43- آية الله العظمى حاج حسين طباطبايى قمى
(متولد 1282-متوفى1366 ه.ق)
علامه بزرگوار سيد جليل القدر مغازى و مجاهد في سبيل الله،محامى شريعتجد خويش سيد الانام حجة الاسلام و المسلمين آية الله العظمى حاج آقا سيد حسينطباطبائى فرزند حاج سيد محمود قمى از تبار سيد سراج الدين اصفهانى(متوفى1366)يكى از فقهاى نامىقرن چهاردهم هجرى است كه به زعامت و مرجعيت عامهنائل آمدهاند.
اين شخصيتبزرگ از فقهاى عاليمقام عصر خويش و مرجع تقليد در منطقهعرب و عجم،و يكى از اعيان تلامذه آية الله مولانا حاج ميرزا محمد تقى شيرازى اعلىالله مقامه الشريف وشيخ استاد فقهاء و اصوليين آخوند ملا محمد كاظم خراسانىصاحب كفاية الاصول بود.
مرحوم محدث قمى در مورد وى تعبير زيبائى دارد كه مىنويسد:«حسينالاسم،حسن الرسم و الاخلاق جيد الخلق،طيب الخلق و الاعراق»او نامش حسين،رفتار و كردارش زيبا،خلقشنيكو،اخلاق و تبار و نسبشبسيار پاكيزه مىباشد.
اساتيد ايشان:
ايشان پس از كسب معلومات مقدماتى در زادگاه خويش در بازگشت از سفرحج از طريق عراق به نجف اشرف وارد شده،سپس در سال1303 به سامراء مهاجرتو عزيمت نمود،و از محضر مبارك زعيم عاليقدر حوزه شيعه آية الله العظمى حاج ميرزا محمد حسن شيرازى(1312 ه.ق)تلمذ و كسب فيض نموده است پس از دو سالكسب فيض در سال 1305 به تهران مراجعت نموده است در تهران به مدت پنجسال بهفرا گرفتن علوم عقلى،عرفان، رياضيات و فقه و اصول از اساتيد و متخصصين فنپرداخته است و در مدت اقامت در تهران از محاضر بزرگانى مانند:ميرزا ابو الحسنجلوه(متوفى 1314 ه.ق)مرحوم شيخ على مدرس و مرحوم ميرزا حسن كرمانشاهى(متوفى1336 ه.ق)مرحوم ميرزا هاشم رشتى(م 1332 ه.ق) و مرحوم ميرزا علىاكبر يزدى و مرحوم ميرزا محمود قمى،و جمعى ديگر تلمذ نموده است. در هميناوقات فقه و اصول رااز محضر آية الله حاجميرزا محمد حسنآشتيانى(متوفى1319 ه.ق)و شهيدآية الله شيخ فضل اللهنورى(مستشهد1337 ه.ق)تلمذ وبهره برده است.
در سال 1311ه.ق پس از فتواىمعروف ميرزا درمورد تحريم تنباكو وقضاياى مربوط به آنمجددا به نجفاشرف مراجعت و ازمحضر مبارك آيات عظام:حاج ميرزا حبيب الله رشتى(متوفى 1312)و مرحوم حاج ملا على نهاوندى ومرحوم آخوند خراسانى(متوفى1329 ه.ق)و سيد محمد كاظم يزدى صاحب العروةالوثقى(متوفى 1338 ه.ق)و مرحوم حاج آقا رضا همدانى،كسب فيض و دانشنموده است و در اين محاضر مقدس بود كه به مراتب والاى علم و اخلاق و فضيلتنائل و آنگاه به سامراء مراجعت و ملازم درس مرجع بزرگ شيعه آية الله العظمىمرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى(متوفى 1328 ه.ق)گرديده است تا اينكه خود يكىاز فقهاى نامدار و يكى از علماى مبرز در آمده و مورد عنايت و توجه خاص استادخويش ومورد شور و مشورت او واقع شده است و استاد احتياطات خود را به ايشانارجاع داده است.
تاليفات ايشان:
مرحوم علامه تهرانى فصل مشبعى را در معرفى اين عالم جليل القدر و مرجعشجاع دينى اختصاص داده است كه برخى از قسمتهاى آن را كه جنبه تكرارى نداشتهباشد در اينجامىآوريم:
تحصيل در سامراء:
ايشان مرقوم داشتهاند در سال 1321 ه.ق به سامراء مشرف گرديد و در درسشيخ استاد ما، مرحوم حاج ميرزا محمد تقى شيرازى حدود 10 سال شركت جستند واز سرچشمه فضيلت ايشان سيراب گرديدند در اواخر اقامت او در سامراء من با ايشانهم مباحثه بودم (1) آن چنان كه در زمان اقامت در نجف با ايشان مودت و علاقهاىداشتم از آن زمان داراى صلاح،تقوى وزهد و كثرت عبادت بود او در فقه و اصول درنهايت فضيلت و خبرويتبود.
او در سال 1331 به مشهد مشرف شده،و در سال 1354 كدورت و رنجشى بيناو و رضا شاه پديد آمد كه منجر به تبعيد ايشان از ايران گرديد.از ايشان بازماندگانى بهنامهاى آية الله سيد حسن و سيد آقا مهدى به يادگار ماندهاند كه هر دو در سلكروحانيت مىباشند.از ايشان نهنوع رساله عمليه و تحقيقيه انتشار يافته است.
1-مجمع المسائل
2-الذخيرة في العبادات و المعاملات
3-مختصر الاحكام
4-طريق النجاة
5-منتخب الافكار
6-مناسك الحج
7-هداية الانام
8-رساله الحج
9-مجمع المسائل
10-الرسالة الرضاعيه
11-الرسالة الارثيه
12-صحة المبادلات
13-صحة المعاملات
14-الرسالة الربائية
آية الله قمى و مشهد:
مرحوم شيخ ناصر الشريعه مىنويسد:«مردم مشهد از علامه متقى مرحوم ميرزامحمد تقى شيرازى(قدس سره)درخواست نمودند تا عالمى با تقوى و مجتهدى دانا وتوانا به مشهد اعزام نمايد.حضرتش صاحب عنوان مرحوم آية الله قمى را به آن ارضمقدس گسيل فرمود.»اين واقعه در سال 1331 انجام پذيرفت.به اين ترتيب مرحوم آيةالله قمى به مشهد نازل و مجاور آن ارض اقدس گرديد،و به تدريس و بحث و اقامه جماعت و زعامتحوزه علميه خراسان ورهبرى و هدايت مردم مشغول گرديدند.
ايستادگى در برابر ظلم و تقوى:
ايشان در مشهد مقدس مشغول فعاليتهاى مذهبى و دينى بود كه اقدامات خلافشرع مبين اسلام و مخالف اصول آزادى رضاخان شروع مىگردد.اين عالم ورع وغيور بر ضد مظالم او قيام مىورزد به اين جهتبه عراق تبعيد مىشوند و داستان آن بهاين كيفيت مىباشد كه ميرزا على اصغر خان حكمت روز پنجشنبه ماه ذيحجه1353ه.ق مطابق1313 خورشيدى به شيراز وارد و در جشنى كه به مناسبت ورود او درمدرسه شاهپور منعقد گرديده بود شركت مىكند و طبقات مختلف شهر هم حضورمىيابند آنگاه طبق برنامهاى كه از پيش تعيين شده بود چهل زن و دختر بىحجاب درمجلس حضور مىيابند و اركستر آهنگ رقص مىنوازد و دختران نيز به رقص وپايكوبى مىپردازند.خبر اين مجلس،مانند بمب در محافل آن روز صدا مىكند و مردممسلمان بسيار متاثر مىگردند،اما احتمال نمىدهند كه به دستور شاه بوده باشد.چندىبعد اين خبر با واقعه ديگرى مورد تاييد قرار مىگيرد و آن خبر چنين بود كه در ميدانجلاليه با حضور رئيس الوزراء محمد على فروغى ذكاء الملك،دختران مدارس رابىحجاب گرد آورده و على اصغر خان حكمت ضمن نطقى گفته بود:«برخى گمانكردند اين اقدامات در شيراز خودسرانه بوده است،لكن راى اعليحضرت همايونىاست و بايستى به تصويب برسد و مىرسد.»مرحوم آية الله قمى بعد از خواندن اينخبر بسيار متاسف و متاثر مىگردد و سخنرانى مىنمايد و در آن محفل آن چنان متاثربوده است كه از شدت بغض و ناراحتى شروع به گريه مىنمايد و مىفرمايد:«اسلامفدائى مىخواهد.من حاضرم در اين امر فدا شوم.»سپس توسط محمد ولى اسدىنائب التوليه به شاه پيغام مىدهد كه لازم استشاه از اين عمل خوددارى نمايد.درضمن تهديد مىنمايد اگر از اين امر خوددارى نشود،او خود به سختى مبارزه خواهدنمود.در آن پيغام مىافزايد:«گرچه شما نائب التوليه تا كنون اصرار داشتيد من با پهلوى ملاقات كنم و من حاضر به پذيرفتن آن نبودم اما حالا حاضرم كه براى جلوگيرى از اينعمل غير شرعى،و ضد اسلامى،به تهران بروم و شخصا بهديدار پهلوى برسم تا او رااز اين عمل منصرف كنم در غير اين صورت تا پاى جان ايستادهام...»
يك روز پس از اين پيغام،بيت مرحوم آية الله قمى و كوچههاى اطراف آنتوسط مامورين دولتى تحت نظر گرفته مىشود و مامورين رفت و آمدها را تحتتجسس درمىآورند.مرحوم آية الله قمى،نامهاى به محضر مرحوم آية الله العظمىحائرى نويسد و از ايشان در اين امر استمداد مىطلبد.سپس توسط دو نفر از علماىمشهد،آقايان:آية الله ميرزا محمد كفائى معروف به آية الله زاده خراسانى و مرحومآية الله حاج شيخ مرتضى آشتيانى تماس گرفته و آنها را در جريان امر قرار مىدهد،دولتبر فشار خود نسبتبه آية الله قمى مىافزايد به تدريج مانع ملاقات اشخاص باآية الله قمى مىگردد.وحشت،اختناق و سانسور به حد اعلاى خود مىرسد به هر حالمرحوم قمى تصميم مىگيرد به تهران برود و با پهلوى در اين باره ملاقات نمايد و اينقصد خود را با آقايان نامبرده فوق در ميان مىنهدر وضع شهر متشنجشده بود. مردم ازاوضاع ناراحت و نگران بودند.مرحوم قمى در منزل خود،درس مىگفت و صبح وعصر، طلاب به منزل ايشان مراجعه مىكردند در يكى از جلسات مىفرمايد:«من قصداقدام دارم خود را موظف مىبنيم كه اقدام كنم چنانچه براى جلوگيرى از مسئله كشفحجاب ده هزارنفر هم كشته شود يكى از آنها هم من باشم جائز و رواست.»
اين گفتار در مشهد و اطراف آن به سرعت پخش و انتشار مىيابد دولتبهصورت جدى وارد كارزار مىگردد اطراف بيت آقا را محاصره و اسامى رفت و آمدكنندگان را يادداشت و تظاهر مىكنند كه منزل تحت محاصره و كنترل مىباشد به تدريجوضع شهر مشهد و ديگر شهرهاى خراسان منقلب و آماده انفجار مىگردد روز 28 ربيعالاول 1354 مرحوم آية الله قمى مستقيم، تلگرافى به تهران به عنوان رضاخان پهلوىمخابره مىنمايد كه در متن آن آمده بود«كه براى مذاكره در برخى از موضوعات بهتهران خواهد آمد»و شب29 ربيع الاول به اتفاق دو نفر ازفرزندان و با همراهى خدمتگزار به طرف تهران حركت مىنمايند.
اين گروه معدود،ولى در باطن امر بسيار با شكوه،هجرت خود را آغاز نموده واز مشهد عازمتهران مىگردند.
حركت ايشان به وسيله يكى از آقايان،به صورت تلگراف به مرحوم آقاى حاجسيد يحيى صدر العلماء اطلاع داده مىشود و متن تلگراف بعد از نماز ظهر در مسجدحاج سيد عزيز الله تهران براى نمازگزاران خوانده مىشود.مردم از حركت ايشان اطلاعپيدا مىكنند و روز آخر ماه ربيع مرحوم قمى و همراهان وارد حضرت عبد العظيممىگردند و در باغ سراج الملكمنزل مىكنند.
روز اول ماه ربيع الثانى مردم تهران به اتفاق برخى از علماء و ائمه جماعات ازايشان ديدار مىكنند چون اين رفت و آمدها بيشتر با اتوبوس كرايه و قطار صورتمىپذيرفت،رفت و آمد به صورت محسوس در مىآيد و رفت و آمدها رو به فزونىمىنهد و موجب نگرانى دولت و مسئولين امور قرار مىگيرد،روز بعد مامورين دولت،جلو حركت وسائل نقليه را مىگيرند و رفت و آمد قطار به حضرت عبد العظيم را بهكلى لغو و تعطيل مىنمايند و از رفت و آمد وسائل نقليه عمومى را به حضرتعبد العظيم جلوگيرى مىكنند.مردم به صورت پياده و به صورت دسته جمعى به سوىاقامتگاه ايشان راه مىافتند منظره بسيار جالبى به نمايش گذاشته مىشود دهشت واضطراب دولت هر لحظه بيشتر مىگردد ساعت 10 صبح روز دوم ماه ربيع الثانىملاقات با ايشان ممنوع اعلام مىگردد و درب باغ بسته مىشود و از ورود و خروجافراد به باغ جلوگيرى به عمل مىآيد و باغ سراج الملك عملا تحت محاصره پليسقرار مىگيرد و رفت و آمد به باغ ممنوع اعلام مىشود پس از حبس و تحت نظر قراردادن ايشان چند نفر از مامورين دولت درب به ديدار ايشان مىشتابند آقا به آنانمىفرمايد من بايد شخص پهلوى را ملاقات كنم و مطلب خود را فقط به او خواهمگفت روز بعد رئيس ديوان عالى و دادستان وقت تهران به ملاقات ايشان مىروند وهدفشان اين بوده است كه از طريق بحث علمى با آقا وارد مذاكره شوند ولى معظم له بهبحثبا آنها رضايت نمىدهد و تاكيد مىكند كه من براى ملاقات و مذاكره با شخصپهلوى به تهران آمدهام آنان مىگويند آقايان رئيس الوزراء،وزير كشور،و وزير دربار بهديدار شما خواهند آمد آقا مىفرمايند هيچ فائدهاى ندارد من جز با شخص پهلوى باكس ديگرى حاضر به صحبت نيستم،اما رضاخان آمادگى ملاقات با ايشان را نداشت،چون مىدانست اولا پس از ملاقات با ايشان حجتبر خودش و مردم تمام خواهد شدو جاى هيچ گونه شكى در غير اسلامى بودن عملش باقى نخواهد ماند و ثانيا آية اللهقمى اهل هيچ گونه سازش و مصالحه و رعايت مقام كاذب شاهنشاهى نيست و چونتمام مقامات دولتى مقصود آقا را مىدانستند،لذا هيچكدام راضى به ملاقات بااونمىشدند.
چند بار فقط رئيس كل شهربانى با آن مرحوم ملاقات معمولى داشت و مطلبمهمى مطرح نمىشد آقا فقط و فقط با دو نفر از نزديكانش طرف صحبت درسى وفقهى بودند و كس ديگرى حق ملاقات با آقا را نداشت چند روز بعد رئيس شهربانى بهاتفاق محمد عبده دادستان كل كشور به خدمت آية الله قمى مىرسند و اظهار مىدارندكه در مشهد بر اثر حركتشما شورشى برپا شده و منجر به قتل تعدادى بىگناه گرديدهاست و مسئوليت اين قضيه به عهده شما است مرحوم قمى بر مرگ يك عده مسلمانبىگناه گريستند و فرمودند گناه اين كار به گردن دولت و شخص شاه است نه من،چونمن با نهايت مسالمت و آرامش و با دستخالى براى ملاقات و مذاكره شما آمده بودم،و شماها مرا حبس كرديد و مردم را كه به دفاع از اسلام علاقمند هستند تحريك كردهايد قطعا خبر حبس شدن ما به مشهد رسيده است و اهالى مشهد هم اعتراض و انتقادكردهاند و شما به جاى پاسخگويى مثبت،آنان را گلولهباران كردهايد...
سرباز امام زمان(عج):
ماموران و فرستادگان شاه پس از آن كه از تاثير تهديد بر روحيه قوى و پولادينآقا مايوس شدند از در تطميع درآمدند و اظهار داشتند كه ملاقات شما با شاه ممكن نيست راجعتشما نيز به مشهد امكان ندارد يا بايد در همين باغ به همين صورتبمانيد يا به محلى كه دولت در نظر خواهد گرفتبرويد.مرحوم قمى مىگويند اگر بهميل خودم نمىگذاريد و درخواستم اجابت نمىشود كه به مشهد بروم گذرنامه بدهيدكه به عتبات بروم رضاخان با درخواست ايشان موافقت مىنمايد و دستور مىدهد براىايشان و عائلهشان گذرنامه صادر شود.ضمنا يكى از صاحب منصبان بانكى را با چكسفيد امضا شده به حضور آقا مىفرستد تا ايشان هر چه مىخواهند بنويسند.آقامىفرمايند:من پول دولت را نمىگيرم.به ايشان عرض شده بود كه اطلاع داريم شماپولى همراه نداريد مدتى هم در محاصره هستيد و به جايى دسترسى نداشتيد،لذا هرچه پول مىخواهيد به شما خواهيم داد.ولى آقا در پاسخ جواب بسيار جالب و قانعكنندهاى دادند.ايشان فرمودند:من رعيت امام زمانم تا به حال مخارج مرا امامزمان(عج)مرحمت كردهاند بعد از اين هم مرا فراموش نخواهند فرمود امام زمان(عج)ازطريق غير طبيعى هم مىتواند نوكرهاى خود را اداره فرمايد.
اين سخنان و اظهار نظرها در نظر آن سست ايمانها اسباب مسخره بود.آنانرفتند.اتفاقا رئيس كلانترى شهر رى كه در اثر چند روز حصر و حبس آقا و در اثر رفتو آمد مكرر، سبتبه آقا علاقه و ارادت پيدا كرده بود و ضمنا او با كسبه بازار تهران همبىارتباط نبود و مطلب را محرمانه به برخى از بازاريان تهران رسانده بود او خود اظهارآمادگى كرده بود چنانكه كسى بخواهد وجهى به آقا برساند حاضر است كه به ايشانبرساندى لذا چند نفر از بازاريان مبلغى در حدود يكهزار تومان از وجوه شرعيه توسطهمين رئيس كلانترى به خدمت آقا مىرسانند.جالب است دانسته شود كه بر حسباظهار همين رئيس كلانترى چون براى انجام اين كار بسيار دقت داشته است وجهمذكور را كف پاى خود گذاشته جوراب را به پا كرده و چكمه نظامى روى آن مىپوشدو به قصد ديدار آقا به باغ مىرود،خود ايشان بعدها مىگفت وحشت داشتم كه شايدخود مرا هم هنگام ورود جستجو نمايند و اگر كشف مىشد كه قصد كمك به آقا را دارمشديدا در معرض خطر تنبيهات ديكتاتر و مستبد زمان رضاخان قرار مىگرفتم به هر حال وجه مذكور به دست مرحوم آية الله قمى مىرسد و ايشان اظهار مىدارند كه:منمطمئن بودم امام زمان(عج)در چنين موقعيتى خاص،رعيت و سرباز خودراوانخواهد گذاشت.» (2)
درخواستهاى پنجگانه از دولت ايران:
مرحوم آية الله قمى به اتفاق دو نفر از فرزندان و همراهى خدمتكار به سوىعراق رهسپار و در شهر كربلا در جوار مرقد مطهر سرور آزادگان حضرت حسين(ع)اقامت گزيدند.وقتى ايشان وارد كربلا مىشدند مرحوم آية الله العظمى سيد ابو الحسناصفهانى مرجع عاليقدر تقليد شيعه،دامادشان آقا سيد ميرزا را با نامهاى به نمايندگىخدمت آية الله قمى فرستاد وآقا ميرسيد مىگويد:«آقا به من امر فرمودند از طرفايشان دستشما را ببوسم.» (3)
هنگامى كه مرحوم آية الله قمى براى زيارت به سامراء رفت،از طرف دولتعراق دستگير و به كاظمين و بغداد جلب شد.ولى بعد ايشان را آزاد كردند و معلومنشد علت توقيف و عامل آزادكردن چه بوده است؟
آية الله قمى مقيم كربلا شدند و به اداره حوزه علميه آنجا پرداختند و گروهى ازعلماى بزرگ از قبيل آية الله ميلانى(متوفى 1395 ه.ق)و مرحوم ميرزا عبد الهادىشيرازى(متوفى 1380 ه.ق)و عده ديگرى از علماء و جمعى از طلاب ايرانى به كربلاهجرت نمودند.مرحوم آية الله قمى از وضع ايرانيان و اقدامات رضاخان و گرفتارىسخت مردم ناراحتبوده و پيوسته مترصد بودند تا اقدامى كنند ولى موقعيت پيشنمىآمد تا شهريور 1320 ش پيش آمد و رضاخان توسط اربابان انگليسىاش از ايراناخراج و به سمت«سنت موريس»رهسپار و تبعيد گرديد.پس از سقوط او و ده سالدورى از وطن مرحوم قمى در نخستين فرصت پيش آمده به قصد زيارت مرقد مطهرامام رضا(ع)به ايران آمدند،استقبال بىنظيرى از آن بزرگوار در سراسر ايران به عملآمد از قصر شيرين تا مشهد همه جا چراغانى شد همه بزرگان روحانى،و سران قبائل،مسئولان امور دولتى،و مردم به ملاقات آقا و استقبال ايشان شتافتند.به هر كجاكاروانآقا مىرسيد،شهر بصورت نيمه تعطيل يا به كلى تعطيل مىگشت.
ايران با اين سفر تكان خورد.آية الله قمى در مراجعت هنگام توقف در تهرانپيشنهاداتمعروفى را به دولت وقت ارائه داد كه اهم آنها در پنج ماده زيرين گنجاندهشده بود.
1-دولت ايران زنان را در انتخاب حجاب آزاد بگذارد و اجبارى در كشفحجاب وجود نداشتهباشد.
2-مدارس مختلط كه رضاشاه ايجاد كرده بود منحل،و مدارس پسرانه ودخترانه به صورتمجزى تشكيل و نماز در مدارس برقرار شود.
3-تعليم قرآن و دروس دينى جزو برنامه درسى دبستانها و دبيرستانها قرارگيرد.
4-حوزه علميه قم و مشهد آزاد باشند و محصلين و مدرسين علوم دينيه بههنگام تحصيل ازخدمت نظام معاف باشند.
5-موضوع اقتصاد،تجارت،تحت نظر متخصصين اداره شود به حدى كه توازنصادرات و واردات حفظ گردد تا فشار كمبود مواد غذايى كه بر دوش طبقه ضعيفسنگينى مىكند ازبين برود.
پيشنهادات فوق با حمايت عموم مردم،مورد قبول رژيم قرار گرفت.بدينترتيب مرجع عاليقدر كه چند سال پيش در حضرت عبد العظيم در باغى محبوسگرديده بود و مردم از ملاقات با او ممنوع بودند،در ميان استقبال ميليونى مردم،به ميهناسلامى بازگشت.علاوه بر درخواست مشروع حجاب،تعداد ديگرى از پيشنهادها ودستور العملهاى حياتى او به مرحلهاجرا و عمل درمىآيد و اين وعده الهى است كه تحقق خارجى به خود مىگرفت.
ان تنصرو الله ينصركم و يثبت اقدامكم... (4)
مرحوم آية الله قمى پس از انجام مقصود و زيارت مشهد امام رضا(ع)دوباره بهعتبات عاليات مراجعه و در كربلا اقامت ورزيد تا پس از فوت آية الله العظمى اصفهانىبا درخواست جمعى ازعلما،به حوزه نجف برگشت و اداره حوزه را به عهده گرفت.
عبرت از تاريخ:
در جريان مسائل گوهرشاد يك نكته عبرتآموز وجود دارد كه جا دارد بهمحض عبرت و بهرهگيرى از واكنش اعمال،مورد عنايت و توجه قرار گيرد نوشتهاندمحمد ولى خان اسدى استاندار و نائب التوليه آستان قدس رضوى كه پسرش دامادمحمد على فروغى نخست وزير رضاخان بود تا حدودى به عنوان يك عنصر مذهبىشناخته مىشد و در مسئله كشف حجاب به پدر زن پسرش نوشته بود كه از رضاخانبخواهد در جريان متحد الشكل نمودن سياسى مردان و كشف اجبارى حجاب،مشهدرا با در نظر گرفتن موقعيت مذهبى آن،از ديگر شهرها،امتيازى قائل شوند و مانندديگر مناطق رفتار نكنند،ولى به او جوابى نرسيده بود.
در آن ايام سرلشگر مطبوعى(كه پس از 44 سال از واقعه گوهرشاد در دادگاهانقلاب اسلامى محكوم به اعدام گرديد)فرمانده لشكر خراسان براى بررسى اوضاع بهمشهد رفتند و نقشه حمله به مسجد گوهر شاد و صحن مطهر رضوى و قتل عام مردم رابه امر رضاخان پياده كردند.پس از اين واقعه خونين،اسدى مجددا نامهاى به فروغىنوشت و گلايه نمود كه چرا اقدامى نكرده است كه منجر به اين حادثه گرديده استفروغى به جاى هر نوع توضيحى درپاسخ اين شعر را تلگراف مىكند:
در كف شير نر خونخوارهاىغير تسليم و رضا كو چارهاى؟
اين تلگراف كشف و به دست رضاخان مىافتد.دستور اعدام اسدى را صادرمىكند و فروغى رانيز ضمن خواندن اين شعر از نخست وزيرى عزل مىكند.تا اينقسمت،يك روى سكه بود.
اما روى ديگر آن سكه درست پس از هفتسال در اثر حوادث و پيشآمدهاىغير مترقبه جنگ جهانى و ديگر عوارض ناخواسته بود كه منجر به ايجاد گره كور دركشور مىگردد.در شهريور 1320 رضاخان مجددا از فروغى دعوت به عمل مىآوردكه با توجه به تجربه و كاركشتگى مجددا سكاندار كشتى كشور طوفان زده شود تا بتواندبا تشكيل دولتى نيرومند جلو مشكلات زمان را بگيرد و عوارض ناشى از جنگ رابرطرف سازد نخست وزير جديد نخستين كارى كه انجام مىدهد،نوشتن متناستعفانامه رضاخان از سلطنت و كنارهگيرى او از اين مقام مىباشد.وقتى رضاخانعلت را مىپرسد،در پاسخ مىگويد:قربان قواى روسى و انگليسى دارند به تهران واردمىشوند بايد هر چه زودتر استعفاء دهيد و از مملكتخارج شويد تا به چنگ دشمننيفتيد و گرنه اصل و اساس سلطنت نيز در مخاطره مىباشد.در همينموقع تاريخ تكرارمىگردد و فروغى شعر گذشته را زمزمه مىكند و مىگويد:
در كف شير نر خونخوارهاىغير تسليم و رضا كو چارهاى؟
به اين ترتيب او از سلطنتبه نفع پسرش كنارهگيرى و به سوى آفريقا،جزيرهموريس رهسپار مىگردد.اين بود تكرار تاريخ و واكنش اعمال افراد كه همين دنيا نيز بهثمر مىنشيند.دل بصير و بينايى روشن مىخواهد كه انسان بتواند نتيجه اعمال سيئهخويش را با چشم خودببيند و عبرت بياموزد.
قضيه گوهرشاد از زبان آية الله اراكى:
در مورد فاجعه گوهرشاد مقالات متعددى نوشته شده است كه اين حادثه را ازديدگاههاى مختلف مورد بررسى قرار دادهاند.يكى از موثقترين منابع،افواه رجالمورد اجتهاد و وثوقمىباشد كه بخش اعظم تاريخ را همين شفاهيات تشكيل مىدهد.
خبرنگار مجله پيام انقلاب در سال1406 هجرى قمرى سؤالاتى از آية اللهالعظمى اراكى مرجع عاليقدر مطرح مىسازند كه يكى از آنها پرسش از قضيه مسجد گوهر شاد مىباشد.ايشان درپاسخ مىفرمايند:
پس از جريانات قم كه نشست علما بود بر اين كه رضاخان بايد برود او همسخت گرفتبه اينكه بايد آخوندها جواز داشته باشند و اينكه نبايد زنان حجاب داشتهباشند و كشف حجاب را مطرح ساخت.مرحوم حاج آقا حسين قمى(اعلى الله مقامه)كه در مشهد بودند تلگرافى به رضاخان زدند كه من(به تهران)آمدم پرسيده بودند چهنيتى دارى؟فرموده بود كه من مىخواهم بروم و شفاها با خودش(رضاخان)صحبتكنم كه اين چه كارى است كه مىخواهى بكنى چرا مىخواهى شب كلاه سر مردمبگذارى و زنها را بىحجاب كنى؟اگر حرفم را شنيدكه شنيده است و اگر نشنيد گلويشرا اينطور مىگيرم و خفهاش مىكنم! (5)
وقتى آية الله قمى قبل از آمدن به تهران به مسجد گوهرشاد مىرود بهلول هم بهمنبر مىرود و بنا مىكند به تهييج مردم و مردم بسيارى هم اجتماع مىكنند و پس ازسخنرانى دور آقاى قمى را مىگيرند كه به تهران نرويد و همين جا باشيد و به دنبال اينجريان بود كه آن ملعون قاتل هم دستور مىدهد بهلول را بگيرند و به حبس ببرند واجتماع مردم را در گوهرشاد،به گلوله ببندند و حتى آنهائى كه دستشان به ضريح امامرضا(ع)بند بوده را به گلوله مىبندند به طورى كه دور حرم آن حضرت جدول خونراه مىافتد و مرده و زنده را در ماشين مىريزند و چالهاى بزرگ مىكنند و آنها را پرتمىكنند توى چاله و خاك مىريزند روى آنها.نه غسلى و نه كفنى.اين فاجعه بود كهمجالس و محافل مذهبى به كلى قدغن شد و مجالس را توى سردابها يا بيرون باغات،مسجد جمكران يا كوچههاى كج و معوج پرت كه كسى از آنجاها سر درنمىآوردمخفيانه روضه خوانى مىكردند و از ترس او،كسى جرات علنى گريه كردن را براىابا عبد الله(ع)نداشت.البته ابتداى كار مرحوم بروجردى آن مرد با پسرش محمد رضاآمدند منزل آقاى بروجردى و در اتاق نشستند خيلى هم گرم گرفتند و چاى خوردند واظهار مىداشتند من مطيع شما هستم و خلاصه در باغ سبزى نشان دادند،اما بعدشديديم چگونه رفتار نمودند.تا وقتى آقاى بروجردى حيات داشتند،از ايشان حسابمىبردند.محمد رضا همان اوايل كارش آمد و گفتحاج آقا تقسيم اراضى را اينطورمىخواهم بكنم و آقا خيلى سختبا او گفتند تو نمىتوانى اينكار را بكنى.بدون اجازهحاكم شرع حق دخل و تصرف در املاك را ندارى.كار را سخت نكن كه مردم بهجنبشدرآيد و شاهىات را از بين ببرند،شايد به جمهورى مبدل شود،دستبردار.
پس از آقاى بروجردى آنچه را كه خيال داشت انجام داد،خيلى هم خراب كرد تا اينكهخداوند متعال اين مرد(حضرت امام خمينى)را مبعوث فرمود و رضاخانى كه درمدرسه فيضيه فريادزده بود ذريهتان را به باد فنا خواهيم داد،ذريه خودش به باد فنارفت.
گفتار آية الله العظمى مرعشى:
آية الله مرعشى در مورد ايشان مىنويسند.
«يكى ديگر از مشايخ روايتى،علامه فقيه ورع و پرهيزگار،سلمان مجتهدين،حجة الاسلام والمسلمين آيت الله حاج آقا حسين بن حاج سيد محمود طباطبايى قمىسراجهاى مىباشد.
اين سيد جليل القدر و بزرگوار يكى از اعلام عصر و يكى از مراجع وقتصاحب تقوى و ورع،و عفاف و سداد و قول و عمل بود او پيش صاحب كفايه آخوندخراسانى و همنام او آيت الله سيد محمد كاظم طباطبائى صاحب العروة الوثقى و آيتالله مدفق شيخ ميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)و محقق بنيل حاج آقا رضاهمدانى صاحب الصباح و تنى چند از بزرگان تلمذ نمود سپس در مشهد سكونتيافتتا آن كه رضاشاه خواست كشف حجاب و تغيير البسه را پياده كند و به مسلمانان روشيهوديان و مسيحيان را تحميل نمايد.آيت الله قمى پس از مبارزات فراوان مجبور بهمهاجرت به كربلا گرديد،و در آن سرزمين اقامت نمود تا آنكه در سال1366 ه.ق درزيارتگاه كاظمين(ع)وفات نمود،و جنازه او به نجف اشرف حملگرديد و در يكى از!405 حجرههاى شرقى در صحن شريف علوى(ع)مدفون گرديد.
اجازه روايتى بسيار مختصر است در آن اجازه از حاج سيد مرتضى كشميرى واز حاج ميرزاحسين تهرانى خليلى روايت مىكند.» (6)
وفات او:
بالاخره اين عالم ربانى و مجاهد صمدانى پس از 84 سال تلاش و كوشش درراه وظيفه اسلامى الهى در تاريخ1366 ه.ق به رحمت ايزدى واصل،و دوستداران وعلاقمندان را تنهاگذاشت.
پىنوشتها:
1- نقباء البشر ج 2 ص 654.
2- به كتاب قيام گوهر شاد،سينا واحد،بخش مصاحبه با آية الله سيد عبد الله شيرازىمراجعه شود.
3- مجله اعتصام شماره 30 ص37 مقاله نگارنده.
4- سوره محمد آيه7.
5- مجله پيام انقلاب،شماره126- 125.
6- اعيان الشيعه ج 1- مجله نور علم شماره 1 دوره دوم ص 81- 95- مقاله آقا سيد هندى قيام گوهرشاد- نقباء البشر ج م ص653 تا 655 كد معرفى1089- يكصد سال مبارزه روحانيتج3.
43- آية الله العظمى حاج حسين طباطبايى قمى
(متولد 1282-متوفى1366 ه.ق)
علامه بزرگوار سيد جليل القدر مغازى و مجاهد في سبيل الله،محامى شريعتجد خويش سيد الانام حجة الاسلام و المسلمين آية الله العظمى حاج آقا سيد حسينطباطبائى فرزند حاج سيد محمود قمى از تبار سيد سراج الدين اصفهانى(متوفى1366)يكى از فقهاى نامىقرن چهاردهم هجرى است كه به زعامت و مرجعيت عامهنائل آمدهاند.
اين شخصيتبزرگ از فقهاى عاليمقام عصر خويش و مرجع تقليد در منطقهعرب و عجم،و يكى از اعيان تلامذه آية الله مولانا حاج ميرزا محمد تقى شيرازى اعلىالله مقامه الشريف وشيخ استاد فقهاء و اصوليين آخوند ملا محمد كاظم خراسانىصاحب كفاية الاصول بود.
مرحوم محدث قمى در مورد وى تعبير زيبائى دارد كه مىنويسد:«حسينالاسم،حسن الرسم و الاخلاق جيد الخلق،طيب الخلق و الاعراق»او نامش حسين،رفتار و كردارش زيبا،خلقشنيكو،اخلاق و تبار و نسبشبسيار پاكيزه مىباشد.
اساتيد ايشان:
ايشان پس از كسب معلومات مقدماتى در زادگاه خويش در بازگشت از سفرحج از طريق عراق به نجف اشرف وارد شده،سپس در سال1303 به سامراء مهاجرتو عزيمت نمود،و از محضر مبارك زعيم عاليقدر حوزه شيعه آية الله العظمى حاج ميرزا محمد حسن شيرازى(1312 ه.ق)تلمذ و كسب فيض نموده است پس از دو سالكسب فيض در سال 1305 به تهران مراجعت نموده است در تهران به مدت پنجسال بهفرا گرفتن علوم عقلى،عرفان، رياضيات و فقه و اصول از اساتيد و متخصصين فنپرداخته است و در مدت اقامت در تهران از محاضر بزرگانى مانند:ميرزا ابو الحسنجلوه(متوفى 1314 ه.ق)مرحوم شيخ على مدرس و مرحوم ميرزا حسن كرمانشاهى(متوفى1336 ه.ق)مرحوم ميرزا هاشم رشتى(م 1332 ه.ق) و مرحوم ميرزا علىاكبر يزدى و مرحوم ميرزا محمود قمى،و جمعى ديگر تلمذ نموده است. در هميناوقات فقه و اصول رااز محضر آية الله حاجميرزا محمد حسنآشتيانى(متوفى1319 ه.ق)و شهيدآية الله شيخ فضل اللهنورى(مستشهد1337 ه.ق)تلمذ وبهره برده است.
در سال 1311ه.ق پس از فتواىمعروف ميرزا درمورد تحريم تنباكو وقضاياى مربوط به آنمجددا به نجفاشرف مراجعت و ازمحضر مبارك آيات عظام:حاج ميرزا حبيب الله رشتى(متوفى 1312)و مرحوم حاج ملا على نهاوندى ومرحوم آخوند خراسانى(متوفى1329 ه.ق)و سيد محمد كاظم يزدى صاحب العروةالوثقى(متوفى 1338 ه.ق)و مرحوم حاج آقا رضا همدانى،كسب فيض و دانشنموده است و در اين محاضر مقدس بود كه به مراتب والاى علم و اخلاق و فضيلتنائل و آنگاه به سامراء مراجعت و ملازم درس مرجع بزرگ شيعه آية الله العظمىمرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى(متوفى 1328 ه.ق)گرديده است تا اينكه خود يكىاز فقهاى نامدار و يكى از علماى مبرز در آمده و مورد عنايت و توجه خاص استادخويش ومورد شور و مشورت او واقع شده است و استاد احتياطات خود را به ايشانارجاع داده است.
تاليفات ايشان:
مرحوم علامه تهرانى فصل مشبعى را در معرفى اين عالم جليل القدر و مرجعشجاع دينى اختصاص داده است كه برخى از قسمتهاى آن را كه جنبه تكرارى نداشتهباشد در اينجامىآوريم:
تحصيل در سامراء:
ايشان مرقوم داشتهاند در سال 1321 ه.ق به سامراء مشرف گرديد و در درسشيخ استاد ما، مرحوم حاج ميرزا محمد تقى شيرازى حدود 10 سال شركت جستند واز سرچشمه فضيلت ايشان سيراب گرديدند در اواخر اقامت او در سامراء من با ايشانهم مباحثه بودم (1) آن چنان كه در زمان اقامت در نجف با ايشان مودت و علاقهاىداشتم از آن زمان داراى صلاح،تقوى وزهد و كثرت عبادت بود او در فقه و اصول درنهايت فضيلت و خبرويتبود.
او در سال 1331 به مشهد مشرف شده،و در سال 1354 كدورت و رنجشى بيناو و رضا شاه پديد آمد كه منجر به تبعيد ايشان از ايران گرديد.از ايشان بازماندگانى بهنامهاى آية الله سيد حسن و سيد آقا مهدى به يادگار ماندهاند كه هر دو در سلكروحانيت مىباشند.از ايشان نهنوع رساله عمليه و تحقيقيه انتشار يافته است.
1-مجمع المسائل
2-الذخيرة في العبادات و المعاملات
3-مختصر الاحكام
4-طريق النجاة
5-منتخب الافكار
6-مناسك الحج
7-هداية الانام
8-رساله الحج
9-مجمع المسائل
10-الرسالة الرضاعيه
11-الرسالة الارثيه
12-صحة المبادلات
13-صحة المعاملات
14-الرسالة الربائية
آية الله قمى و مشهد:
مرحوم شيخ ناصر الشريعه مىنويسد:«مردم مشهد از علامه متقى مرحوم ميرزامحمد تقى شيرازى(قدس سره)درخواست نمودند تا عالمى با تقوى و مجتهدى دانا وتوانا به مشهد اعزام نمايد.حضرتش صاحب عنوان مرحوم آية الله قمى را به آن ارضمقدس گسيل فرمود.»اين واقعه در سال 1331 انجام پذيرفت.به اين ترتيب مرحوم آيةالله قمى به مشهد نازل و مجاور آن ارض اقدس گرديد،و به تدريس و بحث و اقامه جماعت و زعامتحوزه علميه خراسان ورهبرى و هدايت مردم مشغول گرديدند.
ايستادگى در برابر ظلم و تقوى:
ايشان در مشهد مقدس مشغول فعاليتهاى مذهبى و دينى بود كه اقدامات خلافشرع مبين اسلام و مخالف اصول آزادى رضاخان شروع مىگردد.اين عالم ورع وغيور بر ضد مظالم او قيام مىورزد به اين جهتبه عراق تبعيد مىشوند و داستان آن بهاين كيفيت مىباشد كه ميرزا على اصغر خان حكمت روز پنجشنبه ماه ذيحجه1353ه.ق مطابق1313 خورشيدى به شيراز وارد و در جشنى كه به مناسبت ورود او درمدرسه شاهپور منعقد گرديده بود شركت مىكند و طبقات مختلف شهر هم حضورمىيابند آنگاه طبق برنامهاى كه از پيش تعيين شده بود چهل زن و دختر بىحجاب درمجلس حضور مىيابند و اركستر آهنگ رقص مىنوازد و دختران نيز به رقص وپايكوبى مىپردازند.خبر اين مجلس،مانند بمب در محافل آن روز صدا مىكند و مردممسلمان بسيار متاثر مىگردند،اما احتمال نمىدهند كه به دستور شاه بوده باشد.چندىبعد اين خبر با واقعه ديگرى مورد تاييد قرار مىگيرد و آن خبر چنين بود كه در ميدانجلاليه با حضور رئيس الوزراء محمد على فروغى ذكاء الملك،دختران مدارس رابىحجاب گرد آورده و على اصغر خان حكمت ضمن نطقى گفته بود:«برخى گمانكردند اين اقدامات در شيراز خودسرانه بوده است،لكن راى اعليحضرت همايونىاست و بايستى به تصويب برسد و مىرسد.»مرحوم آية الله قمى بعد از خواندن اينخبر بسيار متاسف و متاثر مىگردد و سخنرانى مىنمايد و در آن محفل آن چنان متاثربوده است كه از شدت بغض و ناراحتى شروع به گريه مىنمايد و مىفرمايد:«اسلامفدائى مىخواهد.من حاضرم در اين امر فدا شوم.»سپس توسط محمد ولى اسدىنائب التوليه به شاه پيغام مىدهد كه لازم استشاه از اين عمل خوددارى نمايد.درضمن تهديد مىنمايد اگر از اين امر خوددارى نشود،او خود به سختى مبارزه خواهدنمود.در آن پيغام مىافزايد:«گرچه شما نائب التوليه تا كنون اصرار داشتيد من با پهلوى ملاقات كنم و من حاضر به پذيرفتن آن نبودم اما حالا حاضرم كه براى جلوگيرى از اينعمل غير شرعى،و ضد اسلامى،به تهران بروم و شخصا بهديدار پهلوى برسم تا او رااز اين عمل منصرف كنم در غير اين صورت تا پاى جان ايستادهام...»
يك روز پس از اين پيغام،بيت مرحوم آية الله قمى و كوچههاى اطراف آنتوسط مامورين دولتى تحت نظر گرفته مىشود و مامورين رفت و آمدها را تحتتجسس درمىآورند.مرحوم آية الله قمى،نامهاى به محضر مرحوم آية الله العظمىحائرى نويسد و از ايشان در اين امر استمداد مىطلبد.سپس توسط دو نفر از علماىمشهد،آقايان:آية الله ميرزا محمد كفائى معروف به آية الله زاده خراسانى و مرحومآية الله حاج شيخ مرتضى آشتيانى تماس گرفته و آنها را در جريان امر قرار مىدهد،دولتبر فشار خود نسبتبه آية الله قمى مىافزايد به تدريج مانع ملاقات اشخاص باآية الله قمى مىگردد.وحشت،اختناق و سانسور به حد اعلاى خود مىرسد به هر حالمرحوم قمى تصميم مىگيرد به تهران برود و با پهلوى در اين باره ملاقات نمايد و اينقصد خود را با آقايان نامبرده فوق در ميان مىنهدر وضع شهر متشنجشده بود. مردم ازاوضاع ناراحت و نگران بودند.مرحوم قمى در منزل خود،درس مىگفت و صبح وعصر، طلاب به منزل ايشان مراجعه مىكردند در يكى از جلسات مىفرمايد:«من قصداقدام دارم خود را موظف مىبنيم كه اقدام كنم چنانچه براى جلوگيرى از مسئله كشفحجاب ده هزارنفر هم كشته شود يكى از آنها هم من باشم جائز و رواست.»
اين گفتار در مشهد و اطراف آن به سرعت پخش و انتشار مىيابد دولتبهصورت جدى وارد كارزار مىگردد اطراف بيت آقا را محاصره و اسامى رفت و آمدكنندگان را يادداشت و تظاهر مىكنند كه منزل تحت محاصره و كنترل مىباشد به تدريجوضع شهر مشهد و ديگر شهرهاى خراسان منقلب و آماده انفجار مىگردد روز 28 ربيعالاول 1354 مرحوم آية الله قمى مستقيم، تلگرافى به تهران به عنوان رضاخان پهلوىمخابره مىنمايد كه در متن آن آمده بود«كه براى مذاكره در برخى از موضوعات بهتهران خواهد آمد»و شب29 ربيع الاول به اتفاق دو نفر ازفرزندان و با همراهى خدمتگزار به طرف تهران حركت مىنمايند.
اين گروه معدود،ولى در باطن امر بسيار با شكوه،هجرت خود را آغاز نموده واز مشهد عازمتهران مىگردند.
حركت ايشان به وسيله يكى از آقايان،به صورت تلگراف به مرحوم آقاى حاجسيد يحيى صدر العلماء اطلاع داده مىشود و متن تلگراف بعد از نماز ظهر در مسجدحاج سيد عزيز الله تهران براى نمازگزاران خوانده مىشود.مردم از حركت ايشان اطلاعپيدا مىكنند و روز آخر ماه ربيع مرحوم قمى و همراهان وارد حضرت عبد العظيممىگردند و در باغ سراج الملكمنزل مىكنند.
روز اول ماه ربيع الثانى مردم تهران به اتفاق برخى از علماء و ائمه جماعات ازايشان ديدار مىكنند چون اين رفت و آمدها بيشتر با اتوبوس كرايه و قطار صورتمىپذيرفت،رفت و آمد به صورت محسوس در مىآيد و رفت و آمدها رو به فزونىمىنهد و موجب نگرانى دولت و مسئولين امور قرار مىگيرد،روز بعد مامورين دولت،جلو حركت وسائل نقليه را مىگيرند و رفت و آمد قطار به حضرت عبد العظيم را بهكلى لغو و تعطيل مىنمايند و از رفت و آمد وسائل نقليه عمومى را به حضرتعبد العظيم جلوگيرى مىكنند.مردم به صورت پياده و به صورت دسته جمعى به سوىاقامتگاه ايشان راه مىافتند منظره بسيار جالبى به نمايش گذاشته مىشود دهشت واضطراب دولت هر لحظه بيشتر مىگردد ساعت 10 صبح روز دوم ماه ربيع الثانىملاقات با ايشان ممنوع اعلام مىگردد و درب باغ بسته مىشود و از ورود و خروجافراد به باغ جلوگيرى به عمل مىآيد و باغ سراج الملك عملا تحت محاصره پليسقرار مىگيرد و رفت و آمد به باغ ممنوع اعلام مىشود پس از حبس و تحت نظر قراردادن ايشان چند نفر از مامورين دولت درب به ديدار ايشان مىشتابند آقا به آنانمىفرمايد من بايد شخص پهلوى را ملاقات كنم و مطلب خود را فقط به او خواهمگفت روز بعد رئيس ديوان عالى و دادستان وقت تهران به ملاقات ايشان مىروند وهدفشان اين بوده است كه از طريق بحث علمى با آقا وارد مذاكره شوند ولى معظم له بهبحثبا آنها رضايت نمىدهد و تاكيد مىكند كه من براى ملاقات و مذاكره با شخصپهلوى به تهران آمدهام آنان مىگويند آقايان رئيس الوزراء،وزير كشور،و وزير دربار بهديدار شما خواهند آمد آقا مىفرمايند هيچ فائدهاى ندارد من جز با شخص پهلوى باكس ديگرى حاضر به صحبت نيستم،اما رضاخان آمادگى ملاقات با ايشان را نداشت،چون مىدانست اولا پس از ملاقات با ايشان حجتبر خودش و مردم تمام خواهد شدو جاى هيچ گونه شكى در غير اسلامى بودن عملش باقى نخواهد ماند و ثانيا آية اللهقمى اهل هيچ گونه سازش و مصالحه و رعايت مقام كاذب شاهنشاهى نيست و چونتمام مقامات دولتى مقصود آقا را مىدانستند،لذا هيچكدام راضى به ملاقات بااونمىشدند.
چند بار فقط رئيس كل شهربانى با آن مرحوم ملاقات معمولى داشت و مطلبمهمى مطرح نمىشد آقا فقط و فقط با دو نفر از نزديكانش طرف صحبت درسى وفقهى بودند و كس ديگرى حق ملاقات با آقا را نداشت چند روز بعد رئيس شهربانى بهاتفاق محمد عبده دادستان كل كشور به خدمت آية الله قمى مىرسند و اظهار مىدارندكه در مشهد بر اثر حركتشما شورشى برپا شده و منجر به قتل تعدادى بىگناه گرديدهاست و مسئوليت اين قضيه به عهده شما است مرحوم قمى بر مرگ يك عده مسلمانبىگناه گريستند و فرمودند گناه اين كار به گردن دولت و شخص شاه است نه من،چونمن با نهايت مسالمت و آرامش و با دستخالى براى ملاقات و مذاكره شما آمده بودم،و شماها مرا حبس كرديد و مردم را كه به دفاع از اسلام علاقمند هستند تحريك كردهايد قطعا خبر حبس شدن ما به مشهد رسيده است و اهالى مشهد هم اعتراض و انتقادكردهاند و شما به جاى پاسخگويى مثبت،آنان را گلولهباران كردهايد...
سرباز امام زمان(عج):
ماموران و فرستادگان شاه پس از آن كه از تاثير تهديد بر روحيه قوى و پولادينآقا مايوس شدند از در تطميع درآمدند و اظهار داشتند كه ملاقات شما با شاه ممكن نيست راجعتشما نيز به مشهد امكان ندارد يا بايد در همين باغ به همين صورتبمانيد يا به محلى كه دولت در نظر خواهد گرفتبرويد.مرحوم قمى مىگويند اگر بهميل خودم نمىگذاريد و درخواستم اجابت نمىشود كه به مشهد بروم گذرنامه بدهيدكه به عتبات بروم رضاخان با درخواست ايشان موافقت مىنمايد و دستور مىدهد براىايشان و عائلهشان گذرنامه صادر شود.ضمنا يكى از صاحب منصبان بانكى را با چكسفيد امضا شده به حضور آقا مىفرستد تا ايشان هر چه مىخواهند بنويسند.آقامىفرمايند:من پول دولت را نمىگيرم.به ايشان عرض شده بود كه اطلاع داريم شماپولى همراه نداريد مدتى هم در محاصره هستيد و به جايى دسترسى نداشتيد،لذا هرچه پول مىخواهيد به شما خواهيم داد.ولى آقا در پاسخ جواب بسيار جالب و قانعكنندهاى دادند.ايشان فرمودند:من رعيت امام زمانم تا به حال مخارج مرا امامزمان(عج)مرحمت كردهاند بعد از اين هم مرا فراموش نخواهند فرمود امام زمان(عج)ازطريق غير طبيعى هم مىتواند نوكرهاى خود را اداره فرمايد.
اين سخنان و اظهار نظرها در نظر آن سست ايمانها اسباب مسخره بود.آنانرفتند.اتفاقا رئيس كلانترى شهر رى كه در اثر چند روز حصر و حبس آقا و در اثر رفتو آمد مكرر، سبتبه آقا علاقه و ارادت پيدا كرده بود و ضمنا او با كسبه بازار تهران همبىارتباط نبود و مطلب را محرمانه به برخى از بازاريان تهران رسانده بود او خود اظهارآمادگى كرده بود چنانكه كسى بخواهد وجهى به آقا برساند حاضر است كه به ايشانبرساندى لذا چند نفر از بازاريان مبلغى در حدود يكهزار تومان از وجوه شرعيه توسطهمين رئيس كلانترى به خدمت آقا مىرسانند.جالب است دانسته شود كه بر حسباظهار همين رئيس كلانترى چون براى انجام اين كار بسيار دقت داشته است وجهمذكور را كف پاى خود گذاشته جوراب را به پا كرده و چكمه نظامى روى آن مىپوشدو به قصد ديدار آقا به باغ مىرود،خود ايشان بعدها مىگفت وحشت داشتم كه شايدخود مرا هم هنگام ورود جستجو نمايند و اگر كشف مىشد كه قصد كمك به آقا را دارمشديدا در معرض خطر تنبيهات ديكتاتر و مستبد زمان رضاخان قرار مىگرفتم به هر حال وجه مذكور به دست مرحوم آية الله قمى مىرسد و ايشان اظهار مىدارند كه:منمطمئن بودم امام زمان(عج)در چنين موقعيتى خاص،رعيت و سرباز خودراوانخواهد گذاشت.» (2)
درخواستهاى پنجگانه از دولت ايران:
مرحوم آية الله قمى به اتفاق دو نفر از فرزندان و همراهى خدمتكار به سوىعراق رهسپار و در شهر كربلا در جوار مرقد مطهر سرور آزادگان حضرت حسين(ع)اقامت گزيدند.وقتى ايشان وارد كربلا مىشدند مرحوم آية الله العظمى سيد ابو الحسناصفهانى مرجع عاليقدر تقليد شيعه،دامادشان آقا سيد ميرزا را با نامهاى به نمايندگىخدمت آية الله قمى فرستاد وآقا ميرسيد مىگويد:«آقا به من امر فرمودند از طرفايشان دستشما را ببوسم.» (3)
هنگامى كه مرحوم آية الله قمى براى زيارت به سامراء رفت،از طرف دولتعراق دستگير و به كاظمين و بغداد جلب شد.ولى بعد ايشان را آزاد كردند و معلومنشد علت توقيف و عامل آزادكردن چه بوده است؟
آية الله قمى مقيم كربلا شدند و به اداره حوزه علميه آنجا پرداختند و گروهى ازعلماى بزرگ از قبيل آية الله ميلانى(متوفى 1395 ه.ق)و مرحوم ميرزا عبد الهادىشيرازى(متوفى 1380 ه.ق)و عده ديگرى از علماء و جمعى از طلاب ايرانى به كربلاهجرت نمودند.مرحوم آية الله قمى از وضع ايرانيان و اقدامات رضاخان و گرفتارىسخت مردم ناراحتبوده و پيوسته مترصد بودند تا اقدامى كنند ولى موقعيت پيشنمىآمد تا شهريور 1320 ش پيش آمد و رضاخان توسط اربابان انگليسىاش از ايراناخراج و به سمت«سنت موريس»رهسپار و تبعيد گرديد.پس از سقوط او و ده سالدورى از وطن مرحوم قمى در نخستين فرصت پيش آمده به قصد زيارت مرقد مطهرامام رضا(ع)به ايران آمدند،استقبال بىنظيرى از آن بزرگوار در سراسر ايران به عملآمد از قصر شيرين تا مشهد همه جا چراغانى شد همه بزرگان روحانى،و سران قبائل،مسئولان امور دولتى،و مردم به ملاقات آقا و استقبال ايشان شتافتند.به هر كجاكاروانآقا مىرسيد،شهر بصورت نيمه تعطيل يا به كلى تعطيل مىگشت.
ايران با اين سفر تكان خورد.آية الله قمى در مراجعت هنگام توقف در تهرانپيشنهاداتمعروفى را به دولت وقت ارائه داد كه اهم آنها در پنج ماده زيرين گنجاندهشده بود.
1-دولت ايران زنان را در انتخاب حجاب آزاد بگذارد و اجبارى در كشفحجاب وجود نداشتهباشد.
2-مدارس مختلط كه رضاشاه ايجاد كرده بود منحل،و مدارس پسرانه ودخترانه به صورتمجزى تشكيل و نماز در مدارس برقرار شود.
3-تعليم قرآن و دروس دينى جزو برنامه درسى دبستانها و دبيرستانها قرارگيرد.
4-حوزه علميه قم و مشهد آزاد باشند و محصلين و مدرسين علوم دينيه بههنگام تحصيل ازخدمت نظام معاف باشند.
5-موضوع اقتصاد،تجارت،تحت نظر متخصصين اداره شود به حدى كه توازنصادرات و واردات حفظ گردد تا فشار كمبود مواد غذايى كه بر دوش طبقه ضعيفسنگينى مىكند ازبين برود.
پيشنهادات فوق با حمايت عموم مردم،مورد قبول رژيم قرار گرفت.بدينترتيب مرجع عاليقدر كه چند سال پيش در حضرت عبد العظيم در باغى محبوسگرديده بود و مردم از ملاقات با او ممنوع بودند،در ميان استقبال ميليونى مردم،به ميهناسلامى بازگشت.علاوه بر درخواست مشروع حجاب،تعداد ديگرى از پيشنهادها ودستور العملهاى حياتى او به مرحلهاجرا و عمل درمىآيد و اين وعده الهى است كه تحقق خارجى به خود مىگرفت.
ان تنصرو الله ينصركم و يثبت اقدامكم... (4)
مرحوم آية الله قمى پس از انجام مقصود و زيارت مشهد امام رضا(ع)دوباره بهعتبات عاليات مراجعه و در كربلا اقامت ورزيد تا پس از فوت آية الله العظمى اصفهانىبا درخواست جمعى ازعلما،به حوزه نجف برگشت و اداره حوزه را به عهده گرفت.
عبرت از تاريخ:
در جريان مسائل گوهرشاد يك نكته عبرتآموز وجود دارد كه جا دارد بهمحض عبرت و بهرهگيرى از واكنش اعمال،مورد عنايت و توجه قرار گيرد نوشتهاندمحمد ولى خان اسدى استاندار و نائب التوليه آستان قدس رضوى كه پسرش دامادمحمد على فروغى نخست وزير رضاخان بود تا حدودى به عنوان يك عنصر مذهبىشناخته مىشد و در مسئله كشف حجاب به پدر زن پسرش نوشته بود كه از رضاخانبخواهد در جريان متحد الشكل نمودن سياسى مردان و كشف اجبارى حجاب،مشهدرا با در نظر گرفتن موقعيت مذهبى آن،از ديگر شهرها،امتيازى قائل شوند و مانندديگر مناطق رفتار نكنند،ولى به او جوابى نرسيده بود.
در آن ايام سرلشگر مطبوعى(كه پس از 44 سال از واقعه گوهرشاد در دادگاهانقلاب اسلامى محكوم به اعدام گرديد)فرمانده لشكر خراسان براى بررسى اوضاع بهمشهد رفتند و نقشه حمله به مسجد گوهر شاد و صحن مطهر رضوى و قتل عام مردم رابه امر رضاخان پياده كردند.پس از اين واقعه خونين،اسدى مجددا نامهاى به فروغىنوشت و گلايه نمود كه چرا اقدامى نكرده است كه منجر به اين حادثه گرديده استفروغى به جاى هر نوع توضيحى درپاسخ اين شعر را تلگراف مىكند:
در كف شير نر خونخوارهاىغير تسليم و رضا كو چارهاى؟
اين تلگراف كشف و به دست رضاخان مىافتد.دستور اعدام اسدى را صادرمىكند و فروغى رانيز ضمن خواندن اين شعر از نخست وزيرى عزل مىكند.تا اينقسمت،يك روى سكه بود.
اما روى ديگر آن سكه درست پس از هفتسال در اثر حوادث و پيشآمدهاىغير مترقبه جنگ جهانى و ديگر عوارض ناخواسته بود كه منجر به ايجاد گره كور دركشور مىگردد.در شهريور 1320 رضاخان مجددا از فروغى دعوت به عمل مىآوردكه با توجه به تجربه و كاركشتگى مجددا سكاندار كشتى كشور طوفان زده شود تا بتواندبا تشكيل دولتى نيرومند جلو مشكلات زمان را بگيرد و عوارض ناشى از جنگ رابرطرف سازد نخست وزير جديد نخستين كارى كه انجام مىدهد،نوشتن متناستعفانامه رضاخان از سلطنت و كنارهگيرى او از اين مقام مىباشد.وقتى رضاخانعلت را مىپرسد،در پاسخ مىگويد:قربان قواى روسى و انگليسى دارند به تهران واردمىشوند بايد هر چه زودتر استعفاء دهيد و از مملكتخارج شويد تا به چنگ دشمننيفتيد و گرنه اصل و اساس سلطنت نيز در مخاطره مىباشد.در همينموقع تاريخ تكرارمىگردد و فروغى شعر گذشته را زمزمه مىكند و مىگويد:
در كف شير نر خونخوارهاىغير تسليم و رضا كو چارهاى؟
به اين ترتيب او از سلطنتبه نفع پسرش كنارهگيرى و به سوى آفريقا،جزيرهموريس رهسپار مىگردد.اين بود تكرار تاريخ و واكنش اعمال افراد كه همين دنيا نيز بهثمر مىنشيند.دل بصير و بينايى روشن مىخواهد كه انسان بتواند نتيجه اعمال سيئهخويش را با چشم خودببيند و عبرت بياموزد.
قضيه گوهرشاد از زبان آية الله اراكى:
در مورد فاجعه گوهرشاد مقالات متعددى نوشته شده است كه اين حادثه را ازديدگاههاى مختلف مورد بررسى قرار دادهاند.يكى از موثقترين منابع،افواه رجالمورد اجتهاد و وثوقمىباشد كه بخش اعظم تاريخ را همين شفاهيات تشكيل مىدهد.
خبرنگار مجله پيام انقلاب در سال1406 هجرى قمرى سؤالاتى از آية اللهالعظمى اراكى مرجع عاليقدر مطرح مىسازند كه يكى از آنها پرسش از قضيه مسجد گوهر شاد مىباشد.ايشان درپاسخ مىفرمايند:
پس از جريانات قم كه نشست علما بود بر اين كه رضاخان بايد برود او همسخت گرفتبه اينكه بايد آخوندها جواز داشته باشند و اينكه نبايد زنان حجاب داشتهباشند و كشف حجاب را مطرح ساخت.مرحوم حاج آقا حسين قمى(اعلى الله مقامه)كه در مشهد بودند تلگرافى به رضاخان زدند كه من(به تهران)آمدم پرسيده بودند چهنيتى دارى؟فرموده بود كه من مىخواهم بروم و شفاها با خودش(رضاخان)صحبتكنم كه اين چه كارى است كه مىخواهى بكنى چرا مىخواهى شب كلاه سر مردمبگذارى و زنها را بىحجاب كنى؟اگر حرفم را شنيدكه شنيده است و اگر نشنيد گلويشرا اينطور مىگيرم و خفهاش مىكنم! (5)
وقتى آية الله قمى قبل از آمدن به تهران به مسجد گوهرشاد مىرود بهلول هم بهمنبر مىرود و بنا مىكند به تهييج مردم و مردم بسيارى هم اجتماع مىكنند و پس ازسخنرانى دور آقاى قمى را مىگيرند كه به تهران نرويد و همين جا باشيد و به دنبال اينجريان بود كه آن ملعون قاتل هم دستور مىدهد بهلول را بگيرند و به حبس ببرند واجتماع مردم را در گوهرشاد،به گلوله ببندند و حتى آنهائى كه دستشان به ضريح امامرضا(ع)بند بوده را به گلوله مىبندند به طورى كه دور حرم آن حضرت جدول خونراه مىافتد و مرده و زنده را در ماشين مىريزند و چالهاى بزرگ مىكنند و آنها را پرتمىكنند توى چاله و خاك مىريزند روى آنها.نه غسلى و نه كفنى.اين فاجعه بود كهمجالس و محافل مذهبى به كلى قدغن شد و مجالس را توى سردابها يا بيرون باغات،مسجد جمكران يا كوچههاى كج و معوج پرت كه كسى از آنجاها سر درنمىآوردمخفيانه روضه خوانى مىكردند و از ترس او،كسى جرات علنى گريه كردن را براىابا عبد الله(ع)نداشت.البته ابتداى كار مرحوم بروجردى آن مرد با پسرش محمد رضاآمدند منزل آقاى بروجردى و در اتاق نشستند خيلى هم گرم گرفتند و چاى خوردند واظهار مىداشتند من مطيع شما هستم و خلاصه در باغ سبزى نشان دادند،اما بعدشديديم چگونه رفتار نمودند.تا وقتى آقاى بروجردى حيات داشتند،از ايشان حسابمىبردند.محمد رضا همان اوايل كارش آمد و گفتحاج آقا تقسيم اراضى را اينطورمىخواهم بكنم و آقا خيلى سختبا او گفتند تو نمىتوانى اينكار را بكنى.بدون اجازهحاكم شرع حق دخل و تصرف در املاك را ندارى.كار را سخت نكن كه مردم بهجنبشدرآيد و شاهىات را از بين ببرند،شايد به جمهورى مبدل شود،دستبردار.
پس از آقاى بروجردى آنچه را كه خيال داشت انجام داد،خيلى هم خراب كرد تا اينكهخداوند متعال اين مرد(حضرت امام خمينى)را مبعوث فرمود و رضاخانى كه درمدرسه فيضيه فريادزده بود ذريهتان را به باد فنا خواهيم داد،ذريه خودش به باد فنارفت.
گفتار آية الله العظمى مرعشى:
آية الله مرعشى در مورد ايشان مىنويسند.
«يكى ديگر از مشايخ روايتى،علامه فقيه ورع و پرهيزگار،سلمان مجتهدين،حجة الاسلام والمسلمين آيت الله حاج آقا حسين بن حاج سيد محمود طباطبايى قمىسراجهاى مىباشد.
اين سيد جليل القدر و بزرگوار يكى از اعلام عصر و يكى از مراجع وقتصاحب تقوى و ورع،و عفاف و سداد و قول و عمل بود او پيش صاحب كفايه آخوندخراسانى و همنام او آيت الله سيد محمد كاظم طباطبائى صاحب العروة الوثقى و آيتالله مدفق شيخ ميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)و محقق بنيل حاج آقا رضاهمدانى صاحب الصباح و تنى چند از بزرگان تلمذ نمود سپس در مشهد سكونتيافتتا آن كه رضاشاه خواست كشف حجاب و تغيير البسه را پياده كند و به مسلمانان روشيهوديان و مسيحيان را تحميل نمايد.آيت الله قمى پس از مبارزات فراوان مجبور بهمهاجرت به كربلا گرديد،و در آن سرزمين اقامت نمود تا آنكه در سال1366 ه.ق درزيارتگاه كاظمين(ع)وفات نمود،و جنازه او به نجف اشرف حملگرديد و در يكى از!405 حجرههاى شرقى در صحن شريف علوى(ع)مدفون گرديد.
اجازه روايتى بسيار مختصر است در آن اجازه از حاج سيد مرتضى كشميرى واز حاج ميرزاحسين تهرانى خليلى روايت مىكند.» (6)
وفات او:
بالاخره اين عالم ربانى و مجاهد صمدانى پس از 84 سال تلاش و كوشش درراه وظيفه اسلامى الهى در تاريخ1366 ه.ق به رحمت ايزدى واصل،و دوستداران وعلاقمندان را تنهاگذاشت.
پىنوشتها:
1- نقباء البشر ج 2 ص 654.
2- به كتاب قيام گوهر شاد،سينا واحد،بخش مصاحبه با آية الله سيد عبد الله شيرازىمراجعه شود.
3- مجله اعتصام شماره 30 ص37 مقاله نگارنده.
4- سوره محمد آيه7.
5- مجله پيام انقلاب،شماره126- 125.
6- اعيان الشيعه ج 1- مجله نور علم شماره 1 دوره دوم ص 81- 95- مقاله آقا سيد هندى قيام گوهرشاد- نقباء البشر ج م ص653 تا 655 كد معرفى1089- يكصد سال مبارزه روحانيتج3.