52- آية الله العظمى ملا على معصومى همدانى
(متولد 1312-متوفى 1398 ه.ق)
عالم ربانى و فقيه همدانى،استادنا الاعظم،آية الله العظمى مرحوم آخوند ملاعلى بن ابراهيم معصومى همدانى(قدس سره الشريف)يكى از فقهاى نامدار و فرزانهو يكى از فرزانگان فقيه درقرن چهاردهم هجرى قمرى مىباشد.
او همانند همدورههاى معاصر خويش يكى از تربيتيافتگان مكتب پربار وحوزه متبرك آية الله العظمى حائرى و يكى از نخستين فارغ التحصيلان آن حوزهمقدسه به شمار مىآيد او در زهد و تقوى و در تواضع و اخلاص و در ادب و اخلاقآيتى از آيات درخشان و اسوه و قدوهىاهل علم و كمال و پيشواى اهل يقين و معرفتبه شمار مىرفت.
ولادت:
او در سال 1212 ه.ق در يكى از قراء همدان به نام«وفس»در دامنه تپههاى زيباو سرسبز سردرود چشم به جهان گشود و در آن طبيعت صاف و ساده صبغه طبيعت وجلاء و زيبائى و صفاى آن را به خود گرفت و از همان اوان ولادت،آثار نبوغ و استعداددر چهرهاش نمايان گرديد پدرش مرحوم مشهدى ابراهيم معصومى يك كشاورز سادهو معمولى ولى اهل ايمان و تقوى و مذهب بود از اينرو او را بعنوان تحصيل علومشرعى و اخذ تربيت اسلامى پيش يكى از علماى متقى و پرهيزكار محل،مرحوم آخوندملا محمد تقى ثابتى(ره)سپرد.او تحصيلات مقدماتى و مبادى علوم را پيش او تلمذنمود و پس از طى آن مراحل بعنوان تعقيب تحصيلات خويش در اوائل نوجوانى عازم همدان شد و نزد اساتيد و علماى بزرگ آنروز همدان،به يادگيرى نحو و منطق و معانىو بيان و علم اصول فقه پرداخت و سپس براى تكميل مراتب علمى و مدارج كلام وفلسفه و علوم متعاليه و رياضيات و هيئتبه حوزه علميه تهران كه در آن زمان جزوغنىترين مراكز حوزوى به شمار مىرفت،رهسپار گرديد و در آنجا حدود پنجسال ازمحضر اساتيد فن،به ويژه حكيم و عارف هيدجى و مرحوم شيخ عبد النبى نورى بهتلمذ پرداخت و تحت تربيت روحى حكيم هيدجى قرار گرفت،طورى كه بعدها از اينحكيم فراوانياد مىنمود.
پس از ورود آية الله العظمى حائرى به قم در سال 1340 ه.ق،همانند بسيارى ازفضلا و مدرسين شهرستانها به قم عزيمت نمود و به تعلم و فرا گرفتن علوم اسلامىپيش آن عارف ربانى و فقيه صمدانى پرداخت و درست ده سال تمام در عتبه مقدسه قماعتكاف ورزيد تا بهمراحل عاليه اجتهاد و فقاهت نائل آمد.
معظم له درست پس از ده سال كسب فيض و دانش از محضر آن استاد بزرگ،خود يكى از مدرسين سرشناس و يكى از اساتيد معتبر و نامور حوزه علميه قم گرديد وحوزه درسى او كه شرح لمعه شهيدين را شامل مىگشتيكى از حوزههاى پرجمعيتآنروز گرديد و جمع گرم و پرجاذبهاى را به خود اختصاص داد يكى از تذكره نويسانآن روز مرحوم سيد ريحان الله يزدى در كتاب«آئينه دانشوران»كه در سال1353 بهرشته تحرير در آورده است،از جلسات تدريس آيةالله آخوند اين گونه ياد مىكند:
«جلسه درسى آخوند ملا على معصومى همدانى:قبل از آن كه من به حوزهعلميه قم بيايم، مجلس درسى آخوند ملا على همدانى رونقى بسزا داشته است،ولىمتاسفانه در هميننزديكىها معزى اليه به همدان مراجعت فرموده بودند و من بهفيضيابى آن موفق نشدم.»
اين گفتار صريح از يك نويسنده بىنظر و بىغرض آن روز نشان مىدهد كه اينجلسات درسى بسيار پرآوازه و مشهور و زبانزد بوده است،به حدى كه پس از سپرىشدن اين مدت طولانى،گرمى و حلاوت آن در اذهان و افكار باقى مانده است و همواره با تاسف و تحسر از آنجلسات ياد مىشده است.
تقرب پيش استاد:
او به علت داشتن استعداد بارز و سعى و تلاش فراوان،اراده محكم،حافظه قوىو اخلاق حسنه و رفتار نيك اسلامى،يكى از شاگردان مورد توجه و عنايت استادبودهاند.و يكى از نزديكان استاد نقل مىنمودند كه آن مرحوم هر وقت نياز به كشفمعناى لغتيا مراجعه به آدرس و سند روايتى را داشتند مىفرمودند:«از كتابخانه سياريا متحرك(مقصود آخوند ملا على)استفاده شود.»
در سال 1350 ه.ق،وقتى مردم همدان از محضر مؤسس حوزه علميه قم تقاضامىنمايند كه آخوند ملا على را جهتسرپرستى حوزه علميه همدان به آن شهربرگردانند،مرحوم آية الله حائرى با توجه به نياز مبرم منطقه غرب كشور،پيشنهاد آنان رابا سختى مىپذيرد و به آنانمىفرمايد:من مجتهد عادلى را براى سرپرستى شما مردمهمدان فرستادم...»
با اين كه در آن ايام در شهر همدان شخصيتهاى بزرگ علمى و فقهى و اجتماعىهمچون مرحوم آية الله حاج ميرزا محمد جولائى و حاج شيخ على دامغانى و مرحومسيد نصر الله بنى صدر...زندگى مىكردند،ولى در اثر حسن خلق و تدبير و علم وافرمرحوم آخوند معصومى، زعامت امور دينى مردم بصورت طبيعى به عهده ايشان قرارگرفت و او مشاراليه با لبنان گرديد معظم له جهت فعاليت علمى خويش مدرسه مخروبهآخوند ملا حسين را تجديد بنا نمود و خود در آن مدرسه مشغول تدريس طلاب گرديدو جمعى از شيفتگان معارف اهلبيت(ع)را دور خود گرد آورد.
خاطرهاى از آن روزگاران:
استاد بزرگوار مرحوم آية الله آخوند ملا على معصومى در تابستان 1344 و1345،آن ايامى كه محض بهرهگيرى از مكارم اخلاقى و مراتب علمى ايشان در تابستانها به همدان مسافرت مىنمودم،داستانى را تعريف مىنمودند كه بىمناسبتنخواهد بود در اين روزگار وانفسا اينسرگذشتحقيقى بازگو شود.
ايشان در مقام بيان مكارم اخلاقى و فضائل روحى استاد بزرگوارش آية الله آقاىحائرى سرگذشتبس جالبى را تعريف مىنمودند كه جاى بس عبرتگيرى و پند واندرز،جهت ما طلاب مىتواند باشد و انگيزه نقل او،ورود يك صدمه روحى از ناحيهبرخى از اطرافيان مرحوم آية الله العظمى بروجردى بود كه خودشان رضايت نمىدادندمتن واقعه بازگو شود و حقير نيز متن قضيه را بازگو نمىكنم،فقط نيتخير وشاگردپرورى توام با اخلاق استادعالىقدرش را تعريف مىكنم.وى چنين فرمودند:
در آن روزهاى نخستين ورودم به شهر همدان،جمع اندكى از طلاب را آماده درس واقامت در مدرسه آخوند نموده بودم و امكانات مالى حوزه بسيار ضعيف و در حد صفربود روزى در همين مدرسه آخوند و در آن حجره(اشاره به حجرهاى رو به روى دربورودى مدرسه)با جمعى از طلاب تازه وارد نشسته و مشغول تدريس مقدمات ومطالب فقه و اصول بودم كه خادم مدرسه وارد حجره شد و گفت:فرد تازه واردى ازبازاريان اجازه مىخواهند تا بهحضورتان برسد.اجازه هستيا نه؟گفتم بگو بفرمائيد.
ديدم فرد موقر و محترمى وارد شد و سلام گفت و از شخص حقير جويا شدند.درپاسخ گفتم: بنده خودم هستم.ايشان گفتند:آية الله العظمى حائرى در قم به شما سلامداشتند و امانتى نيز داشتند،وظيفه داشتم كه به حضور شما برسانم.كيسهاى ازمسكوكات آن روز را بازگشود و گفت اين پول را آية الله حائرى فرستادهاند.گفتم چراخودشان مصرف ننمودند؟در صورتىكه مصارف ايشان خيلى بيشتر مىباشد.
مهمان تازه وارد در پاسخ گفت:من يكى از مقلدين حضرت آية الله حائرىهستم جهت اداى وجوه شرعى و پرداختسهم مبارك امام(ع)به محضر مبارك ايشانبه قم مشرف بودم.ايشان پرسيدند اهل كجا هستيد؟عرض كردم همدان و به تجارتفرش اشتغال دارم.از وضع زندگىام جويا شدند،گفتم بحمد لله وضع زندگىام نسبتاخوب و رضايتبخش مىباشد و وجوهى كه به خدمتحضرتعالى آوردهام از درآمدامسال مىباشد.آقا فرمودند به من بگوئيد با وجود آقاى معصومى در همدان چرا وجوهخود را به اينجا آوردهايد؟اگر خواستيد پاداش بيشترى داشته باشيد،دوباره به محلخود بازگرديد و اين وجوه را نيز به خدمت ايشان برسانيد.گفتم مگر در همدانمجتهدى وجود دارد؟من كه مقلد حضرتعالى هستم.فرموده بودند:آرى مگرنشنيدهاى كه آية الله آخوند ملا على معصومى تازگىها در همدان اقامت گزيدهاند؟شمابهتر است اين وجوه را به محضر ايشان ببريد.با اين عمل دو ثواب نمودهايد: نخستذمهات را برى نمودهاى،دوم اينكه به يك حوزه نو بنياد كمك مالى كردهاى تا پا بگيرد وراه بيفتد.از اين رو اينجانب طبق فرموده مرجع تقليدم به اينجا آمدهام تا امانت ايشان رابه شما برسانم.مرحوم آقاى آخوند مىفرمودند وجوه ارسالى ايشان قابل توجه بود وآن فرد يكى از تجار سرشناس بود و در بازار داستان را به همكاران خود بازگو نمودهبود.به خصوص بركتى كه از قلب پاك و نيت راستين آية الله حائرى سرچشمه گرفتهبود حوزه همدان را رفع نياز و بيمه و خودكفا نمود،به حدى كه تا امروز كه به اينمرحله رسيده است كه در ماه حدود پانصد هزار تومان پرداختى دارم،شكر خدا را كهلنگ و معطل شهريه آقايان طلاب نماندهام وعلتش نيتخير آن مرحوم بوده است.
چون آن تاجر حامل پيام،ظاهرا نامش حاج پستچى همدانى از تجار سرشناس همدانبود و در پاسخ افرادى كه در بازار همدان علتبرگرداندن وجوه را جويا شده بودند،وى نقل فرمايش مرحوم حاج شيخ عبد الكريم(اعلى الله مكانه الشريف)را نمودهبودند كه چرا با آن قرب مسافت و وجود آية الله آخوند ملا على،وجوه شرعى را به قمحمل نمودهاى؟و به اين طريق راه را بر ديگران روشن نموده و تجار و متدينين منطقه،وظيفه شرعى خود را در قبال اينحوزه جديد التاسيس شناخته و اين حوزه را به نحواحسن تامين و اداره مىكردند.
مقامات علمى:
مرحوم آخوند ملا على از نظر علمى فقيه جامع و رجالى متتبع و مفسر و متضلع بود.علاوه بر مقام فقهى و اصولى كم نظيرشان،با استفاده از حافظه قوى و نيرومندخويش در شناخت رجال حديث و آشنائى با معارف قرآن نيز مبرز بودند.هميشه درمباحث تاريخى و فلسفى و رجال،سخن نو و تازهاى داشتند كه بتواند مجلس بحث رادر اختيار خويش بگيرند.ايشان فرد بسيار پر مطالعه،پركار و زحمت كشى بودند.هر گاهبه منزل او وارد مىشدى،او را در حالى مىيافتى كه كتابى از تفسير يا رجال و فقه رامطالعه مىنمود.يكى از خصوصيات علمى آن مرد بزرگ در اين بود كه مطالب تازه رابراى افرادى كه به حضورش مىرسيدند بازگو مىنمود و از اين راه هم مطلب را درذهن خود تثبيت مىنمود و هم نفعى به مهمانشمىرساند.
گاهى به شوخى مىفرمودند:گمان نمىكنم در شهر همدان كسى به اندازه حقيرمطالعه داشته باشد،مگر پسرم حسين آقا كه بيشتر از من با كتاب سرو كار دارند(اشارهبه آقاى مهندس حسين معصومى،عضو هيات علمى دانشگاه صنعتى شريف).و گاهىبه حقير كه آن ايام بيشتر هم خدمت ايشان مىرسيدم به شوخى مىفرمودند:«فلانىاهل كتاب و مطالعه است و مىدانيد من هم اهل كتاب را پاك مىدانم.»به اين ترتيبعلاقه و تشويق خود را ازكتابخوانى و مطالعه و تحصيل دانش ابراز مىداشتند.
ويژگيهاى اخلاقى:
محاسن اخلاقى و ويژگيهاى كمالى ايشان فوق العاده فراوان بود و به جهتهمين خصوصيات بود كه در اندك مدت هم محبوب خاص و عام گرديد،به حدى كهاقليتهاى مذهبى شهر نيزاو را از صميم قلب دوست مىداشتند و با او در مسائل انسانىتشريك مساعى مىنمودند.
مقامات معنوى:
او زاهد واقعى به تمام معنى كلمه بود و اين زهد و بىاعتنائى به مال و جاه را ازمكتب انسانساز استادش مرحوم آية الله حائرى فرا گرفته بود او هرگز خود را اسير دنيا ننمود و همواره سعى داشت زندگى بسيار متعارف و معمولى را داشته باشد و از داقلمعيشتبرخوردار باشد و از تجمل و اعتبارات ظاهرى گريزان بود در اين بارهبىمناسبتنخواهد بود كه داستان واقعى زير را از زندگى آن عالم ربانى آورده باشيم.
عباى وصلهدار:
در مدرسه آخوند همدانى بودم،يك مرتبه چشمم به عباى پاره و شكافته شدهاستاد بزرگوارمآية الله آخوند همدانى افتاد كه قسمتشانه چپ آن خيلى شكافدار بود.
چند روز بود كه اين عبا را در دوش ايشان مىديدم.وقتى ايشان عازم منزل بودند،دمدر مدرسه دور از اغيار جسارتى نمودم و عرض كردم شانه عباى شما را چند روزىاست كه پاره مىبينم،اگر اجازه مىفرمائيد حقير از قم عباى تابستانى نو و خوبى برايتانتهيه نمايم؟آه عميقى كشيد و رو به سمتحقير فرمودند:آقاى عقيقى!همين عباىكذايى هم خيلى زياد است،مگر ما مىخواهيم چه بكنيم؟شما مىدانيد من درآمدشخصى ندارم.آنچه به دستم مىرسد وجوه شرعى و بيت المال است كه مال طلاب واهل علم مىباشد و حقير احتياط مىكنم كه در مصارف شخصى خودم خرج كنم آنمنزل مسكونى و زندگى را هم كه مىبينيد مال همسرم مىباشد و مربوط به حقير نيستو از بيت المال تهيه نشده است از اينرو اكتفا به اين نوع لباس راحتتر و سالمترمىباشد فردا حساب و كتابى در كار است ونمىتوان سهم امام(ع)را هر طور كه ميلكشيد خرج نمود...
مرحوم آخوند معصومى بسيار صميمى و خونگرم بود هر طلبهاى مىتوانستبدون ملاحظه و رادعى خواسته خود را با او در ميان نهد نسبتبه واردين از علماء وطلاب كه تابستانها به همدان مىآمدند،توجه خاصى داشت و در تامين آسايش آنان درحد توان تلاش و اقدام مىفرمود.به خود حقير چنين فرموده بود:«من حق استادى وتدريس خودم را حلال نمىكنم،اگر روزى شنيده باشم كه وارد همدان شدهاى و بهمسافرخانه يا اين طرف و آن طرف رفتهاى.هر وقت و در هر ساعت وارد شهر شدى،درب منزل من به روى شما باز استمبادا جز خانه يا مدرسه جاى ديگرى برويد.»
او هرگز از بيان فضيلت ديگران اباء و امتناع نداشت.هر وقت از قم وارد محضرايشان مىشديم، از حال يكايك مراجع عاليقدر تقليد وقت جويا مىشدند و عناوينمباحث درسى آنان را مىپرسيدند و موقع خداحافظى سلام و ادعيه خود را به يكايكآنان بر زبان مىآوردند و در غياب آنان،فضايل و مكارم اخلاقى آنان را كه در دورهجوانى و همدرسى با آنها انس گرفته بود به طلاب بيان مىكردند به اين ترتيب آنان رانسبتبه علما و مراجع موجود،خوشبين مىساختند.در يكى از اين مسافرتها،سلامى به حضرت امام(ره)داشتند و ايشان نيز پاسخىمرحمت فرمودند كه محضيادآورى تحت عنوان تبادل رمز بين دو هم رزم در اينجا مىآورم.
تبادل رمز بين دو همرزم:
در آغاز نهضت اسلامى،يعنى به سال 1341 ه.ش،درست آن روزهاى مطرحشدن لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى در دوران نخست وزيرى اسد الله علم،نوكرخانهزاد شاه و در طرح مصوبه وزيران،جمله سوگند به قرآن مجيد به سوگند به كتابآسمانى تبديل شده بود و هدف آن بود كه پارهاى از مكاتب سياسى و فرقههاى ضاله ومضله را نيز داخل كادر حكومتى و كليدى آن هم به صورت رسمى و قانونى بنمايند واز سوى ديگر با ممنوعيت قانونى انتخابات زنان كه در قانون اساسى مشروطيتتصريح به آن شده بود،مصوبه وزيران بدون شكل قانونى آن كه مىبايست اين تغيير ازطريق رفراندوم صورت گرفته باشد،تنها با تصويب وزيران،انتخاب شدن و انتخابكردن بانوان را مطرح ساخته بود.نظر روحانيت و علماى اعلام و مراجع عاليقدر قم وشهرستانها،اعتراض به اين هتك حرمت قانون اساسى و تفسير و تغييرهاى غير قانونىآن و از همه مهمتر خنثى كردن توطئه دخالت فرقههاى ضاله در اموركليدى كشور بود.
كه قيام شروع شد آنان اعتراضات خود را بوسيله نامه،تلگراف،بيانيه و سخنرانى و راهانداختن تظاهرات،به گوش دولت و ملت رساندند و پافشارى سختى روى اين دو!489 مسئله داشتند.خطبا و گويندگان مذهبى و نويسندگان حملات تند و كوبنده خود را برضد اين امر خلاف قانون و خلاف شرع اسلام اعلام مىداشتند.در تمام شهرستانها وقراء و قصبات، جنب و جوش عظيمى برپا شده بود،از آن نظر كه مردم حس مىكردنديك توطئه پنهانى و يك كودتاى خزنده زير زمينى در ارتباط با حذف مذهب در اموركشور جريان دارد.چون امارات و نشانههاى آن را كرارا ديده بودند.آنان نخستمىخواهند با از بين بردن قانون اساسى كه خونبهاى دهها و صدها تن از غيور مردانميهن خواه مسلمان بود به صورت رسمىو عملى منويات خود را عملى سازند.
آن روز حركت متقابل روحانيتبسيار چشمگير و كوبنده و آگاهانه بود.به حدىكه پس از دو ماه مبارزه و تلاش،در پايان كار،دولتخود را مجبور ديد كه مصوبهخويش را لغو،و اعلام دارد كه هيئت دولت تصويب نمود كه مصوبه مطرح شده درمورد انجمنهاى ايالتى و ولايتى،لغو وخارج از محدوده قانون مىباشد.و هيچ نوعترتيب اثر داده نخواهد شد.
در اين گير و دار سياسى و بحبوحه مذهبى و مردمى،همگان ابراز تنفر و انزجارتمام داشتند و مىكوشيدند كه با اين پيش آمد ناگوار مبارزه و مخالفت داشته باشند.تماممراجع عاليقدر و روحانيون عاليمقام پيشاپيش مردم بودند،ولى موضعگيرىها واعلاميهها و تلگرافهاى حضرت آية الله العظمى خمينى(ره)حال و هواى ديگر ورنگ و جلاى خاص خويشتن را داشت.بيانات كوبنده ايشان در سر جلسه درس وتلگرافهائى كه بين ايشان و دولت رد و بدل مىشد،بالاخره تلگرافى كه به شاه مخابرهنمودند،همه و همه گوياى اين حقيقتبود كه ايشان با چه عزم و اراده و با چه صلابتو شجاعتى قدم به ميدان نهادهاند و چگونه پافشارى جدى دارند،به حدى كه دولتوقت پس از پاسخ نخستين به تلگراف ايشان،از جواب دادن به ديگر تلگرافهاىمعظمله طفره رفت،در حاليكه به ديگر تلگرافها جواب مىداد و ارشاد عوام الناسوتودهها را وظيفه آنان تعيين مىنمود و از اين قبيل تحقيرها و تمسخرها...
مجموع گفتگوها و تلگرافها،هر كدام بحث مفصل و مقوله بسيار وسيعى را مىطلبد كه در تاريخ مبارزات روحانيت،به ويژه در كتاب«نهضت دو ماهه روحانيت»،تاليف آقاى على دوانى منعكس مىباشد و طبعا خوانندگان نكتهسنج،مرور و عبورىهر چند به اجمال،بر حوادثآن روزها داشته و دارند.
در آن ايام بحرانى و در آن هنگامه تبليغات طرفين كه بذرهاى انقلاب اسلامىامروزين بر سرزمين دلها پاشيده مىشد،در آن روزهاى سرنوشتساز كه تموجگردبادهاى شديد و غليظ سياسى اوج گرفته بود،ما طلاب مبتدى و تازهكار به عنوانتبليغ و منبر يا صحيحتر جهت تمرين منبر و سخن،به همدان يا اطراف آن شهر قديمىو باستانى مىرفتيم و از محبتها و عواطف مردم نجيب آن سامان بهرهمند مىشديم وشايد يكى از دلايل عمده روى آوردن طلاب و اهل علم به آن شهر،حضور شخصآية الله العظمى آخوند ملا على معصومى و اقامت آن بزرگوار در آن شهر بود.چونايشان طلاب مهمان را بيش از حد مورد مهر و محبت و عنايت پدرانه خود قرارمىدادند و در مواقع گرفتارى به كمكشان مىشتافتند و راهگشاى بنبستهاى آنانبودند.
در يكى از همين سفرهاى تبليغى وقتى از همدان باز مىگشتم،حضرت آية اللهآخوند مطابق سليقه هميشگى و اخلاقى خود فرمودند:وقتى به قم رسيدى،از قولاينجانب به همه آقايان علماء و مراجع بزرگوار،فردا بفرد سلام مىرسانيد و هنگاميكهبا آية الله حاج آقا روح الله خمينى(سلمه الله تعالى)ديدار داشتى،جملهاى هم بهشوخى از قول اينجانب به ايشان برسانو آن جمله اين استبگو كه ملا على گفت:
«ابوذر!كمى آرام و قدرى يواشتر!»همين و بس.
از همدان برگشتم،سرما و برف شديد زمستانى آن را پشتسر نهادم،به حوزهعلميه قم رسيدم.هواى قم نيز سرد بود،ولى بازار اعلاميهها و تلگرافها و سخنرانيهاگرم و گرمتر و شدت اين گرما در حول و حوش كانون انقلاب و حركت و موتورفعاليتها و جوششهاى انقلابى داغتر و آتشبارتر از هر جاى ديگر كشور بود.آية اللهالعظمى حاج آقا روح الله خمينى در مسجد اعظم،طرف صبح درس فقه مىفرمودند. ظاهرا بحثبيع و معاطاة و مكاسب بود.جلسه مملو از شيفتگان معارف اسلامى،شايدبيشتر از هزار نفر در درس مىنشستند.پس از يك ساعت تدريس،سپس قرائتحمدو سوره به روح آية الله بروجردى كه قبرش در راهرو مسجد اعظم، قرار دارد،نعلينخود را مىپوشيدند و نوعا پياده و تنها راه مىافتادند و گاهى هم سوار تاكسى. دم دربمسجد در كنار مقبره آية الله بروجردى،خواستم پيام آية الله همدانى را رسانده باشم.
چون تا دم درب،مراجعات و رفع اشكالات درسى و توضيحات لازم فقهى ادامهداشت.ايشانپس از رفع اشكالات،با طمانينه و آرامش به طرف درب حركت مىكردند.
و مشغول قرائتحمد و سوره مىشدند.سپس راه مىافتادند.هنگام قرائتحمد وسوره بود. جلو رفتم و سلام عرض نموده و گفتم:من از همدان مىآيم،حضرت آية اللهآخوند ملا على، سلام شفاهى به حضرت عالى داشتند و به اينجانب ماموريت دادند كهپيام كوتاه او را نيزشخصا به محضر حضرت عالى برسانم.
فرمودند:چه پيامى؟
گفتم:فرمودند وقتى خدمت آقا رسيدى سلام مرا مىرسانى،به ايشان بگوئى:
«ملا على گفت:ابوذر كمى آرام!»ايشان پرسيدند:آقاى آخوند حالشان خوب بود؟
عرض كردم:الحمد لله.فرمودند:شما باز به همدان باز مىگرديد؟گفتم:آرى،ولى چندماه ديگر در ماه رمضان.فرمودند:هر وقتبه خدمتشان رسيدى،ضمن ابلاغ سلام،ازقول اينجانببه محضر ايشان مىرسانى كه فلانى مىگفتند:
«سلمان!كمى حركت، كمى قدم به پيش!»همين و بس.
اين دو جمله پر معنا و پرمحتوا،از دو شخصيتروحانى و بزرگوار آن روز،به صورت رمزى تبادل پيدا كرد.هنگام بازگشتبه همدان،متن پيام را به محضر آية الله آخوند رساندم.ايشانتبسم كردند و بس و چيزىنفرمودند.
ولى حالا در تجزيه و تحليل آن،پى مىبريم كه محتواى تاريخ شيعه را در درونخود و در بطن همين چند كلمه كوتاه و رسا جا دادهاند كه بيانگر قرنها زندگى و تلاشو مجاهده مسلمينمىباشد.روح بزرگوار هر دو شاد و قرين رحمتباد
پايگاه روحانيت غرب كشور:
حضرت استاد آية الله العظمى آخوند ملا على معصومى همدانى،حقيقتا و بدوناغراق و مبالغه،يكى از برجستگان جهان دانش و فضيلتبودند كه سيماى ايشان،سيماى صالحان و رفتار و كردارشان،رفتار اصحاب رسول الله(ص)بود.ايشان مظهركامل فردى بودند كه به مصداق«من يذكركم الله رؤيته»ديدار و ملاقاتش انسان را بهعالم معنى و عرفان و مظاهر الهى مىكشاند و به سهولت و راحتى فرد را در عوالم معادو آخرت سير مىدهد و به ترك دنيا وجلب مسائل بازدارنده آخرت جذب مىنمايد.
ايشان از شاگردان برجسته مؤسس حوزه علميه قم،مرحوم آية الله العظمى حاجشيخ عبد الكريم حائرى يزدى بودند.از نظر علم و دانش همپايه و همرديف ديگرمراجع عظام و آيات معروف حوزه علميه قم و نجف و هم بحث و هم درس با اغلبآنان بودند و گاهى برخى از بزرگان او را از نظر حضور ذهن و داشتن حافظه نيرومند وقوى به ديگر معاصران خود ترجيح مىدادند و تقليد او را توصيه مىنمودند.گرچهخود آن عالم ربانى و فقيه صمدانى به طور قطع و جزم دور از اين گونه مسائل و زمينهسازيهاى ظاهرى بودند،و بيزار و فرارى از كسب هر نوع مقام و هر نوع منصب و عنوانبودند.ايشان مرتب اين سروش الهى و اين سرودغيبى را سر ميدادند:
تلك الدارالآخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لا فسادا
(اين سراى آخرت رابراى كسانى آماده ساختهايم كه در اين دنيا برترى جوئى و مفسدهانگيزى نداشته باشند.)
او مطرح ساختن خويش را حتى در عالم والاى مرجعيت و شاخص دستگيرى كردن ازايتام آل محمد(ص)را نوعى برترى جويى و برتر انديشى مىانگاشتند و بارهامىفرمودند:«به هر كدام از اين رسالههاى علميه موجود كه پخش و انتشار يافتهاندعمل كنيد،مبرء از تكليف و مسقط ذمه است و نيازى به چاپ رساله ديگر نيست»وهر چه علاقمندان و مقلدين فراوان او در منطقه غرب اصرار داشتند كه رسالهاش را بهچاپ برسانند،او مانع مىگشتند و مىفرمودند:«نيازى به صرف بيت المال و خرج سهمامام(عج)را در اين مورد نمىبينم.من مسائل جديدى ندارم كه در اين رسالهها نيامده باشد.فقط در چند مسئله با مراجعمعاصر(سلمهم الله تعالى)اختلاف نظر دارم.
خواستاران آن مسائل،آنها را مىتوانند شفاها بپرسند و جواب بگيرند.»(از مسائل موردنظر او، پاك بودن اهل كتاب و كافى بودن غسل جمعه از وضو و چند مسئله ديگر بود)،و تا آخر هماجازه چاپ رساله ندادند.
عشق به استاد:
نمىدانم در وجود ذى جود مرحوم آية الله العظمى حائرى چه خاصيت ويژه وچه اكسير حياتى و نشاط معنوى نهفته بود كه اغلب معتكفان حلقه درسش را عاشقواله و سودائى خويش نموده است نوع فارغ التحصيلان مكتب درسى او دائم در ذكرخير او و هميشه بازگو كننده ثناء جميل او بودهاند،بويژه استاد بزرگوار مرحوم آية اللهالعظمى آخوند ملا علىهمدانى(قدس سره الشريف).
درست است كه علاقه به استاد،يك نوع علاقه به فطرت و عشق به كمال وجمال خدادادى و فطرى مىباشد كه همگان در درون خويش در راستاى كمالجويىچنين علاقهاى را دارند، ولى اين عشق و علاقه درونى در وجود شاگردان وتربيتيافتگان مكتب او مبدل به عشق شور انگيز و سوز درونى گشته بود كه هميشهشعله سر مىكشيد و از درون به فرياد و تحسين وامىداشت.آنان همگى از استاد بحثمىكردند و جلسهاى نبود،مگر آنكه ذكر خير او را تكيه كلام خود قرار داده باشند وطبق علاقه خاص و منحصر به فرد خودشان،ياد و ذكر خيرى ازاستاد عاليمقامخويش،مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى داشته باشند.
ايشان در ايام متبركه رمضان منبرى نمىرفتند،مگر آنكه با تصريح يا با استفاده وكنايه، فضيلتى از فضائل اخلاقى او را بيان كنند.جلسه درسى پيش نمىآمد،مگر آنكهبه ياد استاد، كلامى،بيانى،خاطرهاى را بيان كنند.او نه تنها عاشق استاد،بلكه عاشقمنسوبين و وابستگان و اولاد و فرزندان رشيد استادشان نيز بودند.فرزند بزرگوارشانآقاى مهندس حسين معصومى نقل مىنمودند:گاهى از تابستانها اتفاق مىافتاد كهمرحوم آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى(اعلى الله مقامه الشريف)يا حجة الاسلامو المسلمين آقاى حاج مهدى حائرى، يادگارهاى ارزنده حاج شيخ به همدان يا درهمراد بيك مىآمدند و مهمان ما مىشدند.بارها ديده بودم پدرم با آن همه سن و سال و باآن همه عظمت و وقار،كه هزاران نفر دست او را مىبوسيدند و توتياى چشم خودمىنمودند،از سر تواضع و علاقه به استاد و مراد خويش و به ياد آن عزيز از دست رفته،به دست نور ديدههاى آن مرحوم بوسه مىزدند و به اين ترتيب در قبال مقام استادتواضع و فروتنى و حق شناسى خود را اعلام مىداشتند.وقتى در غياب آنان از آقامىپرسيدم،در پاسخ مىفرمودند:من عطر استاد را از فرزندان استادم استشماممىنمايم و به خاطر استادم از دستيادگارهاى او بوسه برمىدارم.اين يك امر عجيبدر زندگى آن مرد پرهيزگار بود.بارها مىفرمود مرحوم حاج شيخ همانند پدر دلسوز ازما طلاب مراقبت مىنمود.او فريفته دنيا و مقام و منصب نبود و انسان متواضع و خاكىو فروتنى بود.مثلا گاهى پيش مىآمد كه آن مرحوم عرقچين در سر براى خريد نانسنگك به نانوايى محل مىرفت و در صف نانوايى مىايستاد و به نوبت نان خود رامىگرفت،با آنكه خادم و علاقمند فراوان داشت.آرى اينچنين بود كه در قلب مردمجا داشت،و اينگونه مىزيستند مردان خدا و سالكانالى الله.
عبادت و تهجد:
مرحوم آية الله آخوند معصومى،مرد خدا،اهل دعا،حليف خلوت و جليستهجد و انيس جلوت بود او اين سير و سلوك باطنى و عرفانى را از استاد بزرگوارشمرحوم عارف ربانى و سالك صمدانى،آقاى حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزىفرا گرفته بود.استادى كه هميشه به اوارادت مىورزيد و ذكر جميلش،هميشه بر سرزبانش بود.
گرچه اين مقوله از زندگى او شهره آفاق و ورد زبان مردم متدين همدان و منقطهغرب كشور مىباشد،در عين حال بىمناسبت نيست موردى را كه خود شاهد و ناظرآن بودهام-به اصطلاح،درايت است و نه روايت،رؤيت است نه حكايت-جهتشماخواننده عزيز تعريف نمايمتا هم تكرار معنويت و يادآور ذكر محبوب،و هم يادواقعهاى از زندگى آن بزرگ بوده باشد.
در يكى از تابستانهاى سال43 يا 44 ه.ش بود كه در همدان بودم،ظهر روزپنجشنبه استاد بزرگوار موقع مراجعتبه منزل فرمودند:عصر ساعت3 و 4،جهتافتتاح مسجد نو بنياد كبوتر آهنگ ما را دعوت كردهاند و وسيله هم مىآورند،شما هماگر علاقه داشته باشيد يكى ديگر ازشهرهاى ما را ببينيد،مىتوانيد همراه ما باشيد.
اينجانب كه حضور در محضر آن عالم ربانى را بسيار دوست مىداشتم و از خداوندمتعال چنين فرصتى را مىطلبيدم،منتظر ماندم.ساعت موعود،تعدادى اتومبيل كرايهدم در مدرسه آماده شد و حضرت آية الله نيز تشريف آوردند و جمعى از شاگردان،ياران و اصحاب او، مانند حجج اسلام:مرحوم آقاى شيخ على انصارى و شيخ رضاانصارى و دكتر مقصودى و شيخ احمد مروج و سجادى و...نيز حضور پيدا كردند،كهمجموعا متشكل از 15 و16 نفر بوديم،به اتفاق راه افتاديم.اهالى متدين كبوتر آهنگ،مشتاق زيارت آقا،تا چند كيلومترى شهر همدان به استقبال شتافته بودند تا ايشان را باتجليل و تكريم هر چه با شكوهتر به شهر خود وارد سازند.مردم روى كاميونها ووانتبارها و اتوبوسها به انتظار ايستاده بودند و با سلام و صلوات و پخش قرآن ازبلندگوهاى نصب شده بر اتوبوسها به استقبال آمده بودند.آنان پشتسر جمع ما راهافتادند،ولى در نزديكىهاى كبوتر آهنگ غوغا و هلهله عجيبى بود.اگر اغراق نباشدتمام مردم شهر بيرون آمده بودند.مسجد نو بنياد در اوايل دروازه شهر قرار داشت.آيةالله و ياران حدود ساعت 5 وارد مسجد شدند.يكى از وعاظ معروف همراه،به منبرتشريف بردند و از احساسات گرم مردم و از زحمات و مساعى بانيان مسجد تقدير وتشكر شايسته به عمل آوردند و نماز مغرب و عشا را پشتسر آية الله آخوند به اتفاقمردم ميزبان و خون گرم،باشكوه خاص برگزار نموديم تا اينكه ما را به منزل يكى ازمحترمين شهر راهنمايى كردند كه جمعى از علما و اخيار و اعيان شهر نيز در آن منزلبا شكوه دعوت داشتند.در هواى مناسب و لطيف تابستانى همدان در فضاى آكنده ازصفا و معنويت،تدارك خوبى ديده بودند و سفره را در ايوان پهن كرده بودند.جمعى ازاعيان شهر حاضر بودند.شام صرف شد و شكر خدا و دعا به عمل آمد.مردم مشتاقشهر به آسانى محضر آية الله آخوند را ترك نمىكردند.به هر ترتيب بود،با تاخيرفراوان موقع استراحت فرا رسيد.حدود 20 و 25 رختخواب در همان محل شتبامپهن كردند.كم سنترين فرد گروه،حقير پر تقصير بود كه بىرختخواب ماندم، ناچارآخرين رختخواب را به زور نزديك رختخواب استاد جا دادند،ولى با توجه به طىمسافت و فشارى كه در موقع استقبال وارد آورده بودند و با توجه به صرف غذاهاىطبيعى محلى و صرف دوغ و ماست دهاتى خوشمزه و تازه،و با توجه به هواى لطيفو دلنواز كبوتر آهنگ، وقتى دوستان سر به بالين بردند،از خروپف برخى و ناله و زارىبرخى ديگر و از خواب اصحاب كهف جمعى مشخص بود كه نماز صبح جمعى موردتهديد قضا و فوت قرار خواهد گرفت. شايد اگر دعاها و تهجد حضرت استاد نبود،حقير نيز يكى از آن نخستينها بود كه نمازشقضا مىشد.
حدود ساعت3 نصف شب بود كه زمزمههاى عارفانه و دعاهاى آرامبخش ودلنواز حضرت استاد مرا از خواب بيدار نمود.ديدم ايشان در كنار رختخواب خود روبه قبله نشستهاند ومشغول دعا و ذكر مىباشند.تا بيدار شدم فرمودند:آقاى عقيقى!
خوب شد بيدار شدى،مىخواستم ظرف آبى را فراهم كنى تا وضو بسازم.پائين رفتنمن در تاريكى مشكل است و اگر چراغ روشن شود رفقا بيدار مىشوند.فورا به حياطپائين آمدم و آفتابه را از تلمبه چاه پر ساختم و به پشتبام رساندم استاد وضو ساختند ومشغول نماز شب شدند.با خضوع و خشوع و طمانينه كامل راز و نياز را ادامه دادند و تانزديكىهاى صبح مشغول نماز و دعا بودند.زمزمههاى روحبخش العفو،العفو او هنوزهم در گوشها موج مىزند و تسلى دهنده جان است.صبح شد،پيش از نماز واجب آن،دو ركعت نافلهاش را انجام دادند، سپس به آرامى اذان و اقامه گفتند و نماز صبح راشروع نمودند.حقير نيز اقتدا كردم و چند نفرى هم از جمع ياران بيدار شدند و خود رابه نماز جماعت رساندند پس از انجام نماز و اداى تعقيبات به رختخواب رفتيم واستراحتبه اصطلاح خواب قيلوله.دم طلوع آفتاب ديدم صداى يكى ازخواب ماندگان از اصحاب آقا بلند شده است:حضرت آية الله!حضرت آية الله!زودباش آفتاب دارد مىزند...زود باش نماز قضا نشود!...
گفتم:اى غافل!خودت را بيدار كن!زاهد شب و شير روز و مرد تهجد و عبادتساعتها است كهبيدار و هوشيار است.
اين قصه را تعريف نمودم،يك مورد بسيار جزيى از آن همه تهجدها و راز ونيازهاى آن عالم ربانى و فقيه صمدانى بود كه نگارنده ناظر و شاهد آن بود.خداوندمتعال قبرش را پرنور وروانش را شاد و روح پرفتوحش را دعاگوى ما نيز قرار دهد!
تاثير سخن:
او در صدر منبر و خطابه،همانند منابر مرحوم حاج شيخ جعفر شوشترى ازجذبه خاصى برخوردار بود و مستمع را تحت تاثير بيانات سبحانى خود قرار مىداد.اودر ايام ماه رمضان در مسجدى كه در جوار منزل وى و نزديكىهاى مقبره بابا طاهر درهمدان قرار داشت،اغلب از نهج البلاغه سخن مىگفت.وقتى خطبه همام را با آن لحنسوزان و بيان شافى از عمق دل بيان مىداشت،هم خود در بالاى منبر گريان بود و همصداى شيون حضار از پاى منبر به آسمان بلند مىشد.مسجد يكسره ناله بود و زارى وسوز و گداز و نوعا منبر ايشان يك ساعت و نيم يا دو ساعتبدون ايجاد خستگى بهدرازا مىكشيد.مسجد او مالامال از جمعيتبود.گاهى جهت تهيه جا،چند ساعتجلوتر راه مىافتادند.در ايام ماه رمضان،فروش جا يك امر معمولى در مسجد بود،وتعدادى هم مستمع ثابت و هميشگى بودند كه جانمازهاى پهن شده آنان نشانى ازتحجير تلقى مىشد.مكبر نمازش،داماد بزرگوارش آقاى حاج حسين آقاى خياطبودكه در تقوى و زهد و عبادت،نمونه بود.
طبع شعر:
مرحوم آخوند معصومى علاوه بر فقاهت و اجتهاد،داراى طبع شعر و ذوقخاصى بود و در مناسبتها از شعر و عرفان،سخن به ميان مىآورد و گاهى تك بيتىها راچاشنى سخن خود مىنمود.او سرودههائى دارد كه با تخلص«فنا»انشاء مىنمود.ازنمونه اشعار او بنا به نقل حضرتآقاى صابرى همدانى(دام عزه العالى)شعر معروف«دل»باشد كه مىگويد:
به خرابات روم بهر پرستارى دل به بر پير برم شكوه ز بيمارى دل اشك من سرخ رخم زرد شد و موى سفيد چه كنم چاره چه سازم ز سيه كارى دل؟ خواب هرگز نكند آنكه دلش بيدار است ما نكرديم شبى صبح،ز بيدارى دل اى«فنا»چاره دردت نتوان كرد مگراشك خونين و دعاى سحر و زارى دل
بارها اين شعر را زمزمه مىكرد:
به ذرهگر نظر لطف بوتراب كندبه آسمان رود و كار كبرياى كند
يا:
اولماز اولا گول تيكان،تيكان گولگر ايستسن آغلا،ايستسن گول
(يعنى ممكن نيست گلى خار،يا خارى گل شود.اگر خواهى خنده نما،ياخواهى گريه كن.)
حاضر جوابى و بديههگويى:
ايشان در محاورات از حضور ذهن و بديههگويى خاصى برخوردار بودند.
روزى در حضور شادروان علامه امينى كه مهمان شهر همدان بوده است،يكى از!449 روحانيون سرشناس آن شهر لب به شكوه مىگشايد كه در اين شهر چه كارهاى مفيد وعام المنفعهاى را به نفع مردم انجام دادهام،ولى مردم همدان به سراغ آخوند ملا علىرفتهاند ومرا تنها گذاشتهاند.
مرحوم آخوند بالبداهة،در آن محضر لب به سخن گشوده و مىگويد:«آرى!
فلانى راست مىگويد.مردم ايران نوعا بىوفا هستند و قدر زحمات را پاس نمىدارند.
كشور ايران را عمر خليفه ثانى فتح نمود،ولى مردم او را رها نموده و دور على(ع)راگرفتند!»اين سخن،با توجه به نام او كه«على»بود،داراى كنايه و تشبيه لطيف و ظريفىمىباشد.
خصوصيت مجلس او:
از خصوصيات مجلس او اين بود كه شنوندگان را متحول مىنمود و مستمع را بهياد خدا مىانداخت.به قول آقاى ذكائى،تا در حوزه جاذبه شخصيت ايشان بودى،يادخدا بودى.اينكه مىگويند نشستن نزد عالم و نگاه كردن به چهره او ثواب دارد،ازهمين لحاظ است كهچيزهايى هست چشيدنى و ديدنى،نه گفتنى و نوشتنى.
ملخص كلام آنكه در مورد آية الله آقاى آخوند جملهاى است كه يكى ازهمشهريان فاضل و مونس او،ذكائى مىنويسد:«آية الله آقاى آخوند ملا على همدانى،مردمىترين،خاكىترين، بىتكلفترين مرجعى بود كه مىشود تصور كرد.درخانهاش به روى همه باز بود واقعا مظهرىاز لا يشغله شان عن شان بود.او مردىآزادمنش بود.»
آية الله شبيرى مىنويسد:«مرحوم آخوند ملا على،جامع،متواضع و كم نظير بود.
هيچگاه به خاطر مقام خواهى و رياستطلبى با رقبايش در نيفتاد و حتى از آنان به نيكىواحترام خاصى ياد مىكرد.»
ايشان قبل از استخاره نوعا اين دعا را مىخواند:«بسم الله الرحمن الرحيم.اللهم!500 انى اسئلك بحق فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها و السر المستودع فيها،اسئلك ان تصلى علىمحمد وآل محمد.اللهم صل على محمد و آل محمد و اجعل لى خيرا.»
اساتيد او:
او از محضر جمع كثيرى از بزرگان كسب علم و دانش نموده است كه اسامى برخى ازآنان بهاين ترتيب ميباشد.
1-آية الله ميرزا عبد الرزاق محدث حائرى
2-آية الله شيخ على گنبدى(4 سال در همدان)
3-آية الله شيخ على دامغانى
4-آية الله حاج ميرزا محمود آقا مدرس كهكى معروف به رضوان(5 سال درتهران)
5-آية الله حكيم آخوند ملا محمد هيدجى(معقول و فلسفه در تهران)
6-آية الله شيخ عبد النبى نورى
7-آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى(اخلاق و عرفان)
8-آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى(به مدت 10 سال،اصول و فقه)
بيشترين بهره علمى را در معقول از حكيم هيدجى و در منقول از محضر شريفاستاد اخيرالذكر داشته است.
جمعى از شاگردان او:
از محضر او جمع كثيرى از پويندگان معارف اسلامى بهره جستهاند و تدريسايشان از سال 1340 ه.ق تا اواخر عمر كه سال 1398 بوده باشد ادامه يافته استيعنىدرستبه مدت 58 سال مدام در حال تدريس و پرورش طالبان علم بودهاند.تدريسايشان در اواخر مختص تفسير،فقهو اصول بود و از جمع شاگردان فراوان ايشانمىتوان:
1-آية الله حاج سيد محمود طالقانى(ابوذر زمان)
2-آية الله شهيد دكتر محمد مفتح(پايهگذار وحدت حوزه و دانشگاه)
3-آية الله حاج شيخ حسين نورى همدانى(مؤلف كتب اسلامى فراوان و ازمدرسين عاليقدرحوزه علميه قم)
4-حجة الاسلام و المسلمين و حاج ميرزا حسن نورى(از وعاظ محترم قم)
5-آية الله مرحوم حاج شيخ على اوسطى(از مدرسين)
6-آية الله حاج سيد احمد خسروشاهى تبريزى(از آيات و مجتهدين تبريز)
7-آية الله آقاى حاج شيخ محمد حسين بهارى(از آيات و مجتهدين همدان)
8-آية الله حاج شيخ على انصارى(امام جماعت همدان)
9-حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا رضا انصارى(امام جماعت و عالمبزرگوار همدان)
10-حجة الاسلام و المسلمين آقاى سيد باقر سجادى(امام جماعت همدان)
11-حجة الاسلام و المسلمين آقاى حسين احمد مروج(يكى از وعاظ وگويندگان همدان)
12-آية الله حاج شيخ احمد صابرى(مؤلف كتاب ولاية الفقيه و الحج.يكى ازمدرسين عاليقدرحوزه قم)
13-آية الله حاج سيد صادق شريعتمدارى تبريزى(يكى از آيات و حججشهر رى)
14-حجة الاسلام و المسلمين آقاى شيخ احمد رحمانى واعظ همدانى(مقيمتهران،از وعاظشهر تهران)
15-حجة الاسلام و المسلمين آية الله سيد مصطفى هاشمى(از آيات و حججهمدان)
16-آية الله شيخ محمد على دامغانى(از آيات و حجج همدان)
17-حجة الاسلام و المسلمين شيخ حسن جوركانى(از آيات و حجج همدان)
18-حجة الاسلام و المسلمين شيخ شهاب الدين ملايرى(از آيات و حججملاير)
19-حجة الاسلام و المسلمين شيخ نوح معروف به عرب(از مدرسين عاليقدرهمدان)
20-حجة الاسلام و المسلمين شيخ على اصغر باقرى همدانى(از مدرسينهمدان)
21-عبد الرحيم عقيقى بخشايشى(مؤلف ناچيز كتاب و كوچكترين همه آنبزرگان)
آثار و تاليفات:
با توجه به اشتغالات فراوان مرجعيت و گرفتاريهاى وقتگير آن،كه مجال تاليفو تصنيف را سلب مىنمود در عين حال ايشان در ايام فراغتبه تاليف و تحقيق نيزپرداختهاند كه اينتاليفات را مىتوان نام برد كه متاسفانه هيچكدام به حليه طبع آراستهنشدهاند.
1-رساله در اجتهاد و تقليد.
2-رساله در حالات صحابى معروف ابو بصير.
3-رساله در لباس مشكوك.
4-رساله در قاعده لا ضرر و لا ضرار.
5-رساله در عصير عنبى و زبيبى و ثمرى.
6-رساله در كلام نفسى.
7-رساله در اطراف احوال اصحاب اجماع.
8-رساله در اسرار الصلوة.
9-رساله در اربعين حديثا.
10-رساله در حبط و تكفير.
11-رساله در بيان«عده»كافى.
12-حاشيه بر رساله انيس النجاة.
13-حاشيه بر العروة الوثقى سيد يزدى.
14-تقريرات فقه و اصول آية الله حائرى.
15-ديوان اشعار و سرودهها. (1)
خدمات اجتماعى و فرهنگى:
آثار فرهنگى و اجتماعى متعددى از آن عالم ربانى به يادگار مانده است كه بهچند نمونه از آنباقيات صالحات اشاره مىكنيم:
1-تربيتشاگردان:خدمات تعليمى و تدريسى ايشان در خور نگرش و توجهمىباشد ايشان در طول نيم قرن از عمر تدريسى خويش،دهها نفر از پژوهندگانمعارف الهيه را تعليم و تربيت داد.شاگردان و اخلاف علمى و تربيتى آن بزرگمرد الهى،يكى از آثار ماندگار آن مرجع عاليقدرمىباشند كه اسامى جمعى از آنان در بخششاگردان گذشت.
2-تاسيس حوزه همدان:ايشان در پايهگذارى حوزه علميه همدان و راهاندازىآن و تاسيسكتابخانه وابسته آن به استادش مرحوم آية الله حائرى تاسى نموده و گامجاى گام ايشان نهاد.
3-تعمير مدرسه مخروبه آخوند:ايشان از نخستين روزهاى ورود به همدان،بهتعمير و مرمت مدرسه مخروبه آخوند ملا محمد حسن بن حسين مختارى متخلص به«مجرم»همدانى(متوفى 1275 ه.ق)صاحب«مصائب العلماء»(خطى موجود دركتابخانه غرب همدان)همت گمارد و آن را در سالهاى 1321 تا1323(ه.ش)بازسازى نمود و به نام خود بانى اصلى مدرسه،«آخوند»اشتهار يافت.ازدياد طلاب وتوسعه و گسترش حوزه همدان ايجاب نمود كه برخى از همسايگان نيكوكار مدرسه،مانند مرحوم حاج جواد كرمانشاهى را وادارد كه حياط وسيعى را به مدرسه واگزارد كهدر آن حياط اهدايى،ساختمان حجرهها و رواق وسيعكتابخانه غرب همدان پىريزىگرديد.
4-تاسيس كتابخانه غرب:در كنار توسعه و مرمت مدرسه آخوند،در سال1332 ه.ش اقدام به احداث كتابخانه مجهز و وسيعى نمودند كه هم اكنون يكى ازاعتبارات منطقه غرب به شمار مىآيد و حقير تفصيلا در كتاب«زير بناى تمدن و علوماسلامى»شرح آن را آوردهام،و اجمال مساله آن است كه يكى از ياران جوان و اهلذوق آية الله آخوند،به نام حاج ميرزا على صفر ذكاوتى قراگوزلو(متوفى 1331 ه.ش)متخلص به«زمزم»،از وضع اسفبار كتابخانه عارف شهير و عالم حكيم ميرزا محمدجعفر كبوتر آهنگى(مجذوب عليشاه همدانى،1171-1239 ه.ق) آگاهى و نگرانىداشت،چون خود را از متوليان آن كتابخانه بود.در وقفنامه كتابخانه مجذوب آمده بودكه مجتهد زمان در همدان مىتواند اعمال اشراف و نظارت بر آن بنمايد.به اشارتآقاى آخوند(ره)،شادروان ذكاوتى همتى شگرف نمود و بازمانده آن كتابخانه پيشين4000 جلدى را كه در آن زمان يك گارى ورق بيش از آن نمانده بود،از بويوكشابادكبوتر آهنگ به حوزه علميه آخوند انتقال داد و با كار طاقتفرساى فنى و كتابشناسانه،ازآن مورقات 400 نسخه خطى نفيس بازسازى كرد كه اينك در فهرست كتابخانه مزبورشناخته شده است و همان پايه و مايه كتابخانهاى گرديد كه اينك با افزايش كتابهاىچاپى و خطى ديگر و با اهداى مجموعات برخى از معاريف همدان،از جمله 2000جلد اهدايى خود آية الله آخوند همدانى و مراجع دانشگاهى و جز آنها،امروز در حدود15000 جلد كتاب چاپى به زبانهاى عربى،فارسى،انگليسى،و غيره دارد و به مثابهبزرگترين و معتبرترين كتابخانه حوزهعمليه همدان شناخته شده و از مصاديق بارز«انآثارنا تدل علينا»مىباشد.
گفتارى از كتاب زير بناى تمدن و علوم اسلامى اينجانب كه در سال 1342 شپس از بازديد از آن كتابخانه نوشته شده است:!505«اين كتابخانه در سه طبقه با بهترين لوازم بنا در وسط صحن مدرسه واقع شدهاست و بناى آن در سالهاى 1338 و1339 ه.ش به اتمام رسيده و در رده كتابخانههاىبزرگ روز تنظيم و تاسيس گرديده است و هم اكنون 14000 جلد كتاب نفيس دررشتههاى مختلف دارد كه از نفيسترين كتابهاى آن،رسالههاى فلسفى ابو على سينا وفارابى به خط خودشان مىباشد.آقاى دكتر جواد مقصودى،فهرست جامعى بر ايننفايسنگاشتهاند.» (2)
5-ايجاد و راه اندازى مجله ماهانه پيك اسلام:يكى ديگر از خدمات ارزشمندو فرهنگى آن بزرگ مرجع تقليد،تاسيس و راه اندازى مجله علمى و اسلامى پربار«پيك اسلام»بود كه به مثابه ارگان حوزه علميه و كتابخانه غرب همدان به سرپرستىايشان و زير نظر هيئت تحريريه و با تلاش و كوشش مدير محترم كتابخانه آقاى دكترجواد مقصودى تاسيس و انتشار مىيافت. اين مجله كه به سبك مجله ماهانه مكتباسلام حوزه علميه قم بود،از دى ماه 1341 تا دى ماه 1342 استمرار و انتشار يافت ومجموعا شش شماره از آن منتشر گرديد.حقير در آن مجله وزين چند مقاله داشت كهيكى از آنها ترجمه وصيتنامه علامه حلى(ره)به فرزندش فخر المحققين و ديگرىترجمه مقاله شيخ محمود شلتوت در مورد به رسميتشناختن مذهب جعفرى و چندمقاله ديگر بود.اين مجله نوعا از نويسندگان فاضل منطقه غرب و از اساتيدحوزهعلميه قم و نجف تامين مطلب مىنمود.
6-تعمير و تاسيس مساجد و تكايا:شايد دهها مسجد و حسينيه و حمام درشهرستانها و قراء و قصبات تابعه همدان و كرمانشاه و حومه،مستقيم يا غير مستقيم بااشاره و عنايت آن بزرگوارتاسيس يا تعمير يافت كه آمار آنها از عهده نگارنده خارجمىباشد و تعداد آنها هم كم نيست.
چند داستان شيرين:
1-توتياى چشم:از نوادر قصهها و شنيدنيها كه از استاد بزرگوارش مرحوم حاجشيخ عبد الكريم نقل مىنمودند،اين بود كه مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى(اعلى الله مقامهالشريف)فرمودند:
«چشم درد شديدى به من عارض شد،به حدى كه توان مطالعه و نوشتن را ازمن سلب نمود. مطالعه و نگارش را كنار گذاشتم و به معالجه و درمان پرداختم،ولى اينناراحتى همچنان ادامه داشت،تا آنكه فصل تعطيلى رسيد و با قطار عازم زيارت وعتبه بوسى ثامن لحججحضرت امام رضا(ع)شدم و در نيتم بود كه از خداوند متعالتوسط آن بزرگوار شفاى درد چشمم را مسئلت نمايم.اتفاقا با جمعى از زائرين دهاتآذربايجان كه با شور و شوق فراوانى عازم زيارت بودند،همكوپه شدم.بىآنكه زبانهمديگر را بدانيم،در بين راه يك مرتبه به نظرم رسيد كه خوش قلبتر و پاكتر وخالصتر از اين زائران كسى را پيدا نخواهم كرد كه عازم زيارت آقا باشند.اينان يكسال باتمام زحمات طاقت فرسا كار مىكنند و بيل مىزنند و شخم مىكنند و اندك درآمدى راكه پيدا مىكنند،گرانبهاتر و ماندنىتر از زيارت آقا ثامن الحجج(ع)چيزى براى خودنمىدانند و دسترنجحلال خود را صرف زيارت مىنمايند.چه بهتر از غبار خاك پاىاينان استشفاء نمايم.به همان نيت ذرهاى از زير كفش يكى از اين زائرين را به چشمكشيدم،بىآنكه او خود توجه داشته باشد.خداوند متعال از عنايت ثامن الحجج ازهمانلحظه درد چشم را از من برطرف نمود و تا آخر عمر هم نياز به عينك پيداننمودم.»
آقاى آخوند مىفرمودند:مرحوم حاج شيخ تا اواخر عمر مىتوانستند از فاصلهدور به مطالعهكتاب بپردازند،بىآنكه نيازى به عينك داشته باشند.
اين سرگذشت را آن مرحوم با يك حال و خلوص خاصى بيان مىفرمودند كهشنونده را تحت تاثير قرار مىداد و اين مورد را يكى از عنايات الهى در حق آن استادبزرگوار توصيفمىنمودند.
2-تفرس به سنت:
از نوادر حكايات زندگى خود آن مرحوم هم اين است كهمىفرمودند:«روزى مرد مؤمنى از اهالى شمال كه ظاهرا كارمند دولت در همدان بودپيش من آمد و اظهار داشت من فرزند و خلفى ندارم،تقاضا دارم از خدا بخواه،فرزندى به من كرامت فرمايد كه سخت در طلب فرزند هستم،ولى نمىدانم چه كاركنم؟»مرحوم آقاى آخوند مىفرمودند دلم به حالش سوخت،يك مرتبه جرقهاى درذهنم برق زد و سخنى به زبان آوردم كه نه در كتابى ديده بودم و نه در معالجات اطباءسراغ داشتم،فقط نوعى تفرس و تيمن نسبتبه سنت پاك پيامبر بزرگوار اسلام(ص)بود.آنگاه كه خداوند متعال مىخواهد نطفه زهراى مرضيه منعقد گردد،از سوىخداوند متعال به پيامبر خودش ابلاغ مىگردد چهل روز از همسر و خانواده خودشدورى گزيند و پس از چهل روز به سراغ خديجه برود.اين جدايى و فاصله انداختنلابد نكتهاى را در برداشته است.به اين مرد سائل گفتم:من دعا مىكنم،در ضمن روشىرا هم تيمنابه تو ياد مىدهم تا طبق آن رفتار نمايى.اميدوارم خداوند متعال ترا مايوسنكند.به او گفتم:
وقتى به شهر خود برگشتى،چهل روز از همسر خود جدايى اختيار كن،هرگز بهسراغ او نرو، ولى پس از نماز و دعا با وى همبستر شو.اميد استخداوند متعالفرزندى به تو عنايت فرمايد.اگر فرزندت پسر شد،نام او را«محمد»بگذار.
سالى گذشت،روزى از درس برگشته بودم،ديدم چند جعبه پرتقال را در دالانمنزل گذاشتهاند و رفتهاند.از مشهدى صفر(خادم منزل كه پيرمرد باصفايى بود)پرسيدم،گفتيك نفر با ماشين آورد و اينجا گذاشت و چون شما نبوديد گفت عصربرمىگردم...منتظر بودم، ديدم همان آقايى است كه يكسال پيش از من دعاى اولادخواسته بود.گفتم خوش آمديد!اينپرتقالها براى چيست؟
گفت اين پرتقالها محصول باغ خودم و شيرينى فرزندم محمد است،كه پارسالمرا ارشاد نمودى و طبق فرموده شما عمل كردم و خداوند متعال در اثر دعاى خير شمافرزندى به منعنايت فرمود،شيرينى و تحفه آن را براى شما آوردهام.
مرحوم آقاى آخوند مىگفت:نماز گزاردم و شكر خدا را بجا آوردم كه خداوندمتعالدرخواست فرد مؤمنى را عملى ساخته است.
اين قصه يكى از نوادر حكايات و سرگذشتهاى آن عالم ربانى و عارف صمدانىبود كه از اينسرى قصهها و عجايب در زندگى او فراوان وجود داشت.
اخلاف و فرزندان:
آية الله آخوند همدانى سه فرزند ذكور به نامهاى حسين و حسن و محمد،و چنددامادهمدانى داشت.
1-حسن معصومى،در پيكار با رژيم ستمشاهى در سال1353 و پس از مدتىزندانى بودن بهشهادت رسيد.
2-محمد معصومى كه هم اكنون يكى از دبيران خدمتگزار در همدان مىباشد.
3-مهندس حسين معصومى،فاضل و هم اكنون مدرس تاريخ و فلسفه علم دردانشگاه صنعتى شريف،و دانشور و پژوهشگر و ويراستار دقيق و فرزانه معاصرمىباشد.ايشان ايامىمسئول و سر دبير مجله نشر دانش بود.
علاوه بر پسران نامبرده،داراى چند دختر هستند و دامادهاى محترم ايشان،افرادمتدين ونيكوكار همدانى مىباشند كه خداوند بر توفيقاتشان بيفزايد.
وفات او:
سرانجام اين عالم بزرگ و مرجع عاليقدر منطقه غرب كشور،پس از يك بيمارىشديد كه جهت مداوا به انگلستان برده شد،در 31/4/1357،مطابق شعبان 1398 ديدهاز جهان فرو بست. پيكر پاكش جهت دفن به همدان انتقال داده شد و در مسير راه بههمدان،با استقبال و احترام فوق العاده مردم رو به رو شد و در همدان تشييع فوق العادهو باشكوهى از جنازه ايشان به عمل آمد و دوستداران انقلاب اسلامى،به بركت اينپيكر شريف،تظاهرات وسيعى را بر ضد رژيم طاغوت راه انداختند.پيكر پاكش درقبرستان عمومى شهر مدفون گرديد.بر سنگ مزار او،آية الله العظمى مرعشى نجفىاينگونه نبشتند:هذا مغرب شمس العلم و الحكمة و التقوى، رجل الرجال و الدراية،بطلالحديث و الرواية،طود الفضل و جوهر الفقه،فقه الاصول و اصل الفروع،الحبر الجليل والبحاثة النقاد النبيل،بانى المدرسه الدينية ببلدة همدان و القائم باحياء حوزتها العلمية وتاسيس مكتبتها المنيفة و المربى في حجر تربيته جماعة من الاعاظم والاعلام...
بالاخره«ذوقى»شاعر معاصر و خوش ذوق همدان،در رثاء و تاريخ وفات او،سرودند:
در دامن الوند كه شهر همدان است ز آيات خدا«آيتى»امر عيان است «آخوند»لقب،نام«على»،مظهر تقوىدر علم و يقين،چشم و چراغ همگان است (3)
گويند پيش از وفات،برخى از علاقمندان از او خواسته بودند كه اجازه دهندمقبره خاصىجهت وى تدارك ببينند.آن مرحوم ضمن رد اين پيشنهاد فرموده بودند:
مىخواهم باران رحمت الهى،همراه قبر ديگر مؤمنان،مستقيم بر قبرم ببارد و مانع ورادعىنداشته باشد.
از اين رو قبر او در جوار ديگر قبور مؤمنين در قبرستان عمومى شهر و دردروازه قرار دارد وحقير موفق به زيارت و استرحام آن شده است.
پىنوشتها:
1- مجله نور علم شماره46 سال دهم دوره چهارم صفحه69.
2- زير بناى تمدن و علوم اسلامى،چاپ سوم،1356 ه.ش،دفتر نشر نويد اسلام،ص193- 191.
3- منابع و مآخذ:يكصد سال مبارزه روحانيت،ج3- زير بناى تمدن و علوم اسلامى،تاليفنگارنده- تاريخمفصل همدان،تاليف استاد صابرى.
52- آية الله العظمى ملا على معصومى همدانى
(متولد 1312-متوفى 1398 ه.ق)
عالم ربانى و فقيه همدانى،استادنا الاعظم،آية الله العظمى مرحوم آخوند ملاعلى بن ابراهيم معصومى همدانى(قدس سره الشريف)يكى از فقهاى نامدار و فرزانهو يكى از فرزانگان فقيه درقرن چهاردهم هجرى قمرى مىباشد.
او همانند همدورههاى معاصر خويش يكى از تربيتيافتگان مكتب پربار وحوزه متبرك آية الله العظمى حائرى و يكى از نخستين فارغ التحصيلان آن حوزهمقدسه به شمار مىآيد او در زهد و تقوى و در تواضع و اخلاص و در ادب و اخلاقآيتى از آيات درخشان و اسوه و قدوهىاهل علم و كمال و پيشواى اهل يقين و معرفتبه شمار مىرفت.
ولادت:
او در سال 1212 ه.ق در يكى از قراء همدان به نام«وفس»در دامنه تپههاى زيباو سرسبز سردرود چشم به جهان گشود و در آن طبيعت صاف و ساده صبغه طبيعت وجلاء و زيبائى و صفاى آن را به خود گرفت و از همان اوان ولادت،آثار نبوغ و استعداددر چهرهاش نمايان گرديد پدرش مرحوم مشهدى ابراهيم معصومى يك كشاورز سادهو معمولى ولى اهل ايمان و تقوى و مذهب بود از اينرو او را بعنوان تحصيل علومشرعى و اخذ تربيت اسلامى پيش يكى از علماى متقى و پرهيزكار محل،مرحوم آخوندملا محمد تقى ثابتى(ره)سپرد.او تحصيلات مقدماتى و مبادى علوم را پيش او تلمذنمود و پس از طى آن مراحل بعنوان تعقيب تحصيلات خويش در اوائل نوجوانى عازم همدان شد و نزد اساتيد و علماى بزرگ آنروز همدان،به يادگيرى نحو و منطق و معانىو بيان و علم اصول فقه پرداخت و سپس براى تكميل مراتب علمى و مدارج كلام وفلسفه و علوم متعاليه و رياضيات و هيئتبه حوزه علميه تهران كه در آن زمان جزوغنىترين مراكز حوزوى به شمار مىرفت،رهسپار گرديد و در آنجا حدود پنجسال ازمحضر اساتيد فن،به ويژه حكيم و عارف هيدجى و مرحوم شيخ عبد النبى نورى بهتلمذ پرداخت و تحت تربيت روحى حكيم هيدجى قرار گرفت،طورى كه بعدها از اينحكيم فراوانياد مىنمود.
پس از ورود آية الله العظمى حائرى به قم در سال 1340 ه.ق،همانند بسيارى ازفضلا و مدرسين شهرستانها به قم عزيمت نمود و به تعلم و فرا گرفتن علوم اسلامىپيش آن عارف ربانى و فقيه صمدانى پرداخت و درست ده سال تمام در عتبه مقدسه قماعتكاف ورزيد تا بهمراحل عاليه اجتهاد و فقاهت نائل آمد.
معظم له درست پس از ده سال كسب فيض و دانش از محضر آن استاد بزرگ،خود يكى از مدرسين سرشناس و يكى از اساتيد معتبر و نامور حوزه علميه قم گرديد وحوزه درسى او كه شرح لمعه شهيدين را شامل مىگشتيكى از حوزههاى پرجمعيتآنروز گرديد و جمع گرم و پرجاذبهاى را به خود اختصاص داد يكى از تذكره نويسانآن روز مرحوم سيد ريحان الله يزدى در كتاب«آئينه دانشوران»كه در سال1353 بهرشته تحرير در آورده است،از جلسات تدريس آيةالله آخوند اين گونه ياد مىكند:
«جلسه درسى آخوند ملا على معصومى همدانى:قبل از آن كه من به حوزهعلميه قم بيايم، مجلس درسى آخوند ملا على همدانى رونقى بسزا داشته است،ولىمتاسفانه در هميننزديكىها معزى اليه به همدان مراجعت فرموده بودند و من بهفيضيابى آن موفق نشدم.»
اين گفتار صريح از يك نويسنده بىنظر و بىغرض آن روز نشان مىدهد كه اينجلسات درسى بسيار پرآوازه و مشهور و زبانزد بوده است،به حدى كه پس از سپرىشدن اين مدت طولانى،گرمى و حلاوت آن در اذهان و افكار باقى مانده است و همواره با تاسف و تحسر از آنجلسات ياد مىشده است.
تقرب پيش استاد:
او به علت داشتن استعداد بارز و سعى و تلاش فراوان،اراده محكم،حافظه قوىو اخلاق حسنه و رفتار نيك اسلامى،يكى از شاگردان مورد توجه و عنايت استادبودهاند.و يكى از نزديكان استاد نقل مىنمودند كه آن مرحوم هر وقت نياز به كشفمعناى لغتيا مراجعه به آدرس و سند روايتى را داشتند مىفرمودند:«از كتابخانه سياريا متحرك(مقصود آخوند ملا على)استفاده شود.»
در سال 1350 ه.ق،وقتى مردم همدان از محضر مؤسس حوزه علميه قم تقاضامىنمايند كه آخوند ملا على را جهتسرپرستى حوزه علميه همدان به آن شهربرگردانند،مرحوم آية الله حائرى با توجه به نياز مبرم منطقه غرب كشور،پيشنهاد آنان رابا سختى مىپذيرد و به آنانمىفرمايد:من مجتهد عادلى را براى سرپرستى شما مردمهمدان فرستادم...»
با اين كه در آن ايام در شهر همدان شخصيتهاى بزرگ علمى و فقهى و اجتماعىهمچون مرحوم آية الله حاج ميرزا محمد جولائى و حاج شيخ على دامغانى و مرحومسيد نصر الله بنى صدر...زندگى مىكردند،ولى در اثر حسن خلق و تدبير و علم وافرمرحوم آخوند معصومى، زعامت امور دينى مردم بصورت طبيعى به عهده ايشان قرارگرفت و او مشاراليه با لبنان گرديد معظم له جهت فعاليت علمى خويش مدرسه مخروبهآخوند ملا حسين را تجديد بنا نمود و خود در آن مدرسه مشغول تدريس طلاب گرديدو جمعى از شيفتگان معارف اهلبيت(ع)را دور خود گرد آورد.
خاطرهاى از آن روزگاران:
استاد بزرگوار مرحوم آية الله آخوند ملا على معصومى در تابستان 1344 و1345،آن ايامى كه محض بهرهگيرى از مكارم اخلاقى و مراتب علمى ايشان در تابستانها به همدان مسافرت مىنمودم،داستانى را تعريف مىنمودند كه بىمناسبتنخواهد بود در اين روزگار وانفسا اينسرگذشتحقيقى بازگو شود.
ايشان در مقام بيان مكارم اخلاقى و فضائل روحى استاد بزرگوارش آية الله آقاىحائرى سرگذشتبس جالبى را تعريف مىنمودند كه جاى بس عبرتگيرى و پند واندرز،جهت ما طلاب مىتواند باشد و انگيزه نقل او،ورود يك صدمه روحى از ناحيهبرخى از اطرافيان مرحوم آية الله العظمى بروجردى بود كه خودشان رضايت نمىدادندمتن واقعه بازگو شود و حقير نيز متن قضيه را بازگو نمىكنم،فقط نيتخير وشاگردپرورى توام با اخلاق استادعالىقدرش را تعريف مىكنم.وى چنين فرمودند:
در آن روزهاى نخستين ورودم به شهر همدان،جمع اندكى از طلاب را آماده درس واقامت در مدرسه آخوند نموده بودم و امكانات مالى حوزه بسيار ضعيف و در حد صفربود روزى در همين مدرسه آخوند و در آن حجره(اشاره به حجرهاى رو به روى دربورودى مدرسه)با جمعى از طلاب تازه وارد نشسته و مشغول تدريس مقدمات ومطالب فقه و اصول بودم كه خادم مدرسه وارد حجره شد و گفت:فرد تازه واردى ازبازاريان اجازه مىخواهند تا بهحضورتان برسد.اجازه هستيا نه؟گفتم بگو بفرمائيد.
ديدم فرد موقر و محترمى وارد شد و سلام گفت و از شخص حقير جويا شدند.درپاسخ گفتم: بنده خودم هستم.ايشان گفتند:آية الله العظمى حائرى در قم به شما سلامداشتند و امانتى نيز داشتند،وظيفه داشتم كه به حضور شما برسانم.كيسهاى ازمسكوكات آن روز را بازگشود و گفت اين پول را آية الله حائرى فرستادهاند.گفتم چراخودشان مصرف ننمودند؟در صورتىكه مصارف ايشان خيلى بيشتر مىباشد.
مهمان تازه وارد در پاسخ گفت:من يكى از مقلدين حضرت آية الله حائرىهستم جهت اداى وجوه شرعى و پرداختسهم مبارك امام(ع)به محضر مبارك ايشانبه قم مشرف بودم.ايشان پرسيدند اهل كجا هستيد؟عرض كردم همدان و به تجارتفرش اشتغال دارم.از وضع زندگىام جويا شدند،گفتم بحمد لله وضع زندگىام نسبتاخوب و رضايتبخش مىباشد و وجوهى كه به خدمتحضرتعالى آوردهام از درآمدامسال مىباشد.آقا فرمودند به من بگوئيد با وجود آقاى معصومى در همدان چرا وجوهخود را به اينجا آوردهايد؟اگر خواستيد پاداش بيشترى داشته باشيد،دوباره به محلخود بازگرديد و اين وجوه را نيز به خدمت ايشان برسانيد.گفتم مگر در همدانمجتهدى وجود دارد؟من كه مقلد حضرتعالى هستم.فرموده بودند:آرى مگرنشنيدهاى كه آية الله آخوند ملا على معصومى تازگىها در همدان اقامت گزيدهاند؟شمابهتر است اين وجوه را به محضر ايشان ببريد.با اين عمل دو ثواب نمودهايد: نخستذمهات را برى نمودهاى،دوم اينكه به يك حوزه نو بنياد كمك مالى كردهاى تا پا بگيرد وراه بيفتد.از اين رو اينجانب طبق فرموده مرجع تقليدم به اينجا آمدهام تا امانت ايشان رابه شما برسانم.مرحوم آقاى آخوند مىفرمودند وجوه ارسالى ايشان قابل توجه بود وآن فرد يكى از تجار سرشناس بود و در بازار داستان را به همكاران خود بازگو نمودهبود.به خصوص بركتى كه از قلب پاك و نيت راستين آية الله حائرى سرچشمه گرفتهبود حوزه همدان را رفع نياز و بيمه و خودكفا نمود،به حدى كه تا امروز كه به اينمرحله رسيده است كه در ماه حدود پانصد هزار تومان پرداختى دارم،شكر خدا را كهلنگ و معطل شهريه آقايان طلاب نماندهام وعلتش نيتخير آن مرحوم بوده است.
چون آن تاجر حامل پيام،ظاهرا نامش حاج پستچى همدانى از تجار سرشناس همدانبود و در پاسخ افرادى كه در بازار همدان علتبرگرداندن وجوه را جويا شده بودند،وى نقل فرمايش مرحوم حاج شيخ عبد الكريم(اعلى الله مكانه الشريف)را نمودهبودند كه چرا با آن قرب مسافت و وجود آية الله آخوند ملا على،وجوه شرعى را به قمحمل نمودهاى؟و به اين طريق راه را بر ديگران روشن نموده و تجار و متدينين منطقه،وظيفه شرعى خود را در قبال اينحوزه جديد التاسيس شناخته و اين حوزه را به نحواحسن تامين و اداره مىكردند.
مقامات علمى:
مرحوم آخوند ملا على از نظر علمى فقيه جامع و رجالى متتبع و مفسر و متضلع بود.علاوه بر مقام فقهى و اصولى كم نظيرشان،با استفاده از حافظه قوى و نيرومندخويش در شناخت رجال حديث و آشنائى با معارف قرآن نيز مبرز بودند.هميشه درمباحث تاريخى و فلسفى و رجال،سخن نو و تازهاى داشتند كه بتواند مجلس بحث رادر اختيار خويش بگيرند.ايشان فرد بسيار پر مطالعه،پركار و زحمت كشى بودند.هر گاهبه منزل او وارد مىشدى،او را در حالى مىيافتى كه كتابى از تفسير يا رجال و فقه رامطالعه مىنمود.يكى از خصوصيات علمى آن مرد بزرگ در اين بود كه مطالب تازه رابراى افرادى كه به حضورش مىرسيدند بازگو مىنمود و از اين راه هم مطلب را درذهن خود تثبيت مىنمود و هم نفعى به مهمانشمىرساند.
گاهى به شوخى مىفرمودند:گمان نمىكنم در شهر همدان كسى به اندازه حقيرمطالعه داشته باشد،مگر پسرم حسين آقا كه بيشتر از من با كتاب سرو كار دارند(اشارهبه آقاى مهندس حسين معصومى،عضو هيات علمى دانشگاه صنعتى شريف).و گاهىبه حقير كه آن ايام بيشتر هم خدمت ايشان مىرسيدم به شوخى مىفرمودند:«فلانىاهل كتاب و مطالعه است و مىدانيد من هم اهل كتاب را پاك مىدانم.»به اين ترتيبعلاقه و تشويق خود را ازكتابخوانى و مطالعه و تحصيل دانش ابراز مىداشتند.
ويژگيهاى اخلاقى:
محاسن اخلاقى و ويژگيهاى كمالى ايشان فوق العاده فراوان بود و به جهتهمين خصوصيات بود كه در اندك مدت هم محبوب خاص و عام گرديد،به حدى كهاقليتهاى مذهبى شهر نيزاو را از صميم قلب دوست مىداشتند و با او در مسائل انسانىتشريك مساعى مىنمودند.
مقامات معنوى:
او زاهد واقعى به تمام معنى كلمه بود و اين زهد و بىاعتنائى به مال و جاه را ازمكتب انسانساز استادش مرحوم آية الله حائرى فرا گرفته بود او هرگز خود را اسير دنيا ننمود و همواره سعى داشت زندگى بسيار متعارف و معمولى را داشته باشد و از داقلمعيشتبرخوردار باشد و از تجمل و اعتبارات ظاهرى گريزان بود در اين بارهبىمناسبتنخواهد بود كه داستان واقعى زير را از زندگى آن عالم ربانى آورده باشيم.
عباى وصلهدار:
در مدرسه آخوند همدانى بودم،يك مرتبه چشمم به عباى پاره و شكافته شدهاستاد بزرگوارمآية الله آخوند همدانى افتاد كه قسمتشانه چپ آن خيلى شكافدار بود.
چند روز بود كه اين عبا را در دوش ايشان مىديدم.وقتى ايشان عازم منزل بودند،دمدر مدرسه دور از اغيار جسارتى نمودم و عرض كردم شانه عباى شما را چند روزىاست كه پاره مىبينم،اگر اجازه مىفرمائيد حقير از قم عباى تابستانى نو و خوبى برايتانتهيه نمايم؟آه عميقى كشيد و رو به سمتحقير فرمودند:آقاى عقيقى!همين عباىكذايى هم خيلى زياد است،مگر ما مىخواهيم چه بكنيم؟شما مىدانيد من درآمدشخصى ندارم.آنچه به دستم مىرسد وجوه شرعى و بيت المال است كه مال طلاب واهل علم مىباشد و حقير احتياط مىكنم كه در مصارف شخصى خودم خرج كنم آنمنزل مسكونى و زندگى را هم كه مىبينيد مال همسرم مىباشد و مربوط به حقير نيستو از بيت المال تهيه نشده است از اينرو اكتفا به اين نوع لباس راحتتر و سالمترمىباشد فردا حساب و كتابى در كار است ونمىتوان سهم امام(ع)را هر طور كه ميلكشيد خرج نمود...
مرحوم آخوند معصومى بسيار صميمى و خونگرم بود هر طلبهاى مىتوانستبدون ملاحظه و رادعى خواسته خود را با او در ميان نهد نسبتبه واردين از علماء وطلاب كه تابستانها به همدان مىآمدند،توجه خاصى داشت و در تامين آسايش آنان درحد توان تلاش و اقدام مىفرمود.به خود حقير چنين فرموده بود:«من حق استادى وتدريس خودم را حلال نمىكنم،اگر روزى شنيده باشم كه وارد همدان شدهاى و بهمسافرخانه يا اين طرف و آن طرف رفتهاى.هر وقت و در هر ساعت وارد شهر شدى،درب منزل من به روى شما باز استمبادا جز خانه يا مدرسه جاى ديگرى برويد.»
او هرگز از بيان فضيلت ديگران اباء و امتناع نداشت.هر وقت از قم وارد محضرايشان مىشديم، از حال يكايك مراجع عاليقدر تقليد وقت جويا مىشدند و عناوينمباحث درسى آنان را مىپرسيدند و موقع خداحافظى سلام و ادعيه خود را به يكايكآنان بر زبان مىآوردند و در غياب آنان،فضايل و مكارم اخلاقى آنان را كه در دورهجوانى و همدرسى با آنها انس گرفته بود به طلاب بيان مىكردند به اين ترتيب آنان رانسبتبه علما و مراجع موجود،خوشبين مىساختند.در يكى از اين مسافرتها،سلامى به حضرت امام(ره)داشتند و ايشان نيز پاسخىمرحمت فرمودند كه محضيادآورى تحت عنوان تبادل رمز بين دو هم رزم در اينجا مىآورم.
تبادل رمز بين دو همرزم:
در آغاز نهضت اسلامى،يعنى به سال 1341 ه.ش،درست آن روزهاى مطرحشدن لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى در دوران نخست وزيرى اسد الله علم،نوكرخانهزاد شاه و در طرح مصوبه وزيران،جمله سوگند به قرآن مجيد به سوگند به كتابآسمانى تبديل شده بود و هدف آن بود كه پارهاى از مكاتب سياسى و فرقههاى ضاله ومضله را نيز داخل كادر حكومتى و كليدى آن هم به صورت رسمى و قانونى بنمايند واز سوى ديگر با ممنوعيت قانونى انتخابات زنان كه در قانون اساسى مشروطيتتصريح به آن شده بود،مصوبه وزيران بدون شكل قانونى آن كه مىبايست اين تغيير ازطريق رفراندوم صورت گرفته باشد،تنها با تصويب وزيران،انتخاب شدن و انتخابكردن بانوان را مطرح ساخته بود.نظر روحانيت و علماى اعلام و مراجع عاليقدر قم وشهرستانها،اعتراض به اين هتك حرمت قانون اساسى و تفسير و تغييرهاى غير قانونىآن و از همه مهمتر خنثى كردن توطئه دخالت فرقههاى ضاله در اموركليدى كشور بود.
كه قيام شروع شد آنان اعتراضات خود را بوسيله نامه،تلگراف،بيانيه و سخنرانى و راهانداختن تظاهرات،به گوش دولت و ملت رساندند و پافشارى سختى روى اين دو!489 مسئله داشتند.خطبا و گويندگان مذهبى و نويسندگان حملات تند و كوبنده خود را برضد اين امر خلاف قانون و خلاف شرع اسلام اعلام مىداشتند.در تمام شهرستانها وقراء و قصبات، جنب و جوش عظيمى برپا شده بود،از آن نظر كه مردم حس مىكردنديك توطئه پنهانى و يك كودتاى خزنده زير زمينى در ارتباط با حذف مذهب در اموركشور جريان دارد.چون امارات و نشانههاى آن را كرارا ديده بودند.آنان نخستمىخواهند با از بين بردن قانون اساسى كه خونبهاى دهها و صدها تن از غيور مردانميهن خواه مسلمان بود به صورت رسمىو عملى منويات خود را عملى سازند.
آن روز حركت متقابل روحانيتبسيار چشمگير و كوبنده و آگاهانه بود.به حدىكه پس از دو ماه مبارزه و تلاش،در پايان كار،دولتخود را مجبور ديد كه مصوبهخويش را لغو،و اعلام دارد كه هيئت دولت تصويب نمود كه مصوبه مطرح شده درمورد انجمنهاى ايالتى و ولايتى،لغو وخارج از محدوده قانون مىباشد.و هيچ نوعترتيب اثر داده نخواهد شد.
در اين گير و دار سياسى و بحبوحه مذهبى و مردمى،همگان ابراز تنفر و انزجارتمام داشتند و مىكوشيدند كه با اين پيش آمد ناگوار مبارزه و مخالفت داشته باشند.تماممراجع عاليقدر و روحانيون عاليمقام پيشاپيش مردم بودند،ولى موضعگيرىها واعلاميهها و تلگرافهاى حضرت آية الله العظمى خمينى(ره)حال و هواى ديگر ورنگ و جلاى خاص خويشتن را داشت.بيانات كوبنده ايشان در سر جلسه درس وتلگرافهائى كه بين ايشان و دولت رد و بدل مىشد،بالاخره تلگرافى كه به شاه مخابرهنمودند،همه و همه گوياى اين حقيقتبود كه ايشان با چه عزم و اراده و با چه صلابتو شجاعتى قدم به ميدان نهادهاند و چگونه پافشارى جدى دارند،به حدى كه دولتوقت پس از پاسخ نخستين به تلگراف ايشان،از جواب دادن به ديگر تلگرافهاىمعظمله طفره رفت،در حاليكه به ديگر تلگرافها جواب مىداد و ارشاد عوام الناسوتودهها را وظيفه آنان تعيين مىنمود و از اين قبيل تحقيرها و تمسخرها...
مجموع گفتگوها و تلگرافها،هر كدام بحث مفصل و مقوله بسيار وسيعى را مىطلبد كه در تاريخ مبارزات روحانيت،به ويژه در كتاب«نهضت دو ماهه روحانيت»،تاليف آقاى على دوانى منعكس مىباشد و طبعا خوانندگان نكتهسنج،مرور و عبورىهر چند به اجمال،بر حوادثآن روزها داشته و دارند.
در آن ايام بحرانى و در آن هنگامه تبليغات طرفين كه بذرهاى انقلاب اسلامىامروزين بر سرزمين دلها پاشيده مىشد،در آن روزهاى سرنوشتساز كه تموجگردبادهاى شديد و غليظ سياسى اوج گرفته بود،ما طلاب مبتدى و تازهكار به عنوانتبليغ و منبر يا صحيحتر جهت تمرين منبر و سخن،به همدان يا اطراف آن شهر قديمىو باستانى مىرفتيم و از محبتها و عواطف مردم نجيب آن سامان بهرهمند مىشديم وشايد يكى از دلايل عمده روى آوردن طلاب و اهل علم به آن شهر،حضور شخصآية الله العظمى آخوند ملا على معصومى و اقامت آن بزرگوار در آن شهر بود.چونايشان طلاب مهمان را بيش از حد مورد مهر و محبت و عنايت پدرانه خود قرارمىدادند و در مواقع گرفتارى به كمكشان مىشتافتند و راهگشاى بنبستهاى آنانبودند.
در يكى از همين سفرهاى تبليغى وقتى از همدان باز مىگشتم،حضرت آية اللهآخوند مطابق سليقه هميشگى و اخلاقى خود فرمودند:وقتى به قم رسيدى،از قولاينجانب به همه آقايان علماء و مراجع بزرگوار،فردا بفرد سلام مىرسانيد و هنگاميكهبا آية الله حاج آقا روح الله خمينى(سلمه الله تعالى)ديدار داشتى،جملهاى هم بهشوخى از قول اينجانب به ايشان برسانو آن جمله اين استبگو كه ملا على گفت:
«ابوذر!كمى آرام و قدرى يواشتر!»همين و بس.
از همدان برگشتم،سرما و برف شديد زمستانى آن را پشتسر نهادم،به حوزهعلميه قم رسيدم.هواى قم نيز سرد بود،ولى بازار اعلاميهها و تلگرافها و سخنرانيهاگرم و گرمتر و شدت اين گرما در حول و حوش كانون انقلاب و حركت و موتورفعاليتها و جوششهاى انقلابى داغتر و آتشبارتر از هر جاى ديگر كشور بود.آية اللهالعظمى حاج آقا روح الله خمينى در مسجد اعظم،طرف صبح درس فقه مىفرمودند. ظاهرا بحثبيع و معاطاة و مكاسب بود.جلسه مملو از شيفتگان معارف اسلامى،شايدبيشتر از هزار نفر در درس مىنشستند.پس از يك ساعت تدريس،سپس قرائتحمدو سوره به روح آية الله بروجردى كه قبرش در راهرو مسجد اعظم، قرار دارد،نعلينخود را مىپوشيدند و نوعا پياده و تنها راه مىافتادند و گاهى هم سوار تاكسى. دم دربمسجد در كنار مقبره آية الله بروجردى،خواستم پيام آية الله همدانى را رسانده باشم.
چون تا دم درب،مراجعات و رفع اشكالات درسى و توضيحات لازم فقهى ادامهداشت.ايشانپس از رفع اشكالات،با طمانينه و آرامش به طرف درب حركت مىكردند.
و مشغول قرائتحمد و سوره مىشدند.سپس راه مىافتادند.هنگام قرائتحمد وسوره بود. جلو رفتم و سلام عرض نموده و گفتم:من از همدان مىآيم،حضرت آية اللهآخوند ملا على، سلام شفاهى به حضرت عالى داشتند و به اينجانب ماموريت دادند كهپيام كوتاه او را نيزشخصا به محضر حضرت عالى برسانم.
فرمودند:چه پيامى؟
گفتم:فرمودند وقتى خدمت آقا رسيدى سلام مرا مىرسانى،به ايشان بگوئى:
«ملا على گفت:ابوذر كمى آرام!»ايشان پرسيدند:آقاى آخوند حالشان خوب بود؟
عرض كردم:الحمد لله.فرمودند:شما باز به همدان باز مىگرديد؟گفتم:آرى،ولى چندماه ديگر در ماه رمضان.فرمودند:هر وقتبه خدمتشان رسيدى،ضمن ابلاغ سلام،ازقول اينجانببه محضر ايشان مىرسانى كه فلانى مىگفتند:
«سلمان!كمى حركت، كمى قدم به پيش!»همين و بس.
اين دو جمله پر معنا و پرمحتوا،از دو شخصيتروحانى و بزرگوار آن روز،به صورت رمزى تبادل پيدا كرد.هنگام بازگشتبه همدان،متن پيام را به محضر آية الله آخوند رساندم.ايشانتبسم كردند و بس و چيزىنفرمودند.
ولى حالا در تجزيه و تحليل آن،پى مىبريم كه محتواى تاريخ شيعه را در درونخود و در بطن همين چند كلمه كوتاه و رسا جا دادهاند كه بيانگر قرنها زندگى و تلاشو مجاهده مسلمينمىباشد.روح بزرگوار هر دو شاد و قرين رحمتباد
پايگاه روحانيت غرب كشور:
حضرت استاد آية الله العظمى آخوند ملا على معصومى همدانى،حقيقتا و بدوناغراق و مبالغه،يكى از برجستگان جهان دانش و فضيلتبودند كه سيماى ايشان،سيماى صالحان و رفتار و كردارشان،رفتار اصحاب رسول الله(ص)بود.ايشان مظهركامل فردى بودند كه به مصداق«من يذكركم الله رؤيته»ديدار و ملاقاتش انسان را بهعالم معنى و عرفان و مظاهر الهى مىكشاند و به سهولت و راحتى فرد را در عوالم معادو آخرت سير مىدهد و به ترك دنيا وجلب مسائل بازدارنده آخرت جذب مىنمايد.
ايشان از شاگردان برجسته مؤسس حوزه علميه قم،مرحوم آية الله العظمى حاجشيخ عبد الكريم حائرى يزدى بودند.از نظر علم و دانش همپايه و همرديف ديگرمراجع عظام و آيات معروف حوزه علميه قم و نجف و هم بحث و هم درس با اغلبآنان بودند و گاهى برخى از بزرگان او را از نظر حضور ذهن و داشتن حافظه نيرومند وقوى به ديگر معاصران خود ترجيح مىدادند و تقليد او را توصيه مىنمودند.گرچهخود آن عالم ربانى و فقيه صمدانى به طور قطع و جزم دور از اين گونه مسائل و زمينهسازيهاى ظاهرى بودند،و بيزار و فرارى از كسب هر نوع مقام و هر نوع منصب و عنوانبودند.ايشان مرتب اين سروش الهى و اين سرودغيبى را سر ميدادند:
تلك الدارالآخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لا فسادا
(اين سراى آخرت رابراى كسانى آماده ساختهايم كه در اين دنيا برترى جوئى و مفسدهانگيزى نداشته باشند.)
او مطرح ساختن خويش را حتى در عالم والاى مرجعيت و شاخص دستگيرى كردن ازايتام آل محمد(ص)را نوعى برترى جويى و برتر انديشى مىانگاشتند و بارهامىفرمودند:«به هر كدام از اين رسالههاى علميه موجود كه پخش و انتشار يافتهاندعمل كنيد،مبرء از تكليف و مسقط ذمه است و نيازى به چاپ رساله ديگر نيست»وهر چه علاقمندان و مقلدين فراوان او در منطقه غرب اصرار داشتند كه رسالهاش را بهچاپ برسانند،او مانع مىگشتند و مىفرمودند:«نيازى به صرف بيت المال و خرج سهمامام(عج)را در اين مورد نمىبينم.من مسائل جديدى ندارم كه در اين رسالهها نيامده باشد.فقط در چند مسئله با مراجعمعاصر(سلمهم الله تعالى)اختلاف نظر دارم.
خواستاران آن مسائل،آنها را مىتوانند شفاها بپرسند و جواب بگيرند.»(از مسائل موردنظر او، پاك بودن اهل كتاب و كافى بودن غسل جمعه از وضو و چند مسئله ديگر بود)،و تا آخر هماجازه چاپ رساله ندادند.
عشق به استاد:
نمىدانم در وجود ذى جود مرحوم آية الله العظمى حائرى چه خاصيت ويژه وچه اكسير حياتى و نشاط معنوى نهفته بود كه اغلب معتكفان حلقه درسش را عاشقواله و سودائى خويش نموده است نوع فارغ التحصيلان مكتب درسى او دائم در ذكرخير او و هميشه بازگو كننده ثناء جميل او بودهاند،بويژه استاد بزرگوار مرحوم آية اللهالعظمى آخوند ملا علىهمدانى(قدس سره الشريف).
درست است كه علاقه به استاد،يك نوع علاقه به فطرت و عشق به كمال وجمال خدادادى و فطرى مىباشد كه همگان در درون خويش در راستاى كمالجويىچنين علاقهاى را دارند، ولى اين عشق و علاقه درونى در وجود شاگردان وتربيتيافتگان مكتب او مبدل به عشق شور انگيز و سوز درونى گشته بود كه هميشهشعله سر مىكشيد و از درون به فرياد و تحسين وامىداشت.آنان همگى از استاد بحثمىكردند و جلسهاى نبود،مگر آنكه ذكر خير او را تكيه كلام خود قرار داده باشند وطبق علاقه خاص و منحصر به فرد خودشان،ياد و ذكر خيرى ازاستاد عاليمقامخويش،مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى داشته باشند.
ايشان در ايام متبركه رمضان منبرى نمىرفتند،مگر آنكه با تصريح يا با استفاده وكنايه، فضيلتى از فضائل اخلاقى او را بيان كنند.جلسه درسى پيش نمىآمد،مگر آنكهبه ياد استاد، كلامى،بيانى،خاطرهاى را بيان كنند.او نه تنها عاشق استاد،بلكه عاشقمنسوبين و وابستگان و اولاد و فرزندان رشيد استادشان نيز بودند.فرزند بزرگوارشانآقاى مهندس حسين معصومى نقل مىنمودند:گاهى از تابستانها اتفاق مىافتاد كهمرحوم آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى(اعلى الله مقامه الشريف)يا حجة الاسلامو المسلمين آقاى حاج مهدى حائرى، يادگارهاى ارزنده حاج شيخ به همدان يا درهمراد بيك مىآمدند و مهمان ما مىشدند.بارها ديده بودم پدرم با آن همه سن و سال و باآن همه عظمت و وقار،كه هزاران نفر دست او را مىبوسيدند و توتياى چشم خودمىنمودند،از سر تواضع و علاقه به استاد و مراد خويش و به ياد آن عزيز از دست رفته،به دست نور ديدههاى آن مرحوم بوسه مىزدند و به اين ترتيب در قبال مقام استادتواضع و فروتنى و حق شناسى خود را اعلام مىداشتند.وقتى در غياب آنان از آقامىپرسيدم،در پاسخ مىفرمودند:من عطر استاد را از فرزندان استادم استشماممىنمايم و به خاطر استادم از دستيادگارهاى او بوسه برمىدارم.اين يك امر عجيبدر زندگى آن مرد پرهيزگار بود.بارها مىفرمود مرحوم حاج شيخ همانند پدر دلسوز ازما طلاب مراقبت مىنمود.او فريفته دنيا و مقام و منصب نبود و انسان متواضع و خاكىو فروتنى بود.مثلا گاهى پيش مىآمد كه آن مرحوم عرقچين در سر براى خريد نانسنگك به نانوايى محل مىرفت و در صف نانوايى مىايستاد و به نوبت نان خود رامىگرفت،با آنكه خادم و علاقمند فراوان داشت.آرى اينچنين بود كه در قلب مردمجا داشت،و اينگونه مىزيستند مردان خدا و سالكانالى الله.
عبادت و تهجد:
مرحوم آية الله آخوند معصومى،مرد خدا،اهل دعا،حليف خلوت و جليستهجد و انيس جلوت بود او اين سير و سلوك باطنى و عرفانى را از استاد بزرگوارشمرحوم عارف ربانى و سالك صمدانى،آقاى حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزىفرا گرفته بود.استادى كه هميشه به اوارادت مىورزيد و ذكر جميلش،هميشه بر سرزبانش بود.
گرچه اين مقوله از زندگى او شهره آفاق و ورد زبان مردم متدين همدان و منقطهغرب كشور مىباشد،در عين حال بىمناسبت نيست موردى را كه خود شاهد و ناظرآن بودهام-به اصطلاح،درايت است و نه روايت،رؤيت است نه حكايت-جهتشماخواننده عزيز تعريف نمايمتا هم تكرار معنويت و يادآور ذكر محبوب،و هم يادواقعهاى از زندگى آن بزرگ بوده باشد.
در يكى از تابستانهاى سال43 يا 44 ه.ش بود كه در همدان بودم،ظهر روزپنجشنبه استاد بزرگوار موقع مراجعتبه منزل فرمودند:عصر ساعت3 و 4،جهتافتتاح مسجد نو بنياد كبوتر آهنگ ما را دعوت كردهاند و وسيله هم مىآورند،شما هماگر علاقه داشته باشيد يكى ديگر ازشهرهاى ما را ببينيد،مىتوانيد همراه ما باشيد.
اينجانب كه حضور در محضر آن عالم ربانى را بسيار دوست مىداشتم و از خداوندمتعال چنين فرصتى را مىطلبيدم،منتظر ماندم.ساعت موعود،تعدادى اتومبيل كرايهدم در مدرسه آماده شد و حضرت آية الله نيز تشريف آوردند و جمعى از شاگردان،ياران و اصحاب او، مانند حجج اسلام:مرحوم آقاى شيخ على انصارى و شيخ رضاانصارى و دكتر مقصودى و شيخ احمد مروج و سجادى و...نيز حضور پيدا كردند،كهمجموعا متشكل از 15 و16 نفر بوديم،به اتفاق راه افتاديم.اهالى متدين كبوتر آهنگ،مشتاق زيارت آقا،تا چند كيلومترى شهر همدان به استقبال شتافته بودند تا ايشان را باتجليل و تكريم هر چه با شكوهتر به شهر خود وارد سازند.مردم روى كاميونها ووانتبارها و اتوبوسها به انتظار ايستاده بودند و با سلام و صلوات و پخش قرآن ازبلندگوهاى نصب شده بر اتوبوسها به استقبال آمده بودند.آنان پشتسر جمع ما راهافتادند،ولى در نزديكىهاى كبوتر آهنگ غوغا و هلهله عجيبى بود.اگر اغراق نباشدتمام مردم شهر بيرون آمده بودند.مسجد نو بنياد در اوايل دروازه شهر قرار داشت.آيةالله و ياران حدود ساعت 5 وارد مسجد شدند.يكى از وعاظ معروف همراه،به منبرتشريف بردند و از احساسات گرم مردم و از زحمات و مساعى بانيان مسجد تقدير وتشكر شايسته به عمل آوردند و نماز مغرب و عشا را پشتسر آية الله آخوند به اتفاقمردم ميزبان و خون گرم،باشكوه خاص برگزار نموديم تا اينكه ما را به منزل يكى ازمحترمين شهر راهنمايى كردند كه جمعى از علما و اخيار و اعيان شهر نيز در آن منزلبا شكوه دعوت داشتند.در هواى مناسب و لطيف تابستانى همدان در فضاى آكنده ازصفا و معنويت،تدارك خوبى ديده بودند و سفره را در ايوان پهن كرده بودند.جمعى ازاعيان شهر حاضر بودند.شام صرف شد و شكر خدا و دعا به عمل آمد.مردم مشتاقشهر به آسانى محضر آية الله آخوند را ترك نمىكردند.به هر ترتيب بود،با تاخيرفراوان موقع استراحت فرا رسيد.حدود 20 و 25 رختخواب در همان محل شتبامپهن كردند.كم سنترين فرد گروه،حقير پر تقصير بود كه بىرختخواب ماندم، ناچارآخرين رختخواب را به زور نزديك رختخواب استاد جا دادند،ولى با توجه به طىمسافت و فشارى كه در موقع استقبال وارد آورده بودند و با توجه به صرف غذاهاىطبيعى محلى و صرف دوغ و ماست دهاتى خوشمزه و تازه،و با توجه به هواى لطيفو دلنواز كبوتر آهنگ، وقتى دوستان سر به بالين بردند،از خروپف برخى و ناله و زارىبرخى ديگر و از خواب اصحاب كهف جمعى مشخص بود كه نماز صبح جمعى موردتهديد قضا و فوت قرار خواهد گرفت. شايد اگر دعاها و تهجد حضرت استاد نبود،حقير نيز يكى از آن نخستينها بود كه نمازشقضا مىشد.
حدود ساعت3 نصف شب بود كه زمزمههاى عارفانه و دعاهاى آرامبخش ودلنواز حضرت استاد مرا از خواب بيدار نمود.ديدم ايشان در كنار رختخواب خود روبه قبله نشستهاند ومشغول دعا و ذكر مىباشند.تا بيدار شدم فرمودند:آقاى عقيقى!
خوب شد بيدار شدى،مىخواستم ظرف آبى را فراهم كنى تا وضو بسازم.پائين رفتنمن در تاريكى مشكل است و اگر چراغ روشن شود رفقا بيدار مىشوند.فورا به حياطپائين آمدم و آفتابه را از تلمبه چاه پر ساختم و به پشتبام رساندم استاد وضو ساختند ومشغول نماز شب شدند.با خضوع و خشوع و طمانينه كامل راز و نياز را ادامه دادند و تانزديكىهاى صبح مشغول نماز و دعا بودند.زمزمههاى روحبخش العفو،العفو او هنوزهم در گوشها موج مىزند و تسلى دهنده جان است.صبح شد،پيش از نماز واجب آن،دو ركعت نافلهاش را انجام دادند، سپس به آرامى اذان و اقامه گفتند و نماز صبح راشروع نمودند.حقير نيز اقتدا كردم و چند نفرى هم از جمع ياران بيدار شدند و خود رابه نماز جماعت رساندند پس از انجام نماز و اداى تعقيبات به رختخواب رفتيم واستراحتبه اصطلاح خواب قيلوله.دم طلوع آفتاب ديدم صداى يكى ازخواب ماندگان از اصحاب آقا بلند شده است:حضرت آية الله!حضرت آية الله!زودباش آفتاب دارد مىزند...زود باش نماز قضا نشود!...
گفتم:اى غافل!خودت را بيدار كن!زاهد شب و شير روز و مرد تهجد و عبادتساعتها است كهبيدار و هوشيار است.
اين قصه را تعريف نمودم،يك مورد بسيار جزيى از آن همه تهجدها و راز ونيازهاى آن عالم ربانى و فقيه صمدانى بود كه نگارنده ناظر و شاهد آن بود.خداوندمتعال قبرش را پرنور وروانش را شاد و روح پرفتوحش را دعاگوى ما نيز قرار دهد!
تاثير سخن:
او در صدر منبر و خطابه،همانند منابر مرحوم حاج شيخ جعفر شوشترى ازجذبه خاصى برخوردار بود و مستمع را تحت تاثير بيانات سبحانى خود قرار مىداد.اودر ايام ماه رمضان در مسجدى كه در جوار منزل وى و نزديكىهاى مقبره بابا طاهر درهمدان قرار داشت،اغلب از نهج البلاغه سخن مىگفت.وقتى خطبه همام را با آن لحنسوزان و بيان شافى از عمق دل بيان مىداشت،هم خود در بالاى منبر گريان بود و همصداى شيون حضار از پاى منبر به آسمان بلند مىشد.مسجد يكسره ناله بود و زارى وسوز و گداز و نوعا منبر ايشان يك ساعت و نيم يا دو ساعتبدون ايجاد خستگى بهدرازا مىكشيد.مسجد او مالامال از جمعيتبود.گاهى جهت تهيه جا،چند ساعتجلوتر راه مىافتادند.در ايام ماه رمضان،فروش جا يك امر معمولى در مسجد بود،وتعدادى هم مستمع ثابت و هميشگى بودند كه جانمازهاى پهن شده آنان نشانى ازتحجير تلقى مىشد.مكبر نمازش،داماد بزرگوارش آقاى حاج حسين آقاى خياطبودكه در تقوى و زهد و عبادت،نمونه بود.
طبع شعر:
مرحوم آخوند معصومى علاوه بر فقاهت و اجتهاد،داراى طبع شعر و ذوقخاصى بود و در مناسبتها از شعر و عرفان،سخن به ميان مىآورد و گاهى تك بيتىها راچاشنى سخن خود مىنمود.او سرودههائى دارد كه با تخلص«فنا»انشاء مىنمود.ازنمونه اشعار او بنا به نقل حضرتآقاى صابرى همدانى(دام عزه العالى)شعر معروف«دل»باشد كه مىگويد:
به خرابات روم بهر پرستارى دل به بر پير برم شكوه ز بيمارى دل اشك من سرخ رخم زرد شد و موى سفيد چه كنم چاره چه سازم ز سيه كارى دل؟ خواب هرگز نكند آنكه دلش بيدار است ما نكرديم شبى صبح،ز بيدارى دل اى«فنا»چاره دردت نتوان كرد مگراشك خونين و دعاى سحر و زارى دل
بارها اين شعر را زمزمه مىكرد:
به ذرهگر نظر لطف بوتراب كندبه آسمان رود و كار كبرياى كند
يا:
اولماز اولا گول تيكان،تيكان گولگر ايستسن آغلا،ايستسن گول
(يعنى ممكن نيست گلى خار،يا خارى گل شود.اگر خواهى خنده نما،ياخواهى گريه كن.)
حاضر جوابى و بديههگويى:
ايشان در محاورات از حضور ذهن و بديههگويى خاصى برخوردار بودند.
روزى در حضور شادروان علامه امينى كه مهمان شهر همدان بوده است،يكى از!449 روحانيون سرشناس آن شهر لب به شكوه مىگشايد كه در اين شهر چه كارهاى مفيد وعام المنفعهاى را به نفع مردم انجام دادهام،ولى مردم همدان به سراغ آخوند ملا علىرفتهاند ومرا تنها گذاشتهاند.
مرحوم آخوند بالبداهة،در آن محضر لب به سخن گشوده و مىگويد:«آرى!
فلانى راست مىگويد.مردم ايران نوعا بىوفا هستند و قدر زحمات را پاس نمىدارند.
كشور ايران را عمر خليفه ثانى فتح نمود،ولى مردم او را رها نموده و دور على(ع)راگرفتند!»اين سخن،با توجه به نام او كه«على»بود،داراى كنايه و تشبيه لطيف و ظريفىمىباشد.
خصوصيت مجلس او:
از خصوصيات مجلس او اين بود كه شنوندگان را متحول مىنمود و مستمع را بهياد خدا مىانداخت.به قول آقاى ذكائى،تا در حوزه جاذبه شخصيت ايشان بودى،يادخدا بودى.اينكه مىگويند نشستن نزد عالم و نگاه كردن به چهره او ثواب دارد،ازهمين لحاظ است كهچيزهايى هست چشيدنى و ديدنى،نه گفتنى و نوشتنى.
ملخص كلام آنكه در مورد آية الله آقاى آخوند جملهاى است كه يكى ازهمشهريان فاضل و مونس او،ذكائى مىنويسد:«آية الله آقاى آخوند ملا على همدانى،مردمىترين،خاكىترين، بىتكلفترين مرجعى بود كه مىشود تصور كرد.درخانهاش به روى همه باز بود واقعا مظهرىاز لا يشغله شان عن شان بود.او مردىآزادمنش بود.»
آية الله شبيرى مىنويسد:«مرحوم آخوند ملا على،جامع،متواضع و كم نظير بود.
هيچگاه به خاطر مقام خواهى و رياستطلبى با رقبايش در نيفتاد و حتى از آنان به نيكىواحترام خاصى ياد مىكرد.»
ايشان قبل از استخاره نوعا اين دعا را مىخواند:«بسم الله الرحمن الرحيم.اللهم!500 انى اسئلك بحق فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها و السر المستودع فيها،اسئلك ان تصلى علىمحمد وآل محمد.اللهم صل على محمد و آل محمد و اجعل لى خيرا.»
اساتيد او:
او از محضر جمع كثيرى از بزرگان كسب علم و دانش نموده است كه اسامى برخى ازآنان بهاين ترتيب ميباشد.
1-آية الله ميرزا عبد الرزاق محدث حائرى
2-آية الله شيخ على گنبدى(4 سال در همدان)
3-آية الله شيخ على دامغانى
4-آية الله حاج ميرزا محمود آقا مدرس كهكى معروف به رضوان(5 سال درتهران)
5-آية الله حكيم آخوند ملا محمد هيدجى(معقول و فلسفه در تهران)
6-آية الله شيخ عبد النبى نورى
7-آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى(اخلاق و عرفان)
8-آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى(به مدت 10 سال،اصول و فقه)
بيشترين بهره علمى را در معقول از حكيم هيدجى و در منقول از محضر شريفاستاد اخيرالذكر داشته است.
جمعى از شاگردان او:
از محضر او جمع كثيرى از پويندگان معارف اسلامى بهره جستهاند و تدريسايشان از سال 1340 ه.ق تا اواخر عمر كه سال 1398 بوده باشد ادامه يافته استيعنىدرستبه مدت 58 سال مدام در حال تدريس و پرورش طالبان علم بودهاند.تدريسايشان در اواخر مختص تفسير،فقهو اصول بود و از جمع شاگردان فراوان ايشانمىتوان:
1-آية الله حاج سيد محمود طالقانى(ابوذر زمان)
2-آية الله شهيد دكتر محمد مفتح(پايهگذار وحدت حوزه و دانشگاه)
3-آية الله حاج شيخ حسين نورى همدانى(مؤلف كتب اسلامى فراوان و ازمدرسين عاليقدرحوزه علميه قم)
4-حجة الاسلام و المسلمين و حاج ميرزا حسن نورى(از وعاظ محترم قم)
5-آية الله مرحوم حاج شيخ على اوسطى(از مدرسين)
6-آية الله حاج سيد احمد خسروشاهى تبريزى(از آيات و مجتهدين تبريز)
7-آية الله آقاى حاج شيخ محمد حسين بهارى(از آيات و مجتهدين همدان)
8-آية الله حاج شيخ على انصارى(امام جماعت همدان)
9-حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا رضا انصارى(امام جماعت و عالمبزرگوار همدان)
10-حجة الاسلام و المسلمين آقاى سيد باقر سجادى(امام جماعت همدان)
11-حجة الاسلام و المسلمين آقاى حسين احمد مروج(يكى از وعاظ وگويندگان همدان)
12-آية الله حاج شيخ احمد صابرى(مؤلف كتاب ولاية الفقيه و الحج.يكى ازمدرسين عاليقدرحوزه قم)
13-آية الله حاج سيد صادق شريعتمدارى تبريزى(يكى از آيات و حججشهر رى)
14-حجة الاسلام و المسلمين آقاى شيخ احمد رحمانى واعظ همدانى(مقيمتهران،از وعاظشهر تهران)
15-حجة الاسلام و المسلمين آية الله سيد مصطفى هاشمى(از آيات و حججهمدان)
16-آية الله شيخ محمد على دامغانى(از آيات و حجج همدان)
17-حجة الاسلام و المسلمين شيخ حسن جوركانى(از آيات و حجج همدان)
18-حجة الاسلام و المسلمين شيخ شهاب الدين ملايرى(از آيات و حججملاير)
19-حجة الاسلام و المسلمين شيخ نوح معروف به عرب(از مدرسين عاليقدرهمدان)
20-حجة الاسلام و المسلمين شيخ على اصغر باقرى همدانى(از مدرسينهمدان)
21-عبد الرحيم عقيقى بخشايشى(مؤلف ناچيز كتاب و كوچكترين همه آنبزرگان)
آثار و تاليفات:
با توجه به اشتغالات فراوان مرجعيت و گرفتاريهاى وقتگير آن،كه مجال تاليفو تصنيف را سلب مىنمود در عين حال ايشان در ايام فراغتبه تاليف و تحقيق نيزپرداختهاند كه اينتاليفات را مىتوان نام برد كه متاسفانه هيچكدام به حليه طبع آراستهنشدهاند.
1-رساله در اجتهاد و تقليد.
2-رساله در حالات صحابى معروف ابو بصير.
3-رساله در لباس مشكوك.
4-رساله در قاعده لا ضرر و لا ضرار.
5-رساله در عصير عنبى و زبيبى و ثمرى.
6-رساله در كلام نفسى.
7-رساله در اطراف احوال اصحاب اجماع.
8-رساله در اسرار الصلوة.
9-رساله در اربعين حديثا.
10-رساله در حبط و تكفير.
11-رساله در بيان«عده»كافى.
12-حاشيه بر رساله انيس النجاة.
13-حاشيه بر العروة الوثقى سيد يزدى.
14-تقريرات فقه و اصول آية الله حائرى.
15-ديوان اشعار و سرودهها. (1)
خدمات اجتماعى و فرهنگى:
آثار فرهنگى و اجتماعى متعددى از آن عالم ربانى به يادگار مانده است كه بهچند نمونه از آنباقيات صالحات اشاره مىكنيم:
1-تربيتشاگردان:خدمات تعليمى و تدريسى ايشان در خور نگرش و توجهمىباشد ايشان در طول نيم قرن از عمر تدريسى خويش،دهها نفر از پژوهندگانمعارف الهيه را تعليم و تربيت داد.شاگردان و اخلاف علمى و تربيتى آن بزرگمرد الهى،يكى از آثار ماندگار آن مرجع عاليقدرمىباشند كه اسامى جمعى از آنان در بخششاگردان گذشت.
2-تاسيس حوزه همدان:ايشان در پايهگذارى حوزه علميه همدان و راهاندازىآن و تاسيسكتابخانه وابسته آن به استادش مرحوم آية الله حائرى تاسى نموده و گامجاى گام ايشان نهاد.
3-تعمير مدرسه مخروبه آخوند:ايشان از نخستين روزهاى ورود به همدان،بهتعمير و مرمت مدرسه مخروبه آخوند ملا محمد حسن بن حسين مختارى متخلص به«مجرم»همدانى(متوفى 1275 ه.ق)صاحب«مصائب العلماء»(خطى موجود دركتابخانه غرب همدان)همت گمارد و آن را در سالهاى 1321 تا1323(ه.ش)بازسازى نمود و به نام خود بانى اصلى مدرسه،«آخوند»اشتهار يافت.ازدياد طلاب وتوسعه و گسترش حوزه همدان ايجاب نمود كه برخى از همسايگان نيكوكار مدرسه،مانند مرحوم حاج جواد كرمانشاهى را وادارد كه حياط وسيعى را به مدرسه واگزارد كهدر آن حياط اهدايى،ساختمان حجرهها و رواق وسيعكتابخانه غرب همدان پىريزىگرديد.
4-تاسيس كتابخانه غرب:در كنار توسعه و مرمت مدرسه آخوند،در سال1332 ه.ش اقدام به احداث كتابخانه مجهز و وسيعى نمودند كه هم اكنون يكى ازاعتبارات منطقه غرب به شمار مىآيد و حقير تفصيلا در كتاب«زير بناى تمدن و علوماسلامى»شرح آن را آوردهام،و اجمال مساله آن است كه يكى از ياران جوان و اهلذوق آية الله آخوند،به نام حاج ميرزا على صفر ذكاوتى قراگوزلو(متوفى 1331 ه.ش)متخلص به«زمزم»،از وضع اسفبار كتابخانه عارف شهير و عالم حكيم ميرزا محمدجعفر كبوتر آهنگى(مجذوب عليشاه همدانى،1171-1239 ه.ق) آگاهى و نگرانىداشت،چون خود را از متوليان آن كتابخانه بود.در وقفنامه كتابخانه مجذوب آمده بودكه مجتهد زمان در همدان مىتواند اعمال اشراف و نظارت بر آن بنمايد.به اشارتآقاى آخوند(ره)،شادروان ذكاوتى همتى شگرف نمود و بازمانده آن كتابخانه پيشين4000 جلدى را كه در آن زمان يك گارى ورق بيش از آن نمانده بود،از بويوكشابادكبوتر آهنگ به حوزه علميه آخوند انتقال داد و با كار طاقتفرساى فنى و كتابشناسانه،ازآن مورقات 400 نسخه خطى نفيس بازسازى كرد كه اينك در فهرست كتابخانه مزبورشناخته شده است و همان پايه و مايه كتابخانهاى گرديد كه اينك با افزايش كتابهاىچاپى و خطى ديگر و با اهداى مجموعات برخى از معاريف همدان،از جمله 2000جلد اهدايى خود آية الله آخوند همدانى و مراجع دانشگاهى و جز آنها،امروز در حدود15000 جلد كتاب چاپى به زبانهاى عربى،فارسى،انگليسى،و غيره دارد و به مثابهبزرگترين و معتبرترين كتابخانه حوزهعمليه همدان شناخته شده و از مصاديق بارز«انآثارنا تدل علينا»مىباشد.
گفتارى از كتاب زير بناى تمدن و علوم اسلامى اينجانب كه در سال 1342 شپس از بازديد از آن كتابخانه نوشته شده است:!505«اين كتابخانه در سه طبقه با بهترين لوازم بنا در وسط صحن مدرسه واقع شدهاست و بناى آن در سالهاى 1338 و1339 ه.ش به اتمام رسيده و در رده كتابخانههاىبزرگ روز تنظيم و تاسيس گرديده است و هم اكنون 14000 جلد كتاب نفيس دررشتههاى مختلف دارد كه از نفيسترين كتابهاى آن،رسالههاى فلسفى ابو على سينا وفارابى به خط خودشان مىباشد.آقاى دكتر جواد مقصودى،فهرست جامعى بر ايننفايسنگاشتهاند.» (2)
5-ايجاد و راه اندازى مجله ماهانه پيك اسلام:يكى ديگر از خدمات ارزشمندو فرهنگى آن بزرگ مرجع تقليد،تاسيس و راه اندازى مجله علمى و اسلامى پربار«پيك اسلام»بود كه به مثابه ارگان حوزه علميه و كتابخانه غرب همدان به سرپرستىايشان و زير نظر هيئت تحريريه و با تلاش و كوشش مدير محترم كتابخانه آقاى دكترجواد مقصودى تاسيس و انتشار مىيافت. اين مجله كه به سبك مجله ماهانه مكتباسلام حوزه علميه قم بود،از دى ماه 1341 تا دى ماه 1342 استمرار و انتشار يافت ومجموعا شش شماره از آن منتشر گرديد.حقير در آن مجله وزين چند مقاله داشت كهيكى از آنها ترجمه وصيتنامه علامه حلى(ره)به فرزندش فخر المحققين و ديگرىترجمه مقاله شيخ محمود شلتوت در مورد به رسميتشناختن مذهب جعفرى و چندمقاله ديگر بود.اين مجله نوعا از نويسندگان فاضل منطقه غرب و از اساتيدحوزهعلميه قم و نجف تامين مطلب مىنمود.
6-تعمير و تاسيس مساجد و تكايا:شايد دهها مسجد و حسينيه و حمام درشهرستانها و قراء و قصبات تابعه همدان و كرمانشاه و حومه،مستقيم يا غير مستقيم بااشاره و عنايت آن بزرگوارتاسيس يا تعمير يافت كه آمار آنها از عهده نگارنده خارجمىباشد و تعداد آنها هم كم نيست.
چند داستان شيرين:
1-توتياى چشم:از نوادر قصهها و شنيدنيها كه از استاد بزرگوارش مرحوم حاجشيخ عبد الكريم نقل مىنمودند،اين بود كه مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى(اعلى الله مقامهالشريف)فرمودند:
«چشم درد شديدى به من عارض شد،به حدى كه توان مطالعه و نوشتن را ازمن سلب نمود. مطالعه و نگارش را كنار گذاشتم و به معالجه و درمان پرداختم،ولى اينناراحتى همچنان ادامه داشت،تا آنكه فصل تعطيلى رسيد و با قطار عازم زيارت وعتبه بوسى ثامن لحججحضرت امام رضا(ع)شدم و در نيتم بود كه از خداوند متعالتوسط آن بزرگوار شفاى درد چشمم را مسئلت نمايم.اتفاقا با جمعى از زائرين دهاتآذربايجان كه با شور و شوق فراوانى عازم زيارت بودند،همكوپه شدم.بىآنكه زبانهمديگر را بدانيم،در بين راه يك مرتبه به نظرم رسيد كه خوش قلبتر و پاكتر وخالصتر از اين زائران كسى را پيدا نخواهم كرد كه عازم زيارت آقا باشند.اينان يكسال باتمام زحمات طاقت فرسا كار مىكنند و بيل مىزنند و شخم مىكنند و اندك درآمدى راكه پيدا مىكنند،گرانبهاتر و ماندنىتر از زيارت آقا ثامن الحجج(ع)چيزى براى خودنمىدانند و دسترنجحلال خود را صرف زيارت مىنمايند.چه بهتر از غبار خاك پاىاينان استشفاء نمايم.به همان نيت ذرهاى از زير كفش يكى از اين زائرين را به چشمكشيدم،بىآنكه او خود توجه داشته باشد.خداوند متعال از عنايت ثامن الحجج ازهمانلحظه درد چشم را از من برطرف نمود و تا آخر عمر هم نياز به عينك پيداننمودم.»
آقاى آخوند مىفرمودند:مرحوم حاج شيخ تا اواخر عمر مىتوانستند از فاصلهدور به مطالعهكتاب بپردازند،بىآنكه نيازى به عينك داشته باشند.
اين سرگذشت را آن مرحوم با يك حال و خلوص خاصى بيان مىفرمودند كهشنونده را تحت تاثير قرار مىداد و اين مورد را يكى از عنايات الهى در حق آن استادبزرگوار توصيفمىنمودند.
2-تفرس به سنت:
از نوادر حكايات زندگى خود آن مرحوم هم اين است كهمىفرمودند:«روزى مرد مؤمنى از اهالى شمال كه ظاهرا كارمند دولت در همدان بودپيش من آمد و اظهار داشت من فرزند و خلفى ندارم،تقاضا دارم از خدا بخواه،فرزندى به من كرامت فرمايد كه سخت در طلب فرزند هستم،ولى نمىدانم چه كاركنم؟»مرحوم آقاى آخوند مىفرمودند دلم به حالش سوخت،يك مرتبه جرقهاى درذهنم برق زد و سخنى به زبان آوردم كه نه در كتابى ديده بودم و نه در معالجات اطباءسراغ داشتم،فقط نوعى تفرس و تيمن نسبتبه سنت پاك پيامبر بزرگوار اسلام(ص)بود.آنگاه كه خداوند متعال مىخواهد نطفه زهراى مرضيه منعقد گردد،از سوىخداوند متعال به پيامبر خودش ابلاغ مىگردد چهل روز از همسر و خانواده خودشدورى گزيند و پس از چهل روز به سراغ خديجه برود.اين جدايى و فاصله انداختنلابد نكتهاى را در برداشته است.به اين مرد سائل گفتم:من دعا مىكنم،در ضمن روشىرا هم تيمنابه تو ياد مىدهم تا طبق آن رفتار نمايى.اميدوارم خداوند متعال ترا مايوسنكند.به او گفتم:
وقتى به شهر خود برگشتى،چهل روز از همسر خود جدايى اختيار كن،هرگز بهسراغ او نرو، ولى پس از نماز و دعا با وى همبستر شو.اميد استخداوند متعالفرزندى به تو عنايت فرمايد.اگر فرزندت پسر شد،نام او را«محمد»بگذار.
سالى گذشت،روزى از درس برگشته بودم،ديدم چند جعبه پرتقال را در دالانمنزل گذاشتهاند و رفتهاند.از مشهدى صفر(خادم منزل كه پيرمرد باصفايى بود)پرسيدم،گفتيك نفر با ماشين آورد و اينجا گذاشت و چون شما نبوديد گفت عصربرمىگردم...منتظر بودم، ديدم همان آقايى است كه يكسال پيش از من دعاى اولادخواسته بود.گفتم خوش آمديد!اينپرتقالها براى چيست؟
گفت اين پرتقالها محصول باغ خودم و شيرينى فرزندم محمد است،كه پارسالمرا ارشاد نمودى و طبق فرموده شما عمل كردم و خداوند متعال در اثر دعاى خير شمافرزندى به منعنايت فرمود،شيرينى و تحفه آن را براى شما آوردهام.
مرحوم آقاى آخوند مىگفت:نماز گزاردم و شكر خدا را بجا آوردم كه خداوندمتعالدرخواست فرد مؤمنى را عملى ساخته است.
اين قصه يكى از نوادر حكايات و سرگذشتهاى آن عالم ربانى و عارف صمدانىبود كه از اينسرى قصهها و عجايب در زندگى او فراوان وجود داشت.
اخلاف و فرزندان:
آية الله آخوند همدانى سه فرزند ذكور به نامهاى حسين و حسن و محمد،و چنددامادهمدانى داشت.
1-حسن معصومى،در پيكار با رژيم ستمشاهى در سال1353 و پس از مدتىزندانى بودن بهشهادت رسيد.
2-محمد معصومى كه هم اكنون يكى از دبيران خدمتگزار در همدان مىباشد.
3-مهندس حسين معصومى،فاضل و هم اكنون مدرس تاريخ و فلسفه علم دردانشگاه صنعتى شريف،و دانشور و پژوهشگر و ويراستار دقيق و فرزانه معاصرمىباشد.ايشان ايامىمسئول و سر دبير مجله نشر دانش بود.
علاوه بر پسران نامبرده،داراى چند دختر هستند و دامادهاى محترم ايشان،افرادمتدين ونيكوكار همدانى مىباشند كه خداوند بر توفيقاتشان بيفزايد.
وفات او:
سرانجام اين عالم بزرگ و مرجع عاليقدر منطقه غرب كشور،پس از يك بيمارىشديد كه جهت مداوا به انگلستان برده شد،در 31/4/1357،مطابق شعبان 1398 ديدهاز جهان فرو بست. پيكر پاكش جهت دفن به همدان انتقال داده شد و در مسير راه بههمدان،با استقبال و احترام فوق العاده مردم رو به رو شد و در همدان تشييع فوق العادهو باشكوهى از جنازه ايشان به عمل آمد و دوستداران انقلاب اسلامى،به بركت اينپيكر شريف،تظاهرات وسيعى را بر ضد رژيم طاغوت راه انداختند.پيكر پاكش درقبرستان عمومى شهر مدفون گرديد.بر سنگ مزار او،آية الله العظمى مرعشى نجفىاينگونه نبشتند:هذا مغرب شمس العلم و الحكمة و التقوى، رجل الرجال و الدراية،بطلالحديث و الرواية،طود الفضل و جوهر الفقه،فقه الاصول و اصل الفروع،الحبر الجليل والبحاثة النقاد النبيل،بانى المدرسه الدينية ببلدة همدان و القائم باحياء حوزتها العلمية وتاسيس مكتبتها المنيفة و المربى في حجر تربيته جماعة من الاعاظم والاعلام...
بالاخره«ذوقى»شاعر معاصر و خوش ذوق همدان،در رثاء و تاريخ وفات او،سرودند:
در دامن الوند كه شهر همدان است ز آيات خدا«آيتى»امر عيان است «آخوند»لقب،نام«على»،مظهر تقوىدر علم و يقين،چشم و چراغ همگان است (3)
گويند پيش از وفات،برخى از علاقمندان از او خواسته بودند كه اجازه دهندمقبره خاصىجهت وى تدارك ببينند.آن مرحوم ضمن رد اين پيشنهاد فرموده بودند:
مىخواهم باران رحمت الهى،همراه قبر ديگر مؤمنان،مستقيم بر قبرم ببارد و مانع ورادعىنداشته باشد.
از اين رو قبر او در جوار ديگر قبور مؤمنين در قبرستان عمومى شهر و دردروازه قرار دارد وحقير موفق به زيارت و استرحام آن شده است.
پىنوشتها:
1- مجله نور علم شماره46 سال دهم دوره چهارم صفحه69.
2- زير بناى تمدن و علوم اسلامى،چاپ سوم،1356 ه.ش،دفتر نشر نويد اسلام،ص193- 191.
3- منابع و مآخذ:يكصد سال مبارزه روحانيت،ج3- زير بناى تمدن و علوم اسلامى،تاليفنگارنده- تاريخمفصل همدان،تاليف استاد صابرى.