بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مبادی اخلاق در قرآن کریم, آیت الله عبدالله جوادى آملى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     20 -
     21 -
     22 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

فصل سوم: اهميت تهذيب نفس

قرآن كريم، تزكيه نفس را برجسته‏ترين هدف رسالت عامه دانسته است. گرچه دربخشىاز آيات، تزكيه نفوس از برنامه‏هاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دانستهشده; ولى دعاى‏ابراهيم خليل (عليه‏السلام) اين است كه:

«ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم اياتك و يعلمهم الكتاب و الحكمة ويزكيهم‏» (1) :

خدايا در بين مردم، پيامبرى مبعوث كن كه آيات تو را بر آنها تلاوت و آنهارا پس از علم به كتاب و حكمت، تزكيه كند. اين مسئله هم، هدف نوع انبياست و هم اهميتآن به قدرى است كه هر انسان عاقلى آن را مى‏خواهد و مايل است‏سعادت خود را به دستآورد.

ديدگاههاى مختلف براى سعادت و نيكبختى تفاسير متنوعى دارند و منشا همه اين آراىمتعدد هم، انسان شناسى، معرفت نفس و مانند آن است. اگر كسى انسان را موجودى مادىبداند، قهرا سعادت و خير او هم، در مسائل رفاهى و مادى خلاصه مى‏شود; و اگر حقيقتانسان را امرى مجرد بداند، خير و نيكبختى او در معارف، اخلاق و فضايل نفسانى،خلاصه مى‏شود.

اهميت تهذيب نفس از زاويه‏اى ديگر

افزون بر آنچه گذشت، مشكلات جامعه را نيز اخلاق حل مى‏كند; اعتماد به يكديگر و عمل بهوظيفه از سوى هر كارگزار، مشكل جامعه را حل مى‏كند و كسى كه شغل آزاد دارد، اگر درهمان محدوده كسب آزادش متخلق به اخلاق الهى باشد، مردم از او در رفاهند، كارمنددولت نيز در كارگزارى دولتى، اگر مهذب باشد، مراجعان، از او راضيند. مشكلات مادى واقتصادى كم و بيش در هر جامعه‏اى هست; ولى هرگز فشار اقتصادى، انسان عاقل آزادهرا وادار نمى‏كند كه روحش را براى ابد، تيره كند و اين به سود هيچ كس نيست، به سودديگران نيست چون ديگران را در فشار قرار دادن و چيزى را بى حساب از كسىگرفتن و كار كسى را به تاخير انداختن، به سود آنها نيست، به سود خود شخص همنيست; گناه قبل از اين كه به ديگرى ضرر بزند، به گناهكار ضرر مى‏رساند، همان طور كههيزم پيش از اين كه پارچه را بسوزاند، ماده و بدنه خود را مى‏سوزاند. گناه، در حقيقتآتش است و قبل از اين كه به كسى آسيب برساند، خود گناهكار را مى‏سوزاند; از اينرو، قرآن كريم، از ظالمان، تعبير به «حطب‏» يعنى هيزم مى‏كند:

«و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا» (2) :

ظالمان هيزم جهنمند!

هيچ عاقلى، حاضر نيست‏بسوزد و كسى كه دست‏به تبهكارى مى‏زند خيال مى‏كند گناه، امرىاعتبارى است و امر اعتبارى با گذشت دوره اعتبار، از حوزه حقيقت، رخت‏برمى‏بندد; غافل از اين كه گناه امرى حقيقى است و ريشه تكوينى دارد. چنان كه ثواب، امرىحقيقى تكوينى است و اعتبار و قرارداد نيست كه بر اثر تغيير زمان اعتبار ومكان قرار داد، عوض شود.

بهشت و جهنم اخلاقى

قرآن كريم، حقيقت اخلاق بد و خوب را به بهشت و جهنم ارجاع داده است، باطن اخلاق بدجهنم و حقيقت اخلاق خوب بهشت است. قرآن، بهشت و جهنم را مظاهر اسماى حسناىخداوندمى‏داند و خداى سبحان را غفار و قهار«ارحم‏الراحمين‏»و«اشدالمعاقبين‏»معرفى مى‏كند; يعنى خدا هر حكمى كه دارد، اسماى حسناى او دارد و هر حكمىكه اسماى حسناى او دارد، مظاهر او دارد و هر حكمى كه مظاهر او دارد آثار آنمظاهر دارد.

قرآن درباره ذات اقدس اله، مرحله به مرحله گاهى با پرده و گاهى بى‏پرده سخنمى‏گويد، گاهى از اصل هستى خدا و گاه از قرب او به نيايشگران:

«و اذا سالك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع‏» (3)

«نحن اقرب اليه منكم و لكن لا تبصرون‏» (4)

«و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد» (5)

و گاهى بى‏پرده به عنوان «شاهد بازارى‏» مى‏فرمايد:

«و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه‏» (6)

قلب انسان، همان حقيقت انسان است. بنابراين، معناى آيه شريفه اين است كه خدا ميانانسان و حقيقت وى فاصله مى‏شود.

همان گونه كه قرآن كريم درباره ذات اقدس اله، نخست از اصل هستى و آنگاه ازنزديكى او، سپس از نزديكتر بودن او به محتضر از ديگران، سخن به ميان مى‏آورد و بعدمى‏فرمايد: من به انسان از رگ گردن او نزديكترم و بين انسان و حقيقت وى فاصلهمى‏شود; درباره بهشت و جهنم نيز گاهى از اصل وجود بهشت و جهنم سخن مى‏گويد كهبسيارى از آيات قرآن كريم ناظر به اين بخش است. و گاهى از مظاهر و قرب و تجلىو مانند آن بحث مى‏كند. چنانكه بسيارى از آيات توحيدى ناظر به اصل وجود مبدء و نيزراجع به مظاهر الهى است.

به طور فشرده مى‏توان بيان قرآن كريم را درباره دوزخ و بهشت، چنين دسته بندى كرد:

1 بهشت و جهنم موجود است.

2 نه تنها در قيامت، بلكه هم اكنون نيز موجودند.

3 نه تنها بهشت و جهنم هم اكنون موجودند، بلكه به انسان نزديكند.

4 نه تنها نزديكند، بلكه از چيزهاى ديگر به انسان نزديكترند.

5 نه تنها به انسان از چيزهاى ديگر نزديكترند بلكه از رگ گردن او نيز نزديكترند.

6 حقيقت انسان را بهشت و جهنم تشكيل مى‏دهد و هم اكنون انسان در جهنم يا در بهشت‏به سرمى‏برد.

البته همه اين مراحل حق است، اما بسيارى از مردم در مرحله اول به سر مى‏برند.برخى، گذشته از طى مرحله اول، به مرحله دوم مى‏رسند. چون توده مردم چنين فكر مى‏كنندكه بهشت و جهنم در قيامت، يافت مى‏شود، در حالى‏كه از بيان نورانى امام رضا (عليهالسلام) كاملا برمى‏آيد كه:

«از ما نيست‏يعنى آن فضيلت‏برتر را ندارد كسى كه بگويد بهشت و جهنم هم اكنون مخلوقنيست، بلكه بهشت و جهنم هم اكنون مخلوقند» (7) .

قرآن كريم درباره تك‏تك مراحل ياد شده گاهى به صورت «شاهد بازارى‏» و گاهى بهصورت «پرده نشين‏» سخنى دارد; گاهى مى‏فرمايد بهشت‏«اعدت للمتقين‏» (8) يا جهنم وآتش‏«اعدت للكافرين‏» (9) ;يعنى بهشت و جهنم نه تنها هم اكنون موجود است، بلكه هم اكنونآماده است. گاهى از اين مرحله بى‏پرده‏تر مى‏گويد:«و ازلفت الجنة للمتقين‏» (10) هشت‏براى مردان پرهيزكار آماده است.

گاهى ظريفتر از اين مى‏گويد:«ازلفت الجنة للمتقين غير بعيد» (11) نه تنها آماده شده ونزديك است، بلكه تاكيد كرده و چنين فرمود كه بهشت گذشته از همه اوصاف قرب‏آميز خود، داراى وصف ديگرى است كه دور نيست و گاهى هم به عنوان شاهد بازارى مى‏فرمايد:

«فاما ان كان من المقربين فروح و ريحان و جنة نعيم‏» (12)

خود مؤمن مقرب، روح و ريحان و بهشت نعيم است نه اينكه براى او روح و ريحان هست;چنانكه در مورد مؤمنان آمده:«هم درجات‏» (13) خود آنان درجات هستند، نه اينكه براى آناندرجاتى است.

امام صادق (عليه السلام) خطاب به اهل ولايت فرمود:

«شما اهل بهشتيد، اكنون نيز در بهشت هستيد. چون معتقد به ولايت اهل بيت (عليهمالسلام) هستيد; پس، دعا كنيد كه از بهشت‏بيرون نرويد» (14) .

مرحوم صدوق نقل مى‏كند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به اميرالمؤمنين (سلامالله عليه) فرمود:

«يا علي! انا مدينة الحكمة و هي الجنة و انت‏يا علي بابها» (15)

من شهر حكمتم و حكمت‏بهشت است و تو اى على، در اين بهشتى.

پس «جنة الحكمة‏» و «جنة الولاية‏» اكنون نيز موجود است، و حيكم الهى و ولى‏الله هم اكنوندر بهشتند.

درباره اهل جهنم نيز همين گونه مى‏فرمايد:

«الذين ياكلون اموال اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا و سيصلونسعيرا» (16)

مال يتيم خواران هم اكنون آتش مى‏خورند. در بخش ديگرى مى‏فرمايد:

«ان جهنم لمحيطة بالكافرين‏» (17)

جهنم، محيط بر كفار است. اين مشتق «محيطة‏» حقيقت در «متلبس بالفعل‏» است. بنابراين،جهنمى‏ها هم اكنون در جهنم هستند.

تعبير لطيف قرآن كريم اين است:

«فليدع ناديه سندع الزبانيه‏» (18)

آن شخص تبهكار، اعضاى انجمن خود را بخواند، ما هم آتش را مى‏خوانيم. «زبانيه‏»آتش جهنم در حقيقت همان مجلس بزم و محفل ميگسارى و نامحرم‏بينى، ندا كننده است، بهطورى كه ناديه امروز همان زبانيه فرداست! فردا ظهور مى‏كند نه آنكه حادث گردد.

بنابراين، همان گونه كه توحيد، بهشت و جهنم در چند بخش در قرآن كريم ارائه شده، اخلاقنيز چنين است. عبادات در سفيدرو كردن و روسفيد شدن انسان سهم موثرى دارد; در اينزمينه قرآن مى‏فرمايد:

«يوم تبيض وجوه و تسود وجوه‏» (19)

برخى در قيامت روسفيد و سفيدرو و عده‏اى ديگر روسياه و سياه‏رو هستند.

در روايتى از امام صادق (عليه‏السلام) آمده است كه وقتى حضرت آدم (عليهالسلام) به سراغ درخت ممنوع رفت و چيزى را خورد كه نبايد بخورد، در اثر آن، لكهسياهى در صورتش پيدا شد، اما پس از چندين نماز، اين لكه سياه به تدريج زايل شد (20) .

ائمه (عليهم السلام) با اين تشبيه معقول به محسوس به ما آموختند كه خطيئه و گناه، مايه سيه‏رويى و روسياهى در قيامت است و نماز سهم موثرى در تبديل روسياهى بهروسفيدى دارد.

مهمترين عضو ظاهرى انسان صورت اوست، به همين جهت، انسان هنگامى‏كه شرمندهمى‏شود، صورتش عرق مى‏كند و سرخ مى‏شود; نه دست و پاى او، ارتباط ويژه‏اى بين صورت وجان آدمى وجود دارد، حيا نيز در چشم ظهور خاصى دارد. در اسلام، دستور داده شدهاست كه حتى صورت حيوان را نزنيد! در قيامت، ممكن است همه بدن انسان تبه‏كار سياهباشد ولى قرآن فقط از سياهى صورت او خبر مى‏دهد. قرآن نمى‏فرمايد: عده‏اى در قيامت،سياه‏پوست محشور مى‏شوند، بلكه مى‏فرمايد: سياه روى محشور مى‏شوند. به اين ترتيبمى‏بينيم ذات اقدس اله، مسائل اخلاقى را به اين برمى‏گرداند كه باطن اخلاق بد، جهنماست و حقيقت اخلاق خوب، بهشت است.

جهنم منقول!

با اين توضيح، روشن مى‏شود كه چگونه جهنم را در قيامت مى‏آورند! ما معتقديم جهنم درقيامت و هم اكنون نيز وجود دارد و داراى حركاتى است. در اين زمينه ذات اقدس الهمى‏فرمايد:

«و جى‏ء يومئذ بجهنم‏» (21) :

آن روز، جهنم آورده مى‏شود. بر اين اساس جهنم جزو منقولات است. امكان دارد دو جهنميا جهنمهاى متعدد وجود داشته باشد و هيچ دليلى بر حصر آن در رقم معين نيست، ولى درهر صورت، جهنم منقول است.

در ذيل اين كريمه، روايتى است كه هنگام ظهر، جهنم را با زنجيرهايى كشان كشانمى‏آورند، در حالى‏كه آن روز، سخن از زوال و طلوع و غروب نيست. چون در آن روز، بساطآسمان و زمين برچيده مى‏شود:

«و الارض قبضته يوم القيامة و السموات مطويات بيمينه‏» (22)

بلكه شمس و قمر برچيده مى‏شود:

«اذا الشمس كورت و اذا النجوم انكدرت‏» (23) .

بنابراين، ديگر سخن از زمين نيست كه به دور آفتاب بگردد وسالى پيدا شود يا بهدور خويش بگردد و شب و روزى پديد آيد.

تحليل قرآن كريم در تهذيب روح و مسائل اخلاقى، مانند كتاب اخلاقى ساده نيست كه مارا به موعظه دعوت كند; بلكه نخست ما را با معارف عميق دينى آشنا مى‏كند، رابطه توحيدرا با اسماى حسنا و رابطه آن را با مظاهر و رابطه مظاهر را با بهشت و جهنم ذكرمى‏كند; دركات جهنم و درجات بهشت را شرح مى‏دهد، رابطه آن دو را با انسان و اخلاقتبيين مى‏كند، و انسان بايد ببيند كه مشغول حرير و پرنيان بافى است‏يا آبيارىدرخت‏خار؟!:

اگر بار خار است، خود كشته‏اى

وگر پرنيان است، خود رشته‏ايى

خلود؟!

خدا عده‏اى را به جهت كفر، شرك ونفاق، در دوزخ ابدى و برخى ديگر را به جهت ايمان دربهشت، مخلد مى‏داند. اين اصلى قرآنى است و درباره اهل بهشت‏سؤال برانگيز نيست كهچگونه انسان مومن در مدت كوتاهى در دنيا با ايمان و عمل صالح به سر مى‏برد وبراى ابد در بهشت‏خلد، جاودان است. چون بهشت، بر اساس فضل و لطف الهى است و اينمشكلى ندارد كه ذات اقدس اله تفضل كند و در قبال عمل محدود، پاداش نامحدود عطا كند;چنانكه درباره انفاق يا مسائل خير ديگر در مرحله اول مى‏فرمايد:

«من جاء بالحسنة فله خير منها» (24)

و در مرحله دوم:

«من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» (25)

و در مرحله سوم:

«مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت‏سبع سنابل فى كل سنبلةماءة حبة‏»:

مثل كسى كه در راه خدا انفاق مى‏كند، مثل آن بذرافشانى است كه بذرى را در زمينمستعد بپاشد تا به صورت هفت‏خوشه درآيد و هر خوشه، داراى صد حبه باشد كه به اينترتيب، بازده يك حبه، هفتصد حبه خواهد بود; آنگاه مى‏فرمايد:

«و الله يضاعف لمن يشاء»

اگر «يضاعف‏» به معناى دو برابر باشد، يك حبه هزار و چهارصد برابر مى‏شود و اگر بهمعناى چند برابر باشد قابل شمارش نيست.

آنگاه در ذيل آيه مى‏فرمايد:

«و الله واسع عليم‏» (26)

معلوم نيست وسعت الهى، چه اندازه پاداش، به دنبال دارد، چون گاهى پاداشى كه خدامى‏دهد، بهشتى است‏به پهناى نظام كيهانى:

«عرضها السموات و الارض‏» (27)

ولى اينها بالاخره محدود است، اگر به اندازه نظام كيهانى كنونى هم خدا به كسىعطا كند، از نظر امتداد زمانى يا آنچه به منزله زمان است، محدود است.

بنابراين، اگر خدا بخواهد در برابر ايمان و عمل صالح، بهشت جاودان مرحمت كند، سؤالبرانگيز نيست; ولى مسئله كيفر، سؤال برانگيز است كه چگونه انسان كافر، مشرك يامنافقى كه در مدت كوتاه عمر دنيايى به تبهكارى تن دردهد، در قيامت‏براى هميشه وابد كيفر مى‏بيند.

از امام صادق(عليه السلام) سؤال شد: چگونه مردانى كه در دنيا با عمر محدودگناه كردند در دوزخ به شكل نامحدودى كيفر مى‏بينند؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:

چون نيت تبهكاران و دوزخيان اين بود كه هر اندازه كه در دنيا بمانند، گناه كنند واز طرفى خداوند هم بر اساس نيت، كيفر مى‏دهد، نه صرف عمل خارجى. درباره بهشتى‏ها نيزچنين است; يعنى، درباره بهشتى‏ها فرمود: چون قصد آنان اين بود كه هر اندازه دردنيا بمانند، اطاعت كنند (28) .

اين سخن معصوم (عليه السلام) شايد در نظر اول براى حل مشكل، كافى به نظر برسد، ولىبراى محقق پژوهشگر، باز سؤال ديگر توليد مى‏شود كه در اين جواب، دو اشكال يا نقدمى‏تواند وجود داشته باشد: نخست آنكه: نوع فقيهان نامدار اماميه فتوا داده‏اندكه عزم بر گناه، گناه نيست و كسى را به علت عزم بر گناه كيفر نمى‏كنند. ديگرى اينكه:اگر عزم بر گناه، گناه باشد، اين اشكال بر خود عزم هم هست; يعنى اشكال اول دوبارهبرمى‏گردد كه اين عزم محدود است و نمى‏شود گفت عزم محدود و موقت، كيفر نامحدوددارد. زيرا با عقل و عدل و قسط الهى هماهنگ نيست.

معيار مؤاخذه و كيفر الهى

امام صادق (عليه السلام) پس از پاسخ مذكور، اين آيه نورانى قرآن را تلاوتكردند كه:

«قل كل يعمل على شاكلته‏» (29) :

اى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در جواب مردم بگو كه هر كسى بر اساس سيرتخود عمل مى‏كند; همان طور كه در ساير روايات آمده:

«اصل الانسان لبه‏» (30) :

اصل و ريشه حقيقى هر انسانى را قلب و روح او تشكيل مى‏دهد و هر سنتى كه در قلب و روحنفوذ كند، به منزله فصل مقوم جوهر هستى مى‏شود به گونه‏اى كه خدا درباره كافرانمى‏فرمايد:

«سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون‏» (31)

يا مى‏فرمايد: قوم عاد به پيغمبرشان حضرت هود (عليه السلام) گفتند:

«سواء علينا او عظت ام لم تكن من الواعظين‏» (32) .

بنابراين، با توجه به اينكه ملكات نفسانى، نخست، «حال‏» و سپس «ملكه‏» و پس از آن بهمنزله فصل هويت و نحوه وجود است، عمل صالح و فاسد، نشانه اين اصل هويت انسان است واز اين رو، هركسى را بر همان سريرت، نهان و نهاد او اخذ مى‏كنند و كيفر مى‏دهند.

اگر در فقه اين مطلب نيامده، در كلام آمده است. به علاوه، در فقه گفته شده: عزم برگناه، گناه نيست; اما كفر و انكار واقعيت و نپذيرفتن حقايق ماوراى طبيعت، امردرونى و عمل قلب است; نه عمل بدن و اين خود معصيت‏بزرگ و جاودانه است و معصيتجاودانه، كيفر جاودانه طلب مى‏كند; يعنى هر كسى بر اساس نحوه هستى و حقيقت‏خود كهاو را ساخته عمل مى‏كند، اگر خوب باشد، پاداش خوب ابدى و اگر بد باشد، كيفر تلخ ابدىدارد.

همان گونه كه خداى سبحان بر اساس اعمال بدنى محاسبه مى‏كند، اعمال، معارف وحقايق قلبى را نيز محاسبه مى‏كند:

«ان تبدوا ما فى انفسكم او تحفوه يحاسبكم به الله‏» (33) :

آنچه را در نهان و نهاد خود داريد، چه اظهار كنيد و چه آن را مخفى داريد، خداوندحسابرسى مى‏كند.

از اين جا رمز حديث

«القرآن يصدق بعضه بعضا» (34)

روشن مى‏شود; امام صادق (سلام الله عليه) علت‏خلود دوزخيان را در دوزخ و بهشتيانرا در بهشت، به استناد آيه:

«قل كل يعمل على شاكلته‏» (35)

حل كرده و اين آيه، مفسر، مبين و شارح آيات «خلود» است و از همين جا نحوه تهذيبروح مشخص مى‏شود كه اگر كسى خواست روحش را مهذب كند بايد شاكله‏اى بهشت آفرين فراهمسازد.

ظهور ملكات در قيامت

لطايف ديگرى نيز از اين تفسير آيه به آيه برمى‏آيد كه بدان اشاره مى‏كنيم: كيفردر دوزخ، محصول عقايد و ملكاتى است كه دائما حضور و ظهور دارند، به دنبال هر خيالو فكر عاطلى كه تبهكار دوزخى، در دل و سر خود مى‏پروراند، وجود برزخى يا اخروىمناسب با همان نشئه آخرت پديد مى‏آيد مثلا، مار و عقرب تازه‏اى پيدا مى‏شود و از هر چهمى‏ترسد، گرفتار همان خواهد شد. اگر به ذهنش شعله افروخته‏تر صورت يافت، فوراهمان شعله افروخته‏تر ظهور مى‏كند! چنانكه درباره بهشتيان نيز آمده:

«لهم ما يشاؤون فيها و لدينا مزيد» (36)

هر چه بخواهند حاصل مى‏شود.

مردان بهشتى در دنيا هم كه بودند، جز به خير، صلاح و فلاح نمى‏انديشيدند، در بهشت هم كههستند، جز به آنها نمى‏انديشند، محصول آن انديشه‏ها و باورها جز

«جنات تجرى من تحتها الانهار»

نخواهد بود.

دوزخيان كه تبهكاران دنيا بودند، در دنيا جز به مكر و خدعه، كينه و نيرنگنمى‏انديشيدند، در آخرت نيز همان ملكات ظهور مى‏كند آرا و افكار آنها جز تباهى چيزديگر نيست و محصول ظهور آن ملكات هم

«نار الله الموقدة التى تطلع على الافئدة‏» (37)

است. آنها در دنيا دائما در فكر سركوب ديگران بودند و همين حقيقت در قيامت در قلبآنها مى‏گذرد و در نتيجه

«و لهم مقامع من حديد» (38)

مى‏گردد و بر سر آنان كوفته مى‏شود. اين عذابها گذشته از اينكه روحى است، حسىنيز هست; عذابى است كه پوست و گوشت را مى‏سوزاند و به صورت پتك در مى‏آيد و صداىپتك شنيدنى است. اين از لطيفترين نمونه‏هاى تفسير قرآن به قرآن است كه تهذيبروح و اخلاق را هم به دنبال دارد.

اشتعال قواى تعديل نشده

قوا و شئونى كه خداى سبحان آنها را به عنوان نعمت و وديعت الهى به انسان، مرحمتكرده، اگر به صورت صحيح مورد استفاده قرار نگيرد، به‏سان امواج آتش، ظهور مى‏كند:

«نار الله الموقدة التى تطلع على الافئدة‏» (39)

فؤاد يا قلب كه امرى مجرد و معنوى است‏بر اثر تعديل نكردن اين نيروها مشتعل خواهد شدو شعله آن، همه شئون هستى بشر را خاكستر مى‏كند; چنان كه اگر قوا تعديل شوند قلب،گلستانى خواهد شد و انسان، گذشته از بوستان بيرون، در درون خود نيز روح و ريحانمى‏شود:

«و اما من كان من المقربين فروح و ريحان و جنة نعيم‏» (40) .

اگر عقل فرزانه در انسان ظهور نكند، جهل فرومايه به جاى عقل مى‏نشيند و جهالت، خودآفت است و اگر صبر و حلم و بردبارى در انسان، جايگزين نشود، غضب كه خود، آتشمواج است‏به جاى حلم مى‏نشيند و اگر عفت و پاكدامنى در جان انسان رسوخ نكند، شهوتبه جاى آن مى‏نشيند كه خود، آتش مواج است. هركدام از اينها كه به صورت شعله در آمدهباشد قبل از اين كه ديگرى را بسوزاند از خود سوزى شروع مى‏كند و اين ويژگى آتش است.

جاهل قبل از اين كه ديگران را گرفتار كند خود را به دام مى‏اندازد و انسانخشمگين، قبل از اين كه به ديگران آسيب برساند خود را مى‏سوزاند. اگر كسى انسانعصبانى را نصيحت كند فريادش بلندتر و بدگويى و فحشش بيشتر مى‏شود و نه تنها خشمانسان غضبناك را فرو نمى‏نشاند بلكه مايه بددهنى او نيز مى‏شود.

لزوم آمادگى در برابر دشمن

دشمن، گاهى از درون و گاهى از بيرون، حمله مى‏كند و اگر جهاد، جهاد اصغر و اكبراست، پس آماده شدن و مسلح بودن، هم در جهاد اصغر و هم در جهاد اكبر لازم است.همانگونه كه بر همه ما لازم است مرز دارى كنيم و كشور خود را براى دفاع آمادهكنيم تا از تهاجم بيگانگان مصون باشيم، نيز بر هر فردى لازم است كه خودسازىكند تا هنگام تهاجم غضب يا شهوت يا جهالت در امان باشد.

ممكن نيست كسى بگويد من در عالم طبيعت و در جوامع بشرى زندگى مى‏كنم ولى اهلشهوت يا غضب نيستم; زيرا برخى از امور، جاذبه و برخى از آنها دافعه دارند واگر كسى مسلح به نيروى دفاع در برابر جذب و دفع كاذب نباشد، به دام اين جذب ويا به تور آن دفع مى‏افتد و گرفتار مى‏شود. آموختن خطر غضب و آشنا شدن با فضايلصبر و حلم و بردبارى، انسان را از خطر خشم، و آشنايى با فضايل عفت و فرزانگىانسان را از خطر شهوت و جهالت، مى‏رهاند.

خشم و بردبارى

اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در باره مسلح شدن انسان به صبر و حلم، مى‏فرمايد:

«و احترزوا من سورة الغضب و اعدوا له ما به تجاهدونه من الكظم و الحلم‏» (41)

از شدت غضب، احتراز كنيد و خود را با فرونشاندن خشم و حلم،آماده سازيد تا در جنگبا غضب، پيروز بشويد. نيز مى‏فرمايد:

«الغضب نار موقدة‏»

غضب، آتش افروخته است. كسى كه اين آتش را مهار كند، از سوخت و سوز، مصون است واگر آن را رها كند:

«كان اول محترق به‏» (42)

اولين چيزى كه سوخته مى‏شود خود انسان است. البته اين اختصاصى به مسئله غضبندارد; زيرا شهوت و جهالت نيز چنين است و به همين جهت گفته‏اند بالاترينمالكيت، مالكيت نفس در حال غضب است:

«افضل الملك ملك الغضب‏» (43) .

كسى كه هنگام خشم، مالك اعضاى خود است و كارى نمى‏كند يا حرفى نمى‏زند كه مايهندامت‏باشد، او داراى «افضل الملك‏» است; بالاترين دارايى، دارايى نفس است كهانسان بر خود مسلط باشد; نه اين كه غضب بر او سلطه داشته باشد.

براى صبر و بردبارى، فضايل و براى غضب، رذايلى ذكر شده، مانند:

«لا ادب مع غضب‏» (44)

انسان غضبناك، مؤدب نيست;

«احضر الناس جوابا من لم يغضب‏» (45)

«اقدر الناس على الثواب من لم يغضب‏» (46)

يعنى در مناظرات، مصاحبات، مجادلات و بحثهاى علمى، كسى كه عصبانى نمى‏شود حاضرجوابتر و صوابگوتر از ديگران است. غضب و شهوت كسانى كه خود را ساخته وتهذيب كرده‏اند زير نظر عقل آنان رهبرى مى‏شود.

نيز اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‏فرمايد:

«العاقل من يملك نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب‏» (47) .

عاقل كسى است كه خود را در حال غضب و خشم، رغبت و رهبت‏حفظ كند. علاقه شديد، راه عقل رامى‏بندد و موجب مى‏شود كه انسان در تصميم گيرى عجولانه فتوا دهد; يا اگر ترس،شديد وعقل، ضعيف شود، انسان در حال ترس، خود را مى‏بازد. البته مقصود از اين عقل، عقلعملى است. پس عاقل، كسى است كه مالك خويشتن خويش باشد.

عاقلتر از همه، انبيا و اوليا و معصومين (عليهم السلام) هستند. آنها كسانىهستند كه غضب يا مهرورزى و اشتياقشان براى خداست.

وقتى در محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سخن از مسائل علمى مطرح مى‏شد،اصحاب مامور بودند آن را يادداشت كنند. روزى يكى از صحابه از رسول اكرم صلى اللهعليه و آله و سلم پرسيد: ما هرچه از شما مى‏شنويم، حتى اگر در حال رضا و غضب باشد، آنرا يادداشت كنيم؟ فرمود:

«آرى حتى در حال رضا و غضب‏» (48) .

علت آن سؤال و اين جواب آن است كه انسان وقتى خيلى راضى و خوشحال باشد، گاهىحرفهاى غير عاقلانه و غير منطقى مى‏گويد، وعده‏هاى بيجا مى‏دهد و مدح و ثناى بيجامى‏كند و هنگامى هم كه خمشگين شود، وعيدهاى ناروا و قدح و هجاى بيجا دارد; ولىرضا و غضب معصوم، حساب شده است، همه سخنان او صواب و حق است. هر كسى به ميزانمت‏خود بايد اين راه را تعقيب و خود را تعديل كند.

از بيانات نورانى اميرالمؤمنين (عليه السلام) است كه:

«ردع الشهوة و الغضب جهاد النبلاء» (49)

افراد «نبيل‏»، فرزانه و عاقل، كسانى هستند كه در جنگ با شهوت و غضب، آنها رارام و منع مى‏كنند، بر شهوت و غضب لگام مى‏زنند نه اين كه زمام آنها به دست‏شهوت وغضب باشد.

راه غلبه بر غضب

به ما گفته‏اند: اگر غضبناك شديد، بنشينيد و اگر نشسته‏ايد بيارميد تا خشمتانفروبنشيند; چنانكه به ما گفته‏اند: اگر سگى به شما حمله كرد بنشينيد; زيرا آن‏سگ وقتىمى‏بيند شما قصد مقابله نداريد، پس از چند بار صدا كردن، شما را رها مى‏كند; اما وقتىايستاده‏ايد احساس مى‏كند قصد مقابله داريد و حمله مى‏كند.

قدرت بدنى، سلامت، داشتن اعصاب سالم، قدرت غضب و خشم و انتقام، نعمت الهى است. بهما دستور داده‏اند غضب را در صحنه‏هاى درون مرزى بر عليه دوستانتان بكار نبريد واگر در داخل منزل يا محل كار، عصبانى شديد، اين غضب را اعمال نكنيد; اما اگر بادشمنان دين در افتاديد، آن را اعمال كنيد اين دو بيان از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) است. آن حضرت، نسبت‏به بى‏مهرى و ايذايى كه از ناحيه دوستان بهانسان مى‏رسد مى‏فرمايد:

«وقتى قدرت انتقام نداريم، صبر و حلم و آنگاه كه قدرت انتقام داريم، گذشت وبخشايش، بهترين نعمت است‏» (50) .

و بيان آن حضرت نسبت‏به دشمنان دين و نظام اسلامى اين است كه:

«من احد سنان الغضب لله سبحانه قوى على اشداء الباطل‏» (51)

كسى كه دندان غضب را براى رضاى خدا تيز كند، مى‏تواند دشمنان دين را از پا در آورد.على (عليه السلام) كه نسبت‏به صحنه‏هاى درون مرزى، اين همه دستور صبر، حلم وبردبارى و گذشت مى‏دهد نسبت‏به جبهه‏هاى جنگ با دشمن برون مرزى مى‏فرمايد: آن قدرغضبناك شويد كه دندانها را به هم بفشاريد تا خشم و قدرت شما دو چندان شود (52) .

آتش جهل

براى كسى كه در جهالت غوطه ور است اگر برهانى اقامه كنيد تا او را ازهالت‏برهانيد، او آن را هم مغالطه تلقى مى‏كند و بدفهمى او باعث مى‏شود كه وهمش برفهمش حاكم باشد; در حالى كه ما ماموريم فهم را بر وهم حاكم كنيم كه اين هم ازبيانات نورانى اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.

در اين گونه از موارد، آيه شريفه

«نار الله الموقدة التى تطلع على‏الافئدة‏» (53)

مصداق پيدا كرده ظهور مى‏كند، يعنى قبل از اينكه ما به قيامت‏برسيم خود سوزى را در درونخود احساس مى‏كنيم. گاهى انسان از شدت غضب، سكته مى‏كند و اگر هم سكته نكند بالاخرهسلامت اعصاب خود را از دست مى‏دهد.

از فاطمه بنت الحسين (عليها السلام) حديثى نقل شده است كه پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم فرمود:

اگر كسى داراى سه اصل باشد، ايمان او كامل است:

«الذي اذا رضي لم يدخله رضاه فى الباطل و اذا غضب لم يخرجه غضبه من الحق و اذا قدرلم يتعاط ما ليس له‏» (54) :

آن كس كه اگر حال نشاط و سرور به او دست داد، نشاط و سرور او، وى را از حق به باطلنكشاند. (گاهى انسان در حال لذت مثلا در مجلس جشن و... غفلت مى‏كند و دست‏به گناه درازمى‏كند). و آن كس كه اگر غضبناك شد، از حق بيرون نرود. و اگر به مقامى راه يافت وقدرتى پيدا كرد، چيزى كه از آن او نيست نگيرد و منصبى را كه حق او نيست غصب نكند.

در باره فاطمه زهرا(سلام‏الله‏عليها) آمده است كه غضب و رضاى آن حضرت، غضب و رضاىخداست (55) .

مايه طغيان ستمگران

اينها بيمارى است و قرآن كريم خود را به عنوان شفا معرفى كرده مى‏فرمايد:

«و ننزل من القران ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين‏»

اگر كسى در حدى باشد كه دارو در او اثر كند، شفا پذير است; اما اگر سراسر وجودششعله سوزان شود، آيات قرآنى كه به منزله آب زلال است، وقتى بر او تلاوت مى‏شود نهتنها شفابخش نيست‏بلكه مايه طغيان اوست.

