بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     201 - اخلاق در قرآن
     202 - اخلاق در قرآن
     203 - اخلاق در قرآن
     204 - اخلاق در قرآن
     205 - اخلاق در قرآن
     206 - اخلاق در قرآن
     207 - اخلاق در قرآن
     208 - اخلاق در قرآن
     209 - اخلاق در قرآن
     210 - اخلاق در قرآن
     211 - اخلاق در قرآن
     212 - اخلاق در قرآن
     213 - اخلاق در قرآن
     214 - اخلاق در قرآن
     215 - اخلاق در قرآن
     216 - اخلاق در قرآن
     217 - اخلاق در قرآن
     218 - اخلاق در قرآن
     219 - اخلاق در قرآن
     220 - اخلاق در قرآن
     221 - اخلاق در قرآن
     222 - اخلاق در قرآن
     223 - اخلاق در قرآن
     224 - اخلاق در قرآن
     225 - اخلاق در قرآن
     226 - اخلاق در قرآن
     227 - اخلاق در قرآن
     228 - اخلاق در قرآن
     229 - اخلاق در قرآن
     230 - اخلاق در قرآن
     231 - اخلاق در قرآن
     232 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

در روايات اسلامى نيز به طور گسترده به مسئله «يقظه» اشاره شده است، از جمله:

1 ـ اميرمؤمنان على (عليه السلام) در خطبه اى كه اشاره به هدف بعثت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) دارد، مى فرمايند: «اَيُّهَا النَّاسُ اِنَّ اللّهَ اَرْسَلَ اِلَيْكُمْ رَسُولا لِيُزِيحَ بِهِ عِلَّتَكُمْ وَ يُوقِظَ بِهَا غَفْلَتَكُمْ; خداوند پيامبرى به سوى شما فرستاد تا بيماريهاى (روحى و اخلاقى و اجتماعى) شما را برطرف سازد و شما را از خواب غفلت بيدار كند».(3)

نه تنها پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) بلكه تمام انبيا، براى همين منظور مبعوث شده اند; يا حدّاقل يكى از اهداف اصلى آنها، ايجاد حالت «يقظه» مى باشد.

2 ـ امام حسن مجتبى (عليه السلام) در خطبه اى كه براى مردم كوفه خواند، چنين فرمود:

«اَيُّهَا النَّاسُ تَيَقَّظُوا مِنْ رَقْدَةِ الْغَفْلَةِ وَ مِن تَكَاشُفِ الظُّلْمَةِ، فَوَالَّذي خَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَءَ النَّسَمَةَ وَ تَرَدّى بِالْعَظَمَةِ، لَئِن قَامَ اِلىَّ مِنْكُم عُصْبَةٌ بِقُلوب صَافِيَة وَ نِيّات مُخلِصَة، لا يَكُون فِيها شَوْبُ نِفاق وَ لا نِيّةَ اِفْتِرَاق لاَُجاهِدنَّ السَّيفَ قَدَماً قَدَماً وَ لَاُ ضَيِّقَنَّ مِنَ السُّيُوفِ جَوَانِبَها وَ مِنَ الرِّماحِ اَطرافَهَا وَمِنَ الْخَيْلِ سَنابِكَها فَتَكَلَّمُوا رَحِمَكُمُ اللّهُ; اى مردم! از


1- اين عبارت 13 بار در قرآن كريم ذكر شده است.

2- اين عبارت نيز در 7 مورد ذكر شده است.

3- بحار الانوار، جلد 74، صفحه 296.

[362]

خواب «غفلت» بيدار شويد و از تراكم ظلمت بى خبرى بپرهيزيد. سوگند! به كسى كه دانه را در زير خاك شكافته و بندگان را آفريده، و رداى عظمت پوشيده، هرگاه گروهى از شما با دل هاى پاك و نيّت هاى خالص كه در آن آلودگى به نفاق نباشد و قصد افتراق در آن راه نيابد، بپاخيزند (و مرا يارى كنند)، من با شمشير، گام به گام جهاد مى كنم و با ضربات شمشيرهاى خود، عرصه را بر آنها تنگ مى سازم و نوك سرنيزه ها را بر پيكرشان كُند مى كنم و سم اسبها را در اين راه، فرسوده مى سازم; پس سخن بگوييد، خدا رحمتتان كند (و از دشمن نترسيد)».(1)

امام مجتبى (عليه السلام) اين سخن را در حالى بيان داشتند كه خواب «غفلت» بر كوفيان غلبه كرده بود و آن حضرت هر چه آنان را دعوت به جهاد با غارتگران شام و لشكر معاويه مى فرمودند، آنها اجابت نمى كردند.

3 ـ در كتاب «فلاح السّائل» دعايى كه مورد تأييد امام صادق (عليه السلام)نيز قرار گرفته، پيرامون جبران خطاها و غفلتهاى نماز، چنين بيان مى دارد:«فَصَلِّ عَلَى مُحَمّد وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ مَكَانَ نُقْصَانِها تَماماً وَ عَجِّلْني تَثَبُّتاً وَ تَمَكُّناً وَ سَهْوِى تَيَقُّظاً وَ غَفْلَتي تَذَكُّراً وَ كَسَلى نَشاطاً; پس درود بر محمد و آلش بفرست و هر نقصانى در نماز من رخ داده، كاملش فرما و به زودى به من ثبات قدم و توانايى عنايت كن (تا كاستى ها را جبران كنم) و سهو مرا به بيدارى و «غفلتم» را به يادآورى و كسالتم را به نشاط مبدّل فرما».(2)

4 ـ امام اميرمؤمنان (عليه السلام) در نهج البلاغه خطاب به انسان هاى بى درد مى فرمايند: «اَمَا مِنْ دائكَ بُلُولٌ اَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمِكَ يَقْظَةٌ; آيا درد تو را درمان و خواب تو را بيدارى نيست».(3)

5 ـ در حديث ديگرى، همان بزرگوار مى فرمايند: «اَلاَ مُسْتَيْقِظٌ مِنْ غَفْلَتِهِ قَبْلَ نَفَادِ مُدَّتِهِ; آيا كسى نيست كه از خواب غفلتش بيدار شود، قبل از مدت پايان عمرش؟».(4)

در تمام اين روايات «غفلت» به نوعى خواب و گاهى به مستى و «تذكّر» به نوعى بيدارى و هشيارى تشبيه شده است. امير مؤمنان على (عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايند: «سُكْرُ الْغَفْلَةِ وَ الْغُرورِ اَبْعَدُ اِفاقَةً مِنْ سُكْرِ الْخُمُورِ; مستى «غفلت» و غرور، هشياريش از


1- بحارالانوار، جلد 44، صفحه 67.

2- بحار الانوار، جلد 83، صفحه 14.

3- نهج البلاغه، خطبه 223.

4ـ غررالحكم، حديث 2752.

[363]

مستى شراب دورتر است».(1)

6 ـ اين بحث را با حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان (عليه السلام) كه «يقظه» را به چراغ نورانى تشبيه فرموده، پايان مى دهيم: «فَاسْتَصْبِحُوا بِنُورِ يَقْظَة فى الاَبْصَارِ وَ الاَسْماعِ وَ الاَفْئِدَةِ; با نور يقظه و بيدارى، چشم و گوش و قلب را روشن سازيد».(2)

* * *

 

تغافل مثبت

همان گونه كه «غفلت» در امور زندگى، مايه بدبختى است، «تغافل» نسبت به اين امور نيز همين گونه است; يعنى، انسان، واقعيت ها را بداند و باور داشته باشد كه زندگى دنيا ناپايدار است و اين جهان گذرگاهى است كه بايد از آن بگذرند، و به سرايى ديگر بشتابند و مرگ قانون تخلّف ناپذيرى است، و هيچ اعتبارى به قدرتها و ثروتهاى مادى نيست; ولى با اين حال، چنان از كنار اين مسايل مى گذرد كه گويى هيچ چيزى نمى داند و نمى بيند.

اين تغافل منفى است كه آثار زيانبارش از «غفلت» هم بيشتر است; زيرا، غافلان، ناآگاهانه به دام حوادث گرفتار مى شوند; اما «تغافل كنندگان» با آگاهى در اين دام قدم مى گذارند كه مسؤوليت الهى اش بيشتر و نكوهش مردم درباره آن شديدتر است.

تغافل مثبت نيز داريم و آن اين است كه انسان، چيزهايى را بداند كه پنهان كردن آن لازم يا پسنديده است; يعنى، فردى خود را نسبت به مسئله اى كه اظهارش عواقب نامطلوب دارد، به ناآگاهى و بى اطلاعى بزند و با بزرگوارى از كنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروى ديگران شود.

از جمله مواردى كه «تغافل» در آن پسنديده است، پنهان ساختن عيوب ديگران است. هر كس عيب يا لغزشى دارد، لذا سعى دارد تا مردم آن را ندانند; ولى گاهى افراد هوشمند از آن آگاه مى شوند. «تغافل» در اين گونه موارد، در حقيقت يك نوع


1- غرر الحكم، حديث 5651.

2-نهج البلاغه، خطبه 222.

[364]

عيب پوشى است كه جز در موارد امر به معروف و نهى از منكر، آن هم به صورت محرمانه و لطيف، بسيار پسنديده است.

اگر در مواردى پرده درى شود و آبرو و حيثيت اشخاص بر باد رود، افراد تشويق به گناه مى شوند و طبق منطق «من كه رسواى جهانم، غم دنيا سهل است» رسوايى را مجوّزى براى گناه مى شمرد و به بيان ديگر، اگر پرده حياى گنهكاران دريده شود، دست به هر كارى مى زنند; پس در اين جا جز با «تغافل» نمى توان جلوى اين پديده شوم اجتماعى را گرفت.

در يك بيان كلى مى توان گفت: يكى از اصول مهم زندگى آرام و خالى از دغدغه، همين مسئله «تغافل» است، به ويژه مديران بايد از اين مسئله در حل بسيارى از مشكلاتشان بهره بگيرند; يعنى، هر جا كه احتياج به اخطار و هشدار است بايد اخطار و هشدار دهند و هر جا كه با «تغافل» مشكلات حل مى شود، از اين طريق وارد شوند. به يقين اگر مديران اصل «تغافل» را از زندگى خود حذف كنند، گرفتار دردسرهاى بى دليل خواهند شد.

به همين دليل، پيشوايان بزرگ اسلام در گفتار و عمل، نسبت به اين مسئله تأكيد كرده اند. «تغافل» پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در بعضى از موارد باعث خرده گيرى بعضى از افراد ناآگاه مى شد; مثلا، اعتراض مى كردند به اين كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) خيلى سريع تحت تأثير سخنان اين و آن قرار مى گيرند و اگر گفته شود كه فلان كس پشت سر شما چنين و چنان مى گويد، مى پذيرد و به سراغ آن شخص مى فرستد، اما هنگامى كه او قسم ياد مى كند كه چنين چيزى را نگفته ام، سخن او را نيز مى پذيرد.

قرآن مجيد نيز در آيه 61 سوره توبه به اين مطلب اشاره مى كند: «وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَيْر لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ يُؤمِنُ لِلمُؤمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُم...; از آنها كسانى هستند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) را آزار مى دهند و مى گويند: او آدم خوش باورى است، بگو: خوش باورى او به نفع شماست، او ايمان به خدا دارد و مؤمنان را تصديق مى كند و رحمت است براى كسانى از شما كه ايمان آورده اند».

[365]

مسلّم است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) با آن هوش و كياست و درايت كه دوست و دشمن به آن معترفند، آدم ساده انديش و خوش باور نبوده است، بلكه در بسيارى از موارد وظيفه خود را «تغافل» مى ديد. اين «تغافل» مايه رحمت براى همه مؤمنان محسوب مى شد.

* * *

 

تغافل در بيان معصومين(عليه السلام)

1 ـ در حديث معروفى كه هم از امام سجّاد(عليه السلام) و هم از امام باقر(عليه السلام) و هم از امام صادق (عليه السلام)نقل شده است، پيرامون «تغافل» چنين مى فرمايند:«صَلاحُ حالِ التَّعايُشِ وَ التَّعَاشُرِ مِلاُْ مِكْيَال ثُلْثاهُ فِطَنَةٌ وَ ثُلْثُهُ تَغَافُلٌ; مصلحت همزيستى سالم و معاشرت با مردم در پيمانه اى است كه دوسوم آن هوشيارى و يك سوم آن تغافل باشد».(1)

اين روايت، در واقع ضمن تأكيد بر تغافل مثبت، از تغافل منفى بر حذر مى دارد. ابتدا تأكيد به هوشيارى و بيدارى و ترك «غفلت» مى كند و سهم آن را دوسوّم مى داند و مفهوم آن اين است كه انسان نبايد از مسائل مهم زندگى بى خبر بماند; بلكه بايد با كمال دقّت، مراقب آنچه كه خير و صلاح او در آن است، باشد. از سوى ديگر نسبت به امورى كه لازم است مورد بى اعتنايى و بى توجهى قرار گيرد، دستور به «تغافل» مى دهد; مانند فكر و دقت در مسايل جزئى زندگى كه اهمّيّت چندانى ندارند، انسان را از تفكّر در امور مهم باز مى دارد و همچنين مخفى كردن عيوب پنهانى ديگران در مواردى كه مصلحت ايجاب مى كند، كار پسنديده اى است.

2 ـ امير مؤمنان على(عليه السلام) در اين رابطه مى فرمايند: «مِنْ اَشْرَفِ اَعمالِ الْكَريمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا يَعْلَمُ; يكى از باارزشترين كارهاى كريمان، «تغافل» از چيزهايى است كه از آن آگاهند»(2)(و سرپوش گذاشتن بر آن لازم است).

3 ـ در حديث ديگرى آن امام بزرگوار(عليه السلام) مى فرمايند: «مَنْ لَمْ يَتَغَافَلْ وَ لاَ يَغُضَّ عَنْ


1- تحف العقول، صفحه 264. (آنچه در بالا آمد، متن حديثى است كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است و از دو امام ديگر نيز شبيه آن نقل شده است).

2- نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 222.

[366]

كَثِير مِنَ الاُْموُرِ تَنَغَّصَتْ عِيْشَتُهُ; كسى كه «تغافل» و چشم پوشى از بسيارى امور نكند، زندگى براى او ناگوار خواهد شد».(1)

بديهى است، زندگى انسان ها خالى از امورى كه بر خلاف توقّع باشد، نيست. اگر انسان جزئيات زندگى ديگران را با كنجكاوى و دقّت پيدا كند و آنها را مورد بازخواست قرار دهد، زندگى برايش تلخ و دوستان از اطراف او پراكنده مى شوند.

اين بحث را با حديثى از همان بزرگوار(عليه السلام) پايان مى دهيم:«وَ عَظِّموُا اَقْدَارَكُمْ بِالتَّغَافُلِ عَنِ الدَّنِّىِ مِنَ اْلاُمُورِ...وَْلاَ تَكوُنوُا بَحَّاثِينَ عَمَّا غَابَ عَنْكُمْ، فَيَكْثُرُ عَائِبُكُمْ...و تَكَرَّموُا بِالتّعَامِى عَنِ اْلاِسْتِقْصَاءِ; قدر و منزلت خود را با «تغافل» نسبت به امور پست و كوچك بالا بريد... و زياده از امورى كه پوشيده و پنهان است تجسس نكنيد كه عيب جويان شما زياد مى شوند...و با چشم برهم نهادن از دقت بيش از حد در جزئيات، بزرگوارى خود را ثابت كنيد».(2)

از اين حديث و بعضى از احاديث ديگر، به خوبى موارد «تغافل» روشن مى شود و نشان مى دهد كه مربوط به امور مهم و سرنوشت ساز زندگى نيست، بلكه مربوط به امور جزئى و كم اهمّيّت است كه در زندگى وجود دارد.

بنابراين «تغافل» منافاتى با امر به معروف و نهى از منكر و انتقاد سازنده ندارد; زيرا، «امر به معروف و نهى از منكر» مربوط به واجبات و محرمات است كه از محدوده «تغافل» بيرون است و انتقاد سازنده مربوط به امورى است كه در سرنوشت فرد و جامعه اثر قابل ملاحظه اى دارد، در حالى كه «تغافل» مربوط به امور جزئى و كم ارزش و يا عيوبى است كه مصلحت در آن است كه در پرده بماند.

* * *

 


1- غررالحكم، حديث 9149.

2- بحارالانوار، جلد 75، صفحه 64.

[367]

 

 

 

 

 

 

17

 

بخل و امساك

 

اشاره

نعمتها و مواهبى كه پروردگار در اختيار انسان ها گذاشته، در بسيارى از موارد، بيش از نياز آنهاست، به گونه اى كه مى توانند ديگران را نيز در آن سهيم كنند، بدون آن كه زيانى به زندگى خودشان برسد; ولى گروهى به خاطر صفت رذيله «بخل» از اين كار امتناع ورزيده و هيچ كس را در اين مواهب خدادادى سهيم نمى كنند. گاه نيز با نمايش ثروت و قدرت به محرومان، نمك بر جراحات قلبشان پاشيده و گويى از اين كار زشت و غير انسانى خويش لذّت هم مى برند.

گاه اين صفت با «انحصارطلبى» و «خود برتر بينى» و «حرص و آز» نيز آميخته شده و زشتى آن را چند برابر مى كند.

اگر نگاهى به جهان آفرينش بيندازيم، همه جا سخاوت و انفاق و بذل و بخشش را مشاهده مى كنيم. خورشيد دائم مى سوزد و بخشى از وجودش را تبديل به نور و حرارت مى كند و آن را به تمام منظومه شمسى مى رساند و با نور و گرماى خود به همه مخلوقات، زندگى مى بخشد.

زمين با انواع مواهبى كه در دل دارد، از مواد غذايى گرفته تا معادن گران بها و

[368]

آب هاى زيرزمينى، همه را رايگان در اختيار بشر نهاده و سخاوتمندانه انسان را يارى مى دهد. ساير موجودات جهان نيز هر كدام دست هاى سخاوتمند خود را سوى انسان ها گشوده اند تا سخاوت خويش را نشان دهند.

علاوه بر عالم كبير در عالم صغير; يعنى، وجود يك انسان نيز همين مسئله حكم فرماست. قلب، دستگاه تنفس، معده، چشم، گوش، دست و پا هيچ كدام تنها براى خودشان كار نمى كنند و هرگز در خدمت به ساير اجزاء بدن، «بخل» نمىورزند، بلكه آنچه را كه دارند سخاوتمندانه در ميان خود و تمام سلولهاى بدن تقسيم مى كنند.

در جهانى كه همه جا «سخاوت» حكم فرماست، آيا جايى براى انسان بخيل وجود دارد؟ آيا ناهماهنگى با عالم هستى او را به فساد و مرگ نمى كشاند؟

روى اين اصل، نكوهش «بخل» و مدح و ستايش «سخاوت» به طور گسترده در آيات و روايات اسلامى به چشم مى خورد كه در آنها «جود و سخاء» به عنوان يكى از بارزترين صفات فعلى الهى و يكى از ويژگى هاى پيشوايان معصوم(عليه السلام) معرفى شده است.

با اين اشاره، به آيات قرآنى باز مى گرديم و بازتاب گسترده «بخل» و «سخاوت» را در بخشى از آيات قرآن مورد بررسى قرار مى دهيم.

1 ـ اِنّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَومِ مُوسى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا اِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ اُوْلِى الْقُوَّةِ اِذ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ الفَرِحِينَ * وَ ابْتَغِ فِيمَا أتَاكَ اللّهُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لاتَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنيَا وَ اَحْسِنْ كَمَا اَحْسَنَ اللّهُ اِلَيكَ وَ لا تَبْغِ الفَسادَ في الاَرْضِ اِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ المُفسِدينَ.   (سوره قصص،آيات76 تا77)

2 ـ اِنّا بَلَوْنَاهُم كَما بَلَوْنا اَصْحَابَ الْجَنَّةِ اِذ اَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحينَ* وَ لايَسْتَثْنُونَ * فَطَافَ عَلَيهَا طَائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُم نَائِمُونَ * فَاَصْبَحَتْ كَالصَّريمِ   (سوره قلم،آيات17 تا20)

3 ـ وَ مِنْهُم مَنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ ـ فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ * فَاَعْقَبَهُم نِفاقاً فِى قُلُوبِهِم اِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا اَخْلَفُوا اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ   (سوره توبه،آيات75 تا77)

4 ـ وَ لايَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيراً لَهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُم

[369]

سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَومَ الْقِيامَةِ وَ لِلّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرضِ وَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبيرٌ   (سوره آل عمران،آيه180)

5 ـ اَلَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُروُنَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَعْتَدْنَا لِلْكَافِرينَ عَذاباً مُهِينَاً   (سوره نساء،آيه37)

6 ـ وَ اَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى   (سوره الليل،آيات8تا10)

7 ـ هَا أنْتُم هَؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا في سَبِيلِ اللّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَ مَنْ يَبْخَلْ فَاِنَّمَا يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللّهُ الغَنِىُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ اِنْ تَتَوَلَّوا يَسْتَبْدِل قَوْماً غَيْرَكُم ثُمَّ لايَكُونُوا أَمْثَالَكُم (سوره محمد،آيه38)

8 ـ...وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ   (سوره تغابن،آيه16 و سوره حشر،آيه9)

9 ـ وَالَّذينَ اِذَا اَنْفَقُوا لَم يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَينَ ذَلِكَ قَوَاماً   (سوره فرقان،آيه67)

10 ـ قُلْ لَوْ اَنْتُم تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبّي اِذاً لاََمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الاِنْفَاقِ وَ كَانَ الاِنْسَانُ قَتُوراً   (سوره اسراء،آيه100)

 

ترجمه

1 ـ قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم كرد، ما آن قدر از گنجها به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند مشكل بود!(به خاطر آوريد) هنگامى را كه قومش به او گفتند: اين همه شادى مغرورانه مكن كه خداوند شادى كنندگان مغرور را دوست نمى دارد!ـ و در آنچه خداوند به تو داده، سراى آخرت را جستجو كن و بهره ات را از دنيا فراموش مكن و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده، نيكى كن و هرگز در زمين به دنبال فساد مباش كه خدا مفسدان را دوست ندارد.

2 ـ ما آنها را آزموديم، همان گونه كه «صاحبان باغ» را آزمايش كرديم، هنگامى كه سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچينند ـ و هيچ از آن استثنا نكنند ـ اما عذابى فراگير (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد، در حالى كه همه در

[370]

خواب بودند و آن باغ سرسبز مانند شب سياه ظلمانى شد!

3 ـ بعضى از آنها با خدا پيمان بسته بودند كه: «اگر خداوند ما را از فضل خود، روزى دهد، قطعاً صدقه خواهيم داد و از صالحان (و شاكران) خواهيم بود!» ـ اما هنگامى كه خدا از فضل خود به آنها بخشيد «بخل» ورزيدند و سرپيچى كردند و روى برتافتند ـ اين عمل، (روح) نفاق را تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دل هايشان برقرار ساخت، اين به خاطر آن است كه از پيمان الهى تخلف جستند، و به خاطر آن است كه دروغ مى گفتند.

4 ـ كسانى كه بخل مىورزند و آنچه را كه خدا از فضل خويش به آنان داده، انفاق نمى كنند، گمان نكنند اين كار به سود آنهاست; بلكه براى آنها شرّ است، به زودى در روز قيامت آنچه را نسبت به آن «بخل» ورزيدند، همانند طوقى به گردنشان مى افكنند و ميراث آسمانها و زمين، از آن خداست و خداوند، از آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

5 ـ آنها كسانى هستند كه «بخل» مىورزند و مردم را به «بخل» دعوت مى كنند و آنچه را كه خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنها داده كتمان مى نمايند( اين عمل، در حقيقت از كفرشان سرچشمه گرفته) و ما براى كافران عذاب خواركننده اى آماده كرده ايم.

6 ـ امّا كسى كه «بخل» ورزد و (از اين راه) بى نيازى طلبد; ـ و پاداش نيك الهى را انكار كند ـ به زودى او را در مسير دشوارى قرار مى دهيم.

7 ـ آرى! شما همان گروهى هستيد كه براى انفاق در راه خدا دعوت مى شويد، بعضى از شما (بخل) مىورزيد و هر كس «بخل» ورزد، نسبت به خود «بخل» كرده است و خداوند بى نياز است و شما همه نيازمنديد و هرگاه سرپيچى كنيد; خداوند گروه ديگرى را جاى شما مى آورد; پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندان در راه خدا انفاق مى كنند.)

8 ـ...و كسانى كه از «بخل» و حرص خويشتن مصون بمانند، رستگارانند!

9 ـ و كسانى كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف مى نمايند و نه سخت گيرى، بلكه در ميان اين دو حدّ اعتدال دارند.

10 ـ بگو: «اگر شما مالك خزائن رحمت پروردگار من بوديد، در آن صورت (به خاطر تنگ نظرى) امساك مى كرديد; مبادا انفاق مايه تنگدستى شما شود» و انسان تنگ نظر است !

[371]

تفسير و جمع بندى

سرنوشت بخيلان

آيات نخست اين بحث به ماجراى عبرت انگيز يكى از ثروتمندان بزرگ بنى اسرائيل اشاره مى كند كه بر اثر «بخل» و تكبّر و خودبزرگ بينى به سرنوشت بسيار دردناكى مبتلا شد.

«قارون» از خويشاوندان نزديك حضرت موسى (عليه السلام) و از چهره هاى سرشناس و ثروتمند بنى اسرائيل و به ظاهر از نخستين مؤمنان به آن حضرت نيز بود كه آگاهى فراوانى از تورات داشت; اما او مثل بسيارى از ثروتمندان خودخواه و از خدا بى خبر، علاقه فراوانى به نمايش دادن ثروت خويش در برابر ديدگان فقراى بنى اسرائيل داشت كه هر گاه اموال و دارايى عظيم و عجيب خويش را به نمايش مى گذاشت، دل هاى دنياپرستان را به تپش درمى آورد تا جايى كه تنها آرزوى مهم آنها اين بود كه روزى مثل قارون، صاحب چنين ثروتى شوند!

قرآن مجيد در اين آيات مى گويد: «قارون از قوم موسى (عليه السلام) بود، ولى بر آنها ستم كرد; اِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَومِ مُوسى فَبَغى عَلَيهِم...»(1)

ستم او بر قومش هم به خاطر «بخل» شديدش بود كه راضى نبود كسى از ثروت او بهره اى ببرد و هم به خاطر نمايش ثروت و به رخ كشيدن آن و هم به خاطر مخالفت شديد با حضرت موسى(عليه السلام) و همكارى با فرعونيان، هنگامى كه حضرت موسى(عليه السلام) از او طلب زكات كرده بود.

اصولا ثروتمندان دنياپرست، علاقه دارند كه قدرتهاى اجتماعى بيشترى در اختيار بگيرند كه اين علاقه گاهى به خاطر فزون طلبى است و گاهى به دليل ترسى است كه از قدرتهاى سياسى و اجتماعى ديگر دارند كه مبادا ثروت آنها توسط آن قدرتها آسيب بيند; به همين دليل هميشه با پيامبران كه مردم را زير چتر حكومت الهى قرار مى دادند، به مخالفت برمى خاستند.


1- قصص، 76.

[372]

قرآن در ادامه آيه در مورد ثروت «قارون» مى فرمايد: «آن قدر گنج به او داديم كه حمل كليدهاى صندوق هاى (جواهرات و درهم و دينار و اشيا قيمتى) او براى يك گروه زورمند، مشكل بود; و آتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا اِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالعُصْبَةِ اُولِى الْقُوَّةِ...».(1)

«قارون» از وضع خود بسيار اظهار شادمانى مى كرد و همواره به عيش و نوش مشغول بود و غم بينوايان و رنج محرومان را هرگز احساس نمى كرد; حتّى هنگامى كه (عاقلان مؤمن) قومش به او گفتند: «اين همه شادى مغرورانه مكن كه خداوند، شادى كنندگان مغرور را دوست نمى دارد و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را جستجو كن و بهره ات را از دنيا فراموش منما (كه اين امانت، بيش از چند روزى دست تو نخواهد بود) و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده، تو نيز به بندگان او نيكى كن و ثروت عظيم خود را وسيله فساد در زمين قرار مده كه خدا مفسدان را دوست ندارد;...اِذقَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاتَفْرَحْ اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ الْفَرِحينَ * وَابْتَغِ في مَا آتَاكَ اللّهُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لاتَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيَا وَ اَحْسِن كَمَا اَحْسَنَ اللّهُ اِليكَ وَ لاتَبْغِ الفَسادَ في الاَرضِ اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ المُفْسِدينَ».(2)

اين دستورات پنجگانه و اندرزهاى ناصحانه و مشفقانه، نه تنها در دل سياه «قارون» اثر نكرد، بلكه بر طغيان او افزود تا آنجا كه به صراحت، توحيد افعالى خداوند را انكار كرد و گفت: «اين ثروتهاى عظيم، نتيجه لياقت و آگاهى و كاردانى خودم مى باشد».

قرآن مجيد در آيات ديگر همين سوره، به يكى ديگر از رذايل اخلاقى «قارون» كه تقريباً به صورت يك جنون عمومى در همه ثروتمندان مغرور و از خدا بى خبر درآمده است، مى پردازد و مى گويد:«او در مقابل چشم قوم خود (در برابر ديدگان محرومان و بينوايان) به نمايش ثروت پرداخت و تمام توان خود را در اين نمايش جنون آميز غير انسانى به كار گرفت. اسبهاى گران قيمت، با زين هاى طلايى و كنيزان زيبا و غرق در انواع زينت آلات و جواهرات و ساير اموال و دارايى اش را كه بسيار فريبنده بود به نمايش گذاشت و به جاى اين كه به اندرز ناصحانه آگاهان قومش گوش دهد و مرهمى بر جراحتهاى قلب بينوايان بگذارد; بلكه با عناد و مخالفت با آگاهان قومش نمك بر زخم


1- قصص، 76.

2- قصص، 76 تا77.

[373]

قلب فقرا مى پاشيد و با نمايش ثروتش همه را در حيرت فرو مى برد.

هنگامى كه طغيان او فزونى گرفت، خداوند بيش از آن، به او مهلت نداد و با ايجاد زلزله اى ـ تنها در محل كاخ قارون ـ او را به همراه تمام ثروتش دركام زمين فرو برد و با حركت ديگر شكاف را بست و بدين سان سرنوشت او درس عبرتى براى همه انسان ها در طول تاريخ گشت.

ريشه اصلى بدبختى «قارون» همان «بخل» او بود. بخلى كه سرچشمه انكار عملى او نسبت به نبوت حضرت موسى (عليه السلام) و توحيد پروردگار شد و به دنبال آن به فكر متهم ساختن پيامبر بزرگ خدا حضرت موسى (عليه السلام)، به عمل منافى عفت با يك زن بدكار افتاد كه خداوند به زودى او را رسوا كرد. او مى پنداشت كه با داشتن اين مال و ثروت عظيم، هيچ كس را قدرت رساندن آسيب به او نيست; به همين دليل از هيچ گونه ظلم و ستمى بر قوم بنى اسرائيل دريغ نداشت تا اين كه سرانجام به كيفر زشت كاريهاى خود رسيد.

* * *

در بخش دوّم از آيات، به داستان عبرت انگيز ديگرى از گروه بخيلان و سرنوشت سياه آنها اشاره مى كند. گروهى كه قرآن مجيد از آنها، به اصحاب الجنّة (صاحبان باغ) ياد كرده، به نظر بعضى از مفسّران، گروهى از بنى اسرائيل بودند كه در «يمن» در نزديكى «صنعا» زندگى مى كردند. بعضى از محققان، وجود كلمه «حرد» را در ادامه اين آيات كه به معنى «منع» مى باشد و از واژه هاى متداول «يمن» است، اشاره به اين معنى مى دانند كه آنها اهل يمن بودند.

آنها ده نفر بودند كه باغ بزرگى را از پدر به ارث برده بودند، پدرشان مرد نيكوكار و سخاوتمندى بود و هنگامى كه ميوه ها و ثمره هاى باغ نمايان مى گشت، در باغ را بر روى مستمندان مى گشود تا آنها بهره كافى ببرند كه اين امر مايه بركت و وسعت اموال پدر گشته بود.

ولى فرزندان بخيل و ناخلف، به گمان اين كه بخش زيادى از اين درآمد به جيب فقرا و نيازمندان مى ريزد و دليلى هم ندارد كه اموال خودشان را اين گونه ببخشند; تصميم

[374]

گرفتند اجازه ندهند حتى يك فقير هم وارد باغ آنها شود. به همين خاطر تصميم گرفتند كه يك روز صبح، بى سر و صدا با جمعى كارگر زبده به باغ بروند و پيش از آن كه فقرا بيدار شده و با خبر گردند، تمام محصول را چيده و منتقل نمايند.

«برسوئى» در «روح البيان» مى گويد: «اين ماجرا مربوط به زمان كمى بعد از حضرت مسيح (عليه السلام) است. آنها پدرى داشتند بسيار سخاوتمند كه از آن باغ به اندازه نياز سال خود بر مى داشت و بقيه را به نيازمندان مى داد و به اين ترتيب، مقدار قابل ملاحظه اى نصيب فقرا مى شد كه روزهاى زيادى از آن براى معيشت خود بهره مى گرفتند; ولى هنگامى كه پدر از دنيا رفت، فرزندان گفتند: اگر ما كار پدرمان را ادامه دهيم، زندگى بر ما مشكل مى شود; در حالى كه ما عيالمنديم و در ميان خود سوگند ياد كردند كه در آغاز صبح، هنگامى كه هنوز تاريكى به طور كامل از بين نرفته، ميوه ها را بچينند; حتى براى اين سخن خود، ان شاءاللّه هم نگفتند».(1)

خداوند نيز مجازات سخت و دردناكى براى آنها قرار داد; «هنگام شب، در آن موقع كه همه آنها در خواب بودند، عذابى فراگير از ناحيه پروردگارت بر تمام باغ فرود آمد; فَطَافَ عَلَيهَا طَائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نَائِمُونَ».(2)

آرى! آتشى سوزان و صاعقه اى مرگبار، چنان بر آن باغ فرود آمد كه «آن باغ خرم و سر سبز به صورت خاكستر سياه درآمد; فَاَصْبَحَتْ كَالصَّريمِ».(3)

احتمال ديگر نيز وجود دارد كه «صريم» به معنى درخت بدون ميوه باشد; يعنى، «صاعقه» فقط تمام ميوه ها را از بين برد و تنها چوبى از درختان باقى ماند. و صبح روز بعد، هنگامى كه خوشحال و راضى از نقشه خودشان به باغ آمدند; به محض ورود به باغ و ديدن آن منظره وحشتناك، فرياد كشيدند و گفتند: «ما راه را گم كرده ايم، ما همه چيز را از دست داديم، بلكه ما محروميم; فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا اِنَّا لَضَالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ».(4)

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation