میشويم تا يك طرف از پا درآيد " . اين اولتيماتوم صريح ، ابوطالب را بسی ناراحت كرد . هيچ وقت تا آنروز همچو سخنان درشتی از قريش نشنيده بود . معلوم بود كه ابوطالب تابمقاومت و مبارزه با قريش را ندارد . و اگر بنا شود كار به جای خطرناكبكشد ، خودش و برادرزادهاش و همه فاميل و بستگانش تباه خواهند شد .اين بود كه كسی نزد رسول اكرم فرستاد و موضوع را با او در ميان گذاشتو گفت : " حالا كه كار به اينجا كشيده ، سكوت كن كه من و تو هر دو درخطر هستيم " . رسول اكرم احساس كرد اولتيماتوم قريش در ابوطالب تأثير كرده ، درجواب ابوطالب جملهای گفت كه همه سخنان قريش را از ياد ابوطالب برد ،فرمود : " عموجان ! همين قدر بگويم كه ، اگر خورشيد را در دست راست من و ماهرا در دست چپ من بگذارند ، كه دست از دعوت و فعاليت خود بردارم هرگزبرنخواهم داشت ، تا خداوند |