بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

توضيح اين كه: مزاح امرى است بسيار پيچيده، و گاه شوخى ها از جدى ها جدى تر است، و به تعبير ديگر، مزاح بسيار ظريف و شكننده است، و اگر از حساب و كتاب خارج شود، آثار آن بسيار ويران گر و مخرّب است.

اگر مزاح در حد اعتدال و صرفاً براى ادخال سرور و شادمانى در قلب مؤمن و رفع خستگى ها و اندوه ها باشد، و تمام جهات شرعى در آن رعايت گردد به يقين مطلوب است و مورد رضاى خدا.


1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 665، حديث 16.

2. همان، صفحه 664، حديث 9.

3. همان، صفحه 664، حديث 12.

4. همان، صفحه 665، حديث 18.

[170]

ولى اگر مزاح به قصد انتقام جويى و بردن آبروى اشخاص، و اعمال كينه توزى است، مخصوصاً در مواردى كه از طريق جدى، اين كارها امكان پذير نيست، و گروهى به شوخى و مزاح براى رسيدن به اهداف شيطانى خود پناه مى برند، بدون شك مبغوض و منفور، و گاه از دشنام هم بدتر است.

همچنين اگر در مزاح از كلمات ركيك و سخنان سبك و كودكانه استفاده شود بى شك سبب آبروريزى و از بين رفتن شخصيت انسان است.

و نيز اگر مزاح در برابر كسانى كه ظرفيت آن را ندارند و حريم شخصيت اشخاص را نمى شناسند انجام گيرد، اى بسا راه را براى جرئت وجسارت آنها باز مى كند و آنها نيز هر چه بخواهند مى گويند.

اين گونه مزاح ها، نه تنها مطلوب نيست، بلكه گاهى در سلك گناهان كبيره قرار مى گيرد.

راهيان راه حق و سالكان الى اللّه و طالبان تهذيب نفس بايد در مورد مزاح به هوش باشند، نه آن را از زندگى حذف كنند، و به صورت انسانى عبوس و خشك و فاقد احساس و محبت در آيند، و نه به وسيله آن آلوده گناهان يا اعمال منافى مروّت گردند، و بسيار ديده ايم كه افرادِ ظاهراً متدين گاهى در جلسات خود به عنوان مزاح و شوخى سخنانى مى گويند يا حكاياتى نقل مى كنند كه گاه غيبت يا تهمت و يا اشاعه فحشاء، و يا سبب ريختن آبروى مسلمانان مى گردد.

از اين گذشته مزاح هر چند هيچ مطلب خلافى در آن نباشد اگر زياد شود غالباً آثار منفى دارد، و به گفته بعضى از بزرگان: «اَلْمَزاحُ فِى الْكَلامِ كَالْمِلْحِ فِى الطَّعامِ; مزاح در سخن مانند نمك در غذاست (كه اگر از حد بگذرد شور، و اگر كم باشد بى نمك مى شود)».

اضافه بر اين كسانى كه زياد شوخى مى كنند سخنان جدى آنها از ارزش مى افتد، و مردم سخنان آنان را به عنوان جدّى قبول نمى كنند، چنانكه در حديث اميرمؤمنان على(عليه السلام) وارد شده است «مَنْ كَثُرَ هَزْلُهُ بَطَلَ جِدُّهُ; كسى كه شوخى اش زياد شود، جدّى اش باطل مى شود».(1)


1. غررالحكم، شماره 8356، جلد 5، صفحه 279.

[171]

اين نكته نيز حائز اهميت است كه گاه مزاح ها، اهداف جدى را تعقيب مى كند، اگر اين هدف هاى جدى، مسايل تربيتى و سازنده باشد بسيار خوب است، مثلا از طريق شوخى به كسى فهمانده شود كه بايد در امور دينى و اخلاقى كوشا باشد، اين كار بسيار خوبى است، ولى اگر هدف هاى جدى نهفته در مزاح مسايل تخريبى و مفسده انگيز و انتقام جويى و مانند آن باشد، بسيار زشت و ناجوانمردانه است كه انسان در لباس مزاح آبروى افراد را ببرد و بر شخصيّت آنها ضربه وارد كند.

 

 

[172]

[173]

 

 

 

 

 

6

 

امانت و خيانت

 

اشاره

امانت از مهم ترين فضايل اخلاقى و ارزشهاى اسلامى و انسانى است كه با تأكيد فراوان در قرآن و احاديث از آن ياد شده است و علماى اخلاق و سالكان الى الله اهميت فوق العاده اى براى آن قائلند، و به عكس خيانت از بزرگترين گناهان و نكوهيده ترين رذايل اخلاقى است.

امانت سرمايه اصلى جامعه انسانى و سبب پيوند مردم با يكديگر و نظم معاش و معاد آنها است، در حالى كه خيانت آتش سوزانى است كه همه پيوندها را از ميان مى برد، و سبب هرج و مرج جامعه و فقر و ضعف و بدبختى است. امانت از صفاتى است كه هم در رابطه خلق با خالق و هم انسان ها نسبت به يكديگر و هم انسان نسبت به خودش و هم نسبت به محيط زيست او صادق است. كتاب هاى آسمانى و آيين هاى الهى امانت هاى خدا در نزد مردم است.

نعمت هاى معنوى و مادى كه خداوند در جسم و جان انسان آفريده هم امانت هاى او هستند.

اموال و ثروت هاى مردم و پست ها و مقام هاى اجتماعى، امانت هايى است كه مردم مأمور به حفظ آنها هستند.

فرزندان در دست پدر و مادر، و شاگردان در نزد معلّمان همه امانت هاى الهى

[174]

محسوب مى شوند.

آب و خاك و هوا و آنچه خداوند براى زندگى و حيات بشر در جهان طبيعت آفريده هر كدام امانتى گرانبها در دست انسان ها است، كه خيانت نسبت به آنها گناه بزرگى است.

با توجه به وسعت مفهوم «امانت» و «خيانت» و گسترش دامنه آن در ابعاد مختلف اهميت اين فضيلت اخلاقى بيش از پيش آشكار مى شود.

با اين اشاره به آيات قرآن باز مى گرديم و به كلام الهى در زمينه امانت و خيانت گوش جان فرا مى دهيم.

در قرآن مجيد امانت به صورت مفرد يا جمع بارها تكرار شده.

و در مورد شش نفر از پيامبران بزرگ الهى جمله «اِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ اَمِينٌ» من براى شما فرستاده امينى هستم» در آيات قرآن درباره نوح(عليه السلام) (شعراء ـ 107) و هود (شعراءـ 125) و صالح (شعراء ـ 143) و لوط (شعراء ـ 162) و شعيب (شعراء ـ 178) و موسى (دخان ـ 18) ديده مى شود، كه نشانه واضحى از اهميت اين فضيلت اخلاقى است كه در كنار امر رسالت قرار گرفته، و بدون آن هرگز اعتماد امت ها به رسولان جلب نمى شود.

از اين گذشته آيات متعددى در سوره هاى مختلف پيرامون اهميت امانت و لزوم رعايت كردن آن ديده مى شود كه ذيلا به سراغ تفسير آنها مى رويم.

1ـ وَالَّذِينَ هُمْ لاَِماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ.   (مؤمنون ـ 8، معارج ـ 32)

2ـ اِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدُّوا الاَْماناتِ اِلى اَهْلِها وَ اِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ اَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ اِنَّ اللّهَ نِعِمّا يَعِظُكُمْ بِهِ اِنَّ اللّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً.   (نساء ـ 58)

3ـ يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاتَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا اَماناتِكُمْ وَ اَنْتُمْ
تَعْلَمُونَ.
   (انفال ـ 27)

4ـ ...فَاِنْ اَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِى اُؤْتُمِنَ اَمانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ...   (بقره ـ 283)

[175]

5ـ اِنّا عَرَضْنا الاَْمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ الْجِبالِ فَاَبَيْنَ اَنْ يَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَها الاِنْسانُ اِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا.   (احزاب ـ 72)

 

ترجمه:

1ـ و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مى كنند.

2ـ خداوند به شما فرمان مى دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد! و هنگامى كه ميان مردم داورى مى كنيد، به عدالت داورى كنيد! خداوند، اندرزهاى خوبى به شما مى دهد خداوند شنوا و بيناست.

3ـ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر خيانت نكنيد و (نيز) در امانات خود خيانت روا مداريد در حالى كه مى دانيد.

4ـ ... و بايد كسى كه امين شمرده شده (و بدون گروگان چيزى از ديگرى گرفته) امانت (و بدهى خود را به موقع) بپردازد و از خدائى كه پروردگار او است بپرهيزد... .

5ـ ما امانت (تعهد، تكليف، و ولايت الهيه) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم آنها از حمل آن سر برتافتند و از آن هراسيدند، اما انسان آن را بر دوش كشيد او بسيار ظالم و جاهل بود (چون قدر اين مقام عظيم را نشناخت و به خود ستم كرد!).

 

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه اوصاف برجسته مؤمنان راستين، ضمن بشارت دادن آنها به فلاح و رستگارى بيان شده است، و بعد از بيان اهميت نماز و اعراض از لغو و بيهودگى و پرداختن زكات و پرهيز از هر گونه انحراف جنسى در پنجمين و ششمين توصيف اشاره به مسأله حفظ امانت و پاى بندى به عهد و پيمان كرده مى فرمايد: «مؤمنان كسانى هستند كه امانت ها و عهد خود را رعايت مى كنند».

(وَالَّذِينَ هُمْ لاَْماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ).

همين تعبير در سوره معارج آيه 32 ضمن اوصاف انسان هاى شايسته بيان شده

[176]

است و در آنجا نيز بر اهميت امانت و وفاى به عهد تكيه شده است.

قابل توجه اين كه «امانات» در اينجا به صورت جمع ذكر شده كه اشاره به انواع و اقسام امانت است، و بسيارى از مفسران تصريح كرده اند كه امانت در اين آيه، تنها شامل امانت هاى مالى نيست، بلكه شامل امانات معنوى مانند قرآن و آيين خدا و عبادات، وظائف شرعيه و همچنين شامل نعمت هاى مختلفى كه خداوند به انسان داده است مى شود.

و از اينجا روشن مى شود كه مؤمنان واقعى و انسان هاى شايسته كسانى هستند كه تمام اين امانت ها را مراعات كنند، و مراقب حفظ همه آنها باشند.

عطف وفاى به عهد بر حفظ امانت بيانگر اين حقيقت است كه هر دو به يك ريشه باز مى گردند، چرا كه پيمان شكنى نوعى خيانت در عهد و پيمان است و رعايت امانت نوعى وفادارى به عهد و پيمان محسوب مى شود.

تعبير به «راعون» كه از ماده رعايت است (توجه داشته باشيد كه اين واژه از ماده «رعى» به معنى مراقبت از گوسفندان به هنگام چرا گرفته شده است) نشان مى دهد كه منظور از آن چيزى بيش از اداى امانت است، بلكه مراقبت همه جانبه از آن را توصيه مى كند.

بديهى است امانت گاهى جنبه فردى دارد و به دست يك شخص سپرده مى شود (مانند يك امانت مالى كه انسانى به انسان ديگر مى دهد) و گاه جنبه گروهى دارد مثلا حفظ قرآن و آيينِ خدا و حفظ استدلال كشورهاى اسلامى، امانت هايى است كه به دست جوامع اسلامى سپرده شده و براى حفظ آن حركت گروهى و دسته جمعى لازم است.

در دومين آيه با صراحت دو دستور بيان شده است; دستورى درباره امانت و دستور ديگرى درباره عدالت، مى فرمايد: خداوند به شما دستور مى دهد كه امانت ها را به صاحبان آنها برسانيد، و هنگامى كه ميان مردم داورى مى كنيد از روى عدالت داورى كنيد. خداوند پند و اندرزهاى خوب به شما مى دهد. خداوند شنوا و بينا است. (اِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدُّوا الاَْماناتِ اِلَى اَهْلِها وَ اِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ اَنْ تَحْكُمُوا

[177]

بِالْعَدْلِ اِنَّ اللّهَ نِعِمّا يَعِظُكُمْ بِهِ، اِنَّ اللّه كانَ سَمِيعاً بَصِيراً).

با اين كه مسأله حكومت عادلانه و داورى صحيح در ميان مردم جايگاه بسيار والايى دارد، در عين حال پيش از آن دستور به اداى امانات داده شده است كه نشانه اهميت فوق العاده آن است. و ترتيبى كه در آيه اشاره شده شايد به خاطر اين است كه امانت مفهوم عامى دارد كه داورى عادلانه در ميان مردم يكى از مصاديق آن است، زيرا امانت به مفهوم عام آن تمام مقامات و پست هاى اجتماعى را كه امانت هاى خدا و امانت هاى مردم، در دست صاحبان آن مقام ها است شامل مى شود.

تأكيدهائى كه در ذيل آيه آمده از يك سو توصيه به امانت و عدالت را پند و اندرزهاى نيك پروردگار مى شمرد، و از سوى ديگر به همگان هشدار مى دهد كه خدا مراقب اعمال آنها است. اهميت مضاعفى به اين دو موضوع يعنى رعايت امانت و عدالت مى دهد.

در تفسير كبير فخر رازى مى خوانيم كه براى امانت سه شاخه بيان شده است; امانات پروردگار، و امانت هاى مردم و امانات خويشتن. سپس در شرح هر يك از اين ها بحث مشروحى دارد از جمله انجام واجبات و ترك محرمات را جزء امانات الهى مى شمرد، و آنها را به شاخه هاى متعدد، از جمله امانت زبان، امانت چشم و گوش ذكر مى كند (زبان بايد به گناه گردش نكند، چشم نگاه خيانت آميز ننمايد و گوش، گفتار حرام نشنود).

و امانت هاى مردمى را از قبيل سپرده هايى كه نزد يكديگر دارند و ترك كم فروشى و ترك غيبت و رعايت عدالت از ناحيه حكومت ها، و عدم تحريك عوام در تعصب هاى باطل و مانند آن را مى شمرد.

و امانت انسان را نسبت به خويش اين مى داند كه آنچه را خير دين و دنياى او است برگزيند، و تسليم شهوت و غضب و گناهان ناشى از آنها نشود.(1)


1. تفسير فخر رازى، جلد 10، صفحه 139. (ذيل آيه مورد بحث).

[178]

گسترش مفهوم امانت و شمول آن نسبت به بسيارى از وظايف مهم و نعمت ها در بسيارى از تفاسير از جمله تفسير «ابوالفتوح رازى» و قرطبى و «فى ظلال» و «مجمع البيان» و غير اين ها مورد تأكيد واقع شده است.

در روايات اسلامى چنانكه بعداً اشاره خواهيم كرد نيز تصريح به اين معنى شده است.

آنچه در شأن نزول اين آيه نقل شده نيز به خوبى گستردگى مفهوم امانت را نشان مى دهد زيرا در شأن نزول مى خوانيم هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با پيروزى كامل وارد مكه شد، «عثمان بن طلحه» كليد دار كعبه را احضار فرمود و كليد را از او گرفت تا درون كعبه را از لوث بتها پاك سازد. پس از انجام اين مقصود عباس عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) تقاضا كرد منصب كليد دارى بيت الله كه مقام بسيار برجسته اى بود، به او سپرده شود، ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين نكرد و كليد را به دست «عثمان بن طلحه» داد در حالى كه آيه فوق را تلاوت مى فرمود: «اِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدُّوا الاَْماناتِ اِلى اَهْلِها...» اين در حالى است كه هنوز «عثمان» مسلمان نشده بود.

در سوّمين آيه صريحاً از سه چيز نهى شده; خيانت به خدا و خيانت به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و خيانت به امانت هايى كه در ميان مردم است مى فرمايد اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) خيانت نكنيد و در امانات خود نيز خيانت روا نداريد (يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا اَماناتِكُمْ).(1)

معروف در ميان مفسران، آن است كه منظور از امانت خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه نهى از خيانت در آن شده است همان «اسرار» مسلمانان است، كه بعضى از افراد ضعيف الايمان به خاطر حفظ منافع شخصى خود براى مشركان افشا كردند و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت كه يك نمونه از آن در داستان «ابولبابه» ديده مى شود. كه بعضى از اسرار نظامى مسلمانان را براى دشمنان سرسختى مانند يهود


1. در مورد محل اعراب جمله «و تخونوا اماناتكم» احتمالات متعددى داده شده، و از همه مناسب تر آن است كه تخونوا مجذوم به وسيله لاء محذوفى است و معطوف است بر لاتخونوا كه در جمله اول آمده است، بنابراين واو، واو عاطفه است نه واو حاليه و نه واو به معنى «مَعَ».

[179]

«بنى قريظه» فاش ساخت. و يا داستان حركت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را براى «ابوسفيان» فاش كردند. و منظور از خيانت در امانات در جمله دوم همان اماناتى است كه در ميان مردم معمول است.

بعضى ديگر خيانت به خدا را مربوط به فرائض و واجبات، و خيانت به پيامبر(صلى الله عليه وآله)را مربوط به سنت ها، و خيانت به مردم را مربوط به اموال آنها دانسته اند.

احتمال ديگرى نيز داده شده كه كه از احتمالات سابق جامع تر و بهتر است و آن اين كه آيه مفهوم گسترده اى دارد كه شامل هر گونه امانت معنوى ومادى و مالى و غير مالى مى شود. بنابراين هم خيانت به امانت هاى الهى ممنوع است هم امانت هايى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)از آيين خود نزد امّت گذارده و هم امانت هايى كه مردم نسبت به يكديگر دارند چه در مربوط به امور مالى و چه اسرار زندگى. لذا در حديث آمده است كه پيامبر به ابوذر فرمود: «يا اَباذَرْ اَلَْمجالِسُ بِالاَمانَةِ وَ اِفْشاءُ سِرِّ اَخِيكَ خِيانَةٌ; اى ابوذر گفتگوهايى كه در مجالس خصوصى مى شود امانت است و افشاء سرّ برادرت خيانت محسوب مى شود».(1)

آيه 28 همين سوره انفال كه در دنبال آيه سابق آمده است نشان مى دهد كه حتى اگر اموال و منافع اولاد انسان به خطر بيفتد نبايد به خاطر آنها خيانت كرد (همان گونه كه در داستان ابولبابه آمده است كه وجود اموال و اولاد او در ميان يهوديان سبب شد كه نسبت به اسرار نظامى مسلمين خيانت كند) مى فرمايد: «وَاَعْلَمُوا اِنَّما اَمْوالُكُمْ وَ اَوْلادِكُمْ فِتْنَةٌ وَ اِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظِيمٌ; بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش است و پاداش عظيم نزد خدا است».

بنابراين امانت هاى الهى و مردمى چيزى نيست كه انسان بتواند به بهانه هاى مختلف در آن خيانت كند.

* * *

 


1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 89.

[180]

سومين آيه مخصوص به امانت هاى مالى است و در لابلاى آياتى كه سخن از تنظيم اسناد مالى مى دهد واقع شده مى فرمايد: هرگاه بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر اطمينان داشته باشد (مى تواند بدون نوشتن سند يا گرفتن گروگان، امانت خويش را به او بسپارد. و در اين صورت كسى كه امين شمرده شده بايد امانت را (به موقع) بپردازد، و از خداوندى كه پروردگار او است بپرهيزد. (و خيانت نكند) (فَاِنْ اَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤدَّ الَّذِى اؤْتُمِنَ اَمانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّه).

تعبير امانت در آيه بالا ممكن است اشاره به وام هايى باشد كه بدون نوشتن سند و دادن گروگان ـ تنها به خاطر اعتماد و اطمينان ـ به افراد مى دادند، يا اشاره به اموالى باشد كه به عنوان رهن سپرده مى شد، و يا هر دو. و در هر صورت دليل روشنى است بر لزوم احترام امانت در هر شكل و در هر صورت.

* * *

 

در پنجمين و آخرين آيه مورد بحث باز هم سخن از امانت الهى است امانتى بزرگ و گسترده كه آسمان ها و زمين و كوه ها از نگهدارى آن عاجز بودند و انسان يك تنه آن را بر دوش كشيد مى فرمايد: «ما امانت را به آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم آنها از حمل آن اِبا كردند و از آن هراس داشتند اما انسان آن را بر دوش كشيد و او بسيار ظالم و نادان بود. (چرا كه قدر اين مقام والا را نشناخت و به خود ستم كرد) (اِنّا عَرَضْنَا الاَْمانَةَ عَلىَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ الْجَبالِ فَاَبَيْنَ اَنْ يَحْمِلْنَها وَاَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَها الاِْنْسانُ اِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا).

اين چه امانتى بود كه آسمان با آن عظمت و زمين با اين وسعت، و كوه ها با آن صلابت از حمل آن ناتوان بودند در حالى كه اين انسان خاكى با اين جثّه كوچكش آن را بر دوش كشيد.

مفسران پيشين و بزرگان معاصر احتمالات زيادى در تفسير اين آيه ذكر كرده اند ولى آنچه صحيح تر به نظر مى رسد اين است كه منظور از اين امانت بزرگ الهى همان تكليف و مسئوليت است كه بدون عقل و آزادى و اراده ميسّر نيست.

[181]

آرى تعهّد و تكليف و مسئوليت در برابر خدا وخلق و خويشتن بار بسيار سنگينى است كه هيچ موجودى جز انسان استعداد پذيرش آن را نداشت، و به دنبال آن خداوند عقل را كه ملاك ثواب و عقاب، و آزادى و وسيله انتخاب است به او داد، و مجموع اين سه صفت (تكليف و عقل و آزادى) عظمت بى نظيرى به انسان داد، و او را به مقام خليفة اللّهى رسانيد.

ولى اين انسان ظلوم و جهول، قدر اين مقام منيع را نشناخت، در گرداب شهوات غوطهور شد، و از سعادت بزرگى كه در انتظار او بود دور ماند و به خويشتن ستم كرد.

بنابراين ظلوم و جهول بودن انسان به خاطر پذيرش اين امانت نبود، چرا كه پذيرش آن نشانه عقل و سبب افتخار او است، زيرا بدون آن هرگز به مقام خليفة اللهى نمى رسيد، بلكه ظلوم و جهول بودنش به خاطر عدم حفظ اين امانت، و خيانت در آن بود.

آرى امانتى كه حفظ آن مى توانست او را به اوج آسمان سعادت برساند خيانت در آن سبب شد كه به پست ترين ذلّت ها كشانده شود و حتى به مصداق «بَلْ هُمْ اَضَلُّ» از چهار پايان هم پست تر شود.

به تعبير ديگر آسمان ها و زمين و كوه ها با آن همه عظمت و وسعت، استعداد براى پذيرش اين امانت نداشتند و در اين عرضه الهى كه به شكل تكوينى صورت گرفت با زبان حال عدم آمادگى خود را براى پذيرش تكليف و مسئوليت اعلام داشتند ولى انسان به خاطر استعدادهاى بالايى كه خدا به او داده بود، در اين عرضه تكوينى امانت را پذيرفت، و اين بزرگترين افتخار او بود.

ولى از آنجا كه گروه عظيمى از انسان ها حق اين امانت الهى را ادا نكردند، و در حفظ آن نكوشيدند و از اين رو مستحق عنوان ظلوم و جهول شدند، زيرا بزرگترين ظلم را به خويشتن كردند و از افتخار عظيمى كه خدا به آنها داده بود غافل ماندند.

ذيل اين آيه در واقع اشاره اى است به اين نكته مهم كه خيانت در امانت، ناشى از ظلم و جهل است و اين همان چيزى است كه ما در اين بحث آن را دنبال مى كنيم.

[182]

آرى حفظ امانت، دليل بر عقل و عدالت است، و خيانت در آن دليل بر ظلم و جهالت.

از آنچه در بالا گفته شد به خوبى روشن مى شود كه منظور از اين انسان ظلوم و جهول، افراد كافر بى ايمان و يا مؤمنان ضعيف و بى تقوا است وگرنه اولياء اللّه و نيكان و پاكانى كه در مسير آنها گام برداشتند همواره حق اين امانت را ادا كرده و مى كنند و در واقع همان ها هدف آفرينش نوع انسانند.

* * *

 

از مجموع آياتى كه در بالا آمد اهميت حفظ امانت (اعم از امانت هاى الهى و انسانى) به خوبى روشن مى شود، كه اسلام تا چه حد به اين امر حياتى اهميت داده و آن را نشانه عقل و ايمان و عدالت شمرده است.

 

امانت و خيانت در روايات اسلامى

در احاديثى كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) به ما رسيده است اهميت فوق العاده اى به اين مسأله داده شده گاه از امانت به عنوان يكى از اصول اساسى مشترك در ميان همه اديان آسمانى ياد شده، و گاه به عنوان نشانه اصلى ايمان و گاه به عنوان سبب جلب و جذب رزق و روزى و اعتماد مردم، سلامت دين و دنيا و غنا و بى نيازى ياد شده است كه گلچينى از اين روايات را در ذيل از نظر مى گذرانيم:

1ـ در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خطاب به على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «يا اَبَالْحَسَنِ اَدِّ الاَمانَةَ اِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ فِى ما قَلَّ وَجَلَّ حَتّى فِى الخَيْطِ وَ الَْمخِيطِ; اى ابوالحسن! امانت را چه مربوط به شخص نيكوكار باشد يا بدكار، چه كم باشد چه زياد به صاحبش برسان، حتى در نخ و سوزن».(1)

على(عليه السلام) مى گويد اين سخن را پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ساعتى پيش از وفاتش به من فرمود و سه بار آن را تكرار كرد.


1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 273.

[183]

2ـ در حديث ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «لا اِيْمانَ لِمَنْ لا اَمانَةَ لَهُ; كسى كه امانت را رعايت نمى كند ايمان ندارد».(1)

3ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً اِلاّ بِصِدْقِ الْحِدِيثِ وَ اَداءِ الاَْمانَةِ اِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ; خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد، مگر اين كه راست گويى و اداء امانت نسبت به نيكوكار و بدكار جزء تعليمات او بود».(2)

اين تعبير نشان مى دهد كه در تمام اديان آسمانى راستى و امانت جزء مهمترين تعليمات بوده و از اصول ثابت اديان الهى شمرده مى شود.

4ـ از همان امام بزرگوار نقل شده كه براى آزمايش ايمان مردم فرمود: «لا تَنْظُرُوا اِلَى طُوْلِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ، فَاِنَّ ذلِكَ شَئْىٌ اِعْتادَهُ فَلَو تَرَكَهُ اِسْتَوْحَشَ لِذلِكَ وَلكِنْ اُنْظُرُوا اِلى صِدْقِ حَدِيثِهِ وَ اَداءِ اَمانَتِهِ; نگاه به ركوع و سجود طولانى افراد نكنيد (و تنها آن را نشانه ديانت آنها ندانيد) چرا كه اين چيزى است كه ممكن است به آن عادت كرده باشد، و هرگاه آن را ترك كند، نگران مى شود ولى نگاه به راست گويى و امانت آنها كنيد».(3)

5ـ شبيه همين معنى با تعبير تكان دهنده ترى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود: «لاتَنْظُرُوا اِلَى كَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ كَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْرُوفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّيْلِ وَلكِنْ اُنْظُرُوا اِلى صِدقِ الْحِدِيثِ وَ اَداءِ الاَْمانَةِ; نگاه به فزونى نماز و روزه آنها و كثرت حج و نيكوكارى آنها و سر و صدايشان در شب (هنگام راز و نياز با خدا) نكنيد، بلكه نگاه به راست گويى و امانت آنها كنيد».(4)

هدف از اين تعبير اين نيست كه نماز و روزه و حج و انفاق، سبك شمرده شود، بلكه هدف آن است كه اين ها تنها نشانه دين دارى افراد معرفى نگردد، بلكه به دو ركن اساسى دين يعنى راستى و امانت بيشتر توجه شود.

6ـ امام سجاد(عليه السلام) در اين زمينه تعبير عجيبى دارد; به شيعيانش مى فرمود: «عَلَيْكُمْ بِاداءِ الاَْمانَةِ فَوالَّذِى بَعَثَ مُحَمّداً(صلى الله عليه وآله) بِالحَقِّ نَبِيّاً لَوْ اَنَّ قاتِلَ اَبِىَ الْحُسَيْنِ ابْنِ عَلِىٌّ(عليهما السلام) اَئْتَمَنَنِى عَلَى السَّيْفِ الَّذِى قَتَلَهُ بِهِ لاََدَّيْتُهُ اِلَيْه; به شما باد به اداء امانت، سوگند به آن


1. همان.

2. اصول كافى، جلد 2، صفحه 104.

3. همان، صفحه 105، حديث 13.

4. بحارالانوار، جلد 72، صفحه 114، حديث 5.

[184]

كس كه محمد(صلى الله عليه وآله) را به حق پيامبر خويش قرار داد، اگر قاتل پدرم حسين(عليه السلام)شمشيرى را كه با آن پدرم را شهيد كرد نزد من امانت مى سپرد (و من امانت او را قبول مى كردم) در امانتش خيانت نمى نمودم».(1)

7ـ شبيه همين معنى ـ به تعبير ديگرى ـ از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «اِنَّ ضارِبَ عَلِىٌّ بِالسَّيْفِ وَ قاتِلَه لَوْ اِئْتَمَنَنِى وَ اسْتَنْصَحَنِى وَ اسْتَشارَنِى، ثُمَّ قَبِلتُ ذلِكَ مِنْهُ، لاَدَّيْتُ اِلَيْهِ الاَْمانَةَ; آن كس على(عليه السلام) را با شمشير زد و شهيد كرد، هرگاه امانتى نزد من بگذارد يا نصيحتى بخواهد يا مشورتى كند، و من از او بپذيرم، حق امانت را بجا مى آورم». (در نصيحت و مشورت و هم در امانت هاى عادى).(2)

8ـ از حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده به خوبى استفاده مى شود كه حتى مقامات عظيم پيشوايان بزرگ همچون على(عليه السلام) در سايه صدق الحديث و اداءالامانة بود، امام به يكى از يارانش به نام «عبدالله بن ابى يعفور» فرمود: «اُنْظُرْ ما بَلَغَ بِهِ عَلِىٌ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) فَالْزَمْهُ; نگان كن ببين على(عليه السلام) كه در سايه چه چيزى آن همه مقام نزد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) پيدا كرد، آن را بشناس و رها مكن. سپس افزود: «فَاِنَّ عَلِيّاً(عليه السلام)اِنَّما بَلَغَ ما بَلَغَ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ اَداءِ الاَْمانَةِ; زيرا على(عليه السلام) به آن همه مقامات در نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد به خاطر راست گويى و اداى امانت بود».(3)

9ـ در حديث ديگرى در مورد آثار مهم دنيوى امانت و خيانت از على(عليه السلام)مى خوانيم «اَلاَْمانَةُ تَجُرُّ الرِّزْقَ وَ الْخِيانَةُ تَجُرَّ الْفَقْرَ; امانت رزق و روزى مى آورد، و خيانت مايه فقر است».(4)

10ـ در حديث كوتاه و بسيار پر معنى از همان بزرگوار مى خوانيم: «رَأْسُ الاِْسْلامِ اَلاَْمانَةُ; رأس (ريشه و اساس و سرچشمه) اسلام امانت است».(5)

11ـ شبيه همين معنى با كمى تفاوت از لقمان حكيم نقل شده فرمود: «يا بُنَّىَّ اَدِّ الاَْمانَةَ تَسْلُمُ لَكَ دُنْياكَ وَ آخِرَتُكَ وَكُنْ اَمِيناً تَكُنْ غَنِيّاً; پسرم! امانت را ادا كن تا دنيا و


1. همان مدرك، حديث 3.

2. مجموعه ورّام، جلد 1، صفحه 20.

3. اصول كافى، جلد 2، صفحه 104، حديث 5.

4. بحار، جلد 78، صفحه 60.

5. شرح غررالحكم، جلد 4، صفحه 47.

[185]

آخرت تو سالم باشد، و امين باش تا غنى شوى».(1)

12ـ اين بحث را با حديث ناب ديگرى از رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) پايان مى دهيم فرمود: «لاتَزالُ اُمَّتِى بِخَيْر ما تَحابُّوا وَ تَهادُّوا وَ اَدَّوُا الاَْمانَةَ وَ اِجْتَنِبُوا الْحَرامَ وَ وَقَّرُوا الضَّيْفَ وَ اَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَاِذا لَمْ يَفْعَلُوا ذلِكَ اِبْتَلَوا بِالْقَحطِ وَ السِّنِيْنِ; امت من همواره در مسير خير و سعادتند مادام كه با يكديگر محبت كنند و به يكديگر اعتماد كنند، و امانت را به صاحبان آن بپردازند و از حرام پرهيز كنند، مهمان را گرامى دارند، نماز را بر پا كنند، و زكات را بپردازند، و هنگامى كه چنين نكردند به قحطى و خشكسالى گرفتار مى شوند».(2)

* * *

 

اين روايات كه تنها گلچينى از روايات مربوط به امانت در منابع اسلامى است، به خوبى نشان مى دهد كه امانت چه جايگاهى در ميان تعليمات اسلامى دارد، و خيانت تا چه حد زيانبار، ويران گر و مايه بدبختى و دورى از خدا است. هر يك از روايات بالا به يكى از ابعاد آثار سازنده امانت و ابعاد ويران گر خيانت اشاره مى كند كه تأمل و دقت در آنها چيزهاى بسيار به انسان مى آموزد.

 

شاخه هاى امانت

هنگامى كه سخن از امانت به ميان مى آيد غالب مردم به امانت در امور مالى توجه مى كنند، ولى همان گونه كه در تفسير آيات با صراحت از پيشوايان اسلام نقل شده بود، امانت معنى بسيار وسيع و گسترده اى دارد كه شامل تمام مواهب الهى و نعمت هاى خداداد مى شود.

از قرآن مجيد و اسلام و ايمان و ولايت گرفته تا كوچك ترين مواهب مادى و معنوى همه در مفهوم وسيع امانت درج است.

احاديثى كه مى گويد امانت موجب غنى و بى نيازى، و خيانت موجب فقر است


1. معانى الاخبار، صفحه 253; بحارالانوار، جلد 72، صفحه 117.

2. بحارالانوار، جلد 72، صفحه 115.

[186]

ناظر به امانت هاى مالى و مادى است.

ولى آيه و بعضى از رواياتى كه اشاره به عرضه شدن امانت به آسمان ها و زمين مى كند به يقين به معنى امانت مادى و مالى نيست، بلكه فراتر از آن است، و ناظر به امانت هاى معنوى مى باشد.

در حديثى از اميرمؤمنان(عليه السلام) مى خوانيم هنگامى كه وقت نماز فرا مى رسيد حال او دگرگون مى شد، و هنگامى كه از آن حضرت سؤال مى كردند مى فرمود: «وقت نماز رسيده همان وقت امانتى كه خداوند آن را در آسمان ها و زمين عرضه داشت، و از حمل آن ابا كردند و ترسان شدند».(1)

در حديثى مى خوانيم كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: هنگامى كه خداوند ارواح پيغمبر(صلى الله عليه وآله)و فاطمه زهرا(عليها السلام) و ائمّه معصومين(عليهم السلام) راآفريد، سخنانى فرمود: از جمله اين كه: «وَلايَتُهُمْ اَمانَةٌ عِنْدَ خَلْقِى; ولايت آنها امانتى است در نزد خلق من».(2)

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation