40- آية الله علامه نائينى
(متولد1276-متوفى 1355 ه.ق)
گفتار استاد:
«حاج ميرزا حسين نائينى از اكابر فقهاء و اصوليين قرن چهاردهم هجرى است.
نزد ميرزاى شيرازى سابق الذكر و سيد محمد فشاركى اصفهانى تحصيل كردهاست و خود مدرسى عالى مقام شد.شهرت بيشتر او در علم اصول است.بهمعارضه علمى با مرحوم آخوند خراسانى برخاست و از خود نظرات جديد درعلم اصول آورد.بسيارى از فقهاء زمان،شاگرد اويند.او كتابى نفيس به فارسىدارد به نام«تنزيه الملة و تنبيه الامة»يا حكومت در اسلام كه در دفاع ازمشروطيت و مبانى اسلامى آن نوشته است.او در سال 1355 هجرى قمرى درنجفوفات كرد.» (1)
آية الله علامه حاج ميرزا محمد حسين نائينى،يكى از بزرگترين و نامورترينمراجع عصر خويش و يكى از رجال تحقيق و تدقيق در اصول و فقه مىباشد،به حدىكه او را«مجدد علم اصول و نوآور آن»ناميدهاند و با صراحت مىتوان گفت كه اغلبمراجع فعلى،و فضلاى كشور، نوعى از افاضات علمى و رشحات فكرى اين مردفضيلت و دانش،مستقيم يا غير مستقيم تلمذو بهرهبردارى نمودهاند و به شاگردىاشافتخار و تظاهر مىورزند.
ولادت:
او در17 ذيقعده سال1276 ه.ق در نائين،در يك خانواده روحانى چشم بهجهان گشود و نشو و نماى خود را تحت تربيت پدرش حاج ميرزا عبد الرحيم از فاميلبزرگ منوچهرى،آغاز كرد و تحصيلات ابتدايى را در زادگاه خود،نائين اصفهان بهانجام رساند و در پىگيرى سطوح عاليه و خارج،به حوزه نجف رهسپار گرديد و دررديف شاگردان نامدار آية الله حاج ميرزا محمد حسن شيرازى بزرگ و مرحوم آية اللهسيد محمد اصفهانى قرار گرفت و در درس آية الله آخوند ملا محمد كاظم خراسانى بهعنوان ادب و احترام حضور به هم رساند،نه از باب تعلم وتلمذ.
مقام علمى او:
مرحوم ميرزاى نائينى در اثر اطلاعات وسيع در علوم رياضى،حكمت و فلسفهو عرفان،واحاطه به كليات فقه،امتيازات خاصى ميان علماء نجف اشرف داشت.
ايشان علم اصول را با دقت تام و جديتخاص،طورى منظم و خالى از اعوجاج وپيچيدگى، تهذيب و تنقيح نمود كه مطلعين اين فن،وى را در اين امر ستوده و استادىاو را در اين فنپذيرا شدهاند.
شاگردان و تاليفات او:
فضل و دانش وى،چنان در افق بالايى قرار داشت كه طلاب از اقطار مختلفكشورهاى اسلامى به درس ايشان حاضر گشته و از نظرات دقيقشان استفاده مىكردند،وجود هماندقت نظر،و تحقيقات علمى،ايشان را محور حركت علمى در نجفاشرف گردانيد.
از سوى ديگر،مرحوم ميرزا عنايتخاصى نسبتبه شاگردان خود داشته واهتمام كامل در تربيت و پرورش آنان بذل مىنمود.در تهذيب و تعليم آنان،طبق برنامهو اصول صحيح اهتمام كامل داشت.شاگردان آن مرحوم نظرات ايشان را حفظ كرده يا به تحرير درآورده و به طبع رسانيدهاند و به حوزههاى علميه خود القاء مىنمودند و اينامر حيات علمى ميرزاى نائينى را زنده نگه داشته است و با وجود اين آثار او هميشهباقى و جاويد است.در اينجا ما به ذكر اسامىتنى چند از مشاهير تلامذه ايشان كه بهدرجه اجتهاد رسيدهاند اكتفاء مىكنيم:
1-آية الله آقا سيد جمال الدين گلپايگانى
2-آية الله آقا سيد محمود شاهرودى
3-آية الله آقا شيخ موسى خوانسارى
4-آية الله آقا شيخ محمد على كاظمى خراسانى
5-آية الله سيد محمد حجت كوهكمرى.
6-آية الله سيد محسن طباطبائى حكيم
7-آية الله علامه سيد محمد حسين طباطبائى.
و جمعى ديگر از بزرگان و مراجع معاصر ايران...»
از تاليفات آن مرحوم در فقه و اصول كه به طبع رسيده است،مىتوان از رساله«لباس مشكوك»،«رساله لاضرر»و كتاب«وسيلة النجاة»نام برد.همچنين سؤال وجوابهاى استدلالى فقهى كه مرحوم حجة الاسلام آقا شيخ حسين حلى آنها راجمع آورى نموده،ولى تا به حال بهطبع نرسيده است.
اخلاق و ملكات آية الله نائينى:
آية الله نائينى،توجه خاصى به تربيت نفس و تهذيب و آراستن آن به انواعفضايل اخلاقى داشت،نماز شب ايشان هيچ گاه ترك نمىشد،نه در حضر،و نه درسفر.هر كسى كه چند روزى ملازم ايشان مىگشت،حالات عرفانى و تعبدهاى خاصآن مرحوم را مشاهده مىنمود،ايشان را در درجه اعلى از وارستگى و تقوى و صلاح وارشاد و اخلاص مىديد،گويا همه چيز در آن وجود جمع گشته بود:علم و فضل وشايستگى و آراستگى به كمال و رشد معنوى و فضايلاخلاقى و معنوى.
در طول ساليان خدمتگزارى به جهان علم و مقام روحانيت،فردى از ايشان يككلمه ناشايست نشنيده بود.او فردى نبود كه حق كسى را ضايع كند يا بىتوجه به حقوقديگران باشد.هرگز اوقات گرانبهايش را بيهوده صرف نمىنمود،او يا مشغول مباحثهمسائل علمى بود، و يا با شرح صدر و گشادهرويى در ميان مردم به گفت و شنود ورسيدگى به نيازها و مشكلات آنان اشتغال داشت،هميشه در مصرف،اقتصاد را رعايتمىنمود و در صرف بيت المال مسلمانان،روش زهد و تقوى و صرفهجويى را داشتتا آنجا كه مقدور بود،از سهم مبارك امام(ع)و ساير حقوق شرعيه استفاده خصوصىنكرده و هزينه زندگى شخصى را از درآمدهاى خويش تامين مىنمود.او نمونه بارزىاز تقوى و صلاح و رستگارى بود،آن چنان كه نمونهبارزى از بلند انديشى در علماصول و فقه به شمار مىآمد.
خدمات سياسى و اجتماعى او:
آن روزى كه مردم مسلمان ايران زير پاى شاهزادگان و درباريان قاجار در اطرافو اكناف كشور،پامال بودند و ملوك و پادشاهان و فرمانروايان،مالكين رقاب مردمبىپناه بودند،و مردم بىدفاع از خود صاحب اختيار و حركتى نبودند و عين الدولهها وشمس الملوكها،شاه ناتوان و بىاراده را آلت دستخودخواهى و هوسبازى خويشقرار داده و تركتازى را به حد اعلاى خود رسانده بودند.در آن شرايط خفقان وخودسرى،تنها علماى بزرگ دينى بودند كه نالههاى مردم را از دور و نزديكمىشنيدند و مىتوانستند كمكى به حال آنان انجام دهند.آن چنان كه در تهران و تبريز وساير شهرها و بلاد،علماء به نالههاى مردم پاسخ مثبت داده و خواهاناجراى قانون ونظم برگيرنده عدالت و قسط اسلامى شدند.
به تعبير شادروان آية الله طالقانى:
«فرهنگ و معلومات لازم در آن روزگار آن چنان در مردم ضعيف بود كه اگر ازعموم مردممىپرسيدند چه مىخواهند؟نمىتوانستند جواب روشن و يكسان بدهند.
گاهى مىگفتند بايد قوانين وضع و تدوين گردد و حدود تعيين شود،و گاهى اسيس«عدالتخانه»يعنى محل مراجعه و دادرسى عمومى را مىطلبيدند،ولى آنچه مورداتحاد و اتفاق كلمه بود،يك چيز بيشتر نبود و آن جلوگيرى از خودسرى و استبدادوتنظيم قانون و نظام نامه،به عبارت ديگر مشروطيتبود.» (2)
آرى در چنين روزگار سياه و خفقان بود كه آية الله نائينى،آن فقيه دلسوز و آگاه،كتاب شريف«تنبيه الامة و تنزيه الملة»را نوشت و انواع استبداد و خودسرى وحكومتخودكامه پادشاهان مستبد را با منطق و حكمت،نشان داد و وظايف علماء وفقهاء را نسبتبه دين و اوضاع جارى بيان نمود و با تبيين فصول مختلف عهدنامهمالك اشتر حدود و اختيارات حاكم و حكومت اسلامى را نشان داد و اين كتاب باحاشيه و تقريظ دو تن از مراجع بزرگ و استوانههاى فقه و فقاهت آن روز،زينتيافتو همانند دستور العمل و بيانيه حكومت اسلامىتلقى گرديد.
آرى،دو مرجع مبارز و مجاهد آن روز،آية الله آخوند خراسانى و آية الله شيخعبد الله مازندرانى بر آن كتاب تقريظ نوشتند و ماخوذ بودن اصل مشروطيت را از متنشريعت محمدى(ص)مورد تاييد و امضاء قرار دادند،به اين ترتيب گامى در راهبرانداختن استبداد مطلق برداشته شد و هر چند ديرى نپائيد كه با دخالت اجانب وبيگانگان و توطئه و تلاش ستون پنجم و روشن فكر نمايانى مانند تقىزاده و ملكمخانو همدستان او،باز از مسير انقلاب خارج گرديد و به تعبير خود ايشان،انگورى كهانتظار و اميد سركه بودن در آن منظور بود، يك باره«شراب»گرديد كه غير قابل استفادهمؤمنين بود.اين تعبير را يكى از بزرگان فقه و فقاهت روز،از خود آقاى نائينى نقلمىنمود. (3) ولى هر چه بود،با توجه به آن روزگار سياه،گامى به جلو و حركتى به سوىاسلامى و الهى شدن و عدالت اجتماعى بود.
مرحوم آية الله نائينى در يكى از فصول كتاب نامبرده،با صراحت كامل چنينمىنگارد:
«قلع شجره خبيثه شاهپرستى و ترويج علم و دانش و مرجعيت امور نوعيه را تابعلياقت و درايت قرار دادن،و ريشه چپاول و مملكت فروشى شاه پرستان را برانداختن،هدف است.ناچار تا شجره ملعونه استبداد برقرار و بنيان استعباد(بنده گرفتن)درمملكت اسلامى استوار است، سلب اين قوه و تبديلش به علم و دانش،از محالاتاست،و مادامى كه حقيقتسلطنت و لايتبر حفظ نظم و به منزله شبانى گله بودنآن،به واسطه شدت در هوى پرستى بر شخص سلطان مجهول و سلطنتش را عبارت ازمشاركتبا ذات احديت عزت كبريائه در مالكيت و قاهريت و فاعليت«ما يشاء»و عدممسئوليت«عما يفعل»پندارد،و تمكين امت را از اين فرعونيت دوستخواهى شماردلا محالة به استيصال افراد آگاه،و تقويت دولتخواهان همتخواهد گمارد و مفاد«الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى مع الظلم»بالعيان مشاهد و محسوس خواهدبود...» (4)
او اين كتاب را در سال1327 ه.ق،درست 18 سال پس از فتواى پر حادثه استادبزرگش ميرزاىشيرازى نگاشت و آن كتاب مبدا تحول و تغيير در نظام سلطنتى مستبددر ايران گرديد.
علاوه بر كتاب مزبور،كتابهاى فقهى و اصولى و تقريرات درسى او،به نام«تقريرات نائينى»از پرخوانندهترين كتابهاى اصول است كه بارها مورد تجديد چاپ درايران و نجف گرديده است و شاگردان نامدار و دانشمندى از مكتب فقهى و حوزهاصولى او برخاستهاند كه هر كدام از مشعلداران علم وفقه و فقاهت مىباشند و حوزهدرسى او يكى از پربارترين حوزههاى درسىنجف اشرف بوده است.
انقلاب عراق و نقش آية الله نائينى:
در جنگ اول جهانى،دولت عثمانى به كمك دولت آلمان،عليه قواى انگليس وفرانسه وارد جنگ شد،دامنه جنگ به عراق كشيده شد و آن كشور اسلامى در معرضخطر و زوال قرار گرفت.در اين هنگام علماى شيعه مقيم عراق(كربلا و نجف)،اعلامجهاد نمودند و خود شخصاوارد جنگ گرديدند و در سنگرهاى اطراف بغداد به دفاعاز مملكت اسلامى پرداختند.
اين نيروى متشكل به رهبرى روحانيت مبارز،در طى مبارزات خود،شكستها وعقبنشينىهايى را به قواى انگليس دادند و از آنان اسير گرفتند،تا اينكه دولت عثمانىشكستخورد و قواى مجاهدين نيز رو به ضعف و انحلال نهاد و بالاخره پس از دوماه مقاومت در يك حمله سنگين و همه جانبه از انگليسها شكستخورده و ناگزير ازعقبنشينى شدند.در نتيجه مناطق شرقى عراق،به تصرف قواى انگليس درآمد ودست دولت عثمانى از عراق به كلى قطع گرديد.متعاقب آن،دولت انگليس،«ويلسون»انگليسى را به حكومت عراق تعيين نمود،اما مسلمانان عراق عليه اين امر،دستبه قيامزدند.دولت انگليس ناچار براى فرو نشاندن احساسات مردم عراق،يك حكومتائتلافى،مركب از رجال انگليس و عراق تشكيل داد و از مردم خواستند كه ضمنانتخابات عمومى،يك حاكم انگليسى را براى رياست دولتعراق انتخاب كنند.
فتواى مرجع بزرگ آن روز شيعه،مرحوم آية الله حاج ميرزا محمد تقىشيرازى (5) مبنى بر اينكه مسلمانان حق ندارند غير مسلمان را براى حكومتخودانتخاب كنند،بار ديگر مسلمانان عراق را به قيام واداشت و در چندين شهر عراقتظاهرات دامنهدارى صورت گرفت. لكن با دخالت نيروهاى اشغالگر و سركوب آنان،تظاهرات فرو نشست و عدهاى از علماء تبعيد و عدهاى نيز بازداشتشدند.در اينبحران سياسى و در اين هنگام هنگامهها كه دشمن از هر طرف به حوزه مسلمين يورشآورده بود،رئيس مسلمانان و رهبر عاليقدر و مرجع تقليد آنان، ميرزاى شيرازى نيزوفات نمود و مرحوم«شيخ الشريعه اصفهانى»از علماء طراز اول نجف به جاى وىنشست و رهبرى انقلاب عراق را به عهده گرفت.هنگامى كه انگليسيها ثبات قدمعلماى شيعه ايرانى را ديدند،ناگزير از انتخاب حاكم انگليسى صرفنظر كردند و بهجاى آن تصميم گرفتند كه پادشاهاى كه به ظاهر مورد رضاى شيعه و سنى باشد،براىعراق تعيين كنند.مناسبتر ديدند كه«امير فيصل»سنى را كه از اهل حجاز بود،بهسلطنتبرگزينند.اماشيعه نسبتبه وى احساس گرمى نداشته و او را تحميلىمىدانستند.
تبعيد مراجع شيعه به ايران:
در سال 1341 ه.ق،«ملك فيصل»كه قصد انجام انتخابات و تاسيس مجلسشوراى ملى را داشت،از فعاليتهاى انتخاباتى علماى شيعه،سختبه زحمت افتاد،چون اعتقاد علماى شيعه بر اين بود كه انتخابات زير نظر روحانيت صورت گيرد ونسبتبه شيعيان عراق كه دو ثلث ملتعراق را تشكيل مىدادند،توجه بيشترى شود.
اما ملك فيصل زير بار نمىرفت،لذا«آية الله شيخ مهدى خالصى»كه از علماى بزرگعراق مقيم كاظمين بود،حكم تحريم انتخابات را صادر نمود.اين حكم را مرحوم آيةالله نائينى و سپس آية الله سيد ابو الحسن اصفهانى(ره)امضاء نمودند و در اثر امضاىاين دو بزرگوار،سر و صداى عجيبى در عراق برپا شد و دولت عراق تصميم گرفتشيخ مهدى خالصى و سايرروحانيون طراز اول و سرشناس را كه مؤثر در اين امربودند،به ايران تبعيد كند.
در اواخر سال 1341 ه.ق،تحت اقدامات و پوششهاى نظامى،تبعيد علماء بهطرز فجيع صورت گرفت.آية الله نائينى،آية الله اصفهانى،آية الله خالصى و جمعىديگر از اصحاب و شاگردان مبرز آية الله نائينى،مانند:آقا سيد جمال الدين گلپايگانى،سيد حسن تهامى بيرجندى،آقا سيد حسن بحر العلوم و آقا شيخ اسد الله زنجانى وجمعى ديگر از بستگان نائينى به صوبايران تبعيد و اخراج گرديدند.
مردم متدين و مبارز ايران،تا از خبر ورود علماء و مراجع اطلاع يافتند،بىدرنگبه استقبال آنان شتافتند،در قصر شيرين،كرمانشاه،همدان و قم،استقبال عظيمى از اينقافله تبعيد شده علم و فضيلتبه عمل آمد.آية الله نائينى مدتى در كرمانشاه اقامت گزيد و پس از چندى،به سوى همدان حركت كردند و مدتى در آنجا به سر برده وسپس وارد قم گرديدند.آية الله نائينى در مدت ده ماه توقف خويش در قم،به تدريسو امامت جماعت اشتغال ورزيدند.قريب يك سال پس از تبعيد مراجع،درست درسال 1341 ه.ق بود كه ملك فيصل در اثر فشار مردم مسلمان عراق،توسط نمايندگانخود از علماء عذرخواهى كرد و درخواستبازگشت مجدد آنانرا به عراق نمود.
علماء نيز براى خالى نگذاشتن حوزه علميه نجف،و ادامه مبارزات مردم مسلمان،تصميم برمراجعت گرفتند.
آية الله نائينى،پس از بازگشتبه عراق همچنان به پىگيرى امور اجتماعى واقدامات اصلاحى پرداخت و همانند يك رزمنده آگاه همواره خويش را مكلف بهاصلاح امور مسلمانان و رفع نيازمنديهاى روحى و اجتماعى آنان مىدانست و در اينباره اقدام علمى و عملى و فكرىمىكرد.
وفات او:
او پس از آن همه خدمات به جهان علم و تقوى،و پس از عمرى زحمت وكوشش در راه تعليم و تربيتشاگردان مكتب توحيد و قرآن،شمع وجود اين عالمربانى و فقيه نامدار اسلام،در26 جمادى الاول سال 1355 ه.ق،مطابق با 24 مرداد1315 ه.ش به رحمتحق پيوست و ممالك اسلامى را عموما،و ايران،عراق وپاكستان را خصوصا در سوگ خود گرياند و جهان اسلام فقيهبزرگوارى را از دستداد. (6)
رحمتحق بر روانش باد و پيروان راهش فراوان
پىنوشتها:
1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 311.
2- پيشگفتار تنبيه الامة،ص 12.
3- متن اظهارات آية الله العظمى مرعشى نجفى در سال1409 ه.ق.
4- اعيان الشيعه،ج 42،ص257.
5- الثورة العراقية و رسالة الاسلام،شماره 1،سال6.
6- شرح حال او را در:اعيان الشيعة،ج 42،ص257- ريحانة الادب،مدرس تبريزى،ج6،ص127، پيشگفتار تنبيه الامة به قلم آية الله طالقانى- مجله نور علم و كتابهاى تراجم معاصر مىتوانمطالعه نمود.
40- آية الله علامه نائينى
(متولد1276-متوفى 1355 ه.ق)
گفتار استاد:
«حاج ميرزا حسين نائينى از اكابر فقهاء و اصوليين قرن چهاردهم هجرى است.
نزد ميرزاى شيرازى سابق الذكر و سيد محمد فشاركى اصفهانى تحصيل كردهاست و خود مدرسى عالى مقام شد.شهرت بيشتر او در علم اصول است.بهمعارضه علمى با مرحوم آخوند خراسانى برخاست و از خود نظرات جديد درعلم اصول آورد.بسيارى از فقهاء زمان،شاگرد اويند.او كتابى نفيس به فارسىدارد به نام«تنزيه الملة و تنبيه الامة»يا حكومت در اسلام كه در دفاع ازمشروطيت و مبانى اسلامى آن نوشته است.او در سال 1355 هجرى قمرى درنجفوفات كرد.» (1)
آية الله علامه حاج ميرزا محمد حسين نائينى،يكى از بزرگترين و نامورترينمراجع عصر خويش و يكى از رجال تحقيق و تدقيق در اصول و فقه مىباشد،به حدىكه او را«مجدد علم اصول و نوآور آن»ناميدهاند و با صراحت مىتوان گفت كه اغلبمراجع فعلى،و فضلاى كشور، نوعى از افاضات علمى و رشحات فكرى اين مردفضيلت و دانش،مستقيم يا غير مستقيم تلمذو بهرهبردارى نمودهاند و به شاگردىاشافتخار و تظاهر مىورزند.
ولادت:
او در17 ذيقعده سال1276 ه.ق در نائين،در يك خانواده روحانى چشم بهجهان گشود و نشو و نماى خود را تحت تربيت پدرش حاج ميرزا عبد الرحيم از فاميلبزرگ منوچهرى،آغاز كرد و تحصيلات ابتدايى را در زادگاه خود،نائين اصفهان بهانجام رساند و در پىگيرى سطوح عاليه و خارج،به حوزه نجف رهسپار گرديد و دررديف شاگردان نامدار آية الله حاج ميرزا محمد حسن شيرازى بزرگ و مرحوم آية اللهسيد محمد اصفهانى قرار گرفت و در درس آية الله آخوند ملا محمد كاظم خراسانى بهعنوان ادب و احترام حضور به هم رساند،نه از باب تعلم وتلمذ.
مقام علمى او:
مرحوم ميرزاى نائينى در اثر اطلاعات وسيع در علوم رياضى،حكمت و فلسفهو عرفان،واحاطه به كليات فقه،امتيازات خاصى ميان علماء نجف اشرف داشت.
ايشان علم اصول را با دقت تام و جديتخاص،طورى منظم و خالى از اعوجاج وپيچيدگى، تهذيب و تنقيح نمود كه مطلعين اين فن،وى را در اين امر ستوده و استادىاو را در اين فنپذيرا شدهاند.
شاگردان و تاليفات او:
فضل و دانش وى،چنان در افق بالايى قرار داشت كه طلاب از اقطار مختلفكشورهاى اسلامى به درس ايشان حاضر گشته و از نظرات دقيقشان استفاده مىكردند،وجود هماندقت نظر،و تحقيقات علمى،ايشان را محور حركت علمى در نجفاشرف گردانيد.
از سوى ديگر،مرحوم ميرزا عنايتخاصى نسبتبه شاگردان خود داشته واهتمام كامل در تربيت و پرورش آنان بذل مىنمود.در تهذيب و تعليم آنان،طبق برنامهو اصول صحيح اهتمام كامل داشت.شاگردان آن مرحوم نظرات ايشان را حفظ كرده يا به تحرير درآورده و به طبع رسانيدهاند و به حوزههاى علميه خود القاء مىنمودند و اينامر حيات علمى ميرزاى نائينى را زنده نگه داشته است و با وجود اين آثار او هميشهباقى و جاويد است.در اينجا ما به ذكر اسامىتنى چند از مشاهير تلامذه ايشان كه بهدرجه اجتهاد رسيدهاند اكتفاء مىكنيم:
1-آية الله آقا سيد جمال الدين گلپايگانى
2-آية الله آقا سيد محمود شاهرودى
3-آية الله آقا شيخ موسى خوانسارى
4-آية الله آقا شيخ محمد على كاظمى خراسانى
5-آية الله سيد محمد حجت كوهكمرى.
6-آية الله سيد محسن طباطبائى حكيم
7-آية الله علامه سيد محمد حسين طباطبائى.
و جمعى ديگر از بزرگان و مراجع معاصر ايران...»
از تاليفات آن مرحوم در فقه و اصول كه به طبع رسيده است،مىتوان از رساله«لباس مشكوك»،«رساله لاضرر»و كتاب«وسيلة النجاة»نام برد.همچنين سؤال وجوابهاى استدلالى فقهى كه مرحوم حجة الاسلام آقا شيخ حسين حلى آنها راجمع آورى نموده،ولى تا به حال بهطبع نرسيده است.
اخلاق و ملكات آية الله نائينى:
آية الله نائينى،توجه خاصى به تربيت نفس و تهذيب و آراستن آن به انواعفضايل اخلاقى داشت،نماز شب ايشان هيچ گاه ترك نمىشد،نه در حضر،و نه درسفر.هر كسى كه چند روزى ملازم ايشان مىگشت،حالات عرفانى و تعبدهاى خاصآن مرحوم را مشاهده مىنمود،ايشان را در درجه اعلى از وارستگى و تقوى و صلاح وارشاد و اخلاص مىديد،گويا همه چيز در آن وجود جمع گشته بود:علم و فضل وشايستگى و آراستگى به كمال و رشد معنوى و فضايلاخلاقى و معنوى.
در طول ساليان خدمتگزارى به جهان علم و مقام روحانيت،فردى از ايشان يككلمه ناشايست نشنيده بود.او فردى نبود كه حق كسى را ضايع كند يا بىتوجه به حقوقديگران باشد.هرگز اوقات گرانبهايش را بيهوده صرف نمىنمود،او يا مشغول مباحثهمسائل علمى بود، و يا با شرح صدر و گشادهرويى در ميان مردم به گفت و شنود ورسيدگى به نيازها و مشكلات آنان اشتغال داشت،هميشه در مصرف،اقتصاد را رعايتمىنمود و در صرف بيت المال مسلمانان،روش زهد و تقوى و صرفهجويى را داشتتا آنجا كه مقدور بود،از سهم مبارك امام(ع)و ساير حقوق شرعيه استفاده خصوصىنكرده و هزينه زندگى شخصى را از درآمدهاى خويش تامين مىنمود.او نمونه بارزىاز تقوى و صلاح و رستگارى بود،آن چنان كه نمونهبارزى از بلند انديشى در علماصول و فقه به شمار مىآمد.
خدمات سياسى و اجتماعى او:
آن روزى كه مردم مسلمان ايران زير پاى شاهزادگان و درباريان قاجار در اطرافو اكناف كشور،پامال بودند و ملوك و پادشاهان و فرمانروايان،مالكين رقاب مردمبىپناه بودند،و مردم بىدفاع از خود صاحب اختيار و حركتى نبودند و عين الدولهها وشمس الملوكها،شاه ناتوان و بىاراده را آلت دستخودخواهى و هوسبازى خويشقرار داده و تركتازى را به حد اعلاى خود رسانده بودند.در آن شرايط خفقان وخودسرى،تنها علماى بزرگ دينى بودند كه نالههاى مردم را از دور و نزديكمىشنيدند و مىتوانستند كمكى به حال آنان انجام دهند.آن چنان كه در تهران و تبريز وساير شهرها و بلاد،علماء به نالههاى مردم پاسخ مثبت داده و خواهاناجراى قانون ونظم برگيرنده عدالت و قسط اسلامى شدند.
به تعبير شادروان آية الله طالقانى:
«فرهنگ و معلومات لازم در آن روزگار آن چنان در مردم ضعيف بود كه اگر ازعموم مردممىپرسيدند چه مىخواهند؟نمىتوانستند جواب روشن و يكسان بدهند.
گاهى مىگفتند بايد قوانين وضع و تدوين گردد و حدود تعيين شود،و گاهى اسيس«عدالتخانه»يعنى محل مراجعه و دادرسى عمومى را مىطلبيدند،ولى آنچه مورداتحاد و اتفاق كلمه بود،يك چيز بيشتر نبود و آن جلوگيرى از خودسرى و استبدادوتنظيم قانون و نظام نامه،به عبارت ديگر مشروطيتبود.» (2)
آرى در چنين روزگار سياه و خفقان بود كه آية الله نائينى،آن فقيه دلسوز و آگاه،كتاب شريف«تنبيه الامة و تنزيه الملة»را نوشت و انواع استبداد و خودسرى وحكومتخودكامه پادشاهان مستبد را با منطق و حكمت،نشان داد و وظايف علماء وفقهاء را نسبتبه دين و اوضاع جارى بيان نمود و با تبيين فصول مختلف عهدنامهمالك اشتر حدود و اختيارات حاكم و حكومت اسلامى را نشان داد و اين كتاب باحاشيه و تقريظ دو تن از مراجع بزرگ و استوانههاى فقه و فقاهت آن روز،زينتيافتو همانند دستور العمل و بيانيه حكومت اسلامىتلقى گرديد.
آرى،دو مرجع مبارز و مجاهد آن روز،آية الله آخوند خراسانى و آية الله شيخعبد الله مازندرانى بر آن كتاب تقريظ نوشتند و ماخوذ بودن اصل مشروطيت را از متنشريعت محمدى(ص)مورد تاييد و امضاء قرار دادند،به اين ترتيب گامى در راهبرانداختن استبداد مطلق برداشته شد و هر چند ديرى نپائيد كه با دخالت اجانب وبيگانگان و توطئه و تلاش ستون پنجم و روشن فكر نمايانى مانند تقىزاده و ملكمخانو همدستان او،باز از مسير انقلاب خارج گرديد و به تعبير خود ايشان،انگورى كهانتظار و اميد سركه بودن در آن منظور بود، يك باره«شراب»گرديد كه غير قابل استفادهمؤمنين بود.اين تعبير را يكى از بزرگان فقه و فقاهت روز،از خود آقاى نائينى نقلمىنمود. (3) ولى هر چه بود،با توجه به آن روزگار سياه،گامى به جلو و حركتى به سوىاسلامى و الهى شدن و عدالت اجتماعى بود.
مرحوم آية الله نائينى در يكى از فصول كتاب نامبرده،با صراحت كامل چنينمىنگارد:
«قلع شجره خبيثه شاهپرستى و ترويج علم و دانش و مرجعيت امور نوعيه را تابعلياقت و درايت قرار دادن،و ريشه چپاول و مملكت فروشى شاه پرستان را برانداختن،هدف است.ناچار تا شجره ملعونه استبداد برقرار و بنيان استعباد(بنده گرفتن)درمملكت اسلامى استوار است، سلب اين قوه و تبديلش به علم و دانش،از محالاتاست،و مادامى كه حقيقتسلطنت و لايتبر حفظ نظم و به منزله شبانى گله بودنآن،به واسطه شدت در هوى پرستى بر شخص سلطان مجهول و سلطنتش را عبارت ازمشاركتبا ذات احديت عزت كبريائه در مالكيت و قاهريت و فاعليت«ما يشاء»و عدممسئوليت«عما يفعل»پندارد،و تمكين امت را از اين فرعونيت دوستخواهى شماردلا محالة به استيصال افراد آگاه،و تقويت دولتخواهان همتخواهد گمارد و مفاد«الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى مع الظلم»بالعيان مشاهد و محسوس خواهدبود...» (4)
او اين كتاب را در سال1327 ه.ق،درست 18 سال پس از فتواى پر حادثه استادبزرگش ميرزاىشيرازى نگاشت و آن كتاب مبدا تحول و تغيير در نظام سلطنتى مستبددر ايران گرديد.
علاوه بر كتاب مزبور،كتابهاى فقهى و اصولى و تقريرات درسى او،به نام«تقريرات نائينى»از پرخوانندهترين كتابهاى اصول است كه بارها مورد تجديد چاپ درايران و نجف گرديده است و شاگردان نامدار و دانشمندى از مكتب فقهى و حوزهاصولى او برخاستهاند كه هر كدام از مشعلداران علم وفقه و فقاهت مىباشند و حوزهدرسى او يكى از پربارترين حوزههاى درسىنجف اشرف بوده است.
انقلاب عراق و نقش آية الله نائينى:
در جنگ اول جهانى،دولت عثمانى به كمك دولت آلمان،عليه قواى انگليس وفرانسه وارد جنگ شد،دامنه جنگ به عراق كشيده شد و آن كشور اسلامى در معرضخطر و زوال قرار گرفت.در اين هنگام علماى شيعه مقيم عراق(كربلا و نجف)،اعلامجهاد نمودند و خود شخصاوارد جنگ گرديدند و در سنگرهاى اطراف بغداد به دفاعاز مملكت اسلامى پرداختند.
اين نيروى متشكل به رهبرى روحانيت مبارز،در طى مبارزات خود،شكستها وعقبنشينىهايى را به قواى انگليس دادند و از آنان اسير گرفتند،تا اينكه دولت عثمانىشكستخورد و قواى مجاهدين نيز رو به ضعف و انحلال نهاد و بالاخره پس از دوماه مقاومت در يك حمله سنگين و همه جانبه از انگليسها شكستخورده و ناگزير ازعقبنشينى شدند.در نتيجه مناطق شرقى عراق،به تصرف قواى انگليس درآمد ودست دولت عثمانى از عراق به كلى قطع گرديد.متعاقب آن،دولت انگليس،«ويلسون»انگليسى را به حكومت عراق تعيين نمود،اما مسلمانان عراق عليه اين امر،دستبه قيامزدند.دولت انگليس ناچار براى فرو نشاندن احساسات مردم عراق،يك حكومتائتلافى،مركب از رجال انگليس و عراق تشكيل داد و از مردم خواستند كه ضمنانتخابات عمومى،يك حاكم انگليسى را براى رياست دولتعراق انتخاب كنند.
فتواى مرجع بزرگ آن روز شيعه،مرحوم آية الله حاج ميرزا محمد تقىشيرازى (5) مبنى بر اينكه مسلمانان حق ندارند غير مسلمان را براى حكومتخودانتخاب كنند،بار ديگر مسلمانان عراق را به قيام واداشت و در چندين شهر عراقتظاهرات دامنهدارى صورت گرفت. لكن با دخالت نيروهاى اشغالگر و سركوب آنان،تظاهرات فرو نشست و عدهاى از علماء تبعيد و عدهاى نيز بازداشتشدند.در اينبحران سياسى و در اين هنگام هنگامهها كه دشمن از هر طرف به حوزه مسلمين يورشآورده بود،رئيس مسلمانان و رهبر عاليقدر و مرجع تقليد آنان، ميرزاى شيرازى نيزوفات نمود و مرحوم«شيخ الشريعه اصفهانى»از علماء طراز اول نجف به جاى وىنشست و رهبرى انقلاب عراق را به عهده گرفت.هنگامى كه انگليسيها ثبات قدمعلماى شيعه ايرانى را ديدند،ناگزير از انتخاب حاكم انگليسى صرفنظر كردند و بهجاى آن تصميم گرفتند كه پادشاهاى كه به ظاهر مورد رضاى شيعه و سنى باشد،براىعراق تعيين كنند.مناسبتر ديدند كه«امير فيصل»سنى را كه از اهل حجاز بود،بهسلطنتبرگزينند.اماشيعه نسبتبه وى احساس گرمى نداشته و او را تحميلىمىدانستند.
تبعيد مراجع شيعه به ايران:
در سال 1341 ه.ق،«ملك فيصل»كه قصد انجام انتخابات و تاسيس مجلسشوراى ملى را داشت،از فعاليتهاى انتخاباتى علماى شيعه،سختبه زحمت افتاد،چون اعتقاد علماى شيعه بر اين بود كه انتخابات زير نظر روحانيت صورت گيرد ونسبتبه شيعيان عراق كه دو ثلث ملتعراق را تشكيل مىدادند،توجه بيشترى شود.
اما ملك فيصل زير بار نمىرفت،لذا«آية الله شيخ مهدى خالصى»كه از علماى بزرگعراق مقيم كاظمين بود،حكم تحريم انتخابات را صادر نمود.اين حكم را مرحوم آيةالله نائينى و سپس آية الله سيد ابو الحسن اصفهانى(ره)امضاء نمودند و در اثر امضاىاين دو بزرگوار،سر و صداى عجيبى در عراق برپا شد و دولت عراق تصميم گرفتشيخ مهدى خالصى و سايرروحانيون طراز اول و سرشناس را كه مؤثر در اين امربودند،به ايران تبعيد كند.
در اواخر سال 1341 ه.ق،تحت اقدامات و پوششهاى نظامى،تبعيد علماء بهطرز فجيع صورت گرفت.آية الله نائينى،آية الله اصفهانى،آية الله خالصى و جمعىديگر از اصحاب و شاگردان مبرز آية الله نائينى،مانند:آقا سيد جمال الدين گلپايگانى،سيد حسن تهامى بيرجندى،آقا سيد حسن بحر العلوم و آقا شيخ اسد الله زنجانى وجمعى ديگر از بستگان نائينى به صوبايران تبعيد و اخراج گرديدند.
مردم متدين و مبارز ايران،تا از خبر ورود علماء و مراجع اطلاع يافتند،بىدرنگبه استقبال آنان شتافتند،در قصر شيرين،كرمانشاه،همدان و قم،استقبال عظيمى از اينقافله تبعيد شده علم و فضيلتبه عمل آمد.آية الله نائينى مدتى در كرمانشاه اقامت گزيد و پس از چندى،به سوى همدان حركت كردند و مدتى در آنجا به سر برده وسپس وارد قم گرديدند.آية الله نائينى در مدت ده ماه توقف خويش در قم،به تدريسو امامت جماعت اشتغال ورزيدند.قريب يك سال پس از تبعيد مراجع،درست درسال 1341 ه.ق بود كه ملك فيصل در اثر فشار مردم مسلمان عراق،توسط نمايندگانخود از علماء عذرخواهى كرد و درخواستبازگشت مجدد آنانرا به عراق نمود.
علماء نيز براى خالى نگذاشتن حوزه علميه نجف،و ادامه مبارزات مردم مسلمان،تصميم برمراجعت گرفتند.
آية الله نائينى،پس از بازگشتبه عراق همچنان به پىگيرى امور اجتماعى واقدامات اصلاحى پرداخت و همانند يك رزمنده آگاه همواره خويش را مكلف بهاصلاح امور مسلمانان و رفع نيازمنديهاى روحى و اجتماعى آنان مىدانست و در اينباره اقدام علمى و عملى و فكرىمىكرد.
وفات او:
او پس از آن همه خدمات به جهان علم و تقوى،و پس از عمرى زحمت وكوشش در راه تعليم و تربيتشاگردان مكتب توحيد و قرآن،شمع وجود اين عالمربانى و فقيه نامدار اسلام،در26 جمادى الاول سال 1355 ه.ق،مطابق با 24 مرداد1315 ه.ش به رحمتحق پيوست و ممالك اسلامى را عموما،و ايران،عراق وپاكستان را خصوصا در سوگ خود گرياند و جهان اسلام فقيهبزرگوارى را از دستداد. (6)
رحمتحق بر روانش باد و پيروان راهش فراوان
پىنوشتها:
1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 311.
2- پيشگفتار تنبيه الامة،ص 12.
3- متن اظهارات آية الله العظمى مرعشى نجفى در سال1409 ه.ق.
4- اعيان الشيعه،ج 42،ص257.
5- الثورة العراقية و رسالة الاسلام،شماره 1،سال6.
6- شرح حال او را در:اعيان الشيعة،ج 42،ص257- ريحانة الادب،مدرس تبريزى،ج6،ص127، پيشگفتار تنبيه الامة به قلم آية الله طالقانى- مجله نور علم و كتابهاى تراجم معاصر مىتوانمطالعه نمود.