درس چهل و دوم - مكان چيست؟
شامل:مقدمهمسئله زمان و مكانفرق بين جاى و كجايىحقيقت مكان
مقدمه
مبحث زمان و مكان از جمله مباحث مهم فلسفى است كه همواره مورد توجه انديشمندان وفيلسوفان بوده و پيوسته تازگى و طراوت خود را حفظ كرده و هيچگاه دستخوش كهنگى وپژمردگى نگشته و پرونده آن به بايگانى سپرده نشده است و با اينكه نوابغ فلسفه شرق و غربدر باره آنها بسيار انديشيده و سخن گفتهاند و از جمله فيلسوف بزرگ شرق ابن سينا درطبيعيات شفاء به تفصيل پيرامون آنها قلم فرسايى كرده است هنوز هم جاى ژرف انديشى وپژوهش و كاوش در زواياى اين مبحث وجود دارد .
نظريات فيلسوفان و صاحبنظران بقدرى در باره زمان و مكان مختلف و متناقض و مشتمل برآراء شگفتانگيز است كه كمتر مسئله فلسفى را مىتوان با آن مقايسه كرد مثلا از يك سوىزمان و مكان را از جواهر مجرد شمردهاند و از سوى ديگر آنها را تا سر حد امور وهمى و پندارىتنزل دادهاند و كانت فيلسوف مشهور آلمانى آنها را از امور ذهنى و به تعبير خودش صورتحساسيت دانسته است ولى غالب فيلسوفان آنها را از اعراض خارجى بشمار آوردهاند .
در اين ميان فيلسوف بزرگ اسلامى صدرالمتالهين شيرازى در مسئله زمان گوى سبقت را ازهمگان ربوده و نظريه بسيار مهم و استوارى را ارائه داده كه مىتوان آن را سخن نهائى در اينمسئله دانست نيز مىتوان اين نظريه را پايهاى اساسى براى اثبات حركت جوهريه تلقى كرد كهدست كم تبيين فلسفى آن از ابتكارات و نوآوريهاى اين فيلسوف عظيم مىباشد چنانكه دردرسهاى آينده روشن خواهد شد .
با توجه به اينكه در درس گذشته از مكاندارى و زماندارى بعنوان ويژگيهاى ماديات سخن بهميان آمد مناسب ديديم كه در اينجا به توضيحى پيرامون مكان و زمان بپردازيم
مسئله زمان و مكان
در همه زبانها واژههايى معادل جاى و مكان و گاه و زمان وجود دارد و همه مردمان براى اشياءمادى نسبتى به مكان و زمان قائل هستند كه آن را بصورتهاى گوناگون بيان مىكنند خورشيددر آسمان است دريا جاى زندگى ماهيها است كتاب روى ميز است و . ...
همچنانكه مىگويند پيغمبر گرامى اسلام ص در قرن ششم ميلادى متولد شد در زمان آنحضرت جنگهايى ميان مسلمانان و كافران روى داد ديروز مدرسه تعطيل بود و ... .
بطور كلى درك عمومى اين است كه هر جسمى جايى دارد بلكه غالب مردم اين حكم را تعميممىدهند و چنين مىپندارند كه هيچ موجودى بدون مكان نيست چنانكه ساده انديشان براىخداى متعال هم جايى در آسمانها يا بالاتر از آنها تصور مىكنند كه البته تصورى است نادرستو در جاى خودش بيان خواهد شد و عين اين مطلب در باره زمان و نسبت اشياء و پديدهها بهآن هم جريان دارد .
طبعا فيلسوف كه شناختن و شناساندن حقايق اشياء را به عهده مىگيرد مىبايست پاسخى بهاين سؤال نيز بدهد كه حقيقت مكان و زمان چيست مخصوصا با توجه به اينكه در بسيارى ازمسائل فلسفى با اين مفاهيم برخورد مىكنيم چنانكه در درس گذشته مكان و زمان را بعنوانويژگيهاى امور مادى معرفى كرديم و در مبحثخداشناسى به نفى مكان و زمان از خداىمتعال مىپردازيم .
نخستين مشكلى كه در تبيين حقيقت مكان و زمان وجود دارد و آن را بصورت مسئله دشوارىدر مىآورد اين است كه مكان و زمان قابل تجربه حسى نيستند و در دام هيچيك از اندامهاىحسى ما نمىافتند نه با چشم ديده مىشوند نه با لامسه لمس مىشوند و نه با هيچ حسديگرى درك مىشوند و در عين حال اشياء محسوس را به آنها نسبت مىدهيم به گونهاى كهآنها را از جهان مادى محسوس بحساب مىآوريم و درست به همين جهت بود كه كانت آنها رابعنوان كانالهاى ذهنى براى شناختن پديدههاى عينى معرفى كرد و نه بعنوان امور عينى وخارجى و گروهى ديگر از انديشمندان آنها را امورى وهمى و پندارى شمردند و از سوى ديگرگروهى از فيلسوفان كه نمىتوانستند وجود خارجى آنها را انكار كنند و نيز نمىتوانستندوجودى مادى براى آنها قائل شوند معتقد به مجرد بودن آنها شدند و بالاخره بسيارى ازفيلسوفان آنها را بعنوان اعراضى مادى تلقى كردند كه وجود آنها با هميارى حس و عقل ثابتمىشود .
طبعا هر گروهى دليل يا دلايلى براى اثبات نظريه خودشان اقامه كردهاند و به نقد دلايلديگران پرداختهاند و صدرالمتالهين در مورد مكان قول منقول از افلاطون يعنى مجرد بودنفضا را تاييد مىكند هر چند صحت نسبت اين قول به افلاطون جاى ترديد و درخور تحقيقاست .
بديهى است كه بررسى همه اقوال و نقد همه دليلها در حوصله اين نوشتار نيست از اين روى بهذكر مشهورترين اقوال بسنده كرده به تبيين نظريه مورد تاييد مىپردازيم
فرق بين جاى و كجائى و بين گاه و چه گاهى
پيش از آنكه به بحث در باره حقيقت مكان و زمان بپردازيم لازم است اين نكته را يادآور شويمكه فلاسفه ميان مفهوم جاى مكان و كجايى اين و همچنين ميان مفهوم گاه زمان و چه وقتىمتى فرق مىگذارند و مفهوم كجايى و چه وقتى يا چه گاهى را مفاهيمى نسبى مىشمارند كهاز نسبتشىء به مكان و زمان حاصل مىشود و در جدول مقولات ارسطوئى در ميان مقولاتهفتگانه عرضى نسبى قرار مىگيرد هر چند بنظر مىرسد كه اساسا اينگونه مفاهيم را نبايدجزء مفاهيم ماهوى و مقولات بحساب آورد و وجه آن با توجه به ويژگيهاى انواع مفاهيم كه دردرس پانزدهم بيان شد روشن مىگردد .
به هر حال ارسطوئيان بر آنند كه مفهوم كجائى و مفهوم چه وقتى هر كدام مفهوم ماهوىمستقل و مقوله خاصى است و ربطى به ماهيت زمان و مكان ندارد و ديگران هم ترديدىندارند كه اينگونه مفاهيم از نسبت به زمان و مكان پديد مىآيد و با مفاهيم مكان و زمان فرقدارد از اين روى بايد توجه داشته باشيم كه بحث در باره مكان و زمان را با بحث در باره اينمفاهيم نسبى و اضافى خلط نكنيم
حقيقت مكان
در باره ماهيت مكان اقوال نادرى نقل شده كه بسيار ضعيف بوده و در خور بحث و بررسىنيست و فيلسوف بنامى هم به آنها قائل نشده است مانند قول به اينكه مكان عبارت است ازهيولاى اجسام يا از صورتها و فعليتهاى آنها يا فضاى جسمانى مستقلى است كه جهان در آنگنجانيده شده است .
در ميان اقوال دو قول معروف وجود دارد كه يكى از افلاطون نقل شده و بعضى از حكماءاسلامى مانند صدرالمتالهين آن را تاييد كردهاند و ديگرى از ارسطو نقل شده و اكثر حكماءاسلامى مانند فارابى و ابن سينا آن را پذيرفتهاند .
اما نظريهاى كه از افلاطون نقل شده اين است كه مكان بعد جوهرى مجردى است كه مساوىبا حجم جهان مىباشد .
ظاهر اين قول عجيب بنظر مىرسد زيرا موجود مجرد هر چند مجرد مثالى و برزخى باشدنسبتى با موجودات مادى ندارد و نمىتواند ظرفى براى آنها انگاشته شود اما احتمال دارد كهدر نقل و ترجمه اين كلام اشتباهى رخ داده باشد يا منظور از لفظ مجرد معناى اصطلاحى آننباشد و مؤيد آن اين است كه ميرداماد نسبت اين قول را به افلاطون انكار كرده است (1) طبقاين احتمال مىتوان كلام مزبور را به اين صورت تفسير كرد كه مكان همان حجم جهان استدر صورتى كه بطور جداگانه در نظر گرفته شود و به اين معنى تجريد شود .
و اما نظريهاى كه از ارسطو نقل شده اين است كه مكان عبارت است از سطح داخلى جسمىكه مماس با سطح خارجى جسم ديگر باشد مانند سطح داخلى ليوان كه مماس با سطحخارجى آبى است كه در آن ريخته شده است .
بر اين نظريه اشكال شده كه اگر فرض كنيم يك ماهى در نهر جارى ايستاده باشد بدون شكسطح آبى كه مماس با سطح بدن آن است پيوسته تغيير مىكند و طبق نظريه مزبور بايدبگوئيم كه مكان آن دائما تغيير مىيابد در صورتى كه فرض كردهايم كه در جاى خودشايستاده و تغيير مكانى برايش رخ نداده است .
نكته دقيق ديگرى كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه تعريف مزبور از دو مفهوم اساسىتشكيل شده يكى سطح داخلى جسم حاوى و ديگرى مماس بودن با سطح خارجى جسممحوى اما سطح از قبيل مقدار و از مقوله كم است و اما مماس طبق نظريه ارسطوئيان ازمقوله اضافه است و از جمع بين دو مقوله مقوله سومى بوجود نمىآيد از سوى ديگر مماسبودن حالتى است عرضى براى سطح مزبور و از اين روى نمىتوان آن را فصل و از ذاتيات آنبشمار آورد و بدين ترتيب آن را نوع خاصى از مقوله كم متصل دانست و به هر حال جاى اينسؤال باقى مىماند كه سرانجام مكان از چه مقولهاى است .
بنظر مىرسد اولا مفهوم مكان از مفاهيم نفسى مانند انسان و حيوان يا رنگ و شكل نيستبلكه مفهومى است عرضى مشتمل بر معناى نسبت و اضافه به شىء مكاندار و براى بدستآوردن اين مفهوم بايد دو چيز را از ديدگاه خاصى با يكديگر بسنجيم تا يكى را مكان ديگرىبحساب آوريم و اين نشانه آن است كه مكان از قبيل مفاهيم ماهوى و داخل در مقولات نيستتا در صدد تعيين مقوله آن باشيم بلكه مفهومى است انتزاعى .
ثانيا براى اينكه چيزى را مكان چيز ديگرى بدانيم لازم نيست كه ماهيتخاص يا جوهر آن رادر نظر بگيريم مثلا وقتى ليوان را مكان آب مىدانيم از آن جهت نيست كه جسمى استبلورين يا هنگامى كه آب را جاى ماهى مىناميم از آن جهت نيست كه مايعى است مركب ازاكسيژن و ئيدروژن بلكه از آن جهت كه گنجايش شىء مكاندار را دارد و آنچه در حقيقت لحاظمىشود ظرفيت آن است نه جوهر آن .
با توجه به اين دو نكته مىتوان گفت هر گاه مقدارى از حجم جهان را جداگانه در نظر بگيريم وآن را با جسمى كه در آن گنجيده است بسنجيم حجم مزبور مكان آن خواهد بود .
لازم به تذكر است كه گاهى مكان بر مقدار حجمى اطلاق مىشود كه گنجايش بيش از شىءمنسوب به آن را دارد چنانكه خانه و شهر را مكان شخص مىنامند فلاسفه به اين نكته توجهداشتهاند و چنين مكانهايى را مكانهاى غير حقيقى ناميدهاند .
حاصل آنكه مكان حقيقى هر شىء عبارت است از مقدارى از حجم جهان كه مساوى با حجمجسم منسوب به مكان باشد از آن جهت كه در آن گنجيده است .
از جمله نتايجى كه از اين تحليل فلسفى بدست مىآيد اين است كه مكان تابع جهان است وقبل از پيدايش يا بعد از فناء آن مكان وجود ندارد چنانكه نمىتوان حجم يا سطح چيزى راموجود مستقلى بحساب آورد و براى آن خلق و ايجاد مستقلى در نظر گرفت بلكه اساسامفاهيمى مانند حجم و سطح نمايانگر چهرههايى از وجود اجسام هستند كه ذهن آنها راجداگانه در نظر مىگيرد و از اين روى مىتوان اينگونه امورى كه اعراض شمرده مىشوند را ازشؤون وجود جوهرهاى مادى بحساب آورد و با دقت در اين مطلب روشن مىشود كه چرا مكاناختصاص به اجسام دارد و از ويژگيهاى موجودات مادى بشمار مىرود زيرا منشا انتزاع آنچيزى جز حجم اجسام نيست
خلاصه
1- علت اينكه تبيين حقيقت مكان و زمان دشوار است اين است كه از يك سوى هيچكدام ازآنها مستقيما مورد تجربه حسى واقع نمىشوند و از سوى ديگر از امور مربوط به جهان مادىمحسوس بشمار مىآيند همين امر موجب اين شده كه كانت آنها را از امور ذهنى و به اصطلاحخودش صورت حساسيت بداند و بعضى ديگر آنها را وهمى و پندارى بشمارند و نيز برخى آنهارا مجرد و برخى ديگر مادى بحساب آورند .
2- آنچه بنام مقوله اين كجايى و مقوله متى چه وقتى ناميده مىشود مفهومى است كه ازنسبت به مكان و زمان بدست مىآيد و نبايد چنين تصور شود كه مكان همان مقوله اين و زمانهمان مقوله متى است گو اينكه مفاهيم كجايى و چه وقتى و ساير مفاهيم مشتمل بر نسبت همدر حقيقت مفاهيم ماهوى نيستند و نبايد آنها را از مقولات بشمار آورد .
3- از افلاطون نقل شده كه مكان بعد جوهرى مجردى است كه مساوى با حجم جهانمىباشد و اين قول را صدرالمتالهين تاييد كرده است .
4- ظاهر اين سخن عجيب بنظر مىرسد زيرا موجود مجرد نمىتواند ظرفى براى موجودمادى انگاشته شود و شايد اشتباهى در نقل يا ترجمه رخ داده باشد و بتوان آن را به اين صورتتفسير كرد كه مكان همان حجم جهان است كه ذهن انسان آن را از اجسام تجريد مىكند يعنىآنرا جداگانه در نظر مىگيرد .
5- از ارسطو نقل شده كه مكان عبارت است از سطح داخلى جسم حاوى كه مماس با سطحظاهرى جسم محوى باشد و اين قول را فارابى و ابن سينا پذيرفتهاند .
6- بر اين قول اشكال شده كه طبق اين نظريه جسم ساكنى كه در ميان جسم روان ومتحركى قرار گرفته است بايد از يك نظر مكان ثابتى داشته باشد زيرا فرض بر سكون آن استو از نظر ديگرى بايد مكانش متغير باشد زيرا سطح مماس با آن در حال تغيير است .
7- با توجه به اينكه مفهوم سطح از مقوله كميت و مفهوم مماس از مقوله اضافه است نمىتوانمجموع آنها را مقوله سومى شمرد و نيز از آن جهت كه مماس بودن يك حالت عرضى براىسطح مزبور است نمىتوان آن را فصل مقوم براى نوعى از كميت بحساب آورد و سرانجام اينسؤال باقى مىماند كه مكان از چه مقولهاى است .
8- بنظر مىرسد كه مفهوم مكان مفهوم نفسى و ماهوى نيست بلكه مفهومى است قياسى وانتزاعى كه از مقايسه دو شىء از ديدگاه خاصى بدست مىآيد و آن ديدگاه عبارت است ازگنجيده شدن يكى در ديگرى و در حقيقت گنجايش و حجم يكى از آنها است كه با ديگرىسنجيده مىشود و همين حجم منشا انتزاع مفهوم مكان است .
9- با توجه به اين نكات مىتوان مكان را به اين صورت تعريف كرد مكان حقيقى هر شىءعبارت است از مقدارى از حجم جهان كه مساوى با حجم جسم مكاندار باشد از آن جهت كه درآن گنجيده شده است .
10- مفاهيمى مانند سطح و حجم كه از اعراض اجسام بشمار مىروند در حقيقت از شؤونوجود و چهرههايى از واقعيت آنها هستند و بدين معنى مىتوان اينگونه اعراض را از شؤونجوهر بشمار آورد و بهمين جهت است كه جعل و ايجاد مستقلى به آنها تعلق نمىگيرد .
11- مكان هم كه از حجم اجسام انتزاع مىشود طبعا وجودى تبعى و طفيلى خواهد داشت ونمىتوان قبل يا بعد از وجود جهان وجودى براى آن تصور كرد .
12- نيز روشن شد كه مكان از خواص اجسام است و شىء مجرد داراى نسبت مكانى نخواهدبود
پىنوشت
1- ر. ك قبسات ص 164.