مسأله تكامل در مسأله تكامل ، من بايد درست عكس مطلب را عرض كنم كه آقايان تصورخاصی درباره افكار ما دارند ، هر چه كه ما میگوييم چيز ديگری را تصورمیكنند ، خيال كردهاند كه من میخواهم بگويم مسأله تكامل انواع امری استكه نبايد قبول كرد و خلاف است و چون ذهن من تكامل انواع را قبول نمیكندمیگويم حالا لزومی ندارد ما اين مطلب را بگوييم ، در صورتی كه اساسا منچنين چيزی نگفتم . من عرض كردم تكامل انواع يك امر انتزاعی است ،تكامل نوع هم همان تكامل فرد است ، يعنی فرق بين نظريه تكامل انواع ونظريه ثبات انواع اين است كه قائلين به ثبات انواع میگويند تكامل فردهميشه در يك قالب معين و مشخصی است كه همه افراد در همان قالب معين ومشخص تكامل پيدا میكنند و ديگر از آن بالاتر نمیروند ، و تكامل انواعمعنايش اين است كه بعضی از افراد به مرحلهای میرسند كه از قالب پيشينتجاوز میكنند و آنوقت قالب جديد ملاك میشود و باز در نسلهای بعد هم يكوقتی يك فرد از آن قالب پيشين تجاوز میكند و جلوتر و بالاتر میرود .مسأله تكامل فرد به همان شكل ، چيزی است كه خود قرآن به آن استنادكرده است . در مسأله تكامل خلقت انسان كه در اول سوره حج و در اول سوره" « قد افلح المؤمنون »" است ، مطلب اين است كه ما شما را از نطفهآفريديم ، نطفه را علقه كرديم ، علقه را مضغه كرديم ، بعد او را چنينكرديم ، بعد چنان كرديم ، مراحل تطور او را به عنوان يك نمايش دهندهایاز دست قدرت الهی بيان میكند . البته آن حسابی كه ايشان فرمودند كه فردقويترين حالتش همان اول پيدايش اوست و به تعبير خودشان بايد اين طورفرض كنيم كه انرژی مؤثر را در همان اول تكونش دارد ، ما قبول میكنيم ،يعنی يك سلول انسان كه در رحم به وجود میآيد ، همان اولين باری كه اينسلول از تركيب دو سلول به وجود میآيد جوانترين و پرنيروترين وقتی استكه اين موجود هست و از همان لحظه رو به كهنگی و فرسودگی و پيری میرود .حتی به حسب ظاهر كه میبينيم اين يك سلول بعد دو سلول میشود ، بعد چهارسلول میشود و بعد میرسد به مراحلی كه اعضای زياد پيدا میكند و بعد سلولهابه انواعی تقسيم میشوند : سلول عصبی از سلول استخوانی جدا میشود و هر يكاز اينها از سلولهای مثلا گوشتی جدا |