بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آموزش فلسفه جلد 2,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     33 -
     34 -
     35 -
     36 -
     37 -
     38 -
     39 -
     40 -
     fehrest - آموزش فلسفه (2)
 

 

 
 

درس چهل و پنجم دنباله بحث در انواع جواهر

شامل:جوهر عقلانىقاعده امكان اشرفجوهر مثالى

جوهر عقلانى

فلاسفه پيشين براى اثبات جواهر عقلانى راههاى پر پيچ و خمى را پيموده‏اند مثلا همگىايشان براى اثبات عقل اول كه بسيطترين و كاملترين موجودات امكانى است به قاعده الواحدوحدت معلول در صورت وحدت علت بيواسطه تمسك كرده‏اند و از سوى ديگر عقل فعال رابعنوان فاعل قريب براى عالم عناصر مادون فلك قمر و نيز بعنوان افاضه‏كننده مفاهيم عقلى بهانسان و خزانه معقولات وى معرفى نموده براى اثبات آن وجوه مختلفى را ذكر كرده‏اند و نيزبراى اثبات عقول طوليه دهگانه از فرضيه افلاك نه‏گانه مدد گرفته نه عقل را بعنوان فاعلقريب براى افلاك و نيز بعنوان غايت براى حركات ارادى نفوس آنها تصور كرده‏اند كه با عقلفعال مجموعا عقول عشره را تشكيل مى‏دهند همچنين فلاسفه براى اثبات عالم عقلى ومخصوصا اشراقيين براى اثبات عقول عرضيه مثل افلاطونيه به قاعده امكان اشرف تمسككرده دلائلى براى اعتبار آن آورده‏اند و در اينجا مجال نقل و نقد بيانات و استدلالات ايشاننيست .

اما با توجه به اصالت وجود و مراتب تشكيكى وجود و حقيقت رابطه عليت كه در فلسفهصدرالمتالهين به اثبات رسيده راه ساده‏تر و در عين حال متقن‏ترى براى اثبات عالم عقلىبدست آمده است كه مى‏توان آن را تبيين جديدى براى قاعده امكان اشرف تلقى كرد از اينروىنخست به توضيحى پيرامون قاعده مزبور مى‏پردازيم آنگاه نتيجه‏اى را كه از آن براى مسئلهمورد بحث مى‏توان گرفت بيان مى‏كنيم

قاعده امكان اشرف

مفاد اين قاعده آن است كه اگر دو موجود امكانى را در نظر بگيريم كه يكى اشرف از ديگرىباشد بايد موجود اشرف در مرتبه‏اى مقدم بر غير اشرف تحقق يابد و عليتى نسبت به غيراشرف داشته باشد پس در صورتى كه وجود اشرف براى ما ثابت نباشد از وجود غير اشرفمى‏توانيم وجود آن را كشف كنيم و كيفيت استفاده از اين قاعده براى مسئله مورد بحث به اينصورت است كه جوهر عقلانى اشرف از ديگر جواهر است و بايد طبق اين قاعده در مرتبه‏اىمقدم بر آنها تحقق يابد به طورى كه واسطه در وجود آنها باشد پس وجود ساير جواهر كاشف ازوجود آن در مرتبه‏اى مقدم بر آنهاست .

اين قاعده از زمان شيخ اشراق مورد عنايت‏خاص قرار گرفت و براى اثبات آن برهانى به اينصورت اقامه گرديد .

اگر موجود اشرف در مرتبه‏اى مقدم بر غير اشرف بوجود نيايد يا همراه آن بوجود مى‏آيد و يادر مرتبه‏اى متاخر از آن و يا اصلا بوجود نمى‏آيد اما اگر همراه آن بوجود بيايد چنانكه مثلاجوهر عقلانى همراه با جوهر جسمانى از علت نخستين صادر شوند قاعده الواحد نقض مى‏شودو اگر بعد از آن بوجود بيايد چنانكه مثلا جوهر عقلانى بعد از جوهر جسمانى بوجود بيايد وجوهر جسمانى واسطه در صدور آن باشد لازمه‏اش اين است كه وجود علت پست‏تر از وجودمعلول باشد و اگر اصلا بوجود نيايد معنايش اين است كه چيزى كه صلاحيت عليت براى آن راداشته باشد وجود ندارد يعنى علت نخستين هم صلاحيت ايجاد آن را ندارد پس تنها اين فرضصحيح است كه موجود اشرف در مرتبه‏اى مقدم بر غير اشرف بوجود بيايد و واسطه در صدورآن باشد .

بعدا اين دليل كه مبتنى بر قاعده الواحد است مورد مناقشه و نقض و ابرام قرار گرفت و ازجمله مرحوم ميرداماد در مقام دفاع از آن برآمد و دليلهاى ديگرى نيز براى اثبات آن بيان كردكه بررسى آنها درخور اين نوشتار نيست .

ولى چنانكه اشاره كرديم بر اساس اصول فلسفه صدرالمتالهين مى‏توان اين قاعده را بصورتمتقن‏ترى تبيين كرد و تقرير آن اين است .

رابطه عليت بين علت و معلول يك رابطه ذاتى و تغييرناپذير است‏يعنى وجود معلول وابستگىذاتى به وجود علت فاعلى دارد و محال است كه علت و معلول جابجا شوند و وجود علت وابستهبه وجود معلول گردد چنانكه محال است كه معلول از چيزى صادر شود كه وابستگى وجودى بهآن ندارد نيز رابطه عليت‏يك رابطه ضرورى است و محال است كه وابستگى وجودى معلول بهعلت زايل شود به گونه‏اى كه بتواند بدون آن تحقق يابد پس امكان معلوليت مساوى با ضرورتآن است و به ديگر سخن نمى‏توان رابطه عليت بين دو موجود را بصورت امكان خاص سلبضرورت از طرفين در نظر گرفت به طورى كه هم معلول بودن يكى از آنها براى ديگر و هممعلول نبودنش ممكن باشد و هيچكدام ضرورتى نداشته باشد پس اگر معلول بودن چيزىبراى چيز ديگر محال نباشد ضرورى خواهد بود و بدون آن بوجود نخواهد آمد .

از سوى ديگر در مباحث علت و معلول ثابت‏شد كه ملاك معلوليت ضعف وجودى است پس هرجا بتوان موجود كاملتر و قويترى را فرض كرد به گونه‏اى كه موجود ضعيفتر شعاعى از وجودآن بحساب آيد و نسبت به آن استقلالى نداشته باشد چنين فرضى ضرورت خواهد داشت .

با توجه به اين دو مقدمه قاعده مزبور به اين صورت درمى‏آيد اگر تعدادى از موجودات را فرضكنيم كه هر كدام از آنها قويتر از ديگرى باشد به گونه‏اى كه بتواند علت وجود آن بشمار آيد و بهديگر سخن ميان آنها تشكيك خاص برقرار باشد هر موجود قويترى در مرتبه مقدم بر موجودضعيفتر قرار خواهد گرفت و ضرورتا نسبت به آن علت‏خواهد بود تا برسد به موجودى كه فرضكاملتر از آن محال باشد و امكان معلوليت براى هيچ موجودى را نداشته باشد .

طبق اين قاعده وجود جوهر عقلانى كه كاملتر از ديگر جواهر است و مى‏تواند علت براى وجودآنها باشد ثابت مى‏شود و واسطه‏اى بين مرتبه بينهايت‏شديد وجود خداى متعال و مراتب نازلهوجود خواهد بود .

بر اين اساس مى‏توان وجود عقول عرضيه را نيز اثبات كرد يعنى مى‏توان تعدادى از جواهرعقلى را فرض كرد كه هيچكدام عليتى نسبت به ديگرى نداشته باشد اما هركدام از آنها علتبراى يك نوع از موجودات نازلتر باشد و فقط كمالات همان نوع را بصورت كاملتر و بسيطترىدارا باشد .

اما چند نكته را بايد در نظر داشت‏يكى آنكه عقول عرضيه معلول يك يا چند عقل كاملتر ازخودشان خواهند بود زيرا مى‏توان عقلى را فرض كرد كه واجد كمالات همه آنها باشد و درسلسله علل آنها قرار گيرد و قبلا گفته شد كه امكان عليت مساوى با ضرورت آن است .

نكته دوم آنكه هيچكدام از عقول عرضيه با نوعى از موجودات كه از آن صادر مى‏شود ماهيتواحدى را نخواهند داشت زيرا انتزاع ماهيت نوعيه واحده از مراتب مختلف وجود محال است وحتى دو جوهر عقلانى كه در طول يكديگر قرار دارند و يكى علت براى ديگرى مى‏باشد ماهيتواحدى نخواهند داشت .

و نكته سوم آنكه اين قاعده نمى‏تواند تعداد عقول را ثابت كند و ما راهى براى اثبات اينكه بينعقل اول و عقول عرضيه چند واسطه وجود دارد نداريم و فرضيه عقول عشره چون مبتنى برفرضيه افلاك نهگانه بوده با ابطال آن باطل مى‏شود

جوهر مثالى

چنانكه در درس قبلى اشاره شد اشراقيين عالم ديگرى را بنام اشباح مجرده يا صور معلقهاثبات كرده‏اند كه واسطه‏اى بين عالم عقلى و عالم جسمانى است و بدين مناسبت در لسانمتاخرين به عالم برزخ ناميده شده چنانكه آن را عالم مثال نيز مى‏نامند .

احتمالا اشراقيين اين مطلب را از بيانات عرفاء الهام گرفته باشند و يا خودشان از راه مكاشفاتبه آن پى برده باشند و در نصوص دينى مطالبى بخصوص درباره عالم برزخ و سؤال نكير و منكرو مانند آنها وارد شده كه بوسيله آن قابل توجيه است .

لازم به تذكر است كه شيخ اشراق اصطلاح برزخ را درباره اين عالم بكار نمى‏برد و آن را بر عالممادى اطلاق مى‏كند نيز بايد توجه داشت كه اطلاق مثال بر اين عالم بمعناى ديگرى غير ازمثالهاى افلاطونى است زيرا آنها مجرد تام و از قبيل جواهر عقلانى هستند در صورتى كهجوهر مثالى نوعى ديگر از موجودات بشمار مى‏رود كه نه مانند جوهر عقلانى بكلى فاقد صفاتو حدود جسمانى است و نه مانند جوهر جسمانى قسمت‏پذير و مكاندار است بلكه از قبيلصورتهاى خيالى است كه در ذهن انسان مرتسم مى‏گردد و براى اينكه مثلا نصف آنها را تصوركنيم بايد دو صورت كوچكتر را در ذهن خودمان بوجود بياوريم نه اينكه صورت بزرگتر به دونيمه تقسيم شود .

همچنين بايد دانست كه تعبير اشباح و مانند آن درباره اين عالم بدين معنى نيست كهموجودات اين عالم صورتهاى كمرنگى از موجودات جسمانى هستند و از نظر مرتبه وجودىضعيفتر از آنها مى‏باشند بلكه اين تعبير نشان دهنده وجود صورتهاى ثابت و تغييرناپذيرى درآن عالم است كه نه تنها ضعيفتر از موجودات مادى نيستند بلكه قويتر از آنها بشمار مى‏آيند .

شيخ اشراق صورتهايى كه در آينه ديده مى‏شود را از قبيل اشباح مجرده پنداشته و نيزصورتهايى كه در خواب ديده مى‏شود و همچنين جنيان را مربوط به اين عالم دانسته بلكهادراك حسى را نيز مشاهده صورتهاى مثالى موجود در اين عالم تلقى كرده است ولىصدرالمتالهين ادراكات حسى را مربوط به مرتبه مثال نفس دانسته چنانكه در جاى خودشتوضيح داده خواهد شد و اما صورتهايى كه در آينه ديده مى‏شود در اثر انكسار نور بوجود مى‏آيدو ربطى به عالم مثال ندارد همچنين طبق ظواهر كتاب و سنت جن موجود جسمانى لطيفىاست كه بتعبير قرآن كريم از آتش آفريده شده و داراى خصايص جسمانى مى‏باشد و حتى درتكليف و ثواب و عقاب با انسان شريك است هر چند در اثر لطافت مورد احساس افراد عادىقرار نمى‏گيرد .

به هر حال وجود اشباح مجرد از ماده قابل انكار نيست و در روايات شريفه تعبيراتى ماننداشباح و اظلال وارد شده كه قابل انطباق بر آنهاست و كمتر كسى است كه قدمى در راه سير وسلوك برداشته باشد و چيزى از اين قبيل موجودات را مشاهده نكرده باشد اما اثبات آنها از راهبرهان عقلى چندان آسان نيست .

بعضى از فلاسفه كوشيده‏اند با استفاده از قاعده امكان اشرف اين عالم را نيز اثبات كنندچنانكه صدرالمتالهين از قاعده ديگرى كه بنام قاعده امكان اخس تاسيس كرده سود جستهاست ولى اشكال كار اينست كه نمى‏توان تشكيك خاص را بطور قطعى ميان جوهر عقلى وجوهر مثالى و جوهر جسمانى اثبات كرد به گونه‏اى كه بتوان عالم جسمانى را پرتوى از عالممثال بحساب آورد و آن را واسطه در ايجاد عالم اجسام شمرد نهايت چيزى كه مى‏توان گفتاين است كه براى صور حسى و خيالى كه در نفس انسان تحقق مى‏يابد مى‏توان مبادى جوهرىمجردى را در نظر گرفت كه افاضه كننده اين صورتها محسوب شوند در عين حال كه داراىمرتبه عقلانى نيستند و بدين ترتيب بر اساس قاعده امكان اشرف وجود آنها را اثبات كرد .

حاصل آنكه بيشترين اعتماد براى اثبات جوهر مثالى بر مكاشفات و سخنان معصومين-صلوات الله عليهم اجمعين- مى‏باشد .

در پايان اين مبحث‏يادآور مى‏شويم كه تقسيم موجود به مادى و غير مادى يك تقسيم عقلى ودائر بين نفى و اثبات است اما منحصر كردن عوالم غير مادى به عقل و نفس و مثال حصر عقلىو دائر بين نفى و اثبات نيست و همچنانكه اشراقيين عالم مثال را بر عوالم ديگر افزوده‏انداحتمال اينكه عالم يا عوالم ديگرى وجود داشته باشد كه ما از خصايص آنها آگاه نباشيم احتمالنامعقولى نخواهد بود

خلاصه

1- فلاسفه پيشين براى اثبات انواع جوهرهاى عقلانى به قواعدى مانند قاعده الواحد و قاعدهامكان اشرف تمسك كرده‏اند و عقول عشره را بر اساس فرضيه افلاك نه‏گانه اثبات نموده‏اند .

2- مفاد قاعده امكان اشرف اين است كه موجود اشرف بايد قبل از موجود اخس تحقق يابدپس وجود اخس كاشف از تحقق اشرف در مرتبه مقدم است .

3- دليل معروف اين قاعده آن است كه صادر شدن اشرف و اخس با يكديگر قاعده الواحد رانقض مى‏كند و لازمه تاخر اشرف اين است كه علت پست‏تر از معلول باشد و صادر نشدن اشرفبه اين معنى است كه خدا هم صلاحيت ايجاد آن را ندارد پس بايد اشرف قبل از اخس صادرشود و واسطه در صدور آن باشد .

4- بر پايه اصول فلسفه صدرائى قاعده مزبور را مى‏توان به اين صورت بيان كرد در ميانموجوداتى كه نسبت تشكيكى خاص با يكديگر دارند بايد موجود اقوى علت ضعف مقدم بر آنباشد .

5- دليل اين قاعده بر اساس اصول ياد شده آن است كه اگر موجود اقوى در مرتبه مقدم وجودنيافته باشد لازمه‏اش اين است كه معلول بدون علت قريب بوجود آمده باشد و چيزى كه امكانعليت نسبت به آن را داشته عملا تاثيرى در پيدايش آن نداشته باشد در صورتى كه رابطه عليتامرى ذاتى و ضرورى است .

6- از اين قاعده مى‏توان نتيجه گرفت كه چون جوهر عقلانى امكان عليت نسبت به عالم مادىرا دارد بايد در مرتبه مقدم بر آن بوجود آمده باشد .

7- نيز مى‏توان نتيجه گرفت كه چون در ازاء هر نوع از موجودات مادى مى‏توان جوهرىعقلانى را در نظر گرفت كه فقط واجد كمالات همان نوع باشد و نقش واسطه را در ايجاد آن ايفاكند پس بايد عقول عرضيه مثل افلاطونيه هم وجود داشته باشند .

8- در مرتبه سابق بر مرتبه وجود عقول عرضيه بايد طبق قاعده امكان اشرف يك يا چند عقلكاملتر وجود داشته باشد .

9- هيچكدام از عقول عرضيه ماهيت مشتركى با معلولات خودشان نخواهند داشت .

10- تعداد عقولى كه واسطه بين عقل اول و عقول عرضيه هستند قابل تعيين نيست و فرضيهعقول دهگانه با ابطال افلاك نه‏گانه باطل شده است .

11- جوهر مثالى از نظر مرتبه وجود بعد از جوهر عقلانى و قبل از جوهر جسمانى قرار دارد واز اينروى برزخ ناميده مى‏شود ولى شيخ اشراق اين واژه را در مورد موجود مادى بكار مى‏برد .

12- جواهر مثالى يا مثل معلقه غير از مثل افلاطونى است .

13- شيخ اشراق صور مرآتى و صورتهايى كه در خواب ديده مى‏شود و نيز جنيان را از قبيلاشباح مجرده و مربوط به عالم مثال مى‏داند و حتى ديدن حسى ابصار را به مشاهده آنها تفسيرمى‏كند .

14- ولى صور مرآتى در اثر انكسار نور بوجود مى‏آيد و ادراك آنها مانند ديگر صورتهاى حسى وخيالى كه در خواب و بيدارى ديده مى‏شوند مربوط به مرتبه مثال نفس است و اما جن موجودجسمانى لطيفى است كه مورد احساس افراد عادى قرار نمى‏گيرد .

15- در نصوص دينى تعبيراتى مانند اشباح و اظلال و مثال يافت مى‏شود كه قابل انطباق برجوهر مثالى است .

16- عمده دليل بر وجود عالم مثال مكاشفات عرفانى است كه با روايات شريفه تاييد مى‏شود .

17- بعضى از فلاسفه كوشيده‏اند به استناد قاعده امكان اشرف عالم مثال را نيز اثبات كنند .

18- جريان اين قاعده منوط به اين است كه بتوان عالم جسمانى را پرتوى از عالم مثالى دانستو اثبات چنين مطلبى آسان نيست .

19- شايد بتوان از قاعده مزبور به اين صورت استفاده كرد كه در ازاء هر نوع از صورتهاىادراكى كه در نفس انسان بوجود مى‏آيد مى‏توان جوهرى مثالى فرض كرد كه واسطه در ايجادآن باشد .

20- منحصر دانستن عوامل مجرد در عالم عقلى و عالم مثالى برهانى نيست و از اينروى وجودنوعى ديگر از عوالم مجرد را نمى‏توان نفى كرد

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation