35- ميرزاى شيرازى
(متولد 1230-متوفى 1312 ه.ق)
گفتار استاد:
«حاج ميرزا محمد حسن شيرازى،معروف به«ميرزاى شيرازى بزرگ»،ابتدا دراصفهان تحصيل كرد و سپس به نجف رفت و در حوزه درس صاحب جواهرشركت كرد و بعد از او به درس شيخ انصارى رفت و از شاگردان مبرز و طراز اولشيخ شد.بعد از شيخ انصارى مرجعيت عامه يافت.در حدود23 سال مرجع علىالاطلاق شيعه بود و هم او بود كه با تحريم تنباكو،قرار داد معروف استعمارىرژى را لغو كرد.شاگردان زيادى در حوزه درس او تربيتشدند،از قبيل آخوندملا محمد كاظم خراسانى،سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى،حاج آقا رضاهمدانى، حاج ميرزا حسين سبزوارى،سيد محمد فشاركى رضوى،ميرزا محمدتقى شيرازى و غير اينها. از او اثرى كتبى باقى نمانده است،ولى احيانا برخى ازآرائش مورد توجه است.در سال 1312 ه.ق درگذشت.» (1)
يكى از مصاديق بارز سير در تاريخ،مطالعه احوال علماى دين،به ويژه اعاظمعلم و عمل در اسلام است.از ميان علمايى كه در اواخر قرن سيزدهم و اوايل قرنچهاردهم هجرى به منصه ظهور رسيدهاند،نام مبارك«ميرزاى بزرگ شيرازى»،مرجعبلامنازع شيعه بلكه عالم اسلام،بر تارك تاريخ مىدرخشد.وى بزرگترين جنبشهاىمذهبى عليه ظلم و فساد حاكم و استعمار در حال استيلا بر كشورهاى اسلامى،من جمله ايران را پايه گذاشت.نام ميرزاى شيرازى و جنبش تحريم تنباكو چنان با همعجين شدهاند كه با ياد كردن يكى،بىدرنگ ديگرى در خاطر مىآيد.اما زندگى پربارميرزا تنها در پىريزى اين نهضتخلاصه نمىشود،بلكه شخصيت فوق العاده اين مردبزرگ،در جاى جاى حيات طيبه او هويداست و ماجراى تنباكو تنهاجلوهاى از بركاتوجودى اين مرد مقدس است.
ولادت:
روز پانزدهم جمادى الاولى سال 1230 ه.ق در شيراز متولد و نام محمد حسنبر او نهاده شد. در دوران طفوليت پدر خويش را از دست داد و دائىاش سيد حسينمعروف به مجد الاشرافعهدهدار سرپرستى او گرديد.
تحصيلات:
ميرزا در زمانى كه فقط چهار سال و پانزده روز از عمرش مىگذشت،شروع بهتحصيل نمود. پس از دو سال از قرائت و كتابت فارسى فارغ گشت.شش سال و نيمداشت كه به آموزش علوم تجربى پرداخت.در 8 سالگى مقدمات را به پايان برد وتوسط دايىاش به بزرگترين خطيب شيراز معروف به ميرزا ابراهيم سپرده شد تا او اهلخطابه و منبر گردد.هوش وى چنان سرشار بود كه يك صفحه از كتاب«ابواب الجنان»قزوينى را كه كتابى بس مشكل بود،دو بار مىخواند و از حفظ مىشد.پس از آن كتبمتعارف فقه و اصول را خواند و در دوازده سالگى در درس«شرح لمعه»شركتجست و در كنار آموختن شرح لمعه خود به تدريس آن در پانزدهسالگى نيز پرداخت.
پس از مدتى به توصيه استادش به دار العلم آن زمان،اصفهان شتافت و در مدرسه صدر، حجرهاى گرفت.استاد بزرگوار وى در اصفهان،شيخ محمد تقى صاحب«حاشيه برمعالم»بود. پس از فوت شيخ محمد تقى به محضر درس سيد محقق،مير سيد حسن بيد آبادى حاضر شد و قبل از بيستسالگى به كسب اجازه از وى نائل آمد.(اجازه درآن زمان معمولا در سه چيز بود:اجازه در امور مربوط به ولايت فقيه،اجازه نقلحديث،اجازه در اجتهاد)ميرزا پس از ده سال تعليم و تعلم در اصفهان،عزم سفر بهعتبات عاليات نمود و در سال1259 ه.ق وارد كربلا شد و درس آية الله سيد ابراهيمصاحب ضوابط شركت جست،سپس عازم نجف شد. ميرزا در نجف در حوزههاىدرس علما و اساتيدى چون صاحب جواهر،و صاحب انوار الفقاهة حاضر شد.پس ازفوت صاحب جواهر در مجالس درس شيخ بزرگوار،علامه دهر،شيخ مرتضى انصارىشركت كرد و در نجف مقيم شد.در تعريف و مدح اين مرد بزرگوار همين بس كه بارهاشيخ مرتضى انصارى گفته بود:«من درسم را براى سه نفر مىگويم:ميرزا محمد حسن،ميرزا حبيب الله،آقا حسين تهرانى»
گزينش ميرزا به مرجعيت و زعامت دينى:
به سال 1281،شيخ مرتضى انصارى دار فانى را وداع گفت.افاضل شاگردانشيخ گرد آمدند و به گفته ميرزاى آشتيانى،«همگى بر مقدم بودن ميرزاى شيرازى اتفاقكردند.»ميرزا به سبب تواضع و خاكسارى ابتدا از قبول اين مهم امتناع مىنمود،ولى بااستماع سخنان ديگران و حكم ايشان مبنى بر وجوب تصدى اين امر از جانب استاد،ميرزا قبول نمود.سال 1288 هنوزفرا نرسيده بود كه به زيارت خانه خدا مشرف شد.
ميرزا در اين سفر قصد اقامت در مدينه منوره را داشت كه اين امر ميسر نمىشود و بهنجف باز مىگردد.پس از آن،مجاورت مشهد امام رضا(ع)را نيت مىكند كه آن همممكن نمىشود. تا اينكه بالاخره در شعبان 1290 به سامراء مسافرت مىكند،و اينمسافرت همان هجرت او به سامراء است.با هجرت ميرزا به سامراء،خانه علم و مركزاسلامى و مرجع مردم در امور دين و دنيا شد و خداوند متعال هم با نصرت خويش وبالا بردن مقام ميرزا،نام او را در سراسر كرهارض منتشر ساخت.
سيرت ميرزا در دوران زعامت:
در خوش برخوردى و شيرينى گفتار،نمونه نداشت.شخص در هنگام جدا شدناز ميرزا در نهايتشادمانى و رضايت ايشان را ترك مىگفت.هيچ كس به سعه صدر اونبود.حتى بر مستحق،يك كلمه زشت اداء نمىكرد.خطا كار را جز به احسان پاداشنمىداد و اين همانخلق عظيمى است كه از پيامبر عظيم الشان اسلام به ارث برده بود.
حافظه ميرزا:
گستردگى خرد و حافظه ميرزا مساله شگرفى است كه انديشهها را به حيرت فرومىبرد. ميرزا اگر كسى را يك بار مىديد،حتى پس از بيستسال به محض ديدار مجدداو را مىشناخت.گاه مىشد به حديثيا عبارتى فقط يك نگاه مىانداخت و سرش رااز روى متن برمىداشت و آن را از حفظ مىخواند.كتاب«ابواب الجنان»را كه به خاطربرخوردارى از سجع و قافيه فراوان،از مشكلترين متون است،با دوبار خواندن حفظكرده بود.بيشتر قرآن را از حفظ داشت.تمام دعاهاى ماه رمضان و ساير اوقات،و نيززيارات همه مشاهد ائمه را از بر مىخواند.ديده نشده بود كه در هنگام زيارت با خودكتابى ببرد.در ضمن زيارتش را هم بسيارطولانى به انجام مىرسانده است.
خرد ميرزا:
سياستمداران آن روز از سلاطين و وزراء در حيرت از خرد او بوده و همگى بهتدبير و انديشه كاملش اذعان داشتند.هر كه با او همنشين شده بود،خويشتن راكوچكتر از او يافته بود. هيبتى همچون هيبت انبياء داشت،حتى فرزندانش نزد او اينهيبت را حس مىكردند و اينيك موهبت الهى است كه برخى از مؤمنان از چنينصلابتى برخوردارند.شيوه تدريس:
وقتى در فهم حديثبحث مىنمود،بر معتدلترين راهها و همگون با عرفيات ووجدانيات گام مىزد و از باريكبينىهاى بسيار ريز به دور بود.و وقتى در پيچيدگيهاىمسائل به سخن مىنشست،براى فيلسوفان بسيار دقيق هم اعجاب انگيز بود كه چگونهموشكافانه به ريزهكاريهاى آن مسائل مىپردازد.در هنگام تدريس كتابى از فقه فقط بهمسائل بسيار مشكل آن مىپرداخت و از گريز به ديگر بحثها خوددارى مىنمود.بدينجهت از درس او فقط كسى بهره مىگرفت كه با بررسيهاى قبلى در اطراف موضوعفقهى،احاطه به نظرات و دلايل پيدا كرده و تنها حل معضلات و شكافته شدن حقايقامور برايش باقى مانده باشد.از ميان شاگردان دقيق وى مىتوان ميرزا محمد تقىشيرازى،شيخ فضل الله نورى،شيخ محمد تقى آقا نجفى و...را نام برد كه هر كدام درصحنههاى اجتماعى و سياسى پس از استاد،فارسميدان و رهبر امت گشتهاند.
شيوه ميرزا در رسيدگى به امور:
از ميان اصحابش عدهاى را براى مشاوره در امور دينى و عمومى مردم،برگزيدهبود تا در شهرها و نواحى اطراف نماينده او باشند و از همين طريق مسائل مهمى چونمساله تحريم تنباكو،تاراج چهار محال،قضيه يهود همدانيها،گرفتارى شيعيان به دستافغانها،خريدن زمينهاى طوس به دست دولت روسيه و امثال اينها را به بهترين وجهحل و فصل نمود.بعضى از همين اصحاب،محل رفع حوائج مؤمنان بودند كه ميرزا بادريافت كمكهاى بدون عوض آنها امور خيريه را در ميان برادران مؤمن جارىمىساخت.در نهايت تواضع و پنهانى،كمك مىنمود.اسامى فقراء هر شهر را داشتكه توسط وكلايش به ايشان كمك مىنمود. دانشپژوهان و نيازمندان مشاهد مشرفه درنظر او از موقعيتخاصى برخوردار بودند.براى همگى آنها بدون استثناء مقررى تعيينشده بود.برخوردش با خانواده نيز بسيار منظم و استوار و در كمال تدبير بود.حتى درطول گفتگو با فرزند 8 يا9 سالهاش او را جز با كلمه«آقا»خطاب نمىكرد و هنگام رفتن فرزندش از مجلس به احترام او كمى از جاى خودبرمىخاست.
اخلاق او:
او از نظر اخلاق و رفتار و مسائل انسانى و معنوى،و در قيام به وظايف شرعيه،در غايت كمال و اوج اشتهار بود.حكايات و نوادر بسيارى از حالات روحى و معنوىاو را نقل كردهاند كه مجموع اين حالات،او را به رتبهاى از مراتب سازندگى رساندهاست كه به اصطلاح علماى وقت، به او لقب«مجدد و احياگر مذهب»را دادهاند كه درراس هر قرن،يك فرد از ميان جمع اخيار و رجال علمى مىدرخشيد و تجديد كننده واحياگر اصول معارف علمى و عملى مذهب مىشود. (اين حديث هر چند منبع معتبرروائى ندارد،ولى در عمل و تاريخ چنين پايگاهها و محورهاىمردمى را مىتوان نشانداد.)
كرامات ميرزا:
از كرامات ميرزا نمونههاى بسيارى نقل شده است.كارهاى شگفت انگيزى كهجز به خواست و لطف خدا ممكن نيست.نقل مىكنند:«سه مرد از زوار فقير سامراءكمك مالى طلب كردند. ميرزا به اولى بيست قران،به دومى پنج قران داد و به سومىهيچ.سه نفر ابراز نارضايتى و عدم تساوى در اجراى عدالت كردند.ميرزا گفت تساوىبرقرار شده است.بر رسوايى خودتان اصرار مكنيد.اما آنها راضى نشدند و پافشارىكردند.ميرزا دستور داد آن سه نفر را بازجويى كردند. معلوم شد كه نفر اول(كه به اوبيست قران داده بود)در كيسهاش پنج قران داشته،و نفر دوم(كه به او پنج قران دادهشده بود)در كيسهاش بيست قران داشته،و نفر سوم(كه چيزى دريافت نكرده بود)بيست و پنج قران داشته است.از اينجا معلوم شد كه منظور ميرزا ازتساوى ميان آنها چهبوده است؟
«المؤمن ينظر بنور الله»
تاليفات و تصنيفات:
بر خلاف نظر شريف استاد مطهرى،ميرزا،نوشتهها و تحريراتى در فقه و اصولداشته،ولى به دليل اينكه خود آنها را ناچيز مىدانسته حاضر به انتشارشان در ميان مردمنبوده است.با اين حال بعضى از آنها مشاهده شده است.سيد محمد تقى اصفهانى،يكى از شاگردان ميرزا نقل مىكند كه ميرزا در هنگام درس اشاره داشت كه اين مطلب رادر رساله طهارت و صلوة به طور مفصل آوردهام.هم ايشان مىگفت كه حاج ميرزااسماعيل شيرازى پسر عموى ميرزا، نسخهاى از رساله«اجتماع الامر و النهى»به خطخود ميرزا در اختيار دارد.سيد محمد تقى باز يادآورى مىكند كه يادداشتهايى را كهديده است،در آن سؤالات ميرزا و جوابهاى شيخ انصارى بوده،و نيز حاشيهاى را كه بر«نجاة العباد»و ديگر رسالهها زده است،همگى را مشاهده كردهاست.تاليفات وىعبارتند از:
1-كتابى در طهارت(تا مبحث وضو)
2-رسالهاى در رضاع و شير دادن.
3-كتابى در فقه(از اول مكاسب تا آخر معاملات)
4-رسالهاى در اجتماع امر و نهى
5-خلاصهاى از افادات استاد بزرگوارش شيخ مرتضى انصارى در تمام مباحثاصول.
6-رسالهاى در مشتق
7-حاشيهاى بر نجاة العباد
8-تعليقهاى بر كتاب معاملات آقا وحيد بهبهانى
و اما آنچه از فتاوى و تقريرات درس آن فقيه بزرگوار گردآورى شده است:
1-صد مساله از فتاواى ميرزا،توسط شيخ فضل الله نورى
2-مجموعهاى از فتاواى ميرزا به زبان عربى
3-مباحث درس اصول ميرزا،توسط شيخ على دزدرى
4-مباحث درس اصول،توسط سيد محمد اصفهانى
5-مباحث درس اصول و فقه،توسط ابراهيم دامغانى
6-مباحث درس اصول،توسط شيخ حسن فرزند محمد مهدى شاهعبد العظيمى كه آنرا«ذخاير الاصول»ناميده است.
7-تقريراتى از درس ميرزا نوشته باقر حيدر
8-ترجمه كتاب معاملات آقا وحيد بهبهانى از فارسى به عربى توسط شيخحسنعلىتهرانى(ميرزا بر اين كتاب تعليقاتى دارد.)
اقدامات و اصلاحات عملى ميرزا:
امنيت و آسايش زمانى به زوار سامراء سايه گسترد كه ميرزاى شيرازى در آنديار رحل اقامت افكند.شيعيانى كه قصد زيارت آنجا را مىنمودند،به هنگام ورود وخروجشان بسيار ترسان بودند تا مبادا دچار گرفتارى شوند.زمانى كه ميرزا به سامراءمهاجرت كرد،سامراء اهميتخود را دوباره باز يافت و مركز مهمى براى تحصيل علم ومحل تجمع علماى بزرگ گرديد و اين امرتا زمان مرگ ميرزا هر روز رو به افزايش بود.
ميرزا اقدامات عمرانى بسيارى انجام داد.مدرسهاى براى طلاب بنا نهاد كه تا هم اكنونبه مدرسه ميرزا شهرت دارد.مدرسه ديگرى نيز در شرق اين مدرسه و كنار آن احداثكرد.بر شط سامراء پلى زد تا از چاپيده شدن مردم توسط بلمداران براى عبور مردم ووسايل و چهارپايانشان جلوگيرى كند،ولى بعد از فوت ميرزا،از آنجا كه به منافععدهاى سودجو ضرر وارد آمده بود،پل تخريب شد و به مرور زمان از بين رفت.ازديگر كارهاى ميرزا در سامراء ساختن دو حمام،يكى مردانه و ديگرى زنانه بود.ساعتىتوسط ايشان خريدارى گرديد و بر بالاى باب قبله نصب شد.در حرم عسكريين(ع)تزئينات و اصلاحاتى صورت گرفت.بازار بزرگى توسط ايشان ساخته شد.حسينيهاىجهتبرگزارى مراسم عزادارى امام حسين(ع)به همت ايشان بنا شد.براى بسيارى ازمجاورين سامراء خانه ساخت.فقراء بسيارى از اهل تسنن را انفاق نمود و زندگى آنها را به جريان انداخت.در سال 1311 ه.ق فتنهاى ميان اهالى سامراء و مجاورينبرانگيخته شد كه به تهديد مجاورين از جانب اهالى انجاميد.آتش فتنه از سوى عدهاىاز جاسوسها و دسيسهچينان كه خواهان جنگ ميان مسلمين و ايجاد آشوب و تفرقهبين برادران شيعه و سنى بودند،برپا شد.ميرزا با كفايت و تدبير خويش آتش فتنه راخاموش ساخت و امور مردم به مجراى طبيعى خود بازگشت داد.در اجراى اين مهماجازه دخالتبه هيچ كس،حتى كنسول انگلستان و والى عثمانى بغداد نداد و به آنهاپيغام داد: «مساله به زودى اصلاح خواهد شد و اين حادثه كوچكتر از آن است كه نيازبه مداخلهماموران حكومتى باشد.»
تحريم تنباكو:
يكى از نقاط عطف و مهم تاريخ معاصر ايران،«تحريم تنباكو»است كه سندگويايى بر رهبرى روحانيت مبارز و مقاومت و همبستگى مردم متعهد اين سرزمين درپاسدارى از ارزشهاى اسلامى و دفاع از استقلال و آزادگى است.نقش ميرزاى بزرگشيرازى(اعلى الله مقامهالشريف)در اين حركتبزرگ،انكار ناپذير است.چنانچه امامخمينى(ره)در اين باره فرمودند:
«آن مرحوم(ميرزاى بزرگ رحمة الله عليه)كه در سامره تنباكو را تحريم كرد،براى اينكه ايران را تقريبا در اسارت گرفته بودند،به واسطه قرار داد تنباكو،و ايشان يكسطر نوشتند كه تنباكو حرام است،و حتى بستگان خود آن جائر(ناصر الدين شاه)همو حرمسراى آن جائر ترتيب اثر دادند به آن فتوا،و قليانها را شكستند و در بعضى جاهاتنباكوهايى كه قيمت آن هم زياد بود،در ميدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند آنقرار داد را،و لغو شد قرارداد،و يك چنين چيزى و آنها ديدند كه يك روحانى پيرمرد،در كنج دهى از دهات عراق،يك كلمه مىنويسد و يك ملت قيام مىكند،و قراردادىكه ما بين شاه جائر و انگليسيها بوده است،بههم مىزند و يك قدرت اين طورى دارد او.» (2)
در دوران قاجار-و كمى پيش از آن-محور عمده حل و فصل مشكلاتسياسى،اجتماعى و اقتصادى رژيم حاكم را،سياست موازنه منفى و مثبت(جلبرضايت دو ابرقدرت روس و انگليس از طريق اعطاى امتيازات و منافع مختلف به آنها)تشكيل مىداده است،تا جائيكه به عنوان شيوهاى سهل الوصول براى حفظ و بقاى شاهو در برابر تكاثر طلبى استعمارگران بين المللى به كار گرفته مىشد.در آن زمان،دودولت روس و انگليس نقش تعيين كننده را در دربار شاه داشتند كه خود به دليل فقدانپايگاه مردمى دربار بود.بينش سياسى و فرهنگى مردم در سطح نازلى قرار داشت و ازوسايل ارتباطى آن روزگار(مانند روزنامهها)به نحو قابل توجهى برخوردار نبودند وغالبا در اثر تبليغات انحرافى رژيم شاه،تصور مىكردند كه ديگر شاهان جهان تابع شاهايران هستند!مدتى پيش از انعقاد قرارداد امتياز تنباكو«عهدنامه رويتر»در تاريخجمادى الاولى1289 ه.ق(1872 م)با«بارون ژوليوس دورويتر»انگليسى كهرشوههاى كلان به شاه و صدر اعظم وى(مشير الدوله سپهسالار)پرداخته بود، صورتگرفت.در وصف ننگين بودن اين عهدنامه همين بس كه به«اعطاى سند مالكيت ايران»معروف گشت و«لرد كرزن»،آن را«بخشش از طرف ايران»خواند.شاه و سپهسالارپس از اين بخشش و با پولى كه به عنوان رشوه از رويتر گرفتند.در سال 1290 ه.ق ازطريق روسيه به فرنگ رفتند.ولى در پايتخت روسيه با اعتراض شديد دولت تزارىنسبتبه اين عهدنامه روبروشدند كه دنباله اين سفر به اعطاى امتيازات ديگرى بهروسيه منجر شد.
سفر سوم ناصر الدين شاه به اروپا:
در سفر سوم ناصر الدين شاه به فرنگ و توقف او در انگلستان،پيشنهاد اعطاىامتياز توتون و تنباكوى ايران به انگليس مطرح مىشود.به اين منظور دولت انگليسيكى از اتباع خود بهنام«ماژور تالبوت»را به عنوان طرف قرارداد معرفى مىكند.
سرانجام در رجب1307 ه.ق مطابق با مارس 1890 ميلادى و پس از مراجعتشاه بهايران و آمدن تالبوت در راس يك سنديكاى ساختگى و خلق الساعة،قرارداد امتيازانحصار تنباكوى ايران در 15 ماده تنظيم،و به امضاى ناصر الدين شاه رسيد.درفضاحت اين قرارداد همين بس كه رويتر انگليسى گفت:«وقتى كه متن آن در جهانانتشار يافت،معلوم شد كه حاوى يك تسليم دربست و غيرعادى كليه منابع صنعتى يككشور پادشاهى به خارجيان است كه حتى در عالم خيال هم تصور نمىرفت كه امتيازىحتى به مراتب كمتر از آن در تاريخ واگذار شده باشد.»و اعلان فوق در آغاز سال 1308ه.ق و ورود تالبوت و هيات همراه وى به ايران كه در رجب 1308 ه.ق صورت گرفتو همچنين انتشار اعلاميه كمپانى رژى كه تمام خريد و فروش تنباكو را از آغاز سال1308 ه.ق به خود متعلق مىنمود.برخوردهاى ريشهدار و شديد محافل مذهبى رانسبتبه استعمارگران و اهداف شوم نهفته در قرار داد و تبعات آن برانگيخت و بهمشابه در عثمانى،از سوى برخى از روشنفكران در پى داشت.اما خطر عمدهاى كهعلاوه بر به يغما رفتن بنيه مالى ايران،جامعه اسلامى را تهديد مىكرد،حضور فرهنگاستعمارى و گسترش تهاجم فسادى بود كه به تبع حضور عينى اجانب و دشمنانقسم خورده اسلام و مسلمين در ايران رخ مىنمود.چندى نگذشته بود كه نشانهها ومصاديق آشكار اين فساد، هويدا گرديد.هجوم فرنگيان به ايران-با آمارى بيش از 200هزار نفر-حتى شكل ظاهرى شهر و بازار و جماعت مسلمين را تغيير داده و از طرفديگر،استضعاف مالى و فرهنگى بسيارى از مردم،آنان را به اجيرى و خدمتگزارىفرنگيان مىكشاند.طبيعى است در اين موقعيت اشاعه فساد اخلاقى و اجتماعى،و ازبين رفتن قبح مفاسد،و از سوى ديگر،بد رفتارى و سلطه كارگزاران استعمار،ارمغانىروز افزون و تباه گرى بود.انگليسيها در هر جا كه مىرفتند،سوار و اسب و اسلحه باخود بردند و مزدور اسلحه به دست درست كردند،و اين همان شيوهاى بود كهانگليسيان در تصرف هند و ايجاد كمپانى هند شرقى و سپس حضور نظامى به بهانهحفظ امنيت اين كمپانى و آنگاه مستعمره نمودن هند به كار گرفته بودند.سستى و فسادداخلى حكومت،و پوسيدگى نظام حاكم،به علاوه دستاندازيهاى شاه غرق دربىخبرى و مست از شكوه سلطنت چهل ساله!به حيطه قدرت علماى دينى به منظورخنثى نمودن نفوذ ايشان و نيز نارضايتى عامه مردم از استبداد«امين السلطان»صدراعظم و زمامدار پر سابقه دولت كه در تحريص شاه نسبتبه اعطاى امتيازات نقش اوليهو مؤثرى داشت را بايد به عنوان ديگر زمينههاى بيدارى مردم و تكوين خيزش ملتبهرهبرى روحانيتبرشمرد.به تدريج نخستين نغمههاى مخالفت،هم زمان با آغاز كاركمپانى در گوشه و كنار كشور بالا گرفت.مبارزه علماى دينى و مردم در ماجراى تنباكو،ابعاد و مراحل گوناگونى را شامل گرديد كه بر طبق ضوابط و شرايط امر به معروف ونهى از منكر شكل يافته است كه در نخستين قدم با تذكر خطاها بهدولت آغاز مىشود.
ميرزاى شيرازى از سامراء،ميرزاى آشتيانى از تهران،و علماء و مردم تبريز و اصفهان وشيراز و.. .،هر يك اشتباهات دولت را در امر انحصار تنباكو متذكر گرديدند.اما شاه وامين السلطان درقبال اعتراضات،ملت را نادان و غير مطلع از جريانات مىخوانند.
طبيعى است در شرايطى كه امتى عزم خود را جزم نموده تا به مقصد نرسيده از پاىننشيند، اين گونه برخوردها مانعى نخواهد بود.لذا مردم نيز خود را براى مراحل بعدىنهضت مهيا وآماده مىكنند.در شهرهاى مختلف كشور زمينههاى قيام هم فراهممىشود.
قيام مردم شيراز:
در شيراز هم زمان با ورود ماموران انگليسى رژى،بازارها و دكاكين بسته شده ومردم در مساجد اجتماع مىكنند.رژيم براى مقابله با اين عمل،به دستگيرى و تبعيدعالم مبارز،«سيد على اكبر فال اسيرى»مبادرت مىورزد.با ربوده شدن سيد على اكبرتوسط عمال دولت و تبعيد او به بوشهر،و سپس بصره،مردم با تجمع در شاهچراغ به ابراز تنفر از اين عمل رژيم مىپردازند،ولى حكومت قوام الملك شيرازى،با گلوله بهاستقلال طلبان پاسخ مىدهد،ولىمقاومت مردم ادامه مىيابد.
قيام مردم تبريز:
در تبريز نيز مردم به رهبرى روحانيت و پيشوايى«آية الله حاج ميرزا جواد آقامجتهد تبريزى»به مقابله با قرارداد برمىخيزند.در تبريز مردم اعلاميههاى كمپانى را ازديوارها كنده و از پذيرفتن خارجيان خوددارى مىورزند و چون پاسخى جز خشونتبيشتر نمىبينند، تهديد به قتل فرنگيها در روز عاشورا مىكنند.رژيم براى خاموشكردن شعلههاى قيام درتبريز تصميم به ايجاد تفرقه در بين صفوف روحانيون مىگيرد.
ناصر الدين شاه انگشترى الماس خود را براى«موسى آقا»ملاى تبريزى به رسم هديهمىفرستد تا او را در مقابل«ميرزا جواد آقا»قرار دهد.ولى اين كار هم تاثيرىنمىبخشد و روحانيت از اين حيله،هوشيارانه آگاهى مىيابند.كار چنان در تبريز تنگمىشود كه كمپانى حتى حاضر مىشود تمام ماموران و كاركنان خود را از ميان ايرانيانو مسلمانان قرار دهد،ولى سودى حاصل نمىشود.
قيام مردم اصفهان:
در اصفهان،مردم به رهبرى سه عالم مجاهد،«حاج شيخ محمد تقى»(آقانجفى)،«شيخ محمد على»و«ملا باقر فشاركى»به استوارى در برابر كمپانى و هوسهاىعمال شاه مىايستد.علماى اصفهان براى اول بار در منطقه خود استعمال دخانيات وتنباكو را تحريم نموده و كاركنان رژى را نجس اعلام مىكنند.«ظل السلطان»حاكمجبار اصفهان،به تبعيد گروهى از علماء مىپردازد،اما باز هم فروشندگان تنباكو،بهمعامله با كمپانى تن در نمىدهند.عدهاى تنباكوىخود را به جاى فروش بين فقراتقسيم مىكنند و گروهى هم محصول خود را آتش مىزنند.
ميرزاى شيرازى(اعلى الله مقامه)كه قبلا توسط علماى تبعيدى(از جمله سيد على اكبر فال اسيرى از شيراز،و عالم ديگرى به نام«منير الدين»از اصفهان)كه از شدتفشار شبانه به سوى سامراء گريخته بودند،در جريان ماوقع قرار گرفته بود.پرداختن بهموضوع و وارد شدن كامل به صحنه پيكار با سلطه صاحبان قدرت را وظيفه الهىخويش دانست و رهبرى مبارزه را به كف با كفايتخود گرفت.ميرزا در اول ذيحجهسال 1308 ه.ق تلگراف مفصلى به شاه فرستاد و در آن به منافات داشتن قرارداد بادستورات قرآن مجيد و نواميس الهيه و از بين رفتن استقلال دولت و اختلال نظممملكت تاكيد ورزيد.متعاقب اين تلگراف،ناصر الدين شاه از كارپرداز ايران در بغدادمىخواهد تا ميرزا به تشبثاتى متمسك شود،از جمله ضرورت قرابتبه دول بزرگاروپا براى استخلاص از روسيه تزارى،لزوم تقويتبودجه و قشون و رفع نقائص و كمبودن مالياتها،موهن بودن الغاى قرارداد از نظر بىاعتبار شمرده شدن امضاى پادشاه،اساسا عدم امكان اين عمل به جهتخسارات خارج از عهده و...
ميرزا در پاسخ تمام اين تشبثات،فقط تاكيد بر اين نكته مىكند كه بايد فقط بهملت مسلمان تكيه كرد،و بالاخره در مقابل تاكيد مجدد مشير الوزراء(كارپرداز ايران دربغداد)،بر ضعف دولت چنين تهديد مىكند:«اگر دولت از عهده برنمىآيد،من بهخواستخدا آن را بر هم مىزنم.»شاه و دربار،وقعى به گفتههاى ميرزا نمىدهند وتصميم مىگيرند كه با سياست دفع الوقت،به تدريج مردم و علماء را از توجه به مسالهتنباكو منصرف سازند.اما وقت گذرانى شاه و اعوان و انصارش در ارائه پاسخى متين وصحيح به ميرزا،و همچنين زمينههاى مبرم براى تحريم تنباكو كه نشانههاى آن دردرخواستهاى مكرر مردم به چشم مىخورد،و در بخشهايى از كشور نيز به كار گرفتهشده و به عنوان سياست منطقهاى موقتى تلقى مىشد،سرانجام انتظارها را به سر رساندو حكم تحريم در عبارتى كوتاه و به شيوهاى مؤثر و محرك و حسابشده از سوىميرزاى شيرازى به اين شرح صادر گرديد:
متن حكم:
«بسم الله الرحمن الرحيم،اليوم استعمال تنباكو و توتون،باى نحو كان،درحكم محاربه با امامزمان صلوات الله و سلامه عليه است.حرره الاقل محمد حسنالحسينى»
بلافاصله پس از صدور حكم،ماموران حكومت وظيفه يافتند به هر نحو ازانتشار اين حكم و آگاهى مردم نسبتبه صدور آن ممانعت كنند و به طريقى كهمىتوانستند و ضرورت داشت عمل مىكردند.با اين حال،در همان نصف روز اول كهحكم به دست ميرزاى آشتيانى رسيد،در حدود صد هزار نسخه از حكم ميرزاىشيرازى نوشته شد.مردم،حتى بىسوادها،نشر آن راوظيفه شرعى خود مىدانستند.
حكم تحريم،حتى درباره شاه و اندرون حرمسراى وى را نيز در برگرفت،به نحوى كه«انيس الدوله»،سوگلى ناصر الدين شاه دستور داد قليانها را جمع كنند و ناصر الدينشاه هم براى آنكه مبادا به احترامش لطمهاى وارد آيد،بعد از آن به هيچ يك از نوكرانخود دستور نمىداد قليان بياوردند و در تمام دربار،قليانها را جمع كردند.كار به جايىرسيد كه يهود و نصارى نيز به متابعت از اسلام،دخانيه را در ظاهر ترك نمودند.ازسوى ديگر،شاه و درباريان به مصداق«الغريق يتشبثبكل حشيش»به هر گونه نيرنگو فريب به منظور جلوگيرى از روند پيروز تحريم دست مىزنند.در آغاز با مساعدتوعاظ السلاطين و معممين دربار به شايعه جعلى بودن فتوى و اين كه توسط فردى بهنام«ملك التجار»جعل شده است،مىپردازند و سيستم حفاظت و اختناق خود را بهشدت گسترش مىدهند تا هر گونه ارتباط مردم و علماء، و كسب تكليف از ميرزاىبزرگ را سلب كنند.اما اين اقدامات نيز تاثيرى در روند قضايا نداشت.لذا دولتيان باتوسل به نيرنگى ديگر و ايجاد تفرقه،دستبه دامن علماى داخل ايران مىشوند.شاه وامين السلطان به«ميرزاى آشتيانى»روحانى تهرانى روى مىآورد و از او مىخواهند بهاباحه و تجويز دخانيات حكم كند.ميرزاى آشتيانى و ديگر علماء،شاه و درباريان را بهكلى مايوس مىسازند و قاطعانه مىگويند كه حكم ميرزاى بزرگ را جز خود او كسى ديگر نمىتواند تغيير دهد،و اضافه مىكنند:«اين كار اصلاح برنمىدارد،بايد متوقفشود...اين امتيازات بايد برگردد و تا برنگردد ميرزا آرام نمىگيرد.»از طرف ديگر،سياست ارعاب و تهديد و توسل به خشونت نيز كارآيى خود را از دست داد و مردم راهر چه بيشتر مصممتر و مقاومتر ساخت.بدين رو،ناصر الدين شاه،ناچار به فكرتسليم و لغو امتياز مىافتد،ولى مسئولان كمپانى،و على الخصوص كارگزاران سفارتانگليس،او را از اين كار برحذر مىدارند و آن را خطرى براى اصل رژيم قلمدادمىكنند.سرانجام،شاه در حالى كه فقط دو هفته از صدور حكم تحريم مىگذرد،بهالغاى انحصار داخله توتون و تنباكو مىپردازد.اما علماء و مردم باز هم مقاومت مىكنندو خواستار لغو كامل امتياز تنباكو مىگردند.شاه كه خصوصا از مقاومت«ميرزاىآشتيانى»بسيار عصبانى شده بود،او را تهديد مىكند.در عوض ميرزا نيز تصميم بهمهاجرت مىگيرد.شاه از ترس به پا شدن طوفان،به تملق و تهديد ميرزا پرداخته و وىرا از هجرت باز مىدارد.در اين ميان،زمزمههاى جهاد عليه دستگاه نيز بالا مىگيردواعلاميههايى بدين مضمون بر در و ديوار شهر نصب مىشود:
«بر حسب حكم جناب حجة الاسلام،آقاى شيرازى،اگر تا 48 ساعت ديگرامتياز دخانيات لغونشود،يوم دوشنبه آتيه،جهاد است،مردم مهيا شويد.»
از سوى ديگر شدت اوضاع و تنگناهايى كه براى فرنگيان پديد آمده بود،باعثشد كهمسئولين كمپانى از سوى سفراء و سياسيون اروپا در تهران،تحت فشار قرارگيرند.
«آرنستين»،رئيس كمپانى،امين السلطان را در اتخاذ دو راه مخير مىسازد:لغوامتياز و پرداختخسارت،لغو تحريم و آرام كردن مردم.شاه تصميم دوم رابر مىگزيند.شاه و دربار براى چارهجويى،مجلسى با حضور علماى بزرگ تهران وبرخى از دولتيان تشكيل مىدهند.در اين مجلس،از علماء آقايان ميرزا حسن آشتيانى،سيد على اكبر تفرشى،شيخ فضل الله نورى، امام جمعه تهران،سيد محمد رضاطباطبايى،سيد عبد الله بهبهانى،آخوند ملا محمد تقى كاشى،و از طرف دولت:نايب السلطنه كامران ميرزا،صدر اعظم امين السلطان،ميرزا على خان امين الدوله،مشيرالدوله،قوام الدوله و مخبر الدوله شركت داشتند.در اين جلسه،صورت امتياز نامهمطرح شد،ولى آقايان علماء،به علت اينكه كليه مفاد آن بر خلاف«الناس مسلطونعلى اموالهم»بود،از صحه گذاردن بر آن خوددارى نمودند،و حتى تهديدات دولتياننيز نتوانست كارى از پيش ببرد.كار به جايى رسيد كه آقا سيد محمد رضا طباطبايىفرمود:«اگر اين حكم را دولت داده است،كه بايد به امضاى ملتباشد،و اگرشخصشاه داده است كه حقى نداشته و ندارد.»
حكم تبعيد ميرزاى آشتيانى:
در اين ميان به فتنه يكى از درباريان،حكم تبعيد ميرزاى آشتيانى مجددا دردستور كار قرار مىگيرد.در نتيجه وى را در قليان كشيدن در مجامع عمومى،يا خروجاز تهران مخير مىسازند،و او نيز با صراحت و قاطعيت تمام،خروج از تهران رامىپذيرد.شهر يك پارچه قيام مىشود.علماء همه در كنار ميرزا،خود را براى هجرتآماده مىسازند.اغلب مردم نيز مصمم مىشوند با ميرزا از شهر خارج شوند.مردممغازهها را مىبندند و روانه ميدان ارك مىشوند و پس از آن مردم به مسجد شاه روىمىآورند و امام جمعه را كه مشغول تهديد مردم بود،از منبر به زير مىكشند.عمال شاهكه از هراس آرام نداشتند،به ناگاه وعده الغاى امتياز از طرف شاه كه به نايب السلطنهنوشته بود،توسط«عبد الله خان والى»به ميرزاى آشتيانى واصل گرديد.در وضعيتى كهمردم به پا خاسته را اميدى به وعده و وعيدهاى سلطان نيست،طبيعى است ايندستخط دردى را درمان نمىكند.پس مردم به شورش خود ادامه دادند و«معين نظام»نيز فرمان آتش داد.سربازان ترك زبان و غيرتمند تبريزى به طرفدارى از مردم،از حكم«معين نظام»سرپيچيدند.از اين رو معين به«فوج بىپدران»-كه در بىپدرى و ظلمبىمحابا بودند-دست توسل دراز كرده و بدين وسيله مردم گلوله باران شدند. عدمآمادگى كامل مردم براى مقابله با آتش و جنون دستگاه،ميرزاى آشتيانى را واداشت تا مردم را به استقامت عاقلانه و اجتماع در مسجد جامع فرا خواند.از طرف ديگر،پيكهاى شاه، مدام به خانه ميرزاى آشتيانى مراجعه مىكردند.ميرزاى آشتيانى كه ازپذيرش هداياى شاه كه براى استمالت او فرستاده بود،خوددارى ورزيد.ختم غائله رادر گروه سه پيشنهاد اعلام داشت:دادن خونبهاى مقتولين،مصونيت ديگر كسانى كه درتظاهرات شركت جسته بودند، برچيدن بساط كليه امتيازات خارجى.در مورد شرطسوم،پس از مذاكرات طولانى،بالاخره بر سر فسخ كامل رژى توافق به عمل آمد.با اينحال چون به وعدههاى شاه اميدى نبود،ميرزا اصرار نمود كه شركت انگليسى راسا لغوانحصار را اعلام كند.شاه نيز بىقيد و شرط تسليم شده و از سفير انگليس برآوردن اينخواسته را مىطلبد و چنين نيز مىشود.رئيس كمپانى طى اعلانى كه سند درخشانى برتسليم وطن فروشان و پيروزى مردم و روحانيت است،لغوانحصار را اعلام مىنمايد.
شاه نيز براى استمالت از ميرزاى آشتيانى و بازماندگان شهداء،انگشترى الماس خود رابراى ميرزا مىفرستد،اما او نپذيرفته،آن را باز مىگرداند.با اين حال هنوز به پايان راهمانده و انعطافى در موضع علماء پديد نيامده است.دولت از علماء كه پايان كار را بهحكم ميرزاى شيرازى مربوط مىدانند،مىخواهد كه ضمن تلگرافى به ميرزاىشيرازى،حكم به اباحيت تنباكو را خواستار شوند.رهبر دورانديش و هوشيار قيام،ميرزاى بزرگ(اعلى الله مقامه)براى بستن راه هر گونه فريب،در حكم لغو تحريمشتاب نمىكند.براى اين كار به جهتبىاعتمادى به تلگراف،فيصله كار را در ارسالدستخط علماء مىداند.مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى در تلگرافى به ميرزاى آشتيانى بهنكته بسيار مهمى اشاره مىكند كه خود سندى گويا به رهبرى و دورانديشى اين مجاهدبزرگ است.وى با درايت تمام به ايشان توصيه مىكند كه بايد مسائل به نحوى حلشود كه فساد ديگرى كه دين و مردم را گرفتار سازد،فراهم نشود.دولتيان نيز در برابراين همه هوشيارى،ديگر ياراى فريبكارى ندارند و بالنتيجه حكم تحريم،پس از 55روز از سوى علماء لغو شد.البته كارگزاران خارجى كه تلاشهاى خود را بىثمرمىديدند،به ادعاى خسارت پرداختند و رئيس كمپانى خواستار 60000 ليره غرامت از دولت گرديد كه سرانجامانگليسيان با شاه و دربار،بر سر 50000 ليره به توافق رسيدند.
بدين منظور شاه كه مىتوانست از خزانه شخصى خود اين غرامت را كه در حقيقتهمان رشوههاى كلانى بود كه كمپانى به وى پرداخته بود،بپردازد،با اين حال از بانكشاهنشاهى كه در دست انگليسيان بود،50000 ليره وام با نرخ شش درصد بهره گرفتكه بازپرداخت آن در 40 قسط و به مدت چهل سال و به موجب ماده پنج قرارداد،اينوام:«درآمد گمرك بندر عباس، بندر لنگه،و شهر شيراز ضمانت اداى اين تنخواهخواهد بود.»اين همان نكتهاى بود كه ميرزاى شيرازى بر آن هشدار داده بود كه مباداحاصل كار،تحميلى ديگر بر مردم ستمديده اين سامان باشد.به هر حال نهضت تحريمتنباكو كه با ماهيتى ضد استعمارى و انگيزههاى اسلامى صورت گرفت،توانست نقشمهمى در تاريخ معاصر ايران و بيدارى مردم اين سرزمين در جهت احقاق حقوق ايشانفراهم سازد و بار ديگر پيوند ديرپاى روحانيت اصيل و مردم،و از خود گذشتگى و ايثارآنان را در حفظ استقلال و هويت اسلامى كشور جلوهگر ساخت و هر چند نتوانستبهصورت مبارزه تمام عيار مكتبى بر ضد استبداد داخلى نيز به نتيجه برسد،و حكومتاسلامى را متحقق سازد،ولى زمينه ساز بسيارى از حركتهاى اصيل و مردمى بعدىشد.
وفات ميرزا:
در شب چهارشنبه بيست و چهارم شعبان 1312 ه.ق،يكى ديگر از ستارگانآسمان فقاهت در خاموشى فرو رفت و تيرگى شب را دو چندان ساخت.افول اينستاره،انفجارى در دلها پديد آورد كه كوچكترين نمودش جارى شدن سيلاب اشكهابود.تقديرات خداوند تبديل ناپذيرند و مرگ بر همگان مقدر شده است.ميرزاى بزرگنيز از اين قاعده مستثنى نبود.او كه 82 سال عمر گرانمايهاش را به پرتو افكنى در ميانمسلمين و به خصوص شيعيان سپرى كرده بود،آن شب بعد از نماز عشاء،بر اثر شدتبيمارى سل دار فانى را وداع كرد و جان به جان آفرين تسليم نمود.ميرزا وصيت كرد كهاو را در نجف،در محلى كه خود قبلا مشخص كرده بودند به خاك بسپارند.به همين جهت جسد شريفش را پس از غسل دادن در شط سامراء،به طرف نجف اشرفحركت دادند.در تمام شهرهاى سر راه،مردم با گريه و زارى و نوحهخوانى و سينه زنىبه پيشواز مىآمدند.در نزديكى بغداد،تمام اهالى بغداد(حتى غير مسلمانان از اهلذمه) نيز به استقبال آمدند.«مشير رجب پاشا»هم ارتش سلطانى را با هياتى آراسته بهحزن و اندوه، و تفنگهايى سرنگون به استقبال فرستاد.در كربلا،جسد ميرزا در حرمينامام حسين(ع)و حضرت عباس(ع)طواف داده شد و در نجف نيز جسد ميرزا درحرم امير المؤمنين(ع)طواف داده شد و سپس در آخرين شب شعبان دفن ميرزا بهپايان رسيد.از آن پس مجالس فاتحه در تمام شهرها برگزار گرديد.همه بازارها در ايامفاتحه بسته بود و اين عزادارى تا نزديك يك سالدر بلاد اسلامى ادامه داشت. (3)
پىنوشتها:
1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 314.
2- از بيانات 28/8/1359 امام خمينى(ره).
3- يكصد سال مبارزه روحانيت از ميرزاى شيرازى تا امام خمينى،تاليف نگارنده،چاپ 1360،دفتر نشرنويد اسلام.
علاوه بر منابع فوق،مىتوان از:هدية الرازى الى المجدد الشيرازى،تاليف علامه حاج آقا بزرگ تهرانى،انتشارات ميقات- تحريم تنباكو،تاليف ابراهيم تيمورى و منابع فراوان ديگراستفاده نمود.
35- ميرزاى شيرازى
(متولد 1230-متوفى 1312 ه.ق)
گفتار استاد:
«حاج ميرزا محمد حسن شيرازى،معروف به«ميرزاى شيرازى بزرگ»،ابتدا دراصفهان تحصيل كرد و سپس به نجف رفت و در حوزه درس صاحب جواهرشركت كرد و بعد از او به درس شيخ انصارى رفت و از شاگردان مبرز و طراز اولشيخ شد.بعد از شيخ انصارى مرجعيت عامه يافت.در حدود23 سال مرجع علىالاطلاق شيعه بود و هم او بود كه با تحريم تنباكو،قرار داد معروف استعمارىرژى را لغو كرد.شاگردان زيادى در حوزه درس او تربيتشدند،از قبيل آخوندملا محمد كاظم خراسانى،سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى،حاج آقا رضاهمدانى، حاج ميرزا حسين سبزوارى،سيد محمد فشاركى رضوى،ميرزا محمدتقى شيرازى و غير اينها. از او اثرى كتبى باقى نمانده است،ولى احيانا برخى ازآرائش مورد توجه است.در سال 1312 ه.ق درگذشت.» (1)
يكى از مصاديق بارز سير در تاريخ،مطالعه احوال علماى دين،به ويژه اعاظمعلم و عمل در اسلام است.از ميان علمايى كه در اواخر قرن سيزدهم و اوايل قرنچهاردهم هجرى به منصه ظهور رسيدهاند،نام مبارك«ميرزاى بزرگ شيرازى»،مرجعبلامنازع شيعه بلكه عالم اسلام،بر تارك تاريخ مىدرخشد.وى بزرگترين جنبشهاىمذهبى عليه ظلم و فساد حاكم و استعمار در حال استيلا بر كشورهاى اسلامى،من جمله ايران را پايه گذاشت.نام ميرزاى شيرازى و جنبش تحريم تنباكو چنان با همعجين شدهاند كه با ياد كردن يكى،بىدرنگ ديگرى در خاطر مىآيد.اما زندگى پربارميرزا تنها در پىريزى اين نهضتخلاصه نمىشود،بلكه شخصيت فوق العاده اين مردبزرگ،در جاى جاى حيات طيبه او هويداست و ماجراى تنباكو تنهاجلوهاى از بركاتوجودى اين مرد مقدس است.
ولادت:
روز پانزدهم جمادى الاولى سال 1230 ه.ق در شيراز متولد و نام محمد حسنبر او نهاده شد. در دوران طفوليت پدر خويش را از دست داد و دائىاش سيد حسينمعروف به مجد الاشرافعهدهدار سرپرستى او گرديد.
تحصيلات:
ميرزا در زمانى كه فقط چهار سال و پانزده روز از عمرش مىگذشت،شروع بهتحصيل نمود. پس از دو سال از قرائت و كتابت فارسى فارغ گشت.شش سال و نيمداشت كه به آموزش علوم تجربى پرداخت.در 8 سالگى مقدمات را به پايان برد وتوسط دايىاش به بزرگترين خطيب شيراز معروف به ميرزا ابراهيم سپرده شد تا او اهلخطابه و منبر گردد.هوش وى چنان سرشار بود كه يك صفحه از كتاب«ابواب الجنان»قزوينى را كه كتابى بس مشكل بود،دو بار مىخواند و از حفظ مىشد.پس از آن كتبمتعارف فقه و اصول را خواند و در دوازده سالگى در درس«شرح لمعه»شركتجست و در كنار آموختن شرح لمعه خود به تدريس آن در پانزدهسالگى نيز پرداخت.
پس از مدتى به توصيه استادش به دار العلم آن زمان،اصفهان شتافت و در مدرسه صدر، حجرهاى گرفت.استاد بزرگوار وى در اصفهان،شيخ محمد تقى صاحب«حاشيه برمعالم»بود. پس از فوت شيخ محمد تقى به محضر درس سيد محقق،مير سيد حسن بيد آبادى حاضر شد و قبل از بيستسالگى به كسب اجازه از وى نائل آمد.(اجازه درآن زمان معمولا در سه چيز بود:اجازه در امور مربوط به ولايت فقيه،اجازه نقلحديث،اجازه در اجتهاد)ميرزا پس از ده سال تعليم و تعلم در اصفهان،عزم سفر بهعتبات عاليات نمود و در سال1259 ه.ق وارد كربلا شد و درس آية الله سيد ابراهيمصاحب ضوابط شركت جست،سپس عازم نجف شد. ميرزا در نجف در حوزههاىدرس علما و اساتيدى چون صاحب جواهر،و صاحب انوار الفقاهة حاضر شد.پس ازفوت صاحب جواهر در مجالس درس شيخ بزرگوار،علامه دهر،شيخ مرتضى انصارىشركت كرد و در نجف مقيم شد.در تعريف و مدح اين مرد بزرگوار همين بس كه بارهاشيخ مرتضى انصارى گفته بود:«من درسم را براى سه نفر مىگويم:ميرزا محمد حسن،ميرزا حبيب الله،آقا حسين تهرانى»
گزينش ميرزا به مرجعيت و زعامت دينى:
به سال 1281،شيخ مرتضى انصارى دار فانى را وداع گفت.افاضل شاگردانشيخ گرد آمدند و به گفته ميرزاى آشتيانى،«همگى بر مقدم بودن ميرزاى شيرازى اتفاقكردند.»ميرزا به سبب تواضع و خاكسارى ابتدا از قبول اين مهم امتناع مىنمود،ولى بااستماع سخنان ديگران و حكم ايشان مبنى بر وجوب تصدى اين امر از جانب استاد،ميرزا قبول نمود.سال 1288 هنوزفرا نرسيده بود كه به زيارت خانه خدا مشرف شد.
ميرزا در اين سفر قصد اقامت در مدينه منوره را داشت كه اين امر ميسر نمىشود و بهنجف باز مىگردد.پس از آن،مجاورت مشهد امام رضا(ع)را نيت مىكند كه آن همممكن نمىشود. تا اينكه بالاخره در شعبان 1290 به سامراء مسافرت مىكند،و اينمسافرت همان هجرت او به سامراء است.با هجرت ميرزا به سامراء،خانه علم و مركزاسلامى و مرجع مردم در امور دين و دنيا شد و خداوند متعال هم با نصرت خويش وبالا بردن مقام ميرزا،نام او را در سراسر كرهارض منتشر ساخت.
سيرت ميرزا در دوران زعامت:
در خوش برخوردى و شيرينى گفتار،نمونه نداشت.شخص در هنگام جدا شدناز ميرزا در نهايتشادمانى و رضايت ايشان را ترك مىگفت.هيچ كس به سعه صدر اونبود.حتى بر مستحق،يك كلمه زشت اداء نمىكرد.خطا كار را جز به احسان پاداشنمىداد و اين همانخلق عظيمى است كه از پيامبر عظيم الشان اسلام به ارث برده بود.
حافظه ميرزا:
گستردگى خرد و حافظه ميرزا مساله شگرفى است كه انديشهها را به حيرت فرومىبرد. ميرزا اگر كسى را يك بار مىديد،حتى پس از بيستسال به محض ديدار مجدداو را مىشناخت.گاه مىشد به حديثيا عبارتى فقط يك نگاه مىانداخت و سرش رااز روى متن برمىداشت و آن را از حفظ مىخواند.كتاب«ابواب الجنان»را كه به خاطربرخوردارى از سجع و قافيه فراوان،از مشكلترين متون است،با دوبار خواندن حفظكرده بود.بيشتر قرآن را از حفظ داشت.تمام دعاهاى ماه رمضان و ساير اوقات،و نيززيارات همه مشاهد ائمه را از بر مىخواند.ديده نشده بود كه در هنگام زيارت با خودكتابى ببرد.در ضمن زيارتش را هم بسيارطولانى به انجام مىرسانده است.
خرد ميرزا:
سياستمداران آن روز از سلاطين و وزراء در حيرت از خرد او بوده و همگى بهتدبير و انديشه كاملش اذعان داشتند.هر كه با او همنشين شده بود،خويشتن راكوچكتر از او يافته بود. هيبتى همچون هيبت انبياء داشت،حتى فرزندانش نزد او اينهيبت را حس مىكردند و اينيك موهبت الهى است كه برخى از مؤمنان از چنينصلابتى برخوردارند.شيوه تدريس:
وقتى در فهم حديثبحث مىنمود،بر معتدلترين راهها و همگون با عرفيات ووجدانيات گام مىزد و از باريكبينىهاى بسيار ريز به دور بود.و وقتى در پيچيدگيهاىمسائل به سخن مىنشست،براى فيلسوفان بسيار دقيق هم اعجاب انگيز بود كه چگونهموشكافانه به ريزهكاريهاى آن مسائل مىپردازد.در هنگام تدريس كتابى از فقه فقط بهمسائل بسيار مشكل آن مىپرداخت و از گريز به ديگر بحثها خوددارى مىنمود.بدينجهت از درس او فقط كسى بهره مىگرفت كه با بررسيهاى قبلى در اطراف موضوعفقهى،احاطه به نظرات و دلايل پيدا كرده و تنها حل معضلات و شكافته شدن حقايقامور برايش باقى مانده باشد.از ميان شاگردان دقيق وى مىتوان ميرزا محمد تقىشيرازى،شيخ فضل الله نورى،شيخ محمد تقى آقا نجفى و...را نام برد كه هر كدام درصحنههاى اجتماعى و سياسى پس از استاد،فارسميدان و رهبر امت گشتهاند.
شيوه ميرزا در رسيدگى به امور:
از ميان اصحابش عدهاى را براى مشاوره در امور دينى و عمومى مردم،برگزيدهبود تا در شهرها و نواحى اطراف نماينده او باشند و از همين طريق مسائل مهمى چونمساله تحريم تنباكو،تاراج چهار محال،قضيه يهود همدانيها،گرفتارى شيعيان به دستافغانها،خريدن زمينهاى طوس به دست دولت روسيه و امثال اينها را به بهترين وجهحل و فصل نمود.بعضى از همين اصحاب،محل رفع حوائج مؤمنان بودند كه ميرزا بادريافت كمكهاى بدون عوض آنها امور خيريه را در ميان برادران مؤمن جارىمىساخت.در نهايت تواضع و پنهانى،كمك مىنمود.اسامى فقراء هر شهر را داشتكه توسط وكلايش به ايشان كمك مىنمود. دانشپژوهان و نيازمندان مشاهد مشرفه درنظر او از موقعيتخاصى برخوردار بودند.براى همگى آنها بدون استثناء مقررى تعيينشده بود.برخوردش با خانواده نيز بسيار منظم و استوار و در كمال تدبير بود.حتى درطول گفتگو با فرزند 8 يا9 سالهاش او را جز با كلمه«آقا»خطاب نمىكرد و هنگام رفتن فرزندش از مجلس به احترام او كمى از جاى خودبرمىخاست.
اخلاق او:
او از نظر اخلاق و رفتار و مسائل انسانى و معنوى،و در قيام به وظايف شرعيه،در غايت كمال و اوج اشتهار بود.حكايات و نوادر بسيارى از حالات روحى و معنوىاو را نقل كردهاند كه مجموع اين حالات،او را به رتبهاى از مراتب سازندگى رساندهاست كه به اصطلاح علماى وقت، به او لقب«مجدد و احياگر مذهب»را دادهاند كه درراس هر قرن،يك فرد از ميان جمع اخيار و رجال علمى مىدرخشيد و تجديد كننده واحياگر اصول معارف علمى و عملى مذهب مىشود. (اين حديث هر چند منبع معتبرروائى ندارد،ولى در عمل و تاريخ چنين پايگاهها و محورهاىمردمى را مىتوان نشانداد.)
كرامات ميرزا:
از كرامات ميرزا نمونههاى بسيارى نقل شده است.كارهاى شگفت انگيزى كهجز به خواست و لطف خدا ممكن نيست.نقل مىكنند:«سه مرد از زوار فقير سامراءكمك مالى طلب كردند. ميرزا به اولى بيست قران،به دومى پنج قران داد و به سومىهيچ.سه نفر ابراز نارضايتى و عدم تساوى در اجراى عدالت كردند.ميرزا گفت تساوىبرقرار شده است.بر رسوايى خودتان اصرار مكنيد.اما آنها راضى نشدند و پافشارىكردند.ميرزا دستور داد آن سه نفر را بازجويى كردند. معلوم شد كه نفر اول(كه به اوبيست قران داده بود)در كيسهاش پنج قران داشته،و نفر دوم(كه به او پنج قران دادهشده بود)در كيسهاش بيست قران داشته،و نفر سوم(كه چيزى دريافت نكرده بود)بيست و پنج قران داشته است.از اينجا معلوم شد كه منظور ميرزا ازتساوى ميان آنها چهبوده است؟
«المؤمن ينظر بنور الله»
تاليفات و تصنيفات:
بر خلاف نظر شريف استاد مطهرى،ميرزا،نوشتهها و تحريراتى در فقه و اصولداشته،ولى به دليل اينكه خود آنها را ناچيز مىدانسته حاضر به انتشارشان در ميان مردمنبوده است.با اين حال بعضى از آنها مشاهده شده است.سيد محمد تقى اصفهانى،يكى از شاگردان ميرزا نقل مىكند كه ميرزا در هنگام درس اشاره داشت كه اين مطلب رادر رساله طهارت و صلوة به طور مفصل آوردهام.هم ايشان مىگفت كه حاج ميرزااسماعيل شيرازى پسر عموى ميرزا، نسخهاى از رساله«اجتماع الامر و النهى»به خطخود ميرزا در اختيار دارد.سيد محمد تقى باز يادآورى مىكند كه يادداشتهايى را كهديده است،در آن سؤالات ميرزا و جوابهاى شيخ انصارى بوده،و نيز حاشيهاى را كه بر«نجاة العباد»و ديگر رسالهها زده است،همگى را مشاهده كردهاست.تاليفات وىعبارتند از:
1-كتابى در طهارت(تا مبحث وضو)
2-رسالهاى در رضاع و شير دادن.
3-كتابى در فقه(از اول مكاسب تا آخر معاملات)
4-رسالهاى در اجتماع امر و نهى
5-خلاصهاى از افادات استاد بزرگوارش شيخ مرتضى انصارى در تمام مباحثاصول.
6-رسالهاى در مشتق
7-حاشيهاى بر نجاة العباد
8-تعليقهاى بر كتاب معاملات آقا وحيد بهبهانى
و اما آنچه از فتاوى و تقريرات درس آن فقيه بزرگوار گردآورى شده است:
1-صد مساله از فتاواى ميرزا،توسط شيخ فضل الله نورى
2-مجموعهاى از فتاواى ميرزا به زبان عربى
3-مباحث درس اصول ميرزا،توسط شيخ على دزدرى
4-مباحث درس اصول،توسط سيد محمد اصفهانى
5-مباحث درس اصول و فقه،توسط ابراهيم دامغانى
6-مباحث درس اصول،توسط شيخ حسن فرزند محمد مهدى شاهعبد العظيمى كه آنرا«ذخاير الاصول»ناميده است.
7-تقريراتى از درس ميرزا نوشته باقر حيدر
8-ترجمه كتاب معاملات آقا وحيد بهبهانى از فارسى به عربى توسط شيخحسنعلىتهرانى(ميرزا بر اين كتاب تعليقاتى دارد.)
اقدامات و اصلاحات عملى ميرزا:
امنيت و آسايش زمانى به زوار سامراء سايه گسترد كه ميرزاى شيرازى در آنديار رحل اقامت افكند.شيعيانى كه قصد زيارت آنجا را مىنمودند،به هنگام ورود وخروجشان بسيار ترسان بودند تا مبادا دچار گرفتارى شوند.زمانى كه ميرزا به سامراءمهاجرت كرد،سامراء اهميتخود را دوباره باز يافت و مركز مهمى براى تحصيل علم ومحل تجمع علماى بزرگ گرديد و اين امرتا زمان مرگ ميرزا هر روز رو به افزايش بود.
ميرزا اقدامات عمرانى بسيارى انجام داد.مدرسهاى براى طلاب بنا نهاد كه تا هم اكنونبه مدرسه ميرزا شهرت دارد.مدرسه ديگرى نيز در شرق اين مدرسه و كنار آن احداثكرد.بر شط سامراء پلى زد تا از چاپيده شدن مردم توسط بلمداران براى عبور مردم ووسايل و چهارپايانشان جلوگيرى كند،ولى بعد از فوت ميرزا،از آنجا كه به منافععدهاى سودجو ضرر وارد آمده بود،پل تخريب شد و به مرور زمان از بين رفت.ازديگر كارهاى ميرزا در سامراء ساختن دو حمام،يكى مردانه و ديگرى زنانه بود.ساعتىتوسط ايشان خريدارى گرديد و بر بالاى باب قبله نصب شد.در حرم عسكريين(ع)تزئينات و اصلاحاتى صورت گرفت.بازار بزرگى توسط ايشان ساخته شد.حسينيهاىجهتبرگزارى مراسم عزادارى امام حسين(ع)به همت ايشان بنا شد.براى بسيارى ازمجاورين سامراء خانه ساخت.فقراء بسيارى از اهل تسنن را انفاق نمود و زندگى آنها را به جريان انداخت.در سال 1311 ه.ق فتنهاى ميان اهالى سامراء و مجاورينبرانگيخته شد كه به تهديد مجاورين از جانب اهالى انجاميد.آتش فتنه از سوى عدهاىاز جاسوسها و دسيسهچينان كه خواهان جنگ ميان مسلمين و ايجاد آشوب و تفرقهبين برادران شيعه و سنى بودند،برپا شد.ميرزا با كفايت و تدبير خويش آتش فتنه راخاموش ساخت و امور مردم به مجراى طبيعى خود بازگشت داد.در اجراى اين مهماجازه دخالتبه هيچ كس،حتى كنسول انگلستان و والى عثمانى بغداد نداد و به آنهاپيغام داد: «مساله به زودى اصلاح خواهد شد و اين حادثه كوچكتر از آن است كه نيازبه مداخلهماموران حكومتى باشد.»
تحريم تنباكو:
يكى از نقاط عطف و مهم تاريخ معاصر ايران،«تحريم تنباكو»است كه سندگويايى بر رهبرى روحانيت مبارز و مقاومت و همبستگى مردم متعهد اين سرزمين درپاسدارى از ارزشهاى اسلامى و دفاع از استقلال و آزادگى است.نقش ميرزاى بزرگشيرازى(اعلى الله مقامهالشريف)در اين حركتبزرگ،انكار ناپذير است.چنانچه امامخمينى(ره)در اين باره فرمودند:
«آن مرحوم(ميرزاى بزرگ رحمة الله عليه)كه در سامره تنباكو را تحريم كرد،براى اينكه ايران را تقريبا در اسارت گرفته بودند،به واسطه قرار داد تنباكو،و ايشان يكسطر نوشتند كه تنباكو حرام است،و حتى بستگان خود آن جائر(ناصر الدين شاه)همو حرمسراى آن جائر ترتيب اثر دادند به آن فتوا،و قليانها را شكستند و در بعضى جاهاتنباكوهايى كه قيمت آن هم زياد بود،در ميدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند آنقرار داد را،و لغو شد قرارداد،و يك چنين چيزى و آنها ديدند كه يك روحانى پيرمرد،در كنج دهى از دهات عراق،يك كلمه مىنويسد و يك ملت قيام مىكند،و قراردادىكه ما بين شاه جائر و انگليسيها بوده است،بههم مىزند و يك قدرت اين طورى دارد او.» (2)
در دوران قاجار-و كمى پيش از آن-محور عمده حل و فصل مشكلاتسياسى،اجتماعى و اقتصادى رژيم حاكم را،سياست موازنه منفى و مثبت(جلبرضايت دو ابرقدرت روس و انگليس از طريق اعطاى امتيازات و منافع مختلف به آنها)تشكيل مىداده است،تا جائيكه به عنوان شيوهاى سهل الوصول براى حفظ و بقاى شاهو در برابر تكاثر طلبى استعمارگران بين المللى به كار گرفته مىشد.در آن زمان،دودولت روس و انگليس نقش تعيين كننده را در دربار شاه داشتند كه خود به دليل فقدانپايگاه مردمى دربار بود.بينش سياسى و فرهنگى مردم در سطح نازلى قرار داشت و ازوسايل ارتباطى آن روزگار(مانند روزنامهها)به نحو قابل توجهى برخوردار نبودند وغالبا در اثر تبليغات انحرافى رژيم شاه،تصور مىكردند كه ديگر شاهان جهان تابع شاهايران هستند!مدتى پيش از انعقاد قرارداد امتياز تنباكو«عهدنامه رويتر»در تاريخجمادى الاولى1289 ه.ق(1872 م)با«بارون ژوليوس دورويتر»انگليسى كهرشوههاى كلان به شاه و صدر اعظم وى(مشير الدوله سپهسالار)پرداخته بود، صورتگرفت.در وصف ننگين بودن اين عهدنامه همين بس كه به«اعطاى سند مالكيت ايران»معروف گشت و«لرد كرزن»،آن را«بخشش از طرف ايران»خواند.شاه و سپهسالارپس از اين بخشش و با پولى كه به عنوان رشوه از رويتر گرفتند.در سال 1290 ه.ق ازطريق روسيه به فرنگ رفتند.ولى در پايتخت روسيه با اعتراض شديد دولت تزارىنسبتبه اين عهدنامه روبروشدند كه دنباله اين سفر به اعطاى امتيازات ديگرى بهروسيه منجر شد.
سفر سوم ناصر الدين شاه به اروپا:
در سفر سوم ناصر الدين شاه به فرنگ و توقف او در انگلستان،پيشنهاد اعطاىامتياز توتون و تنباكوى ايران به انگليس مطرح مىشود.به اين منظور دولت انگليسيكى از اتباع خود بهنام«ماژور تالبوت»را به عنوان طرف قرارداد معرفى مىكند.
سرانجام در رجب1307 ه.ق مطابق با مارس 1890 ميلادى و پس از مراجعتشاه بهايران و آمدن تالبوت در راس يك سنديكاى ساختگى و خلق الساعة،قرارداد امتيازانحصار تنباكوى ايران در 15 ماده تنظيم،و به امضاى ناصر الدين شاه رسيد.درفضاحت اين قرارداد همين بس كه رويتر انگليسى گفت:«وقتى كه متن آن در جهانانتشار يافت،معلوم شد كه حاوى يك تسليم دربست و غيرعادى كليه منابع صنعتى يككشور پادشاهى به خارجيان است كه حتى در عالم خيال هم تصور نمىرفت كه امتيازىحتى به مراتب كمتر از آن در تاريخ واگذار شده باشد.»و اعلان فوق در آغاز سال 1308ه.ق و ورود تالبوت و هيات همراه وى به ايران كه در رجب 1308 ه.ق صورت گرفتو همچنين انتشار اعلاميه كمپانى رژى كه تمام خريد و فروش تنباكو را از آغاز سال1308 ه.ق به خود متعلق مىنمود.برخوردهاى ريشهدار و شديد محافل مذهبى رانسبتبه استعمارگران و اهداف شوم نهفته در قرار داد و تبعات آن برانگيخت و بهمشابه در عثمانى،از سوى برخى از روشنفكران در پى داشت.اما خطر عمدهاى كهعلاوه بر به يغما رفتن بنيه مالى ايران،جامعه اسلامى را تهديد مىكرد،حضور فرهنگاستعمارى و گسترش تهاجم فسادى بود كه به تبع حضور عينى اجانب و دشمنانقسم خورده اسلام و مسلمين در ايران رخ مىنمود.چندى نگذشته بود كه نشانهها ومصاديق آشكار اين فساد، هويدا گرديد.هجوم فرنگيان به ايران-با آمارى بيش از 200هزار نفر-حتى شكل ظاهرى شهر و بازار و جماعت مسلمين را تغيير داده و از طرفديگر،استضعاف مالى و فرهنگى بسيارى از مردم،آنان را به اجيرى و خدمتگزارىفرنگيان مىكشاند.طبيعى است در اين موقعيت اشاعه فساد اخلاقى و اجتماعى،و ازبين رفتن قبح مفاسد،و از سوى ديگر،بد رفتارى و سلطه كارگزاران استعمار،ارمغانىروز افزون و تباه گرى بود.انگليسيها در هر جا كه مىرفتند،سوار و اسب و اسلحه باخود بردند و مزدور اسلحه به دست درست كردند،و اين همان شيوهاى بود كهانگليسيان در تصرف هند و ايجاد كمپانى هند شرقى و سپس حضور نظامى به بهانهحفظ امنيت اين كمپانى و آنگاه مستعمره نمودن هند به كار گرفته بودند.سستى و فسادداخلى حكومت،و پوسيدگى نظام حاكم،به علاوه دستاندازيهاى شاه غرق دربىخبرى و مست از شكوه سلطنت چهل ساله!به حيطه قدرت علماى دينى به منظورخنثى نمودن نفوذ ايشان و نيز نارضايتى عامه مردم از استبداد«امين السلطان»صدراعظم و زمامدار پر سابقه دولت كه در تحريص شاه نسبتبه اعطاى امتيازات نقش اوليهو مؤثرى داشت را بايد به عنوان ديگر زمينههاى بيدارى مردم و تكوين خيزش ملتبهرهبرى روحانيتبرشمرد.به تدريج نخستين نغمههاى مخالفت،هم زمان با آغاز كاركمپانى در گوشه و كنار كشور بالا گرفت.مبارزه علماى دينى و مردم در ماجراى تنباكو،ابعاد و مراحل گوناگونى را شامل گرديد كه بر طبق ضوابط و شرايط امر به معروف ونهى از منكر شكل يافته است كه در نخستين قدم با تذكر خطاها بهدولت آغاز مىشود.
ميرزاى شيرازى از سامراء،ميرزاى آشتيانى از تهران،و علماء و مردم تبريز و اصفهان وشيراز و.. .،هر يك اشتباهات دولت را در امر انحصار تنباكو متذكر گرديدند.اما شاه وامين السلطان درقبال اعتراضات،ملت را نادان و غير مطلع از جريانات مىخوانند.
طبيعى است در شرايطى كه امتى عزم خود را جزم نموده تا به مقصد نرسيده از پاىننشيند، اين گونه برخوردها مانعى نخواهد بود.لذا مردم نيز خود را براى مراحل بعدىنهضت مهيا وآماده مىكنند.در شهرهاى مختلف كشور زمينههاى قيام هم فراهممىشود.
قيام مردم شيراز:
در شيراز هم زمان با ورود ماموران انگليسى رژى،بازارها و دكاكين بسته شده ومردم در مساجد اجتماع مىكنند.رژيم براى مقابله با اين عمل،به دستگيرى و تبعيدعالم مبارز،«سيد على اكبر فال اسيرى»مبادرت مىورزد.با ربوده شدن سيد على اكبرتوسط عمال دولت و تبعيد او به بوشهر،و سپس بصره،مردم با تجمع در شاهچراغ به ابراز تنفر از اين عمل رژيم مىپردازند،ولى حكومت قوام الملك شيرازى،با گلوله بهاستقلال طلبان پاسخ مىدهد،ولىمقاومت مردم ادامه مىيابد.
قيام مردم تبريز:
در تبريز نيز مردم به رهبرى روحانيت و پيشوايى«آية الله حاج ميرزا جواد آقامجتهد تبريزى»به مقابله با قرارداد برمىخيزند.در تبريز مردم اعلاميههاى كمپانى را ازديوارها كنده و از پذيرفتن خارجيان خوددارى مىورزند و چون پاسخى جز خشونتبيشتر نمىبينند، تهديد به قتل فرنگيها در روز عاشورا مىكنند.رژيم براى خاموشكردن شعلههاى قيام درتبريز تصميم به ايجاد تفرقه در بين صفوف روحانيون مىگيرد.
ناصر الدين شاه انگشترى الماس خود را براى«موسى آقا»ملاى تبريزى به رسم هديهمىفرستد تا او را در مقابل«ميرزا جواد آقا»قرار دهد.ولى اين كار هم تاثيرىنمىبخشد و روحانيت از اين حيله،هوشيارانه آگاهى مىيابند.كار چنان در تبريز تنگمىشود كه كمپانى حتى حاضر مىشود تمام ماموران و كاركنان خود را از ميان ايرانيانو مسلمانان قرار دهد،ولى سودى حاصل نمىشود.
قيام مردم اصفهان:
در اصفهان،مردم به رهبرى سه عالم مجاهد،«حاج شيخ محمد تقى»(آقانجفى)،«شيخ محمد على»و«ملا باقر فشاركى»به استوارى در برابر كمپانى و هوسهاىعمال شاه مىايستد.علماى اصفهان براى اول بار در منطقه خود استعمال دخانيات وتنباكو را تحريم نموده و كاركنان رژى را نجس اعلام مىكنند.«ظل السلطان»حاكمجبار اصفهان،به تبعيد گروهى از علماء مىپردازد،اما باز هم فروشندگان تنباكو،بهمعامله با كمپانى تن در نمىدهند.عدهاى تنباكوىخود را به جاى فروش بين فقراتقسيم مىكنند و گروهى هم محصول خود را آتش مىزنند.
ميرزاى شيرازى(اعلى الله مقامه)كه قبلا توسط علماى تبعيدى(از جمله سيد على اكبر فال اسيرى از شيراز،و عالم ديگرى به نام«منير الدين»از اصفهان)كه از شدتفشار شبانه به سوى سامراء گريخته بودند،در جريان ماوقع قرار گرفته بود.پرداختن بهموضوع و وارد شدن كامل به صحنه پيكار با سلطه صاحبان قدرت را وظيفه الهىخويش دانست و رهبرى مبارزه را به كف با كفايتخود گرفت.ميرزا در اول ذيحجهسال 1308 ه.ق تلگراف مفصلى به شاه فرستاد و در آن به منافات داشتن قرارداد بادستورات قرآن مجيد و نواميس الهيه و از بين رفتن استقلال دولت و اختلال نظممملكت تاكيد ورزيد.متعاقب اين تلگراف،ناصر الدين شاه از كارپرداز ايران در بغدادمىخواهد تا ميرزا به تشبثاتى متمسك شود،از جمله ضرورت قرابتبه دول بزرگاروپا براى استخلاص از روسيه تزارى،لزوم تقويتبودجه و قشون و رفع نقائص و كمبودن مالياتها،موهن بودن الغاى قرارداد از نظر بىاعتبار شمرده شدن امضاى پادشاه،اساسا عدم امكان اين عمل به جهتخسارات خارج از عهده و...
ميرزا در پاسخ تمام اين تشبثات،فقط تاكيد بر اين نكته مىكند كه بايد فقط بهملت مسلمان تكيه كرد،و بالاخره در مقابل تاكيد مجدد مشير الوزراء(كارپرداز ايران دربغداد)،بر ضعف دولت چنين تهديد مىكند:«اگر دولت از عهده برنمىآيد،من بهخواستخدا آن را بر هم مىزنم.»شاه و دربار،وقعى به گفتههاى ميرزا نمىدهند وتصميم مىگيرند كه با سياست دفع الوقت،به تدريج مردم و علماء را از توجه به مسالهتنباكو منصرف سازند.اما وقت گذرانى شاه و اعوان و انصارش در ارائه پاسخى متين وصحيح به ميرزا،و همچنين زمينههاى مبرم براى تحريم تنباكو كه نشانههاى آن دردرخواستهاى مكرر مردم به چشم مىخورد،و در بخشهايى از كشور نيز به كار گرفتهشده و به عنوان سياست منطقهاى موقتى تلقى مىشد،سرانجام انتظارها را به سر رساندو حكم تحريم در عبارتى كوتاه و به شيوهاى مؤثر و محرك و حسابشده از سوىميرزاى شيرازى به اين شرح صادر گرديد:
متن حكم:
«بسم الله الرحمن الرحيم،اليوم استعمال تنباكو و توتون،باى نحو كان،درحكم محاربه با امامزمان صلوات الله و سلامه عليه است.حرره الاقل محمد حسنالحسينى»
بلافاصله پس از صدور حكم،ماموران حكومت وظيفه يافتند به هر نحو ازانتشار اين حكم و آگاهى مردم نسبتبه صدور آن ممانعت كنند و به طريقى كهمىتوانستند و ضرورت داشت عمل مىكردند.با اين حال،در همان نصف روز اول كهحكم به دست ميرزاى آشتيانى رسيد،در حدود صد هزار نسخه از حكم ميرزاىشيرازى نوشته شد.مردم،حتى بىسوادها،نشر آن راوظيفه شرعى خود مىدانستند.
حكم تحريم،حتى درباره شاه و اندرون حرمسراى وى را نيز در برگرفت،به نحوى كه«انيس الدوله»،سوگلى ناصر الدين شاه دستور داد قليانها را جمع كنند و ناصر الدينشاه هم براى آنكه مبادا به احترامش لطمهاى وارد آيد،بعد از آن به هيچ يك از نوكرانخود دستور نمىداد قليان بياوردند و در تمام دربار،قليانها را جمع كردند.كار به جايىرسيد كه يهود و نصارى نيز به متابعت از اسلام،دخانيه را در ظاهر ترك نمودند.ازسوى ديگر،شاه و درباريان به مصداق«الغريق يتشبثبكل حشيش»به هر گونه نيرنگو فريب به منظور جلوگيرى از روند پيروز تحريم دست مىزنند.در آغاز با مساعدتوعاظ السلاطين و معممين دربار به شايعه جعلى بودن فتوى و اين كه توسط فردى بهنام«ملك التجار»جعل شده است،مىپردازند و سيستم حفاظت و اختناق خود را بهشدت گسترش مىدهند تا هر گونه ارتباط مردم و علماء، و كسب تكليف از ميرزاىبزرگ را سلب كنند.اما اين اقدامات نيز تاثيرى در روند قضايا نداشت.لذا دولتيان باتوسل به نيرنگى ديگر و ايجاد تفرقه،دستبه دامن علماى داخل ايران مىشوند.شاه وامين السلطان به«ميرزاى آشتيانى»روحانى تهرانى روى مىآورد و از او مىخواهند بهاباحه و تجويز دخانيات حكم كند.ميرزاى آشتيانى و ديگر علماء،شاه و درباريان را بهكلى مايوس مىسازند و قاطعانه مىگويند كه حكم ميرزاى بزرگ را جز خود او كسى ديگر نمىتواند تغيير دهد،و اضافه مىكنند:«اين كار اصلاح برنمىدارد،بايد متوقفشود...اين امتيازات بايد برگردد و تا برنگردد ميرزا آرام نمىگيرد.»از طرف ديگر،سياست ارعاب و تهديد و توسل به خشونت نيز كارآيى خود را از دست داد و مردم راهر چه بيشتر مصممتر و مقاومتر ساخت.بدين رو،ناصر الدين شاه،ناچار به فكرتسليم و لغو امتياز مىافتد،ولى مسئولان كمپانى،و على الخصوص كارگزاران سفارتانگليس،او را از اين كار برحذر مىدارند و آن را خطرى براى اصل رژيم قلمدادمىكنند.سرانجام،شاه در حالى كه فقط دو هفته از صدور حكم تحريم مىگذرد،بهالغاى انحصار داخله توتون و تنباكو مىپردازد.اما علماء و مردم باز هم مقاومت مىكنندو خواستار لغو كامل امتياز تنباكو مىگردند.شاه كه خصوصا از مقاومت«ميرزاىآشتيانى»بسيار عصبانى شده بود،او را تهديد مىكند.در عوض ميرزا نيز تصميم بهمهاجرت مىگيرد.شاه از ترس به پا شدن طوفان،به تملق و تهديد ميرزا پرداخته و وىرا از هجرت باز مىدارد.در اين ميان،زمزمههاى جهاد عليه دستگاه نيز بالا مىگيردواعلاميههايى بدين مضمون بر در و ديوار شهر نصب مىشود:
«بر حسب حكم جناب حجة الاسلام،آقاى شيرازى،اگر تا 48 ساعت ديگرامتياز دخانيات لغونشود،يوم دوشنبه آتيه،جهاد است،مردم مهيا شويد.»
از سوى ديگر شدت اوضاع و تنگناهايى كه براى فرنگيان پديد آمده بود،باعثشد كهمسئولين كمپانى از سوى سفراء و سياسيون اروپا در تهران،تحت فشار قرارگيرند.
«آرنستين»،رئيس كمپانى،امين السلطان را در اتخاذ دو راه مخير مىسازد:لغوامتياز و پرداختخسارت،لغو تحريم و آرام كردن مردم.شاه تصميم دوم رابر مىگزيند.شاه و دربار براى چارهجويى،مجلسى با حضور علماى بزرگ تهران وبرخى از دولتيان تشكيل مىدهند.در اين مجلس،از علماء آقايان ميرزا حسن آشتيانى،سيد على اكبر تفرشى،شيخ فضل الله نورى، امام جمعه تهران،سيد محمد رضاطباطبايى،سيد عبد الله بهبهانى،آخوند ملا محمد تقى كاشى،و از طرف دولت:نايب السلطنه كامران ميرزا،صدر اعظم امين السلطان،ميرزا على خان امين الدوله،مشيرالدوله،قوام الدوله و مخبر الدوله شركت داشتند.در اين جلسه،صورت امتياز نامهمطرح شد،ولى آقايان علماء،به علت اينكه كليه مفاد آن بر خلاف«الناس مسلطونعلى اموالهم»بود،از صحه گذاردن بر آن خوددارى نمودند،و حتى تهديدات دولتياننيز نتوانست كارى از پيش ببرد.كار به جايى رسيد كه آقا سيد محمد رضا طباطبايىفرمود:«اگر اين حكم را دولت داده است،كه بايد به امضاى ملتباشد،و اگرشخصشاه داده است كه حقى نداشته و ندارد.»
حكم تبعيد ميرزاى آشتيانى:
در اين ميان به فتنه يكى از درباريان،حكم تبعيد ميرزاى آشتيانى مجددا دردستور كار قرار مىگيرد.در نتيجه وى را در قليان كشيدن در مجامع عمومى،يا خروجاز تهران مخير مىسازند،و او نيز با صراحت و قاطعيت تمام،خروج از تهران رامىپذيرد.شهر يك پارچه قيام مىشود.علماء همه در كنار ميرزا،خود را براى هجرتآماده مىسازند.اغلب مردم نيز مصمم مىشوند با ميرزا از شهر خارج شوند.مردممغازهها را مىبندند و روانه ميدان ارك مىشوند و پس از آن مردم به مسجد شاه روىمىآورند و امام جمعه را كه مشغول تهديد مردم بود،از منبر به زير مىكشند.عمال شاهكه از هراس آرام نداشتند،به ناگاه وعده الغاى امتياز از طرف شاه كه به نايب السلطنهنوشته بود،توسط«عبد الله خان والى»به ميرزاى آشتيانى واصل گرديد.در وضعيتى كهمردم به پا خاسته را اميدى به وعده و وعيدهاى سلطان نيست،طبيعى است ايندستخط دردى را درمان نمىكند.پس مردم به شورش خود ادامه دادند و«معين نظام»نيز فرمان آتش داد.سربازان ترك زبان و غيرتمند تبريزى به طرفدارى از مردم،از حكم«معين نظام»سرپيچيدند.از اين رو معين به«فوج بىپدران»-كه در بىپدرى و ظلمبىمحابا بودند-دست توسل دراز كرده و بدين وسيله مردم گلوله باران شدند. عدمآمادگى كامل مردم براى مقابله با آتش و جنون دستگاه،ميرزاى آشتيانى را واداشت تا مردم را به استقامت عاقلانه و اجتماع در مسجد جامع فرا خواند.از طرف ديگر،پيكهاى شاه، مدام به خانه ميرزاى آشتيانى مراجعه مىكردند.ميرزاى آشتيانى كه ازپذيرش هداياى شاه كه براى استمالت او فرستاده بود،خوددارى ورزيد.ختم غائله رادر گروه سه پيشنهاد اعلام داشت:دادن خونبهاى مقتولين،مصونيت ديگر كسانى كه درتظاهرات شركت جسته بودند، برچيدن بساط كليه امتيازات خارجى.در مورد شرطسوم،پس از مذاكرات طولانى،بالاخره بر سر فسخ كامل رژى توافق به عمل آمد.با اينحال چون به وعدههاى شاه اميدى نبود،ميرزا اصرار نمود كه شركت انگليسى راسا لغوانحصار را اعلام كند.شاه نيز بىقيد و شرط تسليم شده و از سفير انگليس برآوردن اينخواسته را مىطلبد و چنين نيز مىشود.رئيس كمپانى طى اعلانى كه سند درخشانى برتسليم وطن فروشان و پيروزى مردم و روحانيت است،لغوانحصار را اعلام مىنمايد.
شاه نيز براى استمالت از ميرزاى آشتيانى و بازماندگان شهداء،انگشترى الماس خود رابراى ميرزا مىفرستد،اما او نپذيرفته،آن را باز مىگرداند.با اين حال هنوز به پايان راهمانده و انعطافى در موضع علماء پديد نيامده است.دولت از علماء كه پايان كار را بهحكم ميرزاى شيرازى مربوط مىدانند،مىخواهد كه ضمن تلگرافى به ميرزاىشيرازى،حكم به اباحيت تنباكو را خواستار شوند.رهبر دورانديش و هوشيار قيام،ميرزاى بزرگ(اعلى الله مقامه)براى بستن راه هر گونه فريب،در حكم لغو تحريمشتاب نمىكند.براى اين كار به جهتبىاعتمادى به تلگراف،فيصله كار را در ارسالدستخط علماء مىداند.مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى در تلگرافى به ميرزاى آشتيانى بهنكته بسيار مهمى اشاره مىكند كه خود سندى گويا به رهبرى و دورانديشى اين مجاهدبزرگ است.وى با درايت تمام به ايشان توصيه مىكند كه بايد مسائل به نحوى حلشود كه فساد ديگرى كه دين و مردم را گرفتار سازد،فراهم نشود.دولتيان نيز در برابراين همه هوشيارى،ديگر ياراى فريبكارى ندارند و بالنتيجه حكم تحريم،پس از 55روز از سوى علماء لغو شد.البته كارگزاران خارجى كه تلاشهاى خود را بىثمرمىديدند،به ادعاى خسارت پرداختند و رئيس كمپانى خواستار 60000 ليره غرامت از دولت گرديد كه سرانجامانگليسيان با شاه و دربار،بر سر 50000 ليره به توافق رسيدند.
بدين منظور شاه كه مىتوانست از خزانه شخصى خود اين غرامت را كه در حقيقتهمان رشوههاى كلانى بود كه كمپانى به وى پرداخته بود،بپردازد،با اين حال از بانكشاهنشاهى كه در دست انگليسيان بود،50000 ليره وام با نرخ شش درصد بهره گرفتكه بازپرداخت آن در 40 قسط و به مدت چهل سال و به موجب ماده پنج قرارداد،اينوام:«درآمد گمرك بندر عباس، بندر لنگه،و شهر شيراز ضمانت اداى اين تنخواهخواهد بود.»اين همان نكتهاى بود كه ميرزاى شيرازى بر آن هشدار داده بود كه مباداحاصل كار،تحميلى ديگر بر مردم ستمديده اين سامان باشد.به هر حال نهضت تحريمتنباكو كه با ماهيتى ضد استعمارى و انگيزههاى اسلامى صورت گرفت،توانست نقشمهمى در تاريخ معاصر ايران و بيدارى مردم اين سرزمين در جهت احقاق حقوق ايشانفراهم سازد و بار ديگر پيوند ديرپاى روحانيت اصيل و مردم،و از خود گذشتگى و ايثارآنان را در حفظ استقلال و هويت اسلامى كشور جلوهگر ساخت و هر چند نتوانستبهصورت مبارزه تمام عيار مكتبى بر ضد استبداد داخلى نيز به نتيجه برسد،و حكومتاسلامى را متحقق سازد،ولى زمينه ساز بسيارى از حركتهاى اصيل و مردمى بعدىشد.
وفات ميرزا:
در شب چهارشنبه بيست و چهارم شعبان 1312 ه.ق،يكى ديگر از ستارگانآسمان فقاهت در خاموشى فرو رفت و تيرگى شب را دو چندان ساخت.افول اينستاره،انفجارى در دلها پديد آورد كه كوچكترين نمودش جارى شدن سيلاب اشكهابود.تقديرات خداوند تبديل ناپذيرند و مرگ بر همگان مقدر شده است.ميرزاى بزرگنيز از اين قاعده مستثنى نبود.او كه 82 سال عمر گرانمايهاش را به پرتو افكنى در ميانمسلمين و به خصوص شيعيان سپرى كرده بود،آن شب بعد از نماز عشاء،بر اثر شدتبيمارى سل دار فانى را وداع كرد و جان به جان آفرين تسليم نمود.ميرزا وصيت كرد كهاو را در نجف،در محلى كه خود قبلا مشخص كرده بودند به خاك بسپارند.به همين جهت جسد شريفش را پس از غسل دادن در شط سامراء،به طرف نجف اشرفحركت دادند.در تمام شهرهاى سر راه،مردم با گريه و زارى و نوحهخوانى و سينه زنىبه پيشواز مىآمدند.در نزديكى بغداد،تمام اهالى بغداد(حتى غير مسلمانان از اهلذمه) نيز به استقبال آمدند.«مشير رجب پاشا»هم ارتش سلطانى را با هياتى آراسته بهحزن و اندوه، و تفنگهايى سرنگون به استقبال فرستاد.در كربلا،جسد ميرزا در حرمينامام حسين(ع)و حضرت عباس(ع)طواف داده شد و در نجف نيز جسد ميرزا درحرم امير المؤمنين(ع)طواف داده شد و سپس در آخرين شب شعبان دفن ميرزا بهپايان رسيد.از آن پس مجالس فاتحه در تمام شهرها برگزار گرديد.همه بازارها در ايامفاتحه بسته بود و اين عزادارى تا نزديك يك سالدر بلاد اسلامى ادامه داشت. (3)
پىنوشتها:
1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 314.
2- از بيانات 28/8/1359 امام خمينى(ره).
3- يكصد سال مبارزه روحانيت از ميرزاى شيرازى تا امام خمينى،تاليف نگارنده،چاپ 1360،دفتر نشرنويد اسلام.
علاوه بر منابع فوق،مىتوان از:هدية الرازى الى المجدد الشيرازى،تاليف علامه حاج آقا بزرگ تهرانى،انتشارات ميقات- تحريم تنباكو،تاليف ابراهيم تيمورى و منابع فراوان ديگراستفاده نمود.