بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     201 - اخلاق در قرآن
     202 - اخلاق در قرآن
     203 - اخلاق در قرآن
     204 - اخلاق در قرآن
     205 - اخلاق در قرآن
     206 - اخلاق در قرآن
     207 - اخلاق در قرآن
     208 - اخلاق در قرآن
     209 - اخلاق در قرآن
     210 - اخلاق در قرآن
     211 - اخلاق در قرآن
     212 - اخلاق در قرآن
     213 - اخلاق در قرآن
     214 - اخلاق در قرآن
     215 - اخلاق در قرآن
     216 - اخلاق در قرآن
     217 - اخلاق در قرآن
     218 - اخلاق در قرآن
     219 - اخلاق در قرآن
     220 - اخلاق در قرآن
     221 - اخلاق در قرآن
     222 - اخلاق در قرآن
     223 - اخلاق در قرآن
     224 - اخلاق در قرآن
     225 - اخلاق در قرآن
     226 - اخلاق در قرآن
     227 - اخلاق در قرآن
     228 - اخلاق در قرآن
     229 - اخلاق در قرآن
     230 - اخلاق در قرآن
     231 - اخلاق در قرآن
     232 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

مى دانيم يكى از عوامل اصلى رانده شدن شيطان از درگاه خدا «غرور» او بود و يكى از علل عدم تسليم بسيارى از اقوام پيشين در برابر دعوت انبيا وجود همين صفت نكوهيده در وجود آنان بود.

[154]

فرعونها و نمرودها به خاطر غرورشان از خدا دور شدند و به سرنوشت شومى كه عبرت براى همگان شد گرفتار گشتند.

«غرور» گاه در يك فرد پيدا مى شود و گاه قوم و ملّت يا نژادى در چنگال اين رذيله اخلاقى گرفتار مى شوند و بى شك قسم دوم خطرناك تر است; زيرا گاه كشور يا دنيايى را به آتش مى كشد و نمونه آن جنگ جهانى اول و دوم بود كه حدّ اقل يكى از علل عمده آن غرور و نژادپرستى آلمانى ها بود.

با اين اشاره، نخست به سراغ تفسير واژه «غرور» در منابع لغت و كتب علماى اخلاق و سپس به سراغ آيات و روايات و تفسير و تحليل آنها مى رويم و به دنبال آن از اسباب غرور، آثار و پيامدها و راه درمان آن سخن مى گوييم.

* * *

 

1ـ مفهوم غرور

اين واژه به طور وسيعى در كلمات عرب مخصوصاً در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى به كار رفته و در گفتگوهاى روزمرّه فارسى زبانان نيز كم و بيش در همان معانى اصلى يا لوازم آن به كار مى رود.

«راغب» در كتاب «مفردات» واژه «غَرور» (به فتح غين كه معنى وصفى دارد) را به معنى هر چيزى كه انسان را مى فريبد و در غفلت فرومى برد خواه مال و مقام باشد يا شهوت و شيطان تفسير مى كند.

در «صحاح اللغة»«غُرور» به معنى امورى كه انسان را غافل مى سازد و مى فريبد (خواه مال و ثروت باشد يا جاه و مقام يا علم و دانش و غير آن) تفسير شده است.

بعضى از ارباب لغت ـ به گفته «طريحى» در «مجمع البحرين» گفته اند: «غرور چيزى است كه ظاهر جالب و دوست داشتنى دارد ولى باطنش ناخوشايند و مجهول و تاريك است».

در كتاب «التحقيق فى كلمات قرآن الكريم» بعد از نقل كلمات ارباب لغت چنين آمده

[155]

است: «ريشه اصلى اين واژه به معنى حصول غفلت به سبب تأثير چيز ديگرى در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فريب و نيرنگ و نقصان و شكست و... مى باشد».

در «المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء» كه از بهترين كتب اخلاق محسوب مى شود و تكميل و تهذيبى است براى «احياء العلوم» «غزالى» چنين مى خوانيم: «غرور عبارت است از دلخوش بودن به چيزى كه موافق هواى نفس و تمايل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان يا فريب شيطان است و هر كس گمان كند آدم خوبى است(و نقطه ضعفى ندارد) خواه از نظر مادّى يا معنوى باشد و اين اعتقاد از پندار باطلى سرچشمه بگيرد آدم شرورى است و غالب مردم خود را آدم خوبى مى دانند در حالى كه در اشتباهند بنابراين اكثر مردم شرورند، هر چند شكل غرور آنها و درجه آن متفاوت است».(1)

در تفسير نمونه در معنى اين واژه چنين آمده است: «غَرور» بر وزن(جَسُور) صيغه مبالغه به معنى موجود فوق العاده فريبنده است و شيطان را از اين رو «غَرور» مى گويند كه انسان را با وسوسه هاى خود فريب مى دهد و غافل مى سازد و در حقيقت بيان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان يا كتاب فريبنده، هر مقام وسوسه گر و هر موجودى كه انسان را گمراه سازد در مفهوم وسيع «غرور» داخل است.

* * *

 

غرور در قرآن مجيد

اين واژه در قرآن مجيد كراراً به كار رفته و در آيات ديگرى گرچه اين واژه ديده نمى شود ولى مفهوم و محتواى آن را در بر دارد، در آيات زير دقّت كنيد:

1ـ...قَالَ اَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نَار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِين   (سوره اعراف،آيه12)

2ـ فَقَالَ الْمَلاَءُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَيكَ اِلاّ بَشَراً مِثْلَنَا وَ مَا نَرَيكَ اتَّبَعَكَ اِلاَّ الَّذِينَ هُمْ اَرَاذِلُنَا بَادِىَ الرَّأْىِ وَ مَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلِ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ... قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَاَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا اِنْ كُنْتَ مِنَ


1- جلد 6، صفحه 293.

[156]

الصَّادِقِينَ   (سوره هود،آيات32و27)

3ـ قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَ اِنَّا لَنَرَيكَ فِينَا ضَعِيفاً وَ لَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَ مَا اَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيز   (سوره هود،آيه91)

4ـ وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فِى قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ اَلَيْسَ لِى مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الاَْنْهَارُ تَجْرِى مِنْ تَحْتِى اَفَلاَتُبْصِرُونَ * اَمْ اَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِينٌ وَ لاَيَكَادُ يُبِينُ   (سوره زخرف،آيات 52 ـ 51)

5 ـ ذَلِكَ بِاَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ اِلاّ اَيَّاماً مَعْدُودَات وَ غَرَّهُمْ فِى دِينِهِمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ   (سوره آل عمران،آيه 24)

6 ـ فَعَقَرُوا النَّاقَةَ فَعَتَوا عَنْ اَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا اِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ   (سوره اعراف،آيه 77)

7ـ يُنَادُونَهُمْ اَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَ لَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ اَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الاَْمَانِىُّ حَتَّى جَاءَ اَمْرُ اللهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ   (سوره حديد،آيه 14)

8 ـ هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لاَتُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَْرْضِ وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لاَيَفْقَهُونَ * يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا اِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَلَّ وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لاَيَعْلَمُونَ   (سوره منافقون،آيات7و8)

9ـ فَاَمَّا الاِْنْسَانُ اِذَا مَا ابْتَلَيهُ رَبُّهُ فَاَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّى اَكْرَمَنِ   (سوره فجر،آيه15)

10ـ اَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ * سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ   (سوره قمر،آيات44و45)

11ـ وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا   (سوره انعام،آيه70)

12ـ يَا اَيُّهَا النَّاسُ... اِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ فَلاَتَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَ لاَيَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ   (سوره لقمان،آيه33)

 

[157]

ترجمه

1ـ (خداوند به شيطان) فرمود: «در آن هنگام كه به تو فرمان دادم چه چيز تو را مانع شد كه سجده كنى؟!» گفت: «من از او بهترم! مرا از آتش آفريده اى و او را از گِل»!

2ـ اشراف كافر قومش(قوم نوح) گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى بينيم! و كسانى را كه از تو پيروى كرده اند جز گروهى اراذل ساده لوح مشاهده نمى كنيم و براى شما فضيلتى نسبت به خود نمى بينيم! بلكه شما را دروغگو تصوّر مى كنيم! گفتند: اى نوح! تو با ما جرّ و بحث كردى و زياد هم جرّ و بحث كردى!(بس است!) اگر راست مى گويى آنچه را(از عذاب الهى) به ما وعده مى دهى بياور!».

3ـ گفتند: «اى شعيب! بسيارى از آنچه را مى گويى ما نمى فهميم! و ما تو را در ميان خود ضعيف مى يابيم و اگر(به خاطر) قبيله كوچكت نبود تو را سنگسار مى كرديم و تو در برابر ما قدرتى ندارى»!

4ـ فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست؟ و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمى بينيد؟! ـ مگر نه اين است كه من از اين مردى كه از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمى تواند فصيح سخن بگويد بهترم؟!».

5 ـ اين عمل آنها(يهود) به خاطر آن است كه مى گفتند: «آتش(دوزخ) جز چند روزى به ما نمى رسد(و كيفر ما به خاطر امتيازى كه بر اقوام ديگر داريم بسيار محدود است) اين افترا(و دروغى كه به خدا بسته بودند) آنها را در دينشان مغرور ساخت(و گرفتار انواع گناهان شدند)».

6 ـ سپس(قوم صالح) «ناقه» را پى كردند و از فرمان پروردگارشان سرپيچيدند و گفتند: «اى صالح! اگر تو از فرستادگان(خدا) هستى آنچه ما را به آن تهديد مى كنى بياور»!

7ـ آنها(دوزخيان) را صدا مى زنند «مگر ما با شما نبوديم؟! مى گويند:آرى! ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار(مرگ پيامبر را) كشيديد و(در همه چيز) شك و ترديد داشتيد و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان حق فرارسيد و شيطان فريبكار شما را در برابر(فرمان) خدا فريب داد»!

8 ـ آنها(منافقان) كسانى هستند كه مى گويند: «به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق

[158]

نكنيد تا پراكنده شوند! (غافل از اينكه) خزاين آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان نمى فهمند ـ آنها مى گويند: اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان، ذليلان را بيرون مى كنند! در حالى كه عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولى منافقان نمى دانند!».

9ـ امّا انسان هنگامى كه پروردگارش او را براى آزمايش، اكرام مى كند و نعمت مى بخشد(مغرور مى شود) و مى گويد: «پروردگارم مرا گرامى داشته است»!

10ـ يا مى گويند: «ما جماعتى متّحد و نيرومند و پيروزيم»؟! ـ (ولى بدانند) به زودى جمعشان شكست مى خورد و پا به فرار مى گذارند.

11ـ كسانى را كه آيين(فطرى) خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنيا آنها را مغرور ساخته، رها كن!

12ـ اى مردم!... به يقين وعده الهى حق است، پس مبادا زندگانى دنيا شما را بفريبد و مبادا(شيطان) فريبكار شما را به(كَرَم) خدا مغرور سازد!

تفسير و جمع بندى

نخستين جرّقه هاى غرور همان طورى كه اشاره شد در آغاز آفرينش انسان و در چهره شيطان ديده شد و همان گونه كه در اوّلين آيه مورد بحث آمده هنگامى كه خداوند به او خطاب كرد «چه چيز تو را مانع شد از اينكه بر آدم سجده كنى هنگامى كه به تو فرمان دادم»، (قَالَ مَا مَنَعَكَ اَلاّ تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُكَ...).(1)

«شيطان(با لحنى غرورآميز) گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفريده اى او را از گل»، (قَالَ اَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نَار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِين).(2)

آرى حجاب غرور و خودبينى چنان بر چشم بصيرت او افتاد كه به او اجازه نداد راه سعادت خود را كه فرمان صريح خداست ببيند و در پرتگاه عصيان سقوط كرد و براى هميشه مطرود و ملعون شد، بنابراين مى توان گفت: همان گونه كه پيشواى مستكبران جهان ابليس است پيشواى مغروران عالم نيز اوست و اين دو، يعنى «غرور» و «استكبار»، لازم و ملزوم يكديگرند!


1- اعراف، 12.

2- همان، 12.

[159]

ابليس بر اثر غرور و استكبار نتوانست برترى خاك را بر آتش و برترى توبه را بر لجاجت و اصرار بر گناه دريابد، گام در بيراهه گذارد و همچنان در بيراهه سرگردان است.

* * *

در آيه بعد به داستان نوح يعنى نخستين پيامبر اولوا العزم مى رسيم كه به خوبى نشان مى دهد يكى از عوامل مهم سرپيچى قوم او در برابر ارشادهاى دلسوزانه اش همان صفت رذيله «غرور» بود، مى فرمايد: «اشراف كافر قومش(در برابر دعوت او) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى بينيم و كسانى را كه از تو پيروى كرده اند جز گروهى فرومايه و اراذلى ساده لوح نمى يابيم! و فضيلتى براى شما نسبت به خود مشاهده نمى كنيم بلكه شما را جمعى دروغگو گمان مى كنيم»، (فَقَالَ الْمَلاَءُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَيكَ اِلاّ بَشَراً مِثْلَنَا وَ مَا نَرَيكَ اتَّبَعَكَ اِلاَّ الَّذِينَ هُمْ اَرَاذِلُنَا بَادِىَ الرَّأْىِ وَ مَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلِ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ).(1)

و در چند آيه بعد نخوت و غرور خود را بيشتر ظاهر مى كنند با صراحت مى گويند: «اى نوح! با ما جرّ و بحث كردى و زياد سخن گفتى(بس است!) اگر راست مى گويى آنچه را(از عذاب الهى) به ما وعده مى دهى بياور»! (قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَاَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).(2)

معمولا انسانها از ضررهاى احتمالى به حكم عقل پرهيز دارند، ولى اين قوم مغرور با اينكه آثار حقّانيّت را در معجزات نوح مى ديدند و احتمال مجازات الهى بسيار قوى بود، نه تنها اعتنايى نداشتند بلكه نوح را تشويق به درخواست عذاب الهى مى كردند!

آرى همان غرورى كه حجاب شيطان شد حجاب قوم نوح گرديد و سرانجام در چنبر عذاب الهى گرفتار شدند و ريشه آنها قطع شد. اين است سرنوشت مغروران در تمام طول تاريخ.

در سوّمين آيه سخن از قوم شعيب است كه به دنبال قوم نوح گرفتار غرور و خودبينى شدند و سرنوشتى همانند آنها پيدا كردند، مى فرمايد: «آنها به شعيب گفتند: «بسيارى را از


1- هود، 27.

2- همان، 32.

[160]

آنچه مى گويى ما اصلا نمى فهميم! ما تو را در ميان خود ضعيف مى بينيم و اگر به خاطر احترام قبيله كوچكت نبود سنگسارت مى كرديم! و تو در برابر ما قدرتى ندارى»! (قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَ اِنَّا لَنَرَيكَ فِينَا ضَعِيفاً وَ لَوْلا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَ مَا اَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيز).(1)

آنها در واقع در برابر دلايل منطقى و سخنان سنجيده و معجزات الهى حضرت شعيب پاسخى نداشتند، ولى غرور و نخوتشان اجازه نمى داد تسليم حق شوند و سرانجام صيحه و صاعقه آسمانى در يك چشم بر هم زدن خانه و كاشانه و خود آنها را به آتش كشيد و در هم كوبيد و چيزى جز پيكرهاى نيم سوخته آنها باقى نماند!

* * *

در چهارمين آيه كه ناظر به داستان فرعون است چهره زشت ديگرى از اين صفت رذيله نيز ديده مى شود و نشان مى دهد كه غرور و نخوت چنان مغز او را پر كرده بود كه نه تنها اعتنايى به دلايل روشن موسى نكرد بلكه با سخنانى كودكانه سرپيچى خود را توجيه نمود، مى فرمايد: «فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت آيا حكومت مصر از آن من نيست؟ و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمى بينيد ـ من از اين مردى كه از خانواده حقيرى است و هرگز نمى تواند فصيح صحبت كند برترم»! (وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فِى قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ اَلَيْسَ لِى مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الاَْنْهَارُ تَجْرِى مِنْ تَحْتِى اَفَلاَتُبْصِرُونَ * اَمْ اَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِينٌ وَ لاَيَكَادُ يُبِينُ).(2)

سپس به سخنان واهى و بى اساسى توسّل جست كه اگر موسى راست مى گويد چرا موسى دستبند طلا ندارد؟ چرا فرشتگان با او نيامدند؟!

افراد مغرور همچون فرعونها و نمرودها به خاطر بى اعتنايى و غرورشان اهمّيّتى به چگونگى سخنان خود نمى دادند و بسيار ديده شده كه حرفهاى ابلهانه اى مى زنند كه حتّى نزديكانشان در دل به آنها مى خنديدند و به يقين چنين حالتى سدّ راه همه معارف الهيه و شناخت واقعيّات زندگى است.

جالب اينكه موسى(عليه السلام) اگر گرهى در زبانش بود مربوط به كودكى بود امّا هنگامى كه


1- هود، 91.

2- زخرف، 52 ـ 51.

[161]

به نبوّت رسيد و از خدا درخواست گشوده شدن عقده زبانش كرد خداوند به تقاضاى او جامه تحقّق پوشيد ولى فرعون بى اعتنا به وضع جديد همچنان به وضع سابق اشاره مى كند و لكنت زبانش را يادآور مى شود.

* * *

در پنجمين آيه اشاره اى به قوم يهود دارد كه آنها نيز بر اثر غرور و خودبينى امتيازات نامعقولى براى خود قائل بودند و همين تفكّر غلط سبب گمراهى و طغيان آنها شد، مى فرمايد: «اين(اعراض و روى گردانى آنها از آيات الهى) به خاطر آن است كه مى گفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمى رسد(و مجازات ما به خاطر گناهان سنگينمان بسيار كم است چون قوم برترى هستيم!) اين افترا و دروغى كه(به خدا) بسته بودند آنها را در دينشان مغرور ساخته بود»، (ذَلِكَ بِاَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ اِلاّ اَيَّاماً مَعْدُودَات وَ غَرَّهُمْ فِى دِينِهِمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ).(1)

تاريخ بنى اسرائيل نشان مى دهد كه از گناهكارترين و سركش ترين اقوام بوده اند و يكى از دلايل عمده آن همان غرور و نخوت آنها بوده است.

متأسّفانه هنوز گروهى از آنها به نام صهيونيستها از باده غرور سرمستند و هر روز مرتكب جنايات تازه اى مى شوند كه چهره تاريخشان را سياه تر از سابق مى كند.

آنها همه چيز را براى خودشان مى خواهند و براى ديگران حقّى قائل نيستند خود را قوم برتر مى شمرند و ديگران را با ديده حقارت مى نگرند.

* * *

ششمين آيه ناظر به قوم «صالح» است كه آنها نيز چنان مست باده غرور بودند كه با صراحت از پيامبرشان تقاضاى مجازات الهى كردند، با اينكه معجزه آشكار او را با چشم خود مى ديدند، مى فرمايد: «آنها ناقه را(همان شترى كه به اعجاز الهى از كوه بيرون آمده بود) پى كردند و از فرمان پروردگارشان سرپيچيدند و گفتند: اى صالح اگر از فرستادگان خدا هستى عذابى را كه ما را به آن تهديد مى كنى بياور»! (فَعَقَرُوا النَّاقَةَ فَعَتَوا عَنْ اَمْرِ رَبِّهِمْ وَ


1- آل عمران، 24.

[162]

قَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا اِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ).(1)

قرآن به دنبال آن مى گويد: «زمين لرزه وحشتناكى آنها را فراگرفت و صبحگاهان بدنهاى بى جانشان در خانه هاشان باقى ماند!(و اين است سرانجام يك قوم مغرور و از خدا بى خبر)»!

* * *

در هفتمين آيه سخن از دوزخيان است كه در قيامت در ظلمت و تاريكى به سر مى برند در حالى كه مؤمنان با نور ايمان در عرصه محشر شتابان مى گذرند: «منافقان دوزخى آنها را صدا مى زنند كه مگر ما با شما نبوديم؟ مى گويند: آرى! ولكن شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار(مرگ پيامبر را) كشيديد(و در همه چيز) شكّ و ترديد داشتيد و آرزوهاى دور و دراز، شما را مغرور ساخت تا فرمان خدا فرارسيد و شيطان شما را در برابر خداوند به غرور و فريب واداشت»! (يُنَادُونَهُمْ اَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَ لَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ اَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الاَْمَانِىُّ حَتَّى جَاءَ اَمْرُ اللهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ).(2)

سپس در آيه بعد از آن با صراحت به آنها گفته مى شود كه «امروز هيچ راه فرارى نداريد و جايگاه شما آتش دوزخ است».

در اينجا به خوبى مى بينيم كه يكى از صفات بارز منافقان دوزخى غرور و گرفتارى در چنگال آرزوهاى دور و دراز شمرده شده است.

همان گونه كه در آغاز بحث گفتيم در عنوان «غرور» معنى فريب نهفته شده است، ولى گاه انسان خودش را فريب مى دهد و مغرور مى شود و گاه شيطان و يا انسانهاى شيطان صفت.

* * *

در هشتمين آيه سخن از منافقان مغرور در اين دنياست كه چگونه در برابر مؤمنان راستين و فقير نمايش ثروت مى دادند و آنها را تحقير مى كردند، مى فرمايد: «آنها كسانى هستند كه مى گويند: به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند(غافل از


1- اعراف، 77.

2- حديد، 14.

[163]

اينكه) خزاين آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان نمى دانند»! (هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لاَتُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَ الاَْرْضِ وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لاَيَفْقَهُونَ).(1)

سپس غرور و نخوت را به اوج رسانده مى گويند: «اگر ما(از ميدان جنگ) به مدينه بازگرديم عزيزان، ذليلان را بيرون خواهند كرد در حالى كه عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى دانند»، (يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا اِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَلَّ وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لاَيَعْلَمُونَ).(2)

اگر منافقان، «مغرور» نبودند اين گونه ثروت و قدرت خود را به رخ مؤمنان نمى كشيدند و به آنها با ديده حقارت نمى نگريستند و در وادى خطرناك كفر و نفاق سرگردان نمى شدند.

* * *

در نهمين آيه سخن از طبيعت انسان ـ يا به تعبير ديگر طبيعت انسانهاى تربيت نايافته و كم ظرفيّت است ـ كه به هنگام نعمت و قدرت مغرور مى شوند و سركش، مى فرمايد: «امّا انسان هنگامى كه خداوند او را به عنوان امتحان اكرام مى كند و نعمت مى بخشد(مغرور مى شود و) مى گويد: پروردگارم مرا گرامى داشته است»! (فَاَمَّا الاِْنْسَانُ اِذَا مَا ابْتَلَيهُ رَبُّهُ فَاَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّى اَكْرَمَنِ).(3)

اگر اين سخن از سر شكرگزارى و سپاس پروردگار بود به يقين مايه تواضع و كمك به يتيمان و مسكينان مى شد، ولى همان گونه كه لحن آيات بعد از آن نشان مى دهد اين سخن از روى غرور و نخوت است و به همين دليل نه تنها اثر مطلوب و سازنده اى بر آن مترتّب نمى شود بلكه سرچشمه سركشى و طغيان مى گردد.

* * *

در دهمين آيه سخن از مشركان خودخواه و خودپرست مكّه است، مى فرمايد: «آنها


1- منافقون، 7.

2- همان، 8.

3- فجر، 15.

[164]

مى گويند ما جماعتى متّحد و نيرومنديم(و به همين دليل پيروزى با ماست)»، (اَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ).(1)

خداوند به اين مغروران سبك مغز هشدار مى دهد كه: «به زودى جمعشان شكست مى خورد و پا به فرار مى گذارند»! (سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ).(2)

در تمام اين موارد به خوبى مى بينيم كه غرور و خودبينى عامل مهمّ گناه و شكست و بدبختى است و قرآن مجيد در يك پيشگويى اعجاز آميز خبر از شكست و ناكامى اين گروه مغرور مى دهد، شكستى كه به زودى دامانشان را گرفت و عبرت مردم شدند.

* * *

در يازدهمين آيه سخن از مشركانى است كه دين و آيين حق را به بازى گرفته اند و مال و ثروت دنيا آنها را مغرور ساخته است و همين امر سبب كفر و عنادشان با حق شد، مى فرمايد: «كسانى را كه آيين(فطرى) خود را به بازى و سرگرمى(و استهزاء) گرفتند و زندگى دنيا آنها را مغرور ساخته است رها كن»، (وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا...).(3)

اين تعبير شايد گواه اين باشد كه آنها قابل هدايت نيستند، چرا كه باده غرور چنان آنها را سرمست كرده و زرق و برق دنياى مادّى چنان آنها را فريب داده كه به هيچ وجه حاضر به تسليم در برابر حق نيستند و جز سخريّه و استهزاء در برابر حق كارى ندارند و اين معنى از عمق فاجعه اى كه به خاطر غرورشان در آن گرفتارند خبر مى دهد.

تعبير به «دينهم» اشاره به فطرى بودن دين الهى است كه در سرشت همه انسانها حتّى مشركان وجود داشته و دارد، يا اينكه اشاره به كسانى است كه حتّى آيين بت پرستى خودشان را به بازى و مسخره مى گرفتند و به خاطر غرور حتّى به آن هم پايبند نبودند و يا اشاره به آيين اسلام است كه خداوند به نفع آنان و براى آنها فرستاده است.

* * *


1- قمر، 44.

2- همان، 45.

3- انعام، 70.

[165]

در دوازدهمين آيه به همه انسانها هشدار مى دهد و از اينكه فريب زرق و برق دنيا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شيطان بيفتند بر حذر مى دارد، مى فرمايد: «اى مردم!... وعده الهى حق است مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد و مغرور سازد و مبادا شيطان شما را فريب دهد»! (يَا اَيُّهَا النَّاسُ... اِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ فَلاَتَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَ لاَيَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ).(1)

جالب اينكه اسباب غرور در اين آيه دو چيز شمرده شده: «زرق و برق دنيا» و «شيطان» و اين تعبير نشان مى دهد كه گاه انسان بى آنكه از زندگى مادّى مرفّهى برخوردار باشد تنها با مشتى خيالات بى اساس مغرور مى شود و براى خود مقام و شخصيّتى مى پندارد، در برابر حق سركشى مى كند و در دام شيطان گرفتار مى شود. درست است كه دنياى پر زرق و برق يكى از دامهاى شيطان است ولى گاه خيال و پندار هم سرچشمه نفوذ شيطان مى گردد و انسان با آن دلخوش مى شود.

* * *

 

نتيجه نهايى

از مجموع آنچه در تفسير و شرح آيات بالا گفته شد اين واقعيّت به دست مى آيد كه مسئله غرور و نخوت ازآن روزى كه آدم پا به اين كره خاكى نهاد،در تمام دورانهاى تاريخ و عصر انبياى پيشين تا امروز، يكى از سرچشمه هاى اصلى و خطرناك فساد و انحراف و كفر و نفاق بوده است، مطالعه در اين آيات نشان مى دهد كه تا چه حد اين صفت رذيله مايه بدبختى گروه عظيمى از انسانها و جوامع بشرى مى شود و اگر هيچ دليلى بر زشتى اين رذيله اخلاقى جز همين آيات نباشد كافى است.

1- نكوهش غرور در روايات اسلامى

مذمّت از اين خوى زشت در احاديث اسلامى نيز بازتاب گسترده اى دارد:

1ـ در حديثى از امام اميرمؤمنان(عليه السلام) مى خوانيم: «سُكْرُ الْغَفْلَةِ وَ الْغُرُورِ اَبْعَدُ اِفَاقَةً مِنْ


1- لقمان، 33.

[166]

سُكْرِ الْخَمُورِ!; مستى غفلت و غرور از مستى شراب طولانى تر است».(1)

2ـ در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «جِمَاعُ الشَّرِّ فِى الاِْغرَارِ بِالْمَهَل وَ الاِْتِّكَالِ عَلَى الْعَمَلِ; كانون بدى ها در مغرور شدن به مهلت الهى و اعتماد بر اعمال(ناچيز) است».(2)

انسان عمل خير ناچيزى انجام مى دهد و به وسيله آن خود را اهل نجات مى داند و آزادى بى قيد و شرطى براى خود قائل است يا اينكه گناهانى از او سر زده و مهلت پروردگار سبب غرورش مى شود.

3ـ در حديث ديگرى از آن حضرت مى بينيم غرور ضدّ عقل شمرده شده است، مى فرمايد: «لاَيُلْقَى الْعَاقِلُ مَغْرُوراً; آدم عاقل هرگز مغرور ديده نمى شود».(3)

4ـ در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم كه غرور، انسان را در انبوهى از خيالات گرفتار مى سازد و اسباب نجات را از او قطع مى كند: «مَنْ غَرَّهُ السَّرَابُ تَقْطَعَتْ بِهِ الاَْسْبَابُ!; كسى كه سراب ها او را فريب دهد و مغرور سازد اسباب(نجات) از او قطع مى شود»!(4)

5 ـ همان امام بزرگوار در تعبير زيباى ديگرى در باره گروهى از منحرفان مى فرمايد: «زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ; آنها بذر فجور و گناه را افشاندند و با آب غرور و فريب آن را آبيارى كردند و محصول آن را كه بدبختى و هلاكت بود درو كردند»!(5)

6 ـ در سخن ديگرى آن حضرت غرور و خودبينى را يكى از موانع پندپذيرى انسان مى شمرد، مى فرمايد: «بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حَجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ; در ميان شما و موعظه حجابى از غرور است»!(6)

7ـ و نيز از همان حضرت در جمله كوتاه و پرمعنى ديگرى آمده است: «طُوبَى لِمَنْ لمْ تَقْتُلُهُ قَاتِلاَتِ الْغَرُورِ; خوشا به حال كسى كه عوامل كشنده غرور او را از پاى در نياورد».(7)


1- غررالحكم، حديث 5750.

2- غرر الحكم، حديث 3002.

3- غررالحكم، حديث 7183.

4- غررالحكم، حديث 2376.

5- نهج البلاغه، خطبه 2.

6- نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 282.

7- غررالحكم، حديث 5973.

[167]

آنچه در بالا گفته شد تنها بخش كوچكى از رواياتى است كه در باره خطرات غرور و خودبينى سخن مى گويد وگرنه روايات در اين زمينه فراوان است و مطالعه همين بخش براى پى بردن به آثار زيانبار غرور و خطرات آن كافى است.

* * *

 

2ـ اسباب غرور

بعضى از بزرگان علم اخلاق گفته اند غرور از صفات زشتى است كه هر گروهى به نوعى به آن گرفتارند هر چند اسباب و درجات غرور آنها مختلف است.

اسباب غرور و خودبينى بسيار زياد است و مغروران گروه هاى مختلفى هستند:

مغروران به علم و دانش و آنها كسانى هستند كه وقتى به مقامى از علم مى رسند غرور و خودبينى بر آنها عارض مى شود، جز افكار خويشتن را نمى بينند و براى افكار ديگران ارزشى قائل نيستند، گاه خود را از مقرّبان الهى مى پندارند و قطعاً اهل نجات! اگر كسى كمترين انتقادى از آنها كند ناراحت مى شوند و از همه انتظار احترام و پذيرش و قبول را دارند!

گاه مى شود كه افراد كم ظرفيّت با فراگرفتن علم ناچيزى و خواندن كتاب و يا كتابهايى بر مركب غرور سوار مى شوند و خود را شكننده صد قفل و صد زنجير مى دانند چرا كه تنها صرف ميرِ مير را خوانده اند! و اين بدترين نوع غرور است كه عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمى ساقط مى كند و هم از جهت ارزش اجتماعى!

در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه به ابن مسعود فرمود: «يَابْنَ مَسْعُود! لاَتَغْتَرَّنَّ بِاللهِ وَ لاَتَغْتَرَّنَّ بِصَلاَحِكَ وَ عِلْمِكَ وَ عَمَلِكَ وَ بِرِّكَ وَ عِبَادَتِكَ; اى ابن مسعود! به(كرم) خدا مغرور نشو و همچنين به صالح بودن و علم و عمل و نيكوكارى و عبادت هايت»!(1)

در اين حديث به عوامل ديگر غرور از جمله اعمال صالح، انفاق در راه خدا و


1- مكارم الاخلاق، جلد 2، صفحه 350.

[168]

عبادات اشاره شده كه هر كدام از آنها مى تواند عاملى براى مستى غرور گردد.

افراد صالح كم ظرفيّتى را مى بينيم كه هرگاه توفيق انجام عبادات يا اعمال نيكى پيدا مى كنند ناگهان بر مركب غرور سوار شده و خود را اهل نجات و سعادت مى شمرند و همه مردم در نظرشان كوچك مى شوند و همين امر باعث هلاكتشان مى گردد.

يكى ديگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و كرم و مغفرت خداست، افرادى هستند كه بى محابا و جسورانه گناه مى كنند، هنگامى كه از آنها سؤال شود اين چه كار زشتى است كه شما انجام مى دهيد؟ مى گويند: خداوند كريم و غفور و رحيم است، خدايى را كه ما مى شناسيم از آن بالاتر است كه گناهان اين بنده ناچيز را به رخ او بكشد و به خاطر آن ما را مجازات كند، اصولا اگر ما گناه نكنيم عفو و كرم خدا چه مى شود؟

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation