بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فقهای نامدار شیعه, عقیقى بخشایشى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     fo-n01 -
     fo-n02 -
     fo-n03 -
     fo-n04 -
     fo-n05 -
     fo-n06 -
     fo-n07 -
     fo-n08 -
     fo-n09 -
     fo-n10 -
     fo-n11 -
     fo-n12 -
     fo-n13 -
     fo-n14 -
     fo-n15 -
     fo-n16 -
     fo-n17 -
     fo-n18 -
     fo-n19 -
     fo-n20 -
     fo-n21 -
     fo-n22 -
     fo-n23 -
     fo-n24 -
     fo-n25 -
     fo-n26 -
     fo-n27 -
     fo-n28 -
     fo-n29 -
     fo-n30 -
     fo-n31 -
     fo-n32 -
     fo-n33 -
     fo-n34 -
     fo-n35 -
     fo-n36 -
     fo-n37 -
     fo-n38 -
     fo-n39 -
     fo-n40 -
     fo-n41 -
     fo-n42 -
     fo-n43 -
     fo-n44 -
     fo-n45 -
     fo-n46 -
     fo-n47 -
     fo-n48 -
     fo-n49 -
     fo-n50 -
     fo-n51 -
     fo-n52 -
     fo-n53 -
     fo-n54 -
     fo-n55 -
     fo-n56 -
     fo-n57 -
     fo-n58 -
     fo-n59 -
 

 

 
 

24- شيخ بهاء الدين محمد عاملى‏«شيخ بهائى‏»

(متولد953-متوفى 1030 يا 1031 ه.ق)

گفتار استاد:

«شيخ بهاء الدين محمد عاملى،معروف به‏«شيخ بهائى‏»،او نيز از اهل جبل عامل‏است.در كودكى همراه پدرش شيخ حسين بن عبد الصمد كه از شاگردان شهيدثانى بوده به ايران آمد. شيخ بهايى از اين رو كه به كشورهاى مختلف مسافرت‏كرده و محضر اساتيد متعدد در رشته‏هاى مختلف را درك كرده،و به علاوه داراى‏استعداد و ذوقى سرشار بوده است،مردى جامع بوده و تاليفات متنوعى دارد.هم‏اديب بوده و هم شاعر و هم فيلسوف و هم رياضى‏دان و هم فقيه و هم مفسر.ازطب نيز بى‏بهره نبوده است.اولين كسى است كه يك دوره فقه غير استدلالى به‏صورت رساله عمليه به زبان فارسى نوشت.آن كتاب همان است كه به نام‏«جامع‏عباسى‏»معروف است.شيخ بهايى چون فقه رشته اختصاصى و تخصصى‏اش‏نبوده،از فقهاء طراز اول به شمار نمى‏رود،ولى شاگردان زيادى تربيت كرده‏است.ملا صدراى شيرازى و ملا محمد تقى مجلسى اول(پدر مجلسى دوم،صاحب كتاب بحار الانوار)فاضل جواد صاحب آيات الاحكام از شاگردان‏اويند.همچنانكه قبلا اشاره شد،منصب شيخ الاسلامى ايران پس ازمحقق كركى‏به شيخ على منشار پدر زن شيخ بهايى رسيد و پس از او به شيخ بهايى رسيد.

همسر شيخ بهايى كه دختر شيخ على منشار بوده است،زن فاضله و فقيهه بوده‏است.شيخ بهايى در سال‏953 به دنيا آمده و در سال 1030 يا 1031 درگذشته‏است.شيخ بهايى ضمنا مردى جهانگرد بوده است،به مصر،شام،حجاز،عراق،فلسطين،آذربايجان،و هرات مسافرت كردهاست.» (1)

در آسمان علم و فقاهت،گاهى ستارگانى طلوع كرده‏اند كه غير از فروغ شعر ونويسندگى، داراى پرتو نبوغ و مواهب فطرى ديگرى هم بوده‏اند.يكى از همين نوابغ،بدون شك شيخ بهاء الدين عاملى،معروف به‏«شيخ بهايى‏»است.شيخ بهايى نه تنها درفقه و حكمت و رياضيات و لغت و حديث دست داشته است،بلكه او واجد كمالات وحايز علوم معقول و منقول بوده است. هنوز داستانهاى حيرت‏آورى كه از شگفتيهاى‏علمى اوست،در افواه مردم جريان دارد و حقا مى‏توان گفت‏شيخ بهايى نه تنها عالم‏كم نظيرى است،بلكه در نوع خود شخصى بى‏مانند است. اطلاعات وسيعى كه شيخ‏بهايى در رشته‏هاى مختلف داشته،به شهرت وى كمك بسيارى كرده است و تنها طبقه‏خواص و اهل مطالعه نيستند كه او را مى‏شناسند،بلكه توده مردم همبا اسم او آشنايى‏كامل دارند.

ولادت:

بهاء الدين محمد بن عز الدين حسين بن عبد الصمد بن شمس الدين محمد بن‏على بن حسين بن محمد بن صالح حارثى همدانى عاملى جبعى،معروف به‏«شيخ بهايى‏»،حكيم و فقيه و عارف و منجم و رياضى‏دان و شاعر و اديب و مورخ بزرگ،درسال‏953 ه.ق در بعلبك از توابع جبل عامل در يك خاندان علم و دانش كه تبار ونسب خود را به‏«حارث همدانى‏»يكى از ياران مخلص على(ع)مى‏رسانند،پا به‏عرصه حيات نهاد.پدر عاليقدر او،عالم بزرگوار،شيخ حسين فرزند عبد الصمد حارثى(متوفى 984 ه.ق)،يكى از شاگردان مبرز فقيه نامدار شيعه، مرحوم شهيد ثانى(مستشهد966 ه.ق)است.او كه خود صاحب نظر بوده و كتبى در فقه و اصول و علوم‏متداول عصر خود داشته است،پس از شهادت شهيد ثانى،در ايام جوانى،در اثرسختگيريها و كارشكنيهايى كه در امور شيعه در جبل عامل پيش آمده بود،به ايران‏منتقل گرديد.كودك نو پا نيز همراه پدر بود.در عهد حكومت صفويه كه حركت‏سياسى‏با تز«دفاع از اهل بيت(ع)و دوستى و مودت آل عصمت(ع)»شروع شده بود،به‏حكومت صفوى پيوست و باخاندان بزرگ منشار كه عنوان‏«شيخ الاسلامى‏»حكومت‏را داشت،وصلت نمود.

شيخ بهايى در اثر ذكاوت و استعداد فطرى كه داشت،با بهره‏گيرى از پدر ومحيط علمى و فضيلتى اصفهان توانست در علوم و دانشهاى متداول عصر تبحرى به‏دست آورد،تا آنجا كه برخى در توصيف او گفته‏اند:«علامه جهان بشر و مجدد دين درقرن حادى عشر»كه رياست مذهب و ملت‏به او منتهى گرديد،در علوم و فنون اسلامى‏فنى وجود نداشته باشد كه او را درآن بهره‏اى نباشد.

منزلت علمى و قلمى او:

فقيه ربانى و عارف صمدانى،شيخ بهاء الدين محمد عاملى،يكى از بزرگان ومفاخر و نوابغ اواخر قرن دهم و اوايل قرن يازدهم هجرى مى‏باشد كه در جامعيت وتنوع علوم و دانش،كمتر نظيرى مى‏توان بر او پيدا نمود.او يكى از جامع‏ترين افرادروزگار خويش در وسعت معلومات و تنوع اطلاعات بوده است،از اين نظر برجستگى‏مشخصى در ميان فقهاء و دانشمندان كسب كرده است،و اگر او را نادره‏اى از نوادر و نابغه‏اى از نوابغ ناميده باشيم،راه مبالغه نپيموده‏ايم.و خود با تواضع و فروتنى خاصى،به اين حقيقت اعتراف دارد،آنجا كه مى‏گويد:«من در مباحثه و جدل،بر هر ذوفنونى‏چيره شدم،ولى هرگز نتوانستم با كسى كه در يك فن استاد بود،حريف شوم.»(با اين‏جمله به حقيقتى اشاره دارد كه متاسفانه در اثر فشار و نيازهاى اجتماعى، اقتصادى وسياسى كمتر مورد توجه و عنايت‏حوزه‏ها و مراكز علمى و دانشگاهى ماست،و آن‏اينكه استعداد طبيعى و ذاتى انسان،توان و قابليت فراگيرى يك سنخ مطلب خاصى رادارد، هر انسانى نمى‏تواند در تمام فنون موفقيت و پيشرفت داشته باشد،بسيار بجاست‏كه مربيان وپيش كسوتان ذوق فرد را دريابند و او را به مسير مورد علاقه‏اش هدايت‏كنند.)

شيخ بهايى در زمينه‏هاى مختلف اطلاعات و آگاهى دارد و همين آگاهى ووسعت معلومات، نوعى جاذبيت‏به آثار او بخشيده است كه از ميان انبوه آثار گذشتگان،كتابها و تاليفات او را به صورت كتاب روز و مورد علاقه درآورده است.في المثل دركتاب‏«اربعين‏»كه يك كتاب حديثى و فقهى است،از مسائل رياضى و هيات نيزاستفاده كرده است،و مسائل آنها را به صورت روشنو ملموس در اختيار خواننده قرارداده است.

عصر زندگى او:

او در نيمه اول قرن يازدهم هجرى،و در ربع اول قرن هفدهم ميلادى زندگى‏مى‏كرد،قرنى كه براى مورخين داراى اهميت و اعتبار ويژه‏اى است.قرن هفدهم‏ميلادى،قرن پيشرفت و رنسانس علمى در اروپا نام گرفته است،از طرفى در اين زمان‏زمامداران نامدارى حاكميت داشته‏اند،مانند«سليمان قانونى‏»در عثمانى كه قلمروحكومت عثمانى را تا قلب اتريش گسترانده بود،يا شاه عباس صفوى اول در ايران،ياسلطان مغول محمد شاه اكبر در هندوستان،و در اروپا نيز ملكه اليزابت اول درانگلستان،و لوئى چهاردهم در فرانسه حكومت داشتند.همه اين زمامداران،بر خلاف اسلاف و اقران خود،عموما معروف به علم دوستى و دانش طلبى بوده‏اند و در روزگاراين حكومتها،دانشمندان و هنرمندان نامى در سراسر جهان پا به عرصه حيات نهادند،في المثل در انگلستان‏«فرانسيس بيكن‏»صاحب مكتب تجربى(1561-1626 م‏968-1035(ه.ق)كه از ميراث غنى فرهنگ اسلامى بهره‏ها برده است. «شكسپير»شاعر نامدار(1564-1616 م 971-1021 ه.ق)،و در فرانسه‏«رنه دكارت‏»(1592-1655 م 1000-1065 ه.ق)،شاعر و نمايشنامه نويس،«كورلى‏»(1604-1686 م‏1013-1099 ه.ق) و«مولر»(وفات 1622 م 1031)(همان سال وفات شيخ‏بهايى)،و در آلمان،فلكى‏دان معروف،«كپلر»،و در ايتاليا«گاليله‏»(1564-1642 م‏971-1052 ه.ق)رشد و نما يافته‏اند.

به موازات همين آگاهيهاى عمومى و جهانى،در دنياى اسلامى نيز نويسندگان وفلاسفه نامدارى مانند ملا صدرا(متوفى 1050 ه.ق)ميرداماد(متوفى 1041 ه.ق)وشيخ بهايى(م 1030 يا 1031)پا به عرصه حيات علمى نهاده‏اند،كه در مورد شخصيت‏اخير گفته‏اند او قبل از«نيوتن‏»دانشمند انگليسى،به قوه جاذبه زمين توجه داشته و درمورد سقوط آزاد اجسام برحسب جاذبه خورشيد،ثوابت،سيارات و اقمار بحث وگفتگو نموده است.

اساتيد او:

شيخ بزرگوار ما به كشورهاى مختلفى مسافرت كرده و محضر اساتيد متعددى رادر رشته‏هاى گوناگون درك كرده است و چون داراى ذوق سرشار و استعداد وافى وجامع بوده، موفق به آفرينش تاليفات متنوع و گوناگونى شده است.او هم اديب بوده وهم شاعر،فيلسوف و هم رياضى‏دان و منجم و مهندس،و هم فقيه اصولى و هم مفسر،و از طب و پزشكى بى‏بهرهنبوده است.

چنانكه گذشت،او از محضر بزرگان و دانشمندان متعددى كسب علم نموده‏است.بنا به قول صاحب‏«تاريخ عالم آراى عباسى‏»،تفسير و حديث و ادبيات عرب را از پدر،حكمت و كلام و بعضى علوم معقول را از ملا عبد الله مدرس يزدى،صاحب‏حاشيه ملا عبد الله،و رياضيات را از ملا على مذهب و ملا افضل قاضى مدرس و ملامحمد باقر بن زين العابدين يزدى،صاحب كتاب مطالع الانوار،و طب را از حكيم عمادالدين محمود،و به قول صاحب روضات الجنات،صحيح بخارى را نزد محمد بن‏عبد اللطيف مقدسى آموخته است.

شاگردان او:

براى پى بردن به مقام علمى و ميزان دانش شيخ،كافى است‏بدانيم كه متجاوز ازچهل تن از دانشمندان و بزرگان قرن يازدهم هجرى قمرى از وى علم آموخته و بهره‏برده‏اند و بعضى ازآنان،اشخاص زير هستند:

1-صدر الدين محمد ابراهيم شيرازى،معروف به ملا صدرا،فيلسوف معروف.

2-ملا محمد محسن بن مرتضى بن محمود،معروف به فيض كاشانى،صاحب‏تفسير صافى.

3-ملا عز الدين فراهانى مشهور به علينقى كمره‏اى،شاعر معروف قرن يازدهم

4-ملا محمد باقر بن محمد مؤمن خراسانى،معروف به محقق شيخ الاسلام.

5-شيخ جواد بغدادى،مشهور به فاضل جواد،صاحب شرح خلاصة الحساب وزبدة في الاصول.

6-ملا محمد تقى بن مقصود على مجلسى،صاحب روضة المتقين(م 1070)

7-سيد عز الدين حسينى كركى عاملى،مشهور به مجتهد مفتى اصفهانى.

تاليفات او:

او يكى از پربركت‏ترين علماى جهان اسلام از نظر تاليف و تنوع در آن بوده‏است.برخى تعداد تاليفات او را با توجه به رساله‏ها و تحشيه‏ها و تعليقه‏ها،به عدد 200جلد رسانده‏اند،ولى تازه‏ترين تحقيق در اين مورد،تلاش و كوشش دانشمند محترم، جناب آقاى دكتر محمد باقر حجتى،از اساتيد محترم دانشگاه تهران است كه به‏كنفرانس دمشق(در مورد شيخ بهايى)ارائه داده‏اند و نشريه‏«الثقافة الاسلامية‏»درشماره پنجم آن را نشر داده است.ايشان بر حسب تتبع و تفحص كاملى كه داشته است،تعداد آنها را123 جلد اعلام مى‏كند و بر حسب دسته‏بندى كهدارد،مى‏نويسد:

الف-فقه(29 جلد):

اثنى عشريات خمس:

1-نماز

2-زكوة

3-روزه

4-حج

5-پاسخ سؤال شاه عباس

6-پاسخ سؤالات شيخ صالح جابرى

7-اجوبه مسائل جزائريه

8-احكام سجود و تلاوت

9-جامع عباسى

10-جواب مسائل شيخ جار

11-حاشيه بر ارشاد الاذهان علامه حلى

12-حاشيه بر قواعد علامه

13-حاشيه بر قواعد شهيد اول

14-حاشيه بر احكام الشريعه علامه حلى

15-الحبل المتين

16-الحريرية

17-الذبيحيه

18-شرح فرائض نصيريه خواجه نصير الدين طوسى

19-فرائض بهائيه(بخش ارث)

20-قصر نماز در چهار مكان

21-مسح بر قدمين

22-مشرق الشمسين و اكسير السعادتين

23-رسالة في مباحث الكر

24-رسالة في القصر و التخيير في السفر

25-شرح رسالة في الصوم

26-شرح من لا يحضره الفقيه

27-رسالة في فقه الصلوة

28-رسالة في معرفة القبلة

29-رسالة في فقه السجود

ب-علوم قرآنى(9 جلد):

30-حاشيه انوار التنزيل قاضى بيضاوى

31-حل الحروف القرآنية

32-حاشيه كشاف زمخشرى

33-اساله خواجه

34-تفسير عين الحيوة

35-العروة الوثقى

36-تفسير آيه شريفه فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى الكعبين كه دراربعين به تفصيل آمدهاست.

37-تاويل الآيات

38-اكسير السعادتين(آيات الاحكام)

ج-حديث(2 جلد):

39-حاشيه كتاب‏«من لا يحضره الفقيه‏»

40-اربعين(كه ترجمه آن توسط نگارنده انجام پذيرفته است.)

د-ادعيه و مناجات(6 جلد):

41-حاشيه بر صحيفه سجاديه

42-الحديقة الهلاليه‏43-الحديقة الاخلاقية

44-شرح دعاى صباح

45-مصباح العابدين

46-مفتاح الفلاح في عمل اليوم و الليلة

ه-اصول اعتقادات(5 جلد):

47-اثبات وجود القائم

48-اجوبة سيد زين الدين

49-الاعتقادية

50-مقارنه بين اماميه و زيديه

51-وجوب شكر المنعم

و-اصول فقه(5 جلد)

52-زبدة الاصول

53-شرح عضدى

54-حاشيه زبدة الاصول

55-شرح حاشيه خطائى

56-الوجيزه

ز-رجال و اجازات(8 جلد):

57-اجازه او به ميرداماد

58-اجازه او به مجد الدين

59-حاشيه خلاصة الاقوال علامه حلى

60-حاشيه رجال نجاشى

61-حاشيه معالم العلماء ابن شهر آشوب مازندرانى

62-طبقات الرجال

63-الفوائد الرجاليه 64-الاجازات

ح-ادبيات و علوم عربى(28 جلد):

65-اسرار البلاغه

66-تخميس غزل خيالى بخارايى

67-تهذيب البيان

68-تعزيت نامه

69-حاشيه بر مطول تفتازانى

70-ديوان اشعار فارسى و عربى

71-رياض الارواح

72-شير و شكر

73-طوطى نامه(شامل 2500 بيت)

74-فوائد صمديه

75-قصيده در مدح پيامبر خدا(ص)

76-كافية

77-كشكول(5 جلد)

78-لغز الفوائد الصمدية

79-لغز القانون

80-لغز كافيه

81-لغز كشاف

82-محاسن شعر سيف الدوله

83-المخلاة

84-مكتوب او به سيد ميرزا ابراهيم همدانى

85-سوانح سفر الحجاز،معروف به مثنوى نان و حلوا

86-نان و پنير

87-وسيلة الفوز و الامان في مدح صاحب الزمان(عج)

88-پند اهل دانش به زبان گربه و موش

ط-وقايع الايام(1 جلد):

89-توضيح المقاصد في ما اتفق في ايام السنة

ى-رياضيات(20 جلد):

90-اسطرلاب

91-انوار الكواكب

92-بحر الحساب

93-التحفه(اوزان شرعى)

94-تحفه حاتمى

95-تحقيق جهت قبله

96-تشريح الافلاك

97-حاشيه تشريح الافلاك

98-حاشيه شرح التذكره خواجه نصير الدين طوسى در هيات

99-حاشيه شرح قاضى زاده روحى

100-الحساب

101-حل اشكال عطارد و قمر

102-خلاصة الحساب و الهندسه

103-شرح صحيفه

104-صحيفه در اسطرلاب

105-استعلام

106-تقويم شمس با اسطرلاب

107-القبله،ماهيت و علامات آن

108-معرفة التقويم‏109-جبر و مقابله

ك-حكمت و فلسفه(3 جلد):

110-انكار جوهر الفرد

111-الوجود الذهنى

112-وحدت وجود

ل-علوم غريبه(4 جلد):

113-احكام النظر الى كتف الشاة

114-رساله جفر

115-جفر

116-فالنامه

و چند جلد كتاب ديگر كه موضوعات آنها مشخص نشده است،مانند:شرح‏حق المبين،الصراط المستقيم،القدسيه و...

سخنى در تاريخ وفات او:

در مورد تاريخ وفات شيخ بهايى نيز اقوال گوناگون وجود دارد،صاحب‏«تاريخ‏عالم آراى عباسى‏»كه از مآخذ مورد اعتماد است،مى‏گويد كه در شب چهارم شوال سال‏1030 ه.ق بيمار شد و هفت روز رنجور بود،تا اينكه در شب 11 شوال درگذشت،وچون وى رحلت كرد،شاه عباس در ييلاق بود و اعيان شهر جنازه او را برداشتند وازدحام مردم به اندازه‏اى بود كه در ميدان نقش جهان جا نبود كه جنازه او را حركت‏دهند.در مسجد جامع عتيق به آب چاه غسل دادند و علماء بر او نماز گزاردند و دربقعه‏اى منسوب به امام زين العابدين(ع)كه مدفن دو امامزاده است،گذاشتند و از آنجابه مشهد بردند و به وصيت‏خود او در پائين پا،در جايى كههنگام توقف در مشهد درآنجا درس مى‏گفت،به خاكش سپردند.

صاحب روضات الجنات مى‏گويد كه چون شيخ درگذشت،پنجاه هزار كس بر جنازه وى نماز گزاردند و در تاريخ فوت وى گفته‏اند:«بى‏سر و پا گشت و شرع و افسرفضل اوفتاد.»مقصود از«بى‏سر و پا گشت‏شرع‏»اين است كه شين و عين از آغاز و آخرشرع مى‏افتد،و«راء»مى‏ماند كه 200 باشد،و«افسر فضل اوفتاد»،يعنى‏«فاء»از آغازآن ساقط مى‏شود و«ضاء»كه 800 و«لام‏»كه 30باشد مى‏ماند و روى هم رفته،1030مى‏شود.

صاحب كتاب تنبيهات مى‏گويد كه سنه يك هزار و سى هجرى،مريخ در عقرب‏راجع شد،وشيخ پس از يك هفته مريضى به رحمت ايزدى پيوست.

اعتماد الدوله ميرزا ابو طالب در تاريخ رحلت وى گفته است:

رفت چون شيخ از اين دار فناى گشت ايوان جنانش ماواى دوستى جست ز من تاريخشگفتمش‏«شيخ بهاء الدين واى‏»

كه از جمله آخر بدون همزه‏«بهاء»،عدد 1030 به دست مى‏آيد.

صاحب مطلع الشمس مى‏گويد كه در چهارم شوال سال 1030 هجرى شمسى‏مريض گشت ودر سه‏شنبه دوازدهم رحلت نمود و جسد شريفش به مشهد نقل شد.

صاحب امل الآمل در مورد تاريخ وفات شيخ گويد كه از مشايخ خود شنيدم كه‏در سال 1030هجرى قمرى درگذشت.

ولى صاحب قصص العلماء تاريخ درگذشت وى را سال 1031 هجرى قمرى‏ذكر كرده است.

صاحب سلافة العصر،تاريخ وفات شيخ را دوازده روز مانده از شوال سال‏1031 هجرى قمرى نوشته است،و در كتاب ديگر خويش موسوم به حدائق النديه في‏شرح الفوائد الصمديه در دوازدهم شوال سال 1030 هجرى قمرى ذكر كرده است وممكن است در چاپ كتاب اولتحريفى شده باشد.

به طور كلى آنچه از اين اقوال برمى‏آيد،وفات شيخ در دوازدهم شوال سال‏1030 يا 1031 هجرى قمرى اتفاق افتاده است و چون صاحب تاريخ عالم آراى عباسى‏كه نظرش معتبرتر از ديگران است،و همچنين كتاب تنبيهات كه تاليف خود را چند ماه بعد از آن واقعه نوشته است،سال 1030 را ذكر كرده‏اند،از اين رو گفته كسانى كه وفات‏شيخ را در اين سال نوشته‏اند،صحيح‏تر بهنظر مى‏رسد.

در اين صورت وفات شيخ در دوازدهم ماه شوال سال 1030 ه.ق در شهراصفهان روى دادهاست. (2)

پى‏نوشتها:

1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 305.

2- در شناخت‏شخصيت آن بزرگوار،منابع زير مى‏توانند راهگشا باشند:

آتشكده آذر،ص 170- اعيان الشيعه،ج 44،ص‏216- امل الآمل،ج 1،ص 155- تاريخ عالم آراى‏عباسى،ج 2،ص‏967- تذكره نصر آبادى،ص 150- تنقيح المقال،ج‏3،ص‏107- جامع الرواة، ج 2،ص 100- حديقة الاخراج،ص 81- خزانة الخيال و خلاصة الاثر،ج‏3،ص 440- دائرة المعارف بستانى،ج 11،ص‏463- الذريعه،ج 2،ص‏29- رياض العارفين،ص 58- ريحانة الادب، ج‏3،ص 301 تا 320- سفينة البحار ص‏113- سلافة العصر،ص‏289- طرائق الحقائق،ج 1، ص‏137- الغدير،ج 11،ص‏224- الفوائد الرضويه،ص 2 تا 5- الكنى و الالقاب،ج 2،ص 100- لؤلؤة البحرين،ص‏16- مجمع‏الفصحاء،ص 8- 2- المستدرك،ج‏3،ص‏417- نجوم السماء،ص 28- نزهة الجليس،ج 1،ص‏377- نقد الرجال،ص‏303- هدية الاحباب،ص‏109- مجله الثقافة الاسلاميه چاپ دمشق،شماره مخصوص‏سال‏1407- روضات الجنات،ج‏7،صفحات‏56- 84-پيشگفتار ترجمه اربعين،چاپ دفتر نشر نويداسلام،و ديگر كتب تراجم و رجال.