بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

1ـ در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه: «اَلا اُخْبِرُكُمْ بِاَشْبَهَكُمْ بِى اَخْلاقاً؟ قالُوا بلى يا رَسُولُ اللّه فَقالَ اَحْسَنَكُمُ اَخْلاقاً وَ اَعْظَمَكُمْ حِلْماً وَ اَبَرَّكَمُ بِقَرابَتِهِ وَ اَشَدَّكُمْ اِنْصافاً مِنْ نَفْسِهِ فى الْغَضَبِ وَالرَّضا; آيا به شما خبر بدهم كداميك از شما از جهت اخلاق به من شبيه تريد؟ عرض كردند آرى اى رسول خدا. فرمود: آن كس كه از همه خوش خوتر، و بردبارتر و نيكوكارتر نسبت به خويشاوندانش و با انصاف تر در حال خشم و خشنودى بوده باشد».(1)

2ـ در حديث ديگرى از همان بزرگوار چنين نقل شده است: «ما جُمِعَ شَىْءٌ اِلى شَىْء اَفْضَلُ مِنْ حِلْم اِلَى عِلْم; چيزى با چيزى همراه نشده كه برتر از همراهى حلم با علم باشد».(2)

3ـ در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «اَشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ الْجَهْلَ بِالْحِلْمِ; شجاع ترين مردم كسى است كه با نيروى علم بر جهل غالب آيد».(3)

شبيه همين معنى از آن حضرت نقل شده كه فرمود: «اَقْوَى النّاسِ مَنْ قَوِى عَلى غَضَبِهِ بِحِلْمِهِ; قوى ترين مردم كسى است كه با نيروى حلمش بر غضبش چيره شود».(4)

4ـ در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «اِنَّ اَفْضَلَ اَخْلاقِ الرِّجالِ اَلْحِلْمُ; برترين اخلاق مردان حلم است».(5)

5ـ در حديث جالب ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چنين مى خوانيم: «اِنَّ المُؤمِنَ لِيُدْرِكَ بِالْحِلْمِ وَاللّينَ دَرَجَةَ الْعابِدِ الْمُتَهَجِّدِ; شخص مؤمن با حلم و نرمش به مقام عبادت كننده شب زنده دار مى رسد».(6)

اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه حلم و بردبارى از عبادات مهم در پيشگاه پروردگار است.


1.بحارالانوار، جلد 74، صفحه 152، شبيه همين معنى با كمى تفاوت در وسائل الشيعه جلد 11، صفحه 211 آمده است.

2. همان، صفحه 212.

3.شرح فارسى غرر، جلد 2، صفحه 450.

4. همان، صفحه 435.

5. همان، صفحه 488.

6.مستدرك الوسائل، جلد 11، صفحه 288 (كتاب الجهاد).

[405]

6ـ در حديث پرمعناى ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «مِنْ اَحَبِّ السَّبيلِ اِلَى اللّه عَزَّ وَ جَّل جُرْعَتانِ جَرْعَةُ غَيظ تَرُدُها بِحِلْم وَ جُرْعَةُ مُصيبَة تَرُدُّها بِصَبْر; از محبوبترين راه ها به سوى خدا نوشيدن دو جرعه است، جرعه خشم را به وسيله حلم فرو بردن و جرعه مصيبت را با صبر تحمل كردن».(1)

7ـ روزى على(عليه السلام) شنيد كه مرد (نابخردى) قنبر را دشنام مى دهد و گويى قنبر مى خواست به او پاسخ دهد، امام فرمود: قنبر! او را رها كن تا خدا را راضى و شيطان را خشمگين و دشمنت را (با شرمندگى) كيفر داده باشى. سپس فرمود: «فَوَالَّذى خَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَءَ النَّسَمَةَ ما اَرْضى الْمُؤمِنُ رَبَّهُ بِمِثلِ الْحِلْمِ، وَ لا اَسْخَطَ الشَيْطانَ بِمِثل الصَّمْتِ، وَ لا عُوقِبَ الاَْحْمَق بِمِثْلِ السكوتِ عَنهُ; قسم به خدايى كه دانه را در زير خاك شكافته، و انسان را آفريده هيچ شخص مؤمنى پروردگارش را به چيزى مانند حلم خشنود نساخته و شيطان را به چيزى مانند خاموشى به هنگام غضب خشمگين نكرده، و احمق را به چيزى همانند سكوت، مجازات ننموده است».(2)

8ـ از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چنين نقل شده: «مَنْ كَظَمَ غَيْظاً وَ هُوَ قادِرٌ عَلى اِنفاذِهِ وَ حَلُمَ عَنْهُ، اَعْطاهُ اللّه اَجَرَ شَهيد; كسى كه خشم خود را فرو برد، در حالى كه قدرت بر انجام كارى مطابق آن دارد و حلم و بردبارى پيشه كند، خداوند اجر شهيدى به او مى دهد».(3)

9ـ در حديثى از امام باقر(عليه السلام) آمده است كه امام على بن الحسين(عليه السلام) چنين فرمود: «اِنَّهُ لَيُعْجِبُنىِ الرَجُلُ اَنْ يُدْرِكُهُ حِلْمُهُ عِنَدَ غَضَبِهِ; من لذت مى برم كه انسان كه حلم و بردباريش به هنگام خشم به سراغ او آيد». (و او را از چنگال خطر رهايى بخشد).

10ـ اين بحث را با حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم ـ هر چند روايات در اين زمينه فراوان است ـ در اين حديث آمده است كه امام(عليه السلام) خدمتكارى داشت و او را به دنبال كارى فرستاده بود، ولى تأخير كرد، امام شخصاً به دنبال او رفت، ديد در گوشه اى خوابيده است (و گرما بر او غلبه كرده بود) امام بالاى سر او نشست و مدتى او را باد زد تا آسوده بخوابد، هنگامى كه بيدار شد امام (با محبت و


1.اصول كافى، جلد 2، صفحه 110، حديث 9.

2.سفينة البحار، ماده حلم.

3.جامع الاحاديث، جلد 13، صفحه 479، حديث 12.

[406]

بردبارى مخصوصى) به او فرمود: اين كار درست نيست كه هم شب بخوابى و هم روز، شب را بخواب و روز را براى ما بگذار.(1)

اين رفتار كه نهايت محبت و تواضع و بردبارى امام را مى رساند مى تواند سرمشقى براى افراد عصبانى باشد كه در اين گونه موارد از هر گونه خشونت چشم بپوشند و راه حلم را در پيش گيرند.

* * *

 

در اينجا چند نكته قابل توجه است:

1ـ حلم و بردبارى آثار بسيارى در زندگى انسان ها دارد، از جمله اين كه:

انسان را از خطرات غضب كه گاهى تا آخر عمر دامان انسان را رها نمى كند نجات و رهايى مى بخشد.

ديگر اين كه مايه عزت و آبرو است، چرا كه همه مردم حلم و بردبارى را در مقابل افراد نادان و لجوج دليل بر شخصيت و ظرفيت و عقل مى شمرند، لذا در بعضى از اخبار از على(عليه السلام) آمده است: «مَنْ حَلُمَ سادَ; آن كس كه حلم پيشه كند، بزرگ و سرور مى شود».(2)

اضافه بر اين حلم در برابر نادان سبب مى شود كه مردم به يارى حليم و بر ضد نادان قيام مى كند به همين دليل در حديثى مى خوانيم كه اميرمؤمنان على(عليه السلام)مى فرمايد: «اِنَّ اَوَّلَ عِوَض الْحَليمِ مِن خِصْلَتِهِ اَنَّ النَّاسَ كُلُّهُم اَعْوانُهُ عَلى خَصْمِهِ;(3)نخستين نتيجه اى كه شخص بردبار و حليم از حلم خود مى گيرد اين است كه مردم به يارى او در مقابل دشمن جاهلش بر مى خيزند».(4)

به علاوه حلم سبب عزت و آبرو است در حالى كه خشم آميخته به جهل سبب آبروريزى است. در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است: «ما اَعَزَّ اللّهُ بِجَهْل قَطُّ وَ لا اَذَلَّ بِحِلْم قَطُّ; خداوند هيچ كس را به خاطر جهلش عزيز نمى كند، همان گونه كه هيچ كس را به خاطر حلمش ذليل نخواهد كرد».(5)


1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 112، حديث 3و7.

2.بحارالانوار، جلد 74، صفحه 208، حديث 1.

3. غررالحكم، جلد 2، ص 66.

4.شرح غرر الحكم، جلد 2، صفحه 66.

5.اصول كافى، جلد 2، صفحه 112.

[407]

كوتاه سخن اين كه حلم و بردبارى در زندگى براى انسان بركات زيادى دارد، و بهترين سخن در اين زمينه سخنى است كه از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است مى فرمايد: «فَاَمّا الْحِلْمُ فَمِنْهُ رُكُوبُ الْجَميلِ، وَ صُحْبَةُ الاَْبْرارِ، وَ رَفْعٌ مِنَ الضِّعَهِ، وَ رفُعٌ مِنَ الخَساسَةِ، وَ تَشهِّى الْخَيرِ، وَ يُقَرِّبُ صاحِبَهُ منْ مِعالِى الدَّرَجاتِ، وَ الْعَفوِ وَ الْمَهلِ وَالْمَعْروُفِ وَالصَّمْتِ، فَهذا ما يَتَشَعَّبَ لِلْعاقِلِ بِحِلْمِهِ» آن حضرت در اين حديث شريف و پر معنى ده نتيجه مثبت براى حلم بيان كرده و مى فرمايد: «از آثار حلم، انجام كارهاى خوب، همنشينى با نيكان، بالا رفتن شخصيت انسان، برطرف شدن خسّت و پستى، طالب خيربودن، به مقامات عالى رسيدن، از عفو بهره گرفتن و به مردم فرصت دادن، كار نيك بجا آوردن و سكوت (در برابر نادان) پيشه كردن، اين ها امورى هستند كه عاقل به خاطر علمش از آن بهره مى گيرد».(1)

2ـ حلم و بردبارى مانند ساير صفات انسان داراى سرچشمه ها و انگيزه هاى متعددى است، سرچشمه حلم را مى توان امور زير شمرد:

الف) سلطه بر نفس و مالكيت خويشتن، سبب مى شود كه انسان در برابر ناملائمات از كوره در نرود، و گرفتار خشم و آشفتگى ها نشود، اميرمؤمنان على(عليه السلام) در تعريف حلم اشاره اى به اين سرچشمه فرموده است آنجا كه مى گويد: «اِنَّمَا الْحِلْمُ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ مِلْكُ النَّفسِ; حلم، فرو بردن خشم و مالكيت نفس است».(2)

همين معنى از امام مجتبى(عليه السلام) نيز نقل شده است.(3)

ب) علوّ طبع و بلندى همت و شخصيت بالا از امورى است كه به انسان اجازه نمى دهد خشم خويش را آشكار كند، و دست به كارهاى غير منطقى افراد خشمگين كم ظرفيت بزند. اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: «اَلْحِلْمُ وَ الاَْناةُ تُوْأمانِ يُنتجُهُما عُلْوُ الهِمَّةِ; بردبارى و خونسردى (در برابر حوادث) فرزندان دوقلويى هستند كه از همت بلند متولد شده اند».(4)

ج) ايمان به خدا و توجه به ذات پاك و صفات او و از جمله حلم خداوند در برابر عاصيان و طاغيان نيز مى تواند سرچشمه ديگرى براى اين فضيلت اخلاقى باشد.


1.تحف العقول، صفحه 19.

2. شرح غررالحكم، جلد 3، صفحه 741، حديث 3859.

3. بحارالانوار، جلد75، صفحه 102.

4. نهج البلاغه، كلمات قصار، حديث 460.

[408]

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «اَلْحِلْمُ سِراجُ اللّهِ يَسْتَضيئى بِهِ صاحِبُهُ اِلى جَوارِهِ وَ لا يَكُونُ حَليماً اِلاّ الْمَؤيِّدُ بِاَنْوارِ اللّهِ وَ بِاَنْوارِ الْمَعْرفَةِ وَ التّوحيدِ; حلم چراغ پر فروغ الهى است كه دارنده آن از آن بهره مى گيرد، و به سوى جوار قرب خدا پيش مى رود، و انسان نمى تواند حليم باشد، مگر اينكه با انوار الهى و انوار معرفت و توحيد تأييد گردد».(1)

د) علم و عقل و آگاهى بر نتايج مثبت حلم و پيامدهاى منفى خشم و غضب نيز عامل ديگرى براى پيدايش اين فضيلت اخلاقى در وجود انسان ها است، اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: «اَلْحِلْمُ نورٌ جُوْهَرُهُ الْعَقْلُ; حلم و بردبارى نورى است كه جوهره آن عقل است».(2) و در تعبير ديگرى مى فرمايد: «بِوُفُورِ الْعَقْلِ يَتَوَفَّرُ الْحِلْمُ; با افزايش عقل بر ميزان حلم و بردبارى نيز افزوده مى شود».(3)

و نيز در حديثى از همان بزرگوار مى خوانيم: «عَلَيْكَ بِالْحِلْمِ فَاِنَّهُ ثَمَرَةُ الْعِلْمِ; بر تو باد به حلم و بردبارى كه ميوه درخت علم است».(4)

3ـ موارد استثناء: با اين كه حلم از فضائل بسيار برجسته و از خوهاى شايسته انسانى است، ولى مواردى پيش مى آيد كه حلم در آنجا پسنديده نيست و اين گونه استثنائات در ساير فضائل اخلاقى نيز ممكن است پيدا شود مثلا در مواردى كه حلم و بردبارى سبب جرأت و جسارت جاهلان متعصب مى شود و بر فشار و فساد و عصيان خود مى افزايند در اينجا حلم پسنديده نيست بايد عكس العمل مناسبى نشان داده شود تا او سكوت كند.

در مواردى كه حلم و بردبارى به زيان جامعه و يا مكتب و عقيده انسان تمام مى شود در آنجا نيز حلم و سكوت غلط است.

و نيز در مواردى كه حلم نشانه ضعف و ذلت محسوب مى شود حلم كار خوبى نيست و به گفته شاعر:

اظهار عجز پيش ستم پيشه ابلهى است اشك كباب باعث طغيان آتش است

 


1. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 422، حديث 61.

2. شرح غررالحكم، جلد 1، صفحه 311، حديث 1185.

3. همان، جلد 3، صفحه 221، حديث 4274.

4. همان، جلد 4، صفحه 285، حديث 6084.

[409]

 

 

 

 

 

15

 

عفو و انتقام

 

اشاره

يكى از بزرگترين فضائل اخلاقى كه رسيدن به آن كار آسانى نيست، عفو و گذشت به هنگام قدرت و ترك انتقام جويى است.

بسيارى از مردم كينه ها را در سينه هاى خود پنهان مى كنند، و به طور دائم در انتظار روزى هستند كه بر دشمن پيروز شوند، و چندين برابر از او انتقام بگيرند، نه فقط بدى را به بدى پاسخ گويند، بلكه يك بدى را به چندين بدى پاسخ دهند، و از همه بدتر اين كه گاه به اين صفت رذيله و بسيار زشت افتخار هم مى كنند، و مى گويند ما كسى هستيم كه پس از پيروزى بر دشمن با او چنين و چنان كرديم.

تاريخ جهان پر است از انتقام جويى هاى بى رحمانه سلاطين و امرا و قبائل و اقوام و ملت ها.

عجب اين كه انتقام جويى ها به صورت زنجيره اى پيش مى رود، فرضاً قبيله اى از قبيله اى ديگر يك نفر را به قتل مى رساند، قبيله مقتول به هنگام قدرت ده نفر را مى كشد، باز قبيله اوّل به هنگام قدرت پنجاه نفر را به قتل مى رساند و حمام خون به راه مى افتد.

غارتها، هتك ناموس ها، قتل عام ها معمولا زاييده همين خوى زشت حيوانى است.

[410]

اما به عكس سيره انبياء و اولياء اين بوده است كه هنگام پيروزى حتى الامكان گذشته ها را با آب عفو بشويند، و دشمنان سرسخت را از اين طريق به دوستان صميمى مبدل سازند.

آنها هرگز علاقه نداشتند خون را با خون بشويند (جز در موارد استثناء) و بدى را با بدى پاسخ گويند،بلكه سعى داشتند تا آنجا كه مقدور است بدى ها را به خوبى پاسخ دهند، چرا كه هدف آنها تربيت بوده نه انتقام، خاموش كردن آتش بوده نه برافروختن آتش هاى جديد.

ولى به يقين اين كار، كار همه كس نيست، كار افرادى است كه در پرتو ايمان و تقوا تربيت شده اند و تسلط بر نفس داشتند، كار افراد با فضيلت و پر افتخار و انسان هاى شايسته است، و گرنه درنده خويان چيزى را جز انتقام به رسميت نمى شناسند و به آن افتخار مى كنند.

آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى مملو است از بيان فضيلت عفو و نكوهش از روح انتقام جويى و سيره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) گواه بسيار زنده و خوبى براى اين معنى است كه يك نمونه آن داستان فتح مكه و عفو عمومى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از دشمنان خونخوار و بسيار سرسخت است.

با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم و آيات عفو و انتقام را مورد بررسى قرار مى دهيم (توجه داشته باشيد كه واژه انتقام در قرآن مجيد به معنى بالا به كار نرفته و تنها به معنى مجازات الهى است و لذا در همه جا به خداوند نسبت داده شده است، و هيچ ارتباطى به بحث ما ندارد.

1ـ وَ جَزاءُ سَيِّئَة سَيِّئَةٌ مِثلُها فَمَنْ عَفى وَ اَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَى اللّهِ اِنَّهُ لايُحِبُّ
الظَّالِمينَ.
   (شورى ـ 40)

2ـ وَ لاَ يَأتَلِ أوُلوُ الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ اَنْ يُؤتُوآ أوْلِى الْقُْربى وَ
الْمَسَاكينَ وَ الْمُهاجِرينَ فِى سَبيلِ اللّه وَ لْيَعْفُوا وُلْيَصْفَحُوا ألا تُحِبُّونَ اَنْ يَغْفِرَاللّهُ

[411]

لَكُمُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحيمُ.   (نور ـ 22)

3ـ خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ.   (اعراف ـ 199)

4ـ وَ اِنْ عاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ
لِلصّابِرينَ.
   (نحل ـ 126)

5ـ اِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بمِاْ يَصِفُونَ.   (مؤمنون ـ 96)

6ـ وَلاَ تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَلاَ السَّيِّئَةُ اِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أحْسَنُ فَاِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلىٌّ حَميمٌ ـ وَما يُلَقَّاها اِلاَّ الَّذيِنَ صَبَرُوا وَما يُلَّقَاها اِلاّ ذُوحظٍّ
عَظيِم.
   (فصلت ـ 34و35)

7ـ يَاَ ايُّهَا الَّذيِنَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمْ الِقصَاصُ فِى القَتْلى الُحرُّ بِالْحُرِّ وَالعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالاُْثْنى بِالاُْثْنى فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَىءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْروُفِ وَ أَدَاءٌ اِلَيْهِ بِاحْسان ذلِكَ تَخْفيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَليِمٌ.   (بقره ـ 178)

8ـ يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِنَّ مِنْ اَزْواجِكُمْ وَأولادِكُمْ عَدُوَّاً لَكُمْ فَاْحذَروُهُمْ وَ أِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحيمٌ.   (تغابن ـ 14)

9ـ اِنْ تُبْدوُا خَيْراً اَوْ تُخْفُوهُ اَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوء فَاِنَّ اللّهِ كَانَ عَفُّواً
قَديراً.
   (نساء ـ 149)

10ـ وَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلا.   (مزمّل ـ 10)

 

ترجمه:

1ـ كيفر بدى، مجازاتى است همانند آن، و هر كس عفو و اصلاح كند پاداش او با خدا است، خداوند ظالمان را دوست ندارد.

2ـ آنها كه از ميان شما داراى برترى (مالى) و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند

[412]

كه از انفاق نسبت به نزديكان و مستمندان ومهاجران در راه خدا دريغ نمايند، آنها بايد عفو كنند و چشم بپوشند، آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است.

3ـ و هرگاه خواستيد مجازات كنيد، تنها به مقدارى كه به شما تعدى شده كيفر دهيد! و اگر شكيبايى كنيد اين كار براى شكيبايان بهتر است.

4ـ با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكى ها دعوت كن و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستيزه مكن).

5ـ بدى را به بهترين راه و روش دفع كن (و پاسخ بدى را به نيكى ده) ما به آنچه توصيف مى كنند آگاهتريم.

6ـ هرگز نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با نيكى دفع كن ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است گويى دوستى گرم و صميمى است ـ اما جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به اين مقام نمى رسند و جز كسانى كه بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) دارند به آن نائل نمى گردند.

7ـ اى افرادى كه ايمان آورده ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان، بر شما نوشته شده است; آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، پس اگر كسى از سوى برادر (دينى) خود چيزى به او بخشيده شود (و حكم قصاص او، تبديل به خونبها گردد) بايد از راه پسنديده پيروى كند (و صاحب خون، حال پرداخت كننده ديه را در نظر بگيرد) و قاتل نيز به نيكى ديه را (به ولى مقتول) بپردازد (و در آن مسامحه نكند) اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما، و كسى كه بعد از آن تجاوز كند عذاب دردناكى خواهد داشت.

8ـ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند از آنها برحذر باشيد و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و ببخشيد (خدا شما را مى بخشد) چراكه خداوند بخشنده و مهربان است.

9ـ اگر نيكى ها را آشكار يا مخفى كنيد و از بديها گذشت نمائيد خداوند بخشنده و توانا است (و با اينكه قادر بر انتقام است عفو و گذشت مى كند).

10ـ و در برابر آنچه (دشمنان) مى گويند شكيبا باش و به طرزى شايسته از آنان دورى كن.

[413]

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه مورد بحث خداوند نخست اشاره به مسأله مقابله به مثل و مجازات در حق عقوبت مى فرمايد و آن را حق مؤمنين مى شمرد (تا دشمن وافراد خطاكار خود را در امنيت نبينند) سپس اشاره به مسأله عفو و گذشت وترك انتقام جويى مى كند و مى گويد كيفر بدى مجازاتى همانند آن است و هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او با خدا است و خداوند ظالمان را دوست ندارد (وَ جَزآءُ سَيِّئَة سَيِّئَةٌ مَثلُها فَمَنْ عَفى وَ اَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَى اللّهِ اِنَّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ).

با توجه به اين كه سوره شورى از سوره هايى است كه تمام آن در مكه نازل شده و مى دانيم در آن زمان مؤمنان مورد تعرض وسيع و گسترده مخالفان قرار مى گرفتند، قرآن در آيه 39 اين سوره به آنها دستور مى دهد كه در برابر ظلم تسليم نشوند، و هنگامى كه مورد ستم قرار مى گيرند از ديگران يارى بطلبند و به كمك يكديگر بشتابند، سپس در آيه 40 به اين حقيقت اشاره مى كند كه مبادا به خاطر اين كه بعضى از دوستان شما مورد ستم قرار گرفتند در مقام انتقام جويى برآييد و از حد بگذرانيد و خود نيز در صف ظالمان قرار گيريد، حتى اگر در آنجا كه عفو آثار سويى ندارد عفو و اصلاح كنيد بهتر است.

در اين كه منظور از اصلاح كه در اين آيه به دنبال عفو آمده چيست؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند، بعضى اصلاح ميان خود و خدا را ذكر كرده اند، و بعضى اصلاح ميان مظلوم و ظالم تا اين مسأله بار ديگر تكرار نگردد، و بعضى اصلاح خويشتن را از انتقام جويى و خشم و غضب و بعضى ترك قصاص را ذكر كرده اند.(1)

جمع ميان اين معانى در تفسير كلى اين آيه نيز بعيد به نظر نمى رسد. و به هر حال آيه به روشنى اين حقيقت را ثابت مى كند كه عفو و اصلاحى كه به دنبال آن صورت مى گيرد تا ريشه كينه ها براى هميشه كنده شود، و تعبير «فَاَجْرُهُ عَلَى اللّهِ» (پاداش او بر خدا است) بدون اين كه اجر معينى حتى بهشت را تعيين كرده باشد نشان مى دهد اجر و پاداش چنين كسى به قدرى عظيم است كه جز خدا نمى داند.


1. تفسير الميزان و قرطبى و اثنى عشرى و روح البيان و فى ظلال، ذيل آيه مورد بحث.

[414]

در دومين آيه كه ناظر به جريان افك يعنى تهمتى كه بعضى از منافقان به يكى از همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) زده بودند و از اين طريق مى خواستند حيثيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اسلام را زير سؤال ببرند نازل شده نشان مى دهد كه عفو و گذشت درباره همه مطلوب است حتى گناهكاران و آلودگان، زيرا اين آيه زمانى نازل شد كه گروهى از صحابه بعد از داستان افك سوگند ياد كردند به هيچ يك از كسانى كه در اين ماجرا درگير بودند كمك مالى نكنند. اين آيه نازل شد، و آنها را از شدت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد، مى فرمايد: آنها كه برترى (مالى) و وسعت زندگى دارند نبايد سوگند ياد كنند كه انفاق خود را نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا قطع نمايند (وَ لا يَأتَلِ اوُلوُا الْفَضْلِ مِنْكُم وَالسَّعَةِ اَنْ يُؤتُوا اوُلِى الْقُربى وَالْمساكيْنَ وَ الْمُهاجِرينَ فى سَبيلِ اللّهِ).

سپس مى افزايد بايد عفو و گذشت نمايند آيا دوست نمى داريد خداوند شما را بيامرزد، (حال كه چشم اميد به رحمت خدا داريد شما هم به ديگران رحمت كنيد) (وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا اَلا تُحِبُونَ اَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَكُمْ).

و خداوند غفور و رحيم است (شما هم غفور و رحيم باشيد) (وَاللّهُ غَفُورٌ رَحيْمٌ). نكته قابل توجه اينجا است كه داستان افك جريان خطرناكى بود كه اسلام و شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نشانه مى گرفت، گروهى از منافقان بنيان گذار آن بودند، ولى جمعى از مؤمنان غافل نيز فريب خوردند و درگير آن شدند، با اين حال قرآن نسبت به اين گروه فريب خورده غافل، توصيه به عفو و گذشت مى كند، بنابراين در مسائل شخصى به طريق اولى بايد عفو و گذشت كرد.

در اين كه در ميان «عفو» و «صفح» چه تفاوتى است، راغب در مفردات مى گويد عفو گذشت است و صفح ترك ملامت است كه مرحله اى بالاتر از گذشت مى باشد. چرا كه ممكن است انسان عفو كند ولى از ملامت خوددارى ننمايد. ولى با توجه به اينكه صفح به معنى روى برگرداندن است مى تواند اشاره به اين باشد كه اصلا خطاى خطاكار را به كلى به دست فراموشى بسپارد، نه تنها ملامت نكند، بلكه هيچ تأثيرى در ارتباط شما با او نداشته باشد.

[415]

اين نكته نيز شايان دقت است كه اين گروه قسم ياد كرده بودند كه كمك هاى خود را از كسانى كه درگير ماجراى افك شدند قطع كنند، در عين حال قرآن مى گويد قسم ياد نكنيد يعنى قسم هاى شما نسبت به چنين امورى بى اثر و بيهوده است. زيرا هيچ قسمى نسبت به كار خير پذيرفته نيست!

* * *

 

سوّمين آيه خطاب به پيامبر بزرگ اسلام(صلى الله عليه وآله) است، خطابى كه تكليف ديگران را نيز روشن مى سازد، مى فرمايد: «عفو را بگير (با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير) و مردم را به كارهاى نيك دستور ده، و از جاهلان روى بگردان (و با آنها ستيزه جويى مكن) (خُذِالْعَفوُ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ).

اين سه دستور كه از سوى خداوند به پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به عنوان يك رهبر بزرگ جامعه داده شده است همه بيانگر اهميت عفو و گذشت است، در دستور اول توصيه به عفو مى كند. دستور دوم اشاره به اين دارد كه بيش از آنچه مردم قدرت دارند از آنها نخواهد، و در دستور سوم بى اعتنائى نسبت به مزاحمت هاى جاهلان را توصيه مى كند كه آن نيز آميخته با نوعى عفو و گذشت است.

رهبران راستين و پويندگان راه حق همواره در مسير خود به سوى خدا و اصلاح جامعه با افراد متعصب و جاهل و لجوج روبرو مى شوند كه انواع مزاحمت ها و هتك و توهين را نسبت به آنها روا مى دارند، آيه فوق و بسيارى ديگر از آيات قرآن مى گويد با آنها گلاويز نشويد و بهترين راه ناديده و نشنيده گرفتن كارهاى آنها است، و تجربه نشان مى دهد كه اين كار بهترين راه براى بيدار ساختن و خاموش كردن آتش خشم و حسد و تعصب آنها است.

در حديثى آمده است كه وقتى آيه فوق نازل شد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به جبرئيل فرمود: منظور از اين آيه چيست؟ و چه كارى بايد انجام دهد؟ جبرئيل عرض كرد: نمى دانم بايد از درگاه خداوند سؤال كنم. بار ديگر برگشت وعرض كرد: «اِنَّ اللّهَ يَأمُرُكَ اَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ تُعْطى مَنْ حَرَمَكَ وَ تَصِلْ مَنْ قَطَعَكَ; خداوند به تو

[416]

دستور مى دهد كسى را كه به تو ستم كرده عفوكنى، و كسى كه تو را محروم كرده مشمول عطاى خود سازى، و كسى كه از تو بريده با او پيوند محبت داشته باشى».(1)

* * *

 

در چهارمين آيه روى سخن را به همه مسلمانان كرده و به آنها چنين دستور مى دهد اگر خواستيد مجازات كنيد به مقدارى كه به شما تعدى شده بسنده كنيد (نه بيشتر از آن) ولى اگر شكيبايى پيشه كنيد (و عفو و گذشت نماييد) اين كار براى شكيبايان بهتر است (وَ اِنْ عاقَبْتُم فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُم بِهِ وَلاَِنْ صَبَرْتُم لَهُوَ خَيْرٌ لِلصّابِرينَ).

در روايات آمده است كه اين آيه در جنگ احد نازل شد، در آن هنگام كه چشم پيامبر(صلى الله عليه وآله) به بدن رشيد حمزه افتاد كه در خاك و خون غلتيده بود و دشمن سنگدل سينه و پهلوى او را شكافته و كبد (يا قلب) او را بيرون كشيده بود و گوش و بينى او را نيز قطع كرده بود. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بسيار منقلب و ناراحت شد و بعد از حمد و سپاس الهى و شكايت به درگاه او فرمود: اگر من بر آنها غلبه يابم آنها را مُثله خواهم كرد» (و طبق روايت ديگرى فرمود: با هفتاد نفر از آنها همين معامله مى كنم.) آيه فوق نازل شده، و دستور به عدم تعدى در مجازات داد و مسلمانان را دعوت به صبر (و عفو) نمود، بلافاصله پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرض كرد: «اَصْبِرُ اَصْبِرُ; خدايا صبر مى كنم، صبر مى كنم».(2)

جالب اين كه در آيه بعد از اين مى فرمايد: «وَاصْبِر وَ ماصَبْرُكَ اِلاّ بِاللّهِ; شكيبايى پيشه كن و شكيبايى تو جز براى خدا و توفيق پروردگار نيست». اشاره به اين كه در اين لحظات دردناك كه تمام وجود انسان به خاطر جنايات دشمن سنگدل نادان مى سوزد، صبر و گذشت كار بسيار مشكلى است كه جز به امدادهاى الهى ميسّر نيست.

البته اجازه اى كه از ابتداى آيه در مورد مقابله به مثل استفاده مى شود راجع به


1.مجمع البيان، جلد 2، صفحه 512.

2. تفسير عياشى و الدُّر المنثور، ذيل آيه مورد بحث.

[417]

اصل كشتن قتل عمد است، ولى نسبت به مُثْله كه يك عمل غير انسانى حتى مقابله به مثل نيز جايز نيست، و اين مطلب صريحاً در روايات اسلامى آمده است كه حتى سگ درنده را هم نمى توان مُثله كرد(1) و اگر از روايت فوق جواز مُثْله استفاده شد به وسيله روايات صريح تفسير خواهد شد، كه منظور، اصل قتل است نه مُثله كردن. جمعى نيز گفته اند كه مسأله انتقام نابرابر و مُثْله كردن آنها از سوى مسلمانان مطرح شد نه از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و عموميّت خطاب آيه نيز مؤيد همين معنى است كه اين تصميم از سوى مسلمانان بود.

* * *

 

در پنجمين آيه باز روى سخن را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) كرده دستورى فراتر از عفو و گذشت مى دهد و مى فرمايد: بدى را از راهى كه بهتر است دفع كن، و پاسخ بدى را به نيكى ده، ما به آنچه آنها مى گويند و توصيف مى كنند آگاه تريم (اِدْفَعْ بِالّتِى هِىِ اَحْسَنُ السَّيِئَة نَحْنُ اَعْلَمُ بِمُا يَصِفُونَ).

* * *

 

در ششمين آيه نيز همين معنى با تعبير ديگرى آمده است، مى فرمايد: «بدى را با نيكى دفع كن تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند». (اِدْفَعْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ فِاِذا الَّذى بَيْنِكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةً كَاَنَّهُ وَلِىٌّ حَميمٌ).

و در آيه 22 سوره رعد نيز مى خوانيم:

هنگامى كه اوصاف اُولِى الاَلْباب و صاحبان انديشه و فكر را شرح مى دهد، مى فرمايد: يكى از اوصاف آنها اين است كه با حسنات، سيئات را از ميان مى برند (وَ يَدرَئُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةِ). اين تعبير مى تواند اشاره به اين باشد كه آنها خطاها و گناهان خويش را با حسنات و اعمال نيك جبران مى كنند، و نيز مى تواند اشاره به


1. نهج البلاغه، نامه 47.

[418]

اين باشد كه آنها بدى ديگران را به بدى پاسخ نمى گويند، بلكه بدى را با نيكى تلافى مى كنند، تا افراد خطاكار و گناه كار پيش وجدان خود شرمنده شوند و در كار خويش تجديدنظر نمايند.

اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه هر دو معنى در تفسير آيه جمع باشد.(1)

از اين سه آيه به خوبى استفاده مى شود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) (و كسانى كه پيرو راستين او بوده و هستند) مأموريت دارند از مرحله عفو و گذشت نيز فراتر بروند و بدى را با نيكى پاسخ دهند، كارى كه تحمل آن براى هر كس ميسّر نيست، به همين دليل در آيه بعد مى فرمايد: به اين مرحله جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند و كسانى كه بهره عظيمى از ايمان و تقوا دارند نمى رسند (وَ مايُلَقّاها اِلاّ الَّذينَ صَبَروُا وَ مايَلَقّاها اِلاّ ذوُحَظٍّ عَظيم).

و راستى مقابله به ضد در برابر بدى ها كار سنگينى است كه جز نيكان و پاكان توان آن را ندارند; آنها كه بهره عظيمى از ايمان و تقوا و سهم وافرى از فضايل اخلاقى دارند.

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation