وحدت نظر ندارند . مثلا فرويد منشأ پيدايش احساس حيا را چيزی میداند ،راسل چيز ديگر ، ويل دورانت چيز ديگر ، كه ما برای پرهيز از اطاله ازذكر آنها خودداری میكنيم علت اصلی تمايل اين افراد به غير طبيعی بودناين احساسات عدم موفقيت برای توجيه صحيح اين احساسات است . ما فرض میكنيم اين احساسات هيچ گونه وسيله طبيعی ندارد ، و میخواهيممانند هر امر قراردادی ديگر بر مبنای مصالح فرد و اجتماع و سعادت بشريتبرای اينها تصميم بگيريم ، ببينيم منطق و تعقل به ما چه میگويد ؟ آيامنطق و تعقل ايجاب میكند برای باز يافتن كامل سلامت روان و برای رسيدناجتماع به حد اكثر مسرت و سعادت تمام قيود و حدود و ممنوعيتهایاجتماعی را بشكنيم يا خير ؟ مقتضای منطق و تعقل اين است كه با سنن وخرافاتی مبتنی بر پليدی علاقه جنسی مبارزه كنيم و در عين حال موجباتطغيان و عصيان و ناراحتی غريزه را به نام آزادی و پرورش آزادانه فراهمنكنيم . طرفداران اخلاق جنسی نوين نظرات خود را بر سه اصل مبتنی كردهاند: 1 - آزادی هر كسی تا آنجا كه مخل به آزادی ديگران نباشد بايد محفوظبماند . |