بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آموزش فلسفه جلد 2,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     33 -
     34 -
     35 -
     36 -
     37 -
     38 -
     39 -
     40 -
     fehrest - آموزش فلسفه (2)
 

 

 
 

درس هفتادم - خير و شر در جهان

شامل:مقدمهمفهوم خير و شرتحليل فلسفى خير و شرراز شرور جهان

مقدمه

در درسهاى شصت و هفتم و شصت و هشتم به اين مطلب اشاره شد كه موجودات جهان ازجهت كمال و خيرى كه دارند متعلق محبت و اراده الهى قرار مى‏گيرند و حكمت و عنايت الهىاقتضاء دارد كه جهان با نظام احسن و با بيشترين خيرات و كمالات بوجود بيايد با توجه به اينمطلب چنين سؤالى مطرح مى‏شود كه منشا شرور و جهات نقص در جهان چيست و آيا بهتراين نبود كه جهان خالى از شرور و نقايص باشد چه شرورى كه در اثر عوامل طبيعى پديدمى‏آيد مانند زلزله‏ها و سيلها و امراض و آفات و چه شرورى كه بوسيله انسانهاى تبهكار بوجودمى‏آيد مانند انواع ظلم و جنايات .

و از همين جا است كه بعضى از مذاهب شرك آميز قائل به دو مبدا براى جهان شده‏اند يكىمبدا خيرات و ديگرى مبدا شرور و نيز گروهى وجود شرور را نشانه عدم تدبير حكيمانه براىجهان پنداشته‏اند و در دره كفر و الحاد فرو غلطيده‏اند و به همين دليل است كه حكماى الهىعنايت‏خاصى به مساله خير و شر مبذول داشته‏اند و شرور را به جهات عدمى بر گردانده‏اند .

براى حل اين مساله لازم است نخست توضيحى پيرامون مفهوم عرفى خير و شر بدهيم وسپس به تحليل فلسفى آنها بپردازيم

مفهوم خير و شر

براى دريافتن معناى خير و شر در محاورات عرفى مى‏توان از دقت در ويژگيهاى مشترك ميانمصاديق واضح آنها سود جست مثلا سلامتى و علم و امنيت از مصاديق واضح خير و بيمارى وجهل و ناامنى از مصاديق واضح شر بشمار مى‏رود بدون شك آنچه موجب اين مى‏شود كه انسانچيزى را براى خودش خير يا شر بداند مطلوبيت و عدم مطلوبيت است‏يعنى هر چه را موافقخواسته‏هاى فطرى خودش يافت آن را خير و هر چه را مخالف با خواسته‏هاى فطريش يافت آنرا شر مى‏نامد به ديگر سخن براى انتزاع مفهوم خير و شر در وهله اول مقايسه‏اى بينغبت‏خودش با اشياء انجام مى‏دهد و هر جا رابطه مثبت وجود داشت آن شى‏ء را خير و هر جارابطه منفى بود آن شى‏ء را شر بحساب مى‏آورد .

در وهله دوم ويژگى انسان از يك طرف اضافه و مقايسه حذف مى‏شود و رابطه بين هرموجودى ذى شعور و صاحب ميل و رغبتى با اشياء ديگر لحاظ مى‏گردد و بدين ترتيب خيرمساوى با مطلوب براى هر موجود ذى شعور و شر مساوى با نامطلوب براى هر موجود ذىشعورى خواهد بود .

در اينجا اشكالى پيش مى‏آيد و آن اين است كه گاهى چيزى براى يك نوع از موجودات ذىشعور مطلوب و براى نوع ديگرى نامطلوب است چنين چيزى را بايد خير بدانيم يا شر .

ولى اين اشكال جواب ساده‏اى دارد و آن اين است كه شى‏ء مفروض براى اولى خير و براىدومى شر است اين تعدد حيثيت در مورد دو فرد از يك نوع و حتى در مورد دو قوه از يك فردنيز صادق است مثلا ممكن است غذائى براى يك فرد مطلوب و براى ديگرى نامطلوب باشد يانسبت به يكى از قواى بدن خير و نسبت به ديگرى شر باشد .

در وهله سوم ويژگى شعور هم از طرف اضافه و مقايسه حذف مى‏شود و مثلا سر سبزى وخرمى و باردارى خير درخت و پژمردگى و خشكيدگى و بى‏بارى شر آن محسوب مى‏شود دراين جا است كه بعضى گمان كرده‏اند كه چنين تعميمى در مفهوم خير و شر برخاسته از نوعىانسان‏انگارى طبيعت انتروپومورفيزم است و بعضى ديگر پنداشته‏اند كه ملاك آن نفع و ضرراشياء براى انسان است‏يعنى ميوه‏دارى درخت در واقع براى انسان خير است نه براى درختولى از نظر ما اين تعميم نكته ديگرى دارد كه به آن اشاره خواهد شد .

استعمال خير و شر در محاورات عرفى منحصر به ذوات و اعيان نمى‏شود بلكه در مورد افعالهم جريان مى‏يابد و بعضى از كارها خير و بعضى ديگر شر تلقى مى‏گردد و بدين ترتيب مفهومخير و شر و خوب و بد در زمينه اخلاق و ارزشها مطرح مى‏شود و در اين جا است كه معركهآرائى بين فلاسفه اخلاق در تبيين مفاهيم ارزشى و تعيين ملاك خير و شر اخلاقى بر پامى‏گردد و ما در درس بيستم در حد گنجايش اين كتاب در اين باره بحث كرده‏ايم و تفصيلمطلب را بايد از فلسفه اخلاق جستجو كرد

تحليل فلسفى خير و شر

براى اينكه تحليل دقيقى در باره خير و شر از ديدگاه فلسفى داشته باشيم بايد به چند نكتهتوجه كنيم:

1- امورى كه متصف به خير و شر مى‏شوند از يك نظر قابل تقسيم به دو دسته هستند يكدسته امورى كه خيريت و شريت آنها قابل تعليل به چيز ديگرى نيست مانند خير بودن حياتو شر بودن فناء و دسته ديگر امورى كه خيريت و شريت آنها معلول امور ديگرى است مانند خيربودن آنچه در ادامه حيات مؤثر است و شر بودن آنچه موجب فناء مى‏گردد .

در واقع خيريت افعال هم از قبيل دسته دوم است زيرا مطلوبيت آنها تابع مطلوبيت غايات ونتايج آنها است و اگر غايات آنها هم وسيله‏اى براى تحقق اهداف بالاترى باشند نسبت به اهدافنهائى حكم فعل را نسبت به نتيجه خواهند داشت .

2- همه ميلها و رغبتهاى فطرى شاخه‏ها و فروعى از حب ذات هستند و هر موجود ذىشعورى چون خودش را دوست مى‏دارد بقاء خودش و كمالات خودش را دوست مى‏دارد و از اينجهت ميل به چيزهايى پيدا مى‏كند كه در ادامه حيات يا در تكاملش مؤثر هستند و به ديگرسخن نيازى از نيازهاى بدنى يا روانى او را تامين مى‏كنند و در حقيقت اين ميلها و رغبتهاوسايلى هستند كه دست آفرينش در نهاد هر موجود ذى شعورى قرار داده است تا او را بسوىچيزهايى كه مورد نيازش هست‏سوق دهند .

بنا بر اين مطلوب بالاصاله خود ذات و بدنبال آن بقاء ذات و كمالات ذات است و مطلوبيتاشياء ديگر به جهت تاثيرى است كه در تامين اين مطلوبهاى اصيل دارند و همچنين منفوربالذات فناء و نقص وجود خودش مى‏باشد و منفوريت اشياء ديگر به جهت تاثيرى است كه درمنفور بالذات دارند .

بدين ترتيب وجه روشنى براى تعميم خير و شر به كمال و نقص و سپس به وجود و عدم بدستمى‏آيد يعنى با قرار دادن مصداق مطلوب و نامطلوب كمال و نقص وجود بجاى اين عنوانها دريك طرف اضافه و حذف ويژگى شعور و ميل از طرف ديگر تعميم به كمال و نقص حاصلمى‏شود سپس با توجه به اينكه مطلوبيت كمال وجود تابع مطلوبيت اصل وجود است و كمالشى‏ء هم چيزى جز مرتبه‏اى از وجود آن نيست نتيجه گرفته مى‏شود كه اصيلترين خير براىهر موجودى وجود آن و اصيلترين شر براى هر موجودى عدم آن خواهد بود .

اين تعميم اگر با نظر عرف هم موافق نباشد از نظر فلسفى صحيح بلكه لازم است زيرا فلسفه ازحقايق نفس الامرى بحث مى‏كند صرف نظر از اينكه مورد ميل و رغبت كسى باشد يا نباشد .

3- هر گاه به كمال رسيدن موجودى متوقف بر شرط عدمى عدم مانع باشد مى‏توان آن امرعدمى را به يك معنى از اجزاء علت تامه براى حصول كمال مفروض شمرد و از اين جهت آن راخيرى براى چنين موجودى محسوب داشت و بر عكس هر گاه نقض موجودى معلول مزاحمتموجود ديگرى باشد مى‏توان موجود مزاحم را شرى براى آن تلقى كرد ولى از نظر دقيقفلسفى اتصاف امر عدمى به خير و همچنين اتصاف امر وجودى به شر بالعرض است زيرا امرعدمى از آن جهت كه كمال موجود ديگرى بنوعى استناد به آن پيدا كرده متصف به خير شدهاست و همچنين امر وجودى از اين نظر كه نقص موجود ديگرى به آن استناد يافته متصف بهشر شده است پس خير بالذات همان كمال وجودى و شر بالذات همان نقص عدمى است مثلاسلامتى خير بالذات و نبودن ميكروب بيمارى‏زا خير بالعرض است و ضعف و بيمارى شربالذات و سموم و ميكروبها شر بالعرض مى‏باشد .

4- در موجوداتى كه داراى ابعاد و شؤون مختلف يا اجزاء و قواى متعدد هستند ممكن استتزاحمى بين كمالاتشان يا اسباب حصول آنها پديد بيايد البته تزاحم فقط در مورد ماديات قابلفرض است در اين صورت كمال هر جزء يا هر قوه‏اى نسبت به خودش خير است و از آن جهتكه با كمال قوه ديگرى مزاحم مى‏شود براى اين قوه شر خواهد بود و برآيند كمالات و نقايصاجزاء و قوى خير يا شر براى خود آن موجود بشمار مى‏رود اين بيان در باره مجموع جهان مادىكه مشتمل بر موجودات متزاحمى هست نيز جارى مى‏شود يعنى خير بودن كل جهان بهاينست كه مجموعا واجد كمالات بيشتر و بالاترى باشد هر چند بعضى از موجودات به كمالمورد نيازشان نائل نشوند و همچنين شر بودن آن به غلبه كمى يا كيفى جهات نقص و فقداناست .

با توجه به نكات فوق مى‏توان نتيجه گرفت كه اولا خير و شر از قبيل معقولات ثانيه فلسفىاست و همانگونه كه هيچ موجود عينى نيست كه ماهيت آن عليت‏يا معلوليت باشد هيچ موجودعينى هم يافت نمى‏شود كه ماهيت آن خيريت‏يا شريت باشد .

ثانيا همانگونه كه عليت و معلوليت و ساير مفاهيم فلسفى قابل جعل و ايجاد نيستند بلكهعناوينى هستند كه عقل از ديدگاههاى معينى از وجودهاى خاصى انتزاع مى‏كند خيريت وشريت هم عناوينى است انتزاعى كه تنها منشا انتزاع آنها را بايد در عالم خارج جستجو كرد و نهما بازاء عينى آنها را .

ثالثا وجود هيچ چيزى براى خودش شر نيست و همچنين بقاء و كمال هر موجودى براىخودش خير است و شر بودن موجودى براى موجود ديگر هم بالعرض است پس هيچ موجودىنه از نظر ماهيت‏شر است و نه مى‏توان آن را منشا انتزاع ذاتى براى مفهوم شر دانست .

پس آنچه ذاتا منشا انتزاع شر بشمار مى‏رود جهت نقصى است كه در موجودى لحاظ مى‏شودكه شانيت كمال مقابل آن را داشته باشد و به ديگر سخن شر بالذات عدم ملكه خير است مانندكرى و كورى و بيمارى و نادانى و ناتوانى در برابر شنوايى و بينايى و سلامتى و دانايى و توانايىبنابر اين ناقص بودن هر يك از مجردات تام نسبت به مجرد بالاتر يا فاقد بودن هر يك ازمجردات هم عرض نسبت به كمالات ديگران را نمى‏توان شرى براى آن بحساب آورد زيراشانيت واجد شد آن كمال را ندارد .

حاصل آنكه: هيچ موجودى نيست كه وجودش ذاتا متصف به شر شود و از اين روى شر نياز بهمبدا و آفريننده‏اى نخواهد داشت زيرا ايجاد و آفرينش اختصاص به وجود دارد و اين پاسخنخستين سؤالى است كه در مقدمه درس مطرح شد

راز شرور جهان

سؤال ديگر اين است كه چرا جهان بگونه‏اى آفريده شده كه داراى اين همه شرور و نقايص باشداين سؤال حتى بعد از پذيرفتن اينكه منشا انتزاع شر عدم است نيز مطرح مى‏شود زيرامى‏توان گفت چرا جهان بصورتى آفريده نشده كه جاى اين اعدام را وجودات گرفته باشند .

پاسخ به اين سؤال از دقت در ويژگيهاى ذاتى جهان طبيعت بدست مى‏آيد توضيح آنكه تاثير وتاثر موجودات مادى در يكديگر و تغيير و تحول و تضاد و تزاحم از ويژگيهاى ذاتى جهان مادىاست بگونه‏اى كه اگر اين ويژگيها نمى‏بود چيزى بنام جهان مادى وجود نمى‏داشت به ديگرسخن نظام على و معلولى خاص در ميان موجودات مادى نظامى است ذاتى كه لازمه سنخوجودهاى مادى مى‏باشد پس يا بايد جهان مادى با همين نظام بوجود بيايد و يا اصلا بوجودنيايد اما علاوه بر اينكه فياضيت مطلقه الهى اقتضاى ايجاد آن را دارد ترك ايجاد آن خلافحكمت نيز هست زيرا خيرات آن بمراتب بيش از شرور بالعرضش مى‏باشد بلكه تنها كمالاتوجودى انسانهاى كامل بر همه شرور جهان برترى دارد .

از يك سوى پديد آمدن پديده‏هاى نوين در گرو نابود شدن پديده‏هاى پيشين است و همچنينبقاء موجودات زنده بوسيله ارتزاق از نباتات و حيوانات ديگر تامين مى‏شود و از سوى ديگركمالات نفسانى انسانها در سايه تحمل سختيها و ناگواريها حاصل مى‏گردد و نيز وجود بلاها ومصيبتها مايه بيدارى از غفلتها و پى بردن به ماهيت اين جهان و عبرت گرفتن از حوادثمى‏شود .

انديشيدن در باره تدبير نوع انسان كافى است كه به حكيمانه بودن اين نظام پى ببريم بلكهانديشيدن پيرامون يكى از شؤون تدبير وى يعنى موت و حياتش نيز كفايت مى‏كند زيرا اگرقانون مرگ و مير بر انسانها حاكم نبود علاوه بر اينكه به سعادتهاى اخروى نائل نمى‏شدند ونيز از مشاهده مرگ ديگران عبرت نمى‏گرفتند اساسا آسايش دنيوى هم به هيچ وجه براى آنانميسر نمى‏گشت مثلا اگر همه انسانهاى پيشين امروز زنده بودند پهنه زمين براى مسكن آنانهم كفايت نمى‏كرد چه رسد به تامين مواد غذائى و ساير لوازم زندگيشان پس براى تحققچنين خيراتى چنان شرورى ضرورت دارد .

حاصل آنكه اولا شرور و نقايص اين جهان لازمه لا ينفك نظام على و معلولى آن است ويثيت‏شريت آنها كه بازگشت به جهات عدمى مى‏كند ذاتا متعلق محبت و اراده الهى قرارنمى‏گيرد و تنها آنها را مى‏توان بالعرض متعلق اراده و ايجاد و قضاء و قدر قلمداد كرد .

ثانيا خيرات جهان بر همين شرور بالعرض غالب است و ترك خير كثير براى پديد نيامدن شرقليل خلاف حكمت و نقض غرض است .

ثالثا همين شرور قليل و نسبى و بالعرض هم فوائد زيادى دارد كه به بعضى از آنها اشاره شد وهر قدر بر دانش بشر افزوده شود از حكمتها و اسرار اين جهان بيشتر آگاه مى‏گردد .

پروردگارا بر دانش و بينش و ايمان و محبت ما نسبت به خودت و دوستانت بيفزاى و ما را ازپيروان راستين آخرين برگزيدگانت و اهل بيت پاكش قرار بده و ما را مشمول عنايات ولىاعظمت‏حضرت صاحب الامر عجل الله فرجه الشريف بگردان و توفيق شكر نعمتها و انجامبهترين كارهايى كه مى‏پسندى با اخلاص كامل عطا فرماى و درود بى پايان خودت را بر محمدو آل محمد همى فرست درودى كه بركاتش شامل ديگر آفريدگانت گردد

خلاصه

1- انسان در وهله اول مفهوم خير و شر را از رابطه مثبت و منفى بين رغبتهاى خودش ومتعلقات آنها انتزاع مى‏كند .

2- در وهله دوم اين رابطه را به هر موجود ذى شعورى با مطلوبها و نامطلوبهايش گسترشمى‏دهد .

3- در وهله سوم ويژگى شعور را نيز از طرف اضافه حذف مى‏كند و مثلا ميوه‏دارى را خيردرخت تلقى مى‏نمايد .

4- اين تعميم اخير به گمان بعضى ناشى از نسبت دادن صفات انسانى مانند ميل و رغبت بهساير موجودات است و به گمان بعضى ديگر به لحاظ مطلوب بودن و نبودن اشياء براى خودانسان است ولى از نظر ما نكته ديگرى دارد كه به آن اشاره خواهد شد در شماره 7 .

5- خير و شر در مورد افعال اختيارى هم بكار مى‏رود كه مربوط به فلسفه اخلاق است .

6- خير و شر به دو قسم بى‏واسطه و باواسطه تقسيم مى‏شود مثلا حيات خير بى‏واسطه واسباب ادامه حيات خير باواسطه بشمار مى‏رود .

7- ميلها و رغبتها شاخه‏هايى از حب ذات و وسايلى براى تامين بقاء و كمال ذات هستند و ازاين روى مى‏توان مطلوب و نامطلوب اصيل را كمال و نقص دانست و آن را به هر كمال و نقصىتعميم داد .

8- اين تحليل و تعميم از نظر فلسفى ضرورت دارد زيرا حيثيت مطلوب و نامطلوب كه نسبتبه انواع و افراد موجودات فرق مى‏كند موضوع بحث فلسفى نيست .

9- گاهى يك امر عدمى بواسطه اينكه جزئى از علت تامه براى پيدايش خيرى محسوبمى‏شود متصف به خيريت مى‏گردد نيز گاهى يك امر وجودى بسبب اينكه مزاحم و مانع از خيرديگرى مى‏شود متصف به شريت مى‏گردد اما اين اتصافات بالعرض است و خير بالذات همانكمال وجودى و شر بالذات همان نقص عدمى مى‏باشد .

10- ممكن است چيزى براى قوه‏اى خير و براى قوه ديگرى شر باشد و در اين صورت برآيندخيرات و شرور قوى خير يا شر آن موجود خواهد بود اين جمع‏بندى در مورد كل عالم نيزجارى است .

11- خير و شر از معقولات ثانيه فلسفى است و جعل و ايجاد به آنها تعلق نمى‏گيرد و در حقيقتمنشا انتزاع خير كه همان وجود است متعلق جعل و ايجاد مى‏باشد .

12- وجود و بقاء و كمال هيچ موجودى براى خودش شر نيست و شر بودن موجودى براىموجود ديگر هم از يك سوى نسبى و از سوى ديگر بالعرض است پس نه ماهيت و نه وجود هيچموجودى ذاتا متصف به شر نمى‏گردد .

13- شر عدم ملكه خير است و از حيثيت نقص موجودى كه شانيت واجد شدن كمال مقابل آنرا دارد انتزاع مى‏شود .

14- با توجه به عدمى بودن شر روشن مى‏شود كه شرور نيازى به آفريننده ندارند .

15- دگرگونى و تزاحم از ويژگيهاى ذاتى موجودات مادى و لازمه نظام عليت‏خاصى است كه برآنها حكمفرما مى‏باشد و از اين روى شرور نسبى و بالعرض قابل انفكاك از جهان مادى نيستند .

16- براى اينكه شرى بوجود نيايد بايستى جهان ماده خلق نشود ولى خلق نكردن آن موجبتفويت‏خيرات و كمالاتى است كه قابل تحقق در آن مى‏باشد .

17- خيرات جهان مادى بمراتب بيش از شرور آنست و تنها كمالات انسانهاى كامل بر همهشرور جهان برترى دارد .

18- ترك ايجاد جهان مادى از يك سوى خلاف فياضيت مطلقه الهى و از سوى ديگر خلافحكمت الهى است زيرا ترك خير كثير براى اجتناب از شر قليل نقض غرض و خلاف حكمتاست .

19- شرور نسبى و بالعرض به لحاظ شريت و نقص و جهات عدمى مورد تعلق اراده الهى قرارنمى‏گيرند بلكه جهات خير و كمال آنها است كه متعلق اراده الهى واقع مى‏شود .

20- افزون بر اين وجود نقايص و شرور فوايد فراوانى دارد كه از جمله آنها فراهم شدن زمينهتكامل براى انسانها از راه تحمل سختيها و بلاها و از راه پند گرفتن از حوادث است

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation