنْ صَدَقَ فِى اَقْوالِهِ جَلَّ قَدْرُهُ; هميشه راست گويى را پيشه كن چرا كه آن كس كه در سخنان خود راست گو باشد، قدر و مقام او در جامعه بالا مى رود».(3)


1. همان، جلد 1، صفحه 281.

2. همان، جلد 2، صفحه 139.

3.شرح غرر، جلد 4، صفحه 296.

[214]

از سوى سوم صدق و راستى و امانت به انسان شجاعت و شهامت مى بخشد، درحالى كه دروغ و خيانت هميشه انسان را در هاله اى از خوف و ترس فرو مى برد، مبادا خلاف گويى و خيانت او ظاهر گردد، و تمام نقشه هاى او نقش بر آب شود.

از سوى چهارم راست گوى انسان را از بسيارى از گناهان نجات مى دهد، چرا كه مى داند اگر خلافى كند و از او سؤال كنند، نمى تواند اعتراف به گناه خويش نمايد، پس بهتر كه گرد گناه نگردد.

در حديث معروفى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است كه مردى خدمتش آمد و عرض كرد من گرفتار چهار گناه پنهانى هستم: زنا، شرب خمر، سرقت و دروغ; هر يك از اينها را بفرماييد به خاطر شما ترك مى كنم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: دروغ را رها كن.

آن مرد از خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بازگشت. هنگامى كه تصميم به عمل منافى عفت گرفت به خود گفت فردا پيامبر(صلى الله عليه وآله) از من سؤال مى كند اگر دروغ بگويم پيمان خود را شكستم و اگر راست بگويم حد شرعى بر من جارى مى شود، و هنگامى كه تصميم به سرقت و نوشيدن شراب گرفت باز همين فكر براى او پيدا شد به خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد عرض كرد: «يا رسول اللّه! تمام راه هاى گناه را بر من بستى، و من همه آنها را ترك نمودم.(1)

از سوى پنجم صداقت و راستى بسيارى از مشكلات را در جامعه حل مى كند، راه وصول به مقصد را آسان مى سازد، از هزينه هاى كمر شكن بازرسى ها مى كاهد، حجم پرونده هاى حقوقى را به حداقل مى رساند و آرامش خاطر به مردم مى بخشد و نگرانى هايى را كه به خاطر احتمال دروغ گويى براى افراد مختلف پيدا مى شود از ميان بر مى دارد، و رشته هاى محبت و دوستى را در ميان افراد محكم مى كند و به انسان شخصيت و ابهّت مى بخشد.

و اگر در روايات اسلامى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «اَحْسَنُ مِنَ الصِّدْقِ قائِلُهُ وَ خَيْرٌ مِنَ الْخَيْرِ فاعِلُهُ; بهتر از راست گويى گوينده آن است، و بهتر از نيكى ها انجام دهنده آن


1.شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 6، صفحه 357.

[215]

است»(1) (اشاره به اين كه شخصيت ذاتى و والاى انسان سبب صدق و راست گويى و انگيزه كارهاى خير است.)

اين سخن را با حديثى كه شاهد صادق اين مطلب است به پايان مى بريم، اميرمؤمنان على(عليه السلام) فرمود: «يَكْتَسِبُ الصّادِقُ بِصِدْقِهِ ثَلاثاً، حُسْنُ الثِّقَةِ وَ الَْمحَبَّةُ لَهُ وَالْمَهابَةُ مِنْهُ; شخص راست گو به خاطر صداقتش سه چيز را به دست مى آورد: حسن اعتماد مردم، و جلب محبت و دوستى، و ابهت و شخصيت».(2)

 

انگيزه هاى صدق

اين فضيلت اخلاقى مانند همه فضايل اخلاقى ديگر ريشه هايى در اعماق جان انسان دارد، از جمله صفات زير است:

الف: اعتماد به نفس و نداشتن عقده حقارت، انسان را به راست گويى دعوت مى كند.

ب: شجاعت و شهامت ذاتى و اكتسابى سبب مى شود كه انسان واقعيت ها را بگويد.

ج: پاك بودن حساب و نداشتن نكته ضعف سبب مى شود كه انسان گرايش به راستى پيدا كند، در حالى كه آلودگان براى پوشانيدن عيوب خود به سراغ دروغ مى روند.

د: از همه مهمتر ايمان به خدا و روز جزا و برخوردارى از تقواى الهى عامل اصلى صدق و راستى است. به همين دليل در حديث معروفى كه در نهج البلاغه آمده است مى خوانيم: «اَلاِْيمانُ اَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكِذْبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ; نشانه ايمان آن است كه راست گويى را در آنجا كه به تو زيان مى رساند به دروغ در آنجا كه سود دارد مقدم دارى».(3)


1.بحارالانوار، جلد 68، صفحه 9.

2.غرر الحكم، جلد 2، صفحه 876.

3.نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره458.

[216]

مفهوم صدق

با اين كه اين واژه از واژه هايى است كه همگى با معنى و مفهوم آن آشنا هستيم در عين حال در ميان دانشمندان در تعريف آن گفتگوهاى زيادى است، بعضى صدق و راست گويى را به معنى مطابقت محتواى سخن با واقعيت ذكر كرده اند، در حالى كه بعضى ديگر آن را مطابقت با تشخيص و اعتقاد گوينده مى دانند، و از آيه شريفه سوره منافقون براى اين سخن استمداد جستند، آنجا كه مى فرمايد: «اِذا جائَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ اِنَّكَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ يَعْلَمُ اِنَّكَ لَرَسُولُهُ ـ وَاللّهُ يَشْهَدُ اِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ; هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مى گويند ما شهادت مى دهيم كه يقيناً تو رسول خدايى، خداوند مى داند كه تو رسول او هستى، ولى خداوند گواهى مى دهد كه منافقان دروغگو هستند».(1)

بديهى است منافقان كه شهادت به رسالت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى دادند سخنى مطابق واقع مى گفتند، ولى چون مطابق اعتقاد آنها نبود به عنوان دروغگو معرفى شدند ولى در پاسخ اين سخن مى توان گفت كه نسبت دروغ به منافقان از اينجا سرچشمه مى گيرد كه آنها شهادت به رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به صورتى ابراز مى داشتند كه مفهومش اين بود كه مطابق اعتقاد درونى ما است، و چون اين سخن با واقعيت مطابق نبود نسبت دروغ به آنها داده شده است، يعنى آنها در اين اظهار كه اين سخن موافق اعتقاد درونى آنها است دروغگو بودند، بنابراين صدق و كذب در هر حال بر اساس تطابق با واقعيت ها مشخص مى شود.

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation