و اگر در بعضى از روايات خلق عظيم به اسلام يا آداب قرآنى تفسير شده به خاطر آن است كه اسلام و قرآن در بردارنده مجموع فضائل اخلاقى است.
اين در حالى است كه در بعضى از روايات «حسن خلق» به خوش رويى، نرمش و خوبى گفتار تفسير شده، از جمله در حديثى كه در «نور الثقلين» در ذيل همين آيه
1. لسان العرب، ماده خلق.
2. مجمع البيان، جلد 10، صفحه 331، ذيل آيه فوق.
3. نورالثقلين، جلد 5، صفحه 389; اصول كافى، جلد 1، صفحه 26، حديث 4.
[140]
نقل شده مى خوانيم: از امام صادق(عليه السلام) پرسيدند: حسن خلق چيست؟ فرمود: «تَلينُ جانِبَكَ وَ تُطَيِّبُ كَلامَكَ وَ تَلْقى اَخاكَ بِبُشْر حَسَن; حسن خلق آن است كه رفتار خود را آميخته با نرمش، و كلام خود را پاكيزه و محبّت آميز كنى، و با چهره گشاده برادر مسلمانت را ملاقات نمايى».(1)و اين دو با هم منافاتى ندارند.
آخرين نكته اى را كه در زمينه اين آيه شايسته دقت مى دانيم اين است كه بعضى از مفسّران از تعبير به «عَلى» در «اِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم» با توجه به اين كه «عَلى» معمولا مفهوم سلطه را در بردارد، چنين استفاده كرده اند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) سلطه كاملى بر فضائل اخلاقى داشت، آن چنان كه اين فضائل جزيى از وجود او را تشكيل مى داد، و بدون تكلّف آنها را ظاهر مى ساخت.(2)
* * *
در سومين آيه گفتارى از «لقمان حكيم» به فرزندش نقل شده كه در آن بر چهار چيز تأكيد نموده است: نخست اين كه مى گويد «با بى اعتنايى از مردم روى مگردان» (وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ).
سپس مى افزايد: «و مغرورانه بر روى زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست نمى دارد». (وَ لا تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً اِنَّ اللّهَ لا يُحبُّ كُلَّ مُخْتال فَخُور).
و در سومين و چهارمين جمله مى گويد: «در راه رفتن اعتدال را رعايت كن و از اوج صداى خود بكاه و فرياد نزن كه زشت ترين صداها صداى خران است» (وَ اقْصِدهْ فى مَشْيكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ اِنَّ اَنْكَرَ الاَْصْواتِ لَصَوْتُ الْحَميرِ).
اين دستور كه غالباً در رابطه با برخورد با ديگران است بخش مهمى از حسن خلق را كه آميزه اى از خوش رويى و تواضع و نرمش در سخن و رفتار را منعكس مى كند، و خداوند سخن اين مرد حكيم را چنان با ارزش دانسته كه در لابلاى كلمات خود آن را بيان فرموده است.
1. نورالثقلين، جلد 5، صفحه 391.
2. به تفسير فخر رازى و روح البيان، ذيل آيه شريفه مراجعه شود.
[141]
«تُصَعِّر» از ماده «صَعَر» (بر وزن خطر) در اصل نوعى بيمارى است كه به شتر دست مى دهد و گردن خود را كج مى كند، سپس به هر گونه روى گردانى اطلاق شده است، اين تعبير ممكن است بيانگر اين معنى باشد كه بدخلقى يك نوع بيمارى و شبيه كارهاى حيوانى است. و جالب اين كه نهى از اين كار تنها در مورد مؤمنان نيست بلكه در مورد همه انسانها است، مى فرمايد: «وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ» و به هر حال قرار گرفتن اين صفت رذيله در كنار تكبر و افراط كارى در راه رفتن و صدا نشان مى دهد كه همه از صفات رذيله اى است كه باعث تنفّر مردم مى شود.
در روايتى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه در تفسير جمله «وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ» فرمود: مفهومش آن است كه صورتت را از مردم بر مگردان و از كسى كه با تو سخن مى گويد به عنوان توهين و استحفاف صورت بر متاب.(1)
* * *
در چهارمين آيه مورد بحث خداوند بنى اسرائيل را را به عنوان اخذ يك پيمان الهى مخاطب ساخته و بعد از تأكيد بر توحيد خالص و احسان به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان مى فرمايد: به مردم نيك بگوييد، و نماز را بر پا داريد و زكات را بدهيد (وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً وَ اَقيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُو الزَّكوة) قرار گرفتن جمله «قُولُوا لِلناس حُسْناً» در ميان پيمان هاى مربوط به توحيد و نيكوكارى و بر پا داشتن نماز و دادن زكات، بيانگر اهميّت حسن برخورد، نسبت به مردم است، و به اين ترتيب خوش خويى وبرخورد خوب با توده مردم در رديف مهمترين و اساسى ترين دستورات اسلام قرار دارد.
در واقع چون مال انسان محدود است و نمى تواند همه دوستان و نيازمندان را با آن بى نياز كند، دستور به بذل حسن خلق داده، همان سرمايه اى كه فناناپذير است، همان گونه كه در حديث معروف از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اِنَّكُمْ لا تَسَعُونَ الناسَ
1. نورالثقلين، جلد 4، صفحه 207.
[142]
بِاَمْوالِكُمُ وَلكِنْ يَسَعُهُمْ مِنْكُمْ بَسْطُ الْوَجْهَ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ; شما نمى توانيد همه مردم را بااموال خود راضى كنيد، ولى خوش رويى و حسن خلق از سوى شما همه را شامل مى شود و خشنود مى سازد».(1)
در حديثى از امام باقر(عليه السلام) در تفسير اين آيه آمده است كه فرموده: «قوُلوُا لِلْناسِ اَحْسَنَ ما تُحِبُّونَ اَنْ يُقالَ لَكُمْ; به مردم بهترين سخنانى بگوئيد كه دوست داريد به شما گفته شود».(2)
درست است كه مخاطبين اين آيه بنى اسرائيل هستند، ولى هدف قرآن از ذكر آن بيان يك اصل كلّى براى همه است.
* * *
پنجمين آيه نشان مى دهد كه مسأله خوش رويى و برخورد خوب با افراد حتى دشمنان را نيز شامل مى شود، مخصوصاً در مقام دعوت آنها به سوى حق، از همين رو هنگامى كه موسى (عليه السلام) مأمور شد پيام الهى را به فرعون طغيانگر كه بنى اسرائيل را به بردگى كشيده بود برساند، با اين خطاب مخاطب شد: «تو و برادرت هارون به سوى فرعون برويد كه طغيان كرده است، اما به نرمى با او سخن بگوييد شايد متذكّر شود يا (از خدا) بترسد» (اِذْهَبا اِلى فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طَغى ـ فَقُولا لَهُ قَوُلا لَيّناً ـ لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اَوْ يَخْشى).
اين تعبير نشان مى دهد كه اگر امر به معروف و نهى از منكر و دعوت به سوى حق با نرمش و برخورد محبت آميز همراه باشد، اميد اين مى رود كه حتى در سنگدل ترين افراد اثر بگذارد.
در اين كه ميان «يَتَذَكَّرُ اَوْ يَخْشى» چه تفاوتى است؟ مى توان گفت منظور اين است كه اگر شما با سخنان نرم و ملايم با او روبرو شويد و در عين حال مطالب لازم را با صراحت و قاطعيت بيان كنيد احتمال اين است كه دلائل منطقى را پذيرا شود،
1. كنزالعمال، جلد 3، صفحه 6، حديث 5158. شبيه اين مضمون در منابع شيعى نيز نقل شده است.
2. تفسير برهان ذيل آيه مورد بحث.
[143]
و از اعماق جان ايمان بياورد. و اگر ايمان نياورد ممكن است لااقل از ترس مجازات الهى دست از مخالفت و كارشكنى در طريق ايمان ديگران بردارد.
«فخر رازى» مى گويد: ما نمى دانيم چرا خداوند موسى را به سوى فرعون فرستاد با اين كه مى دانست او هرگز ايمان نمى آورد. سپس مى گويد: در اين گونه موارد جز اين كه ما تسليم در مقابل آيات قرآن باشيم و لب به اعتراض نگشاييم راه ديگرى در پيش نيست.(1)
ولى پاسخ اين سؤال روشن است و نمى بايست بر شخصى مثل فخر رازى مخفى بماند، زيرا كار خداوند اتمام حجت است، يعنى حتّى نسبت به كسانى كه يقيناً ايمان نمى آورند اتمام حجت مى كند، مبادا به هنگام مجازات لب به اعتراض بگشايند كه اگر رسولان الهى به سراغ ما مى آمدند به يقين ايمان مى آورديم. همان گونه كه در آيه 165 سوره نساء مى فرمايد: «رُسُلا مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلْناسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةً بَعْدَ الرُّسُلِ; پيامبرانى كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند تا بعد از اين پيامبران حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند (و بر همه اتمام حجت شود)».
و اين كه مى فرمايد: شايد او متذكر شود، يا از خدا بترسد، به اين معنى است كه طبيعت تبليغ آميخته با نرمش و خوش خويى، رسيدن به چنين نتيجه اى است، هر چند ممكن است اين طبيعت در پاره اى از افراد باموانع سختى برخورد كند، و به تعبير ديگر، تبليغ توأم با خوش رويى جنبه مقتضى دارد نه علّت تامّه.
بديهى است مخاطبان آيه گرچه موسى و برادرش هارون است ولى مفهوم آيه شامل تمام مبلغان دين و آمران به معروف و ناهيان از منكر مى شود، و آنقدر كه انسان، باادب و متانت ونرمى مى تواند هدايت كند، با خشونت و درشتى نمى تواند هادى باشد، و اين معنى بارها و بارها تجربه شده است.
* * *
1. تفسير «فخر رازى»، ذيل آيه مورد بحث (جلد 22، صفحه 59).
[144]
در ششمين و آخرين آيه مورد بحث سخن از نرمش و مدارا حتى با دشمنان سر سخت است، و بيان تأثير شگرفى كه اين كار دارد مى فرمايد: «بدى را با نيكى دفع كن تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند». (اِدْفَعْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ فَاِذا الَّذِى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عِداوَةٌ كَاَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ).
البته دفع سيئات با حسنات، طرق و مصاديق مختلفى دارد كه يكى از آنها نرمى و مدارا و خوش رويى و ادب در برابر دشمنان لجوج و سرسخت است كه در بسيارى از اوقات آن ها را به كلى منقلب مى كند، و دشمنان سرسخت را به دوستان مهربان تبديل مى نمايد.
جالب اين كه در آيه بعد از آن مى فرمايد: «اين كار از هر كس ساخته نيست; تنها كسانى كه داراى صبر و استقامتند توفيق چنين برخوردى را با دشمنان پيدا مى كنند، و تنها كسانى كه بهره عظيمى از ايمان و تقوا دارند به آن نائل مى شوند» (وَ ما يُلَقّاها اِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقّاها اِلاّ ذُو حَظٍّ عَظِيم).
البته رسيدن به اين مرحله از حسن خلق كه انسان بدى ها را به نيكى پاسخ گويد كار هر كس نيست زيرا احتياج به سلطه كامل بر نفس دارد و تنها كسانى كه خودسازى كرده اند و از سعه صدر كافى برخوردارند و انتقام جويى را از وجود خود ريشه كن ساخته اند توان بر چنين كارى دارند.
از مجموع آيات بالا به اين نتيجه مى رسيم كه قرآن منادى حسن خلق و نرمش و محبت و ملاطفت است، و پيشوايان اسلام مخصوصاً پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نمونه كاملى از آن بوده است، به گونه اى كه مى توان يكى از معجزات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را معجزه اخلاقى او شمرد.
اهمّيّت حسن خلق در احاديث اسلامى
در زمينه خوش خلقى و برخورد خوب با همه مردم، روايات فراوانى در منابع اسلامى ديده مى شود كه به حدّ تواتر مى رسد، تعبيراتى كه در اين روايات در برابر اين فضيلت اخلاقى آمده است در كمتر مورد ديگرى ديده مى شود، اين تعبيرات
[145]
بيانگر نهايت اهتمام اسلام به اين مسأله مهم اخلاقى است، از ميان اين روايات گلچينى كرده ايم كه ذيلا از نظر مى گذرد:
1ـ در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «اَلاِْسْلامُ حُسْنُ الْخُلْقِ; اسلام همان خوش رويى است».(1) اين تعبير نشان مى دهد كه عصاره تعليمات اسلام همان حسن خلق است.
2ـ در حديثى از حضرت على(عليه السلام) در يك تعبير جامع و جالب مى خوانيم: «عنوانُ صحيفةُ المؤمن حسنُ خُلقه; سرلوحه نامه عمل انسان با ايمان حسن خلق او است».(2)
مى دانيم آنچه در عنوان و سرلوحه نامه اعمال قرار مى گيرد، بهترين و مهمترين آنها است و به تعبير ديگر، چيزى است كه قدر جامع همه اعمال نيك است و قبل از هر چيز نظرها را به خود متوجّه مى سازد.
3ـ در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَكْثَرُ ما تَلِجُ بِهِ اُمَّتى الْجَنَّةَ اَلتَّقوى وَ حُسْنُ الْخُلْقِ; بيش ترين چيزى كه امت من به سبب آن وارد بهشت مى شوند تقوا و حسن خلق است».(3)
در اين حديث حسن خلق همسنگ و همطراز تقوا قرار داده شده و به عنوان يكى از دو عامل اصلى ورود در بهشت معرفى شده است.
4ـ در حديث ديگرى اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: «اَكْمَلُكُمْ اِيْماناً اَحْسَنُكُمْ خُلْقاً; كسى كه ايمانش از همه كاملتر باشد، حسن خلقش از همه بيشتر است».(4)
آنچه در بالا آمد بخشى از رواياتى بود كه از اهميّت حسن خلق سخن مى گويد و اكنون به سراغ بخش ديگرى مى رويم كه از آثار و پى آمدهاى مادى و معنوى آن بحث مى كند:
1ـ در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ يُذيبُ السَّيِّئَةَ; حسن خلق گناهان را ذوب مى كند». (و آثار آن را مى شويد).(5)
1. كنز العمّال، جلد 3، صفحه 17،حديث 5225.
2.بحارالانوار، جلد 68، صفحه 392، حديث 59.
3. اصول كافى، جلد 2، صفحه 100،حديث 6.
4. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 387، حديث 34.
5. بحارالانوار، جلد 72، صفحه 321.
[146]
2ـ در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «اِنَّ صاحِبَ الْخُلْقِ الْحَسَنِ لَهُ مِثْلُ اَجْرِ الصّائِمِ الْقائِمِ; دارنده حسن خلق پاداشى همچون روزه دار شب زنده دار دارد».(1)
3ـ در حديث سوّمى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى لَيُعْطِى الْعَبْدَ مِنَ الثَّوابِ عَلى حُسْنِ الْخُلْقِ كَما يُعْطِى الُْمجاهِدَ فِى سَبِيلِ اللّهِ; خداوند متعال به بنده اش در برابر حسن خلق همان پاداشى مى دهد كه به مجاهد در راه خدا مى دهد».(2)
و به اين ترتيب صاحبان حسن خلق به درجات والائى مى رسند كه روزه داران و شب زنده داران به عبادت، و مجاهدان راه خدا مى رسند و در پرتو حسن خلق گناهان آنها شستشو مى شود، اين در زمينه آثار معنوى آن، و در زمينه آثار دنيوى آن نيز تعبيرات بسيار مهمى ديده مى شود، از جمله:
4ـ در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «حُسْنُ الْخُلْقِ يُثْبِتُ الْمَوَدَّةَ; حسن خلق محبت و دوستى را تثبيت مى كند». (و دلهاى پراكنده را به هم پيوند مى دهد).(3)
5ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «لا عَيْشَ اَهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ; هيچ زندگى، گواراتر از زندگى آميخته با حسن خلق نيست».(4)
6ـ در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «اَلْبِرُّ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ يَعْمُرانِ الدِّيارَ وَ يَزيدانِ فِى الاَْعْمارِ; نيكوكارى و حسن خلق، خانه ها را آباد مى كند و عمرها را افزايش مى دهد».(5)
7ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «حُسْنُ الاَْخْلاقِ يُدِرُّ الاَْرْزاقَ وَ يُؤْنِسُ الرِّفاقَ; حسن خلق روزى ها را فراوان مى كند و بر محبت دوستان مى افزايد».(6)
8ـ در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: «فِى سِعَةِ الاَْخْلاقِ كُنُوزُ الاَْرْزاقِ; در وسعت خلق، گنج هاى روزى ها نهفته است».(7)
از مجموع روايات اسلامى كه در بالا گلچينى از آن ارائه شد اهميّت فوق العاده
1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 100، حديث 5.
2.اصول كافى، جلد 2، صفحه 101.
3. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 148، حديث 71.
4. غررالحكم، جلد 6، صفحه 399.
5. اصول كافى، جلد 2، صفحه 100، حديث 8.
6. شرح غرر فارسى، جلد 3، صفحه 393.
7. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 53، حديث 86.
[147]
حسن خلق در زندگى مادى و معنوى انسان ها، و تأكيدى كه اسلام بر اين امر دارد، به خوبى نمايان است، و در واقع همه آثار و بركات مادى و معنوى، براى آن ذكر شده است، به گونه اى كه مى توان حسن خلق را يكى از اساسى ترين تعليمات اسلام شمرد.
* * *
در اينجا توجه به نكاتى لازم است:
1ـ تعريف حسن خلق
حسن خلق شايد از امورى باشد كه بى نياز از تعريف است و همه مردم با آن آشنا هستند، ولى براى توضيح بيشتر مى توان گفت: حسن خلق از مجموعه اى از صفات و برخوردها تشكيل يافته است: «نرمش و مدارا، گشاده رويى، زبان خوب و اظهار محبت، رعايت ادب، چهره خندان و تحمل و بردبارى در مقابل مزاحمت هاى اين و آن.» هنگامى كه اين صفات و اعمال به هم آميخته شد، به آن حسن خلق مى گويند.
در حديث جامع و جالبى از امام صادق(عليه السلام) در تعريف حسن خلق چنين آمده است، يكى از ياران امام پرسيد: «ما حَدُّ حُسْنِ الْخُلْقِ; تعريف حسن خلق چيست؟» امام(عليه السلام) فرمود: «تَلينُ جانِبَكَ وَ تُطيِّبُ كَلامَكَ وَ تَلْقى اَخاكَ بِبِشْر حَسَن; با نرمش و مدارا با مردم رفتار مى كنى، و سخن خويش را پاكيزه مى گردانى، و برادرت را با خوش رويى ملاقات مى نمايى».(1)
در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به بخشى از تفسير حسن خلق اشاره شده مى فرمايد: «اِنَّما تَفْسيرُ حُسْنِ الْخُلْقِ ما اَصابَ الدُّنْيا يَرْضى، وَ اِنْ لَمْ يُصِبْهُ لَمْ يَسْخَطْ; تفسير حسن خلق اين است كه هر مقدار از دنيا به او برسد، خشنود باشد و اگر به دنيا نرسد خشمناك نشود».(2)
1. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 389، حديث 42.
2. كنزالعمال، جلد 3، صفحه 17،حديث 5229.
[148]
2ـ آثار و پيامدهاى حسن خلق
در رواياتى كه در بالا آمد نكات مهمى درباره پيامدهاى مادى و معنوى حسن خلق آمده بود، كه نياز به تحليل دارد.
از آثار اجتماعى و دنيوى آن اين كه حسن خلق مايه جلب محبت است، اين مسأله به تجربه تقريباً براى همه كس ثابت شده است كه با حسن خلق و برخوردهاى محبت آميز و مؤدّبانه مى توان صيد دل ها كرد، نه تنها افراد عادى مجذوب اخلاق حسنه مى شوند، بلكه به گفته حافظ:
به حسن خلق توان صيد اهل نظر به دام و دانه نگيرند مرغ دانا را
ديگر اين كه حسن خلق و خوشرويى شهرها را آباد و عمرها را زياد مى كند چرا كه ويرانى آبادى ها بر اثر كشمكش ها و پرخاشگرى ها است. هرگاه پرخاشگرى جاى خود را به خوش رويى و حسن خلق دهد، الفت و مودّت و اتحاد كه سرچشمه هرگونه آبادى و خير و بركتى است، حاصل مى شود.
افزون بر اين آرامش روح كه يكى از آثار مستقيم برخوردهاى محبت آميز است سبب افزايش عمر مى شود زيرا امروز ثابت شده عامل بسيارى از مرگ و ميرها استرس ها و فشارهايى است كه بر انسان وارد مى شود كه يكى از عوامل اصلى بيماريهاى مختلف است و مسلّم است كه حسن خلق و برخوردهاى محبت آميز، از فشارهاى روحى مى كاهد و بدين سبب عامل طول عمر محسوب مى شود، ديگر اين كه حسن خلق سبب فزونى روزى ها و درآمدها است زيرا يك تاجر و كاسب و صنعتگر و طبيب هنگامى مى تواند در كار خود موفق باشد كه جلب اعتماد مراجعين كند، يكى از عوامل جلب اعتماد حسن خلق است بسيار مى شود كه افراد ترجيح دهند خريد اجناس متوسطى را از افراد خوش برخورد و خوش اخلاق بر اجناس بهترى از افراد عبوس و ترش رو و بد برخورد ترجيح دهند، به همين دليل در مؤسسات مهم اقتصادى خصوصى دنيا سعى دارند افرادشان را براى چگونگى برخورد با مراجعين آموزش دهند و از اين طريق اعتماد افراد را به آن مؤسسه تجارى يا صنعتى جلب كنند.
[149]
بسيار ديده ايم كه در هواپيماها از سوى مهماندارها بازيچه هاى رايگان به تك تك كودكانى كه در هواپيما سوار مى شوند داده مى شود، ممكن است در مجموع ارزش چندانى نداشته باشد ولى اين برخورد اثر عميقى در روح افراد مى گذارد و اين برخورد به طور ناخودآگاه مشتريان را جلب مى كند.
البته اسلام طرفدار حسن خلق به عنوان رياكارانه، آن گونه كه در دنياى مادى امروز معمول است، نيست، ولى در عين حال حسن خلق را گنج روزى مى شمرد و روى تأثير آن در فزونى نعمت ها انگشت مى گذارد.
در جنبه هاى معنوى ثواب حسن خلق همسان ثواب مجاهد فى سبيل اللّه شمرده شده و دليل آن روشن است زيرا مجاهدان براى عظمت اسلام مى كوشند و صاحبان خلق حسن نيز سبب جلب قلوب به سوى اسلام و مسلمين مى شوند.
ونيز در روايات اجر صاحبان حسن خلق، اجر صائم و قائم شمرده شده چرا كه صائمان و قائمان به عبادت شبانه از اين طريق خودسازى مى كنند و كسانى كه در برابر ناملائمات به خاطر خدا برخورد نيكى دارند نيز روح و جان خود را از اين طريق پرورش مى دهند.
كوتاه سخن اين كه آنها كه داراى حسن خلقند هم در پيشگاه خدا محبوبند و هم نزد خلق خدا، هم در زندگى شخصى موفقند و هم در زندگى اجتماعى.
به يقين حسن خلق يكى از اركان اصلى مديريت قوى و كارساز است، و اگر دهها شرايط مديريت در كسى جمع باشد، اما حسن خلق در او نباشد، شكست خواهد خورد در حالى كه حسن خلق او مى تواند بسيارى از ضعف هاى او را بپوشاند و يا جبران كند.
سرچشمه هاى حسن خلق
بعضى از مردم به طور طبيعى خوش اخلاق و خوش برخوردند و اين يكى از مواهب الهى است كه نصيب هر كس نشده است. بايد خدا را با تمام وجودش شكر گويد.
[150]
ولى گروهى چنين نيستند، اما مى توانند با تمرين و ممارست و به كار بستن اصول دقيقى حسن خلق را در وجود خود زنده كنند و چنان در عمق جانشان نفوذ كند كه طبيعت ثانويّه شود.
بهترين راه براى رسيدن به اين كمال آن است كه در آثار معنوى و مادى آن همه روزه بينديشند، و رواياتى كه در بالا گفته شد و تحليل هايى كه در ذيل آن آمد را به خاطر بسپارند، و به هر مناسبتى آن را تكرار كنند.
از سويى ديگر بايد از نظر عملى نيز به تمرين حسن خلق مشغول شوند زيرا فضائل اخلاقى مانند نيروهاى جسمانى از طريق تمرين تقويت مى شود همان گونه كه ورزش كاران پس از مدتى تمرين، داراى اندامى نيرومند و زيبا و كارآمد مى شوند، ورزش هاى اخلاقى نيز روح انسان را قوى و زيبا و كارآمد مى كند.
بزرگان اخلاق گفته اند، اشخاص بخيل بايد دندان روى جگر بگذارند و از اموال خود به اين و آن ببخشند. در آغاز، اين كار براى آنها بسيار مشكل است ولى روزبه روز آسان تر مى شود و به تدريج به جايى مى رسند كه اگر روزى چيزى نبخشند ناراحتند!
و نيز توصيه كرده اند افراد ترسو بايد در ميدان هاى مبارزه حضور يابند تا با گذشت زمان ترس آنها بريزد و روحيه دليرى و شجاعت در آنها زنده شود.
صاحبان اخلاق سوء نيز از همين طريق تمرين مستمر و پى گير مى توانند سرمايه عظيم حسن خلق را براى خود فراهم كنند و از بركات آن بهره بگيرند.
افزون بر اين ها با توجه به اين كه يكى از عوامل كج خلقى تكبر و خود برتر بينى و نيز عصبانيت و غلبه خشم و ستيزه جويى بر روح انسان و گاه تنگ نظرى و بخل و حسادت است اگر كسى بخواهد به تمام معنى خوش خلق باشد بايد آن عوامل منفى را از خود دور كند:
در قواى غضبيه و شهويه به سرحدّ اعتدال برسد، داراى سعه نظر باشد، كبر و خودبينى و حسادت و بخل را از خود دور كند تا بتواند به خلق حسن آراسته گردد و از كج خلقى نسبت به مردم در امان بماند.
[151]
بنابراين براى به دست آوردن اين فضيلت بزرگ اخلاقى، مجموعه اى از صفات نيك را بايد در وجود خود زنده كرد. چرا كه بدون آنها حسن خلق آشكار نخواهد شد.
«غزّالى» در اينجا تعبير جالبى دارد و مى گويد: همان گونه كه صورت زيبا تنها به زيبايى چشم ها بدون زيبائى بينى و دهان و گونه ها حاصل نمى شود بلكه بايد تمام اعضاى صورت زيبا باشد، تا حسن ظاهر به كمال برسد. در زيبائى باطن و حسن خلق تا قواى چهار گانه آگاهى و غضب و شهوت و عدالت به حدّ اعتدال و كمال نرسد اين زيبائى حاصل نمى شود.
بى شك عامل توارث نيز در اينجا مؤثر است، امام اميرالمؤمنين على(عليه السلام)مى فرمايد: «حُسْنُ الاَْخْلاقِ بُرهانُ كَرَمِ الاَْعْراقِ; حسن اخلاق دليل بزرگوارى ريشه هاى وراثت است».(1)
و در جاى ديگر مى فرمايد: «اَطْهَرُ النّاسِ اَعْراقاً اَحْسَنُهُمْ اَخْلاقاً; آنها كه ريشه هاى پاك ترى دارند، اخلاق بهترى دارند».(2)
اين نكته نيز در تمام مباحث اخلاقى نيز بايد مورد توجه باشد كه بدون امدادهاى الهى فراهم كردن فضايل اخلاقى ممكن نيست، بايد دست به دامن لطف الهى زد و با تمام وجود از پيشگاهش توفيق به دست آوردن اين فضائل را نمود.
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَلاَْخْلاقُ مَنايِحٌ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَاِذا اَحَبَّ عَبْداً سَنَحَهُ خُلْقاً حَسَناً وَ اِذا اَبْغَضَ عَبْداً مَنَحَهُ خُلْقاً سَيِّئاً; اخلاق، مواهب الهى است، هنگامى كه بنده اى را (به خاطر نيّات و اعمالش) دوست دارد، اخلاق نيك به او مى بخشد، و هنگامى كه بنده اى را (به خاطر نيّات و اعمالش) مبغوض دارد اخلاق سوء به او مى دهد».(3)
سيره پيشوايان
يكى از بهترين راه ها براى كسب فضيلت حسن خلق، و ملاحظه آثار شگفت انگيز آن، بررسى حال پيشوايان بزرگ دين است:
1. غرر الحكم، حديث شماره 4855.
2. همان، حديث 3032.
3. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 394، حديث 64.
[152]
1ـ در حديثى از امام حسين(عليه السلام) مى خوانيم كه مى فرمايد: از پدرم على(عليه السلام)، از روش پيامبر(صلى الله عليه وآله) در برخورد با مردم سؤال كردم فرمود: «پيامبر(صلى الله عليه وآله) هميشه چهره اى خندان داشت، بر مردم آسان مى گرفت و با نرمش رفتار مى كرد، خشن و سنگدل نبود و فرياد نمى كشيد، هرگز به كسى ناسزا نمى گفت، عيبجوئى نمى كرد، متملّق و ستايش گر نبود، هرگاه چيزى برخلاف ميل او انجام مى شد، براى اين كه افراد ناراحت نشوند، خود را به تغافل مى زد، اميدواران را نا اميد نمى كرد، سه چيز را هميشه رها مى نمود، مذمت، عيبجوئى و جستجو در اسرار مردم، سخن نمى گفت، مگر در جائى كه اميد پاداش الهى داشت و هنگامى كه سخن مى گفت چنان جاذبه داشت كه همه اهل مجلس سكوت كرده و چشم به زمين مى دوختند گويى پرنده اى بالاى سر آنها نشسته است. و هنگامى كه ساكت مى شد آنها سخن مى گفتند و ابهّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنان بود كه كسى جرئت نمى كرد در برابر آن حضرت با ديگرى نزاع و پرخاش گرى كند».(1)
2ـ در حالات على(عليه السلام) در حديث معروفى مى خوانيم كه امام عازم كوفه بود، اتفاقاً يك نفر يهودى با آن حضرت همسفر شد، هنگامى كه بر سر دو راهى رسيدند (راهى به سوى كوفه مى رفت و راه ديگرى به سوى مقصدِ يهودى) مرد يهودى با كمال تعجب ديد على(عليه السلام) راه كوفه را رها كرد، و از طريقى كه او عازم بود آمد. عرض كرد: مگر شما نفرموديد قصد كوفه را داريد، پس چرا راه كوفه را رها كرديد؟ فرمود: مى دانم. عرض كرد: اگر مى دانيد پس چرا آگاهانه از راه خود صرف نظر كرده با من آمديد؟ فرمود: همسفر بايد احترام همسفرش را نگه دارد و براى تكميل آن بايد هنگام جدائى مقدارى همسفرش را بدرقه كند. اين گونه پيامبر ما به ما دستور داده است:
يهودى با تعجب پرسيد آيا اين دستور پيامبر شما است؟ فرمود: آرى.
يهودى گفت: لابد كسانى كه از او پيروى كردند به خاطر اين كارهاى بزرگوارانه و اعمال انسانى او است، من هم گواهى مى دهم كه آيين شما حق است (اين سخن را گفت و مسلمان شد).(2)
1. جلاءالافهام ابن قيم جوزى، صفحه 92، مطابق نقل كتاب پرورش روح، جلد 1، صفحه 79.
2. سفينة البحار، چاپ جديد، جلد 2، ماده خلق، صفحه 692.
[153]
3ـ در حديثى از تفسير امام حسن عسكرى(عليه السلام) آمده است كه زنى خدمت فاطمه زهرا(عليها السلام) رسيد و گفت: مادر (پير) و ضعيفى دارم، و در مسايل نمازش مشكلى براى او پيش آمده، مرا فرستاده است كه از آن سؤال كنم، فاطمه(عليها السلام) پاسخ او را بيان فرمود، ولى آن زن سؤال ديگرى مطرح كرد. حضرت پاسخ گفت، براى سومين بار سؤال كرد و پاسخ شنيد واين كار را تا ده بار تكرار كرد، و حضرت هر بار پاسخ او را گفت، سپس او از فزونى سؤال ها شرمنده شد و عرض كرد: ديگر به شما زحمت نمى دهم اى دختر رسول خدا!
فاطمه(عليها السلام) فرمود: هر چه مى خواهى سؤال كن، آيا اگر كسى بر عهده بگيرد كه بار سنگينى را از محل بلندى بالا ببرد و كرايه آن صد هزار دينار باشد، سنگينى بار، او را زحمت خواهد داد؟ زن عرض كرد: نه، حضرت فرمود: هر سؤالى كه تو از من مى كنى و من پاسخ مى گويم، به اندازه فاصله ميان زمين و عرش مملو از لؤلؤ، پاداش من خواهد بود، به طريق اولى چنين بارى بر من سنگين نخواهد بود».(1)
اين حوصله عجيب و آن برخورد محبت آميز و آن تشبيه زيبا براى برطرف كردن شرمندگى سؤال كننده از كثرت سؤال، هر كدام نمونه جالبى است از خوش خلقى پيشوايان بزرگ كه سزاوار است براى همه درس عبرت باشد، و در طريق ارشاد مردم از آن الهام بگيرند.
4ـ در حديث معروفى از برخورد امام حسن مجتبى(عليه السلام) با مردم، مى خوانيم كه روزى يك مرد شامى امام را (در كوچه هاى مدينه) ديد كه سوار بر مركب است. شروع به لعن و ناسزا به آن حضرت كرد، امام پاسخى به او نمى گفت، هنگامى كه از لعن و ناسزاها فراغت حاصل كرد، امام روبه او كرد سلام فرمود و در چهره او خنديد فرمود: اى مرد محترم! گمان مى كنم كه تو در اين ديار غريبى و حقايق بر تو مشتبه شده است هرگاه از ما طلب عفو كنى، تو را مى بخشم و اگر چيزى بخواهى، به تو مى دهيم، اگر راهنمائى بخواهى تو را راهنمائى مى كنيم، و اگر مركبى از ما بخواهى
1. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 3.
[154]
در اختيارت مى گذاريم، اگر گرسنه اى سيرت مى كنيم، و اگر برهنه اى لباس در اندامت مى پوشانيم، اگر نيازمندى بى نيازت مى كنيم، و اگر از جايى رانده شده اى پناهت مى دهيم (خلاصه) هر حاجتى داشته باشى برآورده مى كنيم. و اگر دعوت ما را بپذيرى و به خانه ما بيائى و ميهمان ما باشى، تا موقع حركت از تو پذيرائى مى كنيم، ما محل وسيعى داريم و امكانات فراوان و مال بسيار (پذيرائى از تو به هر مقدار، براى ما مشكلى ايجاد نمى كند).
هنگامى كه آن مرد اين سخن محبت آميز را (در برابر سخنان ركيكى كه گفته بود) شنيد گريه كرد (و به كلى منقلب و دگرگون شد) و گفت: گواهى مى دهم كه تو خليفة اللّه در زمين هستى، خدا آگاه تر است كه نبوت (و امامت) را در كدام خاندان قرار دهد. پيش از آن كه اين محبت را از شما ببينم تو و پدرت مبغوض ترين خلق خدا در نزد ما بودى، و اكنون محبوبترين بندگان خدا در نظر من هستى، اين را گفت و به خانه امام حسن(عليه السلام) آمد و تا روزى كه مى خواست از آنجا برود، ميهمان امام بود. و از معتقدان به محبت آنها شد.(1)
5ـ در كتاب «تحف العقول» آمده است كه پير مردى از انصار خدمت امام حسين(عليه السلام) آمد و حاجتى داشت. امام فرمود: «آبروى خود را حفظ كن از اين كه بخواهى آشكارا از من تقاضا كنى، حاجتت را در كاغذى بنويس و به من ده و من كار خود را انجام مى دهم».
او در نامه اش نوشت: «اى اباعبداللّه! فلان كس پانصد دينار از من طلبكار است و از من مى طلبد از او بخواهيد كه به من مهلت دهد تا توانائى پيدا كنم». هنگامى كه امام حسين(عليه السلام) نامه او را خواند داخل منزل شد، كيسه اى آورد كه در آن هزار دينار بود (هزار مثقال طلا) فرمود: «پانصد دينار را براى اداى دين به تو دادم و با پانصد دينار ديگر مشكلات زندگانيت را حل كن و هرگاه خواستى تقاضا كنى (از هر بى سروپايى تقاضا نكن بلكه) از يكى از سه كس تقاضا كن; يا فرد دين دار، يا صاحب