بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 


1.المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 251.

2. مجموعه ورّام، جلد 1، صفحه 123.

3. بحارالانوار، جلد 72، صفحه 242.

[123]

و از اينجا تفسير روايات متعددى كه مى گويد: «كَفّارَةُ الاِْغْتِيابِ اَنْ تَسْتَغْفِرَ لِمَنْ اِغْتَبْتَهُ; كفاره غيبت آن است كه براى كسى كه غيبتش را كرده اى استغفار كنى».(1) روشن مى شود.

شاهد گوياى ديگرى بر تحليل فوق حديثى است كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل شده است: «مَنْ كانَتْ لاَخِيْهِ عِنْدَهُ مَظْلَمَةٌ فى عِرْض اَوْ مال فَلْيَتَحَلَّلْها مِنْهُ مِنْ قبلِ اَنُ يَأْتِى يَوْمَ لَيْسَ هُناكَ دِينارٌ وَ لادِرْهَمٌ اِنَّما يُؤْخَذُ مِنْ حَسَناتِه فَاِنْ لَمْ تَكُنْ لَهُ حَسَناتٌ اُخِذَ مِنْ سَيِّئاتِ صاحِبِهِ فَزِيْدَتْ عَلى سَيِّئاتِهِ; هر كس نسبت به برادر مسلمان خود ستمى در مورد آبرو يا مال او كرده باشد بايد از او حليّت بطلبد پيش از آن كه فرا رسد روزى كه در آن روز درهم ودينارى نيست بلكه از حسنات او بر مى دارند (بر حسنات برادرى كه مال يا آبروى او تضييع شده است مى نهند) و اگر حسناتى نداشته باشد از گناهان رفيقش برمى دارند و بر گناهان او مى گذارند».(2)

در دعاهاى معروف ايّام هفته كه از امام زين العابدين على بن الحسين(عليه السلام) در ملحقات صحيفه سجّاديه نقل شده در دعاى روز دوشنبه نيز تعبيرات روشنى در اين باره ديده مى شود كه امام از خداوند (به عنوان سرمشق براى ديگران) چنين مى خواهد: اگر مظالمى از عباد نزد من است، و من بر كسى از بندگان تو ظلم و ستمى كرده ام در عرض و آبروى، يا در مورد اموال و خانواده و فرزندانش، يا غيبتى از او كرده ام، و يا تحميلى بر او روا داشته ام، يا تكبر و تعصّب يا رياكارى و خودنمايى در برابر او داشته ام، و اكنون دستم نمى رسد كه حق او را به او باز گردانم يا حليّت بطلبم از درگاه تو مى طلبم كه او را به هر گونه مصلحت مى دانى از من راضى فرمايى».(3)

به هر حال احتمال حق الناس بودن غيبت بسيار قوى است لذا اگر جبران كردن يا حليّت طلبيدن مشكلى نداشته باشد، بايد اقدام كرد.

اين نكته نيز حائز اهميت است كه يكى از طرق جبران غيبت آن است كه انسان


1. ميزان الحكمة، جلد 3، صفحه 2339، احاديث 15543 تا 15548.

2. جامع السّعادات، جلد 2، صفحه 306.

3. ملحقات صحيفه سجاديه، دعاى روز دوشنبه (با تلخيص).

[124]

نزد كسانى كه غيبت در حضور آنها انجام گرفته برود، و عمل برادر مؤمن خود را به گونه اى توجيه و حمل بر صحّت كند، كه آثار غيبت از اذهان آنها به كلى برچيده شود، و به اصطلاح آب بسته به جوى خود باز گردد.

 

مستثنيات غيبت

علماى اخلاق و همچنين فقها در اين نكته اتفاق نظر دارند كه مواردى پيش مى آيد كه غيبت كردن در آن جايز و حتى گاهى واجب است، و اين به خاطر عوارض خاصّى است كه بر غيبت مترتب مى شود.

به تعبير ديگر، غيبت به عنوان اولى بى شك حرام و از گناهان كبيره است و همه علماى اسلام در آن متفق القولند ولى عناوين ثانويه و عوارض حاصله ممكن است عنوان ذاتى را تحت الشّعاع قرار دهد، و در موارد خاصى غيبت مجاز يا واجب شود. و اين موضوع در مواردى است كه پاى مصلحت مهمترى در ميان است، كه حفظ آن مصلحت بر مفاسد عظيم غيبت غلبه مى كند.

از جمله مواردى كه داخل در اين استثناء است موارد زير است:

1ـ در مورد دادخواهى و رفع ظلم و گرفتن حق، كه اگر شخص مظلوم افشاگرى نكند كسى به داد او نمى رسد، و حق او پايمال مى گردد. اين همان چيزى است كه قرآن مجيد مى فرمايد «لا يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوْءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ كانَ اللّهُ سَميعاً عَليماً; خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بدى ها را اظهار كند مگر آن كس كه مظلوم واقع شده، خداوند شنوا و دانا است».(1)

2ـ در مورد نهى از منكر، يعنى در جايى كه اگر انسان افشاگرى نكند فرد يا افراد گنهكار دست از كارشان نمى كشند، در اينجا مصلحت امر به معروف و نهى از منكر بر مفسده غيبت غلبه مى كند، و مجاز بلكه واجب مى شود.

3ـ در مورد بدعت گذاران و توطئه گران و كسانى كه بر ضدّ مصالح مسلمين نقشه


1. نساء، آيه 148.

[125]

مى كشند، كه اگر كار آنها بر ملا شود، مردم به پا مى خيزند، و جلوگيرى كامل يا نسبى مى كنند، غيبت اين گونه اشخاص نيز جايز، بلكه واجب است.

4ـ در مورد مسلمانى كه جان يا مال يا ناموسش از سوى ديگرى در خطر قرار گرفته و او آگاه نيست، افشا كردن اين خطر نيز جايز بلكه گاهى واجب است.

5ـ در مورد مشورت يعنى در آنجا كه كسى مى خواهد مثلا با ديگرى وصلت كند يا شركتى تشكيل دهد يا مسافرت نمايد و از انسان درباره شخص مورد نظرش سؤال مى كند، در اينجا نمى توان گفت: افشاى عيب طرف، گناه دارد بلكه امانت در مشورت ايجاب مى كند كه آنچه را مى داند و در مورد آن برنامه تأثير مى گذارد، افشا كند، و از اين كه ممكن است مصداقى از غيبت باشد ترسى به خود راه ندهد، چرا كه پرده پوشى در اين گونه موارد خيانت است، و خيانت در مشورت جايز نيست.

6ـ در مورد شهادت دادن در جايى كه از انسان تقاضاى شهادت كنند، نيز غيبت كردن جايز است، چرا كه مصلحت شهادت قوى تر است. همچنين در مورد اجراى حدود الهى كه اگر چند نفر ببينند (بى آن كه تجسّس خاصى كرده باشند) كه فلان شخص مشغول شرب خمر يا زنا است، و بيايند و نزد حاكم شرع شهادت دهند، تا در مورد آنها اجراى حد شود.و يا شهودى درباره امرى شهادت داده اند، ولى شهود در باطن، فاسق و گنهكارند، اما حاكم شرع در ظاهر با خبر نيست در اينجا نيز افشاگرى و يا به تعبير ديگر جرح شهود، جايز است. (البته تمام اين ها در موردى است كه شهود به اندازه كافى براى اثبات مطلب حضور داشته باشند).

 

حكم متجاهر به فسق

معمولا همه علماى اخلاق و فقهاى بزرگوار، غيبت متجاهر به فسق يعنى كسى كه آشكارا مرتكب گناه مى شود را جزء مستثنيات شمرده اند، و تصريح مى كنند غيبت اين گونه اشخاص كه پرده هاى حيا را دريده و آشكارا در برابر چشم مردم مرتكب معصيت مى شوند، غيبت ندارند، و به رواياتى نيز در اين زمينه تمسّك جسته اند.

[126]

در حديثى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اربعة ليست غيبتهم غيبة الفاسق المعلن بفسقه..; چهار گروهند كه غيبت آنها غيبت محسوب نمى شود، نخست فاسقى كه آشكارا گناه مى كند. (سپس پيشواى دروغگو و كسانى كه بدگويى به مادر يكديگر مى كنند، و آنها كه از جماعت مسلمين خارج شده اند را بيان فرمود)».(1)

در حديث ديگرى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «ثلاثة ليس لهم حرمة صاحب هوى مبتدع و الامام الجائر و الفاسق المعلن الفسق; سه كس احترام ندارند، فرد منحرف بدعت گذار است (اشاره به صاحبان مكتب هاى انحرافى است) و ديگر پيشواى ظالم و فاسق متجاهر به فسق است».(2)

در حديث ديگرى از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) آمده است: «مَنْ اَلْقى جِلْبابَ الْحَياءِ فَلا غِيَبَةَ لَهُ; كسى كه چادر حيا را از سر بيفكند غيبت ندارد».(3)

در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَنَزْعَوُن عَنْ ذِكْرِ الفاجِرِ اَنْ تَذْكُرُوهُ، فَاذْكُرُوهُ يَعْرِفُهُ النّاسُ; آيا ملاحظه مى كنيد از نام بردن افراد فاسق، نام آنها را ببريد تا مردم آنها را بشناسند».(4)

و احاديث در اين زمينه فراوان است.

ولى چنين به نظر مى رسد كه اين گونه افراد به طور كلّى از موضوع غيبت خارجند نه اين كه از حكم آن استثنا شده باشند چرا كه در غيبت دو چيز شرط بود، اول مخفى بودن عيب كه اين افراد ندارند، و دوّم ناراحت شدن از ذكر آن، كه آن نيز در آنها نيست، زيرا اگر ناراحت بودند آشكارا مرتكب كار خلاف نمى شدند. و به تعبير علماى اصول خارج شدن اين قبيل اشخاص به صورت تخصص است نه تخصيص.

در اينجا سؤالاتى پيش مى آيد نخست اين كه آيا جواز غيبت متجاوز به فسق مخصوص گناهانى است كه آشكارا انجام مى دهند يا در همه چيز غيبت آنها جايز است؟

ديگر اين كه اگر كسى در محلّى يا نزد جماعتى متجاهر به فسق باشد اما در محل


1. بحارالانوار، جلد 72، صفحه 261.

2. همان، صفحه 253.

3. همان، صفحه 260.

4. كنزالعمّال، جلد 3، صفحه 595، حديث 8069.

[127]

ديگر و نزد جماعت ديگر كار او پوشيده و پنهان باشد، آيا باز هم غيبت او جايز است؟ سوم اين كه آيا جواز غيبت متجاهر به فسق مشروط به وجود شرايط امر به معروف و نهى از منكر است يعنى غيبت چنين تأثيرى را داشته باشد و گرنه جايز نيست.

با توجه به شرحى كه در بالا در مورد اين گونه افراد داده شد، پاسخ همه اين سؤالات روشن مى شود، و آن اين كه تنها در موردى غيبت آنها جايز است كه حالت تجاهر به فسق دارند، ولى در كارهايى ديگر، و يا در محيط هاى ديگر جايز نيست، چرا كه ادلّه حرام بودن غيبت شامل غيبت آنها در اين گونه موارد نمى شود و معلوم است در جايى كه متجاهر هستند جستجوى شرايط امر به معروف ونهى از منكر ضرورتى ندارد چون عناصر تشكيل دهنده غيبت در آنها نيست.

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از متجاهر به فسق كسى است كه به كلى پرده حيا را دريده و در برابر گناهان جسور و بى باك است; چنين افراد نه تنها احترامى ندارند، بلكه بايد به مردم معرفى شوند تا مردم از خطرات آنها در امان بمانند، تعبير به «مَن الْقى جِلْبابَ الْحَياءِ; كسى كه چادر حيا را بيفكند» وتعبير «فَاذْكُرُوهُ يَعْرِفُهُ الناسَ; نام او را ببريد تا مردم او را بشناسند» ناظر به همين معنى است.

بنابراين مى توان گفت: متجاهر به فسق بر دو گونه است: نخست آنها كه در يك عمل تجاهر دارند كه تنها در همان عمل غيبت آنها جايز است، و ديگر كسانى كه پرده حيا را دريده و جسورانه دست به هر گناهى مى زنند، اين گونه اشخاص در هيچ چيز احترامى ندارند و افشاگرى در مورد آنها لازم و ضرورى است تا افراد ناآگاه از خطرات آنها آگاه شوند.

اين سخن را با ذكر دو نكته پايان مى دهيم:

نخست اين كه مى دانيم يكى از علوم معروف اسلامى علم رجال است كه در آن از صدق و كذب و درستى و نادرستى راويان اخبار سخن به ميان مى آيد، بعضى از ناآگاهان از آموختن اين علم ابا داشته اند چرا كه در آن غيبت افراد مى شود، در حالى كه پرواضح است كه حفظ حريم احكام اسلام از آميختن به دروغ و مطالب

[128]

خلاف هدفى است بسيار برتر و بالاتر، و همين هدف والا است كه به ما اجازه مى دهد درباره سوابق راويان اخبار دقت و جستجو كنيم و نقطه هاى ضعف آنها را بشمريم و در كتاب هاى رجال ثبت كنيم تا احكام الهى دستخوش هوا و هوس هاى اين و آن نشود.

ديگر اين كه در مسايل اجتماعى و سياسى براى گزينش افراد، جهت پست هاى حسّاس و يا در ادامه كار اگر نقطه ضعف هايى پنهانى وجود داشته باشد كه در سرنوشت جامعه مؤثر است، افشا كردن آنها گرچه در حدّ ذات مشمول عنوان غيبت است، ولى به خاطر اهميت حفظ نظام جامعه اسلامى و كشف و خنثى كردن توطئه ها اقدام به آن نه تنها اشكالى ندارد، بلكه گاه واجب مى شود و كسانى كه بر اين گونه عيوب سرپوش مى نهند مبادا گرفتار غيبت شوند، در واقع مصالح جامعه اسلامى را فداى اشخاص مى كنند. حديثى كه قبلا از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آورديم كه ملامت مى كرد و مى فرمود: «از پرده پوشى بر گناه فاجران...» و دستور مى داد آنها را افشا كنند تا مردم آنان را بشناسند، ناظر به اين معنى است.

ولى اين بدان معنى نيست كه بى جهت آبروى اشخاص را ببرند و يا از حد لازم تجاوز كنند و در حريم زندگى شخصى و خصوصى آنها وارد شوند.

از آنچه در بالا گفته شد تكليف دستگاههاى اطلاعاتى كشور اسلامى نيز روشن مى شود كه اگر فعاليت هاى آنها در جهت كشف و خنثى كردن توطئه ها و سلامت گزينش ها براى پست هاى حساس اجتماعى باشد و از آن فراتر نروند و تجاوز نكنند، كار آنها نه مشمول عنوان تجسّس است و نه مشمول عنوان غيبت حرام بلكه اداى وظيفه و انجام واجب است.

 

1ـ مشمول دايره غيبت

بى شك غيبت افراد مؤمن و بالغ و عاقل حرام است، و بى شك غيبت كفار حربى كه براى نابودى يا ضربه زدن به اسلام و مسلمين كمر بسته اند هيچ اشكالى ندارد، چون آنها محترم نيستند.

[129]

ولى آيا غيبت ساير فرق مسلمين و اهل ذمّه (غير مسلمانانى كه داراى كتاب آسمانى هستند و به صورت يك اقليّت سالم در كشورهاى اسلامى زندگى مى كنند و جان و مالشان محفوظ و محترم است جايز است؟

بعضى از بزرگان فقهاء مانند محقّق اردبيلى و علاّمه سبزوارى صاحب كفايه، حرمت غيبت را عام دانسته اند، و به رواياتى كه عنوان «المسلم» يا «الناس» در آن به كار رفته استدلال كرده اند و گفته اند حرام بودن غيبت آنها هيچ جاى تعجّب نيست، چرا كه مال و جان آنها محفوظ است، چرا عرض و آبروى آنها محفوظ نباشد.

ولى مرحوم صاحب جواهر رضوان اللّه عليه شديداً به مخالفت برخاسته و مى گويد ظاهر روايات، بعد از انضمام بعضى به بعض ديگر اين است كه اين مسأله مخصوص مؤمنان و مواليان اهل بيت(عليهم السلام) است. و حتّى به سيره مستمره بين علما و عوام نيز استدلال فرموده است.(1)

اگر منظور اين فقيه بزرگوار از مخالفان ولايت (مخالفان اسلام) افراد ناصبى و معاند و دشمن مؤمنان و مسلمانان باشد بى شك نه احترامى دارند و نه غيبتى، ولى اگر سخن از فرق اسلامى كه جان و مالشان محفوظ و محترم است و همچنين اهل كتاب كه در ذمّه مسلمين هستند بوده باشد نظرات محقق اردبيلى و سبزوارى موجّه تر به نظر مى رسد چرا كه هر جا مال و جان محفوظ باشد، عرض و آبرو نيز محفوظ است و تعرّض به آن جايز نيست، و خطاب به مؤمنان در آيه 12 سوره حجرات (در آيه غيبت) و يا تعبير به مؤمن در بخشى از روايات هرگز دليل بر عدم شمول حكم غيبت نسبت به ديگران نمى شود، و به تعبير ديگر اثبات شىء، نفى ماعدا نمى كند.

بنابراين بايد از غيبت تمام كسانى كه جان و مال و عرضشان محترم است پرهيز كرد. و همه آنها مشمول حق الناس است. البته اين در صورتى است كه آنها متجاهر به فسق نباشند و كارهاى آنها شكل توطئه و اضرار به مسلمين به خود نگيرد، بلكه


1. جواهر الكلام، جلد 22، صفحه 62.

[130]

عيوب و گناهانى در پنهان داشته باشند كه مخصوص خودشان باشد، افشاى آنها و آبرو ريزى نسبت به آنان به يقين مجوّز شرعى ندارد.

اما در مورد كودكان مميّز كه از غيبت ناراحت مى شوند نيز بايد قبول كرد كه غيبت حرام است همان گونه كه مرحوم شيخ انصارى قدس سره در مكاسب محرمه به آن اشاره كرده و مى گويد: «عنوان برادر مؤمن نيز بر آنها صادق است چرا كه قرآن مجيد درباره ايتام مى فرمايد: «وَ اِنْ تُخالِطُوُهُمْ فَاِخْوانُكُمْ; اگر با آنان همزيستى داريد آنها برادران شما هستند».(1)

ولى حق اين است كه نبايد آن را مقيّد به مميّز كرد چرا كه اگر كشف عيوب پنهانى كودك غير مميّز هتك حيثيت او در آينده و يا هتك حيثيت خانواده او مى شود، آن هم كار خلافى است، به همين دليل مرحوم شهيد ثانى در كتاب «كشف الرّيبه» فرقى ميان صغير و كبير نگذاشته است و به تعبير ديگر اطفال مؤمنين به حكم خود مؤمنان هستند از نظر جان و مال و عرض و آبرو.

و از اينجا حكم مجانين و ديوانگان نيز روشن مى شود.

* * *

 

2ـ غيبت عمومى و خصوصى

گاه غيبت درباره شخص خاص يا اشخاص معين است كه حكم آن از بحث هاى گذشته در جهات مختلف تبيين شد.

ولى گاهى جنبه كلّى و عمومى پيدا مى كند. مثلا مى گويد اهل فلان شهر خسيس يا نادان و ساده لوحند، يا مى گويد اهالى فلان آبادى دزدند، يا معتادند يا در مسائل ناموسى بى بند و بارند.

آيا تمام احكام غيبت بر اين غيبت هاى عمومى جارى مى شود؟

مى توان گفت غيبت داراى چند صورت است:


1. بقره، آيه 220.

[131]

1ـ در آنجايى كه غيبت شونده، شخص يا اشخاص محدود و معدودى باشند كه مخاطبين، آنها را نمى شناسند، مثل اين كه بگويد در فلان شهر يا فلان آبادى يك يا چند نفر را ديدند كه مشغول نوشيدن شراب يا اعمال زشت ديگرى بودند، بى شك احكام غيبت در اينجا جارى نيست، چرا كه با اين سخن مطلب پنهانى آشكار نمى شود.

2ـ آن كه به صورت شبهه محصوره مطلب را بيان كند (به اصطلاح شبهه قليل فى القليل يا كثير فى الكثير باشد) مثلاً بگويد يكى از آن چهار نفر را ديدم مشغول شرب خمر بود (و نام آن چهار نفر را ببرد يا بگويد يكى از پسران زيد را ديدم كه فلان كار خلاف را انجام مى داد، يا اين كه بگويد گروه كثيرى از اهالى فلان آبادى يا فلان شهر مرتكب اين عمل مى شوند به گونه اى كه انگشت اتهام به سوى همه آنها نشانه رود.

ظاهر اين است كه ادلّه غيبت چنين موردى را شامل مى شود، و به فرض كه نام آن را غيبت نگذاريم چون كشف سرّ ناقصى شده، حرام بودن آن از جهت هتك احترام مؤمن و قرار دادن او در معرض اتهام ثابت است.

3ـ به تمام اهل يك شهر يا آبادى چيزى را نسبت دهد، بى شك در اينجا نيز احكام غيبت و يا لااقل هتك احترام مؤمنين جارى مى شود، خواه منظورش تمام اهل شهر بدون استثناء باشد يا اكثريت آنها.

بنابراين، آنچه معمول است كه اهالى بعضى از بلاد يا آبادى ها را با اوصاف زشتى ياد مى كنند، از نظر اسلام جايز نيست، مگر اين كه قرينه باشد كه منظورش افراد كمى از آنها است، و به اصطلاح شبهه قليل فى الكثير يا شبهه غير محصوره شود. و يا اين كه وجود آن اوصاف را همه بدانند، و در عين حال قصد هتك و مذمت نيز نداشته باشد.

 

3ـ دفاع در برابر غيبت

آيا در برابر غيبت كننده بايد به دفاع از فرد با ايمانى كه غيبت او شده است

[132]

برخاست مثلا بگويد بشر جايز الخطا است، هر كسى ممكن است در زندگى لغزشى پيدا كند، يا گفته شود ممكن است اين كار سهواً يا از روى فراموش كارى انجام شده باشد يا نظر آن شخص فلان موضوع حلال بوده است، بايد فعل برادر مسلمان را حمل بر صحت كرد. بنابراين اگر قابل توجيه باشد توجيه كند، و اگر قابل توجيه نباشد مى گويد چه بهتر كه به جاى غيبت براى او استغفار كنيم، زيرا همه ما در معرض اين گونه لغزش ها هستيم.

بعضى از بزرگان فقها معتقدند كه دفاع واجب است، از جمله شيخنا الاعظم مرحوم علاّمه شيخ انصارى در بحث غيبت از مكاسب محرّمه است.

روايات زيادى نيز درباره لزوم ردّ غيبت از معصومين(عليهم السلام) نقل شده است كه مرحوم صاحب كتاب وسائل الشيعه در باب 156 از ابواب احكام العشرة حج گردآورى نموده است از جمله:

در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «يا على مَنْ اُغْتِيبَ عِنده اُخْوهُ المُسلم فَاسْتَطاعَ نَصْرَهُ وَ لَمْ يَنْصُرُهُ خَذَلَهُ اللّهُ في الدُّنْيا وَ الآخرةِ; كسى كه نزد او غيبت برادر مسلمانش شود و توانائى بر يارى او داشته باشد و ياريش نكند خداوند او را در دنيا و آخرت مخذول مى كند».

همين تعبير يا شبيه آن در روايات متعدد ديگرى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امام صادق(عليه السلام) نقل شده است.

در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه در خطبه اى براى عموم مردم فرمود: «مَنْ رَدَّ عَنْ اَخيه غَيْبَةً سَمِعَهُا فى مَجْلِس ردَّ اللّهُ عَنْهُ اَلْفَ باب مِنَ الشَرِّ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، فَاِنْ لَمْ يَرُدَّ عَنْهُ وَ اَعْجَبَهُ كانَ عَلَيْه كَوِزْرِ مَنْ اغْتابَ; كسى كه از برادرش غيبتى را كه در مجلسى مى شنود رد كند (و در برابر آن دفاع نمايد) خداوند هزار در از درهاى بدى را در دنيا و آخرت از او رد مى كند. و اگر آن غيبت را رد نكند و از آن خوشحال شود همانند گناه غيبت كننده براى او خواهد بود».(1)

و نيز در حديث ديگرى از همان بزرگوار نقل شده است كه فرمود: «مَنْ رَدَّ عَنْ


1. وسائل الشيعه، جلد 8، صفحه 66.

[133]

عِرْضِ اَخيْه كانَ لَهُ حِجاباً مِن النّارِ; كسى كه از آبروى برادرش دفاع كند حجابى از آتش دوزخ براى او خواهد بود».(1)

ولى از مجموع اين روايات وجوب دفاع استفاده نمى شود، بلكه نهايت امر، استحباب مؤكّد مى توان استفاده كرد، زيرا تعبير به مخذول كردن كه در چند روايت آمده بيش از اين نمى رساند كه خدا دست از يارى چنين كسى بر مى دارد (چرا كه خذلان به معنى ترك نصرت و يارى است) همچنين وعده ثواب بهشت يا نجات از دوزخ كه در روايات آمده است آن هم دليل بر وجوب نخواهد بود، ولى تعبيرى كه در روايت دوم آمده است كه مانند گناه غيبت كننده براى او مى نويسند دليل بر وجوب دفاع است، ولى در آن حديث اين گناه در مورد كسى ذكر شده كه نه فقط دفاع نمى كند بلكه از غيبت برادر مسلمانش خوشحال هم مى شود.

به هر حال خواه دفاع در برابر غيبت برادر مسلمان واجب باشد و خواه مستحب مؤكّد، يكى از وظايف حسّاس اسلامى است. و اگر جنبه نهى از منكر به خود بگيرد به يقين واجب است.

 

4ـ غيبت مردگان چه حكمى دارد؟

گاه تصوّر مى شود كه مفهوم غيبت و همچنين رواياتى كه درباره غيبت وارد شد ناظر به افراد زنده است و مردگان را شامل نمى شود، بنابراين غيبت كردن پشت سر مرده اشكالى ندارد، ولى اين اشتباه بزرگى است زيرا طبق روايات اسلامى: «حُرْمَةُ الْمِيِّتِ كَحُرمَتِهِ وَ هُوَ حَىٌّ; احترام مرده مسلمان همچون احترام زنده او است».(2) بلكه مى توان گفت غيبت مرده از جهاتى زشت تر و ناپسندتر است، زيرا زندگان ممكن است روزى غيبت را بشنوند و به دفاع از خود برخيزند، ولى مرده هرگز قادر به دفاع از خود نيست، به علاوه شخص غيبت كننده ممكن است افراد زنده را ببيند و از آنها حليّت بطلبد ولى در مورد مردگان اين مطلب هرگز صدق نمى كند.


1. همان، صفحه 607.

2. وسائل الشّيعه، جلد 19، صفحه 47، باب 24.

[134]

اضافه بر اين، دستوراتى كه درباره احترام به جسد مرده مسلمان داده شده از قبيل غسل و كفن و نماز ميّت و مفاهيمى كه در نماز آمده است و دفن و زيارت اهل قبور و حرام بودن بى احترامى به قبر مؤمن همگى دليل بر اين است كه آبروى مسلمانان بعد از مردن نيز بايد حفظ شود.

 

 

[135]

 

 

 

 

 

5

 

حسن خلق و كج خلقى

 

اشاره

حسن خلق به معنى خاص، آن است كه انسان با گشاده رويى و چهره شاد و زبان نرم و ملايم با مردم روبرو شود، و در هر جا و با هر كس با خوش روئى برخورد كند، لب هايى پر از تبسّم، و كلماتى پر از محبت و لطف داشته باشد. اين يكى از فضايل اخلاقى است كه در روابط اجتماعى فوق العاده مؤثر است.

به عكس، كج خلقى و ترش روئى و سخنان خشن و خشك و فاقد لطف و محبت از رذايل اخلاقى كه ريشه هايى در درون جان انسان دارد و باعث نفرت عموم و پراكندگى از دور انسان و گسستن پيوندهاى اجتماعى خواهد شد.

در آيات قرآن و روايات اسلامى و سيره پيشوايان، مطالب فراوانى در زمينه آن فضيلت و اين رذيلت ديده مى شود كه حاكى از اهمّيت فوق العاده آن در سرنوشت فرد و جامعه است.

قسمت مهمى از موفقيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در پيش برد اهداف خود، و همچنين ساير معصومين (عليه السلام) و بزرگان علما و پيشوايان، مرهون همين فضيلت بوده است و يكى از عوامل مهم شكست بسيارى از رهبران و مديران جامعه فاقد بودن اين فضيلت است.

تاريخ انبياء و اولياء و معصومين(عليهم السلام) و به طور كلّى تاريخ رهبران جهان پر است از شواهد زنده اين موضوع.

[136]

با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم و بعضى از آيات كه در اين زمينه وارد شده است را مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم:

1ـ فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ اِنَّ اللّه يُحِبُّ
الْمُتَوَكِّليْنَ.
   (آل عمران ـ 159)

2ـ وَ اِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيمُ.   (قلم ـ 4)

3ـ وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ وَ لا تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً اِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتال
فَخُور ـ وَ اقْصِدْ فى مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ اِنَّ اَنْكَرَ الاَْصْواتِ لَصَوْتُ
الْحَميرِ.
   (لقمان ـ 18 و 19)

4ـ وَقُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً وَ اَقيموا الصَّلوةِ وَ آتُوا الزَّكَوةِ.   (بقره ـ 83)

5ـ اِذْهَبا اِلى فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طَغى ـ فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اَوْ
يَخْشى.
   (طه ـ 43 و 44)

6ـ اِدْفَعْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ فَاِذا الَّذى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَاَنَّهُ وَلِىُّ حَميمٌ ـ وَ ما يُلَقّاها اِلاّ الَّذينَ صَبَروُا وَ ما يُلَقّاها اِلاّ ذُو حَظّ عَظيم.   (فصّلت ـ 34 و 35)

 

ترجمه

1ـ به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم و (مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند، پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب، و در كارها، با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى، (قاطع باش و) بر خدا توكل كن! زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.

2ـ و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى!

3ـ (پسرم!) با بى اعتنائى از مردم روى مگردان، و مغرورانه بر زمين راه مرو; كه خداوند

[137]

هيچ متكبر مغرورى را دوست ندارد ـ (پسرم!) در راه رفتن، اعتدال را رعايت كن.، از صداى خود بكاه! (و هرگز فرياد مزن) كه زشترين صداها صداى خران است.

4ـ ... و به مردم نيك بگوئيد و نماز را بر پا داريد، و زكات را بدهيد....

5ـ به سوى فرعون برويد! كه طغيان كرده ـ اما به نرمى با او سخن بگوئيد شايد متذكّر شود، يا (از خدا) بترسد.

6ـ بدى را با نيكى دفع كن! ناگاه خواهى ديد همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گوئى دوستى گرم و صميمى است ـ اما جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به اين مقام نمى رسند، و جز كسانى كه بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) دارند به آن نائل نمى گردند.

 

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه مسأله «حسن خلق» به عنوان يكى از ويژگى هاى اخلاقى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يكى از عوامل پيشرفت او در جامعه اسلامى ذكر شده است، مى فرمايد: «به خاطر رحمت الهى در برابر آن ها نرم (و مهربان) شدى، و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند (فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لاَ نْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ).(1)

بنابراين خلق و خوى نيكوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) يك رحمت الهى درباره او و درباره تمام امّت بود. و به يقين اين نرمش و مهربانى و حسن و خلق در هر كس باشد مايه رحمت و بركت است.

در تعبير فوق به نقطه مقابل آن يعنى خشونت و كج خلقى و نامهربانى نيز اشاره شده كه اثر مستقيم آن، پراكندگى مردم از دور انسان است، و به تعبير ديگر حسن خلق خمير مايه پيوند جوامع انسانى است، و كج خلقى عامل پراكندگى و نفرت.

در اين كه «فظّ» و «غليظ القلب» هر دو به يك معنى و به معنى تأكيد است يا دو


1. در اين كه «ما» در جمله «فبما رحمة من اللّه..». مرصوله است يا استفهاميه يا نافيه يا زائده، احتمالات متعددى داده شده، ولى حق آن است كه موصوله يا زائده باشد، مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» مى گويد: كه «ما» در اينجا به اتفاق مفسّرين زائده است. (البته اين گونه حروف زائده، تأكيد را مى رساند، نه اين كه بى معنى است.)

[138]

معنى متفاوت را مى رساند، مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» تعبير جالب و جامعى دارد مى گويد: «بعضى گفته اند جمع بين اين دو وصف با اين كه هر دو از نظر معنى قريب الافق هستند به خاطر اين است كه «فظّ» معمولا در مورد خشونت در سخن به كار مى رود، و «غليظ القلب» در مورد خشونت در عمل كه ناشى از سنگدلى است. بنابراين هر دو به معنى خشونت است، ولى يكى به معنى خشونت در سخن، و ديگرى خشونت در برخورد عملى است.

در هر حال خداوند به پيامبرش نرمش و انعطاف و خوش رويى و خوش خويى داده بود به گونه اى كه در برابر افراد گنه كار، خشن و سنگدل، نرمش نشان مى داد و به اين وسيله خشن ترين افراد را غالباً به سوى اسلام جلب و جذب مى كرد.

و به دنبال آن يك سلسله دستورات عملى مى دهد كه خوش رويى و خوش خويى از صورت تظاهر بيرون آيد و جنبه هاى عملى به خود بگيرد، مى فرمايد: «آنها را عفو كن و براى آنان از خدا آمرزش بطلب، و در كارها با آنها مشورت كن، و هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش!) و بر خدا توكّل نما كه خداوند متوكلان را دوست دارد». (فَاعْفُ عَنْهُمُ وَاسْتَغْفِرٌ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ).

و به اين ترتيب جاذبه فوق العاده اى بر محور وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيدا شد كه دورترين افراد را به سوى خود جلب كرد.

سياق آيات نشان مى دهد كه اين آيه از آيات مربوط به جنگ احد است كه دوست و دشمن سخت ترين فشارها را در طول اين جنگ بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد كرد، بديهى است عفو و گذشت و استغفار و برخورد محبت آميز در چنين شرايطى، نشانه قرار داشتن پيامبر(صلى الله عليه وآله) در بالاترين سطح خوش خويى و محبت و مهربانى بود، و كمتر انسانى را مى توان يافت كه در چنين شرايطى از كوره در نرود و تند خويى نكند.

* * *

 

[139]

دومين آيه نيز اشاره به حسن خلق عجيب پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) است كه از آن به اخلاق عظيم تعبير شده مى فرمايد: «و اِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم».

«خُلُقْ» (بر وزن افق) مفرد است، و با خلق (بر وزن قفل) يك معنى دارد، و به طورى كه از مفردات راغب استفاده مى شود با خَلْقْ (بر وزن حَلْق) ريشه مشترك دارد منتها «خَلْق» به صفات ظاهرى گفته مى شود، و «خُلْق» و «خُلُق» به صفات درونى.

بعضى از ارباب لغت «خُلْق» و «خُلُق» را به معنى دين و طبيعت و سجيّه تفسير كرده اند و آن را صورت باطنى انسان مى دانند.(1)

در هر حال توصيف پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به خلق عظيم، نشان مى دهد كه اين ويژگى اخلاقى از والاترين صفات انبياء است.

بعضى از مفسران خلق عظيم پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به صبر در راه حق، وسعت بذل و بخشش، تدبير امور، و رفق و مدارا و تحمّل سختى ها در راه دعوت به سوى خدا و عفو و گذشت و جهاد در راه پروردگار و ترك حرص و حسد تفسير كرده اند(2) و اين نشان مى دهد كه خلق عظيم را منحصر به خوش خويى و نرمش و مدارا ندانسته اند بلكه آن را مجموعه اى از صفات والاى انسانى شمرده اند، و به تعبير ديگر تقريباً همه اخلاق حسنه را در خلق عظيم به طور جمعى ديده اند.

حديثى كه از امام صادق(عليه السلام) در اين زمينه نقل شده است نيز مؤيّد اين معنى است مى فرمايد: «اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَدَّبَ نَبيَّهُ فَاَحْسَنَ اَدَبهُ فَلَمّا اَكْمَلَ لَهُ الاَْدَبَ قالَ اِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم; خداوند پيامبرش را تربيت اخلاقى كرد، هنگامى كه تربيت او كامل شد به او فرمود: اِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم».(3)

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation