49- آية الله العظمى سيد عبد الهادى شيرازى
(متولد 1305-متوفى 1382 ه.ق)
آية الله العظمى مرحوم حاج سيد عبد الهادى بن سيد اسماعيل بن سيد رضىالدين شيرازى،فقيه پرهيزگار و ثابت و استوار يكى از فقهاى نامدار و يكى از اركانزعامت و مرجعيتعالم شيعه در قرن چهاردهم هجرى مىباشد.
ولادت و نسب:
پدر بزرگوارش آية الله سيد اسماعيل پسر عموى زعيم بزرگ شيعه صاحبحكم معروف تنباكو،آية الله العظمى حاج ميرزا محمد حسن شيرازى(متوفى1312 ه.ق)و دايى فرزندانايشان مىباشد.
او عالم بزرگ و فقيه نامدارى بود كه برخى از هيئتهاى علمى پس از فوت ميرزاىشيرازى بزرگ،زعامت و مرجعيت او را پيشبينى و پيشنهاد مىكردند و متاسفانه اوهفتسال پيش ازفوت ميرزا،يعنى در سال 1305 از دنيا رختبربست و به جواررحمت او شتافت.
مرحوم ميرزا عبد الهادى در سال 1305،يعنى همان سال درگذشت پدر به دنياآمد و تحت عنايت و حمايت پسر عموى بزرگوار خود،مرحوم آية الله ميرزاى بزرگشيرازى قرار گرفت و هفتسال با او بودند،تا پس از رحلت ايشان،مرحوم آية اللهالعظمى سيد ميرزا على آقا،فرزند عاليقدر مجدد شيرازى حمايت و تربيت او را برعهده گرفت.او شديدا به اين كودك علاقمند بود و فوق العاده به او محبت و علاقهنشان مىداد.مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى كه خود ناظر قضايا بودهاند،در كتاب«نقباء البشر في القرن الرابع عشر»در حق او و دوران خردسالى اوچنين مىنويسد:
«من بارها ديده بودم كه تا چه حد او را مورد محبت و مهر خود قرار مىداد،بهحدى كه او را خيلى بيشتر از فرزندان خود دوست مىداشت.»پس جا دارد فردى كه درچنين خاندانى به وجود آمده و تحتسرپرستى و تربيت چنين افرادى بزرگ شدهباشد،و در آن چنان بيت آكنده از فضيلت و فضايل و مرجعيت و فقاهتبه دنيا آمدهباشد،انتظار حيازت مقامات عاليهعلمى و اجتماعى را داشت.
او مقدمات علوم و ادبيات را در محضر برخى از فضلاى حوزه«سامراء»وسطوح فقه و اصول را از پسر عمه خويش،مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى و آية اللهميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)فرا گرفت و به دست آن دو بزرگ به پايانرساند،و در سال1326 ه.ق از سامراء به نجف انتقال يافت و در دروس عاليه فقه واصول اساتيد بزرگ حوزه نجف،آيات عظام: شيخ محمد كاظم خراسانى،شيخ الشريعةاصفهانى،در حكمت پيش اصطهباناتى و در اخلاق پيش ميرزا رضا تبريزى شركتجست و در روايت از شيخ الشريعة و سيد مهدى آل حيدر كاظمى و پسر عمه خويشمير سيد على آقا شيرازى و ملا ملكى على محمد يزدى نجفى و ديگران موفق به كسباجازه گرديد،و در سال 1330 مجددا به سامراء بازگشت و ملازم درس مرحوم آية اللهسيد ميرزا على آقا شيرازى گرديد،و هنگامى كه مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)جهت رهبرى انقلاب بر ضد انگليسيها به كربلا مهاجرت نمود،او نيز بههمراه او حركت نمود،تا اينكه در سال1337 مجددا به نجف بازگشت و ملازم درسشيخ الشريعة اصفهانى گرديد و هميشه با او بود،تا اينكه او در سال 1330 دار فانى راوداع گفت و وىمستقلا تدريس فقه و اصول را شروع نمود.
مرحوم سيد عبد الهادى شيرازى يكى از اساطين فقه و فقاهت و يكى از صاحبانراى و اجتهاد بود.همه افرادى كه او را درك كردهاند،به ثروت علمى و غناى فضل ومعلومات او، اعتراف نمودهاند و به حق،يكى از پيشروان تحقيق و در طليعه علماىعصر و فقهاى آن روز بود.
خصوصيات و ويژگيها:
او در بين فقهاء و مراجع عاليقدر تقليد،خصوصيات و ويژگيهايى داشت كه درتكون آنها عواملى دستبه دست هم داده بودند كه يكى از آنها،ذكاوت فطرى واستعداد ذاتى خود وى،و ديگر محيط تربيتى«سامراء»بود كه او در آن محيط رشد ونمود پيدا كرده بود.سامراء در آن روزگار يك مركز علمى مهمى بود كه علماء و بزرگانو نوابغى را تحويل جامعه داده بود.او نيز در بيت رفيع علم و زعامت و مرجعيتى متولدگرديد كه تمام اسباب و عوامل پيشرفت دينى بر او فراهم و آماده گرديده بود،و درجهان اسلام نام وآوازه آن بيت و ذكرجميل و اوصافحميده آن انتشار يافتهبود.همه اين زمينههاو تشويقها،عواملىبودند كه او را بهارتقاءنردبان فضيلتدعوت مىنمودند.
حضور اين عواملمثبت در يك فرد،اورا بهترين نمونه وعاليترين الگو وبهترين مثال ازفضليت و معنويتقرار داده بود كه تماممعانى آن در وى حضور و اجتماع پيدا كرده بود،و شخصيت او را روى يك پايه متين و استوار قرار دادهبود،چون او حجت و نمونه بارزى در لغت،علوم عربى و مقدمات آن،منطق،تاريخ،حكمت،تفسير،رجال،حديث،فقه و اصول درآمده بود،و در تمام اين موارد او قوىو نيرومند،دقيق و عميق،همراه ذوق سليم و زبان گويا،با روشنگرى و وضوح واضح وروشن بود.او در عين فقاهت و اجتهاد،يكى از اعلام ادب و شعر و توانا در هر دو لغتعربى و فارسى بود،و در هر دو زبان داراى شعر و سروده بود كه اغلب آنها پيراموناهلبيت(ع)و بزرگواريهاى آنان بود.
مراتب علمى:
مرحوم آية الله العظمى سيد عبد الهادى شيرازى،در فقه و اصول،به عاليترينمراتب رسيد و در بين علماء و طلاب با تحقيق و تدقيق نظر،و خبرويت و تبحر اشتهارپيدا نمود.انظار و افكار متوجه او گرديد.اقبال و توجه طلاب به درس و بحث او بيشترگرديد.بزرگان و معاريف به درس او رو آوردند و جمعى از نخبگان و فضلاء در درساو حضور پيدا كردند و گم شده خود را در جلسات درس او پيدا نمودند،چون مىديدنداو حقايق علمى بلند و افكار ابكار عالى و انظار دقيق و ارزشمندى را با بيانات شافى ووافى ايراد مىنمايد.در طول زمان تدريس،فضلاء و رجال علم و فضيلتبىشمارى ازمحضر درس او فارغ التحصيل گرديدند.او بيش از سى سال يكى از مدرسين مشهورنجف اشرف بود و در ميان خواص اهل علم از عرب،عجم و افغانى، عراقى،ايرانى وديگر بلاد اسلامى،اهل فضلى پيدا نمىشود كه از علم و ورع و تقوى و فضيلت اوبهرهنبرده،يا ورع و تقواى او را نشنيده باشد.
ورع و تقوى:
علاوه بر مراتب فضيلت،خصوصيت ديگرى نيز او را محبوب قلب و داراىموقعيتخاص در جامعه،به ويژه بين مؤمنين نيكوكار و اهل دين و تقوى قرار داد،و آن ورع و پرهيزكارى و شايستگى و تقواى ايشان مىباشد.او از همان دوران جوانى،بااين خصوصيتشناخته شده است،بلكه اين خصوصيت را از آباء و اجداد خويش بهارث و يادگارى برده است.او از آن اتقياء و پرهيزگاران بود كه روحانيت و معنويت ونزاكت و تواضع و دورى از رياء و تكبر و فخر،و اعراضاز دنيا و زخارف آنضرب المثل بود.
او از آن اوتاد اخيار و زهاد و پاكبازانى بود كه جز امر دين و آخرت،چيز ديگرىمورد همت و نظرش نبود.نفس خويش را از مطامع اين زندگى كنده،و قلب خود را بامحبتخدا و عشق به امور آخرت آكنده و مالامال ساخته بود.علم را توام با عملنموده بود،و گام در راه سعادتابدى برداشته بود.از اين رو او مثل اعلى و نمونه بارز دراخلاق و تربيت و تهذيب نفس بود.
با توجه به مقام علمى شامخ و رفيع،و با توجه به ورع و تقواى صحيح وشديدش،مردم او را تقديس و تعظيم مىنمودند.نام و آوازه او،روز به روز شهرت وانتشار پيدا مىنمود.دلها به سويش كشيده مىشد.نماز جماعت او در«مسجد شيخانصارى»در نجف،مركز اخيار و نيكان وعبادتكنندگان،به ويژه اهل علم و تقوى بود.
هنگامى كه آية الله العظمى سيد ابو الحسن اصفهانى در سال 1365 ه.ق به حمتخداپيوست،زعيم پاك و متقى،آية الله العظمى مرحوم حاج آقا حسين قمى در سال1366 ه.ق جانشين و جايگزين او گرديد.اتفاق كلمه خواص در ترشيح و كانديداىمرجعيت و زعامت عامه قرار گرفت،و او را بر ديگران مقدم و مرجح شمردند،اما خودوى گريزان از امور زعامت و مرجعيتبود.او از مبتلاء شدن به امور و گرفتاريهاىمردمفرار مىكرد،ولى چه بايد كرد؟مسئوليتبود و اقبال مردم و توجه بيش از حد آنان.
تعداد كثيرى از مؤمنين در عراق،ايران و ديگر بلاد اسلامى به محضرش رجوع نمودندو مقلدين از او رساله خواستند تا مطابق آن عمل نمايند.پس رسالهاش به چاپ رسيد ودستهاى خواهنده،آن را به دست گرفتند.بارها و بارها رسالهاش تكثير و تجديد طبعگرديد.مرجعيت او رو به گسترش نهاد و زعامتش توسعه پيدا كرد،ولى هرگز اين توسعه و گسترش نه تنها او را شاد و مسرور نساخت،بلكه آنچنان كه روزى به اينجانبو برخى از ياران در برخى از خلوتهاىخويش بيان داشتند،او را متالمتر و پرمسئوليتساخت...» (1)
از دست دادن بينايى:
او در سال1369 ه.ق بينايى خود را از دست داد.به اين ترتيب موج وسيع حزنو اندوه،نجف و هيات علمى و تمام طبقات آن را فرا گرفت.نگرانى طلاب و فضلاء ازآن ناحيه بود كه مىترسيدند تدريس و افاضه علم او متوقف گردد،و آنان از علمسرشار و سرچشمه شيرين معارف او محروم گردند.مجربترين اطباى چشم راحاضر ساختند.به اتفاق جمعى از كبار علماء و اطرافيان به ايران مسافرت نمودند.درشهرهاى مختلف ايران و عراق،با استقبال گرم و بىسابقه مردم روبرو شدند.اشكهاىشوق مقلدين و علاقمندان از ديدار او بر چشمها نشست، و درد و غم از ناحيه از دستدادن بينايى بر دلها.در تهران استقبال عظيم و مجلس مهمى به افتخار ايشان ترتيب دادهشد.او مدتى در بيمارستان فيروز آبادى بسترى و همچنين در بيوت برخى از تجارمتدين اقامت گزيد،و مشاهير اطباى چشم به معالجه وى پرداختند.اميد مىرفت كهشفا پيدا كند و نور به چشمان مباركش برگردد.او به زيارت امام رضا(ع)در خراسان وحضرت فاطمه معصومه(س)در قم مشرف گرديد.در هر دو شهر،به ويژه در قم، باهياتهاى علمى ملاقات نمود و در راس همه،با فقيه امت،زعيم عاليقدر شيعه،آية اللهالعظمى حاج آقا حسين بروجردى ديدار نمود و از ناحيه ايشان كمال تعظيم و احترام وتقدير را دريافت نمود.او دوباره به نجف بازگشت،ولى هرگز تدريس و امامت را تركننمود،و در عين نابينايى به امور خود قيام ورزيد،و به انجام واجبات و وظايف خودادامه مىداد.هر چه از استفتائات و مسائل شرعى از اطراف و اكناف مىرسيد،برايشخوانده مىشد،و او اشراف و توجه كافى به آنها داشت و پاسخ مىداد.مدتى به اينمنوال امور استمرار داشت،تا اينكه مجددا به ايران بازگشت،به اين اميد كه عملياتمورد اجراى چشم او موفقيتى به دست آورد، ولى توفيقى حاصل نشد و با نوميدى بهنجف بازگشت،و در عين حال او به خدمات دينى ووظايف مرجعيت استمرار بخشيد.
در اين مدت تعداد كثيرى از مراجع و زعماى دينى يكى پس از ديگرى به رحمتخدانائل مىشدند.معظم مقلدين آنان به او مراجعه نمودند،تا اينكه بزرگ مرجع جهانشيعه آية الله العظمى بروجردى در سال 1380 ه.ق به رحمت الهى نائل آمد،اكثرمقلدين ايشان به اومراجعه نمودند.دايره مرجعيت او ناگاه توسعه فراوان پيدا نمود.
آلام و دردهاى درونى او در اثر از دست دادن بينايى بيشتر گرديد.بارها از خوف الهى واز ترس اينكه مبادا لغزشى پيدا كند و خطايى در قدم او پديد آيد،يا قلم او منحرفگردد،يا به نام او چيزى پديد آيد كه او علم و آگاهى ندارد،گريه مىنمود.در اثر اين آلامو دردها،خيلى طول نكشيد تا اينكه در شب جمعه دهم صفر 1382 ه.ق سفير الهى بهسراغش رسيد و روحش را به سوى معبود قبض نمود.پس عالم ديانت،يكى ازبهترين و شريفترين زعماى خود را از دست داد.حزن و اندوه سراسر طبقات رجالدين و طلاب علم و طبقات مختلف مردم را فرا گرفت و بر بيگانگان نيز موقعيتحرمت او پديدار شد.او در مقبره مجدد شيرازى مدفون گرديد.فواتح و محافلمتعددى از ناحيه علماء و مراجع و گروههاى اسلامى برگزار گرديد.مجالس ترحيم اوتا اربعينش ادامه داشت،و در اربعين و سالگرد نيز مجالس مهمى تشكيل مىيافت،ومردم در عزاى او خون مىگريستند.شعراء و ادباء با قصايد و كلمات حزنانگيز،اشعارو سرودههايىانشاد مىنمودند.
آثار و تاليفات:
از او آثار و خدمات ذى قيمت و ارزشمندى باقى مانده است كه مهمترين آنها تاليفات وكتابهاى اوست:
1-دار السلام در فروع و احكام كه تا 1000 فرع و مساله ادامه پيدا كرده است.
2-رسالهاى در لباس مشكوك
3-رسالهاى در صوم و روزه
4-رسالهاى در نجاسات و مطهرات
5-رسالهاى در استصحاب
6-رسالهاى در اجتماع امر و نهى
7-رسالهاى در حواله
8-رسالهاى در رضاع و شيردادن
9-رسائل عمليه فارسى و عربى كه بارها و بارها چاپ و انتشار يافته است.
يادگارهاى او:
از او دو فرزند ذكور به نامهاى سيد محمد على و سيد محمد باقى ماندهاند كه هردو از شيفتگان به علم مىباشند و دامادهاى محترم ايشان نيز سيد مهدى و سيد كاظمفرزندان علامه سيد محمد رضا رفسنجانى مرعشى،از نوادگان سيد اسد الله شيرازىبرادر مجدد شيرازى هر دو از فضلاء و بزرگان نجف مىباشند كه خداوند متعالى آنانرا به مرضاى خويشموفق بدارد. (2)
پىنوشتها:
1- در مورد شناسايى شخصيت اين فقيه نامور،جامعترين تذكره و شرح حال،نگارش معاصر و هم فكروى،مرحوم محقق بصير و دانشمند خبير،رجالى نامى حضرت آية الله حاج آقا بزرگ تهرانى اعلى اللهمقامه الشريف بود كه با اندك تصرف و اختصار در عبارات از كتاب نقباء البشر في القرن الرابع عشر،ج3،ص 1250 تا 1255 ترجمه و نقل به فارسى شد.طلب رحمتبه روانپاك و همت عالى و بلندش.
2- در مورد شناختبيشتر او به:نقباء البشر في القرن الرابع عشر،ج3 ص 1250 تا 1255مراجعه شود.
49- آية الله العظمى سيد عبد الهادى شيرازى
(متولد 1305-متوفى 1382 ه.ق)
آية الله العظمى مرحوم حاج سيد عبد الهادى بن سيد اسماعيل بن سيد رضىالدين شيرازى،فقيه پرهيزگار و ثابت و استوار يكى از فقهاى نامدار و يكى از اركانزعامت و مرجعيتعالم شيعه در قرن چهاردهم هجرى مىباشد.
ولادت و نسب:
پدر بزرگوارش آية الله سيد اسماعيل پسر عموى زعيم بزرگ شيعه صاحبحكم معروف تنباكو،آية الله العظمى حاج ميرزا محمد حسن شيرازى(متوفى1312 ه.ق)و دايى فرزندانايشان مىباشد.
او عالم بزرگ و فقيه نامدارى بود كه برخى از هيئتهاى علمى پس از فوت ميرزاىشيرازى بزرگ،زعامت و مرجعيت او را پيشبينى و پيشنهاد مىكردند و متاسفانه اوهفتسال پيش ازفوت ميرزا،يعنى در سال 1305 از دنيا رختبربست و به جواررحمت او شتافت.
مرحوم ميرزا عبد الهادى در سال 1305،يعنى همان سال درگذشت پدر به دنياآمد و تحت عنايت و حمايت پسر عموى بزرگوار خود،مرحوم آية الله ميرزاى بزرگشيرازى قرار گرفت و هفتسال با او بودند،تا پس از رحلت ايشان،مرحوم آية اللهالعظمى سيد ميرزا على آقا،فرزند عاليقدر مجدد شيرازى حمايت و تربيت او را برعهده گرفت.او شديدا به اين كودك علاقمند بود و فوق العاده به او محبت و علاقهنشان مىداد.مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى كه خود ناظر قضايا بودهاند،در كتاب«نقباء البشر في القرن الرابع عشر»در حق او و دوران خردسالى اوچنين مىنويسد:
«من بارها ديده بودم كه تا چه حد او را مورد محبت و مهر خود قرار مىداد،بهحدى كه او را خيلى بيشتر از فرزندان خود دوست مىداشت.»پس جا دارد فردى كه درچنين خاندانى به وجود آمده و تحتسرپرستى و تربيت چنين افرادى بزرگ شدهباشد،و در آن چنان بيت آكنده از فضيلت و فضايل و مرجعيت و فقاهتبه دنيا آمدهباشد،انتظار حيازت مقامات عاليهعلمى و اجتماعى را داشت.
او مقدمات علوم و ادبيات را در محضر برخى از فضلاى حوزه«سامراء»وسطوح فقه و اصول را از پسر عمه خويش،مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى و آية اللهميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)فرا گرفت و به دست آن دو بزرگ به پايانرساند،و در سال1326 ه.ق از سامراء به نجف انتقال يافت و در دروس عاليه فقه واصول اساتيد بزرگ حوزه نجف،آيات عظام: شيخ محمد كاظم خراسانى،شيخ الشريعةاصفهانى،در حكمت پيش اصطهباناتى و در اخلاق پيش ميرزا رضا تبريزى شركتجست و در روايت از شيخ الشريعة و سيد مهدى آل حيدر كاظمى و پسر عمه خويشمير سيد على آقا شيرازى و ملا ملكى على محمد يزدى نجفى و ديگران موفق به كسباجازه گرديد،و در سال 1330 مجددا به سامراء بازگشت و ملازم درس مرحوم آية اللهسيد ميرزا على آقا شيرازى گرديد،و هنگامى كه مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)جهت رهبرى انقلاب بر ضد انگليسيها به كربلا مهاجرت نمود،او نيز بههمراه او حركت نمود،تا اينكه در سال1337 مجددا به نجف بازگشت و ملازم درسشيخ الشريعة اصفهانى گرديد و هميشه با او بود،تا اينكه او در سال 1330 دار فانى راوداع گفت و وىمستقلا تدريس فقه و اصول را شروع نمود.
مرحوم سيد عبد الهادى شيرازى يكى از اساطين فقه و فقاهت و يكى از صاحبانراى و اجتهاد بود.همه افرادى كه او را درك كردهاند،به ثروت علمى و غناى فضل ومعلومات او، اعتراف نمودهاند و به حق،يكى از پيشروان تحقيق و در طليعه علماىعصر و فقهاى آن روز بود.
خصوصيات و ويژگيها:
او در بين فقهاء و مراجع عاليقدر تقليد،خصوصيات و ويژگيهايى داشت كه درتكون آنها عواملى دستبه دست هم داده بودند كه يكى از آنها،ذكاوت فطرى واستعداد ذاتى خود وى،و ديگر محيط تربيتى«سامراء»بود كه او در آن محيط رشد ونمود پيدا كرده بود.سامراء در آن روزگار يك مركز علمى مهمى بود كه علماء و بزرگانو نوابغى را تحويل جامعه داده بود.او نيز در بيت رفيع علم و زعامت و مرجعيتى متولدگرديد كه تمام اسباب و عوامل پيشرفت دينى بر او فراهم و آماده گرديده بود،و درجهان اسلام نام وآوازه آن بيت و ذكرجميل و اوصافحميده آن انتشار يافتهبود.همه اين زمينههاو تشويقها،عواملىبودند كه او را بهارتقاءنردبان فضيلتدعوت مىنمودند.
حضور اين عواملمثبت در يك فرد،اورا بهترين نمونه وعاليترين الگو وبهترين مثال ازفضليت و معنويتقرار داده بود كه تماممعانى آن در وى حضور و اجتماع پيدا كرده بود،و شخصيت او را روى يك پايه متين و استوار قرار دادهبود،چون او حجت و نمونه بارزى در لغت،علوم عربى و مقدمات آن،منطق،تاريخ،حكمت،تفسير،رجال،حديث،فقه و اصول درآمده بود،و در تمام اين موارد او قوىو نيرومند،دقيق و عميق،همراه ذوق سليم و زبان گويا،با روشنگرى و وضوح واضح وروشن بود.او در عين فقاهت و اجتهاد،يكى از اعلام ادب و شعر و توانا در هر دو لغتعربى و فارسى بود،و در هر دو زبان داراى شعر و سروده بود كه اغلب آنها پيراموناهلبيت(ع)و بزرگواريهاى آنان بود.
مراتب علمى:
مرحوم آية الله العظمى سيد عبد الهادى شيرازى،در فقه و اصول،به عاليترينمراتب رسيد و در بين علماء و طلاب با تحقيق و تدقيق نظر،و خبرويت و تبحر اشتهارپيدا نمود.انظار و افكار متوجه او گرديد.اقبال و توجه طلاب به درس و بحث او بيشترگرديد.بزرگان و معاريف به درس او رو آوردند و جمعى از نخبگان و فضلاء در درساو حضور پيدا كردند و گم شده خود را در جلسات درس او پيدا نمودند،چون مىديدنداو حقايق علمى بلند و افكار ابكار عالى و انظار دقيق و ارزشمندى را با بيانات شافى ووافى ايراد مىنمايد.در طول زمان تدريس،فضلاء و رجال علم و فضيلتبىشمارى ازمحضر درس او فارغ التحصيل گرديدند.او بيش از سى سال يكى از مدرسين مشهورنجف اشرف بود و در ميان خواص اهل علم از عرب،عجم و افغانى، عراقى،ايرانى وديگر بلاد اسلامى،اهل فضلى پيدا نمىشود كه از علم و ورع و تقوى و فضيلت اوبهرهنبرده،يا ورع و تقواى او را نشنيده باشد.
ورع و تقوى:
علاوه بر مراتب فضيلت،خصوصيت ديگرى نيز او را محبوب قلب و داراىموقعيتخاص در جامعه،به ويژه بين مؤمنين نيكوكار و اهل دين و تقوى قرار داد،و آن ورع و پرهيزكارى و شايستگى و تقواى ايشان مىباشد.او از همان دوران جوانى،بااين خصوصيتشناخته شده است،بلكه اين خصوصيت را از آباء و اجداد خويش بهارث و يادگارى برده است.او از آن اتقياء و پرهيزگاران بود كه روحانيت و معنويت ونزاكت و تواضع و دورى از رياء و تكبر و فخر،و اعراضاز دنيا و زخارف آنضرب المثل بود.
او از آن اوتاد اخيار و زهاد و پاكبازانى بود كه جز امر دين و آخرت،چيز ديگرىمورد همت و نظرش نبود.نفس خويش را از مطامع اين زندگى كنده،و قلب خود را بامحبتخدا و عشق به امور آخرت آكنده و مالامال ساخته بود.علم را توام با عملنموده بود،و گام در راه سعادتابدى برداشته بود.از اين رو او مثل اعلى و نمونه بارز دراخلاق و تربيت و تهذيب نفس بود.
با توجه به مقام علمى شامخ و رفيع،و با توجه به ورع و تقواى صحيح وشديدش،مردم او را تقديس و تعظيم مىنمودند.نام و آوازه او،روز به روز شهرت وانتشار پيدا مىنمود.دلها به سويش كشيده مىشد.نماز جماعت او در«مسجد شيخانصارى»در نجف،مركز اخيار و نيكان وعبادتكنندگان،به ويژه اهل علم و تقوى بود.
هنگامى كه آية الله العظمى سيد ابو الحسن اصفهانى در سال 1365 ه.ق به حمتخداپيوست،زعيم پاك و متقى،آية الله العظمى مرحوم حاج آقا حسين قمى در سال1366 ه.ق جانشين و جايگزين او گرديد.اتفاق كلمه خواص در ترشيح و كانديداىمرجعيت و زعامت عامه قرار گرفت،و او را بر ديگران مقدم و مرجح شمردند،اما خودوى گريزان از امور زعامت و مرجعيتبود.او از مبتلاء شدن به امور و گرفتاريهاىمردمفرار مىكرد،ولى چه بايد كرد؟مسئوليتبود و اقبال مردم و توجه بيش از حد آنان.
تعداد كثيرى از مؤمنين در عراق،ايران و ديگر بلاد اسلامى به محضرش رجوع نمودندو مقلدين از او رساله خواستند تا مطابق آن عمل نمايند.پس رسالهاش به چاپ رسيد ودستهاى خواهنده،آن را به دست گرفتند.بارها و بارها رسالهاش تكثير و تجديد طبعگرديد.مرجعيت او رو به گسترش نهاد و زعامتش توسعه پيدا كرد،ولى هرگز اين توسعه و گسترش نه تنها او را شاد و مسرور نساخت،بلكه آنچنان كه روزى به اينجانبو برخى از ياران در برخى از خلوتهاىخويش بيان داشتند،او را متالمتر و پرمسئوليتساخت...» (1)
از دست دادن بينايى:
او در سال1369 ه.ق بينايى خود را از دست داد.به اين ترتيب موج وسيع حزنو اندوه،نجف و هيات علمى و تمام طبقات آن را فرا گرفت.نگرانى طلاب و فضلاء ازآن ناحيه بود كه مىترسيدند تدريس و افاضه علم او متوقف گردد،و آنان از علمسرشار و سرچشمه شيرين معارف او محروم گردند.مجربترين اطباى چشم راحاضر ساختند.به اتفاق جمعى از كبار علماء و اطرافيان به ايران مسافرت نمودند.درشهرهاى مختلف ايران و عراق،با استقبال گرم و بىسابقه مردم روبرو شدند.اشكهاىشوق مقلدين و علاقمندان از ديدار او بر چشمها نشست، و درد و غم از ناحيه از دستدادن بينايى بر دلها.در تهران استقبال عظيم و مجلس مهمى به افتخار ايشان ترتيب دادهشد.او مدتى در بيمارستان فيروز آبادى بسترى و همچنين در بيوت برخى از تجارمتدين اقامت گزيد،و مشاهير اطباى چشم به معالجه وى پرداختند.اميد مىرفت كهشفا پيدا كند و نور به چشمان مباركش برگردد.او به زيارت امام رضا(ع)در خراسان وحضرت فاطمه معصومه(س)در قم مشرف گرديد.در هر دو شهر،به ويژه در قم، باهياتهاى علمى ملاقات نمود و در راس همه،با فقيه امت،زعيم عاليقدر شيعه،آية اللهالعظمى حاج آقا حسين بروجردى ديدار نمود و از ناحيه ايشان كمال تعظيم و احترام وتقدير را دريافت نمود.او دوباره به نجف بازگشت،ولى هرگز تدريس و امامت را تركننمود،و در عين نابينايى به امور خود قيام ورزيد،و به انجام واجبات و وظايف خودادامه مىداد.هر چه از استفتائات و مسائل شرعى از اطراف و اكناف مىرسيد،برايشخوانده مىشد،و او اشراف و توجه كافى به آنها داشت و پاسخ مىداد.مدتى به اينمنوال امور استمرار داشت،تا اينكه مجددا به ايران بازگشت،به اين اميد كه عملياتمورد اجراى چشم او موفقيتى به دست آورد، ولى توفيقى حاصل نشد و با نوميدى بهنجف بازگشت،و در عين حال او به خدمات دينى ووظايف مرجعيت استمرار بخشيد.
در اين مدت تعداد كثيرى از مراجع و زعماى دينى يكى پس از ديگرى به رحمتخدانائل مىشدند.معظم مقلدين آنان به او مراجعه نمودند،تا اينكه بزرگ مرجع جهانشيعه آية الله العظمى بروجردى در سال 1380 ه.ق به رحمت الهى نائل آمد،اكثرمقلدين ايشان به اومراجعه نمودند.دايره مرجعيت او ناگاه توسعه فراوان پيدا نمود.
آلام و دردهاى درونى او در اثر از دست دادن بينايى بيشتر گرديد.بارها از خوف الهى واز ترس اينكه مبادا لغزشى پيدا كند و خطايى در قدم او پديد آيد،يا قلم او منحرفگردد،يا به نام او چيزى پديد آيد كه او علم و آگاهى ندارد،گريه مىنمود.در اثر اين آلامو دردها،خيلى طول نكشيد تا اينكه در شب جمعه دهم صفر 1382 ه.ق سفير الهى بهسراغش رسيد و روحش را به سوى معبود قبض نمود.پس عالم ديانت،يكى ازبهترين و شريفترين زعماى خود را از دست داد.حزن و اندوه سراسر طبقات رجالدين و طلاب علم و طبقات مختلف مردم را فرا گرفت و بر بيگانگان نيز موقعيتحرمت او پديدار شد.او در مقبره مجدد شيرازى مدفون گرديد.فواتح و محافلمتعددى از ناحيه علماء و مراجع و گروههاى اسلامى برگزار گرديد.مجالس ترحيم اوتا اربعينش ادامه داشت،و در اربعين و سالگرد نيز مجالس مهمى تشكيل مىيافت،ومردم در عزاى او خون مىگريستند.شعراء و ادباء با قصايد و كلمات حزنانگيز،اشعارو سرودههايىانشاد مىنمودند.
آثار و تاليفات:
از او آثار و خدمات ذى قيمت و ارزشمندى باقى مانده است كه مهمترين آنها تاليفات وكتابهاى اوست:
1-دار السلام در فروع و احكام كه تا 1000 فرع و مساله ادامه پيدا كرده است.
2-رسالهاى در لباس مشكوك
3-رسالهاى در صوم و روزه
4-رسالهاى در نجاسات و مطهرات
5-رسالهاى در استصحاب
6-رسالهاى در اجتماع امر و نهى
7-رسالهاى در حواله
8-رسالهاى در رضاع و شيردادن
9-رسائل عمليه فارسى و عربى كه بارها و بارها چاپ و انتشار يافته است.
يادگارهاى او:
از او دو فرزند ذكور به نامهاى سيد محمد على و سيد محمد باقى ماندهاند كه هردو از شيفتگان به علم مىباشند و دامادهاى محترم ايشان نيز سيد مهدى و سيد كاظمفرزندان علامه سيد محمد رضا رفسنجانى مرعشى،از نوادگان سيد اسد الله شيرازىبرادر مجدد شيرازى هر دو از فضلاء و بزرگان نجف مىباشند كه خداوند متعالى آنانرا به مرضاى خويشموفق بدارد. (2)
پىنوشتها:
1- در مورد شناسايى شخصيت اين فقيه نامور،جامعترين تذكره و شرح حال،نگارش معاصر و هم فكروى،مرحوم محقق بصير و دانشمند خبير،رجالى نامى حضرت آية الله حاج آقا بزرگ تهرانى اعلى اللهمقامه الشريف بود كه با اندك تصرف و اختصار در عبارات از كتاب نقباء البشر في القرن الرابع عشر،ج3،ص 1250 تا 1255 ترجمه و نقل به فارسى شد.طلب رحمتبه روانپاك و همت عالى و بلندش.
2- در مورد شناختبيشتر او به:نقباء البشر في القرن الرابع عشر،ج3 ص 1250 تا 1255مراجعه شود.