بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آموزش فلسفه جلد 2, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     33 -
     34 -
     35 -
     36 -
     37 -
     38 -
     39 -
     40 -
     fehrest - آموزش فلسفه (2)
 

 

 
 

درس سى و هشتم علت فاعلى

شامل:مقدمهعلت فاعلى و اقسام آننكاتى پيرامون اقسام فاعلاراده و اختيار

مقدمه

يكى از تقسيمات معروفى كه براى علت ذكر شده و گويا ارسطو براى نخستين بار آن را بيانكرده باشد تقسيم به علت فاعلى و غائى و مادى و صورى است كه دو قسم اول را علل خارجى ودو قسم اخير را علل داخلى يا علل قوام و از يك نظر علل ماهيت مى‏نامند و در ضمن درسهاىگذشته روشن گرديد كه اطلاق علت بر دو قسم اخير خالى از مسامحه نيست و در پايان درسسى و يكم اشاره شد كه علت مادى و علت صورى همان ماده و صورت اجسام هستند كه نسبتبه جسم مركب علت مادى و علت صورى و نسبت به يكديگر ماده و صورت ناميده مى‏شوند وطبعا اختصاص به ماديات خواهند داشت و چون بعدا در باره ماده و صورت بحث‏خواهد شد (1) در اينجا از گفتگو پيرامون آنها خوددارى مى‏كنيم و بخش علت و معلول را با بحث در باره علتفاعلى و علت غائى به پايان مى‏بريم

علت فاعلى و اقسام آن

علت فاعلى عبارت است از موجودى كه موجود ديگرى معلول از آن پديد مى‏آيد و بمعناىعامش شامل فاعلهاى طبيعى كه مؤثر در حركات و دگرگونيهاى اجسام هستند نيز مى‏شود .

فلاسفه پيشين دو نوع فعل و تاثير را در جهان شناسايى كرده بودند يكى فعل ارادى كهموجودات زنده و ذى شعور با اراده خودشان انجام مى‏دهند و جهت‏حركت و ساير ويژگيهايشتابع اراده فاعل است مانند افعال اختيارى انسان كه بصورتهاى گوناگونى تحقق مى‏يابد وديگرى فعل و تاثيرى كه از موجودات بى‏شعور و بى‏اراده سرمى‏زند و همواره يك نواخت وبى‏اختلاف است .

ايشان براى هر نوعى از موجودات جسمانى طبيعت‏خاصى قائل بودند كه ذاتا اقتضاء ويژه‏اىدارد و از جمله هر يك از انواع عناصر چهارگانه خاك و آب و هوا و آتش را مقتضى مكان طبيعىو كيفيات طبيعى خاصى مى‏دانستند به طورى كه اگر مثلا بواسطه عامل خارجى در مكانديگرى قرار بگيرند در اثر ميل طبيعى به سوى مكان اصلى خودشان حركت مى‏كنند و بدينترتيب سقوط سنگ و ريزش باران و بالا رفتن شعله آتش را توجيه مى‏كردند و طبيعت رابعنوان مبدا حركت معرفى مى‏نمودند .

سپس با توجه به اينكه گاهى حركات و آثارى در اشياء بر خلاف مقتضاى طبيعتشان پديدمى‏آيد مثلا در اثر وزش باد گرد و غبار بسوى آسمان بلند مى‏شود قسم سومى از افعال را بنامفعل قسرى اثبات كردند و آن را به طبيعت مقسور نسبت دادند و معتقد شدند كه گرد و غباركه از جنس خاك است با حركت قسرى بسوى آسمان مى‏رود و با حركت طبيعى به زمينبرمى‏گردد و در مورد چنين حركاتى معتقد بودند كه هيچگاه دوام نخواهد يافت القسر لا يدوم .

از سوى ديگر با توجه به اينكه ممكن است فاعل با اراده‏اى نيز در اثر تسلط فاعل قويترىمجبور شود كه بر خلاف خواست‏خودش حركت كند نوعى ديگر از فاعليت را بنام فاعل جبرىاثبات كردند كه در مورد فاعل ارادى مانند فعل قسرى نسبت به فاعل طبيعى است .

فلاسفه اسلامى به تعمق و ژرف‏انديشى بيشترى در باره فاعل ارادى پرداختند و نخست آن رابه دو قسم تقسيم كردند يكى فاعل بالقصد و ديگرى فاعل بالعنايه اساس اين تقسيم توجه بهاين فرق بين فاعلهاى ارادى بود كه گاهى نياز به انگيزه‏اى زائد بر ذات خودشان دارند مانندانسان كه براى اينكه با اراده خودش از جايى به جايى حركت كند بايد انگيزه‏اى در او پديد آيد واين قسم را فاعل بالقصد ناميدند و گاهى فاعل ارادى نيازى به پديد آمدن انگيزه‏اى ندارد و آنرا فاعل بالعنايه نامگذارى كردند و فاعليت‏خداى متعال را از قسم دوم دانستند .

سپس اشراقيين با دقت بيشترى نوعى ديگر از فاعل علمى و اختيارى را ثابت كردند كه علمتفصيلى فاعل به فعلش عين خود آن است چنانكه علم تفصيلى انسان به صورتهاى ذهنىخودش عين همان صورتها است و قبل از تحقق آنها جز علمى اجمالى كه عين علم به ذات فاعلاست علم تفصيلى به آنها ندارد و چنان نيست كه براى تصور چيزى لازم باشد كه قبلا تصورى ازتصور خودش داشته باشد و چنين فاعليتى را فاعليت بالرضا ناميدند و فاعليت الهى را از اينقبيل دانستند .

و سرانجام صدرالمتالهين با الهام گرفتن از مضامين وحى و سخنان عرفاء نوع ديگرى از فاعلعلمى را اثبات كرد كه علم تفصيلى به فعل در مقام ذات فاعل وجود دارد و عين علم اجمالى بهذات خودش مى‏باشد فاعل بالتجلى و فاعليت الهى را از اين قبيل دانست و براى اثبات آن ازاصول حكمت متعاليه مدد گرفت مخصوصا از تشكيك خاصى و واجد بودن علت هستى‏بخشنسبت به همه كمالات معلولات خودش .

همچنين فلاسفه اسلامى با توجه به اينكه گاهى دو فاعل در طول يكديگر در انجام كارى مؤثرهستند و فاعل بعيد كار را بوسيله فاعل قريب انجام مى‏دهد نوعى ديگر از فاعليت را بنامفاعليت بالتسخير اثبات كردند كه با انواعى از فاعليتها قابل جمع است مثلا گوارش غذا را كهبوسيله قواى بدنى ولى تحت تسلط و تدبير نفس انجام مى‏گيرد فعل تسخيرى ناميدند سپسبر اساس اصول حكمت متعاليه و با توجه به اينكه هر علتى نسبت به علت هستى‏بخش خودشربط محض است مصداق روشنترى براى فاعل تسخيرى ثابت‏شد و نسبت فعل به فاعلهاىمتعدد طولى و از جمله نسبت افعال اختيارى انسان به خودش و به مبادى عاليه و خداىمتعال تفسير فلسفى متقن‏ترى يافت .

بدين ترتيب همچنانكه حكيم سبزوارى بيان كرده فاعل را مى‏توان داراى هشت قسم دانستفاعل بالطبع فاعل بالقسر فاعل بالقصد فاعل بالجبر فاعل بالتسخير فاعل بالعنايه فاعل بالرضاو فاعل بالتجلى

نكاتى پيرامون اقسام فاعل

1- سخنان فلاسفه پيشين در باره فاعل طبيعى و قسرى مبتنى بر اصول موضوعه‏اى است كهاز طبيعيات قديم گرفته شده است و مى‏دانيم كه فرضيه عناصر چهارگانه و اقتضاء آنها نسبتبه مكان طبيعى يا كيفياتى از قبيل رطوبت و يبوست و حرارت و برودت اعتبار خود را از دستداده است ولى به هر حال شكى نيست كه موجودات جسمانى تاثيراتى در يكديگر دارند وپيدايش پديده‏هاى مادى در گرو حصول زمينه‏ها و شرايط خاصى است و بنابر اين وجود اسبابو شرايط مادى براى تحقق معلولهاى جسمانى بعنوان يك قاعده فلسفى همواره اعتبار داشته وخواهد داشت و اما تعيين اسباب و فاعلهاى طبيعى خاص براى هر پديده‏اى كار فلسفه نيست وبايد با روشن تجربى در علوم مختلف طبيعى اثبات شود و بعنوان مثال بر اساس نظريات علمىجديد مى‏توان حركت مكانى را لازمه ذاتى نور دانست و نيروهاى جاذبه و دافعه را عاملحركتهاى قسرى اجسام تلقى كرد و در اين صورت مناسبتر اين است كه فعل را به نيروى قاسرنسبت دهيم و جسم مقسور را تنها منفعل بدانيم هر چند از نظر دستور زبان فاعل شمردهشود و مى‏دانيم كه احكام فلسفى تابع چنين قواعدى نيست .

2- واژه جبر كه در برابر اختيار بكار مى‏رود گاهى بعنوان نقيض اختيار لحاظ مى‏شود و به اينمعنى بر فاعلهاى طبيعى و قسرى هم اطلاق مى‏گردد و گاهى به موردى كه شانيت اختياردارد اختصاص مى‏يابد و تنها فاعل مختارى كه در شرايط خاص و تحت تاثير عامل خارجىقويترى اختيار خود را از دست مى‏دهد مجبور ناميده مى‏شود و منظور از فاعل بالجبر همينمعناى دوم است .

ولى بايد توجه داشت كه از دست دادن اختيار مراتبى دارد مثلا كسى كه مورد تهديد قرارمى‏گيرد و كارى را از روى اكراه انجام مى‏دهد و كار وى نوعى كار جبرى تلقى مى‏گرددهمچنين كسى كه در شرايط خاصى ناچار مى‏شود كه براى ادامه حياتش از گوشت ميتهاستفاده كند كار وى نيز نوعى كار جبرى بحساب مى‏آيد اما چنان نيست كه در موارد اكراه واضطرار بكلى سلب اختيار شود بلكه دايره اختيار فاعل نسبت به شرايط عادى محدودترمى‏گردد و ظاهرا منظور فلاسفه از فاعل بالجبر چنين مواردى نيست بلكه منظور موردىاست كه اختيار فاعل بكلى سلب شود و از اين روى مى‏توان گفت كه چنين فعلى در واقع ازاجبار كننده صادر مى‏شود و نسبت آن به شخص اجبار شونده نسبت انفعال است چنانكه درمورد فعل قسرى نيز اشاره شد .

3- پيش از آنكه فلاسفه اسلامى انواع مختلف فاعلهاى ارادى از قبيل فاعل بالعنايه و فاعلبالرضا و فاعل بالتجلى را اثبات كنند چنين تصور مى‏شد كه فاعل مختار منحصر به فاعلبالقصد است و از اين روى بعضى از متكلمين فاعليت‏خداى متعال را هم از همين قبيلمى‏دانستند و حتى بعد از آنكه فلاسفه اسلامى ساحت الهى را از اينگونه فاعليت كه مستلزمنقص و صفات امكانى است منزه دانستند بعضى از متكلمين ايشان را متهم به انكار مختار بودنپروردگار نمودند ولى حقيقت اين است كه عاليترين مراتب اختيار منحصر به ذات مقدس الهىاست و نازلترين مراتب آن در فاعل بالقصد وجود دارد و براى روشن شدن اين مطلب لازم استتوضيحى در باره اراده و اختيار بدهيم

اراده و اختيار

واژه‏هاى اراده و اختيار كاربردهاى مختلفى دارند كه كمابيش داراى مناسبتهايى با يكديگرمى‏باشند ولى غفلت از اختلاف آنها موجب خلط و اشتباه مى‏شود از اين روى نخست به موارداستعمال هر يك اشاره مى‏كنيم و آنگاه به تطبيق آنها بر اقسام فاعل مى‏پردازيم .

اراده واژه اراده معناى عامى دارد كه تقريبا مرادف با دوست داشتن و پسنديدن است و بههمين معنى در مورد خداى متعال هم بكار مى‏رود چنانكه در مورد انسان بعنوان يك كيفيتنفسانى در برابر كراهت‏شناخته مى‏شود و از اين جهت همانند علم است كه از يك سوى شاملعلم ذاتى الهى مى‏شود و از سوى ديگر شامل علوم حصولى انسان كه از قبيل كيفيات نفسانىبشمار مى‏آيند و به خواست‏خدا در بخش خداشناسى توضيح بيشترى در باره آن خواهد آمد .

لازم به تذكر است كه اراده تشريعى كه به فعل اختيارى فاعل ديگرى تعلق مى‏گيرد نيز يكى ازمصاديق اراده به معناى عام آن است .

معناى دوم اراده تصميم گرفتن بر انجام كارى است و متوقف بر تصور كار و تصديق به نوعىفائده از جمله لذت براى آن مى‏باشد و بعنوان نشانه‏اى از فصل حقيقى حيوان متحرك بالارادهو نيز از مشخصات فاعل بالقصد بشمار مى‏رود و در باره حقيقت آن بحثهايى انجام گرفته وبسيارى از فلاسفه آن را از قبيل كيفيات نفسانى و مقابل كراهت‏شمرده‏اند ولى بنظر مى‏رسدكه اراده به اين معنى فعل نفس است و ضدى ندارد و با اندكى مسامحه مى‏توان حالت تحير ودو دلى را مقابل آن بحساب آورد .

معناى اخصى براى اراده ذكر شده كه اختصاص به موجود عاقل دارد و آن عبارت است ازتصميمى كه ناشى از ترجيح عقلانى باشد و به اين معنى در باره حيوانات بكار نمى‏رود طبقاين معنى فعل ارادى مرادف با فعل تدبيرى و در برابر فعل غريزى و التذاذى خالص قرارمى‏گيرد .

اختيار واژه اختيار نيز معناى عامى دارد كه در مقابل جبر محض قرار مى‏گيرد و آن عبارتاست از اين كه فاعل ذى شعورى كارى را بر اساس خواست‏خودش و بدون اينكه مقهور فاعلديگرى واقع شود انجام بدهد .

معناى دوم اختيار اين است كه فاعلى داراى دو نوع گرايش متضاد باشد و يكى را بر ديگرىترجيح دهد و به اين معنى مساوى با انتخاب و گزينش بوده ملاك تكليف و پاداش و كيفربشمار مى‏رود .

معناى سوم آن اين است كه انتخاب كار بر اساس گرايش درونى فاعل باشد و شخص ديگرىهيچگونه فشارى براى انجام دادن آن بر او وارد نكند در مقابل فعل اكراهى كه در اثر فشار وتهديد ديگرى انجام مى‏گيرد .

و معناى چهارم آن اين است كه انتخاب كار در اثر محدوديت امكانات و در تنگنا واقع شدنفاعل نباشد در مقابل كار اضطرارى كه در اثر چنين محدوديتى انجام مى‏گيرد طبق اين معنىكسى كه در زمان قحطى براى ادامه حياتش ناچار شود كه از گوشت مردار بخورد كارشاختيارى نخواهد بود هر چند طبق اصطلاحات ديگر اختيارى ناميده مى‏شود .

اكنون با توجه به معانى مختلف اراده و اختيار به بررسى اقسام فاعلهاى ادراكى مى‏پردازيم امافاعل بالقصد را مى‏توان داراى اراده به هر سه معنى دانست زيرا هم كارش را مى‏پسندد و همتصميم بر انجام آن مى‏گيرد تصميمى كه بر اساس ترجيح عقل گرفته مى‏شود و تنها دسته‏اى ازفعلهاى قصدى كه صرفا التذاذى باشد بمعناى سوم ارادى نخواهد بود .

همچنين فاعل بالقصد مى‏تواند داراى اختيار به هر چهار معنى باشد ولى انواعى از كارهاىقصدى هست كه بمعناى دوم يا سوم يا چهارم اختيارى ناميده نمى‏شوند ولى همگى آنهابمعناى اول اختيارى خواهند بود مثلا نفس كشيدن كه انسان هيچ گرايشى به ترك آن نداشتهباشد بمعناى دوم اختيارى نيست و كار اكراهى بمعناى سوم و خوردن گوشت مردار در زمانقحطى بمعناى چهارم اختيارى نمى‏باشد هر چند همه آنها بمعناى اول اختيارى هستند زيراچنان نيست كه فاعل بكلى مسلوب الاختيار گردد .

و اما فاعلهاى بالعنايه و بالرضا و بالتجلى را تنها بمعناى اول مى‏توان داراى اراده دانست زيراچنين فاعلهايى نيازى به انديشيدن و تصميم گيرى ندارند همچنين بمعناى اول و سوم وچهارم داراى اختيار محسوب مى‏شوند زيرا كار خود را تحت اجبار يا فشار عوامل و شرايطخارجى انجام نمى‏دهند و تنها بمعناى دوم نمى‏توان چنين فاعلهايى را داراى اختيار دانستزيرا لازم نيست كه از ميان انگيزه‏هاى متضاد يكى را برگزينند .

ضمنا روشن شد كه اراده بمعناى اول و اختيار بمعناى اول همواره از نظر مورد مساوى هستندولى اراده بمعناى دوم و سوم اخص از اختيار بمعناى اول و سوم و چهارم است زيرا در موردفاعلهاى بالعنايه و بالرضا و بالتجلى صدق نمى‏كند به خلاف اختيار به معانى ياد شده كه برهمه اين موارد صدق مى‏كند و بدين ترتيب روشن مى‏شود كه نفى اراده بمعناى دوم و سوم ازخداى متعال يا مجردات تام بمعناى نفى اختيار از چنين فاعلهايى نيست .

نيز روشن شد كه اراده بمعناى تصميم بر انجام كار را مى‏توان فعلى اختيارى دانست هر چنداز قبيل فعل بالقصد و مسبوق به اراده و تصميم ديگر نيست و شايد بتوان فاعليت نفس رانسبت به اراده نوعى فاعليت بالتجلى بحساب آورد .

و سرانجام اين نتيجه بدست آمد كه عاليترين مراتب اختيار مخصوص به خداى متعال استزيرا نه تنها تحت تاثير هيچ عامل خارجى قرار نمى‏گيرد بلكه از تضاد گرايشهاى درونى هم منزهاست‏سپس مرتبه اختيار مجردات تام است زيرا تنها تحت تسخير اراده الهى هستند ولى نههيچگونه فشارى بر آنها وارد مى‏شود و نه دستخوش تضادهاى درونى و تسلط يكى از گرايشهابر ديگرى قرار مى‏گيرند و اما نفوس متعلق به ماده مانند انسان داراى مرتبه نازلترى از اختيارهستند و كم بيش اراده آنان تحت تاثير عوامل بيرونى و درونى شكل مى‏گيرد در عين حالهمه افعال اختيارى ايشان در يك سطح نيست و مثلا اختيار انسان در ايجاد صورتهاى ذهنىكه از قبيل فعل بالرضا است‏خيلى بيشتر و كاملتر از اختيار وى در انجام كارهاى بدنى مى‏باشدكه از قبيل فعل بالقصد است زيرا كارهاى اخير نياز به شرايط غير اختيارى نيز دارند

خلاصه

1- فاعل طبيعى فاعلى است كه فعلش مقتضاى طبيعتش باشد و نسبت به آن شعور و اراده‏اىنداشته باشد .

2- فاعل قسرى فاعلى است كه نسبت به فعلش شعور و اراده‏اى نداشته باشد و فعلش بر خلافاقتضاى طبيعتش باشد .

3- فاعل بالقصد فاعلى است كه فعلش را با اراده‏اى انجام مى‏دهد كه مسبوق به تصور و تصديقبه فايده باشد .

4- فاعل بالجبر فاعلى است كه داراى شعور و اراده باشد ولى فعلش تحت جبر فاعل ديگر وبدون اراده خودش صادر شود .

5- فاعل بالعنايه فاعلى است داراى شعور كه نياز به انگيزه زائد بر ذات نداشته باشد .

6- فاعل بالرضا فاعلى است كه فعلش عين علم تفصيلى باشد و قبل از آن فقط علمى اجمالى بهآن داشته باشد .

7- فاعل بالتجلى فاعلى است كه در مقام ذات خودش علم تفصيلى به فعل داشته باشد .

8- فاعل بالتسخير فاعلى است كه فاعليت آن در طول فاعليت فاعل بالاترى باشد .

9- بنظر مى‏رسد كه آنچه اصطلاحا فاعل بالقسر و فاعل بالجبر ناميده مى‏شود در واقع منفعلاست نه فاعل و تنها باصطلاح نحوى مى‏توان آنها را فاعل شمرد .

10- قبل از آنكه فاعلهاى بالعنايه و بالرضا و بالتجلى بوسيله فلاسفه اسلامى اثبات شود چنينتصور مى‏شد كه فاعل مختار منحصر به فاعل بالقصد است و از اين روى اثبات اختيار براىخداى متعال هم مستلزم داعى و اراده زائد بر ذات پنداشته مى‏شد .

11- معناى عام اراده مرادف با دوست داشتن و پسنديدن است و مصاديق مختلفى دارد .

12- معناى ديگر اراده تصميم گرفتن و قصد كردن است كه مسبوق به تصور و تصديق به فايدهمى‏باشد .

13- معناى سومى هم براى اراده ذكر شده و آن عبارت است از تصميم برخاسته از ترجيحعقلانى كه مخصوص به موجود عاقل مى‏باشد .

14- معناى عام اختيار اين است كه فاعل ذى شعورى كار را بر اساس خواست‏خودش و بدونقهر قاهرى انجام دهد .

15- معناى دوم اختيار گزينش يكى از دو گرايش متضاد و معناى سومش در مقابل اكراه ومعناى چهارمش در برابر اضطرار مى‏باشد .

16- فعل قصدى به هر سه معنى ارادى است و تنها بعضى از كارهاى قصدى بمعناى سومارادى نيست .

17- همچنين همه افعال قصدى بمعناى اول اختيارى است ولى بعضى از آنها بمعناى دوم وبعضى بمعناى سوم و بعضى بمعناى چهارم اختيارى نيست .

18- فعلهاى بالعنايه و بالرضا و بالتجلى بمعناى اول اراده و بمعناى اول و سوم و چهارم اختيارارادى و اختيارى هستند .

19- اراده بمعناى تصميم گيرى فعل اختيارى است هر چند مسبوق به اراده ديگرى نيست .

20- اختيار داراى مراتبى است و بالاترين مراتب آن در خداى متعال و سپس در مجردات تام ونازلترين مراتب آن در نفوس متعلق به ماده وجود دارد در عين حال افعال اختيارى انسان نيز ازنظر مرتبه اختيار متفاوت است

پى‏نوشت

1- ر. ك: درس چهل و ششم.