بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

تعبير به خصومت در دين هر چند غير از عنوان جدال است، ولى در اين گونه موارد به همان معنى مى باشد.

6ـ شبيه همين معنى از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) نقل شده است فرمود: اِيّاكَوَ الْخُصُومَةَ فَاِنَّها تُورِثُ الشَّكَّ وَ تَحْبِطُ الْعَمَلَ وَ تُرْدِى بِصاحِبِها، وَ عَسى اَنْ يَتَكَلّمَ بِشَىء فَلا يُغْفَرُ لَهُ; از خصومت و جدال كه سبب شك و ترديد مى شود، اعمال انسان را حبط و نابود مى كند و صاحبش را به هلاكت مى كشاند و اى بسا سخنى بگويد كه هرگز بخشوده نشود».(4)

7ـ از نصايحى كه لقمان حكيم به فرزندش كرد نيز توصيه به ترك جدال بود گفت: يا بُنَىَّ لا تُجادِلِ الْعُلَماءَ فَيَمْقُتُوكَ; فرزندم! با دانشمندان ستيزه جويى مكن كه تو را دشمن مى دارند» (و از علومشان محروم مى مانى).(5)

8ـ در حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ طَلَبَ الدِّينَ بِالْجَدَلَ تَزَنْدَقَ; هر كس دين را با جدال و ستيزه جويى طلب كند كار او به كفر مى كشد».(6)

9ـ امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) به يكى از ياران خود فرمود: «اَبلغْ عَنِّى اَوْلِيائِىَ


1.بحارالانوار، جلد 2، صفحه 129، حديث 13.

2.غررالحكم، حديث 1177.

3. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 128، حديث 6.

4. همان، صفحه 134، حديث 30.

5. مجموعه ورّام، جلد 1، صفحه 117، (باب ماجاء فى المراء و المزاح).

6. المحجة البيضاء، جلد 1، صفحه 107.

[281]

السَّلامَ وَ قُلْ لَهُمْ اَنْ لا تَجْعَلُوا لِلشِّيْطانِ عَلى اَنْفُسِهِمْ سَبِيلا وَ مُرْهُمْ بِالصِّدْقِ فِى الْحَدِيْثِ وَ اَداءِ الأَمانَةِ وَ مُرْهُمْ بِالسُّكُوتِ وَ تَرْكِ الْجِدالِ فِيما لا يَعْنِيْهِمْ; سلام مرا به دوستانم برسان و به آنها بگو راه شيطان را به سوى خويش نگشايند، و آنها را امر به صدق و راستى در سخن و اداى امانت كن، و آنها را به سكوت و ترك جدال در امورى كه به آنها مربوط نيست دستور ده».(1)

10ـ اين بحث را با حديث ديگرى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) به پايان مى بريم، آنجا كه فرمود: «لا يَسْتَكْمِلُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الاِْيمانِ حَتَّى يَدَعَ الْمِراءَ وَ الْجَدَلَ وَ اِنْ كانَ مُحِقّاً; انسان حقيقت ايمان را به كمال نمى رساند مگر زمانى كه مراء و جدال را ترك گويد هر چند حق با او باشد».(2)

* * *

 

اما مراء كه در بحثهاى سابق تفاوت آن با جدال گفته شد و حاصل كلام اين بود كه جدال به معنى هر گونه مشاجره لفظى و ستيزه جويى در كلام است در حالى كه مراء به معنى گفتگو كردن در چيزى است كه در آن شك و ترديد وجود دارد. گاه اين گفتگو براى طلب حق جويى و گاه به خاطر تعصب و لجاجت و اظهار فضل و برترى جويى است كه بسيار نكوهيده است و در روايات اسلامى روى اين عنوان، نكوهش بيشترى ديده مى شود! (هر چند تفاوت زيادى با جدال ندارد).

1ـ در حديثى نظير حديث فوق از پيغمبر اكرم مى خوانيم: «لايَسْتَكْمِلُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الاِْيمانَ حَتّى يَدَعَ الْمِراءَ وَ اِنْ كانَ مُحِقّاً; هيچ بنده اى از بندگان خدا حقيقت ايمان را به كمال نمى رساند مگر اينكه مراء را ترك گويد هر چند حق با او باشد».(3)

اشاره به اينكه جر و بحثهاى لجوجانه كه براى اظهار فضل و برترى جويى انجام مى شود حتى در مسائلى كه حق است سبب سقوط انسان در مبانى عقيدتى و اخلاقى مى شود.

2ـ در حديث ديگرى از همان حضرت از زبان چند نفر از صحابه مى خوانيم كه


1. ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 372.

2. المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 208.

3. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 138، حديث 53.

[282]

گفتند: روزى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بر ما وارد شد در حالى كه مشغول مراء در يك مسئله دينى بوديم، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به شدت غضبناك شد كه او را تا آن زمان آن گونه نديده بوديم سپس فرمود: «اِنَّما هَلَكَ مَنْ كانَ قَبْلَكُمْ بِهذا، ذَرُوا الْمِراءَ فَاِنَّ الْمُؤْمِنَ لايُمارِى، ذَرُوا الْمِراءِ فَاِنَّ المُمارِى قَدْ تَمَّتْ خَسارَتُه، ذَرُوا الْمِراءِ فَاِنَّ المُمارِى لا اَشْفَعُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ ذَرُوا المِراءِ فَانَا زَعِيمٌ بِثَلاثَةِ اَبْيات فِى الْجَنَّةِ فِى رِياضِها وَ اَوْسَطِها وَ اَعْلاها لِمَنْ تَرَكَ الْمِراءِ وَ هُوَ صادِقٌ، ذَرُوا الْمِراءِ فَاِنَّ اَوَّلَ ما نَهانِى عَنْهُ رَبِّى بَعْدَ عبادَةِ الاَْوْثانِ الْمِراءُ; اقوام قبل از شما به خاطر همين جر و بحثهاى هوس آلود هلاك شدند. مراء را رها كنيد كه مؤمن مراء نمى كند، مراء را رها كنيد زيرا مراء كننده گرفتار خسارت كامل مى شود، مراء را رها كنيد كه من روز قيامت براى مراء كننده شفاعت نمى كنم، مراء را رها كنيد كه هر كس آن را رها كند هر چند حق بگويد ضامن سه خانه بهشتى براى او هستم; خانه اى در رياض بهشت (قسمت پائين) و خانه اى در وسط و خانه اى در بالاى بهشت (اشاره به اينكه تمام بهشت در زير پاى او است) مراء را رها كنيد كه اولين چيزى كه خداوند بعد از بت پرستى مرا از آن نهى كرد مراء بوده است».(1)

3ـ در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «ذَرُوا الْمِراءَ فَاِنَّهُ لاتَفْهَمُ حِكْمَتُهُ وَ لا تُؤْمَنُ فِتْنَتُه; مراء را ترك كنيد چرا كه حكمتى از آن فهميده نمى شود و از فتنه آن در امان نخواهيد بود».(2)

4ـ در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده: «اَلْمِراءُ داءٌ رَدِىٌّ وَ لَيْسَ لِلاِْنْسانِ خَصْلَةُ شَرٌّ مِنْهُ وَ هُوَ خُلْقُ اِبْليسَ وَ نِسْبَتِهِ فَلا يُماري فى اَىِّ حال كانَ اِلاّ مَنْ كانَ جاهِلا بِنَفْسِهِ وَ بِغَيْرِهِ مَحْرُوماً مِنْ حَقايِقِ الدّينِ; مراء (و جر و بحثهاى غير منطقى) درد بدى است و هيچ صفتى براى انسان بدتر از آن نيست و آن، اخلاق ابليس و منسوبين به او است و هيچكس در هيچ حالى مراء نمى كند مگر كسى كه نسبت به موقعيت خود و ديگران جاهل است، و از حقايق دين محروم مى باشد».(3)

اشاره به اينكه شخص مراءكننده خود را خالى از خطا و ديگران را دائماً خطاكار مى داند و اين دليل است كه نه خود را شناخته و نه ديگران را و چنين كسى به يقين


1. همان، حديث 50.

2. ، صفحه 134، حديث 31.

3. همان، صفحه 135، حديث 32.

[283]

از درك حقايق دين محروم مى ماند.

5ـ در حديثى آمده است كه مردى به امام حسين(عليه السلام) عرض كرد بنشين تا در مسائل دينى با يكديگر مناظره (و جر و بحث) كنيم. امام در پاسخ او فرمود: «يا هذا اَنَا بَصيرٌ بِدينى مَكْشُوفٌ عَلَىَّ هُداىَ فَاِنْ كُنْتَ جاهِلاً بِدينِكَ فَاذْهَبْ وَ اطْلُبْهُ مالى وَ لِلْمُماراتْ وَ اِنَّ الشَّيْطانَ لِيُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ يُناجيهِ وَ يَقُولُ ناظِرِ النّاسَ فِى الدِّينِ كَىْ لا يَظُنُّوا بِكَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْلَ...; اى مرد! من نسبت به دينم آگاهم و هدايتم براى من روشن است تو اگر نسبت به دينت جاهل هستى برو و تحقيق كن مرا با مراء چكار و (بدان) شيطان پيوسته انسان را وسوسه مى كند و در گوش او مى گويد با مردم مناظره و جر و بحث در دين كن تا گمان نكنند تو جاهل و ناتوان هستى».(1)

6ـ در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است: «اَرْبَعٌ يُمِتْنَ الْقُلُوبَ اَلذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ وَ كَثْرَةُ مُناقَشَةِ النِساءِ يَعْنى مُحادَتَهُنَّ وَ مُماراتُ الاَْحْمَقِ تَقُولُ وَ يَقُولُ وَ لا يَرْجِعُ اِلى خَيْر وَ مُجالَسَةُ الْمَوْتى فَقَيلِ يا رَسُولُ اللّهِ وَ ما الْمَوْتى قالَ كُلُّ غَنِى مُتْرَفٌ; چهار چيز است كه قلب را مى ميراند: گناهان پى در پى و گفتگوى زياد با زنان (ناآگاه) و جر و بحث با احمق. تو چيزى مى گوئى و او چيز ديگر و به نتيجه خوبى نمى رسيد و همنشينى با مردگان. بعضى (تعجب كردند و) عرض كردند منظور شما از مردگان چيست اى رسول خدا؟ فرمود: هر ثروتمند غافل و مغرور و مست ثروت».(2)

7ـ اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: «اَيّاكُم وَ الْمِراءَ وَ الْخُصُومَةَ فَاِنَّهُما يَمْرُضانِ الْقُلُوبَ عَلَى الاِْخوانِ وَ يُنْبِتُ عَلَيْهِمَا النِفاقَ; از مراء و جر و بحثهاى كينه توزانه بپرهيز كه دل هاى برادران را نسبت به يكديگر بيمار مى سازد و سبب تفرقه آنان مى شود».(3)

8ـ به همين دليل در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در يكى از سخنان جامع آن حضرت آمده است: «اَوْرَعُ النّاسِ مَنْ تَرَكَ الْمِراءَ وَ اِنْ كانَ مُحِقاً; پرهيزكارترين مردم كسى است كه مراء را ترك گويد هر چند حق با او باشد».(4)

9ـ در حديثى از امام اميرالمؤمنين على(عليه السلام) آمده است: «جِماعُ الشَّرِ اللِّجاجُ وَكَثْرَةُ


1. همان، حديث 32.

2. همان، صفحه 128، حديث 10.

3. همان، صفحه 139، حديث 56.

4. همان، صفحه 127، حديث 3.

[284]

الْمُمارَاةِ; كانون شر لجاجت و كثرت جر و بحثهاى بى منطق است».(1)

10ـ اين بحث را با حديث ديگرى از سلمان فارسى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پايان مى دهيم كه فرمود: «لا يُؤْمِنُ رَجُلٌ حَتّى يُحِبَّ اَهْلِ بَيْتى وَ حَتّى يَدَعَ الْمِراءَ وَ هُوَ مُحِقٌّ فَقالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطابِ ما عَلامَةُ حُبِّ اَهْلِ بَيْتِكَ؟ قالَ: هذا، فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلى عَلِىِ بْنِ اَبى طالِب(عليه السلام); هيچ كس ايمان (به من) نمى آورد مگر اين كه اهل بيت مرا دوست دارد و مراء را هر چند حق با او باشد ترك كند. عمر (در آنجا حاضر بود) و گفت علامت محبت اهل بيت تو چيست؟ پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: اين (را دوست بدارد) و با دستش بر (شانه) على(عليه السلام)زد.(2)

بى شك اين دو موضوع را كه پيغمبر اكرم در كلام خود به عنوان نشانه ذكر كرده است با هم رابطه دارد، ممكن است رابطه اش اين باشد كه دلائل فضيلت على(عليه السلام) و اهل بيت(عليهم السلام) به قدرى روشن است كه اگر كسى اهل جدال و مراء و پرخاشگرى نباشد به حقيقت آن پى مى برد.

* * *

 

روايات در زمينه نكوهش مراء بسيار فراوان است. ده حديثى كه در بالا ذكر كرديم گلچينى از ميان آنها بود و دقت در همين احاديث براى پى بردن به خطرات اين خلق وخوى نكوهيده و آثار اسف انگيز و مخرب آن در فرد و جامعه روشن است.

 

آثار و پيامدهاى جدال و مراء

تاكيدهاى فراوان كه در آيات قرآن و روايات متواتر اسلامى در مذمت جدال و مراء و جر و بحثهاى پرخاشگرانه و بى منطق وارد شده به خاطر آن است كه اولا نخستين اثر منفى اين كار و اخلاق سوء پرده افكندن بر چهره حقايق است و بدترين حجاب را ميان انسان و درك حقايق ايجاد مى كند به گونه اى كه گاه حتى


1.غرر، جلد 3، صفحه 376، حديث 4795.

2. سفينة البحار، ماده «مَرَء»; بحارالانوار، جلد 27، صفحه 107، حديث 79.

[285]

واضح ترين بديهيات را درك نمى كند و به انكار امورى مى پردازد يا از مطالبى دفاع مى كند كه راستى مضحك است و اين نيست مگر به خاطر اينكه انسان وقتى گرم مرا و جدال مى شود همه چيز را غير از آنچه خودش مى گويد انكار مى كند.

و اينكه در بعضى از روايات گذشته خوانديم خصومت و جدال و مراء قلب را بيمار مى كند ممكن است اشاره به همين معنى باشد زيرا قلب به معنى عقل است و بيمارى آن به معنى عدم درك حقايق. و نيز اگر در حديث اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده كه كسانى كه به جدال روى آورند كارشان به كفر مى كشد و يا اينكه جدال موجب شك در دين خدا و فساد يقين مى گردد، همه اينها اشاره لطيفى است به آنچه در بالا گفته شد.

ديگر از آثار منفى اين اخلاق رذيله ايجاد عداوت و دشمنى در ميان دوستان و فراموشى ياد خدا و كشيده شدن به انواع دروغها است كه در احاديث گذشته به آنها اشاره شده بود دليل آن هم روشن است زيرا كسى كه مى خواهد با جدال و مراء بر دوستان خود غلبه كند و برترى بجويد آنها را بر ضد خود تحريك مى كند و غالباً گفتار آنها به تحقير و دشنام يكديگر مى كشد و اينها بدترين اسباب نفاق و جدائى است حتى گاهى براى توجيه سخنان خود به انواع دروغها متوسل مى شوند كه اين خود بلاى بزرگ ديگرى است و مجموع اينها سبب مى شود كه انسان از خدا دور گردد و در دام شيطان گرفتار شود و انسان را به هلاكت معنوى بيفكند.

به همين دليل در احاديث گذشته خوانديم كه انسان به حقيقت ايمان دست نمى يابد تا زمانى كه مراء و جدال را ترك گويد هر چند خود را بر حق بداند زيرا سخنان ستيزه جويانه در مسائل حق نيز سبب انواع خصومتها و عداوتها است و گاه انسان را به انواع گناهان ديگر مانند تحقير مؤمن و اهانت از طريق سخن يا اشارات دست و چشم و ابرو و دروغ و كذب و تكبر و برترى جوئى آلوده مى كند.

اضافه بر همه اينها جدال و مراء اُبُهَت و شخصيت انسان را در هم مى شكند و زبان جاهلان را به روى انسان باز مى كند اگر با افرادى نادان مجادله كند سبب هتك و توهين او مى شوند و اگر با دانشمندان ستيزه جوئى كند او را مغلوب و حقير

[286]

مى سازند.

در مجموع همانطور كه در روايات سابق خوانديم جدال و مراء يكى از چهار چيزى است كه قلب را مى ميراند و روح انسان را بيمار مى سازد.

چه بهتر كه انسان بحثهاى خود را با ديگران با محبت و دوستى و تواضع و مهربانى و به صورت جستجوى حق برگزار كند كه هم از علم و دانش آنها بهره گيرد و هم آنها از علم و دانش او بهره مند شوند و با كمك يكديگر بتوانند مطالب پيچيده را بشكافند و به واقعيتها برسند و اين همان جدال بر حق است.

 

انگيزه هاى جدال و مراء

با توجه به رابطه نزديكى كه در ميان صفات رذيله وجود دارد و غالب آنها با يكديگر مرتبطند و علت و معلول يكديگر محسوب مى شوند اين خلق و خوى نكوهيده يعنى جدال و مراء و پرخاشگرى بى منطق نيز از صفات زشت ديگر سرچشمه مى گيرد.

1ـ از عوامل مهم جدال و مراء كبر و غرور است كه به انسان اجازه نمى دهد به آسانى در برابر حق تسليم شود و او را وادار مى كند كه براى حفظ برترى جويى خود حق را از طريق جدال و مراء انكار نمايد لذا در حديثى از امام صادق(عليه السلام) از پدران بزرگوارش(عليهم السلام) نقل شده است كه فرمود: «اِنَّ مِنَ التَّواضُعِ اَنْ يَرْضى الرَّجُلُ بِالَْمجْلِسِ دُونَ الَْمجْلِسِ وَ اَنْ يُسَلِّمَ عَلى مَنْ يَلْقى وَ اَنْ يَتْرُكَ الْمِراءَ وَ اِنْ كانَ مُحِقّاً وَ لا يُحِبَّ اَنْ يُحْمَدَ عَلَى التَقْوى; در اين حديث امام چهار چيز را نشانه تواضع دانسته: نشستن در هر جاى مجلس كه ميسّر باشد و سلام كردن بر هر كسى كه ملاقات مى كند و ترك مراء هر چند حق با او باشد و عدم خشنودى از ستايش ستايشگران در برابر تقوا».(1)

2ـ خودنمائى و اظهار فضل و رياكارى يكى ديگر از انگيزه هاى جدال و مراء و جرّوبحثهاى پرخاشگرانه است كه بسيار متداول و معمول است به ويژه در مجلسى


1. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 131، حديث 20.

[287]

كه گروهى از عوام حضور داشته باشند و بخواهد فضيلت خويش را به آنان نشان دهد يا بخواهد در برابر ارباب فضل جايى براى خود بگشايد. در حديثى كه قبلا از امام حسين(عليه السلام) نقل كرديم اين جمله ديده مى شد كه فرمود: «وَ اِنَّ الشَّيْطانَ لَيُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ يُناجيِهِ وَ يَقُولُ ناظِرِ النّاسِ فِى الدِّيِنِ كَىْ لا يَظُنُّوا بِكَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْلَ; شيطان پيوسته انسان را وسوسه مى كند و در گوش او مى خواند و مى گويد با مردم در امر دين مناظره كن تا گمان نكنند تو عاجز و نادانى».(1)

در حديث ديگرى نيز امام صادق(عليه السلام) هنگامى كه طالبان علم را به سه گروه تقسيم مى كند گروهى كه براى جدال و مراء طالب علمند و گروهى براى فخرفروشى بر مردم و گروه ديگرى براى فهميدن و انديشيدن (و عمل كردن) سپس در توصيف گروه اول مى فرمايد: «فَصاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِراءِ مُوذ مُمار مُتَعَرِّض لِلْمَقالِ فى اَنْدِيَةِ الرِّجالِ; آن كس كه علم را براى جدال و مراء مى طلبد سخنانش آزاردهنده و پرخاشگرانه است، در مجالسى كه شخصيتها حضور دارند سخن مى گويد». (و خودنمايى و اظهار فضل مى كند) و در پايان حديث امام(عليه السلام) به او نفرين مى كند و مى گويد: «فَدَقَ اللّهُ مِنْ هذا خَيْشُوُمَهُ; خداوند بينى او را بر خاك بمالد».(2)

3ـ ديگر از انگيزه هاى جدال و گفتگوهاى پرخاشگرانه جهل و نادانى نسبت به مقام خويشتن و ديگران است چرا كه خود را، بزرگترين و عالمترين مى پندارد و ديگران را جاهل و نادان لذا در حديثى كه قبلا از امام صادق(عليه السلام) نقل كرديم بعد از آنكه امام(عليه السلام) مراء را يك بيمارى دردناك مى شمرد و آن را از خوهاى شيطانى معرفى مى كند مى فرمايد: «فَلا يُمارى فى اَىِّ حال كانَ اِلاّ مَنْ كانَ جاهِلا بِنَفْسِهِ وَ بِغَيْرِهِ; هيچكس در هيچ حالى مراء نمى كند مگر آنكه نسبت به موقعيت خود و ديگران جاهل است».(3)

4 و 5ـ انتقام جوئى و حسد دو انگيزه ديگر از انگيزه هاى جدال و مراء است; براى اينكه آبروى طرف مقابل را ببرد و از او انتقام بگيرد و حسادت خود را اعمال نمايد و از قدر و مقام او درنظرها بكاهد متوسل به جر و بحثهاى توام باتوهين و


1. همان، صفحه 135، حديث 32.

2. مقدمه كتاب معالم الاصول، صفحه 11.

3. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 134، حديث 31.

[288]

تحقير مى شود تا از اين طريق آبى بر آتش كينه و حسد كه در دل او نهفته است بپاشد.

6ـ تعصب و لجاجت نيز از عوامل مهم جدال و مراء است چرا كه اشخاص متعصب و لجوج حاضر نيستند به آسانى دست از عقائد فاسد خود بردارند لذا روى آن مى ايستند و پيوسته جرّ و بحث مى كنند، آسمان و ريسمان را به هم مى بافند و به هر حشيشى متشبّث مى شوند تا اعتقاد فاسد خود را بر كرسى بنشانند همان كارى كه بسيارى از كافران و مشركان در برابر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ساير پيامبران داشتند كه نمونه روشن آن گفتگوى بت پرستان بابل در برابر ابراهيم بت شكن(عليه السلام)در آن هنگام كه منطق گوياى ابراهيم آنها را در بن بست شديد قرار داد و موقتاً از خواب غفلت بيدار شدند، ولى تعصب و لجاجت همانند يك ابر ظلمانى پرده هاى تاريك بر فكر و عقل آنها انداخت و باز هم به مقاومت احمقانه خود ادامه دادند!

7ـ دنيا پرستى كه عامل اصلى همه گناهان يا اكثر گناهان است نيز يكى از عوامل مهم جدال و مراء محسوب مى شود كسانى كه داراى اين صفت رذيله اند مى خواهند از اين طريق مقامى در جامعه براى خود كسب كنند و به وسيله آن به نوائى برسند و دنياى آنها آباد گردد.

كوتاه سخن اينكه عوامل منفى فراوانى دست به دست هم مى دهد و انسان را به جرّ و بحثهاى دور از ادب و انسانيت و انصاف مى كشاند و او را وادار مى كند كه با لجاجت و سرسختى در برابر حق بايستد و در برابر باطل دفاع كند.

 

اقسام مراء و جدال

جدال و مراء را عمدتاً مى توان به دو بخش تقسيم كرد، جدال و مراء مثبت يعنى بحث هاى منطقى و گفتگو براى تبيين مسايل و توضيح حقايق و آگاهى از نقطه نظرهاى يكديگر و رسيدن به واقعيات از اين طريق.

و مراء و جدال منفى يعنى بحث هاى پرخاشگرانه و ستيزه جويانه اى كه هدف صحيحى را دنبال نمى كند، و در مسير روشن شدن حقايق نيست بلكه هدف از آن

[289]

اعمال خصومت يا تعصب و لجاج و برترى جويى و خودنمايى و اظهار فضل در برابر ديگران است.

اين تقسيم بندى در آيات قرآن نيز منعكس است آنجا كه مى فرمايد: «و لا تُجادِلُوا اَهْلَ الْكِتابِ اِلاّ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ; با اهل كتاب (يهود و انصارى) جز به طريقى كه نيكوتر است مجادله نكنيد». (عنكبوت ـ 48).

و در جاى ديگر مى فرمايد: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ; و با روشى نيكوتر با آنها مجادله و مناظره كن». (نحل ـ 125).

و در جاى ديگر در نكوهش جمعى از كافران مى فرمايد: «يُجادِلُونَكَ فِى الْحَقِ بَعْدَما تَبَيَّنَ; با اين كه حق براى آنها روشن شده باز با تو مجادله مى كنند». (انفال ـ 6).

و در مورد مراء مثبت در داستان «اصحاب كهف» و تعداد آنها مى فرمايد: «فَلا تُمارِ فيهِمْ اِلاّ مِراءً ظاهِراً; پس درباره تعداد آنها جز مبارزه منطقى توأم با استدلال نداشته باش». (كهف ـ 22).

و در مورد مراء منفى مى فرمايد: «اَلا اِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِى السّاعَةِ لَفى ضَلال بَعيد; آگاه باشيد آنها كه در قيامت ترديد مى كنند و با لجاج و عناد به محاجّه مى پردازند در گمراهى عميقى هستند». (شورى ـ 18).

و تقسيمات ديگرى نيز بر حسب افرادى كه در طرف مقابل قرار دارند و مسايلى كه در آن جدال و مراء مى شود دارند.

از جمله طرف مناظره انسان بايد انسان فهميده و عاقلى باشد كه بتوان از طريق مناظره منطقى بر علوم او دست يافت، همان گونه كه در وصيت اميرمؤمنان على(عليه السلام)آمده است: «دَعِ الْمُماراتِ وَ مُجاراتِ مَنْ لا عَقْلَ لَهُ وَ لا عِلْمَ; گفتگو و مناظره را با كسى كه نه عقل دارد و نه علم رها كن».(1)

و شخص مناظره كننده بايد انسان آگاهى باشد، چرا كه اگر افراد ناآگاه به عنوان دفاع از حق به ميدان بيايند و بر اثر ضعف معلومات شكست بخورند، آيين حق ضايع مى شود، لذا در حديثى مى خوانيم كه محمد بن عبدالله معروف به طيّار به


1. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 129، حديث 14.

[290]

امام صادق(عليه السلام) عرض كرد: «بَلَغَنى اَنَّكَ كَرِهْتَ مُناظَرَةَ النّاسِ; به من گفته اند كه شما از مناظره (شيعيان) با مخالفان كراهت داريد؟ امام فرمود: اَمّا كَلامُ مِثْلِكَ فَلا يَكْرَهُ، مَنْ اَذا طارَ يَحْسُنُ اَنْ يَقَعَ وَ اِنْ وَقَعَ يَحْسُنُ اَنْ يَطيرَ فَمَنْ كانَ هكَذا لا نَكْرَهُهُ; از گفتگوهاى شخصى مانند تو كراهت نداريم كسى كه هنگامى كه به پرواز در مى آيد مى تواند در جاى خود به خوبى بنشيند، و هنگامى كه مى نشيند مى تواند به پرواز در آيد (با مهارت وارد بحث مى شود و با مهارت از آن خارج مى گردد) ما از گفتگو و مناظره چنين كسى ناراحت نيستيم».(1)انتخاب لقب طيّار براى اين صحابى معروف امام صادق(عليه السلام) نيز اشاره به همين معنى است زيرا كه در مباحثه و جدل، بسيار قوى و نيرومند بود و با قدرت و مهارت مى توانست از حق دفاع كند.

اينجاست كه به تمام كسانى كه اطلاع كافى از مسائل دين ندارند، و نمى توانند با قدرت از او دفاع كنند. هشدار مى دهيم كه وارد بحث و مناظره با مخالفان نشوند، چرا كه شكست مى خورند و شكست آنان موجب سرافكندگى و ضعف مبانى مذهب در نظر ديگران است.

از آنجا كه افراط و تفريط غالباً در امور مختلف در ميان افراد نادان وجود دارد كسانى هستند كه ناآگاهانه راه افراط را مى پويند و مى گويند چون جدال و مراء در اسلام شديداً تحريم شده اصلا با كسى نبايد بحث كرد، هر چند بحثى مستدل و روشنگر و در مسير حق باشد، سكوت را بايد بر هر گونه بحث و استدلال يا به گفته بعضى قيل و قال ترجيح داد.

اين هم به يقين يك انحراف بزرگ است چرا كه تبيين حقايق جز در سايه منطق و استدلال ميسر نيست، و بستن اين راه به روى مردم به معنى محروم ساختن گروه عظيمى از وصول به حقايق و واقعيت ها است.

اين سخن را با حديث جالبى پايان مى دهيم.

امام حسن عسكرى از جدش امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه در محضر مبارك آن


1.بحارالانوار، جلد 2، صفحه 136، حديث 39.

[291]

امام سخن از جدال در دين شد و اين كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصومين(عليهم السلام) از آن نهى كردند، امام صادق(عليه السلام) فرمودند اين مسأله به طور كامل نهى نشده است، بلكه نهى از جدال به غير طريقه صحيح شده است سپس فرمود: آيا نمى شنويد كه خداوند مى گويد: «وَ لا تَجادِلُوا اَهْلَ الْكِتابِ اِلاّ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ»(1) و نيز مى فرمايد: «اُدْعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمُوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ»(2).

در اين دو آيه خداوند دستور داده كه جدال به احسن كنند (بحث و گفتگوى منطقى و مستدل با بهترين روشها، آنچه حرام است جدال غير احسن است، چگونه ممكن است خداوند جدال احسن را تحريم كند در حالى كه به پيامبرش دستور مى دهد در برابر يهود و نصارى كه مى گفتند بهشت تنها از آن ما است بگويد: «هاتُوا بُرْهانَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ; اگر راست مى گوييد دليل خود را بياوريد»(3) به اين ترتيب صدق و ايمان را با برهان قرين ساخته، و برهان و دليل همان چيزى است كه در جدال به احسن آورده مى شود. و هنگامى كه بعضى از آن حضرت پرسيدند جدال به غير احسن چيست؟ حضرت فرمود: آن است كه با كسى كه اهل باطل است مجادله كنى، او دليل نادرستى اقامه كند ولى تو قادر نباشى با منطق صحيح به او پاسخ بگويى و تنها به اين قناعت كنى كه من گفته تو را قبول ندارم (بدون اقامه دليل) يا اين كه آن شخص كه اهل باطل است سخن حقى را بگويد كه بخواهد از آن براى مقصد نادرست خود كمك بگيرد و تو از ترس نداشتن جواب صحيح سخن حق را انكار كنى. اين كار بر شيعيان من حرام است كه سبب فتنه و انحراف برادران ضعيف الايمان شوند و اهل باطل از ناتوانى اين گونه اشخاص در استدلال گواه و شاهدى بر حقانيت خود دست و پا نمايند.

سپس امام صادق(عليه السلام) نمونه هاى متعددى از استدلالاتى كه قرآن در امر معاد در برابر مشركان داشته، ذكر مى فرمايد و آنها را به عنوان مصاديق جدال احسن مى شمرد كه باعث اتمام حجت بر كفار و ازاله شبهات آنها مى شده است.(4)


1. عنكبوت،آيه 46.

2. نحل، آيه 125.

3. بقره، آيه 111.

4. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 125، حديث 2 (با تلخيص).

[292]

طرق درمان اين رذيله اخلاقى

هرگاه حالت پرخاشگرى و جرّ و بحث بى حاصل، و به تعبير روايات جدال غير احسن در درون وجود انسان ريشه بدواند، و به صورت خلق و خوى او در آيد، دين و ايمان و تقواى چنين انسانى در مخاطره قرار مى گيرد، و لازم است براى نجات از خطرات ناشى از اين صفت رذيله دست به كار شود و آن را درمان كند، و خود را از شرّ آن رهايى بخشد.

نخستين راه درمان كه شايد جزء مقدمات يا يك عامل تسكين دهنده محسوب شود تا به درمان عمقى بپردازد، اختيار سكوت است در هر جا كه احتمال مى دهد جدال به باطل باشد. و هرگاه اين سكوت را مدتى ادامه داد، و به اصطلاح دندان بر جگر بگذارد و مشكلاتش را تحمل كند، زمينه بسيار مساعدى براى درمان نهايى فراهم مى شود.

البتّه سكوت درمان بسيارى از رذايل اخلاقى است (حسد، كينه توزى، سخن چينى، رياكارى، ناشكرى، تهمت، دروغ، برترى جويى، و بسيارى ديگر از رذايل اخلاقى است كه از طريق سخن اعمال مى شود و سكوت مى تواند به عنوان يك راه پيشگيرى در تمام اين موارد به كار گرفته شود، به همين دليل در روايات اسلامى مدح و ستايش زيادى نسبت به سكوت شده است كه ما شرح آن را در جلد اول اين كتاب به طور مبسوط آورده ايم.

راه ديگر براى ريشه كن كردن اين رذيله اخلاقى دقت و بررسى آثار مرگبار و عواقب شوم اين صفت است مانند محجوب ماندن از درك حقايق و گرفتارى در چنگال اوهام و تعصبها و ايجاد عداوت و دشمنى در ميان دوستان و دور ماندن از حقيقت ايمان و گرفتارى در چنگال خشم و غضب الهى شكسته شدن ابهت انسانى در نزد خاص و عام و مانند آن.

به يقين انديشيدن در پيامدهاى سوء، تأثير عميقى در باز داشتن انسان دارد. چگونه ممكن است كسى بداند فلان غذا سمّى و كشنده است و در عين حال از آن بخورد; كسى غذاى سمّى تناول مى كند كه از آثار و پيامدهاى آن بى خبر است.

[293]

اصلاح ريشه ها و برطرف ساختن انگيزه ها يكى از طرق درمان است، هنگامى كه مى گوئيم انگيزه جدال و مراء و تكبر، برترى جويى، خودنمائى، حسد، انتقام جوئى، دنياپرستى، تعصب و لجاجت است به يقين اگر بتوانيم اين صفات رذيله را از خود درو سازيم صفت جدال و مراء از ما ريشه كن مى شود ولى با وجود آن صفات در درون جان از بين بردن اين صفت رذيله بسيار مشكل است.

دورى از افراد لجوج و متعصب و پرهيز از گفتگو با اين گونه افراد كه خواه ناخواه انسان را به مراء و جدال مى كشاند يكى ديگر از راههاى درمان است.

در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ جالَسَ الْجاهِلَ فَلْيَسْتَعِدَّ لِقيل وَ قال; كسى كه با آدم جاهل (و متعصب) همنشين شود بايد آماده قيل و قال و جدال و مراء باشد».(1)

به يقين قبل از همه اين امور، اراده و تصميم قاطع بر ترك مراء و جدال داشتن و پرهيز از اين رذيله اخلاقى لازم است و آن كس كه واقعاً مصمّم بر ترك باشد سرانجام پيروز مى شود.

 

انصاف در سخن

نقطه مقابل مراء و جدال انصاف در بحث است، يعنى انسان به سخنان ديگران آن گونه بنگرد كه به سخنان خويش مى نگرد و از آن همان گونه دفاع كند كه از سخن خويش دفاع مى كند و به تعبير ديگر طالب حق باشد و آن را در نزد هر كس و هر جا بيابد پذيرا شود هر چند گوينده حق يك فرد عادى و او عالمى بزرگ و پرآوازه باشد حتى اگر كودكى يا كافر و ظالمى سخن حقى بگويد آن را بپذيرد.

البته انصاف كه در روايات اسلامى از آن ستايش فراوان شده به معنى يكسان نگريستن به منافع خويش و ديگران است ولى يكى از شاخه هاى آن انصاف در سخن مى باشد. در حديث معروفى مى خوانيم كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: «سَيِّدُ الاَْعْمالِ ثَلاثَةٌ: اِنْصافُ النّاسِ مِنْ نَفْسِكَ حَتّى لا تَرْضى بِشَىء اِلاّ رَضِيتَ لَهُمْ مِثْلَهُ وَ


1. سفينة البحار، جلد 2، صفحه 532، چاپ قديم (ماده مراء).

[294]

مُواساتُكَ الاَْخَ فِى الْمالِ وَ ذِكُرُ اللّهِ عَلى كُلِ حال; برترين اعمال سه چيز است: رعايت انصاف در حق مردم نسبت به خويشتن تا آنجا كه چيزى را براى خود نخواهى مگر اينكه همانندش را براى آنها بخواهى و مواسات با برادر دينى در مال و ذكر خدا در هر حال».(1)

جالب اينكه در بعضى از روايات مى بينيم كه امام صادق(عليه السلام) هنگامى كه چهارخانه بهشتى را در برابر چهار عمل تضمين مى كند ترك مراء را سومين عمل و انصاف دادن در برابر مردم را چهارمين عمل مى شمرد كه ممكن است اشاره اى به انصاف در سخن بوده باشد.

 


1.كافى، جلد 2، صفحه 144.

[295]

 

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation