بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فقهای نامدار شیعه, عقیقى بخشایشى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     fo-n01 -
     fo-n02 -
     fo-n03 -
     fo-n04 -
     fo-n05 -
     fo-n06 -
     fo-n07 -
     fo-n08 -
     fo-n09 -
     fo-n10 -
     fo-n11 -
     fo-n12 -
     fo-n13 -
     fo-n14 -
     fo-n15 -
     fo-n16 -
     fo-n17 -
     fo-n18 -
     fo-n19 -
     fo-n20 -
     fo-n21 -
     fo-n22 -
     fo-n23 -
     fo-n24 -
     fo-n25 -
     fo-n26 -
     fo-n27 -
     fo-n28 -
     fo-n29 -
     fo-n30 -
     fo-n31 -
     fo-n32 -
     fo-n33 -
     fo-n34 -
     fo-n35 -
     fo-n36 -
     fo-n37 -
     fo-n38 -
     fo-n39 -
     fo-n40 -
     fo-n41 -
     fo-n42 -
     fo-n43 -
     fo-n44 -
     fo-n45 -
     fo-n46 -
     fo-n47 -
     fo-n48 -
     fo-n49 -
     fo-n50 -
     fo-n51 -
     fo-n52 -
     fo-n53 -
     fo-n54 -
     fo-n55 -
     fo-n56 -
     fo-n57 -
     fo-n58 -
     fo-n59 -
 

 

 
 

16- فخر المحققين حلى فرزند علامه حلى

(متولد 682-متوفى 771 ه.ق)

گفتار استاد:

«فخر المحققين،پسر علامه حلى،در 682 متولد و در سال 771 درگذشته است.

علامه حلى در مقدمه تذكرة الفقهاء،و در مقدمه كتاب‏«قواعد»از فرزندش به‏تجليل ياد كرده است و در آخر قواعد آرزو كرده است كه پسر بعد از پدر كارهاى‏ناتمام او را تمام كند.فخر المحققين كتابى دارد به نام‏«ايضاح الفوائد في شرح‏مشكلات القواعد»آراء او در كتب فقهيهمورد توجه است.» (1)

فخر المحققين،فخر الدين و فخر الاسلام،هر سه لقب فرزند دانشمند و برومندعلامه حلى مى‏باشد.نام شريفش‏«محمد»است.او نيز مانند پدر نابغه‏اى از نوابغ ارزنده‏شيعه است و در تمام كتب فقهى و علمى مورد توجه خاص دانشمندان بزرگ ومجتهدين طراز اول ما قرارگرفته است.

فقيه عظيم الشان،شهيد اول،كه سرآمد شاگردان اوست،در اجازه‏اى كه در زمان‏حيات وى بهشاگردش،شمس الدين بن نجده داده است،از او اين گونه ياد مى‏كند:

«شيخ امام سلطان العلماء و منتهى الفضلاء و النبلاء،خاتم المجتهدين،فخر الملة‏و الدين،ابو طالب محمد فرزند شيخ امام سعيد جمال الدين بن مطهر كه خداوند عمرگرانبهاى او رادراز گرداند و از پيشامدهاى سوء زمانه نگه دارد...»

فخر المحققين در شب بيستم جمادى الاول سال 682 هجرى در شهر حله‏موطن خويش ديده به دنيا گشود.علوم مقدماتى و متداول عصر و سپس علوم عاليه‏معقول،يعنى فلسفه و كلام و منطق و فقه و اصول و حديث و غيره را نزد پدر علامه‏اش‏فرا گرفت و پيش از آنكه بهحد بلوغ برسد،در انواع آنها ورزيده شد،يعنى تقريبا ازتحصيل آنها بى‏نياز گرديد.

استعداد و نبوغ وى:

قاضى نور الله شوشترى در كتاب‏«مجالس المؤمنين‏»مى‏نويسد:«فخر المحققين‏محمد درعلوم عقلى و نقلى محققى نحرير بود و در علو فهم و فطرت مدققى بى‏نظير.

سپس او از يكى از دانشمندان شافعى نقل مى‏كند كه وقتى با پدرش به نزد سلطان‏محمد خدابنده به‏«سلطانيه‏»قزوين آمد،دانشمندى جوان،عالى مقام،مستعد،نيكخوى‏و پسنديدهخصال بود.»آنگاه مى‏گويد:

«وى در خدمت پدر بزرگوارش تربيت‏يافته و در سن ده سالگى نور اجتهاد ازناصيه حال او تافته،چنانكه خود نيز در شرح خطبه كتاب‏«قواعد»به آن اشاره فرموده وگفته است چون از تحصيل علوم معقول در محضر پدرم علامه فراغت‏يافتم و بسيارى‏از كتب علمى علماى شيعه را نزد وى خواندم،از او مسالت نمودم كتابى در فقه تصنيف‏كند كه جامع اسرار آن علم باشد...»

سپس به نقل از قاضى نور الله براى اثبات اينكه فخر المحققين هنگام تصنيف‏كتاب‏«قواعد»پدر،مجتهد بوده و كمتر از ده سال داشته است،مى‏نويسد:«از ملاحظه‏تاريخ ولادت او،و تاريخ تصنيف كتاب ظاهر مى‏شود كه سن او در آن موقع كمتر از ده‏سال بوده و تعجب شهيد ثانى در اين باب چنانكه در حاشيه قواعد اظهار فرموده،وجهى ندارد.بلكه تعجب او عجب است،زيرا كه خود(يعنى شهيد ثانى)در شرح‏درايه اصول حديث، حال جمعى كثيرى را كه خداى تعالى،در كمتر از آن عمر توفيق‏كمال داده،ذكر نموده است.از جمله آن كه روايت كرده كه از شيخ تقى الدين حسن بن‏داود كه مى‏گفته سيد غياث الدين، عبد الكريم بن طاوس كه دوست و مصاحب او بوده،به كتاب خواندن مشغول شد و در چهار سالگى از معلم مستغنى گرديد و از ابراهيم بن سعيد جوهرى روايت نموده است كه گفت كودكى چهار ساله ديدم كه نزد مامون‏عباسى آوردند و او قرآن را خوانده بود و نظر در راى و اجتهاد كرده بود.اين قدر بود كه‏هر گاه گرسنه مى‏شد،مانند طفلان مى‏گريست و مؤيد اينداستان،زندگى شيخ ابو على‏سينا است،بر وجهى كه در تواريخ مسطور است.»

مؤلف روضات الجنات،بر قاضى نور الله خرده گرفته است و گفته:«تاريخ تاليف‏قواعد بر من روشن نيست تا حكم كنم كه فخر المحققين در آن موقع چند ساله بوده،ولى تعجب شهيد ثانى در واقع و اينكه قاضى گفته است‏به قول حسن بن داود،غياث الدين بن طاوس در چهار سالگى از معلم بى‏نياز شد،مقصود اين نيست كه وى‏در آن سن كلا از تحصيل بى‏نياز گرديد،بلكه منظور از معلم،معلم خط بوده است.

نظريه ديگر:

فقيه نامور،محمد بن حسن اصفهانى كه از اعاظم مجتهدين بود و به واسطه‏اقامت چندى در هندوستان،معروف به‏«فاضل هندى‏»است،در آغاز كتاب‏«كشف‏اللثام‏»تصنيف ذى قيمت‏خودكه شرح قواعد حلى است،بعد از نقل عبارت‏فخر المحققين مى‏نويسد:

«ممكن است‏بعضى از گفته وى تعجب كنند كه چگونه در آن سن به اين مقام‏رسيده است، ولى مى‏دانيم كه تولد وى در سال 682 روى داده و پدرش علامه،برخى‏از كتب خود را در كتاب‏«خلاصه‏»كه به سال 692 يا693 تاليف نموده است،ذكر كرده،بنابراين با تطبيق اين دوتاريخ،فخر المحققين در آن موقع ده سال يا كمتر داشته است.»

و سپس مى‏نويسد:«اين لطف و مرحمت الهى است كه به هر كس خواهد موهبت‏مى‏كند.

من خود نيز قبل از آنكه سيزده سالم تمام شود،از تحصيل علوم معقول و منقول‏فارغ گشتم و پيش از آنكه يازده ساله شوم،شروع به تصنيف نمودم و كتاب‏«منية‏الحريس‏»را كه شرح تلخيص است،پيش از آنكه پانزده سالم كامل گردد،تصنيف نمودم و قبل از آن نيز ده كتاباعم از متن و شرح و حواشى تصنيف نموده بودم و آن‏كتابها بدين قرار است:

التلخيص در بلاغت و توابع آن-زبده در اصول دين و عقايد-الخرد البديعه دراصول-شرح زيده-شرح الخرد البديعه-كاشفك و حواشى بر شرح عقائد نسفيه وغيره.زمانى كه هشت‏سالداشتم،كتاب‏«مطول‏»و«مختصر مطول‏»تفتازانى را تدريس‏مى‏كردم.»

تحقيق و بررسى در اين مورد:

دانشمند گرامى،جناب آقاى دوانى گويد:

«با كمال تاسف بايد گفت دانشمندان عالى مقام نامبرده،يعنى قاضى نور الله ومؤلف كتاب روضات و فاضل هندى،هر سه موفق به حل موضوع نشده‏اند و حتى گفته‏ابهام آميز و نظريات شگفت انگيز آنان نيز بدون تحقيق و بررسى مورد استفاده و استنادديگران واقع شدهو در كتابهاى خود بازگو نموده‏اند.

مثلا مؤلف روضات،فقط استدلال قاضى نور الله را مورد ايراد قرار داده و ازتعجب شهيد ثانى جانبدارى نموده،بدون اينكه قضيه را حل كند و اثبات نمايد كه‏هنگام تاليف كتاب قواعد كهفخر المحققين مى‏گويد من از تحصيل تمام علوم متداول‏فراغت‏يافتم،چند سال داشته است؟

فاضل هندى نيز استدلال مى‏كند كه چون علامه تاليفات خود را در كتاب‏خلاصه كه به سال 692 تاليف نموده آورده است و قواعد مورد بحث نيز يكى از آنهابوده است.پس مى‏توان گفت فخر المحققين به گفته قاضى نور الله در آن موقع ده سال ياكمتر داشته است.در صورتى كه امكان دارد علامه كتاب قواعد را سالها بعد از تاليف‏خلاصه نوشته باشد.(چنانكه همين طور نيز هست)و به طوريكه معمول مؤلفين است،بعد فهرست تاليفات خود را در خلاصه آوردهباشد.»

در نامه دانشوران،ضمن شرح حال غياث عبد الكريم بن طاوس،پس از نقل عبارت حسن بن داود درباره نبوغ و هوش سرشارى مانند قاضى نور الله،چند نفر را كه‏در خردسالى به مقامعالى علمى نائل گشته‏اند نام مى‏برد.از جمله علامه حلى را نام‏برده و مى‏گويد:

«ديگر فرزند آن بزرگوار كه فخر المحققين لقب دارد،چنانكه قاضى نور الله‏شوشترى آورده،از آن پيش كه سن شريفش از ده سال متجاوز گردد،به درجه استنباط‏احكام و استخراج فروع فايز گشت و با اينكه گفته ابن داود را درباره ابن طاوس بدين‏گونه نقل مى‏كند در چهار سالگى معلمى به تربيت وى گماشتند،در مدت چهل روز ازتعلم خط بى‏نياز گشت.چون سنشريفش به يازده رسيد،در اندك زمانى كلام الله‏مجيد را حافظ گرديد.»

مع الوصف مؤلفين‏«نامه دانشوران‏»متوجه اشتباهى كه در اينجا براى قاضى‏نور الله و فاضلهندى روى داده،نشده و گفتار هر دو را بدون توضيح نقل كرده‏اند. (2)

محدث بزرگوار مرحوم حاج شيخ عباس قمى نيز در كتاب‏«فوائد الرضوية‏»گفته قاضى نور الله را عينا نقل كرده و با اينكه وصيت علامه به فخر المحققين را نيز درصفحه مقابل آورده است،معهذا حل موضوع براى ايشان نيز پوشيده مانده است،زيراعلامه در آن وصيت نامه كه در آخر كتاب‏«قواعد»در بسيارى از كتب تراجم و غيره نيزذكر شده است،از جمله مى‏نويسد: «اى فرزند من!در اين كتاب فتاواى احكام و قواعدشرايع اسلام را براى تو خلاصه نموده و بيان كردم و با الفاظى مختصر و عباراتى شيوا وسبكى دلپذير و محكم روشن ساختم.سن من دراين موقع به پنجاه رسيد و اينك وارددهه بعد آن شده‏ام.»

اگر دانشمندان توجهى به اين جمله‏«سن من در اين موقع به پنجاه رسيد»مى‏نمودند،موضوع حل مى‏گشت،و ديگر اين همه شرح و بسط مورد پيدا نمى‏كرد،زيرا از اين عبارت كاملا پيدا است كه علامه هنگام تاليف‏«قواعد»پنجاه سال داشت وچون ولادت وى در سال 648 روى داده،بايد گفت علامه در سال 698 به تصنيف‏كتاب‏«قواعد»پرداخته است و با در نظر گرفتن ولادت فخر المحققين در سال 682بدون ترديد فخر المحققين در آن موقع‏16 ساله بوده است.از اين ميان نتايج زير به‏دست مى‏آيد:

1-فخر المحققين هنگام تاليف قواعد كه به خواهش وى صورت گرفته و خوددر شرح آنمى‏گويد در16 سالگى مجتهد مسلم بوده و علوم معقول را تكميل نموده‏است.

2-استنباط قاضى نور الله و فاضل هندى و ديگران كه از آنها پيروى نموده وگفته‏اند در آنموقع سن فخر المحققين ده سال يا كمتر بوده،مورد ندارد و دليلى بر آن‏نيست.

3-تاليف قواعد در سال 692 صحيح نيست و استدلال قاضى و فاضل هندى‏مناسب نمى‏باشد.

4-تاريخ تاليف‏«قواعد»از گفته خود علامه به خوبى آشكار است كه در پنجاه‏سالگى علامه، يعنى به طور مسلم در سال 698 انجام گرفته است،زيرا علامه‏وصيت نامه مزبور را بعد از تاليف كتاب بزرگ قواعد نوشته است و با اشتغالاتى كه‏داشته و كتب بسيارى كه در عرض يكديگر تاليف و تصنيف مى‏نموده،امكان دارد كه‏يكى دو سال قبل از آن،يا بيشتر،دست‏به تاليف چنين كتابى زده باشد و به گفته خود،از تحصيل علوم معقول و منقول بى‏نياز بودهاست،يا هنوز به حد بلوغ نرسيده،و يادست كم تازه بالغ گشته باشد.

فخر المحققين در نظر علامه:

فخر المحققين در ايام جوانى با پدرش به ايران سفر نموده،آن گاه با پدر به حله‏واقع در كشور عراق برگشت،و به طوريكه خود در حاشيه كتاب‏«الالفين‏»مى‏نويسد،ناگزير به جلاى وطنگرديد و به نواحى آذربايجان آمد و گويا مجددا به حله برگشته باشد.

فخر المحققين به همان ميزانى كه از لحاظ مراتب فضل و كمال ممتاز و در حدخود بى‏نظير بوده است،از حيث ادب و اخلاق و ملكات فاضله نيز امتيازى مخصوص‏داشته است.در ميان انبوه دانشمندان كه ما با زندگانى آنان آشنا هستيم،چنين پدر وفرزندى را نديده‏ايم كه هر دو از نوابغ نامى و نسبت‏به هم تا اين اندازه خصوصيت واحترام مرعى دارند.علامه در برخى از آثار خود،هر جا از فرزندش فخر المحققين نام‏مى‏برد،مى‏گويد:«خداوند مرا فداى او گرداند واز بديها دور بدارد.»

در آغاز كتاب‏«الالفين‏»كه مشتمل بر هزار دليل در اثبات امامت امير المؤمنين‏على(ع)است، مى‏نويسد:«من به خواهش فرزند عزيزم محمد كه خداوند امور دنيا وآخرت او را اصلاح گرداند،چنانكه او نيز نسبت‏به پدر و مادرش از هر گونه احترام وخدمتگزارى مضايقت ندارند، و اميدوارم كه خداوند،سعادت دو جهان را به او روزى‏كند.چنانكه او هم در به كار بستن نيروى عقلى و حسى خود از من اطاعت نموده و باگفتار و كردار خويش موجبات خوشنودى مرا فراهم كرده است و رياست ظاهرى ومعنوى را يكجا به او موهبت كند،چه كه وى به اندازه يك چشم به هم زدن نافرمانى برمن ننموده.اين كتاب را كه موسوم به‏«الفين‏»است،املاءنمودم.

در اين كتاب هزار دليل يقينى و برهان عقلى و نقلى براى اثبات امامت‏بلافصل‏حضرت شاه ولايت،على بن ابيطالب(ع)و هزار دليل در رد شبهات مخالفين واردساختم و نيز ادله بسيارى در اثبات امامت‏ساير امامان عالى مقام به مقدارى كه طالبان راقانع سازد آوردم و ثواب آن رابه فرزندم محمد اهداء نمودم.

خداوند او را از هر خطرى نگهدارد،و هر گونه بدى و زشتى را از وى برطرف‏سازد و بهآرزوهايى كه دارد نائل گرداند و شر دشمنانش را از او دور كند.»

همچنين در آغاز كتاب‏«قواعد»و ارشاد و غيره به همين مضامين فرزندش راستوده است.درآغاز قواعد مى‏نويسد:

«اين كتاب را به خواهش دوست‏ترين مردم نسبت‏به خود و عزيزترين آنها، يعنى فرزند عزيزم محمد تصنيف كردم.خداوند عمر او را دراز گرداند تا با دست‏خودمرا به خاك سپارد و برايم طلب آمرزش كند،چنانكه من نيز خالص‏ترين دعاى خود رابراى ترقيات او مى‏نمايم.و نيز به وى سفارش اكيد نموده كه هر يك از كتب مرا كه‏ناقص بماند،او تمام كند و نماز و روزه و حجو بقيه عبادات پدر را اعاده كند.» (3)

استاد-شاگردان:

فخر المحققين تمام رشته‏هاى علوم و فنون را در خدمت پدر علامه‏اش تكميل‏نمود و جز وىاستادى نديده است.

شهيد اول،سيد بدر الدين مدنى،شيخ احمد بن‏متوج بحرانى،سيد حيدر آملى،سيد تاجالدين ابن معيه و ظهير الدين فرزنددانشمندش نيز از شاگردان بزرگ وى به شمار مى‏آيند.

تاليفات او:

تاليفات او همه در شمار بهترين كتب علمى شيعه به شمار مى‏آيند و اغلب شرح‏و حاشيه و تعليقه كتب پدر عاليقدرش مى‏باشد،مانند شرح المسترشدين،شرح مبادى‏الاصول،شرح تهذيب الاصول،ايضاح الفوائد في حل مشكلات القواعد،رساله فخريه‏در نيت،حاشيه ارشاد،الكافية الوافية در علم كلام،و مسائل صدريه.

وفات و مدفن او:

فخر المحققين شب جمعه پانزدهم يا بيست و پنجم جمادى الثانى سال 771،در سن‏89سالگى به جهان باقى شتافت.

در تاريخ وفات و عمر او گويند:

فخر المحققين نجل الفاضل«ذاع‏»للارتحال بعد«ناحل‏»

(كلمه‏«داغ‏» 771 و كلمه‏«ناحل‏»89) (4)

دانشمند بزرگ،شيخ عبد الله مامقانى در تنقيح المقال مى‏نويسد:«اطلاع نيافتم كه‏تا كنون كسى از دانشمندان مدفن او را معين كرده باشد،ولى در فوائد الرضويه نقل‏كرده است كه در يكى از مجامع معتبره نوشته بود كه شهيد،فخر المحققين را زيارت‏كرد و گفت من از صاحب اين قبر نقل مى‏كنم كه او نيز از پدرش نقل مى‏كرد.از اين‏عبارت معلوم مى‏شود كه مدفن او معلوم بوده،ولى به مرور زمان از بين رفته يا فراموش‏شده است،و نيز محدث قمى در فوائد الرضويه مى‏نويسد:«از سخن مجلسى اول درشرح‏«من لا يحضره الفقيه‏»ظاهر مى‏شود كه آن بزرگوار در حله وفات كرده و جنازه‏اش‏را به نجف اشرف حمل كرده‏اند و بعيد نيست كه قبرش نزديك والدش باشد.»كلام‏مجلسى در آخر كتاب طهارت شرح فقيه اين است:«و علامهو پسرش را در نجف‏اشرف بعد از نقل مدفون ساختند.»

پى‏نوشتها:

1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 300،چاپ دفتر تبليغات قم.

2- مؤلف روضات الجنات مى‏نويسد:از اين عبارت معلوم است كه علامه كتاب‏«الالفين‏»را به پايان آورده،ولى از هزار و بيست و چند دليل آن پاكنويس نشده.سپس شواهدى مى‏آورد كه اين مدعا را به خوبى‏روشن مى‏سازد.رجوع كنيد به آن كتاب،ذيل شرح حال فخر المحققينمحمد.

3- نگارنده توصيه‏هاى اخلاقى او را چندى پيش در مجله پيك اسلام،منتشره در همدان،ترجمه و انتشارداده است.

4- ريحانة الادب،ج 4،ص‏309.