بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     201 - اخلاق در قرآن
     202 - اخلاق در قرآن
     203 - اخلاق در قرآن
     204 - اخلاق در قرآن
     205 - اخلاق در قرآن
     206 - اخلاق در قرآن
     207 - اخلاق در قرآن
     208 - اخلاق در قرآن
     209 - اخلاق در قرآن
     210 - اخلاق در قرآن
     211 - اخلاق در قرآن
     212 - اخلاق در قرآن
     213 - اخلاق در قرآن
     214 - اخلاق در قرآن
     215 - اخلاق در قرآن
     216 - اخلاق در قرآن
     217 - اخلاق در قرآن
     218 - اخلاق در قرآن
     219 - اخلاق در قرآن
     220 - اخلاق در قرآن
     221 - اخلاق در قرآن
     222 - اخلاق در قرآن
     223 - اخلاق در قرآن
     224 - اخلاق در قرآن
     225 - اخلاق در قرآن
     226 - اخلاق در قرآن
     227 - اخلاق در قرآن
     228 - اخلاق در قرآن
     229 - اخلاق در قرآن
     230 - اخلاق در قرآن
     231 - اخلاق در قرآن
     232 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

سپس فرمود: «فَاِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ لَمْ يَعْمَلْ لاَِحَد سِوَى اللهِ وَ لَمْ يَرْجَ وَ لَمْ يَخَفْ سِوَى


1- اخلاق شبّر، صفحه 275 با كمى تلخيص.

[274]

اللهِ، وَ لَمْ يَطْمَعْ فِى اَحَد سِوَى اللهِ، فَهَذَا هُوَ التَّوَكُّلُ; هنگامى كه بنده خدا چنين باشد، جز براى خدا عملى انجام نمى دهد و اميد و ترسى جز به خدا ندارد، و به هيچ كس جز خدا دل نمى بندد، اين است حقيقت توكّل»!(1)

در حديث ديگرى مى خوانيم كه از امام معصوم پرسيدند: توكّل چيست؟ فرمود: «لاَتَخَافُ سِوَاهُ; توكّل اين است كه از غير خدا نترسى».(2)

از اين تعبيرات به خوبى استفاده مى شود كه روح توكّل انقطاع الى الله يعنى بريدن از مخلوق و پيوستن به خالق است، و آن كس كه داراى اين روحيّه نباشد به حقيقت توكّل نايل نشده است.

در عين حال در روايات اسلامى شديداً اين معنى نفى شده است كه مفهوم توكّل، ترك استفاده از اسباب و وسايل عادى باشد. در حديث معروفى مى خوانيم: مرد عربى در حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) شتر خود را رها كرد و گفت: «تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ!» پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «اِعْقِلْهَا وَ تَوَكَّلْ; شتر را پايبند بزن و توكّل بر خدا كن»! (با توكّل زانوى اشتر ببند).(3)

در حديث ديگرى همين معنى به صورت ديگرى آمده است، و آن اينكه مرد عرب از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پرسيد: «آيا شترم را رها كنم و توكّل كنم يا پايبند بزنم و توكّل كنم؟» پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «پايبند بزن و توكّل كن».(4)

روى همين جهت آيات قرآن و تاريخ پيامبر(صلى الله عليه وآله) پر است از تعبيراتى كه نشان مى دهد مؤمنان تا آنجا كه امكان دارد بايد از اسباب عادى استفاده كنند، و اين كار هيچ منافاتى با توكّل ندارد، در يك جا مى فرمايد: «وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّكُمْ...; هر نيرويى را در اختيار داريد براى مقابله آماده كنيد و از اسبهاى ورزيده فراهم سازيد تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد»!(5)


1- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 138، حديث 23.

2- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 143، حديث 42.

3- المحجّة البيضاء، جلد 7، صفحه 426; كنزالعمّال، حديث 5687 و 5689.

4- ميزان الحكمه، جلد 4، صفحه 3661، حديث 22577.

5- انفال، 60.

[275]

قرآن در كيفيّت نماز خوف در ميدان جنگ مى فرمايد: «...وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ اَسْلِحَتَهُمْ...; (حتّى هنگامى كه گروهى از مؤمنان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و گروهى در ميدان مشغول نبرد) نمازگزاران بايد وسايل دفاعى و سلاحهاى خود را به هنگام نماز زمين نگذارند».(1)

به اين ترتيب حتّى در حال نماز بايد مراقب استفاده از اسباب عادى بود، چه رسد به حالات ديگر، بنابراين اين گونه كارها هرگز با روح توكّل منافات ندارد.

شخص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه مى خواست از مكّه به مدينه هجرت كند هرگز آشكارا و بدون نقشه و برنامه، با گفتن «تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ» حركت نكرد، بلكه براى اغفال دشمن از يك سو دستور داد على(عليه السلام) در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوى ديگر شبانه به طور مخفى از مكّه بيرون آمد و از سوى سوّم به جاى اينكه به طرف شمال يعنى به طرف مدينه حركت كند موقّتاً به سوى جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزى پنهان گشت و هنگامى كه دشمن مأيوس شد مكّه را دور زد و به طرف مدينه حركت فرمود، در حالى كه مرتّباً از بيراهه مى رفت، شبها حركت مى نمود و روزها مخفى بود تا به دروازه مدينه رسيد.

بنابراين روح توكّل كه تمام وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) را پر كرده بود مانع از اين نشد كه از اسباب ظاهرى لحظه اى غفلت كند.

اصولا مشيّت خداوند بر اين قرار گرفته كه در اين جهان مردم براى رسيدن به مقصود از اسباب و وسايل موجود كمك بگيرند، همان گونه كه در حديث معروف از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «اَبَى اللهَ اَنْ يَجْرِىَ الاَْشْيَاءَ اِلاّ بِاَسْبَاب فَجَعَلَ لِكُلِّ شَىْء سَبَباً; اراده خداوند بر اين قرار گرفته كه همه چيز مطابق اسباب جريان يابد، به همين جهت براى هر چيزى سببى قرار داده است».(2)

بنابراين بى اعتنايى به عالم اسباب نه تنها توكّل نيست بلكه به معنى بى اعتنايى به سنّت هاى الهى است، و اين با روح توكّل سازگار نيست.


1- نساء، 102.

2- اصول كافى، جلد 1، صفحه 183، حديث 7.

[276]

اين سخن را با حديثى مربوط به عصر حضرت موسى(عليه السلام) پايان مى دهيم، در حديث آمده است كه حضرت موسى(عليه السلام) بيمار شده بود، بنى اسرائيل به عيادت او رفتند و بيمارى او را تشخيص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده كنى بهبودى خواهى يافت، موسى(عليه السلام) گفت: من از هيچ دارويى بهره نمى گيرم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد! ولى بيماريش طولانى شد. باز به او گفتند: داروى اين بيمارى، معروف و مجرّب است و ما با آن مداوا مى كنيم و بهبودى مى يابيم، باز موسى(عليه السلام) گفت: من از دارو استفاده نمى كنم! ولى بيماريش ادامه يافت، سرانجام خداوند به او وحى فرستاد: «وَ عِزَّتِى وَ جَلاَلِى لاَاَبْرَأْتُكَ حَتَّى تَتَدَاوَى بِمَا ذَكَرُوهُ لَكَ; به عزّت و جلالم سوگند كه بهبودى به تو نمى دهم مگر اينكه از دارويى كه به تو گفته اند استفاده كنى!» موسى(عليه السلام) دستور داد آن دارو را براى او بياورند و از آن استفاده كرد و بهبودى يافت، در اين هنگام در دل موسى(عليه السلام)وسوسه اى پيدا شد(شايد وسوسه اش اين بود كه چرا خداوند تنها با توكّل مرا رهايى نبخشيد) دراين هنگام خداوند به او وحى فرستاد: «اَرَدْتَ اَنْ تَبْطُلَ حِكْمَتِى بِتَوَكُّلِكَ عَلَىَّ، فَمَنْ اَوْدَعَ الْعَقَاقِيرَ مَنَافِعَ الاَْشْيَاءَ غَيْرِى; تو مى خواهى با توكّل خود حكمت و سنّت مرا باطل كنى؟! مگر منافع داروها را كسى جز من در آنها قرار داده است»؟!(1)

اين حديث به روشنى حقيقت توكّل را بازگو مى كند.

و اگر مى بينيم ابراهيم خليل(عليه السلام) در برابر فرشتگان آسمان در آن لحظات سخت آتش نمرودى اظهار بى نيازى مى كند و دست به دامن آنها نمى شود با مسئله بهره گيرى از عالم اسباب كه در داستان حضرت موسى(عليه السلام) آمده است منافات ندارد، زيرا در داستان ابراهيم(عليه السلام)مسئله توسّل به اسباب عادى مطرح نبود بلكه نوعى استمداد از اسباب ماوراى طبيعى بود و ابراهيم(عليه السلام) راضى نشد كه در اين مرحله از غير خدا چيزى بخواهد(دقّت كنيد).

* * *

 


1- المحجّة البيضاء، جلد 7، صفحه 432.

[277]

2ـ آثار و پيامدهاى توكّل

از آنجا كه متوكّلان كار خود را به خدا واگذار مى كنند، همان خداوندى كه قادر بر همه چيز و آگاه از همه چيز است، خداوندى كه همه مشكلات براى او سهل و آسان است، نخستين اثر مثبتى كه در آنها به وجود مى آيد مسئله اعتماد به نفس و ايستادگى و مقاومت در برابر مشكلات است.

اگر كسى خود را در ميدانى در برابر دشمن تنها ببيند هر قدر نيرومند و قوى باشد به زودى روحيّه خود و اعتماد به نفس را از دست مى دهد، ولى اگر احساس كند لشكر نيرومندى پشت سر اوست احساس توانايى و قدرت مى كند، هر چند خودش ضعيف باشد.

در احاديث اسلامى نيز به اين معنى اشاره شده است، در حديث حرز مانندى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «كَيْفَ اَخَافُ وَ اَنْتَ اَمَلِى وَ كَيْفَ اُضَامُ وَ اَنْتَ مُتَّكَلِى; چگونه بترسم در حالى كه تو اميد منى، و چگونه مقهور شوم در حالى كه تو تكيه گاه من مى باشى»!(1)

در حديث ديگرى از امام باقر(عليه السلام) آمده است: «مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللهِ لاَيُغْلَبُ، وَ مَنْ اِعْتَصَمَ بِاللهِ لاَيُهْزَمُ; كسى كه بر خدا توكّل كند مغلوب نمى شود، و كسى كه به دامن لطفش چنگ زند شكست نمى خورد»!(2)

آرى كسى كه بر خدا توكّل نمايد احساس غنا و بى نيازى و عزّت مى كند همان گونه كه در احاديث گذشته از امام صادق(عليه السلام) خوانديم: «اِنَّ الْغِنَى وَ الْعِزَّ يَجُولاَنِ فَاِذَا ظَفَرَا بِمَوْضِعِ التَّوَكُّلِ اَوْطَنَا; غنا و عزّت پيوسته در حركتند، هنگامى كه به محلّ توكّل برسند آنجا را وطن خويش قرار مى دهند»!(3)

افزون بر اينها توكّل، بسيارى از صفات زشت و رذيله را مانند حرص، حسد، دنياپرستى، بخل و تنگ نظرى را از انسان دور مى سازد، چرا كه وقتى تكيه گاه انسان


1- بحارالانوار، جلد 91، صفحه 229.

2- ميزان الحكمه، جلد 4، صفحه 3659، حديث 22547.

3- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 126.

[278]

خداوند قادر على الاطلاق باشد جايى براى اين اوصاف رذيله وجود ندارد.

هنگامى كه انسان آيه شريفه وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ(1) را زمزمه مى كند، خود را سرشار از موفّقيّت و بى نيازى و امكانات مى بيند، و همان گونه كه در بعضى از ادعيه آمده است: «اَللَّهُمَّ اَغْنِنِى بِالْيَقِينِ وَ اكْفِنِى بِالتَّوَكُّلِ عَلَيْكَ; خداوندا! مرا با يقين(به ذات پاكت) بى نياز كن، و با توكّل بر خودت همه چيز مرا كفايت فرما»!(2)

از سوى چهارم توكّل بر خداوند نور اميد بر دل مى پاشد و به خاطر آن توان و استعداد انسان شكوفا مى گردد، خستگى راه بر او چيره نمى شود، و در همه حال احساس آرامش مى كند، لذا اميرمؤمنان على(عليه السلام) در سخن كوتاه و پرمعنايى مى فرمايد: «لَيْسَ لِمُتَوَكِّل عَنَاءُ; كسى كه توكّل بر خدا دارد رنج و خستگى ندارد»!(3)

از سوى پنجم توكّل بر خدا، هوش و قدرت تفكّر را مى افزايد و روشن بينى خاصّى به انسان مى دهد، زيرا قطع نظر از بركات معنوى اين فضيلت اخلاقى، توكّل، سبب مى شود كه انسان در برابر مشكلات دستپاچه و وحشت زده نشود و قدرت بر تصميم گيرى را حفظ كند و نزديك ترين راه درمان و حلّ مشكل را بيابد.

از اين رو در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللهِ اَضَائَتْ لَهُ الشُّبُهَاتِ وَ كَفَى الْمَؤُونَاتِ وَ اَمِنَ التَّبِعَاتِ; كسى كه بر خدا توكّل كند تاريكى شبهات براى او روشن مى شود، و اسباب پيروزى او فراهم مى گردد و از مشكلات رهايى مى يابد»!(4)

* * *

 

3ـ اسباب توكّل

توكّل مانند ساير فضايل اخلاقى، اسباب و سرچشمه هاى متعدّدى دارد ولى مى توان گفت: عمده ترين اسباب توكّل ايمان و يقين به ذات پاك خدا و صفات جمال و جلال اوست.


1- طلاق، 3.

2- بحارالانوار، جلد 87، صفحه 14.

3- شرح غررالحكم، جلد 5، صفحه 72، حديث 7451.

4- شرح غررالحكم، جلد 5، صفحه 414، حديث 8985.

[279]

هنگامى كه انسان به علم اليقين از قدرت و علم خدا با خبر باشد، و در پهنه هستى همه چيز و همه كس را ريزه خوار خوان نعمت او بداند و به مفهوم «لاَمُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ اِلاَّ الله» آشنا باشد، روح و جان و دل خويش را در گرو اين امر بداند، و جهان را صحنه الطاف بيكران الهى ببيند، به يقين به او توكّل مى كند، خويش را به او مى سپارد، در كاستى ها و مشكلات به دامان لطف او چنگ مى زند، و پيروزى نهايى را(پس از به كارگيرى تلاشهاى خود) از خدا مى خواهد.

و به تعبير ديگر توكّل ميوه شجره «توحيد افعالى» است، همان شجره مباركه اى كه ريشه آن ثابت و شاخه هايش بر فراز آسمانهاست و هر زمان ميوه هاى تازه اى بر شاخسار آن ظاهر مى شود كه از مهمترين آنها ميوه توكّل است!

در آيات قرآن و احاديث اسلامى نيز مكرّر به اين جمله اشاره شده از جمله: در هفت آيه از قرآن مجيد، جمله وَ عَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ آمده است يعنى افراد با ايمان تنها بر خدا بايد تكيه كنند، اين تعبير مكرّر به خوبى رابطه ميان ايمان و توكّل را آشكار مى سازد.

امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز مى فرمايد: «اَلتَّوَكُّلُ مِنْ قُوَّةِ الْيَقِينِ; توكّل زاييده قوّت و يقين است»!(1)

و در تعبير ديگرى مى فرمايد: «اَقْوَى النَّاسُ ايِمَاناً اَكْثَرُهُمْ تَوَكُّلا عَلَى اللهِ سُبْحَانَهُ; آن كس كه ايمانش قوى تر است توكّلش بر خداوند سبحان بيشتر خواهد بود»!(2)

و در حديثى از «اَصْبَغِ بْنِ نباته» از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه در سجده چنين مى فرمود: «وَ اَتَوَكَّلُ عَلَيْكَ تَوَكُّلَ مَنْ يَعْلَمُ اَنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدِير; بر تو توكّل مى كنم توكّل كسى كه مى داند تو بر هر چيز توانا هستى».(3)

اين نكته قابل توجّه است كه معمولا افراد ترسو و جبان اهل توكّل نيستند چرا كه توكّل، ظلمت ترس و جبن را از روح و جان انسان برطرف مى سازد.


1- غررالحكم، حديث 699.

2- همان مدرك، حديث 3150.

3- بحارالانوار، جلد 83، صفحه 227.

[280]

اگر اين مسئله را هم بشكافيم باز به همان مسئله يقين و ايمان قوى مى رسيم، زيرا هر قدر ايمان قوى تر شود، ترس و جبن از انسان دورتر مى گردد.

اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه مطالعه پيامدهاى توكّل و آثار مثبت آن و بررسى حالات متوكّلان على الله و تاريخچه زندگى آنان، روح توكّل را در انسان قوى تر و اين شجره طيّبه را در وجود او بارورتر مى سازد.

* * *

 

4ـ درجات توكّل

از آنچه در بحث قبل آمد به خوبى روشن مى شود كه چرا بعضى توكّل قوى تر دارند و چرا بعضى مرتبه ضعيف ترى از توكّل را دارا هستند، هنگامى كه پذيرفتيم توكّل زاييده ايمان است، هر قدر ايمان به خدا و صفات پروردگار قوى تر گردد، به همان نسبت توكّل او بيشتر مى شود، توكّل فوق العاده ابراهيم زاييده ايمان فوق العاده او بود و توكّل عجيب اميرمؤمنان على(عليه السلام) در «ليلة المبيت» (شبى كه به جاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) خوابيد تا حضرتش مخفيانه از مكّه به مدينه مهاجرت كند) نيز زاييده ايمان آن حضرت بود، مؤمنانى را نيز مى بينيم كه در مراحل متوسّط يا پايين ايمانند و به همان نسبت بر خدا تكيه دارند.

كسى از امام علىّ بن موسى الرضا(عليه السلام) پرسيد: آيه «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» مفهومش چيست؟ امام فرمود: «لِلتَّوَكُّلِ دَرَجَاتٌ; توكّل درجاتى دارد» سپس افزود: «مِنْهَا اَنْ تَثِقَ بِهِ فِى اَمْرِكَ كُلِّهِ فِى مَا فَعَلَ بِكَ فَمَا فَعَلَ بِكَ كُنْتَ رَاضِياً وَ تَعْلَمَ اَنَّهُ لَمْ يَأْلُكَ خَيْراً وَ نَظَراً، وَ تَعْلَمَ اَنَّ الْحُكْمَ فِى ذَلِكَ لَهُ، فَتَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ بِتَفْويِضِ ذَلِكَ اِلِيْهِ; يكى از آنها اين است كه در تمام امورت، آنچه را در مورد تو انجام مى دهد به او اعتماد كنى و راضى باشى، و بدانى خداوند در خير و نظارت بر امور تو فروگذار نمى كند، و نيز بدانى كه حاكميّت در همه اينها از آن اوست، و كار خود را به او واگذارى و بر او توكّل كنى»(1) (البتّه آنچه در اين روايت آمده بالاترين درجه توكّل بر خداست و درجات ديگر با مقايسه با آن روشن مى شود).


1- بحارالانوار، جلد 75، صفحه 336.

[281]

بعضى از بزرگان علم اخلاق براى توكّل سه درجه بيان كرده اند:

نخست اينكه اعتماد و اطمينان انسان نسبت به خداوند مانند كسى باشد كه وكيل لايق و دلسوزى دارد كار خود را به او وامى گذارد(بى آنكه اصالت و استقلال خود را فراموش كرده باشد) و اين ضعيف ترين درجات توكّل است!

دوّم اينكه حال او در وابستگى به لطف پروردگار مانند حال كودك نسبت به مادر باشد، او در ابتداى طفوليّت كسى جز مادر را نمى شناسد، و به غير او اعتماد ندارد، و چون او را ببيند، به دامن وى مى آويزد، و اگر مادر حضور نداشته باشد هر حادثه اى براى او پيش آيد فوراً مادر را صدا مى كند، و به هنگام گريه او را مى طلبد.

بى شك اين درجه اى بالاتر از توكّل است، زيرا در اين حالت انسان غرق عنايات حق است و جز او كسى را نمى بيند و در مشكلات غير او را صدا نمى زند.

مرحله سوّم كه از اين هم بالاتر است اين است كه در برابر خدا هيچ گونه اراده اى از خود نداشته باشد هر چه او بخواهد همان مطلوب اوست، و هر چه او نخواهد مورد بى اعتنايى اوست.

بعضى از دانشمندان توكّل ابراهيم(عليه السلام) را در اين مرحله دانسته اند كه وقتى برفراز منجنيق، آماده براى پرتاب در آتش مى شد، از فرشتگان چيزى نخواست و هنگامى كه از او پرسيدند آيا حاجتى دارى، گفت: دارم ولى نه به شما، و هنگامى كه به او گفته شد حاجتت را از خدا بخواه و نجات خود را از وى طلب كن گفت: «حَسْبِى مِنْ سُؤَالِى عِلْمُهُ بِحَالِى; علم خداوند به حال من، مرا از سؤال كردن بى نياز مى كند...» و اين درجه از توكل در ميان مردم بسيار كم است و از مقام صدّيقين مى باشد و اين مخصوص كسانى است كه در برابر ذات پاك خدا و «اله» مبهوتند و غرق صفات جمال و جلال او هستند.(1)

 

5 ـ راه هاى رسيدن به توكّل

علماى علم اخلاق براى رسيدن به توكل، راه هايى ارائه كرده اند كه هر كدام عامل


1- اقتباس از معراج السّعاده، صفحه 786.

[282]

مؤثرى براى كسب اين فضيلت بزرگ اخلاقى است، از جمله: توجه به «توحيد افعالى» و اعتقاد به اين كه همه چيز در اين عالم مستند به ذات پاك خداست، سرچشمه هستى اوست و كائنات از وجود «ذى جود» او مى باشند، مسبّب الاسباب اوست و تأثير هر عاملى به فرمان او مى باشد، همه موجودات ريزه خوار خوان نعمت او هستند و از فضل و كرم او بهره مى گيرند.

پس از تأمل در اين امور، به حالات گذشته خويش بنگرد و ببيند كه چگونه خداوند عالم، او را به وسيله نور هستى از ظلمت نيستى خارج ساخته و لباس زيباى وجود كه ريشه همه موهبتهاست بر قامت او پوشانيده است. هنگامى كه در رحم مادر، در «ظلمات ثلاث»، دست او از همه جا كوتاه بود، از لطف خداوند بى بهره نبود; بلكه هر چه نياز داشت در اختيارش بود.

پس از گام نهادن در فضاى اين جهان نيز آنچه مايه حيات و بقاى او بود، از شير مادر گرفته تا نوازش ها و محبّت هاى او را برايش فراهم ساخت.

به او آموخت كه چگونه پستان مادر را بمكد و چگونه عواطف او را به نفع خود برانگيزد و او را شبانه روز به خدمت خود وادار كند; در حالى كه مادر، از اين خدمت خسته كننده لذّت ببرد و احساس رضايت كند!

هنگامى كه اين كودك رشد كرده، بزرگ مى شود; نعمت هاى گوناگون الهى نيز از آسمان و زمين بر او فرو مى ريزد و او را غرق الطاف و عنايات مى سازد.

آرى! هرگاه در اين امور بينديشد، در مى يابد كه همه چيز از ناحيه خداست و تنها بايد بر او توكّل كرد و به مضمون آيه شريفه «وَ اِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلا كَاشِفَ لَهُ اِلاّ هُوَ وَ اِن يُرِدْكَ بِخَيَر فَلا رآدَّ لِفَضلِهِ يُصيبُ بِهِ مَن يَشآءُ مِن عِبَادِهِ وَ هُوَ الغَفُورُ الرَّحيمُ(1); هرگاه خداوند (براى آزمايش يا كيفر گناه،) زيانى به تو رساند، هيچ كس جز او، آن را برطرف نمى سازد و اگر اراده خيرى براى تو كند، هيج كس نمى تواند مانع فضل او شود، به هر كس از بندگانش بخواهد (و شايسته بداند، هر خيرى را) مى رساند و او آمرزنده مهربان است».

ايمان به اين واقعيت ها، انسان را به حقيقت «توكّل» نزديك مى سازد و او را در زمره متوكلان حقيقى قرار مى دهد.


1- يونس، 107.

[283]

 

 

 

 

 

 

14 و 13

 

شهوت پرستى و عفاف

 

اشاره

«شهوت» در لغت داراى مفهوم عامى است كه به هرگونه خواهش نفس و ميل و رغبت به لذّات مادى اطلاق مى شود; گاهى علاقه شديد به يك امر مادى را نيز شهوت مى گويند.

مفهوم شهوت، علاوه بر مفهوم عام، در خصوص «شهوت جنسى» نيز به كار رفته است. واژه «شهوت» در قرآن كريم هم به معنى عام كلمه آمده است و هم به معنى خاص آن. در اين بحث، نظر ما بيشتر به معناى خاص آن است، زيرا آثار مخرّب و زيانبار آن بيش از ساير كشش هاى مادى است.

«شهوت» نقطه مقابل «عفت» است. «عفت» نيز داراى مفهوم عام و خاص است. مفهوم عام آن، خويشتن دارى در برابر هر گونه تمايل افراطى نفسانى است و مفهوم خاص آن، خويشتن دارى در برابر تمايلات بى بند و بار جنسى است.

«عفت» يكى از فضايل مهم اخلاقى در رشد و پيشرفت و تكامل جوامع انسانى است; اما شهوت كه مقابل عفت قرار دارد، موجب سقوط فرد و جامعه مى شود.

مطالعات تاريخى نشان مى دهد كه اشخاص يا جوامعى كه بهره كافى از عفّت

[284]

داشته اند، از نيروهاى خداداد خود، بالاترين استفاده را در راه پيشرفت خود و جامعه خويش برده و در سطح بالايى از آرامش و امنيت زيسته اند، اما افراد يا جوامعى كه در «شهوت پرستى» غرق شده اند، نيروهاى خود را از دست داده و در معرض سقوط قرار گرفته اند.

طبق نظر كارشناسان حقوقى، «شهوت جنسى» در ايجاد جرم و جنايت نقش عمده را دارد تا جايى كه گفته شده است: «در هر جنايتى، شهوت جنسى نيز دخيل بوده است». شايد اين تعبير، مبالغه آميز باشد، ولى به يقين منشأ بسيارى از جنايات و انحرافات، طغيان «غريزه جنسى» و شهوت پرستى است. خون هاى بسيارى در اين راه ريخته شده و اموال فراوانى برباد رفته، اسرار مهم كشورها به وسيله زنان جاسوسى كه سرمايه و ترفند كارشان استفاده از زيبايى و آلودگى يشان بوده، افشا شده و آبروى بسيارى از آبرومندان در اين راه ريخته شده است.

طبق بيان آيات و روايات در مى يابيم كه يكى از ابزارهاى مهم شيطان همين «شهوت جنسى» است. در قرآن كريم در موارد مختلف به «عفت» و «شهوت پرستى» اشاره شده است كه ما در ذيل به بررسى آنها مى پردازيم:

1 ـ فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمَ خَلْفٌ اَضَاعُوا الصَّلوَةَ وَ اتَّبِعُوا الشَّهواتِ فَسَوْفَ يَلقَونَ غَيّاً * اِلاّ مَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً   (سوره مريم،آيه59و60)

2 ـ وَاللّهُ يُريدُ أَن يَتُوبَ عَلَيكُم وَ يُريدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَن تَمِيلُوا مَيْلا عَظِيماً   (سوره نساء،آيه 27)

3 ـ وَ لُوطاً اِذ قَالَ لِقَوْمِهِ اِنّكُم لَتَأتُونَ الْفَاحِشِةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِن أحَد مِنَ الْعَالَمينَ* أئِنَّكُم لَتَأتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبيلَ وَ تَأتُونَ فِى نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوابَ قَوْمِهِ اِلاّ أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللّهِ اِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ   (سوره عنكبوت،آيه28و29)

4 ـ وَ لَمَّا جَاءَت رُسُلُنَا لُوطاً سىءَ بِهِمْ وَ ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هَذَا يَومٌ عَصِيبٌ * وَ جآءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ اِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعمَلُونَ السَّيِّئاتِ قَالَ يَا قَومِ هَؤُلاءِ بَنَاتِى هُنَّ

[285]

أَطْهَرُلَكُم فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لاتُخزُونِ فِى ضَيْفِى أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَشيدٌ * قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِى بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ اِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ * قَالَ لَو أَنَّ لِى بِكُمْ قُوَّةً أَو ءَاوِى اِلىَ رُكن شَديد * قَالُوا يَا لُوطُ اِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا اِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْع مِنَ الَّيلِ وَ لايَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ اِلاّ امرَأَتَكَ اِنَّهُ مُصِيبُهَا مَآ أصَابَهُم اِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيسَ الصُّبحُ بِقَرِيب * فَلَمّا جآءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِن سِجِّيل مَنْضُود * مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ وَ مَا هِىَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيد    (سوره هود،آيات 77 تا 83)

5 ـ كَذِّبَتْ قَومُ لُوطِ بِالنُّذُرِ * اِنَّا أرْسَلْنَا عَلَيهِمْ حَاصِباً اِلاّ ءَالَ لُوط نَجَّينَا هُمْ بِسَحَر   (سوره قمر،آيه33و34)

6 ـ وَ لُوطاً اِذْقَالَ لِقَومِهِ أَتَأتُونَ الفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِن أَحَد مِنَ العَالَمِينَ * اِنَّكُم لَتَأتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَآءِ بَلْ أَنْتُم قَومٌ مُسْرِفُونَ * وَ مَا كَانَ جَوابَ قَومِهِ اِلاّ اَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُم مِن قَرْيَتِكُم اِنَّهُم اُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ * فَأَنْجَيْنَاهُ وَ أَهْلَهُ اِلاّ امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الغَابِرينَ ـ وَ أَمْطَرْنَا عَلَيهِم مَطَراً فَانْظُر كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ المُجْرِمينَ   (سوره اعراف،آيات80تا84)

 

ترجمه

1 ـ اما پس از آنان، فرزندان ناشايسته اى روى كار آمدند كه نماز را تباه كردند و از شهوات پيروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد!

مگر آنان كه توبه كنند و ايمان بياورند و كار شايسته انجام دهند; چنين كسانى داخل بهشت مى شوند و كمترين ستمى به آنان نخواهد شد.

2 ـ خدا مى خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نمايد)، اما آنها كه پيرو شهواتند، مى خواهند شما به كلى منحرف شويد.

3 ـ و لوط را فرستاديم، هنگامى كه به قوم خود گفت: «شما عمل بسيار زشتى انجام مى دهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است».

آيا شما به سراغ مردان مى رويد و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مى كنيد و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى دهيد؟! اما پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: «اگر راست مى گويى، عذاب الهى را براى ما بياور!»

[286]

4 ـ و هنگامى كه رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد و قلبش پريشان گشت و گفت: «امروز روز سختى است!» (زيرا آنها را نشناخت و ترسيد، قوم تبهكار مزاحم آنها شوند).

قوم او (به قصد مزاحمت ميهمانان) به سرعت سراغ او آمدند ـ و قبلا كارهاى بد انجام مى دادند ـ گفت:«اى قوم من! اين ها دختران منند، براى شما پاكيزه ترند (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!)، از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد. آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!»

گفتند: «تو مى دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم و خوب مى دانى ما چه مى خواهيم!»

گفت: «(افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم، يا تكيه گاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود! (آن گاه مى دانستم با شما زشت سيرتان ددمنش چه كنم!)»

(فرشتگان عذاب)گفتند:«اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توييم; آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانواده ات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شما پشت سرش را نگاه نكند، مگر همسرت كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مى شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟!

و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ (گِلهاى متحجّر) متراكم بر روى هم، بر آنها نازل نموديم.

(سنگ هايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از (ساير) ستمگران دور نيست!

5 ـ قوم لوط انذارها (و هشدارهاى پى در پى پيامبرشان) را تكذيب كردند.ما بر آنها تند بادى كه ريگ ها را به حركت در مى آورد فرستاديم (و همه را هلاك كرديم)، جز خاندان لوط را كه سحرگاهان نجاتشان داديم!

6 ـ (و به خاطر آوريد) لوط را، هنگامى كه به قوم خود گفت: «آيا عمل بسيار زشتى را انجام مى دهيد كه هيچ يك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است؟!»

آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد، نه زنان؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى) هستيد.

[287]

ولى پاسخ قومش چيزى جز اين نبود كه گفتند: «اين ها را از شهرتان بيرون كنيد كه اين ها مردمى هستند كه پاكدامنى را مى طلبند (و با ما هم صدا نيستند!)».

(چون كار به اين جا رسيد) ما او و خاندانش را رهايى بخشيديم، جز همسرش كه از بازماندگان (در شهر) بود.

و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاديم (كه آنها را در هم كوبيد و نابود ساخت.) پس بنگر كه سرانجام كار مجرمان چه شد!

* * *

 

تفسير و جمع بندى

بلاى شهوت پرستى در طول تاريخ

در نخستين آيه، بعد از ذكر نام گروهى از پيامبران الهى و صفات برجسته و والاى آن بزرگواران، مى فرمايد: «ولى بعد از آنها، فرزندان ناشايسته اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند و از شهوات پيروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد; فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِم خَلْفٌ أضَاعُوا الصَّلَوةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَونَ غَيّاً».(1)

و بلافاصله بعد از آن ـ به عنوان يك استثنا ـ مى فرمايد: «مگر آنها كه توبه كردند و ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، چنين كسانى داخل بهشت مى شوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد; اِلاّ مَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيئاً».(2)

شايان توجه اين كه بعد از مسئله ضايع كردن نماز، سخن از پيروى «شهوات» و به دنبال آن، گمراهى به ميان آمده است. اين تعبير حساب شده از يك سو اشاره به آن است كه نماز، عامل مهمى براى شكستن «شهوات» و خود كامگى ها و هواپرستى هاست; همان طور كه در آيه 45 سوره عنكبوت آمده: «...اِنّ الصَّلَوةَ تَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْكَرِ» و از سوى ديگر نشان مى دهد كه سرانجام «شهوت پرستى»، گمراهى و ضلالت

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation