- " هيچ ، فقط میخواستم سلامی به امام عرض كنم " . - " امام مشغول نماز است " . طولی نكشيد كه همان خادم آمد و گفت : " بسم الله بفرماييد " .عنوان داخل خانه شد ، چشمش كه به امام افتاد ، سلام كرد . امام جوابسلام را به اضافه يك دعا باو رد كرد ، و سپس پرسيد : " كنيهات چيست ؟" - " ابو عبدالله " . - " خداوند اين كنيه را برای تو حفظ كند و به تو توفيق عنايت فرمايد" . شنيدن اين دعا بهجت و انبساطی به او داد ، با خود گفت اگر هيچ بهرهایاز اين ملاقات جز همين دعا نبرم مرا كافی است . بعد امام فرمود : "خوب چه كاری داری ؟ و چه میخواهی ؟ " - " از خدا خواستهام كه دل تو را به من مهربان كند و مرا از علم توبهرهمند سازد . اميدوارم خداوند دعای مرا مستجاب فرمايد " . - " ای اباعبدالله ، معرفت خدا و نور يقين |