بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

ديگر اين كه دروغ انسان را از نماز شب محروم مى سازد، در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم «اِنَّ الرَّجُلَ لَيَكْذِبُ الْكِذْبَةَ فَيُحرَمُ بِها صَلاةَ الْلَيْلِ، فَاِذا حُرِمَ صَلاةُ اللَيْلِ حُرِمَ بِها الرِّزْقُ; گاه انسان دروغى مى گويد و از نماز شب محروم مى شود، و هنگامى كه از نماز شب محروم مى شود از روزى (وسيع) محروم مى گردد».(2)

ديگر اين كه دروغ گفتن باعث عدم قبولى بعضى از عبادات مى شود همان گونه كه درباره روزه داران آمده است در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «فَاِذا صُمْتُمْ فَاحْفَظُوا اَلْسِنَتَكُمْ عَنِ الْكِذْبِ وَ غَضُّوا اَبْصارَكُمْ; هنگامى كه روزه مى گيريد زبان را از دروغ حفظ كنيد، و چشمان خود را (از نگاه گناه آلود) فرو گيريد».(3)

اين حديث دليل بر آن است كه اين گونه اعمال از ارزش روزه مى كاهد.

ديگر اين كه دروغ گفتن گاه سبب مى شود كه بركات الهى از انسان قطع گردد، چنان كه در حديثى از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) مى خوانيم: «اِذا كَذِبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ; هنگامى كه زمامداران دروغ بگويند باران قطع مى شود».(4)

بعضى آثار براى دروغ در روايات آمده كه هم ممكن است جنبه معنوى داشته باشد هم جنبه اجتماعى و ظاهرى، از جمله از روايات متعددى استفاده مى شود كه دروغ از روزى انسان مى كاهد و سبب فقر و تنگدستى مى شود.


1.نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 6، صفحه 357.

2.بحارالانوار، جلد 69، صفحه 260.

3.وسائل الشيعه، جلد 7، صفحه 119، حديث 13.

4.مسند الامام الرضا(عليه السلام)، جلد 1، صفحه 280.

[234]

در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «اِعْتِيادُ الْكِذْبِ يُورِثُ الْفَقْرُ; عادت كردن به دروغ گويى سبب فقر و تنگدستى است».(1)

و در حديث ديگرى از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَلْكِذْبُ يُنَقِّصُ الرِّزْقَ; دروغ از روزى انسان مى كاهد».(2)

اين كاهش رزق ممكن است از آثار زيانبار معنوى دروغ باشد، و يا از آثار ظاهرى و اجتماعى، چرا كه دروغگو اعتماد مردم را از دست مى دهد و بااز دست دادن اعتماد عمومى فعاليت اقتصادى او محدود مى شود، و همين امر سبب نقصان رزق و روزى او مى شود.

 

انگيزه هاى دروغ

دروغ مانند ساير صفات رذيله سرچشمه هاى مختلفى دارد كه مهمترين آنها به شرح زير است:

1ـ ضعف ايمان و اعتقاد. چرا كه اگر دروغگو به علم و قدرت خداوند و وعده هاى او اعتماد كافى داشته باشد هرگز براى رسيدن به اموال دنيا يا تحصيل جاه و مقام، دروغ نمى گويد و موفقيت خود را در دروغ گويى نمى بيند. از فقر نمى ترسد، از پراكنده شدن مردم و بر باد رفتن نفوذ اجتماعى خود هراس ندارد و مقام و قدرت را از سوى خدا مى داند و براى حفظ آن به دروغ متوسل نمى شود. لذا در روايتى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «جانِبُوا الْكِذْبَ فَاِنَّ الْكِذْبَ مُجانِبُ الاِْيْمانِ; از دروغ كناره گيرى كنيد، چرا كه دروغ از ايمان جدا است».(3)

2ـ ديگر از سرچشمه هاى دروغ ضعف شخصيت و عقده حقارت است، افرادى كه گرفتار اين ضعف ها هستند، براى پوشاندن ضعف خود متوسل به دروغ مى شوند. در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «لايَكْذِبُ الْكاذِبُ اِلاّ مِنْ مَهانَةِ نَفْسِهِ عَلَيْهِ; كسى دروغ نمى گويد مگر به خاطر بى ارزش بودن خودش در نظر خويش».(4)


1.بحارالانوار، جلد 69، صفحه 261.

2.ميزان الحكمه، حديث 17463.

3.بحارالانوار، جلد 66، صفحه 386.

4.كنزالعمّال، حديث 8231 (جلد 3، صفحه 625).

[235]

3ـ بسيار مى شود كه حسد و بخل و تكبر و خودبرتربينى و عداوت نسبت به افراد سرچشمه دروغ گفتن و تهمت زدن نسبت به آنها مى شود، و يا دروغ گفتن درباره خويش به خاطر كبر و غرور، و تا اين سرچشمه ها گرفته نشود، دروغ هم ادامه خواهد يافت.

منافقان نيز براى پوشاندن چهره واقعى خود به دروغ متوسل مى شوند همان گونه كه قبلا به آن اشاره شد.

4ـ بيمارى هاى اخلاقى جامعه و انحراف از مسير حق و آلودگى به انواع گناهان سبب تشويق عده اى به دروغ مى شود، تا آنجا كه مى گويند اگر به دروغ متوسل نشويم زندگى كردن در اين اجتماع براى ما مشكل است، و يا كسب و تجارت ما مى خوابد.

5ـ علاقه شديد به دنيا و حفظ مقامات آن نيز يكى ديگر از عوامل مهم شيوع دروغ ـ حتى دروغ بر خدا و پيامبر ـ مى گردد.

در خطبه 147 نهج البلاغه مى خوانيم كه على(عليه السلام) فرمود: «وَ اِنَّهُ سَيَأتى عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِى زَمانٌ لَيْسَ فِيهِ شَىءٌ اَخْفى مِنَ الْحَقِّ وَ لا اَظْهَرَ مِنَ الْباطِلِ وَ لا اَكْثَرَ مِنَ الْكِذْبِ عَلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ; بعد از من زمانى براى شما فرا مى رسد كه چيزى پنهان تر از حق و آشكارتر از باطل و فراوان تر از دروغ به خدا و پيامبرش نيست».

 

طرق درمان دروغ

براى ريشه كن كردن اين صفت رذيله (دروغ گويى) از همان طرقى بايد وارد شد كه در طريق درمان ساير رذايل اخلاقى وارد مى شويم; يعنى نخست به سراغ ريشه ها برويم، چرا كه تا ريشه ها قطع نشود، اين نهال شوم همچنان پابرجاست. اگر انگيزه دروغ گويى ضعف ايمان نسبت به توحيد افعالى است، بايد پايه هاى ايمان را تقويت كرد، خدا را قادر بر همه چيز دانست، رزق و روزى و موفقيت و عزّت و آبرو را به دست او بدانيم، تا ضعف هايى كه سبب توسل به دروغ مى شود برطرف گردد.

و اگر انگيزه آن حسد و بخل و كبر و غرور است بايد به درمان آنها پرداخت و به

[236]

يقين اگر اين ريشه ها تدريجاً قطع شود، چيزى جز صداقت و راستى باقى نخواهد ماند.

و از سوى ديگر بايد روى پيامدهاى سوء زيانبار دروغ كه سبب تيره روزى و بدبختى و رسوايى در دنيا و آخرت مى شود انديشيد، و به يقين هر كس در اين ها كه به طور مشروح سابقاً بيان كرديم، به ويژه در روايات پر محتوايى كه در اين زمينه وارد شده درست بينديشد تأثير مهم بازدارنده اى دارد.

و اگر اشخاصى كه مبتلا به اين رذيله اخلاقى هستند از دوستان ناباب و دروغگو و محيط هايى كه آنها را به دروغ تشويق مى كند بپرهيزند سريع تر درمان مى شوند، همان گونه كه پرهيز از افراد آلوده به بيمارى هاى جسمى و محيط هاى آلوده به ميكرب بيمارى ها سبب سرعت بهبود اين بيمارى خواهد شد.

رهبران جامعه و بزرگ خانواده نيز نقش مؤثرى مى تواند در عادت دادن مردم به راست گويى داشته باشند چرا ك وقتى افراد يك جامعه يا اعضاء خانواده چيزى جز صدق و راستى از بزرگترها نبينند به سرعت به صدق و راستى روى مى آورند و به عكس، يك دروغ كه از آنان صادر شود زمينه هاى آلودگى جامعه يا خانواده را به اين صفت رذيله فراهم مى سازند.

در ضمن نبايد طرق دروغگويى را به مردم ياد داد، در حديثى مى خوانيم كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «لا تُلَفِّنُوا الْناسَ فَيَكْذِبُونَ فَاِنَّ بَنِى يَعْقُوبَ لَمْ يَعْلَمُوا اِنَّ الذِّئبَ يَأْكُلُ الاِْنْسانَ فَلَمّا لَقَّنَهُمْ اِنّى اَخافُ اَنْ يَأْكُلُهُ الذِّئْبُ. قالُوا اَكَلَهُ الذِّئْبُ; هرگز تلقين دروغ به مردم نكنيد، چرا كه فرزندان يعقوب (تا آن زمان) نمى دانستند كه گرگ ممكن است انسان را بخورد، هنگامى كه پدرشان يعقوب به آنها (سفارش كرد مراقب يوسف باشند و) گفت من از اين بيم دارم كه گرگ او را بخورد (آنها ياد گرفتند و) گفتند يوسف را گرگ خورد (در حالى كه دروغ مى گفتند و يوسف در چاه كنعان بود)».(1)

آرى اين ترك اولى بهانه اى به دست پسران يعقوب داد.


1.كنزالعمال، جلد 3، صفحه 624، حديث 8228.

[237]

ايجاد شخصيت در افراد، يكى ديگر از مؤثرترين طرق درمان دروغ است زيرا همان گونه كه در گذشته اشاره كرديم يكى از عوامل مهم دروغ گويى احساس حقارت و كمبود شخصيت است، و دروغ گو مى خواهد با لاف زدن آن را جبران كند، و اگر احساس كند صاحب استعدادها و نيروهايى است كه با پرورش آن مى تواند به مقامات عالى در جامعه برسد نيازى به توسل جستن به دروغ براى ايجاد شخصيت كاذب در خود نمى بيند.

به ويژه اگر به آنها توجه داده شود كه راستگويان و صدّيقان در پيشگاه خدا در صف انبياء و شهيدان هستند و رفيق و همنشين آنان در قيامت خواهند بود به يقين براى ترك دروغ و اقبال به راست گويى تشويق خواهند شد، قرآن كريم مى فرمايد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِينَ وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفِيقاً; و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند (در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنان تمام كرده از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان، و آنها رفيق هاى خوبى هستند».(1)

اين نكته نيز قابل توجه است كه نفوذ صفت زشت دروغگويى مانند صفات ديگر در وجود انسان از جاهاى ساده و كوچك شروع مى شود و تدريجاً انسان را به دروغ هاى خطرناك مى كشاند همان گونه كه امام سجاد(عليه السلام) فرمود: «اِتَّقُوا الْكِذْبَ فِى صَغِير وَ كَبير فِى كُلِّ جِدٍّ وَ هَزْل فَاِنَّ الرَّجُلَ اِذا كَذِبَ فِى الصَّغيرِ اِجْتَرَءَ عَلَى الْكَبيرِ; از دروغ بپرهيز خواه كوچك باشد يا بزرگ، جدّى باشد يا شوخى، چرا كه انسان هنگامى كه در موضوعات كوچك دروغ بگويد جرئت مى كند كه دروغ بزرگ هم بگويد».(2)

 

استثنائات دروغ

با اين كه دروغ از مهمترين گناهان است و خطرات زيادى براى هر انسانى از نظر مادى و معنوى، فردى و اجتماعى دارد، ولى باز هم مواردى دارد كه به صورت


1.نساء، آيه 69.

2.بحارالانوار، جلد 69، صفحه 235.

[238]

استثناء در روايات اسلامى و سخنان فقها و علماى اخلاق به پيروى از آن احاديث آمده است.

اين موارد عمدتاً عبارتند از:

1ـ دروغ براى اصلاح ذات البين;

2ـ دروغ براى اغفال دشمن در ميدان جنگ;

3ـ در مقام تقيّه;

4ـ براى دفع شرّ ظالمان;

5ـ در تمام مواردى كه جان و ناموس انسان به خطر مى افتد و براى نجات از خطر راهى جز توسل به دروغ نيست.

تمام موارد را مى توان در يك قاعده كلى خلاصه كرد و آن اين كه هدف هاى مهمترى به خطر بيفتد و براى دفع آن خطرات، توسل به دروغ ضرورت داشته باشد، و به تعبير ديگر تمام اين موارد مشمول قاعده اهم و مهم است فى المثل انسان در چنگال جمعى متعصّب و بى منطق و بى رحم گرفتار مى شوند و از مذهب او سؤال مى كنند اگر حقيقت بگويد فوراً خون او را مى ريزند عقل و شرع در اينجا اجازه مى دهند كه انسان با پاسخ دروغين جان خود را از شرّ آنها نجات دهد. يا در مواردى كه اختلاف شديدى در ميان دو نفر بروز كرده و انسان مى تواند با گفتن دروغى (مثلا فلان كس به تو علاقه زياد دارد و بارها در پشت سر ذكر خير شما را مى گفت) صلح و صفا و آشتى در ميان آن دو برقرار سازد و امثال اين اهداف مهم، نه اين كه انسان به خاطر منافع شخصى و كارهاى جزئى متوسل به دروغ شود، و اين استثنائات ضرورى را دستاويزى براى توسل به دروغ سازد، و به بهانه استفاده از استثنائات دروغ براى هر موضوع جزئى دروغ بگويد.

در واقع تجويز دروغ در اين موارد مانند حلال بودن خوردن مردار (اكل ميته) در موارد ضرورت است كه بايد به مقدار ضرورت و تنها در مواردى كه راهى جز آن نيست اكتفا شود.

دليل اين استثنائات علاوه بر قاعده عقلى بالا (قاعده اهم و مهم) روايات

[239]

متعددى است كه منابع مختلف اسلامى از معصومين(عليهما السلام) نقل شده است.

در حديث معروفى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «لَيْسَ شَىْءٌ مِمّا حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ وَقَدْ اَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ اِلَيْهِ; هيچ حرامى الهى نيست مگر اين كه خداوند آن را براى كسى كه مضطر شده است حلال فرموده».(1)

2ـ از حضرت على(عليه السلام) نقل شده است كه مى گويد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اِحْلِفْ بِاللّهِ كاذِباً وَ نَجِّ اَخاكَ مِنَ القَتْلِ; سوگند دروغ به نام خدا ياد كن و برادرت را از كشته شدن (به ناحق) نجات ده».(2)

3ـ در حديث ديگرى از همان حضرت(صلى الله عليه وآله) آمده است كه فرمود: «كُلُّ الْكِذْبِ يَكْتُبُ عَلى إبنِ آدَمِ اِلاّ رَجُلٌ كَذَبَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ يُصْلِحُ بَيْنَهُما; هر دروغى در نامه عمل انسان نوشته مى شود، مگر كسى كه دروغ در ميان دو نفر بگويد تا ميان آن دو صلح برقرار گردد».(3)

4ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «اَلْكِذبُ مَذُمُومٌ اِلاّ فِى اَمْرَيْنِ دَفْعُ شَرِّ الْظَّلَمَةِ وَ اِصْلاحُ ذاتِ الْبَيْنِ; دروغ نكوهيده است مگر در دو چيز، دفع شر ظالمان و اصلاح ذات البين».(4)

5ـ در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چنين نقل شده است: «كُلُّ الْكِذْبِ مَكْتُوبٌ كِذْباً لا مَحالَةَ اِلاّ اَنْ يَكْذِبُ الرَّجُلُ فِى الْحَرْبِ فَاِنَّ الْحَرْبَ خُدْعَةٌ اَوْ يَكُونُ بَيْنَ رَجُلَيْنِ شَخناءٌ فَيُصْلِحُ بَيْنَهُما اُوْ يُحَدِّثُ اِمْرَأَتَهُ يُرْضِيها; تمام دروغ ها حتماً دروغ نوشته مى شود، مگر اين كه انسان در جنگ دروغ بگويد، زيرا (يكى از طرق پيروزى در) جنگ فريب (دشمن) است، يا در ميان دو نفر كينه و عدواتى باشد و او (به وسيله دروغ) ميان آنها صلح و آشتى برقرار سازد، يا با همسرش سخن مى گويد (كه واقعيت ندارد) به خاطر اين كه او را راضى كند».(5)

منظور از جمله اخير اين نيست كه انسان هر چه بخواهد به همسرش دروغ بگويد بلكه ناظر به مواردى است كه همسر انسان توقّعات نابجايى دارد، كه در


1.بحارالانوار، جلد 101، صفحه 284.

2.وسائل الشيعه، جلد 16، صفحه 134، (حديث 4 باب 12 از كتاب الايمان).

3.المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 245.

4.بحارالانوار، جلد 69، صفحه 263.

5.المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 245.

[240]

امكانات شوهر نمى گنجد، او با وعده دروغين، سر و صداى او را خاموش مى كند، و اى بسا با گذشت زمان فراموش مى شود، و درگيرى و منازعه اى پيش نخواهد آمد.

اين معنى در مورد توقّعات غير منطقى شوهر نيز صادق است، و در بعضى از روايات نيز به آن اشاره شده است.(1)

 

راه فرار از دروغ (توريه)

توريه (بر وزن توصيه) به سخنى گفته مى شود كه شنونده از آن چيزى مى فهمد و گوينده از آن چيز ديگرى را اراده مى كند، يا به تعبير ديگر سخنى است دو پهلو، كه عبارت تاب هر دو معنى را دارد، و افرادى كه مقيد به پرهيز از دروغ هستند گاه به آن متوسل مى شوند، تا هم دروغ نگفته باشند و هم شنونده از اسرار آنها آگاه نشود.

مثال هاى زير مى تواند اين معنى را كاملا روشن كند:

1ـ كسى از ديگرى سؤال مى كند آيا اين كار خلاف را تو كرده اى؟ او در جواب مى گويد استغفراللّه پناه به خدا مى برم (شنونده از اين سخن نفى آن كار را مى فهمد در حالى كه گوينده منظورش استغفار از عمل خلافى بوده است كه انجام داده است).

2ـ كسى از ديگرى سؤال مى كند فلان كس نزد تو از من بدگويى كرد، او مى گويد: مگر چنين چيزى ممكن است (شنونده از اين جواب نفى آن كلام را مى فهمد، در حالى كه منظور گوينده از آن كلام تنها يك استفهام بود).

3ـ كسى در خانه ديگرى مى آيد و مى گويد: فلان كس خانه است؟ او اشاره به پشت در خانه مى كند مى گويد اينجا نيست (شنونده تصوّر مى كند در خانه نيست، در حالى كه گوينده منظورش پشت در خانه بوده است).

4ـ از يكى از دانشمندان سؤال كردند، جانشين بلافصل پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه بود؟ او كه در شرائطى بود كه نمى بايست عقيده خود را صريحاً بيان كند در جواب گفت: «مَنْ بِنْتُهُ فِى بَيْتِهِ; آن كس كه دخترش در خانه او بود» (شنونده چنين فكر مى كرد كه منظورش


1.بحارالانوار، جلد 69، صفحه 243.

[241]

اين است كسى كه دخترش در خانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود يعنى ابوبكر) ولى منظور گوينده اين بود آن كسى كه دختر پيامبر(صلى الله عليه وآله) فاطمه زهرا(عليها السلام) در خانه او بود، يعنى على(عليه السلام).

5ـ در داستان سعيد بن جبير و حجاج مى خوانيم هنگامى كه حجاج از او سؤالاتى كرد، مى خواست بهانه اى براى قتل او بتراشد، پرسيد تو مرا چگونه آدمى مى دانى؟ گفت: انت عادل (عادل در لغت عرب دو معنى دارد يكى به معنى عدالت پيشه و ديگر به معنى شخص كافر است كه عديل و شريك براى خدا قائل است، همان گونه كه قرآن مى گويد: «ثُمَ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ; كافران براى پروردگار خود، شريك و شبيه قرار مى دهند».(1)

از آنچه در بالا آمد روشن شد كه توريه هرگز دروغ نيست، چرا كه نيّت گوينده سخن راستى بوده و عبارات او نيز تاب آن معنى را داشته است هر چند شنونده به خاطر ذهنيت خودش چيز ديگرى را از آن فهميده و معلوم است اشتباه شنونده در فهم معنى كلام ارتباطى به گوينده ندارد.

و از اينجا روشن مى شود در مواردى كه به خاطر ضرورت هاى مهمى دروغ گفتن جايز است، اگر انسان بتواند توريه كند بايد به آن متوسل شود و از دروغ بپرهيزد، بنابراين دروغ گفتن تنها در ضرورتى مجاز است كه راه توريه بسته باشد، و به اصطلاح علمى مندوحه اى در كار نباشد.

و از اينجا روشن مى شود اين كه افرادى مانند غزالى توريه را مصداق كذب مى دانند، ولى مى گويند ميزان زشتى و فساد آن از كذب هاى معمولى كمتر است درست نيست، مگر اين كه توريه را طور ديگرى تفسير كرده باشد كه واقعاً مصداق دروغ باشد.

به هر حال زشتى و فساد دروغ به قدرى زياد است كه انسان تا ممكن است بايد از آن بپرهيزد، هر چند از طريق توسل به توريه باشد.

مواردى از سخنان انبياء در قرآن مجيد ديده مى شود كه در روايات اسلامى آنها را به عنوان توريه معرفى كرده اند نه دروغ.

مانند گفتگوى ابراهيم(عليه السلام) با بت پرستان بابل كه وقتى از او سؤال كردند تو اين بلا


1.انعام، آيه 1.

[242]

را بر سر خدايان ما آورده اى، او در پاسخ گفت: «بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمُ هَذا فَاسْئَلُوهُمْ اِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ; (ابراهيم) گفت بلكه اين كار را بزرگشان كرده است از آنها بپرسيد اگر سخن مى گويند».(1)

گرچه شنونده از اين عبارت ممكن است چنين بفهمد كه ابراهيم بت شكنى را به بت بزرگ نسبت داده است، ولى جمله «اِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ» (اگر آنها سخن مى گويند) به عنوان شرط براى اين نسبت قرار داده شده، يعنى اگر آن ها مى توانند حرف بزنند كار كارِ آن بت بزرگ است.

همچنين جمله «اِنَّكُمْ لَسارِقُونَ; شما سارق هستيد»(2) كه كارگزاران يوسف(عليه السلام) به برادران گفتند با توجه به آيات قبل از آن چنين در ذهن منعكس مى كند كه آنها پيمانه شاه را دزديده بودند، در حالى كه منظورشان سرقت يوسف(عليه السلام) از پدر در كنعان بود.

كوتاه سخن اين كه توريه و گفتن سخنان دو پهلو هرگز مصداق كذب نيست هر چند مخاطب به خاطر ذهنيتش چيزى از آن مى فهمد كه با واقعيت مطابقت ندارد، اما متكلم منظورش مفهوم صحيح و درستى است و آنها كه مقياس صدق و كذب را ظاهر كلام مى دانند، نه مراد و مقصود گوينده ممكن است توريه را نوعى دروغ خفيف بدانند در حالى كه چنين نيست، معيار صدق و كذب، مراد و مقصود گوينده است كه قابل تطبيق بر محتواى عبارت باشد.

مثلا كسى از ديگرى مى پرسد: اين لباس را فلان كس به شما اهداكرده است؟ مخاطب كه مايل نيست اين مطلب را صريحاً نفى كند در جواب به صورت توريه مى گويد: خدا او را عمر دهد. اى بسا شنونده از اين سخن چنين استنباط كند كه آرى او به من داده است در حالى كه گوينده چنين قصدى را نداشته است، تنها دعايى در حق او كرده است.

 


1.انبياء، آيه 63.

2.يوسف، آيه 70.

[243]

 

 

 

 

 

9

 

وفاى به عهد و پيمان شكنى

 

اشاره

بارها گفته ايم مهمترين سرمايه يك جامعه اعتمادى است كه افراد به يكديگر دارند و هر چيزى كه اين اعتماد و همبستگى را تقويت كند مايه سعادت و پيشرفت جامعه است و هر كار بر آن لطمه وارد كند، عامل شكست و بدبختى است.

از مهمترين امورى كه اعتماد عمومى و خصوصى را شكوفا مى كند وفاى به عهد و پيمان است كه از فضايل مهم اخلاقى محسوب مى شود و به عكس، پيمان شكنى از بدترين رذايل اخلاقى است.

لزوم وفاى به عهد جزء سرشت و فطرت انسان ها است، و به تعبير ديگر از فطريات انكارناپذير است.

فطريات امورى هستند كه هر انسانى آن را درك مى كند و مى پذيرد بى آنكه نياز به دليل و برهانى داشته باشد، خوبى عدالت، زشتى ظلم و همچنين اهميت وفاى به عهد و ناپسند بودن پيمان شكنى، جزء واضح ترين فطريات هر انسان است كه هر كس با مراجعه به وجدان خويش آن را درك مى كند و بر آن صحة مى گذارد. به همين دليل در ميان تمام اقوام و ملل اعم از آنها كه صاحب دين و آيينى هستند يا از دين و مذهب بيگانه اند، پايبندى به عهد و پيمانها لازم شمرده مى شود، حتى

[244]

پيمان شكنان سعى مى كنند بهانه و دستاويزى براى كار خود پيدا كنند تا به پيمان شكنى متهم نشوند، و اعتبار آنان از بين نرود، زيرا مى دانند اگر مردم آنها را به پيمان شكنى بشناسند هيچ كس براى قول ها و وعده ها و تعهدات آنها ارزشى قائل نخواهد شد، و پشتيبانى مردم را در همه چيز از دست مى دهد.

حتى در ميان اقوام جاهلى پايبندى به عهد و پيمان از وظائف حتمى شمرده شده و سعى داشتند تا مى توانند عهد و پيمان خود را نشكنند، در آيات قرآن و روايات اسلامى نيز اين مسأله به صورت گسترده اى مطرح شده و با قوى ترين تعبيرات و بيان ها بر لزوم وفاى به عهد تأكيد شده است. و از پيمان شكنان سخت نكوهش به عمل آمده است.

با اين اشاره به قرآن مجيد باز مى گرديم و بخشى از آيات قرآن را در اين زمينه يادآور مى شويم:

1ـ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ اِذا عاهَدُوا.   (بقره ـ 177)

2ـ وَالَّذِينَهُمْ لاَِماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ.   (مؤمنون ـ 8) (معارج ـ 32)

3ـ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ اِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلا.   (اسراء ـ 34)

4ـ بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى فَاِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ.   (آل عمران ـ 76)

5ـ اِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئَاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ اَحَداً فَأَتِمُّوا اِلَيْهُمْ عَهْدَهُمْ اِلى مُدَّتِهِمْ اِنَّ اللّهَ يُحِبَّ الْمُتَّقِينَ.   (توبه ـ 4)

6ـ وَ أَوُفُوا بِعَهْدِ اللّهِ اِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الاَْيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلا.   (نحل ـ 91)

7ـ وَ ما وَجَدْنا لاَِكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْد وَ اِنْ وَجَدْنا اَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ.   (اعراف ـ 102)

8ـ اَوَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ اَكْثَرُهُمْ لايُؤمِنُونَ.   (بقره ـ 100)

[245]

ترجمه

1ـ ... و (همچنين) كسانى كه به عهد خود ـ به هنگامى كه عهد بستند وفا مى كنند.

2ـ و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مى كنند.

3ـ ... و به عهد (خود) وفا كنيد، كه از عهد سؤال مى شود!

4ـ آرى كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزكارى پيشه نمايد (خداوند او را دوست مى دارد زيرا) خداوند پرهيزكاران را دوست دارد.

5ـ مگر كسانى از مشركان كه با آنها عهد بستيد و چيزى از آن را در حق شما فروگذار نكردند و احدى را بر ضد شما تقويت ننمودند پيمان آنها را تا پايان مدتشان محترم بشمريد، زيرا خداوند پرهيزكاران را دوست دارد!

6ـ و هنگامى كه با خدا عهد بستيد به عهد او وفا كنيد و سوگندها را بعد از محكم ساختن نشكنيد درحالى كه خدا را كفيل و ضامن بر سوگند خود قرار داده ايد، به يقين خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

7ـ و بيشتر آنها را بر سر پيمان خود نيافتيم (بلكه) اكثر آنها را فاسق و گنهكار يافتيم!

8ـ و آيا چنين نيست كه هر بار آنها (يهود) پيمانى (با خداو پيامبر) بستند جمعى آن را دور افكندند (و مخالفت كردند) آرى بيشتر آنان ايمان ندارند!

 

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه از آيات فوق كه سخن از ريشه و اساس همه نيكيها است به بيان شش عنوان پرداخته نخست از ايمان به خدا و روز قيامت و فرشتگان و پيامبران و كتاب آسمانى سخن به ميان آورده و بعد به مسأله انفاق فى سبيل الله (انفاقهاى مستحبى) و بر پاداشتن نماز و اداى زكات اشاره مى كند و در پنجمين عنوان سخن از وفاى به عهد و در ششمين عنوان به اهميت صبر و استقامت در برابر مشكلات زندگى و حوادث ميدان جنگ مى پردازد و در مورد وفاى به عهد چنين مى گويد: «و كسانى كه به عهد خويش هنگامى كه پيمان مى بندند وفا مى كنند» (وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ اِذا عاهَدُوا).

[246]

اين تعبير نشان مى دهد كه وفاى به عهد از نظر اسلام و قرآن آنقدر اهميت دارد كه همرديف ايمان به خدا و نماز و زكات است.

با توجه به اينكه ماده اصلى «وفا» اين است كه چيزى به حد كمال و تمام برسد، هنگامى كه كسى به عهد و پيمان خود عمل كند اين واژه درباره او به كار مى رود و «وَفى بِعَهْدِه» يا «اَوُفى بِعَهْدِه» گفته مى شود (بنابراين ثلاثى مجرد و مزيد اين واژه هر دو يك معنى مى دهد).

واژه «عهد» در اصل به معنى «سركشيدن» و «پاسدارى» از چيزى است و به همين دليل به قراردادهائى كه بايد آنها را حفظ كرد و دقيقاً رعايت نمود عهد گفته مى شود.

اين نكته نيز حائز اهميت است كه قرآن هيچ قيد و شرطى براى وجوب وفاى به عهد در اين آيه قائل نشده است، بنابراين هم عهدهاى الهى را شامل مى شود و هم عهد و پيمانهاى مردمى را، خواه در برابر مسلمانان باشد يا غير مسلمانان يعنى مادام كه آنها به عهد و پيمان خود پايبند باشند مسلمين نيز بايد عهد و پيمانهائى كه با آنان دارند رعايت كنند.

* * *

 

در دومين آيه كه در شرح صفات مؤمنان راستين آمده است و با «قد افلح المؤمنون» شروع مى شود، به هفت وصف از مهمترين و اساسى ترين صفات مؤمنان اشاره شده كه در بيان پنجمين و ششمين صفت مى فرمايد: آن ها كسانى هستند كه نسبت به امانت ها و عهد و پيمانشان رعايت مى كنند (و به آن پايبند هستند) (وَالَّذِينَ هم لاَِماناتِهِم و عَهْدِهِمْ راعُون).

در اين آيه كه در دو سوره قرآن بى كم و كاست آمده است امانت و عهد در كنار يكديگر قرار گرفته كه شايد به اين اشاره باشد كه امانت ها نوعى عهد و پيمانند، همان گونه كه پيمان ها نوعى امانت است.

تعبير به «رعايت» كه از واژه «راعون» استفاده مى شود چيزى بيش از مفهوم وفاى

[247]

به عهد را مى رساند، زيرا رعايت و مراعات به معنى مراقبت كامل از چيزى است تا هيچ گونه آسيبى به آن نرسد، شخصى كه امانتى را پذيرفته، يا عهد و پيمانى با كسى بسته بايد چنان مراعات كند كه هيچ گونه آسيبى به امانت و عهدش نرسد.

البته هم امانت مفهوم بسيار وسيعى دارد و هم عهد و پيمان كه در پايان اين بحث اشاره خواهيم كرد.

در سوّمين آيه درباره مسأله لزوم وفاى به عهد به تعبير تازه اى برخورد مى كنيم مى فرمايد: به عهد خود وفاكنيد كه از عهد سؤال مى شود» (وَأوفُوا بِالْعَهْدِ اِنَّ الْعَهْدَ كانَ عَنْهُ مَسئُولا).

مفسران براى جمله «انّ العهد كان عنه مسئولا» تفسيرهاى گوناگونى كرده اند، يكى همان است كه در ترجمه فارسى آن در بالا اشاره شد كه انسان مسئول است و عهد «مسئول عنه» است يعنى درباره وفاى به عهد از انسان ها سؤال مى شود.

ديگر اين كه از خود عهد و پيمان سؤال مى شود، همان گونه كه از مَوؤدَةُ (نوزادان زنده به گور شده) سؤال مى شود، گويى اين ها موجوداتى زنده و عاقلند و از خودشان سؤال مى شود كه آيا حق آنها ادا شده است يا نه؟

و اين يك نوع معنى مجازى است كه براى تأكيد گفته شده است.

ولى تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد.

در ضمن بايد توجه داشت كه در سوره اسراء از آيه 22 تا 39 بخشى از مهمترين احكام اسلامى بيان شده، از توحيد گرفته تا مسأله حق پدر و مادر، و از مسأله قتل نفس گرفته تا زنا و خوردن اموال يتيمان، و از وفاى به عهد گرفته تا مسؤوليت هايى كه چشم و گوش و دل بر عهده دارند، و اين امر نشان مى دهد كه مسأله وفاى به عهد در چارچوبه اساسى ترين احكام اسلام قرار گرفته است.

و جالب اين كه در پايان اين احكام مى فرمايد: «ذلِكَ مِما اَوُحى اِلَيْكَ رَبُكَ مِنَ الْحِكْمَةِ; اين (احكام مهم) از حكمت هايى است كه پروردگارت به تو وحى فرستاده است».

* * *

[248]

در چهارمين آيه بعد از آنكه از گروهى از اهل كتاب كه رعايت امانت نمى كنند نكوهش به عمل آورده مى افزايد: آرى كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزكارى پيشه نمايد (خدا او را دوست دارد) چرا كه خداوند پرهيزكاران را دوست مى دارد. (بَلى مَنْ اَوفى بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى فَاِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ).

در اينجا وفاى به عهد همرديف تقوا شمرده شده، تقوايى كه بهترين زاد و توشه انسان در قيامت و سبب ورود در بهشت و معيار شخصيت و مقام انسان در پيشگاه خدا است.

اين تعبير نشان مى دهد كه وفاى به عهد يكى از شاخه هاى مهم تقوا است و تعبير آيه درباره اين دو از قبيل ذكر عام بعد از ذكر خاص است.

* * *

 

در پنجمين آيه مورد بحث سخن از احترام گذاردن به پيمان هايى است كه مسلمين با مشركين داشتند، و دستور مى دهد مادام كه آنها به پيمانشان وفادار باشند شما نيز پيمان شكنى نكنيد (هر چند طرف مقابل شما جماعت مشرك باشد) مى فرمايد: (اعلام برائت از مشركين براى همه آنها است) مگر كسانى از مشركان كه با آنها عهد بستيد و در حق شما چيزى از آن نكاستند، و احدى را بر ضد شما تقويت نكردند، پيمان آنها را تا پايان مدّتشان محترم بشمريد، زيرا خداوند پرهيزكاران را دوست دارد». (اِلاّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينِ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ احداً فَاَتِمُّوا اِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ اِلى مُدَّتِهِمْ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَّقينَ).

مى دانيم در مراسم برائت از مشركان كه در سال نهم هجرت وبعد از فتح مكه و استقرار اسلام و استقرار مسلمين در سرزمين حجاز ثابت شد، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)دستور داد كه على(عليه السلام) در مراسم حج آيات نخستين سوره برائت را در برابر همه بخواند، و اعلام كند كه همه مشركان بايد تكليف خود را تا چهار ماه روشن كنند، يا آئين بت پرستى را رها كرده و در سايه توحيد اسلامى قرار گيرند، و يا از ورود به مسجدالحرام خوددارى كنند، و اگر پس از انقضاء چهار ماه، دست از بت پرستى نكشند، آماده پيكار گردند.

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation