بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     201 - اخلاق در قرآن
     202 - اخلاق در قرآن
     203 - اخلاق در قرآن
     204 - اخلاق در قرآن
     205 - اخلاق در قرآن
     206 - اخلاق در قرآن
     207 - اخلاق در قرآن
     208 - اخلاق در قرآن
     209 - اخلاق در قرآن
     210 - اخلاق در قرآن
     211 - اخلاق در قرآن
     212 - اخلاق در قرآن
     213 - اخلاق در قرآن
     214 - اخلاق در قرآن
     215 - اخلاق در قرآن
     216 - اخلاق در قرآن
     217 - اخلاق در قرآن
     218 - اخلاق در قرآن
     219 - اخلاق در قرآن
     220 - اخلاق در قرآن
     221 - اخلاق در قرآن
     222 - اخلاق در قرآن
     223 - اخلاق در قرآن
     224 - اخلاق در قرآن
     225 - اخلاق در قرآن
     226 - اخلاق در قرآن
     227 - اخلاق در قرآن
     228 - اخلاق در قرآن
     229 - اخلاق در قرآن
     230 - اخلاق در قرآن
     231 - اخلاق در قرآن
     232 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

سوّم حبّ رياست است كه سبب مى شود آرزوى زوال نعمت ديگران كند، تا بتواند بر آنها حكومت نمايد; زيرا اگر امكانات او از نظر مال و ثروت و قدرت او بيش از ديگران نباشد پايه هاى رياست او سست مى شود.


1- اصول كافى، جلد 2، صفحه 307، حديث 7.

[138]

چهارم از اسباب حسد ترس از نرسيدن به مقاصد مورد نظر است، چرا كه گاه انسان تصوّر مى كند نعمت هاى الهى محدود است اگر ديگران به آن دست يابند امكان رسيدن او را به آن نعمت ها كم مى كنند.

پنجمين سبب احساس حقارت و خود كم بينى است، افرادى كه در خود لياقت رسيدن به مقامات والايى را نمى بينند و از اين نظر گرفتار عقده حقارتند آرزو مى كنند ديگران هم به جايى نرسند تا همانند يكديگر شوند!

ششمين اسباب حسد بخل و خباثت نفس است; زيرا بخيل نه تنها حاضر نيست از نعمت هاى خود در اختيار ديگران بگذارد بلكه از رسيدن ديگران به نعمت هاى الهى نيز بخل مىورزد و ناراحت مى شود، آرى تنگ نظرى، كوته بينى و رذالت طبع آدمى را به حسد مى كشاند و گاه مى شود كه همه اين امور ششگانه دست به دست هم مى دهند و گاه دو يا سه منشأ به هم ضميمه مى شوند و به همان نسبت، خطر حسد فزونى مى يابد.

ولى فراتر از اينها حسد ريشه هايى در عقايد انسان نيز دارد، كسى كه ايمان به قدرت خدا و لطف و عنايت او و حكمت و تدبير و عدالتش دارد چگونه مى تواند حسد بورزد؟

شخص حسود با زبان حال دارد به خداوند اعتراض مى كند كه چرا فلان نعمت را به فلان كس دادى؟! اين چه حكمتى است و چه عدالتى؟! چرا به من نمى دهى؟! و نيز به زبان حال مى گويد: هرگاه خدا به ديگرى نعمتى دهد ممكن است از دادن مثل آن به من اَلْعِيَاذُ بِاللهِ عاجز باشد پس چه بهتر كه نعمت از او سلب گردد تا به من برسد!

بنابراين حسودان در واقع گرفتار نوعى تزلزل در پايه هاى ايمان به توحيد افعالى پروردگار و حكمت و قدرت او هستند، چه اينكه انسانى كه به اين اصول مؤمن باشد مى داند تقسيم نعمت ها از سوى خداوند حسابى دارد و بر طبق حكمتى است و نيز مى داند خداوند توانايى دارد كه بيشتر و بهتر به او ببخشد، هرگاه آنها را شايسته نعمت بداند، پس بايد كسب شايستگى كند.

به همين دليل در حديثى از زكريّا(پيامبر بزرگ الهى) آمده است كه خداوند

[139]

مى فرمايد: «اَلْحَاسِدُ عَدُوٌّ لِنِعْمَتِى، مُتَسَخِّطٌ لِقَضَائِى، غَيْر رَاض لِقِسْمَتِىَ الَّتِى قَسَمْتُ بَيْنَ عِبَادي; حسود دشمن نعمت من است، او خشمگين در برابر قضا و تقدير من و ناراضى از قسمتى است كه در ميان بندگانم كرده ام»!(1)

شبيه همين معنى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه مى فرمايد: خداوند به موسى بن عمران فرمود: «لاَتَحْسُدَنَّ النَّاسُ عَلَى مَا آتَيْتُهُمْ مِنْ فَضْلِى، وَ لاَتَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ اِلَى ذَلِكَ، وَ لاَتَتَّبِعُهُ نَفْسَكَ، فَاِنَّ الْحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعَمِى، ضَادٌّ لِقَسْمِىَ الَّذي قَسَمْتُ بَيْنَ عِبَادي وَ مَنْ يَكُ كَذَلِكَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَيْسَ مِنّي!; اى موسى! هرگز در مورد آنچه به مردم از فضلم عطا كرده ام حسد مورز و چشم به آنها ندوز و آنها را در دل پيگيرى نكن(و بر اين امور خرده مگير); زيرا حسود نسبت به نعمت هاى من خشمگين و مخالف تقسيمى است كه در ميان بندگانم كرده ام، هر كس چنين باشد نه من از اويم و نه او از من است»!(2)

كوتاه سخن اينكه حسود در واقع پايه هاى اعتقادى محكمى ندارد وگرنه مى دانست حسدورزى نوعى انحراف از توحيد است.

شاعر عرب در همين زمينه مى گويد:

اَلا قل لمن كان لى حاسداً اتدرى على من اسأت الادب؟!

اسأت على الله فى فعله اذا انت لم ترض لى ما وهب!

«به حسود من بگو آيا مى دانى نسبت به چه كسى اسائه ادب مى كنى؟ تو بى ادبى در برابر خداوند نسبت به كارش دارى، هرگاه راضى به بخشش خدا در باره من نشوى»!(3)

* * *

 

3ـ نشانه هاى حسد

اين صفت رذيله مانند بسيارى از صفات ديگر گاه آشكار و صريح است و گاه مخفى و در حال كمون، به همين دليل بايد از آثارى كه بزرگان علم اخلاق و روانكاوان براى


1- المحجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 326.

2- اصول كافى، جلد 2، صفحه 307.

3- سفينة البحار، مادّه حسد.

[140]

آن ذكر كرده اند يا به تجربه دريافته ايم، آن را در مراحل اوليه بايد شناخت و پيش از آنكه در وجود انسان ريشه بدواند و مستحكم گردد به درمان آن پرداخت.

از جمله نشانه هايى كه براى آن ذكر شده امور زير است:

1ـ هنگامى كه مى شنود نعمتى به ديگرى رسيده است، غمگين و ناراحت مى شود، هر چند آثارى از خود بروز ندهد.

2ـ گاه از اين مرحله فراتر مى رود و زبان به غيبت و عيبجويى مى گشايد.

3ـ گاه از اين هم فراتر مى رود و به دشمنى و عداوت و كارشكنى برمى خيزد!

4ـ گاه تنها به بى اعتنايى و بى مهرى و يا قطع رابطه از شخصى كه مورد حسد او قرار گرفته قناعت مى كند، سعى دارد او را نبيند و سخنى از او نشنود و اگر سخنى درباره او بگويند سعى مى كند با ورود در مطالب ديگر گوينده را از ادامه سخن بازدارد، يا اگر مجبور به بيان مطلبى در باره او شود سعى مى كند صفات برجسته او را پنهان سازد و يا نسبت به آن سكوت كند.

هر يك از اين امور مى تواند نشانه اى از بروز رذيله حسد باشد.

در احاديثى كه در منابع اهل عصمت(عليهم السلام) براى ما نقل شده است اشارات روشنى به اين معنى ديده مى شود، از جمله در كلامى از اميرمؤمنان على(عليه السلام)مى خوانيم: «يَكْفِيكَ مِنَ الْحَاسِدِ اَنَّهُ يَغْتَمُّ فِى وَقْتِ سُرُورِكَ; براى شناخت حسود همين بس كه او غمگين شود در حالى كه تو شادمان هستى»!(1)

به عكس هنگامى كه زيانى به انسان برسد، شخص حسود خوشحال مى شود، همان گونه كه در آيه 50 سوره توبه مى خوانيم: «اِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ اِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ اَخَذْنَا اَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوا وَ هُمْ فَرِحُونَ; هرگاه نيكى به تو رسد آنها را ناراحت مى كند و اگر مصيبتى به تو رسد مى گويند: ما قبلا پيش بينى چنين مطلبى را مى كرديم و تصميم لازم را گرفتيم و باز مى گردند در حالى كه خوشحالند»!


1- سفينة البحار، مادّه حسد(اين احتمال در تفسير روايت نيز داده شده كه اين مجازات براى حسود بس كه او غمگين مى شود در حالى كه تو شادمان هستى).

[141]

آيات متعدّد ديگرى نيز اشاره به همين گونه عكس العمل ها از سوى كافران حسود دارد از جمله آيه اى است كه در آغاز بحث گذشت كه كافران به مواهبى كه از سوى خداوند به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيده بود حسد مىورزيدند.

در روايات اسلامى نيز اشارات مكرّرى به همين مسئله ديده مى شود كه حسودان هميشه از زوال نعمت محسود خوشحال مى شوند و از موفّقيّت او ناراحت، از جمله در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «اَلْحَاسِدُ يَفْرَحُ بِالشُّرُورِ وَ يَغْتَمُّ بِالسُّرُورِ; حسود از شرور و بدى ها خوشحال مى شود و از سرور و خوشحالى ديگران غمگين مى گردد»!(1)

* * *

 

4ـ پيامدها و آثار سوء حسد

حسد آثار بسيار زيانبارى از نظر فردى و اجتماعى و مادّى و معنوى به بار مى آورد و كمتر صفتى از صفات رذيله است كه اين همه پيامدهاى سوء داشته باشد، مهمترين آنها آثار زير است:

نخست اينكه حسود دائماً ناراحت است و همين امر سبب بيمارى جسمى و روانى او مى شود، هر اندازه ديگران صاحب موفّقيّت بيشتر و نعمت هاى فزون تر گردند او به همان اندازه ناراحت مى شود تا آنجا كه گاه خواب و آرامش و استراحت را به كلّى از دست مى دهد و بيمار و رنجور و نحيف و ضعيف مى شود، در حالى كه امكانات خوبى دارد و اگر اين رذيله را از خود دور مى ساخت براى خودش زندگى آبرومند و مرفّهى داشت.

در احاديث فراوانى به اين نكته اشاره شده و معصومين(عليهم السلام) نسبت به آن هشدار داده اند، از جمله در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «اَسْوَءُ النَّاسِ عَيْشاً الْحَسُود!; بدترين مردم از نظر(آرامش در) زندگى حسود است»!(2)

همين معنى در حديث ديگرى از آن حضرت(عليه السلام) به صورت فشرده ترى نقل شده كه


1- غرر الحكم، 1474.

2- تصنيف غررالحكم، صفحه 300 و 301; شرح غررالحكم، 2931.

[142]

فرمود: «لاَ رَاحَةَ لِحَسُود; حسود راحتى ندارد»!(1)

در تعبير ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «اَلْحَسَدُ شَرُّ الاَْمْرَاض; حسد بدترين بيماريهاست»!(2)

و در تعبير ديگرى آمده است: «الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلاَمَةِ الاَْجْسَادِ; تعجّب مى كنم چگونه حسودان براى سلامتى جسم خود ارزش قائل نيستند و از آن غافلند»!(3)

اين سخن را با حديث ديگرى از آن حضرت به پايان مى بريم، هر چند احاديث در اين زمينه بسيار است، فرمود: «الْحَسَدُ لاَيَجْلِبُ اِلاّ مَضَرَّةً وَ غَيْظاً، يُوهِنُ قَلْبَكَ، وَ يَمْرُضُ جِسْمَكَ; حسد جز زيان و خشم چيزى در وجود انسان ايجاد نمى كند، حسد سبب مى شود كه قلب انسان ناتوان و جسم او بيمار گردد»!(4)

ديگر اينكه زيانهاى معنوى حسد از زيانهاى مادّى و جسمانى آن به مراتب بيشتر است، زيرا حسد ريشه هاى ايمان را مى خورد و نابود مى كند و انسان را نسبت به عدل و حكمت الهى بدبين مى سازد، چرا كه حسود در اعماق قلبش به بخشنده نعمت ها يعنى خداوند بزرگ معترض است!

در حديث معروفى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «لاَتُحَاسِدُوا فَاِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الاِْيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ; نسبت به يكديگر حسد نورزيد، چرا كه حسد ايمان را مى خورد همان گونه كه آتش هيزم را مى خورد»!(5)

همين معنى از بنيانگذار اسلام پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و از فرزند گراميش امام باقر(عليه السلام)نيز نقل شده است.

در حديث ديگرى كه مرحوم كلينى در كافى آورده است از امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم: «آفَةُ الدِّينِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ; آفت دين و ايمان، حسد و خودبرتربينى و فخرفروشى است»!(6)


1- بحار الانوار، جلد 70، صفحه 256.

2- شرح غررالحكم، 331.

3- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 256.

4- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 256.

5- تصنيف غررالحكم، صفحه 300; شرح غررالحكم، 10376.

6- اصول كافى، جلد 2، صفحه 307.

[143]

از همان امام بزرگوار(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «اِنَّ الْمُؤْمِنَ يَغْبِطُ وَ لاَيَحْسُدُ، وَ الْمُنَافِقُ يَحْسُدُ وَ لاَيَغْبِطُ!; مؤمن غبطه مى خورد(و تمنّاى نعمت هايى شبيه ديگران مى كند ولى) حسد نمىورزد، در حالى كه منافق حسد مىورزد و غبطه نمى خورد»!(1)

از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه حسد با روح ايمان سازگار نيست و هماهنگ با نفاق است.

در بحث هاى گذشته نيز در حديث قدسى خوانديم كه خداوند به موسى بن عمران فرمود: «از حسد بپرهيز كه حسود نسبت به نعمت هاى من خشمگين است و با قسمت من در ميان بندگانم مخالف مى باشد»!

سوّمين اثر زيانبار ديگر حسد اين است كه حجاب ضخيمى در برابر معرفت و شناخت حقايق مى افكند، چرا كه حسود نمى تواند نقطه هاى قوّت محسود را ببيند هر چند استاد و مربّى و بزرگ او باشد، بلكه دائماً چشم او در پى جستجو براى نقاط ضعف است و اى بسا به خاطر حسد، خوبى را بدى و نقاط قوّت را ضعف بپندارد و از آنها دورى كند. به همين دليل از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «الْحَسَدُ حَبْسُ الرُّوحِ; حسد روح انسان را زندانى مى كند و از درك حقايق باز مى دارد».(2)

چهارمين اثر زيانبار حسد اين است كه انسان دوستان خود را از دست مى دهد، زيرا هر كس داراى نعمتى است كه احياناً ديگرى ندارد و اگر انسان داراى صفت رذيله حسد باشد طبعاً نسبت به همه مردم حسد مىورزد و همين امر سبب مى شود كه افراد از او دورى كنند و پيوندهاى محبّت ميان او و ديگران گسسته شود.

شاهد اين سخن كلام پربارى است كه از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «الْحَسُودُ لاَ خُلَّةَ لَهُ; حسود، دوستى ندارد».(3)

پنجمين اثر سوء حسد آن است كه انسان را از رسيدن به مقامات والا بازمى دارد به گونه اى كه شخص حسود هرگز نمى تواند از مديريّت بالايى در جامعه برخوردار شود


1- اصول كافى، جلد 2، صفحه 307.

2- شرح غررالحكم، حديث 371.

3- شرح غررالحكم، 885.

[144]

چرا كه حسد، ديگران را از گرد او پراكنده مى كند و كسى كه داراى قوّه دافعه است هرگز به بزرگى نمى رسد.

شاهد اين سخن گفتار ديگرى از على(عليه السلام) است كه فرمود: «الْحَسُودُ لاَيَسُودُ; حسود هرگز به سيادت و بزرگى نمى رسد».(1)

ششمين اثر بسيار منفى حسد آلوده شدن به انواع گناهان ديگر است، زيرا حسود براى رسيدن به مقصد خود يعنى زايل كردن نعمت از ديگران، به انواع گناهان مانند ظلم و غيبت و تهمت و دروغ و سعايت و غير آن متوسّل مى شود و تمام نيروى خود را به كار مى گيرد تا محسود را به زمين زند لذا از هر وسيله نامشروعى براى وصول به اين مقصد نامشروع كمك مى گيرد.

باز شاهد اين سخن، كلام نورانى ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) است كه فرمود: «الْحَسُودُ كَثِيرُ الحَسَرَاتِ، وَ مُتَضَاعَفُ السَيِّئَاتِ; حسود بسيار حسرت و اندوه دارد و گناهانش پيوسته افزوده مى شود»!(2)

هفتمين بدبختى حسود اين است كه پيش از آنكه به «محسود» زيان برساند به خودش ضرر مى زند، چرا كه قبل از هر چيز خودش را گرفتار ناراحتى روح و جسم و عذاب دنيا و عقبى مى سازد.

در احاديث اسلامى به اين حقيقت اشاره شده، امام صادق(عليه السلام) در حديثى مى فرمايد: «الْحَاسِدُ مُضِرٌّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ اَنْ يَضُرَّ بِالَْمحْسُودِ، كَاِبْلِيسِ اُورِثَ بِحَسَدِهِ بِنَفْسِهِ اللَّعْنَةُ، وَ لاِدَمَ(عليه السلام)الاِْجْتِبَاءُ وَ الْهُدَى...; حسود پيش از آنچه مى تواند به «محسود» ضرر برساند به خويشتن زيان مى رساند، مانند ابليس كه با حسدش لعنت براى خود آفريد و براى آدم برگزيدگى و هدايت».(3)

* * *

 


1- غررالحكم، حديث 1017.

2- تصنيف غررالحكم، صفحه 301; شرح غررالحكم، 1520.

3- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 255.

[145]

5 ـ مراتب حسد

بزرگان علم اخلاق براى «حسد» مراحل مختلفى ذكر كرده اند از جمله دو مرحله كاملا متمايز زير:

1ـ وجود حسد در درون دل و در اعماق روح، به گونه اى كه انسان آن را كنترل كند و اثرش در گفتار و رفتار او ظاهر نگردد.

2ـ وجود حسد در درون به گونه اى كه از كنترل او خارج شود و با سخنان و اعمال شيطانى بروز كند و براى انتقام گيرى از محسود و زوال نعمت او تلاش كند.

از بعضى روايات استفاده مى شود كه همه(يا غالب) مردم رگه هاى حسد در درون جانشان وجود دارد، ولى تا آن را در گفتار و رفتار خود ظاهر نكنند، گناهى بر آنان نوشته نمى شود!

از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «ثَلاَثٌ لاَيَنْجُو مِنْهُنَّ اَحَدٌ: الظَّنُّ، وَ الطِّيَرَةُ، وَ الْحَسَدُ، وَ سَاُحَدِّثُكُمْ بِالَْمخْرَجِ مِنْ ذَلِكَ، اِذَا ظَنَنْتَ فَلاَتُحَقِّق، وَ اِذَا تَطَيَّرْتَ فَامْضِ، وَ اِذَا حَسَدْتَ فَلاَتَبْغِ; سه چيز است كه هيچ كس از آن رهايى نمى يابد: گمان بد، فال بد و حسد و من راه نجات از آنها را براى شما بازگو مى كنم، هنگامى كه گمان بد در باره كسى بردى، ترتيب اثر به آن نده و هنگامى كه فال بد زدى اعتنا مكن و به كار خود ادامه بده و هنگامى كه به كسى حسد پيدا كردى ستم مكن(و در گفتار و اعمال با حسد هماهنگ مشو)»!(1)

در حديث ديگرى آمده است: «قَلَّ مَنْ يَنْجُو مِنْهُنَّ; كمتر كسى از اين سه صفت نجات مى يابد»!(2)

از اين تعبير استفاده مى شود كه اين حكم عمومى نيست و انبيا و اوليا را شامل نمى شود، چرا كه اگر آنها در ظاهر و باطن از حسد پاك نشوند هرگز به آن مقامات والاى روحانى و معنوى نمى رسند، به همين دليل حديثى را كه مى گويد: «هيچ كس از حسد خالى نيست حتّى انبيا» به عنوان محسود واقع شدن تفسير كرده اند، يعنى حسودان


1- محجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 325.

2- همان مدرك.

[146]

در برابر همه كس حتّى پيامبران الهى ظاهر مى شوند كه نسبت به مقامات آنها حسد مىورزند.

به هر حال، در اينكه صفت حسد از رذايل اخلاقى است خواه به مرحله ظهور و بروز برسد يا نه شكّى نيست، سخن در اين است كه آيا اگر به مرحله ظهور و بروز نرسد گناه و عقوبتى بر آن نوشته مى شود يا نه؟ ظاهراً دليلى بر گناه بودن آن در مرحله عدم ظهور و بروز نداريم، هر چند صفت نكوهيده اى است.

ولى مرحوم «نراقى» در «معراج السعاده» در اين زمينه مى گويد: «هر گاه حسد آدمى را به افعال و گفتار ناپسند وادار كند تا زبان به غيبت و بدگويى بگشايد و... گناه كرده، همچنين اگر از اظهار و ابراز آن خويشتن دارى نمايد و از رفتار و گفتارى كه دلالت بر حسد نمايد پرهيز كند، ولى در باطن زوال نعمت محسود را طالب و به درد و رنج او راغب باشد و از اين نظر احساس ناراحتى نكند و بر خود خشمگين نباشد باز گناه كرده است».(1)

ولى ظاهراً دليلى بر حرام بودن قسم دوّم وجود ندارد.

به اين ترتيب مرحله عدم ظهور و بروز باز دو حالت دارد: حالتى كه صاحبش از وجود آن ناراحت نباشد و در رفع آن نكوشد بلكه در درون با آن هماهنگ گردد و حالتى كه چنين نباشد، گناه بودن حالت اول بعيد به نظر نمى رسد هر چند دليل قاطعى بر آن نداريم.

* * *

 

6 ـ درمان حسد

همان گونه كه از بحث هاى پيشين استفاده شد «حسد» از بيمارى هاى خطرناك اخلاقى است كه اگر انسان به درمان آن نپردازد دين و دنياى او را تباه مى كند.

درمان اين بيمارى اخلاقى مانند درمان صفات رذيله ديگر است كه بر دو اساس استوار مى باشد.


1- معراج السعاده، صفحه 429.

[147]

1ـ طرق علمى.

2ـ طرق عملى.

در قسمت «علمى» شخص حسود بايد روى دو چيز مطالعه و دقّت كند يكى پيامدها و آثار ويرانگر حسد از نظر روح و جسم و ديگر ريشه ها و انگيزه هاى پيدايش حسد.

همان گونه كه شخص معتاد به يك اعتياد خطرناك، مانند اعتياد به هروئين، بايد سرانجام كارِ معتادان را بررسى كند و ببيند آنها چگونه سلامت و تندرستى خود را از دست داده و زن و فرزند و حيثيّت اجتماعى آنها بر باد مى رود و با دردناك ترين وضعى در جوانى جان مى سپارند و نه تنها كسى از مرگ آنها ناراحت نمى شود بلكه مرگ او را سعادتى براى خانواده و فاميل و دوستانش مى شمرند! همين طور «حسود» بايد بينديشد كه اين بيمارى اخلاقى به زودى جسم او را بيمار مى كند، مانند خوره روح او را مى پوساند و مى خورد و از بين مى برد، خواب و آرامش را از او سلب مى كند و هاله اى از غم و اندوه هميشه اطراف قلب او را گرفته است و از آن بدتر اينكه مطرود درگاه خدا مى شود و به سرنوشتى همچون ابليس و قابيل گرفتار مى آيد و تازه با همه اينها نيز نمى تواند به مقصود خود يعنى زوال نعمت محسود برسد!

بى شك مرور بر اين آثار و پيامدها و بررسى مكرّر احاديث نابى كه در اين زمينه آمده و در بخشهاى گذشته به آن اشاره شد، تأثير بسيار مثبتى در درمان اين بيمارى اخلاقى دارد.

«حسود» بايد بينديشد، اگر موادّ مخدّر سلامت روح و جسم را بر هم مى زند و مرگ زودرس و رقّت بار را به استقبال او مى فرستد، او نيز علاوه بر بيمارى هاى جسمى و روانى، آخرت خود را هم از دست مى دهد، چرا كه عملا به حكمت خدا اعتراض مى كند و در پرتگاه شرك و كفر سقوط مى نمايد، اينها از يك سو.

از سوى ديگر در باره انگيزه هاى حسد بايد بينديشد و ريشه هاى آن را يكى پس از ديگرى قطع نمايد، اگر دوستان ناباب و وسوسه هاى آنها او را به اين وادى كشانده است با آنها قطع رابطه كند و هرگاه تنگ نظرى و بخل سرچشمه اين رذيله اخلاقى شده، به

[148]

مداواى آنها برخيزد، اگر ضعف ايمان و عدم آشنايى به توحيد افعالى خداوند او را در اين گرداب پرتاب كرده است به تقويت مبانى ايمان و توحيد بپردازد و هرگاه ناآگاهى از استعدادهاى خويش و ظرفيّت هايى كه براى ترقّى و پيشرفت در وجود اوست، او را گرفتار عقده حقارت و به دنبال آن حسد نموده است به درمان آن رو آورد و در سايه توكّل به خدا و اعتماد به نفس، عقده حقارت را بگشايد و رذيله حسد را از خود دور سازد.

چه بهتر اينكه «حسود» عصاره و خلاصه اى از اين امور را در صفحه يا صفحاتى بنويسد و هر چند روز يك بار بر آن مرور كند و حتّى با صداى بلند آن را براى خودش در تنهايى جمله جمله بخواند و پيرامون آن بينديشد و مخصوصاً روى رواياتى كه در اين زمينه از معصومين(عليهم السلام) رسيده و در بحث هاى گذشته به آن اشاره شد تكيه كند، بى شك هر حسودى اين برنامه را به طور جدّى دنبال كند در مدّت كوتاهى نتيجه خواهد گرفت، روح و جسم خود را تدريجاً از شرّ حسد رهايى مى بخشد و افق هاى روشنى از سلامت و سعادت در برابر او نمايان مى گردد.

مخصوصاً «حسود» بايد روى اين نكته كاملا فكر كند كه اگر وقت و نيرويى را كه او براى زوال نعمت از محسود به كار مى گيرد صرف پيشرفت خودش كند چه بسا از او جلو بيفتد.

به تعبير ديگر بايد انگيزه هاى حسد را به انگيزه هاى غبطه تبديل كند و نيروهاى ويرانگر را به نيروهاى سازنده مبدّل سازد.

اين معنى در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «اِحْتَرِسُوا مِنْ سُورَةِ الْجُمَدِ وَ الْحِقْدِ وَ الْغَضَبِ وَ الْحَسَد وَ اَعِدُّوا لِكُلِّ شَىْء مِنْ ذَلِكَ عِدَّةً تُجَاهِدُونَ بِهَا مِنَ الْفِكْرِ فِى الْعَاقِبَةِ وَ مَنْعِ الرَّذِيلَةِ وَ طَلَبِ الْفَضِيلَةِ; خود را از شدّت بخل و كينه و غضب و حسد در امان داريد و براى مبارزه با هر يك از اين امور وسيله اى آماده سازيد، از جمله تفكّر در عواقب سوء اين صفات رذيله و راه درمان و طلب فضيلت از اين طريق»!(1)


1- تصنيف غررالحكم، صفحه 300، حديث 6806.

[149]

امّا از نظر «عملى»، مى دانيم: تكرار يك عمل تدريجاً تبديل به يك عادت مى شود و ادامه عادت تبديل به ملكه و صفت درونى مى گردد، اگر حسود به جاى اينكه براى در هم شكستن اعتبار و شخصيّت فردى كه مورد حسدش قرار گرفته به تقويت موقعيّت خود بپردازد، به جاى غيبت و مذمّتش او را به خاطر صفات خويش مدح و ستايش كند و به جاى تلاش در تخريب زندگى مادّى او خود را آماده اعانت و همكارى با او نمايد، تا مى تواند از او سخن بگويد، تا ممكن است نسبت به او محبّت كند و تا آنجا كه در اختيار اوست خير و سعادت او را بطلبد و به ديگران نيز همين امور را توصيه كند، به يقين تكرار اين كارها تدريجاً آثار رذيله حسد را از روح او مى شويد و نقطه مقابل آن كه «نصح» و «خيرخواهى» است با يك دنيا نور و صفا و روحانيت جانشين آن مى گردد.

علماى اخلاق به افراد ترسو براى از ميان بردن اين رذيله اخلاقى توصيه مى كنند كه در ميدان هايى كه ورود در آن شجاعت فراوان مى خواهد گام بگذارند و اين كار را بر خود تحميل كنند تا تدريجاً ترس آنها بريزد و شجاعت به صورت عادت و حالت در آيد و سپس ملكه گردد.

همين گونه حسود بايد با استفاده از ضدّ آن به درمان پردازد كه درمان هر بيمارى دارويى است كه از ضدّ آن تشكيل يافته است!

در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اِذَا حَسَدْتَ فَلاَتَبْغِ; هنگامى كه نسبت به كسى حسد پيدا كردى بر طبق آن عمل نكن و بر او ستمى روا مدار».(1)

و در حديث ديگرى از امير مؤمنان آمده است كه فرمود: «اِنَّ الْمُؤْمِنَ لاَيَسْتَعْمِلُ حَسَدَهُ; مؤمن حسد خود را به كار نمى گيرد».(2)

از جمله امورى كه در درمان حسد بسيار مؤثّر است راضى به رضاى حق بودن و تسليم در برابر اراده او شدن و قانع به زندگى خويش گشتن است، در حديثى از اميرمؤمنان مى خوانيم: «مَنْ رَضِىَ بِحَالِهِ لَمْ يَعْتَوِرَهُ الْحَسَد; كسى كه به آنچه دارد راضى باشد حسد دامان او را نمى گيرد».(3)


1- تحف العقول، صفحه 50.

2- بحارالانوار، جلد 55، صفحه 323، حديث 12; كافى، جلد 8، صفحه 108.

3- تصنيف غررالحكم، صفحه 300، حديث 6808.

[150]

7ـ نصح و خيرخواهى

نقطه مقابل حسد، «نصح» و خيرخواهى است، به اين معنى كه نه تنها انسان خواهان زوال نعمت از ديگران نباشد بلكه طالب بقاى نعمت و افزون شدن آن براى همه نيكان و پاكان گردد، يا به تعبيرى ديگر آنچه از خير و خوبى و سعادت معنوى و مادّى براى خويش مى خواهد براى ديگران نيز بطلبد و اين يكى از فضايل معروف است كه در آيات قرآن و روايات اسلامى به آن اشاره شده است.

پيامبران الهى خيرخواهان امّت ها بودند و يكى از صفات بارز آنها همين موضوع بود. قرآن مجيد از زبان «نوح» شيخ الانبيا چنين نقل مى كند كه به قوم خود فرمود: «اُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّى وَ اَنْصَحُ لَكُمْ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ; رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى كنم و خيرخواه شما هستم و از خداوند چيزهايى(از لطف و مرحمت و عنايت) مى دانم كه شما نمى دانيد».(1)

در اينجا بعد از مسئله ابلاغ رسالت سخن از نصح و خيرخواهى امّت به ميان آمده كه نقطه مقابل حسد و بخل و خيانت است.

همين معنى با تفاوت مختصرى در مورد پيامبر بزرگ خدا هود(عليه السلام) آمده است آنجا كه مى گويد: «اُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّى وَ اَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ اَمِينٌ; رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى كنم و من خيرخواه امينى براى شما هستم».(2)

همين معنى درباره حضرت صالح(اعراف، 79) و حضرت شعيب(اعراف، 93) وارد شده است.

بديهى است خيرخواهى منحصر به اين چهار بزرگوار نبوده بلكه همه انبياى الهى و اوليا معصومين اين ويژگى را داشتند و پيروان راستين آنان نيز بايد خيرخواه ديگران باشند، نه حسود باشند و نه بخيل.

در حديث پر معنايى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه درباره مردى از طايفه انصار شهادت داد كه او از اهل بهشت است، هنگامى كه درباره زندگى اين مرد بهشتى


1- اعراف، 62.

2- همان، 68.

[151]

تحقيق كردند عبادت زيادى در او مشاهده نكردند، بلكه ديدند شب هنگام كه به بستر استراحت مى رود ياد خدا مى كند و سپس به خواب مى رود تا موقع نماز صبح، مشاهده اين وضع موجب سؤال از خودش شد، او در جواب گفت: «مَا هُوَ اِلاّ مَا تَرَوْنَ غَيْرَ اِنِّى لاَاَجِدُ عَلَى اَحَد مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِى نَفْسِى غِشّاً وَ لاَ حَسَداً عَلَى خَيْر اَعْطَاهُ اللهُ اِيَّاهُ; وضع من همان است كه ديديد، ولى من نسبت به هيچ كس از مسلمانان كه خدا نعمتى به او بخشيده در دل خود نه خيانتى مى بينم و نه حسدى(بلكه من خيرخواه همه هستم و از نعمت هاى آنها خوشحالم)»!(1)

در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر اكرم فرمود: «اِنَّ اَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ اَمْشَاهُمْ فِى اَرْضِهِ بِالنَّصِيحَةِ لِخَلْقِهِ; بلند مقام ترين مردم در پيشگاه خداوند در قيامت كسى است كه از همه بيشتر تلاش در خيرخواهى مردم كرده است».(2)

در روايت ديگرى از همان حضرت(صلى الله عليه وآله) ميزان و معيارى براى خيرخواهى بيان شده و آن اين است كه از منافع ديگران به اندازه منافع خويش دفاع كند فرمود: «لَيَنْصَحُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ اَخَاهُ كَنَصِيحَتِهِ لِنَفْسِهِ; بايد هر كدام از شما نسبت به برادر مؤمن خود خيرخواه باشد به همان اندازه كه نسبت به خويش خيرخواه است»!(3)

واژه «نصح» و «نصيحت» گر چه در زبان روزمرّه فارسى ما معمولا به معنى اندرز به كار مى رود ولى در لغت عرب چنين نيست، بلكه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد.

«راغب» در كتاب «مفردات» مى گويد: «نصح و نصيحت» هر كار و هر سخنى است كه در آن مصلحت ديگرى باشد و اين واژه در اصل به معنى خلوص و اخلاص است. به همين دليل عسل خالص را «ناصح» مى گويند، كار خيّاط را هم نصح مى نامند به خاطر اصلاح كردن پارچه اى كه به او داده شده است و از آنجا كه شخص خيرخواه از روى خلوص و اخلاص در اصلاح كار ديگران مى كوشد، واژه نصح و نصيحت در باره او به كار مى رود و اصولا هر چيزى كه خالص و صاف باشد خواه در سخن يا عمل و در امور


1- محجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 325.

2- اصول كافى، صفحه 28، حديث 5 و 4.

3- همان مدرك.

[152]

مادّى يا معنوى، واژه «نصح» بر آن اطلاق مى شود.

بنابراين هنگامى كه در بحث هاى اخلاقى سخن از نصيحت به ميان مى آيد مقصود ترك هر گونه حسد، كينه، بخل و خيانت است.

 

[153]

 

 

 

 

 

 

7

 

غرور و خودبينى

 

اشاره

يكى از رذايل اخلاقى كه نه تنها در ميان علماى اخلاق معروف و مشهور است بلكه در ميان توده هاى مردم نيز از جمله صفات زشت شناخته شده مى باشد «غرور» است. اين صفت رذيله موجب از خود بيگانگى و جهل نسبت به خويشتن و ديگران و فراموش كردن موقعيّت فردى و اجتماعى خود و غوطهور شدن در جهل و بى خبرى است.

غرور انسان را از خدا دور مى كند و به شيطان نزديك مى سازد، واقعيّت ها را در نظر او دگرگون مى كند و همين امر سبب خسارت هاى شديد مادّى و معنوى مى گردد.

افراد مغرور هميشه در جامعه منفورند و به خاطر توقّع نامحدودشان گرفتار انزواى اجتماعى مى شوند.

غرور سرچشمه صفات رذيله ديگرى مانند خودبرتربينى و تكبّر و عجب و خودپسندى و ترك تواضع و كينه و حسد نسبت به ديگران و تحقير آنها مى شود.

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation