غايت فاعل الف " است ، معنايش اين است كه " الف " برای " ب " است و يا معنی دقيقترش اين است كه " الف " به سوی " ب " است ، يعنی اصلا حقيقت و واقعيت " الف " اين است كه به سوی " ب " است ، يعنی تماميت " الف " به " ب " است ، " ب " بايد باشد تا " الف " تمام شود ، " ب " متمم " الف " است . در باب غايت ، گاهی غايت را به فاعل نسبت میدهند و گاهی به فعل . وقتی غايت را به فاعل نسبت میدهيم معنايش اين است كه انگيزه فاعل از فعل خودش چيست ؟ مثل اينكه ما در كارهای خودمان انگيزه داريم يعنی شيئی ما را بر میانگيزد ، هدفی محرك ماست و در واقع در فاعلهايی مثل خودمان دو امر وجود دارد : يكی اينكه ما خودمان داريم به سوی هدفی میرويم ، حركت میكنيم و ديگر اينكه كارمان برای چيزی است . پس خودمان ناقصيم و میخواهيم نقص خودمان را تكميل كنيم . غايت كار ما از نظر ما شيئی است كه مكمل وجود ماست ، به طوری كه اگر ما اين نقص را نمیداشتيم به سوی اين غايت نمیرفتيم . شما در هر غايتی از غايات و در هر هدفی از اهدافی كه از نظر خودتان در نظر بگيريد اين طور به نظر میرسد كه يك چيزی را كه نداريد ، میخواهيد آن را برای خود كسب كنيد . اين معنی غايت فاعلی است . مسلم اگر چنين غايتی باشد ، بايد فاعل ناقصی را در نظر بگيريم كه خودش به سوی تكامل میرود . غايت فعل برای فعل در نظر میگيريم و میگوييم غايت اين فعل چيست ؟ معنايش اين است كه ما به فاعل كار نداريم ، میگوييم اين كار برای چه به وجود آمده يا اين كار به سوی چه هدفی است ؟ مثلا اين قاليچه به چه درد میخورد ، برای چه به وجود آمده است ؟ وقتی انسان غايت فعل میگويد ، در [ اشيائی ] مثل قاليچه و امور صنعتی طبعا غايت واقعی وجود |