بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     201 - اخلاق در قرآن
     202 - اخلاق در قرآن
     203 - اخلاق در قرآن
     204 - اخلاق در قرآن
     205 - اخلاق در قرآن
     206 - اخلاق در قرآن
     207 - اخلاق در قرآن
     208 - اخلاق در قرآن
     209 - اخلاق در قرآن
     210 - اخلاق در قرآن
     211 - اخلاق در قرآن
     212 - اخلاق در قرآن
     213 - اخلاق در قرآن
     214 - اخلاق در قرآن
     215 - اخلاق در قرآن
     216 - اخلاق در قرآن
     217 - اخلاق در قرآن
     218 - اخلاق در قرآن
     219 - اخلاق در قرآن
     220 - اخلاق در قرآن
     221 - اخلاق در قرآن
     222 - اخلاق در قرآن
     223 - اخلاق در قرآن
     224 - اخلاق در قرآن
     225 - اخلاق در قرآن
     226 - اخلاق در قرآن
     227 - اخلاق در قرآن
     228 - اخلاق در قرآن
     229 - اخلاق در قرآن
     230 - اخلاق در قرآن
     231 - اخلاق در قرآن
     232 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 


1- مريم، 59.

2- مريم، 60.

[288]

است، همان گونه كه در آيه 10 سوره روم آمده است: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَائُوا السُّوأَى أن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللّهِ وَ كَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ; سپس سرانجام كار كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به اين جا رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند!»

آرى! آنها گمراه مى شوند و به كيفر گمراهى خود; يعنى، آتش قهر و غضب الهى گرفتار خواهند شد.

روشن است كه «شهوات» در اين جا مفهوم وسيعى دارد و منحصر به «شهوت جنسى»نيست، بلكه هر گونه تمايل افراطى نفسانى و هواپرستى را شامل مى شود. البته كسانى كه توبه كنند و ايمان خود را كه به خاطر گناه ضربه ديده است تجديد نموده و به سراغ اعمال صالح بروند، اهل بهشت خواهند بود و آثار تضييع نماز و پيروى شهوات از وجودشان برچيده خواهد شد.

* * *

در دوّمين آيه، ضمن بيان مقابله آشكار ميان «بازگشت به سوى خدا» و «پيروى از شهوات»، و اشاره به اين كه اين دو موضوع در دو جهت مخالف، حركت مى كنند، مى فرمايد:«خدا مى خواهد توبه شما را بپذيرد و شما را ببخشد و از آلودگى پاك سازد; اما آنها كه پيرو شهواتند، مى خواهند شما به كلّى (از راه حق) منحرف شويد; وَ اللّهُ يُريدُ أن يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُريدُ الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ اَن تَمِيلُوا مَيْلا عَظِيماً».(1)

آرى! آنها كه غرق گناه و شهوتند، مى خواهند ديگران را نيز هم رنگ خود سازند و از سر تا پا آلوده گناه كنند; در حالى كه خداوند مى خواهد مردم با ترك شهوات به سوى او بازگردند و غرق معرفت و نور و صفاى تقوا و قرين سعادت و خوشبختى شوند.

به گفته مفسّران بزرگ، منظور از «ميل عظيم»، هتك حدود الهى و آلوده شدن به انواع گناهان است. بعضى نيز آن را به معنى ازدواج با محارم و مانند آن ـ كه در آيات قبل، از آن نهى شده است ـ تفسير كرده اند كه در واقع يكى از مصاديق مفهوم بالاست.

لازم به يادآورى است كه پيروى از شهوات در اين آيه، ممكن است داراى همان


1- نساء، 27.

[289]

مفهوم عام باشد و نيز ممكن است اشاره به «شهوت جنسى» باشد; زيرا اين آيه بعد از آياتى قرار گرفته كه حرمت ازدواج با محارم و زنان شوهردار و كنيزان (آلوده به اعمال منافى عفّت) را بيان كرده است. به هر حال اين آيه، گواه روشنى است به اين كه راه «شهوت پرستى» از راه «خداپرستى» جدا بوده و اين دو در مقابل هم قرار دارند.

آيات سوّم، چهارم، پنجم و ششم، از آيات مورد بحث، ناظر به داستان قوم لوط و «شهوت پرستى» آنهاست; شهوتى آميخته با انحرافات جنسى كه در تمام تاريخ آمده است. هر بخش از اين آيات، نكته خاصى را تعقيب مى كند كه ما به طور اجمال به آنها اشاره مى كنيم:

سوّمين آيه، گفتار حضرت لوط(عليه السلام) را بيان مى كند كه قوم خود را مورد سرزنش شديد قرار داد: «لوط را فرستاديم، در آن هنگام كه به قوم خود گفت: شما كار بسيار شنيعى انجام مى دهيد كه هيچ كس از جهانيان، قبل از شما آن را انجام نداده است; وَ لُوطاً اِذ قَالَ لِقَوْمِهِ اِنَّكُم لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِن أحَد مِنَ العَالَمِينَ».(1)

«فاحشه» واژه اى است كه به هر كار بسيار زشت اطلاق مى شود، هر چند در تعبيرات متعارف بيشتر به «فحشاء جنسى» اطلاق مى گردد. تعبير آيه فوق، نشان مى دهد كه در جامعه بشرى «هم جنس گرايى» از قوم لوط(عليه السلام) شروع شد و تا آن زمان سابقه نداشت.

در ادامه آمده است: «آيا شما به سراغ مردان مى رويد و راه تداوم نسل انسان را قطع مى كنيد و در مجلس خود، اعمال زشت (ديگر نيز) انجام مى دهيد؟!; أَئِنَّكُم لتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَ تَأْتُونَ فِي نَادِيْكُمُ الْمُنكَر...».(2)

در اين تعبير يكى از علت هاى مهم تحريم «هم جنس گرايى» را قطع نسل بشر مى داند; زيرا هنگامى كه اين عمل زشت اخلاقى به شكل فراگير درآيد، خطر انقطاع نسل بشر، جامعه بشرى را تهديد مى كند.

بعضى از مفسّران، جمله «وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ» آيه فوق را، اشاره به راهزنى و دزدى قوم لوط دانسته اند و بعضى اشاره به مزاحمت هاى جنسى مى دانند كه به عمد براى


1- عنكبوت، 28.

2- عنكبوت، 29.

[290]

راهگذران به وجود مى آوردند!

«نادى» از ماده «ندا» به معنى مجلس عمومى يا مجلس تفريح است; زيرا در آن جا افراد يكديگر را «ندا» مى كنند.

گرچه قرآن كريم، در اين جا شرح نداده كه آنها در جلسات تفريحى خود، چه منكرات ديگرى را انجام مى دادند، ولى پيداست كه اعمالى متناسب با همان عمل شنيعشان بوده است. در روايات آمده است، آنها در حضور جمع بدن هاى خود را برهنه مى كردند، فحش هاى ركيك مى دادند و كلمات زشت و بسيار زننده ردّ و بدل مى نمودند و حركات ناشايست ديگرى داشتند كه قلم از ذكر آنها شرم دارد.

آنها چنان، غرق در شهوت بودند كه خدا و همه ارزش هاى اخلاقى و انسانى را به باد مسخره مى گرفتند; به همين دليل، هنگامى كه پيامبرشان حضرت لوط(عليه السلام) از روى تعجب و انكار سؤالى از عمل شنيعشان نمود، «پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى گويى، عذاب الهى را براى ما بياور!;...فَمَا كَانَ جَوابَ قَومِهِ اِلاّ اَنْ قَالُوا اْئْتِنَا بِعَذابِ اللّهِ اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ».(1)

و به اين ترتيب عذاب الهى را نيز به سخريّه گرفتند.

* * *

در چهارمين بخش از اين آيات به گوشه ديگرى از داستان قوم لوط اشاره مى كند: «و آن زمانى است كه فرشتگان الهى (كه مأمور عذاب قوم لوط بودند در چهره جوانان زيبايى) به سراغ حضرت لوط(عليه السلام) آمدند و او (كه آنها را نمى شناخت) از مشاهده آنان سخت ناراحت شد و قلبش پريشان گشت و (پيش خود گفت:) امروز روز سختى است; زيرا ممكن است، اين قوم زشت سيرت، حرمت ميهمان هاى مرا نشناسند و قصد تجاوز به آنان را داشته باشند!; وَ لَمَّا جآءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سىءَ بِهِم وَ ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هَذَا يَومٌ عَصِيبٌ».(2)

(و در اين هنگام، اشرار قوم باخبر شدند «و به سرعت به سراغ او آمدند (و قصد سويى نسبت به ميهمان او داشتند) و پيش از آن نيز اعمال بدى انجام مى دادند( و اين كار; يعنى،


1- عنكبوت، 29.

2- هود، 77.

[291]

تجاوز به ميهمانان از آنها بعيد نبود!; وَ جَاءَهُ قَومُهُ يُهْرَعُونَ اِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ...».(1)

«حضرت لوط (عليه السلام) (بسيار ناراحت شد و با ايثار و فداكارى عجيب و يا به خاطر اتمام حجت) به آنها گفت: اين دختران منند كه براى شما پاكيزه ترند( بياييد با آنها ازدواج كنيد و از اعمال شنيع خود دست برداريد. از خدا بترسيد و مرا در برابر ميهمانانم رسوا نسازيد، آيا يك انسان رشيد (و عاقل و با غيرت) در ميان شما نيست؟; قَالَ يَا قَوم هَؤُلاءِ بَناتي هُنَّ اَطهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لا تُخْزُونِ في ضَيْفي أَلَيْسَ مِنْكُم رَجُلٌ رَشِيدٌ».(2)

ولى آن قوم كثيف و زشت سيرت، نه تنها در برابر اين همه بزرگوارى حضرت لوط(عليه السلام) حيا نكردند، بلكه بى شرمانه پاسخ گفتند:«تو خود مى دانى، ما را به دختران تو حقى نيست (و به جنس زن علاقه اى نداريم!) تو به خوبى مى دانى كه ما چه چيز مى خواهيم!; قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِن حَق وَ اِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ».(3)

هنگامى كه قوم لوط، وقاحت را به آخرين درجه رساندند; حضرت لوط (عليه السلام) فرياد زد و گفت: «اى كاش! قوت و قدرتى داشتم (تا شما خيره سران را مجازات مى كردم) و اى كاش! تكيه گاه محكمى از قوم و عشيره و پيروان نيرومندى در اختيار من بود (تا به كمك آنها) شما منحرفان را سخت كيفر مى دادم; قَالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوءاوِى اِلَى رُكن شَديد»(4)

همان گونه كه در ادامه اين آيات آمده است حضرت لوط(عليه السلام) متوجه شد كه آنها فرستادگان پروردگارند، هيچ كس نمى تواند كمترين آسيبى به آنها برساند. فرشتگان به حضرت لوط(عليه السلام) خبر دادند كه فردا صبح عذاب هولناكى به سراغ اين قوم مى آيد و شهرهاى آنها به كلّى زير و رو مى شود و بارانى از سنگ هاى آسمانى بر آنها فرو مى ريزد; به حضرت لوط(عليه السلام) دستور دادند كه شبانه به اتفاق خانواده اش ـ به استثناى همسرش كه از تقوا بى بهره بود ـ آن شهرها را ترك كنند كه صبحگاهان عذاب الهى فرا مى رسد.


1- هود، 78.

2- هود، 78.

3- هود، 79.

4- هود، 80.

[292]

در پنجمين بخش از آيات، ضمن اشاره به مجازات شديد اين قوم ننگين زشت سيرت مى فرمايد: «قوم لوط، انذارها و هشدارهاى مكرّر (پيامبرشان) را تكذيب كردند. ما بر آنها تند بادى كه ريگ ها را به حركت در مى آورد، فرستاديم (و همه را زير آن مدفون ساختيم)، جز خاندان لوط كه آنها را سحرگاهان نجات داديم، (به استثناى همسرش كه مشمول مجازات قوم گنهكار شد); كَذَّبَتْ قَومُ لُوط بِالنُّذُرِ * اِنَّا اَرْسَلنَا عَلَيْهِمْ حَاصِباً اِلاّ آلَ لُوط نَجَّيْنَاهُم بِسَحَر»(1).

البته اين بخشى از مجازات دردناك آنها بود، زيرا در قرآن آمده است كه: «نخست زلزله اى ـ به امر ما ـ آمد و سرزمين آنها را زير و رو كرد، آن چنان كه قسمت هاى بالا در پايين و قسمت هاى پايين در بالا قرار گرفت; فَلَمَّا جَاءَ اَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا...(2)».

«و بارانى از سنگ بر آنها فرو فرستاديم;...وَ اَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِن سِجّيل مَنْضُود»(3)

اين باران سنگ، ممكن است بخشى از سنگ هاى سرگردان آسمانى بوده كه به فرمان پروردگار الهى بر فراز آسمان شهر آنها ظاهر گشته و بر ويرانه ها و اجساد بى جان آنان باريده است.

احتمال ديگر اين است كه «حاصب» به معناى «طوفان شن» باشد. اين طوفان گاهى تپه هايى را از يك گوشه بيابان برداشته و به آسمان مى برد، سپس در نقطه اى ديگر، مانند بارانى فرو مى ريزاند، به طورى كه گاهى قافله ها، زير انبوهى از شن و ماسه مدفون مى گشت!

حال اين نكته قابل تأمل است كه هر چند، گاهى طوفان هاى شن يا باران هاى سنگ در جهان طبيعت روى مى دهد; ولى خداوند متعال فرمان داده بود كه اين حوادث در آن ساعت مخصوص و معيّن ـ كه فرشتگان حضرت لوط(عليه السلام) را خبر داده بودند ـ واقع گردد.

احتمال ديگرى نيز وجود دارد كه ممكن است، نخست زلزله اى سهمگين، شهرهاى


1- قمر، 34 و 35.

2- هود، 82.

3- همان.

[293]

آنها را زير و رو كرده و سپس بارانى از سنگ هاى آسمانى بر سرشان فرو ريخته و آنگاه طوفانى از شن، آثار آنها را محو و نابود كرده باشد كه اين عذاب هاى سه گانه، بيانگر شدت خشم الهى، نسبت به اين قوم روسياه است.

در ششمين و آخرين بخش از آيات، ضمن اشاره فشرده و مختصر به تمام ماجراى قوم لوط ـ از آغاز تا پايان ـ مى فرمايد: «به خاطر آوريد «لوط» را; هنگامى كه به قوم خود گفت: آيا عمل شنيعى انجام مى دهيد كه هيچ كس از جهانيان پيش از شما آن را انجام نداده بود؟!; وَ لُوطاً اِذْقَالَ لِقَومِهِ أَتَأْتُونَ الفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَد مِنَ العَالِمينَ».(1)

آرى! شما از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد، نه زنان; شما جمعيت تجاوزكارى هستيد، زيرا قوانين و سنت هاى الهى را رها كرده و راه انحراف را پيش گرفته ايد، راهى كه سبب نابودى نسل و شيوع انواع بيمارى ها و مفاسد ديگر اجتماعى مى شود.

گر چه بيمارى وحشتناك «ايدز» يكى از هولناكترين بيمارى هاى عصر ما شناخته شده، ولى بعيد نيست كه اين بيمارى در آن زمان نيز وجود داشته و گروهى از قوم لوط به آن گرفتار شده بودند. به همين علت خداوند حكيم و رحيم، اجساد آنها را زير خروارها سنگ و شن دفن كرد تا اين امر، هم درس عبرتى براى ديگران بوده و هم مايه نعمتى كه همان جلوگيرى از انتشار و سرايت اين بيمارى به ديگران بوده است.

به هر حال، آن قوم آلوده، به قدرى بى شرم بودند كه نه تنها به سخن حضرت لوط(عليه السلام) گوش ندادند، بلكه خواستار اخراج او و خاندانش ـ به جرم پاكى از آلودگى هاى شايع در ميانشان ـ از آبادى ها شدند.قرآن كريم در ادامه اين آيات به آن اشاره دارد:« وَ مَا كَانَ جَوابَ قَومِهِ اِلاّ أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُم مِنْ قَرْيَتِكُم انَّهُم اُناثٌ يَتَطَهَّرُونَ».(2)

خداوند در ادامه اين آيات مى فرمايد:

«ما لوط و خاندانش را ـ به جز همسرش كه از بازماندگان (در شهر) بود، نجات بخشيديم، سپس بارانى (از سنگ) بر آنها فرو فرستاديم(و همه را نابود كرديم و مدفون ساختيم).اكنون


1- اعراف، 80.

2- اعراف، 82.

[294]

بنگر، سرانجام كار مجرمان چگونه بود;فَاَنْجَيْنَاهُ وَ اَهْلَهُ اِلاّ امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الغَابِرينَ ـ وَ اَمْطَرْنَا عَلَيهِم مَطَراً فَانْظُرْ كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ».(1)

آرى! آنها چنان آلوده بودند كه بى گناهى و پاكدامنى را گناه مى دانستند! و پاكان را به جرم پاكى محكوم به تبعيد و راندن از خانه و زندگيشان مى كردند. هر چند قبل از انجام اين كار، به غضب الهى گرفتار و نابود شدند.

بخش مهمى از اين آيات، ضمن بيان عواقب هوسبازى و هواپرستى و شهوترانى ـ به مفهوم عام و خاصش ـ اين عمل ناشايسته و پست اخلاقى را كه سرچشمه گناهان و اثرات مخرب اجتماعى بى شمارى است، سخت نكوهش مى نمايد.

* * *

 

شهوت پرستى در روايات اسلامى

اين مسئله در منابع روايى اسلام، مورد توجه فراوان قرار گرفته است كه بيشتر آنها بيانگر هشدار، درباره پيامدهاى خطرناك آن است. اين احاديث تكان دهنده، هر خواننده اى را تحت تأثير عميق قرار داده و روشن مى سازد كه آلودگى به «شهوت» ـخواه به مفهوم عام و خواه به مفهوم خاص آن ـ از موانع اصلى سعادت و كمال انسان ها و از اسباب مهم گسترش گناه و جنايت در جامعه بشرى است كه در ذيل، به بعضى از آن احاديث اشاره مى شود:

1 ـ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «مَا تَحْتَ ظِلِّ السَّماءِ مِن اِلَه يُعبَدُ مِنْ دُونِ اللّهِ اَعْظَمُ عِنْدَ اللّهِ مِنْ هَوىً مُتَّبِع; در زير آسمان معبودى جز خدا پرستيده نشده است كه در پيشگاه خدا، بدتر از هوا و هوسى باشد كه انسان را به دنبال خود مى كشاند».(2)

به اين ترتيب، روشن مى شود كه «شهوت» و هواى نفس از خطرناكترين عوامل انحراف انسان به سوى زشتى هاست.


1- اعراف، 83 و 84.

2- الدرّالمنثور، جلد 6، صفحه 261 به نقل از ميزان الحكمه، جلد 4، صفحه 3478، شماره 21400

[295]

2 ـ امام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) مى فرمايند: «اَلشَّهَوَاتُ سُمُومٌ قَاتِلاتٌ; شهوت ها، زهرهاى كشنده است» (1) (كه شخصيّت و ايمان و مروّت و اعتبار انسان را نابود مى سازد).

3 ـ در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار(عليه السلام) آمده است: «الشَّهَوَاتُ مَصائِدُ الشَّيْطانِ; شهوات دام هاى شيطان است.»(2) (كه انسان ها را به وسيله آن در هر سن و سال و در هر زمان و مكان صيد مى كند).

4 ـ همان حضرت(عليه السلام) در جاى ديگر مى فرمايند: «اِمْنَعْ نَفْسَكَ مِنَ الشَّهَواتِ تَسْلَمْ مِنَ الآفاتِ; اگر مى خواهيد از آفات در امان باشيد، خويشتن را از تسليم شدن در برابر شهوات بازداريد».(3)

5 ـ در حديث ديگرى نيز از همان پيشواى پرهيزكاران جهان آمده است: «تَرْكُ الشَّهَوَاتِ اَفْضَلُ عِبَادَة وَ اَجْمَلُ عَادَة; ترك شهوت ها، برترين عبادت و زيباترين عادت است».(4)

6 ـ امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «مَنْ مَلَكَ نَفْسَهُ اِذا غَضِبَ وَ اِذا رَغِبَ وَ اِذا رَهِبَ وَ اِذا اِشْتَهى، حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ;كسى كه به هنگام غضب و تمايل و ترس و شهوت، مالك نفس خويش باشد، خداوند جسد او را بر آتش دوزخ حرام مى كند».(5)

7 ـ امير مؤمنان على (عليه السلام) در حديث ديگرى مى فرمايند: «ضَادُّوا الشَّهْوَةَ مُضادَّةَ الضِّدِ ضِدَّهُ وَ حَارِبُوهَا مُحَارِبَةَ الْعَدُوِّ العَدُّوَ; با خواهش هاى نفسانى در تضاد باشيد، همچون تضاد دو ضد با يكديگر و با آن به پيكار برخيزيد (مانند) پيكار دشمن با دشمن».(6)

اين سخن با صراحت، اين حقيقت را بازگو مى كند كه «شهوت پرستى» درست مقابل «سعادت» و خوشبختى انسان قرار گرفته است.

* * *

 


1- غررالحكم، حديث 876

2- غررالحكم، حديث 2121.

3- غررالحكم، حديث 2440

4- همان مدرك، حديث 4527

5- بحار الانوار، جلد 75، صفحه 243.

6- شرح غررالحكم، حديث 5934.

[296]

پيامدهاى شهوت پرستى در كلام اميرمؤمنان على(عليه السلام)

درباره پيامدهاى شهوت پرستى و پيروى از هواى نفس، تعبيرات دقيق، حساب شده و تكان دهنده اى در احاديث اسلامى ديده مى شود كه در اين بحث تنها به كلام پيشواى متقيان حضرت على(عليه السلام) اشاره مى شود:

1 ـ امير مؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايند:«اُهْجُرُوا الشَّهَوَاتِ فَاِنَّهَا تَقودُكُمْ اِلى رُكُوبِ الذُّنُوبِ وَ الْتَهَجُّمِ عَلَى السَّيئاتِ; از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به ارتكاب انواع گناهان و هجوم بر معاصى مى كشاند».(1)

2 ـ اين مسئله گاهى به قدرى شديد مى شود كه به كلّى دين انسان را برباد مى دهد; چنان كه در حديث ديگرى مى فرمايند:«طاعَةُ الشَّهْوَةِ تُفْسِدُ الدِّينَ; فرمانبردارى از شهوات نفسانى، دين انسان را فاسد مى كند».(2)

3 ـ آن حضرت(عليه السلام) در تعبير ديگرى مى فرمايند:« طَاعَةُ الْهَوى تُفْسِدُ الْعَقلَ; هواپرستى عقل انسان را فاسد مى كند».(3)

4 ـ در جاى ديگر مى فرمايند:«اَلْجَاهِلُ عَبْدُ شَهْوَتِهِ; انسان نادان بنده شهوت خويش است» (4); يعنى، انسان جاهل مثل برده خوار و ذليلى است كه در برابر شهوت خويش، هيچ اختيارى از خود ندارد.

5 ـ در تعبير ديگر مى فرمايند: «عَبْدُ الشَّهْوَةِ اسيرٌ لاَ يَنْفَكُّ اَسْرُهُ; برده شهوت چنان اسير است كه هرگز روى آزادى را نخواهد ديد».(5)

6 ـ آن حضرت(عليه السلام)در اين كه سرانجام «شهوت پرستى»، رسوايى است، مى فرمايند:«حَلاوَةُ الشَّهْوَةِ يُنَغِّصُهَا عارُ الْفَضيحَةِ; شيرينى شهوت را ننگ رسوايى از ميان مى برد».(6)

7 ـ در تعبير ديگرى، شهوت پرستى را كليد انواع شرها مى دانند:«سَبَبُ الشَّرِّ غَلَبَةُ


1- غررالحكم، حديث 2505.

2- شرح غررالحكم،حديث 5985.

3- همان مدرك، حديث 5983.

4- غررالحكم، حديث 449.

5- غررالحكم، حديث 6300.

6- غررالحكم، حديث 4885.

[297]

الشَّهْوَةِ(1) سبب شرّ، غلبه شهوت است».

با توجه به اين كه «الشرّ» با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذكر شده است، معناى عموم را مى رساند كه اين امر بيانگر آن است كه «شهوت پرستى»، سرچشمه تمام شرها و بدبختى هاست.

8 ـ در جاى ديگر ضمن اشاره به اين نكته كه غلبه هوا و هوس، سبب بسته شدن راه هاى سعادت بشرى شده و او را در گمراهى نگاه مى دارد، مى فرمايند:«كَيْفَ يَسْتَطيعُ الهُدى مَنْ يَغلِبُهَا الهَوى; چگونه مى تواند انسان به هدايت برسد، در حالى كه هواى نفس بر او غالب گرديده است».(2)

9 ـ آن حضرت در سخن ديگرى، غلبه شهوات را باعث تضعيف شخصيت انسان مى دانند:«مَنْ زَادَت شَهْوَتُهُ قَلَّتْ مُرُوّتُهُ; كسى كه شهوات او فزونى يابد، شخصيت انسانى او كم مى شود».(3)

10 ـ در بيان ديگرى به اين حقيقت اشاره مى كند كه راه بهشت، راه «شهوت پرستان» نيست: «مَن اِشْتَاقَ اِلَى الْجَنَّةِ سَلا عَنِ الشَّهَوَاتِ; كسى كه مشتاق بهشت باشد بايد شهوت پرستى را فراموش كند».(4)

11 ـ در جاى ديگر اين نكته را گوشزد مى كند كه حكمت و آگاهى با شهوت پرستى سازگار نيست: «لاتَسْكُن الْحِكْمَةَ قَلْباً مَعَ شَهوَة; حكمت و دانش در قلبى كه جاى شهوت پرستى است، ساكن نمى شود».(5)

 

آثار زيانبار شهوت پرستى

از بحث هاى قبل روشن شد كه «شهوت» داراى مفهوم عام و وسيعى بوده و شامل هرگونه دوست داشتن، تمايل و رغبت به درك لذت و خواهش نفس مى شود. بدون اين


1- شرح غررالحكم، حديث 5533.

2- همان مدرك، حديث 7001، صفحه 566 غررالحكم.

3- همان مدرك، حديث 8022.

4- همان مدرك، حديث 8591.

5- همان مدرك، حديث 10915.

[298]

كه اختصاص به شهوت جنسى داشته باشد، گرچه گاهى در خصوص شهوت جنسى نيز به كار رفته است.

در قرآن مجيد نيز اين مفهوم در يازده مورد به صورت عام استفاده شده است و تنها در دو مورد در معنى خاص آن به كار رفته است. در روايات اسلامى و كلمات علماى اخلاق نيز اغلب در مفهوم عام به كار رفته كه در مقابل آن واژه «عفت» به معنى خويشتن دارى و چشم پوشى از لذايذ گناه آلوده مادى به كار مى رود.

اين مفهوم بيشتر در موارد منفى به كار مى رود، اما گاهى در موارد مثبت نيز به كار رفته است; مانند، آن جايى كه خداوند خطاب به بهشتيان مى فرمايد: «...وَ لَكُم فيهَا مَا تَشْتَهي أنْفُسُكُم...; هر چه را دوست بداريد و به آن تمايل داشته باشيد، در بهشت براى شما فراهم است»(1) يا آن جايى كه مى فرمايند:«...فيهَا مَا تَشْتَهيهِ الاَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الاَعْيُنُ...; در بهشت آنچه دل ها مى خواهد و چشم از آن لذت مى برد، موجود است».(2)

به هر حال اين واژه، بيشتر داراى بار منفى بوده و در مواردى كه هوا و هوس افراطى بر انسان چيره گشته و تمايلات ويرانگر و گناه آلود بر تمام وجودش مستولى گردد به كار مى رود.

اين واژه و مشتقات آن، در قرآن مجيد، سيزده مورد به كار رفته كه شش مورد آن داراى مفهوم مثبت و هفت مورد آن داراى مفهوم منفى است.

به هر حال «شهوت» به هر معنى كه باشد، هرگاه مفهوم خاص آن كه همان خواست هاى افراطى و شهوانى است مورد نظر باشد; آثار زيانبارى به دنبال خواهد داشت كه به وضوح قابل مشاهده است كه ضمن توجه به رواياتى كه در فصل قبل آورديم; بايد اذعان داشت كه سرتاسر تاريخ نيز مملو از پيامدهاى نامطلوب شهوت پرستى هاست كه به طور خلاصه مى توان به عناوين زير، اشاره كرد:

 

1 ـ آلودگى به گناه

شهوت پرستى انسان را به سوى انواع گناهان مى كشاند و در واقع يكى از


1- فصلت، 31.

2- زخرف، 71.

[299]

سرچشمه هاى اصلى گناه و معصيت و نافرمانى خدامحسوب مى گردد; زيرا چشم و گوش انسان را بسته و به مصداق حديث نبوى «حبُّك للشَّىء يُعمى و يُصم(1)» آدمى را كور و كر كرده و قدرت درك واقعيت ها را از او مى گيرد و در چنين حال، زشتى ها در نظر او زيبا و زيبايى ها در نظر او زشت و بى رنگ مى شود.

به همين دليل، در روايات سابق (روايت هشتم) خوانديم كه اميرمؤمنان (عليه السلام) درباره پيروى از شهوات هشدار داده و مى فرمايد:«از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به ارتكاب انواع گناهان مى كشاند».

در حديث دهم، از همان حضرت نيز به اين نكته اشاره شد كه: «هواپرستى عقل انسان را فاسد مى كند» و در حديث نهم نيز فرمودند(اگر شهوت پرستى تشديد شود):«دين انسان را برباد مى دهد و حتى انسان را به بت پرستى مى كشاند.» در اين رابطه مفسران و ارباب حديث، در ذيل آيات 16 و 17 سوره حشر، داستانى درباره عابدى از قوم بنى اسرائيل به نام «برصيصا» آورده اند كه شاهد زنده اى براى اين مدعاست، داستان گرچه معروف است، اما تكرارش خالى از صواب نيست:

...مرد عابد بنى اسرائيلى به خاطر سال ها عبادتش، به آن حد از مقام قرب الهى رسيده بود كه بيماران با دعاى او سلامت خود را باز مى يافتند و به اصطلاح مستجاب الدعوه شده بود.

روزى، زن جوان زيبايى را كه بيمار بود، نزد او آوردند و به اميد شفا در عبادتگاه او گذاردند و رفتند.

شيطان به وسوسه آن عابد مشغول شد و آن قدر صحنه گناه را در نظرش زينت داد كه عنان اختيار را از كف او ربود; آن چنان كه گويا عابد كر و كور گشته و همه چيز را به دست فراموشى سپرده است. ديرى نپاييد كه آن عابد دامان «عفت» خويش را به گناه بيآلود. پس از ارتكاب گناه به خاطر اين كه احتمال داشت آن زن باردار شود و موجب رسوايى او گردد; باز شيطان و هواى نفس به او پيشنهاد كرد كه زن را به قتل رسانده و در گوشه اى از آن بيابان وسيع دفن كند.


1- بحار الانوار جلد 74، صفحه 165.

[300]

هنگامى كه برادران دختر، به سراغ خواهر بيمار خويش آمدند و عابد اظهار بى اطلاعى كرد; آنان نسبت به عابد مشكوك گشته و به جستجو برخاستند و پس از مدتى، سرانجام جسد خونين خواهر خويش را در گوشه بيابان از زير خاك بيرون كشيدند.

اين خبر در شهر پيچيد و به گوش امير رسيد. او با گروه زيادى از مردم به سوى عبادتگاه آن عابد حركت كرد تا علت اين قتل را بيابد. هنگامى كه جنايات آن عابد روشن شد; او را از عبادتگاهش فرو كشيدند تا بر دار بياويزند.

در ادامه اين حكايت آمده است: هنگامى كه عابد در كنار چوبه دار قرار گرفت; شيطان در نظرش مجسم شد و گفت:من بودم كه با وسوسه هاى خويش تو را به اين روز انداختم; حال اگر آنچه را كه من مى گويم، اطاعت كنى، تو را نجات خواهم داد.

عابد گفت: چه كنم؟

شيطان گفت: تنها يك سجده براى من كافى است.

عابد گفت: مى بينى كه طناب دار را بر گردن من افكنده اند و من در اين حال توانايى سجده بر تو را ندارم.

شيطان گفت: اشاره اى هم كفايت مى كند.

عابد بيچاره نادان، پس از اين كه با اشاره، سجده اى بر شيطان كرد; طناب دار گلويش را فشرد و او در دم جان سپرد.

آرى! شهوت پرستى باعث شد تا آن عابد، ابتدا به زنا آلوده شود و سپس قتل نفس انجام دهد و بعد دروغ بگويد و سرانجام مشرك گردد و بدين ترتيب محصول سال ها عبادت او برباد رفته و نزد خاص و عام رسوا شود.

همه رنج جهان از شهوت آيد كه آدم زان برون از جنت آيد (1)

* * *

 


1- ناصر خسرو.

[301]

2 ـ فساد عقل

شهوت پرستى، پرده هاى ضخيمى بر عقل و فكر انسان مى اندازد; حق را در نظر او باطل و باطل را در نظر او، حق جلوه مى دهد. در روايات گذشته نيز بيان داشتيم كه: «طاعَةُ الهَوى تُفْسِدُ الْعَقلَ; هواپرستى عقل را فاسد مى كند.»(1) به همين دليل بسيارى از شهوت پرستان به هنگام غلبه شهوت، كارهايى انجام مى دهند كه بعد از فرونشستن آتش شهوت، از آن عمل خويش سخت پشيمان شده و گاه تعجب مى كنند كه چگونه دست به انجام آن كار احمقانه و غلط زده اند.

در حديث ديگرى اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايند: «اِذا اَبْصَرَتِ الْعَينُ الشَّهْوَةَ عَمِىَ الْقَلْبُ عَنْ العَاقِبَةِ; هنگامى كه چشم، مظاهر شهوت را ببيند، عقل از مشاهده عاقبت كار باز مى ماند».(2)

* * *

 

3 ـ تضعيف شخصيت اجتماعى انسان

شهوت پرستى، شخصيت و احترام اجتماعى انسان را در هم مى شكند و او را به ذلّت مى كشاند; زيرا براى كاميابى هاى شهوانى بايد تمام قيد و بندهاى اجتماعى را شكست و تن به هر پستى داد. بديهى است كه انسان با شخصيت، در كشاكش شهوات، بر سر دوراهى قرار مى گيرد كه يا بايد به خواست هاى شهوانى دل خويش برسد، يا شخصيت و احترام اجتماعى خود را حفظ نمايد كه اغلب جمع ميان اين دو غير ممكن است!

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation