بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آموزش فلسفه جلد 2,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     33 -
     34 -
     35 -
     36 -
     37 -
     38 -
     39 -
     40 -
     fehrest - آموزش فلسفه (2)
 

 

 
 

درس پنجاه و چهارم - كون و فساد

شامل:مقدمهمفهوم كون و فساداجتماع دو صورت در ماده واحدهرابطه كون و فساد با حركت

مقدمه

در ميان اقسام پانزده‏گانه‏اى كه براى تغير فرض كرديم سه قسم از آنها قسم اول تا سوممشكوك الوجود بود و نتوانستيم درباره آنها نظرى قطعى ارائه دهيم دو قسم ديگر قسميازدهم و دوازدهم مربوط به افزايش و كاهش عدد بود و از قبيل تغيرات اعتبارى بشمارمى‏رفت و نيازى به بحث و گفتگو نداشت .

از ده قسم باقى مانده دو قسم قسم هفتم و سيزدهم از قبيل تغيرات تدريجى است ومى‏بايست در مبحث‏حركت مطرح شود و اما هشت قسم ديگر از قبيل تغيرات دفعى است كهموجود بالقوه دفعتا و بدون فاصله زمانى تبديل به موجود بالفعل مى‏شود و كمابيش درباره آنهاتعبير كون و فساد بكار مى‏رود ولى در پيرامون آنها ابهامهايى وجود دارد كه مى‏بايستتوضيحاتى درباره آنها داده شود .

از اينروى اين درس را به بحث درباره اين هشت قسم از تغيرات دفعى و تطبيق كون و فساد برموارد آنها اختصاص مى‏دهيم

مفهوم كون و فساد

واژه كون كه در زبان عربى بمعناى بودن است در اصطلاح فلسفى بمعناى پديد آمدن و تقريبامرادف با حدوث بكار مى‏رود و در مقابل آن واژه فساد بمعناى نابود شدن پديده استعمالمى‏شود و بدين ترتيب مفهوم كون اخص از مفهوم وجود مى‏باشد زيرا در مورد موجودات ثابتبكار نمى‏رود .

اين دو واژه معمولا با هم استعمال مى‏شوند و مصداق روشن آن چنانكه اشاره شد قسم ششماز اقسام ياد شده يعنى نابود شدن جزئى از موجود جوهرى و پديد آمدن جزء ديگرى براى آنمى‏باشد ولى مى‏توان آن را به اقسام ديگرى نيز تعميم داد چنانكه اگر براى قسم سوم مصداقىيافت‏شود مى‏توان تعبير كون و فساد را درباره آن بكار برد همچنين تعاقب اضداد كه قسم دهماز اقسام ياد شده مى‏باشد را مى‏توان كون و فساد در اعراض دانست هر چند اصطلاح معروفآن مخصوص به جواهر است .

اما قسم چهارم يعنى افزوده شدن جزء جوهرى بدون نابود شدن جزء ديگر را مى‏توان كونبدون فساد ناميد و بر عكس قسم پنجم يعنى نابود شدن جزء جوهرى بدون پديد آمدن جزئىبجاى آن را مى‏توان فساد بدون كون بحساب آورد .

همچنين قسم هشتم پديد آمدن عرض جديد را مى‏توان كون بدون فساد و قسم نهم نابودشدن عرض را فساد بدون كون در مورد اعراض بشمار آورد .

نيز مى‏توان تعلق گرفتن روح به بدن را نوعى كون تلقى كرد از اين نظر كه صفت‏حيات در بدنپديد مى‏آيد و در مقابل مردن را نوعى فساد بحساب آورد از اين جهت كه حيات بدن نابود شدهاست نه از آن جهت كه روح نابود شده باشد زيرا روح قابل نابود شدن نيست .

اما تصور كردن كون بدون فساد در قسم چهارم و چهاردهم و همچنين تصور كردن فساد بدونكون در قسم پنجم و پانزدهم منوط به اين است كه اجتماع دو صورت در ماده واحده را جايزبدانيم و قائل شويم به اينكه در مورد پديد آمدن صورت جوهرى جديد همان صورت قبلى همبه حال خود باقى است و در مورد نابود شدن صورت عاليتر نيز همان صورت پست‏تر همراه باصورت عاليتر موجود بوده و استمرار يافته است ولى اگر معتقد شديم كه اجتماع دو صورت درشى‏ء واحد جايز نيست بايد ملتزم شويم كه در قسم چهارم و چهاردهم صورت قبلى نابود شدهو در قسم پنج و پانزدهم صورت جديدى از نو پديد آمده است و در اين صورت اين اقسام نيز ازقبيل كون و فساد خواهند بود نه از قبيل كون تنها يا فساد تنها .

بنابر اين مسئله‏اى كه بايد مورد بررسى قرار گيرد اين است كه آيا اجتماع دو صورت در شى‏ءواحد جايز است تا فرض تحقق دو صورت جوهرى بالفعل در موجود بالقوه و استمرار يكى ازآنها در موجود بالفعل در قسم پنجم و پانزدهم و اجتماع دو صورت جوهرى در موجود بالفعل وباقى ماندن صورت سابق در قسم چهارم و چهاردهم صحيح باشد يا نه

اجتماع دو صورت در ماده واحده

در قسم چهارم و چهاردهم از اقسام مفروض براى تغير كل موجود بالقوه در ضمن موجودبالفعل باقى مى‏ماند و جوهر ديگرى بعنوان جزء جديدى به آن اضافه مى‏شود و نوعى اتحادميان آنها بر قرار مى‏گردد با اين تفاوت كه در قسم چهارم صورت در ماده حلول مى‏كند و مادهمحل آن محسوب مى‏شود ولى در قسم چهاردهم نفس به بدن تعلق مى‏گيرد و بدن محل آنشمرده نمى‏شود .

اكنون سؤال اين است كه آيا صورت موجود قبلى زايل و فاسد مى‏شود و بجاى آن صورتكاملترى بوجود مى‏آيد كه داراى كمال صورت قبلى هم هست‏يا اينكه در موقعيت جديد واقعادو صورت وجود دارد كه يكى از آنها فوق ديگرى و در طول آن قرار دارد نه اينكه صورت قبلىنابود شده باشد .

مثلا هنگامى كه صورت نباتى در مجموعه‏اى از عناصر بوجود مى‏آيد آيا عناصر مزبور باعليت‏خودشان در ضمن گياه باقى مى‏مانند و مى‏توان گفت كه در اين گياه اكسيژن و ئيدروژنو ازت و كربن و ... بالفعل وجود دارد و صورت گياهى با مجموعه آنها متحد شده است‏يا بايدگفت كه تنها صورتى كه در آن وجود دارد صورت نباتى است و عناصر مذكور فقط بالقوه موجودهستند .

و آيا هنگامى كه نفس حيوانى به مواد خاصى تعلق مى‏گيرد مى‏توان گفت كه آنها وجود خاصخود را حفظ مى‏كنند و در ضمن وجود حيوان وجود بالفعل دارند يا بايد گفت كه آنچه فعليتدارد صورت نفس حيوانى است و بدن آن بالقوه موجود است و آيا مواد تشكيل دهنده بدنانسان و ميليونها سلول زنده آن هر كدام صورت و فعليت‏خاص خود را دارند و نفس انسانىبعنوان صورت فوقانى به آنها تعلق مى‏گيرد يا آنچه در انسان زنده فعليت دارد فقط روح اوست وبدن وى بالقوه موجود است .

همچنين در صورت پنجم و پانزدهم كه جزئى از موجود سابق نابود مى‏شود يا از آن مفارقتمى‏كند آيا در آغاز دو فعليت جوهرى وجود دارد و سپس يكى از آنها رخت برمى‏بندد و ديگرىبا همان فعليت‏سابق باقى مى‏ماند يا اينكه در آغاز يك صورت كامل وجود دارد و با رفتن آنصورت ناقصترى پديد مى‏آيد .

مثلا هنگامى كه گياه مى‏خشكد و تبديل به خاك مى‏شود آيا صورت خاكى در ضمن گياه وجودبالفعل داشته و با همان فعليت باقى مانده است‏يا اينكه در موقعيت‏سابق تنها صورت كاملگياهى موجود بوده و با رفتن آن صورت خاكى از نو پديد آمده است .

و در مورد مفارقت روح حيوانى و انسانى از بدن حيوان و انسان آيا مواد بدن قبلا وجود بالفعلداشته‏اند و بعد از مفارقت روح با همان فعليت‏سابق باقى مانده‏اند يا اينكه در موقعيت‏سابقفعليت مخصوص روح آنها بوده و بعد از مفارقت آن صورتهاى جديدى از نو پديد آمده‏اند .

بنابر اين آنچه محور بحث را در اين اقسام تشكيل مى‏دهد اين است كه آيا اجتماع دو صورت دريك موجود جايز است‏يا نه يعنى اگر اجتماع دو صورت در موجود لاحق جايز باشد قسم چهارمو چهاردهم از قبيل كون بدون فساد بحساب مى‏آيند و اگر اجتماع دو صورت در موجود سابقجايز باشد قسم پنجم و پانزدهم از قبيل فساد بدون كون بشمار مى‏روند اما اگر اجتماع دوصورت ممكن نباشد همه آنها از قبيل كون و فساد خواهند بود .

بعضى از فلاسفه اجتماع دو صورت در شى‏ء واحد را جايز ندانسته‏اند و چنين استدلال كرده‏اندكه صورت همان فعليت و شيئيت‏شى‏ء است و لازمه تعدد آن تعدد شى‏ء مى‏باشد در حالى كهمفروض وحدت آن است .

اما اين استدلال قانع كننده نيست زيرا اولا وحدت موجود مركب چنانكه در درس بيست ونهم اشاره شد وحدتى است بالعرض به لحاظ وحدت صورت فوقانى و در حقيقت موجود مركبموجوداتى است كه با يكديگر بنوعى متحد شده‏اند نه اينكه موجود واحد حقيقى باشد و ثانيامى‏توان مسئله را به اين صورت مطرح كرد كه آيا اجتماع دو صورت در ماده واحده جايز است‏يانه چنانكه در عنوان بحث ملاحظه مى‏شود و روشن است كه مباحث واقعى را نمى‏توان بااستناد به الفاظ و عناوين حل و فصل كرد .

به هر حال سؤال اين است كه آيا مواد تشكيل دهنده گياه و حيوان و انسان صورت و فعليتىغير از صورت گياهى و نفس حيوانى و انسانى دارند يا هنگامى كه صورت نباتى در مواد اوليهبوجود مى‏آيد يا نفس حيوانى و انسانى به بدن تعلق مى‏گيرد مواد قبلى صورتها و فعليتهاىخود را از دست مى‏دهند و به اصطلاح صورت آنها فاسد مى‏شود و پس از مردن گياه و حيوان وانسان و تبديل شدن آنها به مواد اوليه مجددا صورتهاى جديدى روى مواد بوجود مى‏آيد .

بنظر مى‏رسد كه نبايد ترديدى روا داشت در اينكه صورتهاى قبلى به حال خود باقى هستند وصورت جديدى در طول آنها بوجود مى‏آيد و با آنها به نحوى اتحاد پيدا مى‏كند و سپس با فاسدشدن يا قطع تعلق همان فعليتهاى قبلى به حال خود باقى مى‏مانند و ديگر صورت جديدى ازنو براى آنها پديد نمى‏آيد .

مؤيد آن اين است كه بسيارى از ذرات عناصر و مواد معدنى و آلى را مى‏توان با چشم مسلحبصورت جداگانه مشاهده كرد و در بدن انسان مى‏توان ميليونها بلكه ميلياردها جانور زنده و ازجمله گلبولهاى سفيد و قرمز خون را مشاهده نمود و مى‏توان آنها را از بدن وى بيرون آورد و درشرايط خاصى نگهدارى كرد پس نه تنها مواد معدنى و آلى با فعليتها و صورتهاى خاصخودشان در ضمن وجود نبات و حيوان و انسان موجود هستند بلكه موجودات نباتى و حيوانىبى‏شمارى در ضمن يك حيوان كاملتر و انسان بالفعل وجود دارند و روح حيوانى و انسانىبعنوان صورت فوقانى در مرتبه عاليتر و در طول صور و نفوس آنها تحقق مى‏يابد .

آيا براستى مى‏توان پذيرفت كه بدن حيوان و انسان هنگام تعلق روح به آن وجود بالفعلىجداى از وجود روح ندارد و هنگامى كه حيوان يا انسان مى‏ميرد و روح از بدنش مفارقتمى‏كند بدن وجود بالفعل مى‏يابد و صورت جديدى از نو در آن پديد مى‏آيد .

بنابر اين نبايد ترديد كرد كه اجتماع دو صورت طولى يا بيشتر در ماده واحده ممكن بلكهكثير الوقوع است و آنچه ممكن نيست اجتماع دو صورت متضاد در ماده واحده است كه درعرض يكديگر قرار مى‏گيرند .

در اينجا سؤالى مطرح مى‏شود كه به چه وسيله مى‏توان صورتهاى طولى را از صورتهاى عرضىباز شناخت .

پاسخ اين است كه شناختن صورتهاى طولى و عرضى تنها بوسيله تجربه ممكن است‏يعنى هرصورتى كه با تجربه ثابت‏شد كه قابل اجتماع با صورت ديگرى نيست عرضى و هر صورتى كهقابل اجتماع با صورت ديگرى باشد طولى خواهد بود مثلا صورت آب و بخار و صورتهاىعناصر گوناگون از قبيل صورتهاى عرضى و متضاد هستند اما صورتهاى عناصر با صورت نباتىيا حيوانى يا انسانى قابل اجتماعند و از اينروى از قبيل صورتهاى طولى بشمار مى‏روندهمچنين اجتماع صورتهاى جانوران پست مانند سلولها و گلبولها با صورت عاليتر مانند صورتحيوانات كاملتر و انسان ممكن است و از اين جهت صورت حيوانات عالى و صورت انساننسبت به ديگر صورتها طولى مى‏باشد .

با توجه به اين اختلاف ميان صورتها مى‏توان آنها را به دو دسته تقسيم كرد صورتهاى متعاقبيا متضاد يا عرضى و صورتهاى متراكب يا طولى و روشن است كه اين تقسيم از قبيل تقسيمهاىاضافى و نسبى است و از اينروى ممكن است صورتى نسبت به صورت معينى متعاقب و نسبتبه صورت ديگرى متراكب محسوب شود

رابطه كون و فساد با حركت

روشن است كه كون و فساد مخصوص تغيرات دفعى و حركت ويژه تغيرات تدريجى است و ازاينروى نمى‏توان نوع خاصى از تغير را از يك نظر مشمول هر دو دانست اما عدم اجتماع كون وفساد با حركت بدين معنى نيست كه هر جا حركتى وجود داشته باشد ديگر جايى براى كون وفساد نخواهد بود بلكه ممكن است‏شى‏ء متحرك از جهت ديگرى متصف به كون و فساد گردد .

توضيح آنكه ممكن است موجودى داراى حركتى باشد كه در يك آن پايان يابد و درست درهمان لحظه حركت جديدى در آن پديد آيد بعنوان مثال هواپيمايى كه با نيروى حاصل از يكموتور حركت مى‏كند حركتش معلول همان نيروست و پس از خاموش شدن موتور مزبورحركت ناشى از آن هم دير يا زود پايان مى‏پذيرد و هنگامى كه موتور دوم بكار مى‏افتد نيروىديگرى توليد مى‏كند كه موجب حركت جديدى براى هواپيما خواهد شد اكنون اگر فرضكنيم كه درست در همان آنى كه حركت اول پايان مى‏يابد حركت دوم شروع شود هر چندوقفه‏اى در حركت هواپيما روى نمى‏دهد اما در واقع دو حركت در آن پديد آمده است كه يكىمعلول نيروى موتور اول و ديگرى معلول نيروى دوم مى‏باشد در اينجا علاوه بر تغيرات تدريجىيك تغير آنى و دفعى هم رخ داده كه عبارت است از تمام شدن حركت اول و تبديل شدن آن بهحركت دوم و اين تغير را مى‏توان كون و فساد ناميد .

همچنين هنگامى كه دو صورت متعاقب در ماده‏اى پديد مى‏آيد و يكى از آنها فاسد شدهديگرى جانشين آن مى‏گردد حركت جوهرى صورت سابق پايان مى‏پذيرد و در همان لحظهحركت جوهرى صورت لاحق آغاز مى‏گردد اين تبدل صورتها و تعاقب حركت جوهرى آنها رانيز بايد از قبيل كون و فساد بحساب آورد زيرا در يك آن و بدون فاصله زمانى انجام مى‏پذيرد .

بنابر اين فرض استمرار حركت در يك موجود هم منافاتى با تحقق كون و فساد در آن ندارد زيراممكن است در واقع دو حركت متناوب در آن حاصل شده و با نظر سطحى حركت واحد تلقىشده باشد تنها در صورتى كون و فساد با حركت منافات دارد كه در ميان حركت واحد حقيقىفرض شود و اگر جهان ماده داراى وجود واحد حقيقى و داراى حركت جوهرى واحدى فرضشود ديگر جايى براى كون و فساد باقى نمى‏ماند اما چنين فرضى صحيح نيست چنانكه درجاى خودش توضيح داده خواهد شد

خلاصه

1- كون و فساد در اصطلاح فلسفى بمعناى پديد آمدن و نابود شدن پديده است و اخص ازوجود و عدم مى‏باشد .

2- مصداق روشن كون و فساد قسم ششم از اقسام تغير است و مى‏توان قسم دهم را بعنوانكون و فساد در اعراض تلقى كرد .

3- قسم چهارم و هشتم و چهاردهم را مى‏توان كون بدون فساد و قسم پنجم و نهم و پانزدهم رافساد بدون كون ناميد .

4- فرض كون بدون فساد در جواهر بمعناى جواز اجتماع دو صورت در موجود بالفعل و فرضفساد بدون كون در آنها بمعناى جواز اجتماع دو صورت در موجود بالقوه است .

5- بعضى از فلاسفه اجتماع دو صورت در موجود واحد را محال و مستلزم خلاف فرضدانسته‏اند زيرا شيئيت‏شى‏ء بصورت آن است و تعدد صورت مستلزم تعدد شى‏ء مى‏باشد .

6- از اين دليل به دو صورت مى‏توان جواب داد يكى آنكه وحدت شى‏ء مركب وحدت بالعرض وبه لحاظ صورت فوقانى آن است و منافاتى با كثرت حقيقى آن ندارد دوم آنكه مى‏توان عنوانمسئله را اجتماع دو صورت در ماده واحده قرار داد كه وحدت صفت ماده شى‏ء است و بمعناىوحدت مجموع آنها نيست .

7- وجود ذرات معدنى و آلى در نباتات و ديگر مركبات و وجود سلولهاى زنده مستقل در بدنحيوان و انسان مؤيد امكان اجتماع صورتهاى طولى است .

8- صورتها را مى‏توان به دو نوع قابل اجتماع و غير قابل اجتماع تقسيم كرد و قسم اول را صورطولى و متراكب و قسم دوم را صور عرضى و متعاقب ناميد .

9- اين تقسيم از تقسيمات اضافى و نسبى است و از اينروى ممكن است صورت معينى نسبتبه صورت دومى متعاقب و نسبت به صورت سومى متراكب باشد .

10- كون و فساد تنها در تغيرات دفعى مصداق پيدا مى‏كند و از اينروى با حركت قابل اجتماعنيست .

11- ممكن است موجود واحدى از يك جهت متصف به حركت و از جهت ديگرى متصف به كونو فساد گردد چنانكه هرگاه دو حركت متصل به يكديگر در آن پديد آيد مى‏توان تبدل يكحركت را به ديگرى كون و فساد ناميد .

12- كون و فساد در ميان حركت واحد امكان ندارد و اگر جهان مادى موجود واحد و داراىحركت واحدى مى‏بود كون و فساد مصداقى نمى‏داشت اما چنين فرضى صحيح نيست

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation