37- آخوند ملا محمد كاظم خراسانى
(متولد 1255-متوفى1329 ه.ق)
گفتار استاد:
«در سال 1255،در مشهد،در يك خانواده غير معروف متولد شد و در 22سالگى به تهران مهاجرت كرد و مدت كوتاهى تحصيل فلسفه كرد،سپس به نجفرفت.دو سال درس شيخ انصارى را درك كرده است،اما بيشتر تحصيلاتش نزدميرزاى شيرازى بوده است.ميرزاى شيرازى در سال 1291 سامراء را محل اقامتخود قرار داد،ولى آخوند خراسانى از نجف دور نشد و خودش مستقلا حوزهدرس تشكيل داد.او از مدرسين بسيار موفق است،در حدود هزار و دويستشاگرد از محضرش استفاده مىكردند و در حدود دويست نفر آنان،خودمجتهدبودند.
فقهاء عصر اخير،نظير مرحوم آقا سيد ابو الحسن اصفهانى،مرحوم حاج شيخمحمد حسين اصفهانى،مرحوم حاج آقا حسين بروجردى،مرحوم حاج آقاحسين قمى،و مرحوم آقا ضياءالدين عراقى...همه از شاگردان او بودهاند.
شهرت بيشتر آخوند خراسانى،در علم اصول است.كتاب«كفاية الاصول»او،يك كتاب درسى مهم است،و حواشى زيادى بر آن نوشته شده است.آراءاصولى آخوند خراسانى،همواره در حوزههاى علميه نقل ميشود و مورد توجهاست.آخوند خراسانى همان كسى است كه فتوى بهضرورت مشروطيت داد.
مشروطيت ايران،رهين اوست.او در سال1329 هجرى قمرى درگذشت.» (1)
در فصل گذشته،در سلسله«رجال فضيلت و كاروان نور و رحمت»،به معرفىميرزاى بزرگ شيرازى(اعلى الله مقامه الشريف)پرداختيم.اينك در راستاى حفظترتيب منطقى و اصولى،به شرح حال محقق فاضل و عالم مدقق و استوانه بزرگ علمفقه و اصول،و يكى از روزنههاى بزرگ سياست آن عصر،مرحوم آخوند (2) ملا محمدكاظم خراسانى مىپردازيم.زندگى او دردو بخش خلاصه مىگردد:
1-علم و دانش و فضيلت
2-سياست و كوشش در برقرارى حكومت الهى و اجراى قوانين شريعت اسلام
در بخش نخست،فشرده زندگى وى را بررسى مىكنيم:او در سال 1255 ه.قدر طوس متولد گرديد.پس از طى مراحل تحصيلى لازم،در شهر مشهد،در بيست ودو سالگى عازم تهران گرديد و علوم عقليه را از اكابر فن آن روز فرا گرفت.سپس عازمحوزه علميه نجف اشرف گرديد و مدت اندكى در درس فقه و اصول مرحوم شيخمرتضى انصارى(اعلى الله مقامه الشريف) حاضر گشت.پس از وفات او،از ميرزامحمد حسن شيرازى تلمذ و كسب علم نمود.پس از آنكه ميرزاى شيرازى به سامراءمهاجرت كرد،او به تدريس طلاب علوم دينيه پرداخت،تا آنكه شماره حاضرينحوزهاش،متجاوز از هزار نفر گرديد كه صد و بيست تن از آنان از زمره مجتهدان وصاحبان فتواى مسلم بودند.در اواخر،آوازهاش جهانى گرديد و مرجعيت عامهپيدانمود.
تاليفات او:
از تاليفات او مىتوان كتب زير را نام برد:
1-كتاب الاجاره
2-الاجتهاد و التقليد
جلسه تدريس آية الله آخوند ملا محمد كاظم خراسانى.
در اين جلسه آيات عظام:بروجردى،مرحوم حاجآقا حسين قمى،مرحوم حاج آقا ضياء الدين عراقى،مرحوم حاج شيخ محمد حسن كمپانى ديدهمىشوند.وقتى اين عكس به محضر آية الله العظمى گلپايگانى(مد ظله العالى)ارائه شد،فرمودند:«در رؤياهمچو منظرهاى رامىديدم،با مشاهده اين تصوير آن رؤيا تحقق يافت.»
3-التكلمة للتبصرة
4-حاشيه بر اسفار ملا صدرا
5-حاشيه بر رسائل شيخ مرتضى انصارى(ره)
6-حاشيه بر مكاسب شيخ(ره)
7-القضاء و الشهادات
8-كفاية الاصول در دو جلد
و مشهورتر از همه تاليفات او،اين كتاب آخرى است كه در تمام اقطار،درنهايت اشتهار مىباشد.دانشمندان حاشيهها و تعليقههاى متعددى بر آن افزودهاند كه ازمشهورترين آنها، حاشيه شيخ محمد حسين اصفهانى،شيخ محمد على قمى،شيخعبد الحسين آل شيخ،و ميرزا ابو الحسن مشكينى است كه هر كدام در كشف معضلاتو ابراز حقايق آن كتاب،تلاش فراوانى نمودهاند كه در روشنگرى مطالب آن كتاب مفيدمىباشد.و تاسيس چند مدرسهعلميه را در نجف اشرف،در سرى كارهاى علمى وتربيت علماء او مىتوان ذكر كرد.
سياست:
سياست و تشريك مساعى در امور عمومى،و مصالح كلى مسلمين،يكى ازوظايف مهم و بزرگ علماء و فقهاء و دانشمندان علوم الهى است كه خداوند متعالدخالت در اين امور را بر عهده آنان واگذاشته است و متعهد ساخته است كه هرگز دربرابر عربدههاى سيرى سيران مست و مغرور،و ضجه فريادهاى گرسنگى گرسنگانمظلوم،آرامش و سكوت اختيار ننمايند،و طبق فرمان علم و معرفت و ايمان خويش،كه از معارف الهى كسب كردهاند،به اين وظيفه مهم الهى و اسلامى قيام ورزند،هر چندكه راحت طلبان و آسايش خواهان مىخواهند كه هميشه علم و مدارس علمى ودانشمندان علوم الهى را از اين مسئوليت،عارى سازند و علم را در زاويه مقدسه كنجمدارس پرورش دهند،و ديگر هيچ وظيفهاى و مسئوليتى و نه تعهد و مقاومتى در برابر نفوذ افكار شيطانى و اعمال جابرانه ستمكاران و جباران تاريخ نداشته باشند.و اينجدالى است قديمى و طولانى كه از دورانهاى گذشته نه چندان نزديك،به يادگار ماندهاست و متاسفانه در عصرهاى اخير تا عصر انقلاب اسلامى ايران،با تلاش و با آن همهسرمايهگذارى استعمارگران،مسيحيان و سياستمداران و راحت طلبان كه در اين راهمبذول داشتهاند.كفه دوم ترازو بر كفه اول آن برترى پيدا كرده است و انزواء و سكوتو اشتغال محض به درس و بحث و كتاب بر حوزه نجف سايه افكنده بود كه جريانمشروطيت و مبارزه با ديكتاتورى و خودسرى فرد حاكم بر سرنوشت عمومىمسلمانان،در ايران اوج گرفت و فرياد مظلوميت مسلمانان به گوش مراجع عاليقدرنجف اشرف رسيد.آخوند ملا محمد كاظم خراسانى شاگرد و تربيتيافته مكتبميرزاى شيرازى،از كسانى بود كه به اين نداى مظلومان پاسخ مثبت داد و همراه با ديگراساتيد علم،مانند:آية الله شيخ عبد الله مازندرانى و برخى ديگر از علماء احكام روشن وفتاواى صريح در مورد خلع محمد على شاه قاجار از سلطنت و تشييد مبانى حكومتالهى و وجوب وحدت ميان امت اسلامى،صادر نمودند و مشروطيت را كه خود گامىبه جلو در راه استوارى عدالتبود،به وجود آوردند.هر چند از اين مشروطيت عوامل نفوذى و مامورين استعمار و استثمار سوء استفادهها كردند و نتايج ناروايى از آنگرفتند،ولى اساس كار و آن هسته اوليه و نقطه مركزى كار،بر اساس قويم و نيت پاكواقدام الهى استوار بود.
مبارزه با اومانيسم و لامذهبى:
بحث و گفتگو از مشروطيت و دقايقى كه منجر به جدا شدن نيروى روحانيتگرديد،يك بحث تاسفآور و خارج از عهده امروزين نگارنده است و اكنون چندان نيزمفيد فايده نمىبيند،ولى موضوعى كه امروز نيز مطرح است،موضوع روشنفكرى وخودرايى و صاحب راى و نظر بودن در برابر احكام قطعى خدا و اوامر مذهب است كهنمونهاش در روزگار مشروطيت،سياستمدار معروف،سيد حسن تقىزاده،و ملكم خانو دار و دسته آنان بود،كه معتقد بودند:«ايرانى بايد ازنظر روحى و جسمى و آداباخلاق،پوشش،كوشش و...صد در صد اروپايى و فرنگى باشد.»
و مفهوم روشن اينسخن،مبارزه با تمام مبادى اخلاق و آداب و رسوم و فرايض اسلامى بود كه با روشفرنگى مغايرت پيدا مىكرد و تقى زاده از جمله كسانى بود كه وارد مجلس شوراىملت اسلام آن روز گرديد،و اين طرز فكر را القاء و تبليغ و تقنين مىكرد و حزبى به نام«حزب دموكرات»تشكيل داد كه باعث هيجانهاى شديد سياسى گرديد.بدين جهتمجتهد عالى مقام،آخوند ملا محمد كاظم خراسانى و همرزم او آية الله شيخ عبد اللهمازندرانى كه هميشه پاسدار استقلال احكام بودند،تلگراف زير را داير بر اخراج او ازمجلس و تبعيد او ازكشور صادر نمودند:
«از قصر شيرين به تهران:
چون ضديت مسلم سياسى سيد حسن تقى زاده كه تاكنون جدا آن را تعقيب نموده است،با اسلاميت مملكت و قوانين شريعت مقدسه برخود و اعيان ثابتشده است و از مكنونات فاسدهاش علنا پرده برداشته است،لذا ازعضويت مجلس مقدس ملى و قابليت امانت نوعيه لازمه آن مقام منيع،بالكليه خارجقانونا و شرعا منعزل است،منعش از دخول در مجلس ملى و مداخله در امور مملكت و ملتبر عموم آقايان علماء و اولياء امور و امناء دار الشورى كبرى و قاطبه امراء وسرداران عظام و آحاد عساكر معظمه مليه و طبقات ملت ايران ايدهم الله تعالى بنصرهالعزيز،واجب و تبعيدش از مملكت ايران فورا لازم،و اندك مسامحه و تهاون حرام ودشمنى با صاحب شريعت(ع)است.به جاى او فرد امين دين پرست و وطن پرور،ملتخواه صحيح المسلك انتخاب فرموده،او را مفسد و فاسد مملكتشناسند،و بهملت غيور آذربايجان و ساير انجمنهاى ايالتى و ولايتى هم اين حكم الهى عز اسمه رااخطار فرمايند،و هر كسى از او همراهى كند،در همين حكم است،و لا حول و لا قوة الابالله العلى العظيم.و به جميع ما رقم قد صدر الحكم من الاحقر عبد الله مازندرانى،قدصدرالحكم من الاحقر الجانى،محمد كاظم خراسانى بذلك»پس از انتشار اين حكم تلگرافى،مجلس شوراى ايران ترتيبات اخراج او را بهمنظور تبعيد از تهران صادر كرد.تقى زاده به تبريز آمد و مدتى در آنجا اقامت كردعاقبتبه استانبول رفته و متعاقبا به وطن ايدهآل خويش كه همان اروپا باشد،رهسپارشد. (3)
تلگراف آخوند خراسانى به آية الله انگجى:
پس از صدور حكم فساد راى سياسى تقى زاده،و مغايرت او با احكام مقدسهاسلام،معروف شد كه تقى زاده از سوى مرجعيت اسلام تكفير شده است.عدهاى ازدوستان و طرفداران او شروع به نامه پراكنى و ايجاد جو مصنوعى نمودند و آية اللهخراسانى،محض جلوگيرى از اتلاف وقت مسلمانان در امورى كه ضرورت ندارد،تلگرافى در پاسخ اين همه نامهها به آية الله انگجى(مرحوم ميرزا ابو الحسن انگجى،جد بزرگوار حجة الاسلام و المسلمين سيد على انگجى معروف كه در مسجد ملكتهران اقامه جماعت مىفرمايند.)كه يكى از وزنههاى بزرگروحانيت آذربايجان بود،صادر نمودند كه متن تلگراف چنين است:
از قصر شيرين به تبريز،عدد كلمات 98،تاريخ اصل مطلب 5 شوال 1328«جناب مستطابشريعتمدار كهف الانام ثقة الاسلام آقاى حاج ميرزا ابو الحسنانگجى دام تاييده:
در خصوص حكمى كه از اين خادمان شرع انور درباره آقا سيد حسن تقى زادهصادر شده بود، مكاتيب و سؤالاتى از تبريز رسيده،لازم است جناب مستطاب عالى بهعموم علماء و قاطبه مسلمين اعلام فرمائيد حكم مزبور تكفير نبوده و نسبت تكفيربىاصل است،فقط حكم به عدم جواز مداخله در امور نوعيه مملكت و عدم لياقتعضويت مجلس محترم ملى و لزومخروجش بوده،لا غير.البته زايد بر مدلول حكماثرى مترتب نشود.» (4)
اين نوع دقت و موشكافى در مورد يك فرد سياسى،از ديانت و اعتقاد عميقايمانى و الهى آن مردان بزرگ الهى سرچشمه مىگيرد كه در مورد حفظ اساستشكيلات اسلامى،آن چنان دلسوزى و مراقبت نشان مىدهند و در اين راه جانخويش را به مخاطره مىافكنند،ولى در حفظ آبرو و حيثيت و شئون يك فرد مسلمانناسالم هم اين قدر تلاش و كوشش دارند تا مبادا افزون بر حكم الهى آثارى بر اومترتب سازند كه فردا در پيشگاه عدل الهى مورد مؤاخذهقرار گيرند.
ولى اى كاش اين همه دقت و ريزبينى،و اين همه تعهد و مسئوليت در برابرقوانين الهى را ديگران نيز بتوانند درك كنند و مورد بررسى و دقت قرار دهند و دست ازتوطئهها و نقشهكشيها در مورد چنين رجال الهى و خدمتگزاران شريعت آسمانىبردارند و با اين مردانراستين و صادق از صفا و وفا،نه از راه غدر و جفا رفتار نمايند.
وفات او:
او در سال1329 ه.ق،پس از عمرى تلاش و كوشش در راه خدا به لقاء اللهپيوست.
رحمت و رضوان خدا شامل حال او باد.
پىنوشتها:
1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 310.
2- «آخوند»كلمهاى است فارسى،و معناى آن معلم و استاد مىباشد،و آن دو كلمه«آقا»و«خوانده»است وبا سواد تركيب يافته است و در اصطلاح متاخرين در صورت مطلق ذكر شدن،مقصود از آن در علوم عقلى،ملا صدراى شيرازى،و در علوم نقلى(فقه و اصول)آخوند ملا محمد كاظم خراسانى صاحب ترجمه فوقمىباشد.
3- اوراق تازهياب مشروطيت و نقش تقىزاده،به كوشش ايرج افشار،ص 208.
4- اوراق تازهياب مشروطيت،ص217.
37- آخوند ملا محمد كاظم خراسانى
(متولد 1255-متوفى1329 ه.ق)
گفتار استاد:
«در سال 1255،در مشهد،در يك خانواده غير معروف متولد شد و در 22سالگى به تهران مهاجرت كرد و مدت كوتاهى تحصيل فلسفه كرد،سپس به نجفرفت.دو سال درس شيخ انصارى را درك كرده است،اما بيشتر تحصيلاتش نزدميرزاى شيرازى بوده است.ميرزاى شيرازى در سال 1291 سامراء را محل اقامتخود قرار داد،ولى آخوند خراسانى از نجف دور نشد و خودش مستقلا حوزهدرس تشكيل داد.او از مدرسين بسيار موفق است،در حدود هزار و دويستشاگرد از محضرش استفاده مىكردند و در حدود دويست نفر آنان،خودمجتهدبودند.
فقهاء عصر اخير،نظير مرحوم آقا سيد ابو الحسن اصفهانى،مرحوم حاج شيخمحمد حسين اصفهانى،مرحوم حاج آقا حسين بروجردى،مرحوم حاج آقاحسين قمى،و مرحوم آقا ضياءالدين عراقى...همه از شاگردان او بودهاند.
شهرت بيشتر آخوند خراسانى،در علم اصول است.كتاب«كفاية الاصول»او،يك كتاب درسى مهم است،و حواشى زيادى بر آن نوشته شده است.آراءاصولى آخوند خراسانى،همواره در حوزههاى علميه نقل ميشود و مورد توجهاست.آخوند خراسانى همان كسى است كه فتوى بهضرورت مشروطيت داد.
مشروطيت ايران،رهين اوست.او در سال1329 هجرى قمرى درگذشت.» (1)
در فصل گذشته،در سلسله«رجال فضيلت و كاروان نور و رحمت»،به معرفىميرزاى بزرگ شيرازى(اعلى الله مقامه الشريف)پرداختيم.اينك در راستاى حفظترتيب منطقى و اصولى،به شرح حال محقق فاضل و عالم مدقق و استوانه بزرگ علمفقه و اصول،و يكى از روزنههاى بزرگ سياست آن عصر،مرحوم آخوند (2) ملا محمدكاظم خراسانى مىپردازيم.زندگى او دردو بخش خلاصه مىگردد:
1-علم و دانش و فضيلت
2-سياست و كوشش در برقرارى حكومت الهى و اجراى قوانين شريعت اسلام
در بخش نخست،فشرده زندگى وى را بررسى مىكنيم:او در سال 1255 ه.قدر طوس متولد گرديد.پس از طى مراحل تحصيلى لازم،در شهر مشهد،در بيست ودو سالگى عازم تهران گرديد و علوم عقليه را از اكابر فن آن روز فرا گرفت.سپس عازمحوزه علميه نجف اشرف گرديد و مدت اندكى در درس فقه و اصول مرحوم شيخمرتضى انصارى(اعلى الله مقامه الشريف) حاضر گشت.پس از وفات او،از ميرزامحمد حسن شيرازى تلمذ و كسب علم نمود.پس از آنكه ميرزاى شيرازى به سامراءمهاجرت كرد،او به تدريس طلاب علوم دينيه پرداخت،تا آنكه شماره حاضرينحوزهاش،متجاوز از هزار نفر گرديد كه صد و بيست تن از آنان از زمره مجتهدان وصاحبان فتواى مسلم بودند.در اواخر،آوازهاش جهانى گرديد و مرجعيت عامهپيدانمود.
تاليفات او:
از تاليفات او مىتوان كتب زير را نام برد:
1-كتاب الاجاره
2-الاجتهاد و التقليد
جلسه تدريس آية الله آخوند ملا محمد كاظم خراسانى.
در اين جلسه آيات عظام:بروجردى،مرحوم حاجآقا حسين قمى،مرحوم حاج آقا ضياء الدين عراقى،مرحوم حاج شيخ محمد حسن كمپانى ديدهمىشوند.وقتى اين عكس به محضر آية الله العظمى گلپايگانى(مد ظله العالى)ارائه شد،فرمودند:«در رؤياهمچو منظرهاى رامىديدم،با مشاهده اين تصوير آن رؤيا تحقق يافت.»
3-التكلمة للتبصرة
4-حاشيه بر اسفار ملا صدرا
5-حاشيه بر رسائل شيخ مرتضى انصارى(ره)
6-حاشيه بر مكاسب شيخ(ره)
7-القضاء و الشهادات
8-كفاية الاصول در دو جلد
و مشهورتر از همه تاليفات او،اين كتاب آخرى است كه در تمام اقطار،درنهايت اشتهار مىباشد.دانشمندان حاشيهها و تعليقههاى متعددى بر آن افزودهاند كه ازمشهورترين آنها، حاشيه شيخ محمد حسين اصفهانى،شيخ محمد على قمى،شيخعبد الحسين آل شيخ،و ميرزا ابو الحسن مشكينى است كه هر كدام در كشف معضلاتو ابراز حقايق آن كتاب،تلاش فراوانى نمودهاند كه در روشنگرى مطالب آن كتاب مفيدمىباشد.و تاسيس چند مدرسهعلميه را در نجف اشرف،در سرى كارهاى علمى وتربيت علماء او مىتوان ذكر كرد.
سياست:
سياست و تشريك مساعى در امور عمومى،و مصالح كلى مسلمين،يكى ازوظايف مهم و بزرگ علماء و فقهاء و دانشمندان علوم الهى است كه خداوند متعالدخالت در اين امور را بر عهده آنان واگذاشته است و متعهد ساخته است كه هرگز دربرابر عربدههاى سيرى سيران مست و مغرور،و ضجه فريادهاى گرسنگى گرسنگانمظلوم،آرامش و سكوت اختيار ننمايند،و طبق فرمان علم و معرفت و ايمان خويش،كه از معارف الهى كسب كردهاند،به اين وظيفه مهم الهى و اسلامى قيام ورزند،هر چندكه راحت طلبان و آسايش خواهان مىخواهند كه هميشه علم و مدارس علمى ودانشمندان علوم الهى را از اين مسئوليت،عارى سازند و علم را در زاويه مقدسه كنجمدارس پرورش دهند،و ديگر هيچ وظيفهاى و مسئوليتى و نه تعهد و مقاومتى در برابر نفوذ افكار شيطانى و اعمال جابرانه ستمكاران و جباران تاريخ نداشته باشند.و اينجدالى است قديمى و طولانى كه از دورانهاى گذشته نه چندان نزديك،به يادگار ماندهاست و متاسفانه در عصرهاى اخير تا عصر انقلاب اسلامى ايران،با تلاش و با آن همهسرمايهگذارى استعمارگران،مسيحيان و سياستمداران و راحت طلبان كه در اين راهمبذول داشتهاند.كفه دوم ترازو بر كفه اول آن برترى پيدا كرده است و انزواء و سكوتو اشتغال محض به درس و بحث و كتاب بر حوزه نجف سايه افكنده بود كه جريانمشروطيت و مبارزه با ديكتاتورى و خودسرى فرد حاكم بر سرنوشت عمومىمسلمانان،در ايران اوج گرفت و فرياد مظلوميت مسلمانان به گوش مراجع عاليقدرنجف اشرف رسيد.آخوند ملا محمد كاظم خراسانى شاگرد و تربيتيافته مكتبميرزاى شيرازى،از كسانى بود كه به اين نداى مظلومان پاسخ مثبت داد و همراه با ديگراساتيد علم،مانند:آية الله شيخ عبد الله مازندرانى و برخى ديگر از علماء احكام روشن وفتاواى صريح در مورد خلع محمد على شاه قاجار از سلطنت و تشييد مبانى حكومتالهى و وجوب وحدت ميان امت اسلامى،صادر نمودند و مشروطيت را كه خود گامىبه جلو در راه استوارى عدالتبود،به وجود آوردند.هر چند از اين مشروطيت عوامل نفوذى و مامورين استعمار و استثمار سوء استفادهها كردند و نتايج ناروايى از آنگرفتند،ولى اساس كار و آن هسته اوليه و نقطه مركزى كار،بر اساس قويم و نيت پاكواقدام الهى استوار بود.
مبارزه با اومانيسم و لامذهبى:
بحث و گفتگو از مشروطيت و دقايقى كه منجر به جدا شدن نيروى روحانيتگرديد،يك بحث تاسفآور و خارج از عهده امروزين نگارنده است و اكنون چندان نيزمفيد فايده نمىبيند،ولى موضوعى كه امروز نيز مطرح است،موضوع روشنفكرى وخودرايى و صاحب راى و نظر بودن در برابر احكام قطعى خدا و اوامر مذهب است كهنمونهاش در روزگار مشروطيت،سياستمدار معروف،سيد حسن تقىزاده،و ملكم خانو دار و دسته آنان بود،كه معتقد بودند:«ايرانى بايد ازنظر روحى و جسمى و آداباخلاق،پوشش،كوشش و...صد در صد اروپايى و فرنگى باشد.»
و مفهوم روشن اينسخن،مبارزه با تمام مبادى اخلاق و آداب و رسوم و فرايض اسلامى بود كه با روشفرنگى مغايرت پيدا مىكرد و تقى زاده از جمله كسانى بود كه وارد مجلس شوراىملت اسلام آن روز گرديد،و اين طرز فكر را القاء و تبليغ و تقنين مىكرد و حزبى به نام«حزب دموكرات»تشكيل داد كه باعث هيجانهاى شديد سياسى گرديد.بدين جهتمجتهد عالى مقام،آخوند ملا محمد كاظم خراسانى و همرزم او آية الله شيخ عبد اللهمازندرانى كه هميشه پاسدار استقلال احكام بودند،تلگراف زير را داير بر اخراج او ازمجلس و تبعيد او ازكشور صادر نمودند:
«از قصر شيرين به تهران:
چون ضديت مسلم سياسى سيد حسن تقى زاده كه تاكنون جدا آن را تعقيب نموده است،با اسلاميت مملكت و قوانين شريعت مقدسه برخود و اعيان ثابتشده است و از مكنونات فاسدهاش علنا پرده برداشته است،لذا ازعضويت مجلس مقدس ملى و قابليت امانت نوعيه لازمه آن مقام منيع،بالكليه خارجقانونا و شرعا منعزل است،منعش از دخول در مجلس ملى و مداخله در امور مملكت و ملتبر عموم آقايان علماء و اولياء امور و امناء دار الشورى كبرى و قاطبه امراء وسرداران عظام و آحاد عساكر معظمه مليه و طبقات ملت ايران ايدهم الله تعالى بنصرهالعزيز،واجب و تبعيدش از مملكت ايران فورا لازم،و اندك مسامحه و تهاون حرام ودشمنى با صاحب شريعت(ع)است.به جاى او فرد امين دين پرست و وطن پرور،ملتخواه صحيح المسلك انتخاب فرموده،او را مفسد و فاسد مملكتشناسند،و بهملت غيور آذربايجان و ساير انجمنهاى ايالتى و ولايتى هم اين حكم الهى عز اسمه رااخطار فرمايند،و هر كسى از او همراهى كند،در همين حكم است،و لا حول و لا قوة الابالله العلى العظيم.و به جميع ما رقم قد صدر الحكم من الاحقر عبد الله مازندرانى،قدصدرالحكم من الاحقر الجانى،محمد كاظم خراسانى بذلك»پس از انتشار اين حكم تلگرافى،مجلس شوراى ايران ترتيبات اخراج او را بهمنظور تبعيد از تهران صادر كرد.تقى زاده به تبريز آمد و مدتى در آنجا اقامت كردعاقبتبه استانبول رفته و متعاقبا به وطن ايدهآل خويش كه همان اروپا باشد،رهسپارشد. (3)
تلگراف آخوند خراسانى به آية الله انگجى:
پس از صدور حكم فساد راى سياسى تقى زاده،و مغايرت او با احكام مقدسهاسلام،معروف شد كه تقى زاده از سوى مرجعيت اسلام تكفير شده است.عدهاى ازدوستان و طرفداران او شروع به نامه پراكنى و ايجاد جو مصنوعى نمودند و آية اللهخراسانى،محض جلوگيرى از اتلاف وقت مسلمانان در امورى كه ضرورت ندارد،تلگرافى در پاسخ اين همه نامهها به آية الله انگجى(مرحوم ميرزا ابو الحسن انگجى،جد بزرگوار حجة الاسلام و المسلمين سيد على انگجى معروف كه در مسجد ملكتهران اقامه جماعت مىفرمايند.)كه يكى از وزنههاى بزرگروحانيت آذربايجان بود،صادر نمودند كه متن تلگراف چنين است:
از قصر شيرين به تبريز،عدد كلمات 98،تاريخ اصل مطلب 5 شوال 1328«جناب مستطابشريعتمدار كهف الانام ثقة الاسلام آقاى حاج ميرزا ابو الحسنانگجى دام تاييده:
در خصوص حكمى كه از اين خادمان شرع انور درباره آقا سيد حسن تقى زادهصادر شده بود، مكاتيب و سؤالاتى از تبريز رسيده،لازم است جناب مستطاب عالى بهعموم علماء و قاطبه مسلمين اعلام فرمائيد حكم مزبور تكفير نبوده و نسبت تكفيربىاصل است،فقط حكم به عدم جواز مداخله در امور نوعيه مملكت و عدم لياقتعضويت مجلس محترم ملى و لزومخروجش بوده،لا غير.البته زايد بر مدلول حكماثرى مترتب نشود.» (4)
اين نوع دقت و موشكافى در مورد يك فرد سياسى،از ديانت و اعتقاد عميقايمانى و الهى آن مردان بزرگ الهى سرچشمه مىگيرد كه در مورد حفظ اساستشكيلات اسلامى،آن چنان دلسوزى و مراقبت نشان مىدهند و در اين راه جانخويش را به مخاطره مىافكنند،ولى در حفظ آبرو و حيثيت و شئون يك فرد مسلمانناسالم هم اين قدر تلاش و كوشش دارند تا مبادا افزون بر حكم الهى آثارى بر اومترتب سازند كه فردا در پيشگاه عدل الهى مورد مؤاخذهقرار گيرند.
ولى اى كاش اين همه دقت و ريزبينى،و اين همه تعهد و مسئوليت در برابرقوانين الهى را ديگران نيز بتوانند درك كنند و مورد بررسى و دقت قرار دهند و دست ازتوطئهها و نقشهكشيها در مورد چنين رجال الهى و خدمتگزاران شريعت آسمانىبردارند و با اين مردانراستين و صادق از صفا و وفا،نه از راه غدر و جفا رفتار نمايند.
وفات او:
او در سال1329 ه.ق،پس از عمرى تلاش و كوشش در راه خدا به لقاء اللهپيوست.
رحمت و رضوان خدا شامل حال او باد.
پىنوشتها:
1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 310.
2- «آخوند»كلمهاى است فارسى،و معناى آن معلم و استاد مىباشد،و آن دو كلمه«آقا»و«خوانده»است وبا سواد تركيب يافته است و در اصطلاح متاخرين در صورت مطلق ذكر شدن،مقصود از آن در علوم عقلى،ملا صدراى شيرازى،و در علوم نقلى(فقه و اصول)آخوند ملا محمد كاظم خراسانى صاحب ترجمه فوقمىباشد.
3- اوراق تازهياب مشروطيت و نقش تقىزاده،به كوشش ايرج افشار،ص 208.
4- اوراق تازهياب مشروطيت،ص217.