«و لا يزيد الظالمين الا خسارا» (56)

يعنى، همين آيات الهى كه نور و شفاست وقتى بر افراد ظالم خوانده مى‏شود مايهطغيان كفر آنهاست; مثل اينكه، شما اگر روى آتش زياد مقدارى آب بريزيد، آتشافروخته‏تر مى‏شود.

چنانكه اگر كسى كه به بيمارى دستگاه گوارش مبتلا باشد اگر گلابى شاداب،شيرين و پرآبى را بخورد دردش افزونتر مى‏شود. و نمونه‏هاى فراوان ديگرى كه خير،مايه افزايش شر مى‏گردد.

آنگاه كه نصيحت كسى در ما اثر كرد خدا را شاكر باشيم كه آتش درون ما قابلخاموش شدن است; و اگر بيجا به امرى دل بسته‏ايم و كسى هم ما را نصيحت كرد و آنرا پذيرفتيم، شاكر باشيم كه در مسير علاج هستيم و اگر مطلبى را نمى‏دانيم وكسى ما را راهنمايى كرد، وهم ما تحت ولايت فهممان در آمد و برهان را به صورتمغالطه تلقى نكرديم خدا را شاكر باشيم كه قابل درمان و در مسير معرفتيم و اگراين گونه نبوديم، بدانيم مشمول ذيل آيه مذكور هستيم كه:

«و لا يزيد الظالمين الا خسارا».

كسى كه چشمش سالم است، از آفتاب لذت مى‏برد و در بركت پرتو آن، همه اشيا رامى‏بيند; ولى كسى كه چشم او مرمد، مريض و آفت زده است، هر چه هوا صافتر و آفتابدرخشانتر و شفافتر باشد رنج و درد او بيشتر است.

به هر حال، قواى درونى انسان، نعمت‏خداست; ولى اگر خداى ناكرده ما اين نعمت را بهنقمت تبديل كنيم، تلى از آتش و خودسوزى و آنگاه ديگر سوزى، شروع مى‏شود و هيچ آبىهم آن را خاموش نخواهد كرد.

پى‏نوشت‏ها:

1. سوره بقره، آيه 129.

2. سوره جن، آيه 15.

3. سوره بقره، آيه 186.

4. سوره واقعه، آيه 85.

5. سوره ق، آيه 16.

6. سوره انفال، آيه 24.

7. بحار، ج 4، ص 3، ح 4.

8. سوره آل عمران، آيه 133.

9. سوره بقره، آيه 24.

10. سوره شعراء، آيه 90. «ازلفت‏» از «اعدت‏» رقيقتر است; چون اعداد و استعداد، گاهاستعداد بعيد و متوسط را نيز شامل مى‏شود، ولى «ازلاف‏» آمادگى نزديك را مى‏گويند.

11. سوره ق، آيه 31.

12. سوره واقعه، 87 88.

13. سوره آل عمران، آيه 163.

14. «انتم في الجنة فاسئلوا الله ان لا يخرجكم منها» (بحار، ج 65، ص 102، ح 11).

15. همان، ج 40، ص 201، ح 2.

16. سوره نساء، آيه 10.

17. سوره توبه، آيه 49.

18. سوره علق، آيات 17 18.

19. سوره آل عمران، آيه 106.

20. «لما اهبط الله آدم من الجنة ظهرت فيه شامة سوداء في وجهه...»(علل الشرايع،ج 2،ص34، ح 2).

21. سوره فجر، آيه 23.

22. سوره زمر، آيه 67.

23. سوره تكوير، آيات 1 2.

24. سوره نمل، آيه 89.

25. سوره انعام، آيه 160.

26. سوره بقره، آيه 261.

27. سوره آل عمران، آيه 133.

28. «انما خلد اهل النار في النار لان نياتهم كانت في الدنيا...»(كافى، ج 2، ص 85، ح5).

29. سوره اسراء، آيه 84.

30. بحار، ج 1، ص 82، ح 2.

31. سوره بقره، آيه 5.

32. سوره شعراء، آيه 136.

33. سوره بقره، آيه 284.

34. نهج البلاغه، خطبه 18.

35. سوره اسراء، آيه 84.

36. سوره ق، آيه 35.

37. سوره همزه، آيات 6 7.

38. سوره حج، آيه 21.

39. سوره همزه، آيات 6 7.

40. سوره واقعه، آيات 88 89.

41. مستدرك الوسائل، ج 12، ص 12، ح 13376.

42. شرح غرر الحكم، ج 2، ص 47.

43. همان، ص 380.

44. همان، ج 6، ص 361.

45. همان، ج 2، ص 390.

46. همان، ص 408.

47. همان، ص 111.

48. «قلت‏يا رسول الله اكتب كلما اسمع منك؟ قال: نعم...»(بحار، ج 2، ص 147، ح 19).

49. شرح غررالحكم، ج 4، ص 89.

50. نهج البلاغه، حكمت 11 و 52.

51. همان، حكمت 174.

52. همان، خطبه 66.

53. سوره همزه، آيات 6 7.

54. اختصاص مفيد، ص 233.

55. قال النبي صلى الله عليه و آله و سلم:

«ان الله تبارك و تعالى ليغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها» (بحار، ج 43، ص‏26، ح 26).

56. سوره اسراء، آيه 82.

back indexnext
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation