بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آموزش فلسفه جلد 2,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     33 -
     34 -
     35 -
     36 -
     37 -
     38 -
     39 -
     40 -
     fehrest - آموزش فلسفه (2)
 

 

 
 

درس شصتم - دنباله بحث در حركت جوهريه

شامل:يادآورى چند نكتهاقسام حركت جوهريهرابطه حركت جوهريه با قوه و فعلپيوستگى حركات جوهريهپيوستگى طولىپيوستگى عرضى

يادآورى چند نكته

در پيرامون حركت جوهريه مسائل مهمى طرح مى‏شود كه در پايان اين بخش به بررسى آنهامى‏پردازيم اما قبل از پرداختن به آنها چند نكته را يادآور مى‏شويم:

1- حركت جوهريه در واقع نو شدن دمادم وجود جوهر است و ربطى به حركات ستارگان وكهكشانها و سحابيها ندارد همچنين حركات اتمها و ملكولها و حركات ذرات درون اتم به دورهسته و حتى اگر حركتى در درون هسته هم فرض شود ربطى به حركت جوهريه نخواهدداشت زيرا همه اينها حركت در مكان و اعراض است و اساسا حركت جوهريه مسئله‏اى استفلسفى و عقلى نه علمى و تجربى .

2- اعراضى كه ساكن و بى‏حركت بنظر مى‏رسند داراى حركت نامحسوس دائمى هستند زيراوجود آنها هم در بستر زمان گسترده است و تا يك جزء زمانى از آنها نابود نشود جزء ديگرىپديد نمى‏آيد بنا بر اين همه جهان مادى يكسره در حال نابود شدن و پديد آمدن و نو شدنمى‏باشد و هيچ موجود ثابت و ساكنى در آن يافت نمى‏شود و به ديگر سخن وجود سكون نسبىاست و سكون مطلقى وجود نخواهد داشت .

3- ممكن است‏يك موجود مادى در زمان واحد داراى حركات متعددى باشد چنانكه كرهزمين مانند همه جواهر مادى حركتى جوهرى دارد و بر اساس آن دائما وجودش نو مى‏شود وهمچنين همه صفات و اعراضش نو به نو بوجود مى‏آيند بعلاوه هم بدور خودش و هم به دورخورشيد مى‏چرخد و نيز حركات ديگرى دارد كه دانشمندان علم هيئت اثبات كرده‏اند .

همچنين ممكن است جسمى بتبع جسم متحرك ديگرى داراى يك يا چند حركت تبعى باشدمثلا موجودات روى زمين بتبع آن حركاتى دارند هر چند خودشان مستقلا حركت نكنندچنانكه خود زمين بتبع منظومه شمسى حركتى در كهكشان و بتبع كهكشان حركتى در فضادارد بنا بر اين وحدت متحرك هيچگاه دليل وحدت حركت نخواهد بود هر چند وحدتشخصى حركت بدون وحدت متحرك معنى ندارد .

4- گاهى حركات متعدد مستقيما به متحرك نسبت داده مى‏شود ولى گاهى هم حركتىبواسطه حركت ديگرى عارض متحرك مى‏شود و بدون آن امكان تحقق ندارد چنانكه حركتمارپيچى زمين بواسطه حركت انتقالى آن حاصل مى‏شود و در واقع صفتى براى اين حركتمى‏باشد يا حركت اتومبيل متصف به افزايش يا كاهش تدريجى سرعت‏شتاب مى‏شود يا حركتجوهرى اجسام متصف به اشتداد و تكامل مى‏گردد چنين حركاتى را مى‏توان حركت بر حركتناميد .

5- چنانكه قبلا گفته شد مفهوم سرعت از نسبت بين زمان و مسافت بدست مى‏آيد و از اينروى خود زمان متصف به سرعت نمى‏شود و طبعا شتاب و افزايش يا كاهش سرعت هم در بارهآن مفهومى نخواهد داشت بنا بر اين آنچه گفته مى‏شود كه زمان به تندى يا كندى مى‏گذرد وبنام زمان روانشناختى نامگذارى مى‏گردد تعبيرى مسامحه آميز و مبنى بر كيفيت دركگذشت زمان مى‏باشد نظير اين مطلب در باره زمان فيزيكى هم جارى است

اقسام حركت جوهريه

حركت جوهريه مانند ديگر حركات خود بخود اقتضاى تكامل و اشتداد ندارد و دلايل وجود آنهم چيزى بيش از تغير تدريجى و نو به نو شدن وجود جوهر را اثبات نمى‏كند از اين روى مانندحركات عرضى مى‏توان سه حالت را براى آن در نظر گرفت‏يا آن را به سه قسم تقسيم نمود:

1- حركت‏يك نواخت كه همه اجزاء بالقوه جوهر از نظر كمال و مرتبه وجود مساوى باشند .

2- حركت اشتدادى كه هر جزء مفروضى از آن كاملتر از جزء سابق باشد .

3- حركت تضعفى يا نزولى كه هر جزء لاحقى ضعيفتر و ناقصتر از جزء سابق باشد .

و مى‏توان حركتهاى اشتدادى و تضعفى را مركب از دو حركت‏شمرد كه يكى بواسطه ديگرىعارض متحرك مى‏شود و حركت بى‏واسطه نمايانگر بقاء جوهر و حركت باواسطه نمايانگرتكامل يا تنزل آن باشد نظير حركت‏شتاب‏دار كه افزايش يا كاهش سرعت آن حركتى صعودىيا نزولى روى حركت مكانى يا حركت ديگرى بشمار مى‏رود و مى‏توان حركتى را كه در آغازشتاب مثبت و سپس شتاب منفى دارد بصورت خط مستقيمى نمايش داد كه از همان نقطهآغازش خطى منحنى روى آن رسم مى‏شود و سپس در نقطه پايانى به آن مى‏پيوندد و قوسصعودى آن نمودار شتاب مثبت و قوس نزولى آن نمودار شتاب منفى مى‏باشد .

اين تصوير در مورد جوهرهايى كه داراى دو صورت متراكب باشند مصداق روشنترى پيدامى‏كند بدين ترتيب كه صورت زيرين داراى حركت جوهرى يكنواختى باشد و مرتبه وجود آنتكامل يا تنزلى پيدا نكند ولى صورت فوقانى داراى حركت صعودى يا نزولى باشد بعنوان مثالعناصر تشكيل دهنده گياه به همان حالت اوليه باقى مى‏مانند اما صورت نباتى تدريجا تكاملمى‏يابد و سپس وارد مرحله ذبول و انحطاط مى‏گردد و سرانجام فاسد و نابود مى‏شود و آنهمان نقطه پيوستن قوس نزولى به خط مستقيم مى‏باشد .

اما كسانى كه به استناد بعضى از تعريفات حركت ضرورت تكاملى بودن آن را استنباط كرده‏انددر مورد حركت جوهريه هم قائل شده‏اند به اينكه لزوما اشتدادى و تكاملى است هر چند حسما نتواند اشتداد آن را درك كند و همچنين حركات نزولى و تضعفى را حركاتى بالعرض قلمدادكرده‏اند و در درس پنجاه و هفتم اين استنباط مورد نقادى قرار گرفت و ضعف آن روشن گرديدو ديگر نيازى به تكرار نيست

رابطه حركت جوهريه با قوه و فعل

چنانكه قبلا توضيح داده شد قوه و فعل دو مفهوم انتزاعى است كه از نسبت بين دو موجودمتقدم و متاخر و بقاء موجود سابق يا جزئى از آن در موجود لاحق انتزاع مى‏شود اكنون با توجهبه اينكه همه موجودات مادى دائما در حال نو شدن و پديد آمدن و نابود شدن هستند اينسؤال مطرح مى‏شود كه چگونه مى‏توان بقاء موجود سابق را تصور كرد و تعريف قوه و فعل را برمبدا و منتهاى حركت تطبيق نمود .

گاهى به اين صورت پاسخ داده مى‏شود كه هر چند موجود سابق عينا باقى نمى‏ماند ولى كمالوجودى آن در موجود لاحق محفوظ مى‏ماند و نتيجه گرفته مى‏شود كه هر حركتى تكاملى واشتدادى مى‏باشد .

اما علاوه بر اينكه نتيجه مذكور با واقعيات عينى وفق نمى‏دهد اصل پاسخ هم مشكل اساسى راحل نمى‏كند زيرا با توجه به معدوم شدن موجود سابق باقى ماندن كمال آن جز اين معنايىنخواهد داشت كه موجود لاحق در مقام مقايسه با آن كاملتر مى‏باشد و بازگشت آن به اين استكه باقى ماندن چيزى از موجود بالقوه در موجود بالفعل لازم نيست و اين معنى با فرض توالىموجودات متعدد كه هر كدام كاملتر از ديگرى باشد و با تفسير حركت به توالى فعليتها كه درحكم توالى سكونات است نيز سازگار مى‏باشد .

ممكن است گفته شود كه بنا بر قول به ثبوت حركت اجزاء سابق و لاحق تعدد بالفعلى ندارند وهمگى با وجود واحدى موجود هستند بر خلاف قول به توالى سكونها كه هر كدام وجود بالفعلخاصى خواهند داشت و نيز در صورت اول يك وجود سيال تا بى‏نهايت قابل تجزيه مى‏باشد برعكس صورت دوم كه مبنى بر وجود اجزاء محدود و تجزيه ناپذير مى‏باشد .

ولى سخن در باره قوه و فعل بعنوان مبدا و منتهاى حركت است كه خارج از متن حركتمى‏باشد نه در باره اجزاء بالقوه حركت توضيح آنكه حركت را به خروج و سير تدريجى از قوه بهفعل تعريف كرده‏اند كه قوه مبدا حركت و فعليت منتهاى آن بشمار مى‏رود و اما قوه ناميدنجزء سابق حركت نسبت به جزء لاحق اصطلاح خاصى است كه بحسب آن بقاء چيزى از جزءسابق لازم شمرده نمى‏شود و در اين صورت ديگر جايى براى سير تدريجى از قوه به فعل وفاصله زمانى بين آنها باقى نمى‏ماند .

بنظر مى‏رسد كه تطبيق تعريف مزبور بر حركات جوهرى بسيار دشوار است و تنها در موردصورتهاى متراكب كه صورت زيرين قبلا موجود باشد مى‏توان آن را نسبت به تحقق صورتفوقانى كه عين حركت جوهريه مى‏باشد بالقوه دانست هر چند خودش هم عين حركت استزيرا بقاء جزئى از حركت آن هنگام تحقق يافتن صورت فوقانى كافى است اما در مورد حركتجوهرى بسيط و يك نواخت نمى‏توان قوه و فعل را بعنوان دو موجود خارج از متن حركت وبعنوان مبدا و منتهاى آن اثبات كرد .

راستى اگر فرض كنيم كه تنها جسم بسيطى در عالم وجود داشته باشد و همواره با همانمرتبه وجودى خاص خودش در طول زمان باقى بماند و پيوسته اجزاء بالقوه آن موجود ومعدوم گردد آيا ضرورتى دارد كه موجودى قبل يا بعد از آن بعنوان مبدا يا منتهاى آن وجودداشته باشد .

بنا بر اين رجحان تعريف تغير تدريجى براى مطلق حركت بر ساير تعاريف وضوح بيشترىمى‏يابد

پيوستگى حركات جوهريه

در درس بيست و نهم بحثى در باره وحدت جهان مطرح شد و معانى مختلفى كه براى آنتصور مى‏شد مورد بررسى قرار گرفت ولى اثبات وحدت به هيچكدام از معانى ياد شده در گرواثبات حركت جوهريه نبود اما گاهى براى اثبات وحدت جهان مادى به حركت جوهريه استنادمى‏شود بلكه وحدت جهان بعنوان يكى از نتايج قول به حركت جوهريه قلمداد مى‏گردد وچنين گفته مى‏شود كه با اثبات حركت جوهريه كل جهان مادى حركت جوهريه واحدىخواهد بود كه از هر يك از مقاطع آن ماهيت‏خاصى انتزاع مى‏شود و كثرت موجودات مادىمستند به تعدد اين ماهيات مى‏باشد .

اين مطلب را به اين صورت مى‏توان تقريب كرد كه اعراض و حركات آنها از شؤون و نمودهاىوجود جوهر هستند و در واقع وجود آنها طفيلى وجود جواهر مى‏باشد اما خود جوهرهاىمادى در حقيقت‏حركات جوهريه پيوسته‏اى هستند كه با توجه به پيوستگى آنها مى‏توان آنها راوجود واحدى تلقى كرد و بر اين اساس مى‏توان گفت كه كل جهان مادى وجود واحد پيوسته‏اىاست .

ولى پيوستگى حركات جوهريه را به دو صورت مى‏توان در نظر گرفت‏يكى پيوستگى حركاتىكه در طول زمان متواليا بوجود مى‏آيند و مى‏توان آن را پيوستگى طولى ناميد و ديگرىپيوستگى حركات همزمان كه در كنار هم تحقق مى‏يابند و مى‏توان آن را پيوستگى عرضىنامگذارى كرد از اين روى هر يك از دو صورت را جداگانه مورد بررسى قرار مى‏دهيم

پيوستگى طولى

در مورد پيوستگى طولى موجودات مادى و حركات جوهريه آنها مى‏توان گفت هر موجودمادى خاصى را كه در نظر بگيريم حركت جوهريه خاصى است كه در ماده پديد مى‏آيد مثلاوجود يك گياه حركت جوهريه‏اى است كه در عناصر تشكيل دهنده آن رخ مى‏دهد ولى مادهقبلى آن نيز به نوبه خود حركت جوهريه‏اى دارد و همچنين هر چه بعقب برگرديم به حركاتجوهريه ديگرى خواهيم رسيد كه هيچگاه ميان آنها سكونى فاصله نشده است بنا بر اينمى‏توان گفت كه پديده‏هاى متوالى حركت جوهريه واحد و داراى مقاطع متعددى است كه ازهر يك از مقاطع آن ماهيت‏خاصى انتزاع مى‏شود .

اما اين بيان از دو جهت قابل مناقشه است اولا چنان نيست كه هر يك از مقاطع خاص وجودواحد و حركت جوهريه واحدى داشته باشد بلكه ممكن است موجودى مركب از چند صورتمتراكب و داراى چند حركت جوهريه باشد چنانكه در درس پنجاه و چهارم به اثبات رسيد .

ثانيا پيوستگى دو حركت جوهريه متوالى در صورتى بمعناى وحدت حقيقى آنها مى‏باشد كهمرز مشخصى ميان آنها وجود نداشته باشد در صورتى كه تبدل موجودات مادى به يكديگرچنين نيست و دليل آن آثار مختلفى است كه بر هر يك از آنها مترتب مى‏شود مثلا آثار نباتىيعنى نمو و توليد مثل آثار جديدى است كه در ماده پديد مى‏آيد و اصلا سابقه‏اى در مادهبى‏جان ندارد و از هنگامى شروع مى‏شود كه صورت نباتى در ماده تحقق يابد و گر چه صورتنباتى عين حركت جوهريه نباتى است اما داراى مرز معينى است كه آن را از حركت جوهريهماده سابق جدا مى‏كند و به ديگر سخن در امتداد حركت جوهريه ماده نقطه‏اى رسم مى‏شودكه مرز بين جماد و نبات بشمار مى‏رود و از آن نقطه حركت جوهريه جديدى پديد مى‏آيد كهمى‏توان آن را با يك خط منحنى نمايش داد كه در دو نقطه خط مستقيم زيرين را قطع مى‏كندو بنا بر اين حركات جوهريه متوالى پاره خطهاى پيوسته‏اى هستند كه نقاط خاصى آنها را ازيكديگر متمايز مى‏سازد و هر كدام از آنها ويژگيهاى خاص خود را دارند .

ولى چون اين نقاط بوسيله خطهاى فوقانى رسم مى‏شوند مى‏توان خط مستقيم زيرين را كهدر امتداد زمان پيش مى‏رود خط واحدى دانست كه نمودار وحدت اتصالى ماده اوليه جهان درطول زمان مى‏باشد و تنها به اين معنى مى‏توان وحدتى را براى جهان مادى اثبات كرد

پيوستگى عرضى

و اما در باره پيوستگى عرضى موجودات مادى و حركات جوهريه آنها مى‏توان گفت كه چونميان اجزاء ماده عدمى فاصله نشده و خلا محضى وجود ندارد همگى آنها داراى وحدتى اتصالىخواهند بود و چنين موجود واحدى حركت جوهريه واحدى خواهد داشت .

اما صرف نظر از اينكه در اين بيان پيوستگى حركات جوهريه از وحدت ماده استنتاج شده نهاينكه وحدت جهان از راه وحدت حركت جوهريه اثبات شود اشكال ديگرى بر آن وارد است وآن اينكه وحدت اتصالى ماده جهان دليلى بر وحدت صورتهاى آن و وحدت حركات جوهريهآنها نمى‏شود زيرا بديهى است كه هر كدام از صورتها داراى مرز مشخص و آثار ويژه‏اى است كهربطى به آثار ماده مشترك ندارد .

بنا بر اين پيوستگى عرضى موجودات مادى و حركات جوهريه آنها هم تنها به لحاظ وحدتاتصالى ماده آنها صحيح است و چنين وحدت و پيوستگى منافاتى با كثرت صورتها و كون وفساد آنها ندارد

خلاصه

1- حركت جوهريه نو به نو شدن دمادم وجود جوهر است و ربطى به حركات اتمها و اجسامكلان ندارد .

2- وجود اعراض ساكن هم نو شونده است و سكون مطلق در اعراض هم يافت نمى‏شود .

3- ممكن است موجود واحدى داراى چند حركت اصلى و تبعى باشد و وحدت متحرك نشانهوحدت حركت نيست ولى وحدت حركت نشانه وحدت متحرك مى‏باشد .

4- گاهى حركتى بواسطه حركت ديگرى به متحرك نسبت داده مى‏شود و مى‏توان آن راحركت بر حركت ناميد .

5- گذشت زمان هميشه بيك منوال است و تند شدن و كند شدن در باره آن معنى ندارد .

6- حركت جوهريه را مى‏توان به سه قسم تقسيم كرد:

الف- حركت‏يك نواخت و متشابه الاجزاء .

ب- حركت تكاملى و اشتدادى .

ج- حركت تضعفى و نزولى .

7- اشتداد و تضعف را مى‏توان مانند شتاب مثبت و منفى حركت بر حركت قلمداد كرد .

8- موجوداتى كه داراى دو يا چند صورت متراكب باشند چند حركت جوهريه خواهند داشت .

9- اگر موجودى داراى صورت و حركت جوهريه‏اى باشد و در زمان بعد صورت و حركتجوهريه ديگرى در آن پديد آيد مى‏توان آن را نسبت به صورت دوم بالقوه ناميد زيرا جزئى ازصورت و حركت جوهريه آن همراه با حركت دوم باقى مى‏ماند .

10- حركت جوهريه در جسم بسيط را نمى‏توان به خروج تدريجى از قوه به فعل تفسير كرد وقوه را مبدا و فعليت را منتهاى آن شمرد زيرا نمى‏توان بقاء جزئى از موجود سابق را در آن فرضكرد بنا بر اين تعريف مزبور براى حركت كليت ندارد .

11- اطلاق قوه و فعل بر اجزاء سابق و لاحق حركت به اصطلاح ديگرى است كه بحسب آن بقاءچيزى از موجود سابق لازم شمرده نمى‏شود و تبدل چنين قوه و فعلى تدريجى و با فاصلهزمانى نخواهد بود .

12- پيوستگى حركات جوهريه به دو صورت تصور مى‏شود پيوستگى حركات متوالى در طولزمان و پيوستگى حركات همزمان .

13- حركات متوالى هر چند بدون فاصله زمانى تحقق مى‏يابند اما با توجه به مرزهايى كه آنهارا از يكديگر متمايز مى‏سازد نمى‏توان آنها را حركت واحدى قلمداد كرد .

14- وحدت اتصالى اجزاء ماده دليل وحدت حركات همزمان آن نمى‏شود زيرا هر بخشى از آنصورت مستقلى دارد كه حركت جوهريه خاص به خودش را خواهد داشت

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation