بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

[372]

سخن را گفتى او عصبانى شد و برخاست و به ظرب و شتم و آزار قنبر پرداخت، اگر مى خواهى خداوند عافيت به تو دهد، هرگز در برابر دشمنان ما كارى نكن كه به زيان دوستان ما تمام شود».(1)

همچنين اگر در تواريخ مى خوانديم كه بعضى از پيشوايان اسلام جاسوس هايى را اعدام كردند به خاطر اين است كه كار آنها خون هاى پاكى را بر زمين مى ريزد، از اين رو بايد خون ناپاك آنها بر زمين ريخته شود.

* * *

 

ضرورت ها

گاه نياز يا ضرورتى ايجاب مى كند كه انسان سرّ خود را به ديگرى بگويد، در اين گونه موارد نيز به ما دستور داده شده است كه افراد عاقل و امينى را براى اين كار پيدا كنيم. على(عليه السلام) مى فرمايد: «مَنْ اَسَرَّ اِلى غَيْرِ ثِقَة فَقَدْ ضَيَّعَ اَمْرَهُ; كسى كه سرّ خويش را نزد افراد غير مطمئن بازگو كند سرّ خود را ضايع كرده است».(2)

حتى دستور داده اند كه در صورت ضرورت سرّ خود را به كسى بسپاريد كه او هم سرى در نزد شما داشته باشد، تا به خاطر حفظ سرّ خويش، سرّ شما را افشا نكند.

اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حديثى مى فرمايد: «لاتَضَعْ سِرَّكَ عِنْدَ مَنْ لا سِرَّ لَهُ عِنْدَكَ; سرّ خود را نزد كسى كه سرى نزد تو ندارد نگذار».(3)

مخصوصاً بايد توجه داشت كسانى كه اسرار خويش را فاش مى كنند، افراد قابل اعتمادى براى حفظ اسرار ديگران نيستند بايد از آنها پرهيز كرد.

اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: مَنْ ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ، لَمْ يُطِقْ سِرَّ غَيْرِهِ; كسى كه از حفظ سرّ خود ناتوان است، توانايى بر حفظ اسرار ديگران ندارد».(4)


1. بحارالانوار، جلد 26، صفحه 237. (با تلخيص).

2. شرح غررالحكم، جلد 5، صفحه 257.

3. شرح غررالحكم، جلد 5، صفحه 255.

4. همان مدرك، جلد 5، صفحه 403.

[373]

انگيزه هاى افشاى سرّ و راه درمان آن

اين صفت رذيله از ضعف هاى مختلفى است كه در بعضى انسان ها سرچشمه مى گيرد از جمله:

1ـ افراد حسود براى ضربه زدن به كسى كه مورد حسدشان است سعى در افشاى اسرار آنها دارند تا از اين طريق در افكار عمومى بى اعتبار شوند يا منافعشان به خطر بيفتد.

2ـ افراد كينه توز براى اعمال كينه هاى خود از افشاى اسرار ديگران خوددارى نمى كنند تا از آنها انتقام بگيرند.

3ـ ديگر از انگيزه هاى كمى ظرفيت و جهل و نادانى و بى خبرى است. كسانى كه گرفتار اين حالاتند هرگز راز نگهدار نخواهند بود.

در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه اسرار خود را نزد سه كس نگذاريد، و يكى از سه كس را شخص احمق شمرد.(1)

در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است: «لاتُسِرَّ اِلَى الْجاهِلِ شَيْئاً لايُطيقُ كِتْمانَهُ; سرّ خود را نزد جاهل نگذار كه توان كتمان آن را ندارد».(2)

4ـ اصولا افشاء سرّ و به طور كلى نشر خبرهاى پنهانى و تازه و احياناً شگفت انگيز براى گروهى از مردم جاذبه دارد، و آمادگى زيادى براى شنيدن آن دارند، همين معنى بعضى از مردم را وسوسه مى كند كه به افشاء سرّ ديگران بپردازند و نظر شنوندگان منحرف را به خود جلب كنند.

5ـ لغزش ها و اشتباهات و عدم توجه به سرّى بودن بعضى از مسائل نيز عامل مهم ديگرى در افشاى اسراى است، و به همين دليل هر چه افراد رازدار بيشتر باشد، احتمال افشاى سر فزونى مى يابد، تا آنجا كه گفته اند: «كُلُّ سِرٍّ جاوَزَ الاِْثْنانِ شاعَ; هر رازى از دو نفر بگذرد فاش مى شود».

در حديثى مى خوانيم كه امام صادق(عليه السلام) از يكى از يارانش به نام عمار پرسيد آيا


1.غررالحكم، حديث 4662.

2.غررالحكم، حديث 10265.

[374]

آن سرى را كه به تو گفتم به كسى گفتى؟ عرض كرد نه به هيچكس نگفتم جز به سليمان بن خالد. فرمود: آفرين (و به همين دليل فاش شده است) آيا قول شاعر را شنيده اى كه مى گويد:

فَلا يَعْدُوَنْ سِرِّى وَ سِرِّكَ ثالِثاً اَلا كُلُّ سِرٍّ جاوَزَ الاِْثْنَيْنِ شايعُ

سرّى كه ميان من و تو است نبايد به شخص سومى برسد، چرا كه هر سرّى از دو نفر تجاوز كند، پخش مى شود.(1)

دليل آن هم روشن است چرا كه اگر بنا شود هر كسى سرّ ديگرى را به يكى از محرم اسرارش بگويد نفر دوم نيز همين كار را انجام مى دهد، سومى و چهارمى نيز به محرم اسرار بگويند در مدت كوتاهى در سراسر جامعه پخش مى شود.

* * *

 

و اما راه درمان

از بحث هاى پيشين دانستيم كه اگر موضوع افشاء اسرار در مورد اشخاص انجام شود، آبرو، و حيثيت آنها مى رود، و اعتماد عمومى را كه سرمايه اصلى است از دست مى دهد تا آنجا كه گاهى به كلى سقوط مى كند، و آثار وجودى آنان از جامعه محو مى شود.

و اگر افشاى اسرار مربوط به جامعه و مكتب و مذهب باشد گاه كشورى را به خطر مى اندازد و پيروان مذهبى را گرفتار مى سازد، خون هاى بى گناهان ريخته مى شود، و اموال آنها به دست متعصبان غارتگر بر باد مى رود.

توجه به عواقب دردناك افشاى اسرار، يكى از عوامل بازدارنده درباره اين رذيله اخلاقى است، همان گونه كه دقت در پيامدهاى هر يك از صفات رذيله، عامل بازدارنده اى در برابر آن است.

خشكانيدن ريشه هاى اين رذيله اخلاقى يعنى جهل و حسد و كينه توزى و مانند


1.اصول كافى، جلد 2، صفحه 224، حديث 9.

[375]

آن راه مهم ديگرى براى درمان است.

افزايش ظرفيت انسان و گنجايش روح او مى تواند كمك به رازدارى و حفظ اسرار ديگران كند.

انديشه در كيفرهاى سنگين الهى كه افشاى اسرار فرد و جامعه دارد كه در گذشته به گوشه اى از آن اشاره شد عامل بازدارنده امور ديگرى است.

توجه به اين نكته كه اگر افشاى اسرار ديگران سبب ضرر و زيان هايى به آنها بشود، فاش كننده سرّ به عنوان تسبيب، در بسيارى از موارد ضامن آن ضرر و زيان ها است، نيز عامل بازدارنده ديگرى است.

 

 

[376]

[377]

 

 

 

 

 

14

 

حلم و غضب

 

اشاره

خشم و غضب از خطرناك ترين حالات انسان است كه اگر جلو آن رها شود، گاه به شكل يك نوع جنون و ديوانگى و از دست دادن هر نوع كنترل بر اعصاب خودنمايى مى كند و بسيارى از تصميم هاى خطرناك و جناياتى كه انسان يك عمر بايد كفاره و جريمه آن را بپردازد، در چنين حالتى انجام مى شود و اگر مى بينيم قرآن مجيد آن را دومين صفت پرهيزكاران بعد از صفت انفاق (در آيه 134 آل عمران) شمرده به خاطر همين است.

خشم و غضب همچون آتشى سوزان است كه گاه يك جرقّه آن تدريجاً مبدل به دريايى از آتش مى شود، و خانه ها و شهرهايى را در كام خود فرو مى برد.

اگر تاريخ را ورق بزنيم مشكلات عظيمى را كه در جوامع انسانى بر اثر شعله سوزان غضب و خشم به وجود آمده بررسى كنيم خواهيم ديد كه سرچشمه بسيارى از ضايعات و ناملائمات و حوادث دردناك همين خشم و غضب بوده است و خساراتى كه دامن افراد و خانواده ها و اجتماعات را گرفته از بيشترين خسارات است.

با اين اشاره به آيات قرآن باز مى گرديم و خطرات اين رذيله و بركات حلم و بردبارى كه نقطه مقابل آن است را مورد بررسى قرار مى دهيم.

[378]

1ـ وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الاِْثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ اِذا ما غَضِبُوهُمْ يَغْفِروُنَ.   (شورى ـ 37)

2ـ اَلَّذينَ يُنْفِقُونَ فِى السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظِ وَ الْعافِينَ عَنِ النّاسِ و اللّه يُحِبُّ الُْمحْسِنينَ.   (آل عمران ـ 134)

3ـ وَذَاالنُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيَهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّىِ كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ.   (انبياء ـ 87)

4ـ اِنَّ اِبْراهيمَ لاََوّاهٌ حَلِيمٌ.   (توبه ـ 114)

5ـ اِنَّ اِبْراهيمَ لَحَليمٌ اَوّاهٌ مُنِيبٌ.   (هود ـ 75)

6ـ فَبَشَّرْناهُ بِغُلام حَليم.   (صافات ـ 101)

7ـ وَ اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً.   (فرقان ـ 63)

8ـ خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ.   (اعراف ـ 199)

 

ترجمه

1ـ همان كسانى كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مىورزند، و هنگامى كه خشمگين شوند عفو مى كنند.

2ـ همانها كه در توانگرى و تنگ دستى انفاق مى كنند و خشم خود را فرو مى برند و از خطاى مردم در مى گذرند و خدا نيكوكاران را دوست دارد.

3ـ ذالنون (يونس) را (به يادآور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت، و چنين مى پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت (اما موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت) در آن ظلمت ها (ى متراكم) صدا زد (خداوندا) جز تو معبودى نيست منزهى تو، من از ستمكاران بودم.

4ـ به يقين ابراهيم مهربان و بردبار بود.

5ـ چرا كه ابراهيم بردبار و دلسوز و بازگشت كننده (به سوى خدا) بود.

[379]

6ـ ما او (ابراهيم) را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت داديم.

7ـ و هنگامى كه جاهلان آن ها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گويند) به آنها سلام مى گويند (و با بى اعتنائى و بزرگوارى مى گذرند).

8ـ (به هر حال) با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكى ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستيزه مكن).

 

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه مورد بحث كه درباره اوصاف گروهى از مؤمنان پاكدل و مشمول عنايات حق سخن مى گويد، بعد از ذكر ايمان و توكل بر خدا مى فرمايد: «آنها كسانى هستند كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مىورزند، و هنگامى كه خشمگين شوند (خشم خود را فرو مى برند و) عفو مى كنند (وَالَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الاِْثْمِ وَالْفَواحِشَ وَ اِذا ما غَضِبُوهُم يَغْفِرُونَ).

به تعبير ديگر آنها هنگامى كه آتش غضب در درونشان شعله ور مى شود خود را كنترل مى كنند و دست به انواع گناهان و جنايات آلوده نمى سازند.

ذكر اين صفت بعد از مسأله اجتناب از گناهان بزرگ و اعمال زشت شايد به اين جهت است كه سرچشمه بسيارى از گناهان، حالت غضب است كه زمام نفس را از دست عقل بيرون مى برد و آزادانه به هر سو مى تازد.

جالب اينكه نمى فرمايد: آنها غضب نمى كنند، چرا كه خشم و غضب به هنگام بروز ناملايمات سخت، طبيعى هر انسانى است، مهم آن است كه آنها بر غضب خويش مسلّطند و هرگز زير سلطه غضب قرار نمى گيرند، به خصوص اينكه وجود غضب در انسان هميشه جنبه منفى و ويرانگرى ندارد، گاه مى شود كه بسيار سازنده است كه بعداً به طور مشروح به خواست خدا به آن مى پردازيم.

* * *

 

در دوّمين آيه بعد از آن كه به پرهيزكاران، وعده بهشت جاويدان مى دهد كه

[380]

وسعت آن به وسعت آسمانها و زمين است در بيان اوصاف آنها نخست مسأله انفاق را مطرح مى كند و مى گويد: «اين پرهيزكاران كسانى هستند كه در وسعت و پريشانى انفاق مى كنند» (اَلَّذينَ يُنْفِقُونَ فى السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ) سپس مى افزايد: «و خشم خود را فرو مى برند» (وَ الْكاظِمينَ الْغَيظِ) و در نتيجه از «خطاهاى مردم مى گذرند» (وَالْعافِيْنَ عَنِ النّاسِ) و در مجموع آنها افرادى نيكوكارند، «چرا كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد» (وَ اللّهُ يُحِبُّ الُْمحسِنينَ).

جالب اين كه در آيه بعد از آن وعده آمرزش و مغفرت به آنها داده شده كه اگر لغزشى براى آنها پيدا شود، و گناهى از آن ها سرزند به ياد خدا بيفتند و استغفار كنند، خداوند آنها را مشمول عفو خود قرار مى دهد.

اشاره به اين كه همان گونه كه آنها ديگران را عفو مى كنند و از خطاهايشان مى گذرند، خداوند هم آنها را عفو مى كند و از خطاهايشان مى گذرد.

به هر حال «كظم غيظ; فرو بردن خشم» در اين آيه به عنوان يكى از صفات برجسته پرهيزكاران، و در رده هاى اول بيان شده است.(1)

* * *

 

در سوّمين آيه سخن از خشم و غضب يكى از پيامبران الهى يعنى «يونس»(عليه السلام)نسبت به امت خويش است. خشمى كه در ظاهر مقدس بود ولى در واقع از عجله و دستپاچگى نشأت مى گرفت و به همين دليل خداوند به خاطر اين «ترك اولى» او را در تنگناى شديدى قرار داد و سرانجام از اين «ترك اولى» توبه كرد، مى فرمايد: «وذاالنُّونِ» (يونس) را (به يادآور) در آن هنگام خشمگين (از ميان قوم خود) رفت، و چنين مى پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت (اما هنگامى كه در كام نهنگ فرو


1. «كَظيم» صيغه مبالغه از ماده كظم (بر وزن نظم) در اصل به معنى بستن گلوى مشك بعد از پر شدن است، به همين دليل كظيم به كسى گفته مى شود كه مملو از غضب شده و خويشتن دارى مى كند و به اصطلاح دندان بر جگر مى گذارد و صرف نظر مى كند، و غيظ به معنى شدت خشم است كه بر اثر بروز ناملايمات به انسان دست مى دهد و به نظر مى رسد كه غيظ مرحله شديد و بالاى خشم مى باشد بنابراين كظم غيظ به معنى خويشتن دارى و سلطه بر نفس به هنگام بروز شدّت غضب است و اين صفت بسيار بالايى است.

[381]

رفت) در آن ظلمت هاى متراكم صدا زد خداوندا جز تو معبودى نيست، منزّهى تو، من از ستمكاران بودم (وَذَاالنُّونَ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اَنّىِ كُنْتُ مِنَ الظّالِميْنَ).

سرانجام و بعد از تحمل سختى هاى فراوان خداوند توبه او را پذيرفت و بى آنكه در شكم نهنگ هضم شود، او را بيرون فرستاد، با تنى بسيار رنجور و ضعيف و ناتوان.

در اين كه مدت توقف يونس(عليه السلام) در شكم ماهى چقدر بوده چهل روز يا يك هفته يا سه روز، يا طبق روايتى كه از على(عليه السلام) نقل شده نه ساعت، اختلاف است، هر چه بود بسيار جانكاه و ناراحت كننده بود حتى يك لحظه آن.

راستى «يونس» چه «ترك اولى» كرده بود كه مستحق چنين كيفرى شد؟ با اين كه مى دانيم از انبياء گناه و معصيتى سر نمى زند، تصور ابتدايى بر اين است كه خشم و غضب در برابر قوم گمراهى كه دعوت خيرخواهانه پيامبر دلسوزى مانند يونس(عليه السلام)را نمى پذيرند، كاملا طبيعى است، ولى براى پيامبر بزرگى مانند او، اولى اين بود كه پس از آگاهى از اين كه به زودى عذاب الهى براى آن قوم فرا خواهد رسيد، باز هم تا آخرين لحظه آنها را ترك نگويد، و از تأثير سخن مأيوس نشود، و اگر يونس(عليه السلام)خشمگين نمى شد، شايد در كار خود تجديد نظر مى كرد، تجربه نيز نشان داد كه آن قوم در آخرين لحظات بيدار شدند و دست توبه و انابه به درگاه حق برداشتند و خداوند عذاب را از آنان برگرفت.

جايى كه چنين خشمى را ـ كه زياد هم بى دليل نبود ـ خداوند بر پيامبرانش نمى بخشد چگونه شعله هاى خشمى را كه از كينه توزى و انتقام و حسد و خوى هاى رذيله ديگر زبانه مى كشد خواهد بخشيد؟

بديهى است منظور از خشم در اينجا خشم بر قوم گنهكار است، و منظور از جمله (فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ); اين است كه او گمان مى كرد، هجرتش از ميان آن قوم گنهكار كار بدى نيست كه در خور سرزنش و كيفر باشد، و منظور از اعتراف يونس(عليه السلام)به ظلم و ستم همان ظلم و ستم بر خويشتن است كه گرفتار مجازات «ترك اولى» شد.

[382]

و اما آياتى كه از حلم و بردبارى و ترك غضب ستايش مى كند به شرح زير است:

در اوّلين و دوّمين آيه از آيات مورد بحث خداوند، حضرت ابراهيم(عليه السلام) را به عنوان «اوّاه حليم» يا «حليم اوّاه» معرفى مى كند، اوّلى به دنبال داستان سرپيچى آزر (عموى ابراهيم) از دعوت او به سوى توحيد و بت شكنى و استغفار ابراهيم(عليه السلام) براى او، و دومى به دنبال خبردادن فرشتگان از مجازات «قوم لوط» و تقاضاى ابراهيم(عليه السلام)از خداوند در مورد تخفيف مجازات آنان آمده است.

«اَوّاهُ» به معنى كسى است كه مهربان و رحيم است، و براى هدايت افراد دل سوزى فراوان مى كند.(1)

به هر حال توصيف حضرت ابراهيم(عليه السلام) به «اوّاه حليم» يا «حليم اوّاه» كه بيانگر رابطه و نزديكى اين دو وصف با يكديگر است. نشان مى دهد كه فرو بردن غضب و حلم و بردبارى و دلسوزى حتى درباره مجرمان و تلاش براى نجات آنها از چنگال جرم و گناه و كيفر از صفات برجسته اى است كه انبياء بزرگ به آن متّصف بودند.

حضرت ابراهيم(عليه السلام) نه تنها در برابر عمويش «آزر» كه مردى متعصب و لجوج بود حلم و بردبارى نشان مى داد بلكه حتى در برابر «قوم لوط» با آن آلودگى هاى عجيب، دلسوزى داشت كه اگر ممكن باشد آنها را از اين آلودگى ها و گناهان بزرگ رهايى بخشد تا گرفتار عذاب الهى نشوند.

ولى فرمان الهى فرا رسيد كه همين اندازه حلم و بردبارى در برابر عمو و قوم لوط كافى است، آنها قابل هدايت نيستند. و مخصوصاً قوم لوط گرفتار آن عذاب شديد و كوبنده شدند.

* * *

 

در ششمين آيه خداوند، يكى از مواهب بزرگ خويش را بر ابراهيم مى شمرد،


1. البته براى «اوّاه» معناى ديگرى ذكر شده، ولى مناسب همان معنى است كه در بالا گفته شده و در اصل «اوّاه» به معنى كسى است كه فراوان آه مى كشد خواه به خاطر توبه باشد يا مسؤوليت، يا دلسوزى نسبت به مردم.

[383]

مى فرمايد: (دعاى او را درباره فرزند اجابت كرديم و) او را به نوجوانى حليم و بردبار و پر استقامت بشارت داديم (فَبَشَّرْناهُ بِغُلام حَليم).

جالب اين كه از ميان تمام صفات برجسته انسان، در اين آيه تنها روى صفت حلم و بردبارى تكيه شده است.

راغب در كتاب مفردات مى گويد: حلم به معنى خويشتن دارى به هنگام هيجان غضب است و از آنجا اين حالت از عقل و خرد ناشى مى شود كه گاه حلم به معنى عقل و خرد نيز به كار رفته است.

اين پيشگويى درباره «اسماعيل» تحقق يافت، هنگامى كه به صورت جوان نورسى درآمد هوشيارى و عقل و حلم و بردبارى خود را به هنگام فرمان الهى درباره ذبح او نشان داد و همان گونه كه در آيه بعد از آن آمده است، «به پدرش عرض كرد: «يا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرْ; پدر جان آنچه را دستور دارى انجام ده» و در برابر مسأله ذبح تا آخرين مرحله كه فرمان خوددارى به ابراهيم(عليه السلام) داده شد خونسرد و تسليم بود.

* * *

 

در هفتمين آيه كه بيان صفات «عبادالرّحمن» (بندگان خاص خدا) مى كند در ضمن صفات برجسته دوازده گانه آن ها اين صفت را بر مى شمرد، «هنگامى كه جاهلان آن ها را خطاب مى كنند (و سخنان ناموزون به آنها نثار مى كنند) آنها در پاسخ سلام مى گويند (و از كنار آنها با حلم و بزرگوارى مى گذرند) «وَاِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً».

گرچه در اين آيه واژه حلم به كار نرفته، ولى مفهوم مجموع آيه آن است كه بندگان خاص خدا در برابر ناملايمات مخصوصاً سخنان زشت جاهلان خشمگين نمى شوند و بردبارى نشان مى دهند، و خود را از شر درگيرى با اين گونه افراد به وسيله حلم و بردبارى رهايى مى بخشند.

در حديثى كه در تفسير آيه آمده است چنين مى خوانيم كه: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)روزى فرمود: جمعى از امت من باشند كه من آنها را دوست دارم و آنها نيز مرا

[384]

دوست دارند، و آنها هنوز به وجود نيامده اند، گويا ايشان را مى بينم (سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) بخشى از اوصاف برجسته آنها را شمرد تا به اينجا رسيد) و به صفت صبر و حلم آراسته باشند...و در طريق رفق و مدارا سلوك كنند، كسى عرض كرد يا رسول اللّه با غلامان خود رفق و مدارا كنند، فرمود: نه، آنها غلام ندارند و خودشان خدمت خويش را انجام مى دهند، بلكه با جاهلان و سفيهان مدارا نمايند سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمُشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْناً وَ اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُوُنَ قالُوا سَلاماً).(1)

منظور از سلام در اينجا اين است با آنها با مسالمت رفتار مى كنند و پاسخى كه توأم با مقابله به مثل و لغو و دشنام باشد نمى گويند و به سخنان زشت آنها بى اعتنا هستند گويى اصلا نشنيده اند.

* * *

 

در هشتمين و آخرين آيه مورد بحث كه در سوره اعراف آمده است سه دستور مهم در عبارت كوتاهى به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ـ به عنوان نماينده همه مؤمنان ـ داده شده است مى فرمايد: عذرشان را بپذير و به نيكى ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنها ستيزه مكن) (خُذِالْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِيْنَ).

طبيعى است روى گردانى از جاهلان به معنى حلم و بردبارى و ترك هر گونه پرخاشگرى در برابر آنان است. بلكه مى توان گفت: دو جمله قبل هم كه دستور به مدارا و پذيرش عذر به دعوت نيكى ها مى دهد به نوعى دلالت بر همين معنى دارد. راه و رسم پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز هميشه همين بود كه در برابر جاهلان و نابخردان نهايت صبر و حوصله و تحمل و بردبارى را نشان مى داد و هرگز به خاطر سخنان ناموزون و كارهاى بى ادبانه آنها خشم و غضب بر او چيره نمى شد.

آيه بعد از اين آيه كه مى گويد: اگر وسوسه هاى شيطان به تو برسد، به خدا پناه بر


1. تفسير منهج الصادقين، جلد 6، صفحه 417، (مطابق نقل تفسير اثنى عشرى ذيل آيه مورد بحث) و تفسير روح البيان، جلد 6، صفحه 241 (ذيل آيه مورد بحث).

[385]

كه او شنونده و دانا است (وَ اِمّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ اِنَّهُ سَميعٌ عَليمٌ) مى تواند اشاره ديگرى به اين معنى باشد كه آتش خشم و غضب يك انگيزه شيطانى است كه هر كس در برابر آن بايد به خدا پناه برد.

شاهد اين سخن روايتى است كه در تفسير روح البيان در ذيل اين آيه آمده است هنگامى كه آيه اول نازل شد ودستور بردبارى در برابر جاهلان داد پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله) عرضه داشت «كَيْفَ يا رَبِّ وَ الْغَضبُ; چگونه مى توانم تحمل كنم» در حالى كه خشم و غضب حاصل مى شود؟» آيه بعد نازل شد و حضرت دستور داد كه در برابر تحريكات شيطانى به خدا پناه ببر.(1)

در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه جامع ترين آيات قرآن درباره مكارم اخلاق، همين آيه است.(2)

راستى هم چنين است زيرا در برابر خطاها، عفو و پذيرش عذر را در پيش گرفتن، و همه مردم را دعوت به نيكى نمودن، و با جاهلان و نابخردان درگير نشدن، سه برنامه مهم در رابطه با زندگى اجتماعى و فعاليت هاى جمعى است كه اگر هر سه با شرايط خاصش پياده شود، اكثر مشكلات اجتماعى حل خواهد شد.

* * *

 

از مجموع آيات فوق اهميت فضيلت اخلاقى حلم و بردبارى و خطرات رذيله خشم و غضب به خوبى آشكار مى شود.

 

خشم و غضب در روايات اسلامى

در روايات اسلامى تعبيرات عجيب و تكان دهنده اى درباره خشم و غضب وارد شده است، كه از خطرات اين رذيله اخلاقى به خوبى پرده بر مى دارد، دوازده حديث كه ذيلا از نظر شما عزيزان مى گذرد، گلچينى از آنها است.


1.تفسير روح البيان، جلد 3، صفحه 298، ذيل آيه.

2. مجمع البيان، ذيل آيه.

[386]

1ـ در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «اَلْغَضَبُ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّيْطانِ; غضب، آتش پاره سوزان و برافروخته اى است از سوى شيطان».(1)

2ـ در حديث ديگرى از همان حضرت(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَلْغَضَبُ يُفْسِدُ الاِْيْمانَ كَما يُفْسِدُ الصَّبْرُ اَلْعَسَلَ; غضب ايمان را فاسد مى كند همان گونه كه صبر (داروى بسيار تلخى است كه در تلخى ضرب المثل است) عسل را خراب مى كند».(2)

3ـ در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «اَعْدَى عَدُوٍّ لِلْمَرْءِ غَضَبُهُ وَ شَهْوَتُهُ، فَمَنْ مَلَكَهُما عَلَتْ دَرَجَتَهُ وَ بَلَغَ غايَتَهُ; سخت ترين دشمن انسان غضب و هواى نفس او است، هر كس بتواند اين دو را مهار كند، درجه او بلند مى شود، و به آخرين مرحله كمال مى رسد».(3)

4ـ در حديث ديگرى از همان امام همام مى خوانيم: «اَلْغَضَبُ نارٌ مُوْقَدَةٌ، مَنْ كَظَمَهُ اَطْفَأَها، وَ مَنْ اَطْلَقَهُ كانَ اَوَّلُ مُحْتَرِق بِها; غضب آتش برافروخته اى است كه هر كس آن را فرو برد، آن آتش را خاموش كرده، وهر كس جلو آن را رها كند، نخستين كسى است كه به آن آتش مى سوزد».(4)

5ـ در عبارت گوياى ديگرى از آن بزرگوار آمده است: «لَيْسَ لاِِبْليْسَ جُنْدٌ اَشَدُّ مِن النِّساءِ الْغَضَبِ; براى شيطان سپاهى قوى تر از زنان (فاسد) و غضب نيست».(5)

6ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) در يك جمله كوتاه و بسيار پر معنى مى خوانيم: «اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ; خشم و غضب كليد تمام بدى ها است».(6)

7ـ خطرات غضب به قدرى است كه امام سجاد(عليه السلام) در يكى از دعاهاى معروف صحيفه سجاديه از آن به خدا پناه مى برد و عرضه مى دارد: «اَلّلهُمَّ اِنّى اَعُوْذُبِكَ مِنْ هَيَجانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ وَ ضَعُفَ الصَّبْرِ وَ قِلَّةَ الْقَناعَةِ; خداوندا من به تو پناه مى برم از هيجان حرص و شدت غضب و چيره شدن حسد و ضعف شكيبائى و كمى قناعت».(7)


1.بحارالانوار، جلد 70، صفحه 265.

2.همان مدرك.

3. شرح غرر، جلد 2، صفحه 454، حديث 3269.

4. همان، صفحه 47، حديث 1787.

5. آثار الصادقين، جلد 15، صفحه 454.

6.اصول كافى، جلد 2، صفحه 303.

7.صحيفه سجاديه، دعاى 8.

[387]

8ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «اِيّاكَ وَ الْغَضَبَ فَاَوَّلُهُ جُنُونٌ وَ آخِرُهُ نَدَمٌ; از غضب بپرهيز كه آغازش ديوانگى و آخرش پشيمانى است».(1)

9ـ از همان بزرگوار در تعبير گوياى ديگرى در رابطه منفى غضب و عقل مى خوانيم: «عِنْدَ غَلَبَةِ الْغَيْظِ وَ الْغَضَبِ يُخْتَبَرُ حِلْمُ الْحُلُماءِ; به هنگام غلبه خشم و غضب عقل عاقلان به آزمون گذارده مى شود».(2)

10ـ و نيز در گفتار پر معناى ديگر درباره عواقب دردناك غضب مى فرمايد: «عُقُوبَةُ الْغَضُوبِ وَ الْحَقُودِ وَ الْحَسُودِ تَبْدَءُ بِاَنْفُسِهِمْ; كيفر افراد خشمگين و كينه توز و حسود، قبل از هر كس دامن خود آنها را مى گيرد».(3)

11ـ از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «مَنْ كَفَّ غَضَبَه سَتَر اللّهُ عَوْرَتَهُ; كسى كه خشم خود را باز دارد، خداوند عيوب او را مستور مى دارد».(4)

12ـ اين بحث را با حديث ناب ديگرى پايان مى دهيم ـ هر چند احاديث معصومين(عليهم السلام) در اين زمينه بسيار فراوان و پربار است ـ امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «اَىُّ شىء اَشَدُّ مِنَ الْغَضَبِ اِنَّ الرَّجُلَ اِذا غَضِبَ يَقْتُلُ النَّفْسَ وَ يَقْذِفُ الُْمحْصَنَ; چه چيز بدتر از غضب است، هنگامى كه انسان خشمگين مى شود، آدم مى كشد و افراد پاك را دشنام مى دهد و متهم مى سازد».(5)

* * *

 

از روايات بالا ـ كه گلچينى از روايات زيادى بود كه در نكوهش غضب وارد شده است ـ ابعاد فاجعه اى كه غضب و خشم در زندگى انسان مى آفريند به خوبى روشن شد، در حقيقت همان گونه كه در روايات بالا آمد خشم بدترين دشمن انسان، آتش سوزان، خطرناكترين لشكر شيطان، كليد تمام بدى ها، آغازش جنون و پايانش پشيمانى است.


1.شرح غرر، جلد 2، صفحه 286، حديث 2635.

2. همان، جلد 4، صفحه 326، حديث 6225.

3. همان، صفحه 361، حديث 6325.

4.المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 293.

5.سفينة البحار، ماده غضب.

[388]

اثرات ويرانگر غضب و پيامدهاى آن

كمتر صفتى از صفات رذيله است كه به اندازه غضب ويرانى به بار مى آورد و اگر فهرستى از آثار سوء غضب نوشته شود، معلوم مى گردد كه اثرات سوء آن از بسيارى از اخلاق رذيله بيشتر است، و از جمله مى توان امور زير را برشمرد:

1ـ قبل از هر چيز بايد به اين نكته توجه داشت كه خشم و غضب دشمن آدمى است و به هنگام هيجان غضب، عقل به كلى از كار مى افتد، و انسان ديوانهوار حركاتى را انجام مى دهد كه نه تنها مايه تعجب همه اطرافيانش مى گردد، بلكه خود او نيز بعد از فرو نشستن آتش غضب، از كارهايى كه در آن حال انجام داده است در تعجب و وحشت فرو مى رود، در آن حال گاهى ديوانهوار به هر كس حتى نزديكترين دوستان خود حمله مى كند، دست او تا مرفق در خون بى گناهان فرو مى رود، مى زند، درهم مى شكند، مى كوبد و ويران مى كند، درست همانند يك ديوانه خطرناك.

لذا اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حديثى مى فرمايد: «اَلْغَضَبُ يُفْسِدُ الاَْلْبابَ وَ يُبْعِدُ مِنَ الصَّوابِ; غضب عقل آدمى را فاسد مى كند، و انسان را از كار صحيح دور مى سازد».(1)

و نيز به همين دليل در روايات اسلامى آمده است كه اگر بخواهيد ميزان عقل انسان ها را به دست آوريد، به مقدار مالكيت آنها بر نفس و اعصابشان به هنگام غضب نگاه كنيد، در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است: «لايُعْرَفُ الرَّأىُ عِنْدَ الْغَضَبِ; فقط در موقع غضب مى توان عقل و رأى افراد را سنجيد».(2)

2ـ غضب موجب تباهى ايمان است، زيرا افراد عصبانى نه تنها مرتكب گناهان كبيره مى شوند كه با ايمان صحيح سازگار نيست، بلكه گاهى به ساحت مقدس پروردگار نيز ـ نعوذ باللّه ـ جسارت مى كنند، و يا بر حكمت و قسمت و تدبير او خرده مى گيرند كه اين مرحله اى است بسيار خطرناك.

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation