بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

11

 

سخن چينى و اصلاح ذات البين

 

اشاره

زندگى اجتماعى هميشه توام با تزاحمها و نزاعها است و يكى از شاخه هاى تزاحم بگو و مگوهائى است كه در ميان افراد صورت مى گيرد و گاه دامنه پيدا مى كند و به مشاجرات شديد و حتى در بعضى اوقات ممكن است به خون ريزى منتهى شود!

وظيفه ديگران اين است كه در اصلاح ذات البين و رفع سوء تفاهم و فراهم آوردن جوّ خوش بينى و حسن ظن در ميان افرادى كه درگير مناقشات هستند بكوشند و به اصطلاح آب به روى آتش بپاشند.

ولى متأسفانه گروهى هستند كه بر اثر انگيزه هاى مختلف درست در جهت خلاف اين مطلب گام برمى دارند گوئى بنزين بر آتش مى پاشند و دامنه اين حريق را وسيعتر مى كنند و به يقين در تمام مفاسدى كه از آن به بار مى آيد شريك و سهيم اند; سخن اين را براى آن مى برند و سخن آن را براى اين و حتى گاهى از خودشان چيزى نيز بر آن مى افزايند اين گروه را سخن چين مى نامند و از بدترين خلق خدا هستند در حالى كه گروه اول صالحان و مصلحانند و كار آنها در حد جهاد فى سبيل اللّه است.

[296]

همانگونه كه در روايات وارد شده است: «اَجْرُ الْمُصْلِحِ بَيْنَ النّاسِ كَاَجْرِالُْمجاهِدِ بَيْنَ اَهْلِ الْحَرْبِ».(1)

سخن چينى هر گاه تكرار شود به صورت يك خلق و خوى در مى آيد و از رذائل بسيار زشت اخلاقى است در آيات و روايات اسلامى اشارات زيادى در نكوهش اين رذيله اخلاقى و ستايش فراوان درباره اصلاح ذات البين آمده است.

با اين اشاره به آيات قرآن باز مى گرديم و آيات مربوط به اين دو صفت را بررسى مى كنيم سپس به تحليل ريشه ها، پيامدها و آثار نامطلوب سخن چينى و بركات اصلاح ذات البين و طرق درمان آن رذيله اخلاقى و تقويت اين فضيلت مى پردازيم.

1ـ وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَهْ.   (همزه ـ 1)

2ـ وَ لا تُطِعْ كلَّ حَلاّف مَهين ـ هَمّاز مَشّاء بِنَمِيم ـ مَنّاع لِلْخَيْرِ مُعْتَد اَثِيم ـ عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيْم.   (قلم ـ 11 تا 13)

3ـ يا اَيُّهَا الَّذيْنَ آمَنُوا اِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَباء فَتَبَيَّنُوا اَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَة فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ.   (حجرات ـ 6)

4ـ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيْبٌ مِنْها وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها وَ كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىء مَقِيْتَا.   (نساء ـ 85)

5ـ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الأنْفالِ قُلِ الأنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ اَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنَكُمْ وَ اَطِيْعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِيْنَ.   (انفال ـ 1)

6ـ وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لاَِيْمانِكُمْ اَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ.   (بقره ـ 224)

7ـ لا خَيْرَ فِى كَثير مِنْ نَجْواهُم اِلاّ مَنْ اَمَر بِصَدَقَة اَوْ مَعْرُوف اَوْ اِصْلاح بَيْنَ النّاسِ وَ


1. تفسير منهج الصادقين، ج 8، صفحه 417.

[297]

مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيْهِ اَجْراً عَظِيْماً.   (نساء ـ 114)

8ـ... اِنْ اُريْدُ اِلاّ الأِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيْقِى اِلاّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلتُ وَ اِلَيْهِ
اُنِيْبُ.
   (هود ـ 88)

 

ترجمه

1ـ واى بر هر عيبجوى مسخره كننده اى!

2ـ و از كسى كه بسيار عيبجوست و به سخن چينى آمد و شد مى كند ـ و بسيار مانع كار خير، و متجاوز و گناهكار است ـ علاوه بر اينها كينه توز و پرخور و خشن و بدنام است پيروى مكن.

3ـ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد!

4ـ كسى كه شفاعت (تشويق و كمك) به كار نيكى كند نصيبى از آن براى او خواهد بود، و كسى كه شفاعت (تشويق و كمك) به كار بدى كند سهمى از آن خواهد داشت و خداوند حسابرس و نگهدار هر چيز است.

5ـ از تو درباره انفال (غنائم و هر گونه مالى بدون مالك مشخص) سؤال مى كنند، بگو انفال مخصوص خدا و پيامبر است، پس از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و خصومتهايى را كه در ميان شماست آشتى دهيد! و خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد اگر ايمان داريد!

6ـ خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد! و براى اينكه نيكى كنيد، و تقوا پيشه سازيد و در ميان مردم اصلاح كنيد (سوگند ياد ننمائيد) و خداوند شنوا و داناست.

7ـ در بسيارى از سخنان در گوشى (و جلسات محرمانه) آنها خير و سودى نيست، مگر كسى كه (به اين وسيله) امر به كمك به ديگران، يا كار نيك يا اصلاح در ميان مردم كند و هر كس براى خشنودى پروردگار چنين كند پاداش بزرگى به او خواهيم داد.

8ـ ...من جز اصلاح تا آنجا كه توانايى دارم نمى خواهم و توفيق من جز به خدا نيست، بر او توكل كردم و به سوى او باز مى گردم!

[298]

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه مى فرمايد: واى بر هر عيب كننده مسخره جوئى (ويل لكل همزة لمزه).

در تفسير «همزه» و «لمزه» و فرق ميان اين دو سخن بسيار است كه در تفسير نمونه ذيل آيه شريفه آورده ايم مهم آن است كه يكى از تفسيرهائى كه براى آيه فوق شده است اين است كه آيه اشاره به افراد سخن چين مى كند. از ابن عباس پرسيدند منظور از اين آيه چيست؟ و آنها چه كسانى هستند كه خداوند ايشان را مذمت به ويل كرده است؟ ابن عباس در پاسخ گفت: «هُمُ الْمَشاؤنَ بِالَنمِيمَةِ اَلْمُفَرِقُونَ بَيْنَ الاَْحِبَّةِ اَلناعِتُونَ لِلناسِ بِالْعَيْبِ; آنها كسانى هستند كه اقدام به سخن چينى مى كنند و ميان دوستان تفرقه، ايجاد مى نمايند و عيب بر مردم مى گذارند». مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» اين معنى را بعنوان اولين تفسير براى آيه ذكر كرده و «فخر رازى» آن را هفتمين و آخرين تفسير براى آيه ذكر مى كند و با توجه به مفهوم وسيعى كه همزه و لمزه دارد و هر گونه غيبت و عيب جوئى را شامل مى شود سخن چينى نيز در مفهوم آيه درج است; خداوند به اينگونه اشخاص وعده مجازات «حُطَمَه» را داده است; همان آتش برافروخته الهى كه از دلها سر مى زند و تمام وجود آدمى را فرا مى گيرد.

از اين آيه استفاده مى شود كه آتش قيامت ـ بر عكس ـ آتش دنيا نخست به درون مى زند و اعماق قلب را مى سوزاند سپس به برون و شايد بخاطر اين باشد كه رذائل اخلاقى و اعمال زشت ناشى از آن از درون انسان سرچشمه مى گيرد و بازتابش در اعمال بيرون است.

* * *

 

در دومين آيه روى سخن را به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كرده مى فرمايد: از آنها كه بسيار سوگند ياد مى كنند و افراد پستى هستند و بسيار عيب جو و سخن چين مى باشند اطاعت مكن. (وَلاتُطِعَ كُلَّ حَلاّف مَهِيْن هَمّاز مَشّاء بِنَمِيم).

و به دنبال اين صفات زشت صفات زشت ديگرى را در آيات بعد براى آنها

[299]

مى شمرد مانند ممانعت از كار خير، تجاوزگرى، كينه توزى، خشونت، و كفر به آيات الهى و به دنبال آن مى فرمايد: ما بر بينى او داغ ننگ مى نهيم (سَنَسِمُهُ) (و او را در دنيا و آخرت رسوا مى سازيم).

ذكر سخن چينى و نمامى در رديف رذائل مهم ديگر و همچنين كفر بر آيات الهى دليل بر زشتى فوق العاده اين عمل است!

تعبير به «مشّاء بنميم» به صورت صيغه مبالغه، اشاره به كسانى است كه پيوسته در مبان مردم سعايت و سخن چينى مى كنند و آنها را نسبت به يكديگر بدبين مى كنند و تخم عدوات و دشمنى در دلها مى كارند و اين يكى از مهمترين گناهان كبيره است.

«حلاّف» به كسى گفته مى شود كه بسيار سوگند ياد مى كند و معمولا كسانى هستند كه نه مردم به آنها اعتماد دارند و نه خودشان نسبت به خودشان و توصيف آنها به مهين (پَسْتْ) نيز گواه ديگرى بر اين معنى است و به خاطر همين فرومايگى و پستى است كه بر ديگران عيب مى گذارند و پيوسته سخن چينى و افساد مى كنند گوئى از محبت و الفت مردم نسبت به يكديگر رنج مى برند و مى خواهند همانگونه كه خودشان از چشم مردم افتاده اند مردم نيز نسبت به يكديگر چنين شوند.

در سوّمين آيه مطابق شأن نزول معروفى كه دارد «وليد بن عقبه» با گروهى براى جمع آورى زكات از طايفه «بنى مصطلق» از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اعزام شدند. هنگامى كه اهل قبيله با خبر شدند كه نماينده رسول خدا به سوى آنها مى آيد با خوشحالى به استقبال او شتافتند ولى از آنجا كه ميان آنها و «وليد» خصومت شديدى بود تصور كرد آنهاقصد كشتن او را دارند (يا اينكه به عمد آنها را متهم به چنين قصدى كرد) خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بازگشت وعرض كرد آنها از پرداخت زكات خوددارى كردند، پيامبر سخت بر آشفت و آماده، مقابله با آن گروه شد و مطابق روايتى مردم فشار براى جنگ با آنان آوردند(1) آيه نازل شد و به مسلمانان دستور داد كه هرگاه فاسقى خبرى


1. سيره ابن هشام، جلد 3، صفحه 308.

[300]

براى شما آورد درباره آن تحقيق كنيد (مبادا دروغ يا تهمت و سخن چينى باشد) پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور تحقيق به «خالد بن وليد» داد كه با گروهى به سراغ آنها برود. او با شتاب زدگى هيچ كارى انجام نداد، پس از تحقيق معلوم شد طايفه بنى المصطلق كاملا به اسلام وفادارند. خبر به پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد و پيامبر فرمود: اَلتَّاَنّى مِن اللّهِ وَ الْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ; درنگ كردن و تحقيق نمودن از سوى خدا و عجله از شيطان است.(1)

طبق حديثى از امام صادق(عليه السلام) آيه فوق اشاره به نمّام و سخن چين دارد.(2)

از اين تعبير روشن مى شود كه نمّامى و سخن چينى، سخنان دروغ را نيز شامل مى شود.

* * *

 

در چهارمين آيه كه بعضى از بزرگان مانند علاّمه مجلسى آن را در بحث نميمه آورده اند مى فرمايد: كسى كه شفاعت براى كار بدى كند سهمى از آن را خواهد داشت. (وَ مَنْ يَشْفَعُ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها) اين آيه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه سخن چينى را نيز شامل مى شود چه شفاعت سوئى از اين بدتر كه در ميان دو مسلمان آتش عداوت و دشمنى را شعله ور سازد آنها را نسبت به يكديگر بدبين كرده و به جان هم بيندازد و لذا در حديثى از پيامبر نقل شده كه فرمود: «مَنْ اَمَرَ بِسُوء اَوْ دَلَّ عَلَيْهِ اَوْ اَشارَ فَهُوَ شَريكٌ; كسى كه دعوت به كار بدى كند يا راهنمائى به آن نمايد و يا حتى اشاره كند شريك در آن كار است».

* * *

 

در پنجمين آيه سخن از اصلاح ذات البين است كه در نقطه مقابل سخن چينى و افساد ذات البين قرار دارد مى فرمايد: تقواى الهى پيشه كنيد و برادرانى را كه با هم اختلاف دارند آشتى دهيد و اطاعت خدا و پيغمبر او را كنيد اگر ايمان داريد.


1. تفسير قرطبى، جلد 9، صفحه 6131.

2. مستدرك سفينة البحار، جلد 10، صفحه 152.

[301]

(فَاتَقُوا اللّهَ وَ اَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ اُطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ).

در شأن نزول اين آيه آمده است كه بعد از پايان جنگ بدر ميان دو نفر از انصار بر سر غنائم جنگى مشاجره لفظى در گرفت آيه فوق نازل شد و تصريح كرد كه اختيار غنائم جنگى با پيامبر است و بايد در ميان افرادى كه اختلاف دارند اصلاح كنيد.

* * *

 

در ششمين آيه مى فرمايد: خداوند را معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد، براى نيكى كردن و تقوا پيشه نمودن، و اصلاح در ميان مردم كردن، و خداوند شنوا و دانا است (وَلا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لاَِيْمانِكُمْ اَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ وَاللّهُ سَميعٌ عَليمٌ).

در تفسير اين آيه دو نظر وجود دارد نخست اين كه ناظر به كسانى است كه گاهى نسبت به كسى عصبانى مى شدند و مى گفتند ما درباره او كار خير نخواهيم كرد، و براى اصلاحشان، هيچ اقدامى نمى كنيم، آيه شريفه نازل شد و گفت: اين سوگندها باطل و بيهوده است، هيچ چيزى نمى تواند مانع كار خير و اصلاح مردم شود. (شأن نزولى كه براى آيه ذكر شده نيز اين نظر را تأييد مى كند چرا كه نقل شده است ميان داماد و دختر يكى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) به نام «عبداللّه بن رواحه» اختلافى روى داد و او سوگند ياد كرد كه براى اصلاح كارشان اقدامى نكند، آيه نازل شد و اين گونه سوگندها را بى اساس معرفى كرد).(1)

تفسير ديگر اين است كه براى انجام كار خير و تقوا و اصلاح در ميان مردم سوگند ياد نكنيد، چرا كه رجحان انجام اين كارها به قدرى روشن است كه نياز به سوگند ندارد.

در هر صورت اهميت اصلاح در ميان مردم از آيه به خوبى روشن مى شود به خصوص اين كه آن را در كنار كارهاى خير و تقوا و پرهيزكارى قرار داده است.


1. مطابق اين تفسير در جمله اَنْ تَبَرُّوا كلمه «لا» در تقدير است و در اصل اَلاّ تَبَّروُا...بوده است، و واژه «عُرْضَه» در اينجا به معنى مانع است، ولى در تفسير بعد به معنى معرضيت است.

[302]

در هفتمين آيه سخن از گفتگوهاى در گوشى است كه در بسيارى از مواقع سبب آزار ديگران و بدبينى و سوء ظن مى شود، و گاه راه را براى نقشه هاى شيطانى و مخفيانه فراهم مى سازد، لذا مى فرمايد: در بسيارى از سخنان در گوشى و محرمانه (آنها خير و فايده اى نيست) (لا خَيْرَ فى كَثير مِنْ نَجْواهُمْ).

اما بلافاصله مى افزايد: مگر كسى كه بخواهد توصيه به كمك كردن به ديگران يا انجام كار نيك يا اصلاح در ميان مردم دهد (كه در صورت فايده اين گونه «نجواها» بر ضررهايش برترى دارد) (اِلاّ مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَة اَوْ مَعْرُوف اَوْ اِصْلاح بَيْنَ النّاسِ).

و در پايان آيه در يك تعبير بسيار تشويق آميز نسبت به اين امور مى افزايد و هر كس براى خشنودى خدا چنين كند به زودى پاداش بزرگى به او خواهيم داد (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ اِبْتِغاءَ مَرْضاةِ اللّهِ فَسَوْفَ نُوْتِيهِ اَجْراً عَظيماً).

استثناء مسأله اصلاح ذات البين از نكوهش و نجوا از يك سو و قرار گرفتن اصلاح در كنار صدقه و معروف از سوى ديگر، و وعده پاداش عظيم براى آن از سوى سوم، همگى گواه بر اهميت اين كار است.

در اين كه فرق ميان صدقه و معروف چيست؟ بعضى گفتند صدقه به معنى كمك هاى مستحبى بلا عوض است، و معروف به معنى قرض الحسنه مى باشد، و بعضى براى معروف مفهوم عامى قائل شده اند كه شامل تمام كارهاى نيك مى شود (بنابراين نسبت آن با صدقه، نسبت عموم و خصوص مطلق است).

در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز آمده است كه يكى از بهترين «صدقات» كه خدا و پيامبرش آن را دوست دارد «اصلاح» در ميان مردم است هنگامى كه نسبت به يكديگر بدبين شوند و نزديك ساختن آنها به يكديگر است، هنگامى كه دور شوند «اَلا اَدُلُّكَ عَلى صَدَقَة يُحِبُّها اللّهُ وَ رَسُولُهُ؟ تُصْلِحْ بَيْنَ النّاسِ اِذا تَفاسَدُوا وَتُقَرِّبْ بَيْنَهُمْ اِذا تَباعَدُوا».(1)

بنابراين اصلاح در ميان مردم هم به طور مستقل ذكر شده، و هم به عنوان يكى


1. تفسير قرطبى، جلد 3، صفحه 1955.

[303]

از مصاديق عمده صدقه و معروف. و به تعبير ديگر چون اصلاح در ميان مردم فرد كامل معروف و صدقه است جداگانه ذكر شده است.

* * *

 

در هشتمين و آخرين آيه سخن از برنامه يكى از پيامبران بزرگ الهى به نام «شعيب» است، او هدف از قيام خود را چنين بيان مى كند: من جز اصلاح تا آنجا كه توانايى دارم، نمى خواهم (اِنْ اُرِيدُ اِلاَّ الاِْصْلاحُ ما اسْتَطَعْتُ).

اين همان هدفى است كه تمام پيامبران الهى آن را تعقيب مى كردند، اصلاح عقيده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط اجتماعى مردم.

بعضى در تفسير اصلاح گفته اند، مفهوم آن اين است كه مى خواهم دنياى شما را با عدالت و آخرت شما را با عبادت اصلاح كنم، ولى روشن است كه اصلاح مفهوم وسيع ترى دارد كه فراتر از عدالت را نيز شامل مى شود.

سپس براى توفيق در اين امر بسيار مهم يعنى اصلاح دين و دنياى انسان ها در تمام زمينه ها از خداوند بزرگ توفيق مى طلبد و مى گويد: توفيق من جز به يارى خدا نيست، بر او توكل كردم، و به سوى او باز مى گردم. (وَ ماتُوْفيقى اِلاّ بِاللّهِ عَلَيهِ تَوَكَّلْتُ وَ اِلَيْهِ اُنِيبُ).

جالب اين كه شعيب هنگامى اين سخن را به قوم گمراه گفت كه آنها غرق فساد مالى و اخلاقى بودند، و نهى شعيب را از عبادت بت ها و كم فروشى و فساد مالى، مخالف آزادى خود قلمداد مى كردند و مى گفتند از تو كه آدم عاقل و فهميده اى هستى بعيد است بخواهى جلو آزادى فكرى و عملى ما را بگيرى گويا آنها نيز مانند گروهى از مردم عصر ما كه از مفهوم صحيح آزادى بى خبرند و نمى دانند يا نمى خواهند بدانند كه آزادى افتخارآميز بشر، تنها در چهار چوب ارزش ها است، در بيراهه ها سرگردان بودند، كه شعيب به آنها پاسخ گفت هدف من اصلاح به معنى واقعى كلمه است، نه تسليم هوا و هوس هاى شما شدن.

قابل توجه اين كه قوم شعيب(عليه السلام) او را به عنوان انسانى عاقل و فرزانه

[304]

مى شناختند، و عنوان «حليم» و «رشيد» را براى او معترف بودند، اما همين كه براى اصلاح فساد عقيدتى و فساد مالى آنها قيام كرد، به مخالفت با او برخاستند.

* * *

 

از مجموع آيات فوق دو نكته كاملا روشن مى شود، نخست اين كه نمّامى و سعايت و سخن چينى و ايجاد اختلاف در ميان انسان ها، يكى از بزرگترين گناهان و نكوهيده ترين صفات است. و ديگر اين كه اصلاح در ميان مردم يكى از وظايف مهم الهى و انسانى است كه با هيچ عذرى نمى توان آن را ترك گفت.

* * *

 

سخن چينى (نميمه) در روايات اسلامى

با توجه به اين كه سخن چينى از بدترين پديده هاى شوم اجتماعى است كه جامعه را به هم مى ريزد، و سرچشمه مفاسد بى شمار و حتى خون ريزى مى شود، در احاديث اسلامى مؤكداً از آن نهى شده و روايات تكان دهنده اى پيرامون آن وارد شده است از جمله:

1ـ در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه از ياران خود پرسيد: «اَلا اُنَبِّئُكُمْ بِشِرارِكُمْ; آيا شما را از بدترين افراد آگاه سازم؟ عرض كردند آرى اى رسول خدا!» فرمود: «اَلْمَشّائُونَ بِالَنمِيمَةِ وَ الْمُفَرِّقُونَ بَيْنَ الاَْحِبَّةِ اَلْباغُونَ لِلْبُراءِ الْمَعايِبِ; آنها كسانى هستند كه براى سخن چينى تلاش مى كنند، و بين دوستان جدايى مى افكنند و بر افراد پاك عيبجوئى مى كنند».(1)

نميمه در اصل به معنى صداى كوتاه و آهسته اى است كه از حركت چيزى يا از برخورد پاى انسان به زمين هنگام راه رفتن بر مى خيزد و از آنجا كه افراد سخن چين، معمولا سخنان خود را آهسته و در گوشى به اين و آن مى رسانند، تا به


1. وسائل الشيعه، جلد 8، صفحه 616.

[305]

عنوان خبر مهمى مورد استقبال قرار گيرد، اين واژه بر سخن چينى اطلاق شده است.(1)

و بعضى گفته اند نميمه در اصل به معنى تزيين كلام دروغين است، (چرا كه افراد سخن چين سعى مى كنند، حتى سخنان دروغ خود را به لباس زيبا در آورند).(2)

شبيه همين معنى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز نقل شده است.(3)

2ـ در حديث ديگرى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «اَلْجَنَّةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى الْقَتّاتينِ اَلْمَشّائينَ بِالَّنمِيمَةِ; بهشت به افراد قتّات كه تلاش در سخن چينى دارند حرام است».(4)

قتّات از ماده «قَت» (بر وزن شط) در اصل به معنى دروغ گفتن و استراق سمع نمودن است، خواه سخن چينى در آن باشد يا نباشد بنابراين قتّات كسى است كه مى خواهد مخفيانه از اسرار مردم باخبر شود و در ميان آنها افساد كند كه گاه توأم با سخن چينى نيز مى شود.

در بعضى از روايات و كتب لغت قتّات و نمّام به يك معنى تفسير شده است.

3ـ در حديث ديگرى از «ابوذر» از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود: «يا اَباذَرْ صاحِبُ الَّنمِيمَةِ لا يَسْتَريحُ مِنْ عَذابِ اللّهِ فِى الاْخِرَةِ; شخص سخن چين در آخرت از عذاب الهى آسوده نخواهد شد».(5)

4ـ در حديث ديگرى تعبير شديدترى درباره افراد سخن چين از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نقل شده است، در يكى از خطبه هايش فرمود: «وَ مَنْ مَشى فى نَمِيمَة بَيْنَ اِثْنينِ سَلَّطَ اللّهُ عَلَيْهِ فِى قَبْرِهِ ناراً تُحْرِقُهُ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ; كسى كه در ميان دو نفر سخن چينى كند خداوند در قبرش آتشى مسلّط مى كند كه تا روز قيامت او را مى سوزاند».(6)

5ـ در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است كه: در يكى از سال ها بنى اسرائيل گرفتار خشكسالى شديد و قحطى شدند، موسى(عليه السلام) چند مرتبه به نماز استسقاء پرداخت و دعاى او مستجاب نشد (از اين نظر در تعجب فرو رفت) خداوند به او


1. اقتباس از مفردات راغب (واژه نميمه).

2. اقتباس از لسان العرب (واژه نميمه).

3.وسائل الشيعه، جلد 8، صفحه 617.

4.همان مدرك.

5.همان مدرك، (حديث 4).

6.وسائل الشيعه،جلد 8، صفحه 618، حديث 6.

[306]

وحى فرستاد كه من دعاى تو و همراهانت را مستجاب نمى كنم، چرا كه در ميان آنها فرد سخن چينى است كه اصرار بر كار خود دارد، موسى(عليه السلام) عرض كرد پروردگارا آن مرد كيست؟ كه ما او را از ميان خود بيرون كنيم؟ خداوند فرمود: اى موسى من شما را از سخن چينى نهى مى كنم آيا ممكن است خودم نمامى كنم (سرّ آن گنهكار را فاش نمايم، در اين هنگام موسى دستور داد) همگى توبه كردند و باران نازل شد.(1)

6ـ در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «اَرْبَعَةٌ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ اَلْكاهِنُ وَ الْمُنافِقُ وَ مُدْمِنُ الْخَمْرِ وَ الْقَتّاةُ وَ هُوَ النمّامُ; چهار گروهند كه وارد بهشت نمى شوند: كاهن (آنها كه به دروغ از امور پنهانى و آينده خبر مى دهند و ادعاى آگاهى بر اسرار غيب دارند) و منافق و معتاد به مشروبات الكلى و قتّات يعنى نمّام».(2)

7ـ از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «اَلَّنمامُ جِسْرُ الشَّرِّ; سخن چين پل شرّ و فساد است».(3)

8ـ در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است: «لاتَجْتَمِعُ اَمانَةٌ وَ نَمِيمَةٌ; امانت و درستكارى با سخن چينى هرگز جمع نمى شود». (شخص سخن چين خائن است).(4)

9ـ اين سخن را با حديث ديگرى از پيامبر اكرم پايان مى دهيم هر چند احاديث در اين زمينه بسيار است فرمود: «اِنَّ اَحَبَّكُمْ اِلَى اللّهِ الَّذِينَ يُؤْلَفُونَ وَ يَأْلِفُونَ وَ اِنَّ اَبْغَضَكُمْ اِلَى اللّهِ اَلْمَشّائُونَ بِالَنمِيمَةِ، اَلْمُفَرِّقُونَ بَيْنَ الاِْخْوانِ; محبوب ترين شما نزد خدواند كسانى هستند كه در ميان مردم الفت و دوستى ايجاد مى كنند و خودشان نيز محبت و دوستى را پذيرا مى شوند و مبغوضترين شما نزد خداوند كسانى هستند كه سعى در سخن چينى دارند، و در ميان دوستان جدايى مى افكنند».(5)

* * *

 


1.المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 276.

2. وسائل الشيعه، جلد 8، صفحه 619، حديث 11 (باب تحريم النميمه).

3.المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 279.

4.غررالحكم، حديث 10581.

5.آثار الصادقين، جلد 24، صفحه 416.

[307]

از مجموع اين احاديث به خوبى استفاده مى شود كه نمامى و سخن چينى از گناهان كبيره و بسيار خطرناك و سبب خسران و زيان دنيا و آخرت است كسانى كه مرتكب اين كار شوند و در ميان دوستان و خانواده ها جدايى افكنند هرگز روى بهشت را نخواهند ديد، مگر اين كه توبه كنند و به جبران اعمال خويش بپردازند. در خلال اين روايات اشارات پرمعنايى به فلسفه حرام بودن اين عمل و پيامدهاى آن شده بود كه در بحث هاى آينده مشروح تر مورد توجه قرار خواهد گرفت.

 

پيامدها و آثار سوء سخن چينى

بارها گفته ايم سرمايه اصلى يك جامعه اعتماد و اطمينانى است كه افراد با يكديگر دارند، اين اعتماد متقابل سبب اتحاد صفوف و همكارى و تعاون در حد اعلا و پيشرفت جامعه در تمام زمينه ها است.

اسلام كه اهميت فوق العاده اى به حفظ اعتماد عمومى و وحدت صفوف مى دهد هر چيزى را كه لطمه اى بر آن وارد سازد حرام شمرده و هر چه سبب تقويت آن گردد لازم مى داند (گاه به طريق وجوب و گاه به طريق استحباب دعوت به آن كرده است).

بى شك نمّامى و سخن چينى از عوامل مهم تفرقه و ايجاد بدبينى در ميان افراد جامعه و سبب عداوت و دشمنى، و گاه موجب متلاشى شدن خانواده ها است. به همين دليل در روايات بالا شخص نمّام و سخن چين، شرورترين افراد جامعه شمرده شده است.

در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «اِيّاكُمُ وَ الَّنمائِمَ فَاِنَّها تُورِثُ الضَّغائِنَ; از سخن چينى بر حذر باشيد كه سبب كينه و دشمنى است».(1)

و در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است: «اِيّاكَ وَ الَّنمِيمَةَ فَاِنَّها تَزْرَعُ الضَّغينَةَ وَ تُعَبِّدُ عَنِ اللّهِ وَ النّاسِ; از سخن چينى بپرهيز كه تخم عداوت و دشمنى مى پاشد و انسان را از خدا و مردم دور مى سازد».(2)


1.بحارالانوار، جلد 68، صفحه 293، حديث 63.

2.غررالحكم، حديث 2663.

[308]

در بعضى ديگر از احاديث تعبير به «شحناء» شده است كه همان معنى عداوت و دشمنى را مى رساند.

در احاديث گذشته نيز خوانديم: كه سخن چين بدترين خلق خدا شمرده شده به خاطر اين كه در ميان دوستان جدايى مى افكند، و افراد پاك را متّهم مى سازد.

از اين گذشته شخص نمّام و سخن چين در جامعه، منفور ومطرود مى گردد، زيرا طرفين نزاع كه به سخنان او گوش فرا دادند، غالباً پشيمان مى شوند و سيل لعن و نفرين را به كسى كه سبب جدايى ها گشته سرازير مى كنند و مردم را از تماس گرفتن با چنين شخصى برحذر مى دارند، در يكى از احاديث بالا نيز خوانديم كه سخن چين هم از خدا دور مى شود و هم از خلق خدا.

امام صادق(عليه السلام) سخن چين را به ساحر تشبيه كرده كه با سحرش در ميان دوستان، جدايى مى افكند. در يك حديث گويا و با تعبيراتى كوبنده چنين مى فرمايد: «اِنَّ مِنْ اَكْبَرِ السِحْرِ اَلَّنمِيمَةِ يُفَرِّقُ بِها بَيْنَ الْمُتَحابيِنَ وَ يَجْلِبُ الْعِداوَةَ عَلىَ الْمُتَصادِفّينَ وَ يَسْفِكُ بِها الدِّماءَ وَ يَهْدِمُ بِها الدُّورَ وَ يَكْشِفُ بِها السُّتُورَ، وَالَّنمامُ اَشَرُّ مَنْ وَطَأَ عَلَى الاَْرْضِ بِقَدَم; يكى از بزرگترين سحرها سخن چينى است كه در ميان دو دوست جدايى مى افكند، و تخم عداوت را ميان علاقه مندان مى پاشد و سبب ريختن خون ها، و ويران شدن خانه ها و دريدن پرده ها مى گردد، و سخن چين بدترين كسى است كه بر زمين قدم نهاده است».(1)

البته سخن چينى سحر نيست ولى آثار سحر را دارد، لذا امام فرموده است يكى از بزرگترين انواع سحر است.

توجه به اين نكته لازم است كه سخن چينى اثر تخريبى دارد و معمولا امورى كه جنبه تخريب دارد زودتر از امورى كه جنبه اصلاح دارد اثر مى كند چون زمينه هاى بدبينى معمولا در دل ها وجود دارد، هنگامى كه سخن چين به آن دامن مى زند به سرعت تأثير مى كند و ممكن است با چند جمله دو نفر دوست چهل ساله را از هم


1.بحارالانوار، جلد 60، صفحه 21، حديث 14.

[309]

جدا سازد. همان گونه كه ساختن يك سدّ مفيد براى ذخيره آب ممكن است دهها سال طول بكشد اما ويران كردن آن با مواد منفجره در چند ساعت امكان پذير است. اين سخن را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم فرمود: «اَلساعِى قاتِلُ ثَلاثَة قاتِلُ نَفْسِهِ وَ قاتِلُ مَنْ يُسْعى بِهِ وَ قاتِلُ مَنْ يُسْعى اِلَيْهِ; سعايت كننده هم قاتل خويشتن است، و هم قاتل كسى است كه بر ضد او سعايت مى كند و هم قاتل كسى است كه درنزد وى از ديگرى سعايت كرده است».(1)

بسيار مى شود كه سعايت نسبت به كسى در نزد شاهان و امراء واقعاً سبب قتل او مى گردد، و در چنين صورتى سعايت كننده نيز قاتل خويشتن در پيشگاه خدا محسوب مى شود و كسى كه نزد او سعايت شده است به خاطر عدم تحقيق كافى، گويى به دست سعايت كننده به قتل رسيده است چون بى گناهى را كشته است.

توجه به اين نكته لازم است كه جمعى از بزرگان سعايت و نمامى را به يك معنى دانسته اند، در حالى كه ممكن است فرقى در ميان آن دو باشد (هر چند بسيار قريب الافق هستند) نمامى و سخن چينى آن است كه ميان دو دوست يا دو خويشاوند يا دو همكار را جدايى بيندازد ولى سعايت اين است كه نزد شخص بزرگى بدگويى از كسى كند و كار او يا جان او را به خطر بيندازد. لذا سعايت در بسيارى از روايات به عنوان سعايت نزد سلطان و مانند آن به كار رفته است.

اما نزديك بودن افق هر دو معنى، سبب شده كه تحت يك عنوان ذكر شود.

 

انگيزه هاى سخن چينى

اين صفت رذيله مانند صفات ديگر پيوند ناگسستنى با بسيارى از رذائل اخلاقى دارد، از جمله آن ها حسد است، زيرا شخص حسود كه نمى تواند آرامش زندگى ديگران را تحمل كند و از اين كه دوستان دست به دست هم دادند و كارهاى خود را به سرعت پيش مى برند، يا خانواده ها و همسران كه پيوند محبت قوى با هم دارند


1. خصال (مترجم) شيخ صدوق، صفحه 122 (باب الثلاثه).

[310]

رنج مى برد، و سعى مى كند از طريق سخن چينى آنها را نسبت به يكديگر بدبين و يا به جان هم بيندازد.

دنياپرستى انگيزه ديگرى براى سخن چينى است، چرا كه شخص دنياپرست مى خواهد در ميان ديگران اختلاف بيفكند، و كسب و كار آنها را به ركود و ورشكستگى بكشاند تا خودش بهره گيرى كند.

نفاق عامل مهم ديگرى براى سخن چينى است. قرآن مجيد درباره منافقان مى گويد: «اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلكِنْ لايَشْعُرُونَ; آنها (منافقان) فسادكنندگان واقعى هستند، ولكن نمى فهمند».(1)

آرى كار آنها ايجاد فساد است به هر طريقى كه ممكن شود، در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «عَلامَةُ النِّفاقِ اَلْحَثُّ عَلَى الَّنمِيمَةِ; يكى از نشانه هاى نفاق اصرار بر سخن چينى است».(2)

آرى نزد اين طرف مى آيد و به عنوان خيرخواهى بدگويى از طرف مقابل مى كند، و سخنان زهرآلودى از وى نقل مى نمايد، و نزد طرف مقابل نيز همين عمل را تكرار مى كند. اين شخص دو چهره و منافق، هدفش ايجاد اختلاف، و كشمكش هاى اجتماعى است تا در آن ميان نفس آهسته بكشد.

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation