بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

عامل ديگر براى سخن چينى همان چيزى است كه امروز به عنوان بيمارى اخلاقى آزاردهى يا ساديسم معروف است، بعضى هستند كه بر اثر عقده حقارت يا انتقام جويى يا انحرافات ديگر روانى از اذيت و آزار ديگران لذت مى برند، و از خوشى آنها ناراحتند اين گونه افراد به سخن چينى و سعايت كشيده مى شوند تا مردم را به هم بريزند و در گوشه اى بنشينند و در جنگ و دعواى آنها لذت ببرند.

از بعضى از روايات استفاده مى شود ناپاكى نطفه نيز از عوامل گرايش به سعايت و سخن چينى است (البته زمينه ساز است نه اين كه افراد را مجبور به اين كار كند) چنان كه در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «اَلسّاعى بِالنّاسِ اِلَى النّاسِ لِغَيْرِ


1. بقره، آيه 12.

2. بحارالانوار، جلد 69، صفحه 207، حديث 8.

[311]

رُشْدِهِ; كسى كه نزد مردم بر ضد ديگرى سعايت مى كند در مسير صحيح نيست» (بعضى در تفسير جمله «لغير رشده» گفته اند يعنى «لَيْسَ بِوَلَدِ حَلال; چنين كسى حلال زداده نيست».(1)

عادت به دروغ گويى يكى ديگر از عوامل سخن چينى است. شخص دروغگو اصرار دارد كه سخنى از اين شخص به آن شخص برساند و ميان آنها افساد كند هرچند سخنانى به دروغ باشد.

در حديث مفصّلى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره نشانه هاى صفات خوب و بد آمده است، مى خوانيم: «اَمّا عَلامَةُ الْكَذَّابِ فَاَرْبَعَةٌ...اِنْ قالَ لَمْ يَصْدُقْ وَ اِنْ قِيلَ لَهُ لَمْ يُصَدِّقْ وَ الَنميمةُ وَ الْبُهْتُ; نشانه دروغگو چهار چيز است: هرگاه سخنى بگويد راست نمى گويد، و اگر سخنى به او بگويند تصديق نمى كند، و سخن چينى و بهتان».(2)

يعنى هنگامى كه صفت رذيله دروغگويى در درون جان انسان متمركز شود اين چهار عمل از او آشكار مى شود.

 

طرق درمان

براى مبارزه با اين پديده شوم اخلاقى و قطع ريشه هاى آن از درون جان آدمى قبل از هر چيز بايد به سراغ انگيزه هاى آن رفت، به يقين تا عامل حسد و دنياپرستى و نفاق و حالت آزاردهى و انتقام جويى كه عوامل اصلى پديده شوم نميمه و سخن چينى مى باشد از ميان نرود، اين رذيله اخلاقى از وجود انسان برچيده نمى شود. ممكن است مدتى با اراده و تصميم هاى قوى، محدود يا منفى گردد، ولى باز در مواقعى خود را نشان خواهد داد.

فراموش نكنيم كه بسيارى از فضايل اخلاقى يا رذايل اخلاقى در يكديگر تأثير متقابل دارند هر كدام مى تواند سبب ديگرى و گاه مسبّب از آن گردد، و اين در حالات و شرايط مختلف روى مى دهد.

از سوى ديگر دقت در پيامدها و آثار سوء نمّامى و سخن چينى و سعايت و


1. المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 270.

2. بحارالانوار، جلد 1، صفحه 122.

[312]

ويرانگرى آن در سطح جامعه و درون خانواده ها و عواقب ناگوارى كه از اين رهگذر دامن همه را مى گيرد، و در بحث هاى گذشته به آن اشاره شد، و همچنين عذاب ها و مجازات هاى الهى كه در دنيا و آخرت بر آن مترتب است، قطعاً عامل بازدارنده ديگرى است.

افراد سخن چين به ويژه كسانى كه به آن عادت كرده اند، بايد آن آثار شوم اجتماعى و كيفرهاى الهى اين عمل را همه روز از نظر بگذرانند، و پى در پى به خود تلقين كنند كه سرانجام نمّامى و سخن چينى اين است اين!، و گرنه وسوسه هاى شيطانى و هوا و هوس آنها را آسوده نخواهد گذاشت.

برخورد مردم با ايمان با افراد نمّام و سخن چين مى تواند عامل بازدارنده ديگرى باشد. زيرا هنگامى كه به گفته هاى آنها اعتنا نشود، و با بى اعتنائى مواجه گردند، و مردم آنها را طرد كنند، به زودى در مى يابند كه سخنان آنها خريدارى ندارد ـ و سبب بدبينى و نفرت مردم مى گردد. همين امر اراده آنها را در اين كار زشت تضعيف مى كند.

در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «اَكْذِبِ السِّعايَةَ و الَّنميمَةَ باطِلَةً كانَتْ اَوْ صَحِيحَةً; سعايت و سخن چينى را تكذيب كن، خواه باطل باشد يا صحيح».(1)

اگر دروغ باشد بايد تكذيب شود، و اگر راست باشد با بى اعتنائى روبرو گردد.

در حديث ديگرى مى خوانيم كه مردى نامه اى خدمت اميرمؤمنان على(عليه السلام) داد كه در آن درباره كسى سخن چينى شده بود. امام به او فرمود: «اِنْ كُنْتَ صادِقاً مَقَتْناكَ وَاِنْ كُنْتَ كاذِباً عاقَبْناكَ وَ اِنْ اَحْبَبْتَ الْقِيلَةَ اَقَلْناكَ بَلْ تُقيلُنى يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ; اگر آنچه را نوشته اى راست باشد ما تو را مبغوض مى داريم، و اگر دروغ باشد ماتو را مجازات مى كنيم، و اگر توبه كنى توبه تو را مى پذيريم.

آن مرد عرض كرد توبه مى كنم اى اميرمؤمنان توبه مرا بپذير».(2)

اين نكته نيز قابل توجه است; كسانى كه سخن چينى ديگران را نزد تو مى كنند


1. غررالحكم، حديث 2442.

2. ميزان الحكمة، جلد 4، حديث 20685; در بحارالانوار، جلد 72،صفحه 270 شبيه آن آمده است.

[313]

درباره تو نزد ديگران نيز سخن چينى خواهند كرد. همان گونه كه در حديثى در روضه بحارالانوار از امام صادق(عليه السلام) نقل شده مى خوانيم: «وَ مَنْ نَمَّ اِلَيْكَ سَيَنُمُّ عَلَيْكَ; كسى كه نزد تو سخن چينى كند، بر ضد تو نيز سخن چينى خواهد كرد».(1)

آخرين سخن در اين زمينه اين است كه غالب مفاسد اخلاقى در صفات رذيله از ضعف ايمان ناشى مى شود هر قدر پايه هاى ايمان به روز جزا در دل محكم تر گردد، اين رذايل كم رنگتر و كم رنگتر خواهد شد.

 

موارد استثناء

حرام بودن سخن چينى به عنوان يك گناه كبيره و زشتى آن از نظر علم اخلاق يك اصل اساسى است كه بايد هميشه مورد توجه باشد، ولى به ندرت ممكن است اين حكم مانند ساير احكام شرع استثناءهايى داشته باشد كه در آن موارد نقل كردن حرف اين براى آن يا بالعكس نه تنها جايز باشد، بلكه گاه واجب باشد، از جمله اين موارد جايى كه احساس كنيم فرد يا گروهى قصد كشتن يا ضربه زدن به فردى را دارد و مسأله جدى است، سخن آنها را براى فرد مورد نظر نقل كنيم تا در محافظت خويشتن بكوشد يا از منطقه خطر دور شود، نظير آنچه در مورد موسى(عليه السلام) واقع شد كه پس از داستان كشتن قبطى متجاوز كسى نزد موسى(عليه السلام) آمد و گفت: «اِنَّ الْمَلاََ يَأتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرجْ اِنّى لَكَ مِنَ النّاصِحينَ; اين جمعيت براى كشتن تو به مشورت نشسته اند فوراً از شهر خارج شو كه من از خيرخواهان تو هستم».(2)

گاه مى شود به وسيله سخن چينى راست يا دروغ ميان صفوف دشمن اختلاف افكند، اين نيز از موارد جواز يا وجوب آن است نظير آنچه درباره نعيم بن مسعود و جنگ احزاب نقل شده كه در ميان دو گروهى از دشمنان اسلام اختلاف افكند و آنها را نسبت به يكديگر بدبين و در امر جنگ سست نمود.(3)

ولى اين گونه استثنائات نادر هرگز نبايد بهانه اى براى آلوده شدن به اين گناه يا


1. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 230.

2. قصص، آيه 20.

3. شرح اين داستان را در تفسير نمونه جلد 17، صفحه 259، ذيل آيه 25 سوره احزاب بخوانيد.

[314]

استقبال از سخنان سخن چينان شود. در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «لا تَعْجَلَنَّ اِلى تَصْدِيْقِ وَآش وَ اِنْ تَشَبَّهَ بِالنّاصِحِيْنَ; در تصديق سخنان افراد سخن چين عجله نكن هر چند خود را در لباس خيرخواهان درآورند».(1)

* * *

 

اصلاح ذات البين

نقطه مقابل سخن چينى و سعايت، اصلاح ذات البين است كه فرد مى كوشد با سخنان خود ميان دو نفر كه اختلاف است صلح و صفا برقرار سازد. اين صفت يكى از فضايل مهم اخلاقى است كه در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى به آن اشاره شده است.

آياتى را كه به اين معنى اشاره مى كند در ذيل آيات مربوط به نكوهش نمّامى و سخن چينى آورديم و در اينجا به سراغ بخشى از روايات مهمى كه در اين زمينه رسيده است مى رويم.

1ـ در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «مَنْ مَشى فى صُلْح بَيْنَ اِثْنَيْن صَلّى عَلَيْهِ مَلائِكَةُ اللّهِ حَتّى يَرْجِعَ وَ اُعْطِىَ ثَوابَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ; كسى كه در طريق اصلاح ميان دو نفر گام بردارد، فرشتگان آسمان بر او درود مى فرستند، تا زمانى كه باز گردد، و ثواب شب قدر به او داده مى شود».(2)

2ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه در آخرين وصايايش به فرزندان گرامى اش امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) فرمود: اصلاح ذات البين راترك نكنيد، «فَاِنِّى سَمِعْتُ جَدَّكُما(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ صَلاحُ ذاتِ الْبِينِ اَفْضَلُ مِنْ عامَّةِ الصَّلاةِ وَ الصِّيامِ; اصلاح در ميان مردم از تمام نمازها و روزه ها برتر است».(3)

3ـ در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است كه فرمود: «اَلا اُخْبِرُكُمْ بِاَفْضَلِ مِنْ دَرَجَةِ الصِّيامِ وَ الصَّلاةِ وَالصَّدَقَةِ اِصْلاحُ ذاتِ البينِ فَاِنَّ فِسادَ ذاتِ البينِ هِىَ الْحالِقَةُ;


1. غررالحكم، شماره 10327.

2. وسائل الشيعه، جلد 13، صفحه 163، حديث 7.

3. نهج البلاغه، نامه 47.

[315]

آيا به شما خبر بدهم از چيزى كه از روزه و نماز و صدقه برتر است، آن اصلاح ميان مردم است، زيرا فساد ميان مردم همه چيز را از بين مى برد».(1)

4ـ امام صادق(عليه السلام) فرمود: «صَدَقَةٌ يُحِبُّها اللّهُ اِصْلاحُ بَيْنَ النّاسِ اِذا تَفاسَدُوا وَتَقارُبُ بَيْنَهُمْ اِذا تَباعَدُوا; صدقه اى كه خدا آن را دوست دارد اصلاح در ميان مردم است هنگامى كه روابط آنها خراب شود، و نزديك ساختن آنها به يكديگر است. هنگامى آنها از يكديگر دور شوند».(2)

5ـ در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است كه به مفضل بن عمر فرمود: «اِذا رَاَيْتَ بَيْنَ اِثْنَيْنِ مِنْ شِيْعَتِنا مُنازِعَةً فَاَفْتَدْها مِنْ مالِى; هنگامى كه ميان دو نفر از شيعيان من نزاعى ديدى (بر سر امور مالى و مانند آن) با مال من، در ميان آنها صلح و سازش برقرار ساز».(3)

بر همين اساس يكى از ياران امام صادق(عليه السلام) به نام ابو حنيفه سابق الحج مى گويد نزاعى در ميان من و دامادم درباره ميراثى واقع شده بود. مفضّل از آن جا كه مى گذشت، كمى ايستاد سپس گفت: هر دو به منزل من بياييد، ما آنجا رفتيم و با چهارصد درهم، اختلاف ميان ما را حل كرد، سپس گفت بدانيد اين از مال من نبود بلكه از مال امام صادق(عليه السلام) بود كه دستور فرموده هرگاه اختلافى در ميان شيعيان واقع شود از مال آن حضرت برگيرم، و آنها را صلح دهم.(4)

6ـ در تفسير آيه شريفه «وَلا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لاَِيْمانِكُمْ» آمده است كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: «اِذا دُعِيْتَ لِصُلْح بَيْنَ اِثْنَيِنِ فَلا تَقُلْ عَلَىَّ يَمينى اَنْ لا اَفْعَلَ; هنگامى كه تو را دعوت كردند كه ميان دو نفر صلح برقرار كنى نگو من قسم خوردم كه چنين كارى نكنم». (اين قسم اعتبارى ندارد از آن صرف نظر كن).(5)

اين حديث اشاره به كسانى است كه گاهى اقدام به اصلاح ذات البين مى كنند، سپس گرفتار مشكلاتى مى شوند و سوگند ياد مى كنند كه ديگر گرد اين كار نگردند،


1.ميزان الحكمه، جلد 2، حديث 10517.

2.اصول كافى، جلد 2، صفحه 209، حديث1.

3.همان مدرك، حديث 3.

4.همان مدرك، حديث 4.

5.اصول كافى، جلد 2، صفحه 210، حديث 6.

[316]

امام مى فرمايد: اين سوگندها بى اعتبار است، و مشكلات پيشين نمى تواند مانع اينكار مهم شود.

7ـ از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه: «مَنْ اِسْتَصْلَحَ الاَْضْدادَ بَلَغَ الْمُرادَ; كسى كه افراد متضاد را صلح دهد به هدف خويش نايل مى شود».(1)

منظور از اضداد در حديث بالا اضداد فلسفى نيست كه قابل جمع نباشد بلكه اضداد عرفى است، البته حديث تفسير ديگرى نيز دارد و آن اينكه اگر انسان بتواند در ميان افراد و گروههايى كه افكار مختلف دارند هماهنگى ايجاد كند، به اهداف خود در مديريت جامعه خواهد رسيد.

8ـ اهميت اصلاح ذات البين تا آن حد است كه گاه دروغ گفتن در اين راه نيز مجاز شمرده شده است چنانكه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «اَلْكَلامُ ثَلاثَةٌ صِدْقٌ وَ كِذْبٌ وَ اِصْلاحٌ بَيْنَ النّاسِ قيلَ لَهُ جُعِلْتُ فِداكَ ما الاِْصلاحُ بَيْنَ النّاسَ. قالَ تَسْمَعُ مِنَ الرَّجُلِ كَلاماً يَبْلُغُهُ فَتَخْبُثُ نَفْسُهُ فَتَلقاهُ فَتَقُولُ سَمِعْتُ مِنْ فُلان قالَ فيكَ مِنَ الْخَيْرِ كَذا وَ كَذا خِلافُ ما سَمِعْتَ مِنْهُ; سخن سه گونه است: گاه راست است و گاه دروغ. و گاه اصلاح در ميان مردم. كسى عرض كرد: فدايت شوم منظور از بين مردم چيست؟ امام فرمود: اين كه از كسى درباره ديگرى سخنى مى شنويد كه اگر به او برسد ناراحت مى شود تو او را ملاقات مى كنى و مى گويى فلان كس درباره تو ذكر خير فراوانى داشت ـ برخلاف آنچه از او شنيده بودى ـ ». (و به اين وسيله آن دو را نسبت به يكديگر خوشبين مى كنى).(2)

مرحوم علاّمه مجلسى در شرح اين حديث مى فرمايد: چنين سخنى هر چند از نظر عرف و لغت دروغ است، ولى به خاطر قصد اصلاح بين مردم جايز مى باشد، و تمام اهل اسلام در اين سخن متفقند. سپس مى افزايد حتى توريه كردن در اين موارد واجب نيست، هر چند بتوان توريه بعيدى نمود.(3)

بى شك كلام دو گونه بيشتر نيست يا مطابق واقع است يا بر خلاف واقع، اولى صدق ناميده مى شود و دومى كذب. ولى از آنجا كه سخنان خلاف واقع به نوبه خود


1.غررالحكم، حديث 8043.

2.اصول كافى، جلد 2، صفحه 341، حديث 16.

3.بحار، جلد 9، صفحه 251، حديث 19.

[317]

نيز بر دو قسم است يا موجب فساد است يا موجب صلاح، امام(عليه السلام) آن دو را از هم جدا كرده و آنچه موجب صلاح است قسم سومى شمرده است.

* * *

 

از مجموع احاديث فوق به خوبى روشن مى شود كه در ميان اعمال خير كمتر عملى به اهميت اصلاح ذات البين است، تا آنجا كه ملائكه بر شخص اصلاح كننده درود مى فرستند، و عمل او برتر از نماز و روزه است، و كار او همچون جهاد فى سبيل اللّه است.

بديهى است اصلاح ذات البين تنها در سطح فرد يا افراد اثر نمى گذارد بلكه سبب انسجام اقشار مختلف جامعه و تحكيم پيوندهاى محبت در ميان آنها مى شود. و اين اتحاد و انسجام سبب پيروزى و عزّت و اقتدار جامعه اسلامى است.

 

طرق اصلاح ذات البين

اصلاح در ميان مردم يا گروهها و طوايف غالباً كار پيچيده اى است مخصوصاً اگر كينه ها و دشمنى ها ريشه دار و كهنه باشد، به همين دليل براى رسيدن به آن گاهى بايد راه طولانى پيمود واز نكات و دقايقى بهره گرفت، و با روان شناسى و روان كاوى آشنا بود و به يقين رعايت اصول ذيل، براى رسيدن به اين مقصود مفيد و مؤثر است:

1ـ پيدا كردن ريشه هاى اختلاف و نفاق ـ چرا كه تا انسان ريشه ها را نشناسد درمان نتيجه ها مشكل است، و اگر اختلافات ريشه يابى شود و انسان به سراغ نابودكردن ريشه هاى اختلاف برود زودتر موفق خواهد شد.

2ـ شتابزدگى اصلاح ذات البين در بسيارى از مواقع، نتيجه معكوس دارد به خصوص اگر اختلافات عميق و ريشه دار باشد، در اين گونه موارد بايد جهات اختلاف را بررسى كرد و گاه تحت شماره روى كاغذ آورد، سپس به حل يك يك آنها پرداخت، و به هر يك از دو طرف امتيازى داده شود، و تعادلى برقرار گردد، و كار به اصلاح بيانجامد.

[318]

3ـ بايد از مسائل عاطفى از آيات و رواياتى كه عواطف مذهبى طرفين را تحريك و بسيج مى كند بهره گرفت و براى هر دو طرف شخصيت والايى قائل شد تا به خاطر احساس شخصيت حاضر به عفو و گذشت نسبت به بعضى از خواسته هاى خود بشود.

4ـ گاه اصلاح كننده بايد از خود نوعى فداكارى به خرج دهد و مثلا مبلغى از ادعاى طرفين را بر عهده بگيرد، همان گونه كه در حديث امام صادق(عليه السلام) و مفضّل در ضمن احاديث بالا خوانديم، و به يقين مالى كه در اين راه خرج مى شود از بهترين انفاق هاى در راه خدا محسوب مى شود.

5ـ شخص مُصلح بايد به شدت از جانبدارى يك طرف بپرهيزد، و به تعبير ديگر خود را بى طرف و نسبت به هر دو علاقه مند و با محبت نشان دهد، زيرا هر گونه جانبدارى از يكى از طرف او را از رسيدن به مقصود باز مى دارد. البته افراد زورگو و بى منطقى هستند كه هرگز سر در برابر حق و عدالت و اصلاح فرود نمى آوردند آنها حكم ديگرى دارند كه در شرح آيات گذشته بيان شد.

6ـ در بسيارى از مواقع پيمودن راه طولانى اصلاح نياز به صبر و حوصله و خون سردى دارد. شخص مصلح نبايد زود مأيوس شود و درهاى اصلاح را به روى خود بسته ببيند، بلكه بايد بداند پيچيده ترين اختلافات را مى توان با صبر و شكيبايى و درايت و تدبير حل كرد. بنابراين اگر در يك مرحله ناكام شود مسأله را نبايد پايان يافته اعلام كرد!

به تعبير ديگر افساد جنبه تخريبى دارد و كار آسانى است ولى اصلاح جنبه سازندگى دارد و كار پيچيده اى است. يك بناى عظيم را مى توان با چند بمب منفجر كرد و با خاك يكسان نمود، ولى ساختن آن سال ها وقت لازم دارد. بناى اعتماد و دوستى و محبت و صميميت در جوامع انسانى نيز چنين است، تخريب آن آسان و سريع، و ساختن آن پيچيده و دراز مدت. بنابراين در امر اصلاح هرگز شتابزدگى عاقلانه نيست.

اين سخن را با داستان عبرت آموزى كه در بحارالانوار آمده است پايان مى دهيم: مرحوم علاّمه مجلسى از بعضى نقل مى كند كه در زمان هاى گذشته مردى غلامى

[319]

داشت، مى خواست آن را بفروشد، به مشترى گفت اين غلام عيبى ندارد جز اين كه سخن چين است!، مشترى اين عيب را سبك شمرد و گفت اشكالى ندارد، غلام را خريد (شيطنت غلام شروع شد) روزى به همسر آقاى خود گفت: شوهرت تو را دوست ندارد و مى خواهد همسر ديگرى بگيرد، تيغى به تو مى دهم كمى از موى پشت سر او را قطع كن تا من با آن سحرى فراهم كنم كه او تو را دوست بدارد. سپس نزد شوهرش آمد و به او گفت اين زن دوست پنهانى پيدا كرده و قصد كشتن تو را دارد، تو خود را به خواب بزن تا حقيقت را دريابى. مرد شبى خود را به خواب زد، ناگهان احساس كرد كه زن با تيغ به سراغ او آمد، باور كرد كه مى خواهد او را به قتل برساند، برخاست و زن را كشت. قبيله زن باخبر شدند و حركت كردند و مرد را كشتند، در ميان دو قبيله جنگى در گرفت و گروهى از ميان رفتند، و كار به درازا كشيد(1) آرى به اين آسانى مى توان دو قبيله را به جان هم انداخت و قربانى گرفت، ولى به يقين اصلاح در ميان آنها به اين آسانى نيست.

 

 


1.بحارالانوار، جلد 72، صفحه 270.

[320]

[321]

 

 

 

 

 

12

 

سوء ظن و حسن ظن

 

اشاره

بدگمانى هنگامى كه به صورت يك حالت درونى درآيد از مهمترين رذايل اخلاقى است كه موجب از هم پاشيدگى خانواده ها، و گروهها و جوامع انسانى است.

نخستين ثمره شوم بدگمانى عدم اعتماد است و هنگامى كه اعتماد از ميان برود، همكارى غير ممكن مى شود، و با از ميان رفتن همكارى جوامع انسانى به جهنم سوزانى تبديل مى شود كه همه از يكديگر مى ترسند و در فكر خنثى كردن فعاليت هاى يكديگرند.

به همين دليل اسلام كه براى اعتماد متقابل افراد و امت ها اهميت فوق العاده اى قائل است از مسأله بدگمانى به شدت نهى كرده است و آنچه را اسباب بدگمانى مى شود ممنوع شمرده و به عكس از آنجا كه حسن ظن سبب جوشش محبت و اعتماد و همكارى و پيشرفت وتعالى است آن را از صفات و اعمال برجسته شمرده و با تعبيرات بسيار محكم به سوى آن دعوت نموده است.

بى شك حسن ظن ممكن است در بعضى از موارد ضايعاتى داشته باشد ولى هرگز ضايعات آن با آثار و پيامدهاى شوم سوء ظن قابل مقايسه نيست.

البته سوء ظن شاخه هايى دارد كه يكى از بدترين شاخه هاى آن سوء ظن باللّه است كه در بحث هاى آينده خواهد آمد. با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم و آياتى را كه در زمينه سوء ظن و حسن ظن رسيده است مورد توجه قرار مى دهيم:

[322]

1ـ يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اِجْتَنِبُوا كَثِيْراً مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِ اِثْمٌ.   (حجرات ـ 12)

2ـ بَلْ ظَنَنْتُمْ اَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ المُومِنُونَ اِلَى اَهْلِيهِمْ اَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فى قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَّنَّ السُوءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً.   (فتح ـ 12)

3ـ وَ يُعَذِّبُ الْمُنافِقِيْنَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِيْنَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّآنِّينَ بِاللّهِ ظَّنَّ السُوءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ سائَتْ
مَصِيراً.
   (فتح ـ 6)

4ـ اِذْ جآئُوكُمْ مِن فَوْقِكُمْ وَ مِن اَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ اِذْ زَاغَتِ الاَْبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونا.   (احزاب ـ 10)

5ـ ...وَ طائِفَةٌ قَدْ اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ
الْجاهِلِيَّةِ....
   (آل عمران ـ 154)

6ـ لَوْلا اِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤمِناتَ بِاَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا اِفْكٌ مُبِينٌ.   (نور ـ 12)

 

ترجمه

1ـ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد. چرا كه بعضى از گمانها گناه است... .

2ـ ولى شما گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز به خانواده هاى خود باز نخواهند گشت و اين (پندار غلط) در دلهاى شما زينت يافته بود و گمان بد كرديد و سرانجام (در دام شيطان افتاديد و) هلاك شديد!

3ـ و (نيز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد مى برند مجازات كند (آرى) حوادث ناگوارى (كه براى مؤمنان انتظار مى كشند) تنها بر خودشان نازل مى شود! خداوند بر آنان غضب كرده و از رحمت خود دور ساخته و جهنم را براى آنان آماده

[323]

كرده، و چه بد سرانجامى است.

4ـ (به خاطر بياوريد) زمانى را كه آنها از طرف بالا و پائين (شهر) بر شما وارد شدند (و مدينه را محاصره كردند) و زمانى كه چشمها از شدت وحشت خيره شده و جانها به لب رسيده بود، و گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى برديد! آنجا بود كه مؤمنان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند!

5ـ سپس بدنبال اين غم و اندوه، آرامشى بر شما فرستاد اين آرامش بصورت خواب سبكى بود كه (در شب بعد از حادثه اُحد) گروهى از شما را فرا گرفت، اما گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند، (و خواب به چشمانشان نرفت) آنها گمانهاى نادرستى همچون گمانهاى دوران جاهليت ـ درباره خدا داشتند، و مى گفتند «آيا چيزى از پيروزى نصيب ما مى شود؟ بگو همه كارها (و پيروزيها) به دست خداست!» آنها در دل خود چيزى را پنهان مى دارند كه براى تو آشكار نمى سازند، مى گويند «اگر ما سهمى از پيروزى داشتيم در اين جا كشته نمى شديم!» بگو اگر هم در خانه هاى خود بوديد آنهايى كه كشته شدن بر آنها مقرر شده بود قطعاً به سوى آرامگاههاى خود بيرون مى آمدند (و آنها را به قتل مى رساندند)... .

6ـ چرا هنگامى كه اين (تهمت) را شنيدند، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسى كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغى بزرگ و آشكار است.

 

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه با صراحت از سوء ظن نهى شده و تلويحاً مقدمه اى براى تجسّس و غيبت شمرده شده است مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد از بسيارى از گمانها بپرهيزيد كه بعضى از گمانها گناه است و هرگز در كار (خصوصى ديگران) تجسّس نكنيد و هيچ كس از شما ديگرى را غيبت نكند» (يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنَوا اِجْتَنِبُوا كَثِيْراً مِنَ الظَّنِ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً).

چرا تعبير به كثيراً من الظن (بسيارى از گمانها) شده است به خاطر اين است كه بيشترين گمان هاى مردم در حق يكديگر گمان هاى بد است لذا تعبير كثيراً اشاره به آن مى باشد.

[324]

اين احتمال نيز داده شده كه منظور از كثير اين نيست كه غالب گمان ها كمان بد است، بلكه گمان هاى بد نسبت به خودش زياد است هر چند در مقايسه با گمان هاى خوب زياد نباشد. ولى ظاهر آيه همان معنى اول است.

قابل توجه اين كه بعد از آن كه نهى از بسيارى از گمان ها مى كند، در بيان علت آن مى فرمايد چون بعضى از گمان ها گناه است، اشاره به اين كه گمان هاى بد بر دوگونه است; بخشى مطابق واقع است و بعضى بر خلاف واقع. آنچه بر خلاف واقع است گناه است، و چون معلوم نيست كدام مطابق واقع و كدام مخالف واقع، انسان بايد از گمان هاى بد بپرهيزد تا گرفتار سوء ظن خلاف واقع نشود و به گناه نيفتد.

و از آنجا كه سوء ظن درباره اعمال خصوصى مردم يكى از اسباب تجسّس، و تجسّس گاه سبب آگاهى بر عيوب پنهانى و به دنبال آن سرچشمه غيبت مى شود، در آيه شريفه نخست از گمان بد، و در مرحله بعد از تجسّس و در مرحله سوم از غيبت نهى شده است.

در اين كه سوء ظن امر اختيارى است يا غير اختيارى، و اگر غير اختيارى است چگونه مى توان از آن نهى كرد، و اگر اختيارى است آيا بدون اين كه انسان گامى مطابق آن در عمل بردارد، حرام است و يا در صورت ترتيب اثر دادن به سوء ظن حرام مى شود بحثى است كه در پايان آيات و روايات به خواست خدا بيان خواهيم كرد.

* * *

 

در دومين آيه در مقام نكوهش گروهى از منافقان كه از ملازمت ركاب پيامبر(صلى الله عليه وآله)در جريان حديبيه سر باز زدند و گمان مى كردند آن گونه از مؤمنان كه در خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مكه مى روند هرگز باز نخواهند گشت، و به وسيله مشركان مكه تار ومار مى شوند، در حالى كه قضيه كاملا بر عكس شد و مسلمانان با پيروزى تازه اى كه از صلح حديبيه سرچشمه گرفت سالم به سوى مدينه باز گشتند مى فرمايد: بلكه شما گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز به خانه خود باز نخواهند گشت، و اين پندار غلط

[325]

در دل هاى شما زينت يافته بود و گمان بد كرديد، و سرانجام هلاك شديد، و از سعادت بزرگى محروم گشتيد. (بَلْ ظَنَنْتُمْ اَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ المُؤمِنُونَ اِلى اَهْلِيهِمْ اَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فى قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السُوءِ وَ كُنْتُمْ قَوماً بُوراً).

واژه «بور» در اصل به معنى شدت كساد بودن چيزى است، و چون شدت كسادى باعث فساد مى شود، چنانكه در ضرب المثل معروف عرب آمده: «كسد حتى فَسَدَ»، اين كلمه به معنى فساد سپس به معنى هلاكت اطلاق شده است، و به زمين هاى خالى از درخت و گل و گياه بائر مى گويند چون در حقيقت فاسد و مرده است.

گروه منافقان كه گرفتار اين گمان باطل در ماجراى صلح حديبيه شدند عدّه كمى نبودند و به يقين هلاكت به معنى مرگ دامان آنها را نگرفت، بنابراين بور در اينجا به معنى هلاكت معنوى، محروميت از ثواب، و خالى بودن سرزمين دل هاى آنها از گل هاى فضائل اخلاقى و شجره طيّبه ايمان است، و يا منظور هلاكت در آخرت به سبب عذاب الهى، و در دنيا به سبب رسوايى است، و به هر حال آيه دليل روشنى است بر نهى از سوء ظن مخصوصاً درباره پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله).

* * *

 

در سوّمين آيه مورد بحث سخن از سوء ظن نسبت به ساحت قدس پروردگار عالم است در حالى كه در آيات گذشته سخن از سوء ظن به انسان ها بود مى فرمايد: هدف (ديگر از فتح مبين ـ فتح حديبيه) اين بود كه مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد بردند مجازات كند، حوادث بدى را كه آنها براى مؤمنان انتظار داشتند، تنها بر خودشان نازل مى شود، خداوند به آنها غضب كرده و از رحمتش دور ساخته و جهنم را براى آنان آماده كرده است و چه بد سرانجامى است. (وَ يُعَذِّبُ الْمُنافِقِيْنَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِيْنَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللّهِ ظَنَّ السُوءِ(1)عَلَيْهِمْ دآئِرَةُ السُوءِ وَ غَضِبَ اللّهِ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ سائتْ مَصِيراً).


1. سَوْء (به فتح سين) به گفته صحاح اللغه معنى مصدرى دارد و سوء به ضم سين معنى اسم مصدرى، ولى به گفته زمحشرى در كشّاف هر دو به يك معنى است.

[326]

گمان بدى كه آنها به خدا بردند اين بود كه گمان مى كردند كه وعده هاى الهى به پيامبرش هرگز تحقق نخواهد يافت و مسلمانان نه تنها بر دشمنان پيروز نمى شوند، بلكه هرگز به مدينه باز نخواهند گشت همان گونه كه مشركان نيز گمان داشتند محمد(صلى الله عليه وآله) و يارانش با آن جمع كم و نداشتن اسلحه كافى در هم كوبيده مى شوند و ستاره اسلام به زودى افول مى كند، در حالى كه خداوند وعده پيروزى به مسلمانان داده بود و سرانجام چنين شد. مشركان نه تنها جرئت حمله به مسلمين را پيدا نكردند (با اين كه مسلمين در حديبيه نزديك مكه در چنگال آنها بودند، و چون به قصد زيارت خانه خدا آمده بودند نه به قصد جنگ، سلاحى جز شمشير كه سلاح مسافر است با خود نداشتند) خداوند آن چنان رعب و وحشتى در دل مشركان انداخت كه حاضر به تنظيم صلحنامه معروف حديبيه شدند، همان صلحنامه اى كه راه پيروزى هاى آينده را به روى مسلمانان گشود.

به هر حال قرآن مجيد اين سوء ظن را شديداً نكوهش مى كند، و وعده عذاب هاى دردناك را به صاحبان آن مى دهد.

جالب اين كه در اين آيه مسأله سوء ظن به خدا را قدر مشتركى ميان منافقين و منافقات و مشركين و مشركات شمرده، و نشان مى دهد همه آنها اعم از زن و مرد در اين امر شريكند. به عكس مؤمنان كه هميشه نسبت به خدا و وعده هاى او و پيامبرش حسن ظن دارد، مى دانند اين وعده ها قطعاً تحقق مى يابد، ممكن است بر طبق مصالحى دير و زود شود اما سوخت و سوز در آن نيست، چرا كه خداوند بزرگ هم به همه چيز عالم و آگاه است، و هم بر هر چيز قادر و توانا، با اين علم و قدرت مطلقه تخلف در وعده هايش امكان پذير نيست. به همين دليل در آيه اى به دنبال اين آيه در سوره فتح آمده مى گويد: «وَللّهِ جُنُودُ السّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ كانَ اللّهُ عَزيزاً حَكِيماً; لشگرهاى آسمان و زمين از آن خداست، و خداوند شكست ناپذير و حكيم است».

اين كه منافقان و مشركان گرفتار سوء ظن به خدا هستند در حالى كه قلب مؤمنان از حسن ظن لبريز مى باشد، به اين دليل است كه مشركان و منافقان ظواهر امور را مى بينند، در حالى كه مؤمنان راستين به باطن امور توجه دارند.

* * *

[327]

چهارمين آيه نيز در مورد سوء ظن نسبت به وعده هاى الهى است و مربوط به داستان جنگ احزاب است، جنگى كه در تاريخ پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به عنوان خطرناك ترين جنگ محسوب مى شود، زيرا مشركان با جميع مخالفان اسلام بر ضد اسلام متحد شده بودند، و عظيم ترين نيروى آن زمان را به ميدان آوردند به گونه اى كه لرزه بر اندام افراد ضعيف الايمان افتاد، و در دل نسبت به وعده هاى الهى در جهت پيروزى مسلمين متزلزل شدند، مى فرمايد: «به خاطر بياوريد زمانى كه آنها (دشمنان اسلام) از طرف بالا و پائين (شهر) شما (يعنى مدينه) وارد شدند (و همه جا را به محاصره خود در آوردند) و به خاطر بياوريد زمانى را كه چشم ها از شدت وحشت خيره شده، و جان ها به لب رسيده بود( و بغض گلو را گرفته بود) و گمان هاى گوناگون بدى به خدا مى برديد، آنجا بود كه مؤمنان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند. (اِذا جآئُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ اَسْفَلَ مِنْكُم وَ اِذْ زاغَتِ الاَْبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُوناً هُنا لِكَ اُبْتُلِىَ المُؤمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالا شَدِيداً).

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation