بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     201 - اخلاق در قرآن
     202 - اخلاق در قرآن
     203 - اخلاق در قرآن
     204 - اخلاق در قرآن
     205 - اخلاق در قرآن
     206 - اخلاق در قرآن
     207 - اخلاق در قرآن
     208 - اخلاق در قرآن
     209 - اخلاق در قرآن
     210 - اخلاق در قرآن
     211 - اخلاق در قرآن
     212 - اخلاق در قرآن
     213 - اخلاق در قرآن
     214 - اخلاق در قرآن
     215 - اخلاق در قرآن
     216 - اخلاق در قرآن
     217 - اخلاق در قرآن
     218 - اخلاق در قرآن
     219 - اخلاق در قرآن
     220 - اخلاق در قرآن
     221 - اخلاق در قرآن
     222 - اخلاق در قرآن
     223 - اخلاق در قرآن
     224 - اخلاق در قرآن
     225 - اخلاق در قرآن
     226 - اخلاق در قرآن
     227 - اخلاق در قرآن
     228 - اخلاق در قرآن
     229 - اخلاق در قرآن
     230 - اخلاق در قرآن
     231 - اخلاق در قرآن
     232 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

[60]

برترى جويى نژاد ژرمن يكى از علل عمده بروز جنگهاى جهانى بود كه ميليونها كشته و مجروح و ميلياردها ميليارد، زيان و ضرر به جاى گذاشت.

كوتاه سخن اينكه: اگر ضايعات تكبّر را در روح و جسم انسان و در زندگى فردى و اجتماعى او مورد بررسى قرار دهيم خواهيم ديد كه هيچ صفتى از صفات ذميه، تا اين حدّ ويرانگر نبوده و پيامدهاى شوم نداشته است.

* * *

 

8 ـ درمان تكبّر

بزرگان اخلاق در باره راه درمان تكبّر، بحثهاى بسيار مشروح دارند كه غالب آنها بر اين محور دور مى زند كه راه درمان تكبّر، دو راه است: راه «علمى» و راه «عملى».

امّا راه علمى، به اين صورت است كه افراد متكبّر درباره خود بينديشند كه كيستند و چيستند؟ و كجا بودند؟ و به كجا مى روند؟ و سرانجام كار آنها چه خواهد شد؟

و نيز در باره عظمت خداوند بينديشند و خود را در برابر ذات بى مثال او ببينند.

تاريخ سراسر عبرت جهان را بررسى كنند، در باره سرنوشت فرعونها و نمرودها و كسراها و خاقانها و قيصرها و سرانجام كار هريك كمى مطالعه كنند تا بدانند پيروزى هاى زودگذر جهان چيزى نيست كه بتوان بر آن تكيه كرد و آن را نشانه بزرگى شمرد.

انسانى كه در آغاز، نطفه بى ارزشى بوده و در پايان مردار گنديده اى مى شود و چند روزى كه در ميان اين دو زندگى مى كند، چيزى نيست كه به خاطر آن مغرور شود و فخرفروشى نمايد.

در ابتداى تولّد نوزادى بسيار ضعيف و ناتوان است كه قدرت بر كمترين كارى ندارد و حتّى نمى تواند آب دهانش را به كمك لبها حفظ كند و در دوران پيرى چنان ضعيف و ناتوان مى شود كه اگر دست و پاى سالمى داشته باشد براى پيمودن راه كوتاهى چندين بار بايد بنشيند و نفس تازه كند و برخيزد و با قامت خميده عصا زنان بقيّه راه را طى كند

[61]

و اگر دست و پاى سالم نداشته باشد يا گرفتار عوارض پيرى كه براى غالب اشخاص پيش مى آيد بشود بايد او را به وسيله چرخ به اين طرف و آن طرف ببرند!

در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «عَجَباً لِلْمُخْتَالِ الْفَخُورِ وَ اِنَّمَا خُلِقَ مِنْ نُطْفَة ثُمَّ يَعُودُ جِيفَةً وَ هُوَ فِيَما بَيْنَ ذَلِكَ لاَيَدْرِى مَا يُصْنَعُ بِهِ; از متكبّر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بى ارزشى آفريده شده و در پايان كار مردار گنديده اى خواهد بود و در اين ميان نمى داند به چه سرنوشتى گرفتار مى شود و با او چه مى كنند».(1)

اگر سرى به بيمارستانها بزنيم و افراد نيرومند و قوى پيكرى را كه بر اثر يك حادثه يا يك بيمارى به روى تخت بيمارستان افتاده اند و قدرت بر حركت ندارند مشاهده كنيم مى دانيم قوّت و قدرت جسمانى چيزى نيست كه انسان به آن فخر كند.

اگر به ثروتمندان معروفى كه با دگرگونى مختصر در وضع اقتصادى دنيا گرفتار ورشكستگى عظيم شده و بر خاك سياه نشسته اند بنگريم خواهيم ديد ثروت نيز چيزى نيست كه انسان بر آن تكيه كند و به آن فخر نمايد.

و اگر به قدرتمندان بزرگى بنگريم كه با دگرگونيهاى وضع سياسى در چند روز به كلّى از قدرت سقوط كردند يا پشت ميله هاى زندان قرار گرفتند، يا اعدام شدند، خواهيم دانست كه قدرت ظاهرى نيز قابل اعتماد نيست.

پس انسان به چه چيزش مى نازد؟ و به چه چيز افتخار مى كند؟ و بر ديگران فخرفروشى مى كند؟!

در حديثى از امام زين العابدين(عليه السلام) آمده است كه «ميان سلمان فارسى و مرد خودخواه و متكبّرى خصومت و سخنى واقع شد آن مرد به سلمان گفت تو كيستى؟(و چه كاره اى؟!) سلمان گفت: امّا آغاز من و تو هر دو نطفه كثيفى بوده و پايان كار من و تو مردار گنديده اى است، هنگامى كه روز قيامت شود و ترازوهاى سنجش برقرار گردد هر كس ترازوى عملش سنگين باشد كريم و با شخصيّت و بزرگوار است و هر كس ترازوى عملش سبك باشد پست و بى مقدار است»!(2)


1- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 229.

2- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 231، حديث 24.

[62]

كوتاه سخن اينكه انسان هرگاه در اين گونه امور بيشتر بينديشد از مركب كبر و غرور پياده مى شود.

* * *

و امّا درمان تكبرّ از طريق عملى به اين طريق حاصل مى شود كه سعى كند اعمال متواضعان را انجام دهد تا اين فضيلت اخلاقى در اعماق وجود او ريشه بدواند، در برابر خداوند و خلق او تواضع كند، سر به سجده و بر روى خاك نهد و لاَاِلَهَ اِلاَّ اللهُ حَقّاً حَقّاً سَجَدْتُ لَكَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لاَ مُسْتَنْكِفاً وَ لاَ مُسْتَكْبِراً و مانند اين جمله ها را تكرار كند.

لباس ساده بپوشد، غذاى ساده بخورد، با خادمان يا كارگرانش بر سر يك سفره بنشيند، در سلام كردن بر ديگران تقدّم جويد، صدر مجلس ننشيند و در راه رفتن بر ديگران پيشى نگيرد.

با كوچك و بزرگ گرم بگيرد و از همنشينى با افراد متكبّر و مغرور بپرهيزد و در عمل امتيازى براى خود بر ديگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع يا از مظاهر آن است در عمل و سخن به كار بندد و سعى كند حالت، عادت و سپس ملكه او گردد.

در حالات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آمده است كه روى زمين مى نشست و غذا مى خورد و مى فرمود: «اِنَّمَا اَنَا عَبْدٌ آكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ; مَن بنده اى هستم مانند غلامان غذا مى خورم».(1)

غالباً اين حديث معروف را درباره على(عليه السلام) شنيده ايم كه روزى دو پيراهن خريد يكى به چهار درهم و ديگرى به سه درهم، سپس به غلامش قنبر فرمود: يكى از اين دو را انتخاب كن، قنبر پيراهن چهار درهمى را انتخاب كرد و امام پيراهن سه درهمى را پوشيد.(2)

در خطبه 160 نهج البلاغه آمده است كه امام(عليه السلام) درباره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چنين مى فرمايد: «وَ لَقَدْ كَانَ يَأْكُلُ عَلَى الاَْرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ، وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِىَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ; پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) روى زمين(بدون


1- محجّة البيضاء، جلد 6، صفحه 256.

2- بحارالانوار، جلد 76، صفحه 310.

[63]

فرش) مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع همچون بردگان جلوس مى كرد و با دست خود كفش خويش را وصله مى كرد و بر مركب برهنه سوار مى شد و حتّى كسى را پشت سر خويش سوار مى كرد».

البتّه با تغيير شرايط زمان بسيارى از اين امور، امروز معمول نيست و انجام آن توصيه نمى شود، هدف اين است با مطالعه حالات پيشوايان بزرگ و توجّه به مقام والاى تواضع آنها درس بگيريم و كبر و غرور را از خود دور سازيم.

* * *

اينها همه از يك سو و از سوى ديگر:

از آنجا كه تكبّر اسباب و عللى دارد كه در سابق به هفت قسمت از اسباب آن اشاره شد بزرگان اخلاق براى از ميان بردن هريك از اين اسباب هفتگانه تمهيداتى ارائه كرده اند كه بسيار قابل توجّه است، از جمله:

آنها كه به خاطر نسب خود بر ديگران فخر مى فروشند بايد در اين حقيقت بينديشند كه اوّلا افتخار به كمالات ديگران عين جهالت است و اگر پدر كسى فاضل بوده، ولى خودش بى بهره است، از علم پدر حاصلى ندارد و ارزشى براى او ايجاد نخواهد شد و ثانياً اگر نيك بينديشد، پدر او نطفه است و جدّ اعلايش خاك و اينها امورى نيستند كه انسان به سبب آنها افتخار كند و براى خود امتيازى قائل باشد.

در حديثى آمده است كه لقمان حكيم به فرزندش گفت: «يَا بُنَىَّ وَيْلٌ لِمَنْ تَجَبَّرَ وَ تَكَبَّرَ، كَيْفَ يَتَعَظَّمُ مَنْ خُلِقَ مِنْ طِين، وَ اِلَى طِين يَعُودُ؟ لاَيَدْري اِلَى مَاذَا يَصِيرُ؟ اِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ فَازَ اَوْ اِلَى النَّارِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَاناً مُبِيناً!; واى بر كسى كه تكبّر و برترى جويى مى كند، چگونه خود را بزرگ مى پندارد كسى كه از خاك آفريد شده و به خاك برمى گردد؟ نمى داند به كجا مى رود؟ به سوى بهشت تا رستگار باشد يا به سوى دوزخ تا گرفتار خسران آشكارى گردد»!

امّا كسانى كه به خاطر جمال و زيبايى گرفتار كبر و غرور مى شوند بايد در اين معنى بينديشند كه با يك بيمارى، مخصوصاً بيماريهاى پوستى، تمام اين جمال و زيبايى بر باد

[64]

مى رود و اگر بيماريها آن را بر باد ندهد چند روزى كه گذشت گرد و غبار پيرى بر سر و صورتش مى نشيند و آن جوان زيباى راست قامت ديروز به پيرمرد خميده ناتوانى كه صورتش پر از چين و چروك پيرى است مبدّل مى شود! چيزى كه به اين سرعت قابل زوال است چگونه مى تواند سبب غرور و برترى جويى بر ديگران شود؟

و اگر سبب تكبّر او قوّت و قدرت جسمانى است بايد فراموش نكند كه گاه با يك عارضه كوچك قلبى يا مغزى تمام يا قسمتى از بدن فلج مى شود و به كلّى از كار مى افتد، به گونه اى كه نتواند حتّى مگسى را از خود دور كند؟ اگر خار و يا سوزنى به پاى او رود و نتواند آن را بيرون بياورد پيوسته معذّب است.

امّا آنها كه به سبب ثروت و فزونى اموال و كثرت ياران و انصار گرفتار غرور و تكبّر مى شوند اوّلا بايد به اين نكته توجّه كنند كه اينها امورى است از بيرون وجود انسان و چيزى كه بيرون وجود انسان است نمى تواند مايه مباهات او گردد، چگونه انسان داراى شخصيّت، به اسب و استر، اتومبيل و خانه اش افتخار مى كند؟ و چگونه شرف و شخصيّت خود را در اين امور مى پندارد؟ امورى كه مى تواند در دست پست ترين خلق خدا نيز باشد، امورى كه بسيارى از آنها را دزدان به آسانى مى ربايند. چه بى ارزش است شرفى كه دزد آن را مى ربايد و صاحبش را فاقد آن مى كند!

از اين گذشته همه مى دانيم اموال و ثروت هاى دنيوى دائماً دست به دست مى گردد، ثروتمندان بزرگ روزى فقير مى شوند و كاخ نشينان، خاك نشين مى گردند.

چيزى كه اين قدر ناپايدار و قرار است چگونه ممكن است اين همه مايه غرور و غفلت گردد.

اگر سبب كبر و غرور او علم و دانش فراوان است كه متأسّفانه از بدترين آفات نفسانى است و به همين نسبت درمانش سخت تر و پيچيده تر است به خصوص اينكه در فضيلت علم آن قدر آيات و روايات وارد شده كه مطالعه آنها ممكن است انسان را گرفتار كبر و غرور كند، بايد عالمان بينديشند كه قرآن مجيد در آيه 5 سوره جمعه عالمان بى عمل را به خرانى تشبيه كرده كه بارى از كتاب بر پشت دارند و نيز بينديشند كه شخص عالم به

[65]

همان نسبت كه بر ديگران برترى علمى دارد مسؤوليّتش سنگين تر است، ممكن است خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد پيش از آنكه از يك گناه عالم بگذرد.

نبايد فراموش كنند كه حساب آنها در قيامت از ديگران بسيار مشكل تر است، با اين حال چگونه مى توانند به ديگران فخرفروشى كنند؟!

و سر انجام اگر سرچشمه تكبّر انواع عبادت و طاعات الهى است كه انسان متكبّر انجام داده بايد به اين واقعيّت بينديشد كه خداوند تنها عبادتى را مى پذيرد كه از هرگونه عُجْب و كبر پاك باشد و به يقين گناهكاران نادم و پشيمان به نجات نزديكترند تا عابدان مغرور!

بخصوص اينكه از نشانه هاى قبولى عبادت اين است كه انسان خود را كوچك و حقير و بى مقدار بداند و اگر تمام عبادت جنّ و انس را انجام دهد باز از خوف خدا غافل نشود.

* * *

 

9ـ آزمايشهاى درمانى!

پيش از اين گفته ايم بيماريهاى اخلاقى شباهت زيادى به بيماريهاى جسمانى دارد و با مقايسه آن دو با يكديگر بسيارى از مشكلات حلّ مى شود از جمله اينكه طبيب پس از درمان بيمارى جسمانى بار ديگر بيمار را به آزمايشگاه مى فرستد تا از بهبودى كامل او مطمئن شود و اگر آثارى از بيمارى را در او ببيند به درمان خود ادامه مى دهد تا بيمارى به كلّى ريشه كن شود.

بزرگان علم اخلاق در برخورد با بيمارى خطرناك «تكبّر» نيز همين روش را پيشنهاد كرده اند، به اين گونه كه وقتى انسان به درمان تكبّر مى پردازد براى اطمينان به ريشه كن شدن آن بايد خود را در معرض آزمايش جديد قرار دهد تا از ريشه كن شدن اين بيمارى مطمئن شود.

مرحوم فيض كاشانى با استفاده از «احياء العلوم» آزمايشهايى را در اين زمينه پيشنهاد

[66]

مى كند كه جالب توجّه است از جمله:

1ـ با بعضى از اقران و هم رديفان به مناظره مشغول شود و ببيند اگر حق از زبان دوستش ظاهر شد آيا حاضر است به راحتى آن را بپذيرد و حتّى از او تشكّر كند؟ يا هنوز براى او پذيرش حق از دوست هم رديف يا از شاگردش سنگين است؟ در صورت اوّل كبر ريشه كن شده و در صورت دوم هنوز ريشه هاى آن باقى است!

2ـ با دوستان و هم رديفانش در مجالس شركت كند و آنها را بر خود مقدّم دارد و پشت سر آنها وارد مجلس شود و پايين تر از آنان بنشيند، اگر براى او سخت و ناگوار نبود تكبّر از وجود او رخت بر بسته و اگر احساس ناراحتى و سنگينى مى كند بداند هنوز ريشه هاى آن باقى است!

ولى گاه در اينجا شيطان دامى بر سر راه انسان مى افكند و براى اين كه خود را در انظار مردم، انسان خوب و متواضع جلوه دهد به او مى گويد در پايين ترين نقطه مجلس بنشين و در ميان افراد عادى قرار بگير و تصوّر مى كند اين نوعى تواضع است در حالى كه هدفش اين است از اين طريق بزرگى شخصيّت خود را نشان دهد و نظرها را به سوى خود جلب كند كه در واقع نوعى تكبّر آميخته با رياكارى است.

3ـ اگر شخص فقير و مستمندى از او دعوتى به عمل بياورد دعوتش را با ميل بپذيرد، يا اگر دوستى نيازى داشت براى انجام حوائج او مثلا به بازار رود، اگر اين گونه كارها بر او سنگين نبود كبر ريشه كن شده، والاّ بايد به درمان ادامه دهد!

4ـ براى خريد نيازهاى زندگى شخصاً به بازار برود، اگر براى او سخت بود هنوز ريشه هاى تكبّر باقى است و اگر مايل بود مردم او را در اين حال ببينند و به تواضعش آفرين بگويند باز متكبّر رياكارى است!

به يقين نمى توان انكار كرد كه اين امور در همه محيط ها و همه زمان ها يكسان نيست، گاه مى شود كه براى بعضى اشخاص بعضى از اين كارها عيب است و اگر چنين كارى را كنند ضربه اخلاقى براى مردم حاصل مى شود، لذا در حديثى مى خوانيم امام صادق(عليه السلام) مردى از اهل مدينه را ديد كه چيزى براى خانواده اش خريده و به سوى خانه

[67]

مى برد، هنگامى كه چشم امام(عليه السلام) به او افتاد شرمنده شد، امام(عليه السلام) فرمود(نگران نباش) چيزى است كه براى خانواده ات خريده اى و به سوى آنها مى برى، به خدا سوگند اگر مردم مدينه بر من عيب نمى گرفتند من هم دوست داشتم اشيايى از بازار براى خانواده ام بخرم و خودم براى آنان ببرم، اين در حالى است كه جدش اميرمؤمنان على(عليه السلام) اين كار را مى كرد و كسى در آن زمان بر آن حضرت(عليه السلام) خرده نمى گرفت، هدف اين است كارهاى متواضعانه بر او گران نباشد.

5 ـ لباس هاى ساده و كم ارزش بپوشد،اگر احساس ناراحتى نكرد تكبّر از وجودش رخت بربسته و در غير اين صورت هنوز گرفتار است، در حديث آمده است كه پيغمبر اكرم فرمود: «مَنْ اِعْتَقَلَ الْبَعِيرَ وَ لَبِسَ الصُّوفَ فَقَدْ بَرِئَ مِنَ الْكِبْرِ!; كسى كه پاى شتر را شخصاً ببندد و لباس پشمينه بپوشد(و احساس ناراحتى نكند) از كبر پاك شده است»!

ولى مبادا انجام اين كارها براى خودنمايى و ابراز تواضع باشد كه خود نوعى تكبّر توأم با رياكارى محسوب مى شود.

باز تكرار مى كنيم كه زمان ها و مكان ها و اشخاص همه يكسان نيستند، بايد بدون تعصّب شرايط را در نظر گرفت و بدون فريب دادن خويشتن، مقتضاى زمان و مكان و موقعيّت هر شخص را مشخّص نمود و براى اين كه در اين گونه موارد گرفتار خودفريبى نشويم بايد از قضاوت ديگران نيز استفاده كنيم.

راستى چرا بسيارى از مردم به طب جسمانى فوق العاده اهمّيّت مى دهند و بارها و بارها به انواع آزمايشها مى پردازند تا از سلامت خود مطمئن شوند، ولى براى طب روحانى و اخلاقى كه ضامن سعادت جاويدان و نجات جان انسان است و به مضمون آيه «اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَلِيم; تنها راه خوشبختى داشتن «قلب سليم» است» اهمّيّتى قائل نيستند؟!

[68]

[69]

 

 

 

 

 

 

2

 

تواضع و فروتنى

 

اشاره

ناگفته پيداست كه تواضع و فروتنى نقطه مقابل تكبّر و فخرفروشى است و جدا سازى بحثهاى كامل اين دو از يكديگر مشكل يا غير ممكن است و لذا هم در آيات و روايات اسلامى و هم در كلمات بزرگان اخلاق اين دو به يكديگر آميخته شده است، نكوهش از يكى ملازم تمجيد و ستايش از ديگرى است و ستايش از يكى همراه با نكوهش از ديگرى مى باشد، درست مثل اينكه بحثهاى مربوط به ستايش و تمجيد از علم جداى از نكوهش از جهل نيست و نكوهش از جهل همراه ستايش علم است.

با اين حال مفهوم اين سخن آن نيست كه ما بحثهاى مربوط به تواضع را ناديده گرفته و به آنچه در بحث زشتى تكبّر و استكبار گفتيم بسنده كنيم. بخصوص اينكه نسبت بين تكبّر و تواضع به اصطلاح نسبت ميان ضدّين است نه وجود و عدم. هم تكبّر يك صفت وجودى است و هم تواضع و هر دو در مقابل يكديگر قرار دارند، نه از قبيل وجود و عدم كه سخن از يكى الزاماً همراه با نفى ديگرى باشد.

در روايات اسلامى نيز به اين معنى اشاره شده است از جمله از على(عليه السلام)مى خوانيم:

[70]

«ضَادُّوا الْكِبْرَ بِالتَّواضُعِ; به وسيله تواضع با تكبّر كه ضدّ آن است مقابله كنيد».(1)

با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم و آيات مربوط به مسئله تواضع را گلچين كرده، مورد بررسى قرار مى دهيم(هر چند آياتى كه به كنايه يا به ملازمه به آن اشاره مى كند بيش از اينها است).

1ـ يَا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ اَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنِينَ اَعِزَّة عَلَى الْكَافِرِينَ...   (سوره مائده،آيه54)

2ـ وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْناً وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً   (سوره فرقان،آيه63)

3ـ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ   (سوره شعراء،آيه215)

 

ترجمه

1ـ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما، از آيين خود بازگردد(به خدا زيانى نمى رساند;) خداوند به زودى جمعيّتى را مى آورد كه آنها را دوست دارد و آنان(نيز) او را دوست دارند; در برابر مؤمنان متواضع، در برابر كافران سرسخت و نيرومندند.

2ـ بندگان(خاصّ خداوند) رحمان، كسانى هستند كه با آرامش و بى تكبّر بر زمين راه مى روند; و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گويند)، به آنها سلام مى گويند(و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى گذرند).

3ـ (اى پيامبر) بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مى كنند بگستر(و نسبت به آنها تواضع و مهربانى كن).

 

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه مورد بحث سخن از گروهى از مؤمنان به ميان آمده كه مشمول فضل و عنايات الهى هستند هم خدا را دوست مى دارند و هم محبوب پروردگارند.


1- تصنيف غررالحكم، حديث 5148، صفحه 249، و شرح غررالحكم، صفحه 232، شماره 5920.

[71]

يكى از اوصاف بارز آنها اين است كه در برابر مؤمنان متواضعند: (اَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنِينَ) و در برابر كافران نيرومند و قوى هستند (اَعِزَّة عَلَى الْكَافِرِينَ).

«اَذِلَّة» جمع «ذلول» و «ذليل» از مادّه «ذُلّ» (بر وزن حُرّ) در اصل به معنى نرمى و ملايمت و تسليم است در حالى كه «اَعِزَّة» جمع «عزيز» از مادّه «عزة» به معنى شدّت است، حيوانات رام را «ذلول» مى گويند چون ملايم و تسليمند و «تذليل» در آيه ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلا اشاره به سهولت چيدن ميوه هاى بهشتى است.

گاه ذلّت در مواردى به كار مى رود كه معنى منفى دارد و آن در جايى است كه از سوى غير به انسان تحميل مى شود وگرنه در مادّه اين لغت مفهوم منفى ذاتاً وجود ندارد(دقّت كنيد).

به هر حال آيه فوق دليل روشنى بر اهمّيّت تواضع و عظمت مقام متواضعين است، تواضعى كه از درون جان انسان برخيزد و براى احترام به مؤمنى از مؤمنان و بنده اى از بندگان خدا باشد.

* * *

در دومين آيه باز اشاره به اوصاف برجسته و فضائل اخلاقى گروهى از بندگان خاصّ خداست كه در طىّ آيات سوره فرقان از آيه 63 تا آيه 74 دوازده فضيلت بزرگ براى آنها ذكر شده است و جالب اينكه نخستين آنها همان صفت تواضع است، اين نشان مى دهد همان گونه كه «تكبّر» خطرناك ترين رذايل است، تواضع مهمترين يا از مهمترين فضائل مى باشد، مى فرمايد:

«بندگان خاص خداوند رحمان كسانى هستند كه با آرامش و بى تكبّر بر زمين راه مى روند» (وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْناً).

«هون» مصدر است و به معنى نرمى و آرامش و تواضع است و استعمال مصدر در معنى اسم فاعل در اينجا به خاطر تأكيد است، يعنى آنها چنان آرام و متواضعند كه گويى عين تواضع شده اند و به همين دليل در ادامه آيه مى فرمايد: «وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً; و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گويند)، به آنها

[72]

سلام مى گويند(و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى گذرند)».

و در آيه بعد از آن سخن از تواضع آنها در برابر ذات پاك خداست مى فرمايد: «وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِيَاماً; آنها كسانى هستند كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى كنند(و به بندگى و عبادت مى پردازند)».

«راغب» در كتاب «مفردات» مى گويد: «هون» دو معنى دارد يكى از آنها خضوع و نرمشى است كه از درون جان انسان بجوشد كه اين شايسته ستايش است(سپس به آيه مورد بحث اشاره مى كند) و در حديث نبوى آمده است اَلْمُؤْمِنُ هَيِّنٌ لَيِّنٌ.(1) دوم خضوع و تذلّلى است كه از سوى ديگرى بر انسان تحميل شود و او را خوار كند.

ناگفته پيداست كه منظور از الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْناً اين نيست كه فقط راه رفتن آنها متواضعانه است، بلكه منظور نفى هرگونه كبر و خودخواهى است كه در تمام اعمال انسان و حتّى در كيفيّت راه رفتن كه ساده ترين كار است آشكار مى شود، زيرا ملكات اخلاقى هميشه خود را در لابه لاى گفتار و حركات انسان نشان مى دهند تا آنجا كه در بسيارى از مواقع از چگونگى راه رفتن انسان مى توان به بسيارى از صفات اخلاقى او راه برد.

آرى عِبَادُ الرَّحْمنِ (بندگان خاص خدا) نخستين نشانشان همان تواضع است، تواضعى كه در تمام ذرّات وجودشان نفوذ كرده و حتّى در راه رفتن آنها آشكار است و اگر مى بينيم خداوند در آيه 37 سوره اسراء به پيامبرش دستور مى دهد «وَ لاَتَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً; روى زمين با تكبّر راه مرو» منظور فقط راه رفتن نيست بلكه هدف، تواضع در همه كار است كه نشانه بندگى و عبوديّت خداست.

* * *

در سوّمين آيه روى سخن رابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) كرده،مى فرمايد:«بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مى كنند پايين بياور و(تواضع و محبّت كن); وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»


1- كنزالعمّال، حديث 690.

[73]

«خَفْض» بر وزن «خشم» در اصل به معنى پايين آوردن است و «جناح» به معنى بال مى باشد. بنابراين «وَ اخَفْض جَناح» كنايه از تواضع آميخته با محبّت است، همان گونه كه پرندگان هرگاه مى خواهند به جوجه هاى خود اظهار محبّت كنند بال و پر خود مى گسترانند و آنها را زير بال و پر مى گيرند تا هم در برابر حوادث احتمالى مصون بمانند و هم از تشتّت و پراكندگى حفظ شوند، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز مأمور بود بدين گونه مؤمنان را زير بال و پر خود بگيرد!

اين تعبير بسيار ظريف و پر معنى نكات مختلفى را در عبارت كوتاهى جمع كرده است.

جايى كه پيامبر مأمور به تواضع آميخته با محبّت در برابر مؤمنان باشد تكليف افراد امّت روشن است چرا كه پيغمبر سرمشق و الگو و «اسوه» براى همه امّت است.

شبيه همين تعبير در آيه 88 سوره حجر نيز آمده است آنجا كه مى فرمايد: وَاخْفِضْ جَنَاحكَ لِلْمُؤْمِنِينَ كه باز مخاطب در آن شخص پيامبر است و مأمور مى شود براى مؤمنان «خفض جناح» و تواضع آميخته با محبّت داشته باشد.

شبيه اين تعبير با اندك تفاوتى در مورد فرزندان در مقابل پدران و مادران در سوره «اسراء» آمده، آنجا كه مى فرمايد: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ; بالهاى خود را در برابر آن دو(پدر و مادر) از محبّت و لطف فرود آر(و تواضعى آميخته با احترام و محبّت در برابر آنان داشته باش)».

* * *

از مجموع آنچه در آيات فوق آمده به خوبى استفاده مى شود كه قرآن مجيد نه تنها تكبّر و استكبار را مورد مذمّت قرار داده، بلكه نقطه مقابل آن يعنى تواضع و فروتنى را با تعبيرات گوناگون مورد تمجيد قرار داده است.

* * *

[74]

تواضع و فروتنى در روايات اسلامى

در منابع شيعه و اهل سنّت احاديث فراوانى در مورد تواضع به چشم مى خورد كه بعضى درباره اهميّت تواضع است و بعضى درباره علامت و آثار متواضعان و يا ثمره تواضع و حد و آداب آن مى باشد.

در اهميّت تواضع تعبيرات بسيار جالبى در روايات آمده:

1ـ در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: روزى فرمود: «مَا لِى لاَ اَرى عَلَيْكُمْ حَلاَوَةَ الْعِبَادَةِ؟! قَالُوا وَ مَا حَلاَوَةُ الْعِبَادَةِ؟ قَالَ التَّوَاضُعُ!; چه مى شود كه شيرينى عبادت را در شما نمى بينم؟ عرض كردند: شيرينى عبادت چيست؟ فرمود: تواضع است!»(1)

ناگفته پيداست حقيقت عبادت نهايت خضوع در برابر پروردگار است. كسى كه شيرينى خضوع و تواضع در برابر خدا را دريابد در برابر خلق خدا نيز متواضع است.

2ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان(عليه السلام) آمده است: «عَلَيْكَ بِالتَّوَاضُعِ فَاِنَّهُ مِنْ اَعْظَمِ الْعِبَادَةِ; بر تو باد تواضع كه از برترين عبادات است».(2)

3ـ از امام حسن عسكرى(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «اَلتَّوَاضُعُ نِعْمَةٌ لاَيُحْسَدُ عَلَيْهَا; تواضع نعمتى است كه سبب حسادت ديگران نمى شود».(3)

معمولا هر نعمتى نصيب انسان مى شود مزاحمت هاى حسودان افزوده مى گردد و گاه اين حسادت چنان فضاى زندگى را تنگ مى كند كه زندگى بر صاحب نعمت مشكل مى شود، ولى تواضع از اين قاعده كلّى مستثنى است، نعمتى است كه حسادت حسودان را برنمى انگيزد.

اين بحث دامنه دار را با حديث ديگرى از نبىّ اكرم(صلى الله عليه وآله) پايان مى دهيم:

«يُبَاهِى اللهُ تَعَالَى الْمَلاَئِكَةَ بِخَمْسَة: بِالُْمجَاهِدِينَ، وَالْفُقَرَاء، وَالَّذِينَ يَتَوَاضَعُونَ لِلّهِ تَعَالَى، وَالْغَنِىِّ الَّذِى يُعْطِى الْفُقَرَاءَ وَ لاَيَمُنُّ عَلَيْهِمْ، و رَجُل يَبْكِى فِى الْخَلْوَةِ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ; خداوند به پنج دسته از انسانها به فرشتگان مباهات مى كند: مجاهدان(راه خدا)،


1- تنبيه الخواطر(مطابق نقل ميزان الحكمه، جلد 4، حديث 21825); محجّة البيضاء، جلد 6، صفحه 222.

2- بحارالانوار، جلد 72، صفحه 119، حديث 5.

3- تحف العقول، صفحه 363.

[75]

فقرا(و نيازمندانى كه دين خود را به دنيا نمى فروشند) و آنها كه به خاطر خدا تواضع مى كنند و ثروتمندانى كه بى منّت به مستمندان كمك مى نمايند و كسى كه در خلوت از خوف خدا گريه مى كند!».(1)

در باره ثمرات و آثار مثبت تواضع نيز روايات فراوانى از معصومين به ما رسيده است كه چند حديث پر معنى را در ذيل مى آوريم:

در حديثى از امام اميرالمؤمنين مى خوانيم: «ثَمَرَةُ التَّوَاضُعِ الَْمحَبَّةُ وَ ثَمَرَةُ الْكِبْرِ الْمَسَبَّةُ!; ميوه درخت تواضع محبّت است و ميوه(شوم) تكبّر دشنام و ناسزاگويى مردم است!»(2)

در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: «بِخَفْضِ الْجَنَاحِ تَنْتَظِمُ الاُْمُورَ!; با تواضع و محبّت كارها نظم و سامان مى يابد!».(3)

روشن است كه نظم جامعه جز در سايه همكارى و همدلى حاصل نمى شود و همكارى و همدلى مردم در صورتى ممكن است كه شخص مدير نخواهد خود را بر آنها تحميل كند و يا فخرفروشى كند و خود را برتر از ديگران قلمداد نمايد، هميشه مديرانى موفّق هستند كه در عين قاطعيّت متواضع و پر محبّت باشند.

در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَلتَّوَاضُعُ لاَيَزِيدُ الْعَبْدَ اِلاّ رَفْعَةً فَتَوَاضَعُوا يَرْفَعْكُمُ اللهُ!; تواضع جز بزرگى بر انسان نمى افزايد پس تواضع كنيد تا خداوند شما را بلند مقام سازد!».(4)

گاه چنين تصوّر مى شود كه تواضع انسان را كوچك مى كند در حالى كه اين يك برداشت سطحى و نادرست است، همواره مى بينيم افراد متواضع در جامعه مورد احترام و داراى عظمت و شخصيّت هستند و تواضع بر منزلت آنها مى افزايد.

از احاديث اسلامى استفاده مى شود كه تواضع شرط قبولى عبادات و طاعات است، از جمله در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «اَلتَّوَاضُعُ اَصْلُ كُلِّ خَيْر نَفِيس وَ مَرْتَبَةٌ


1- مكارم الاخلاق، صفحه 51.

2- غررالحكم، حديث 4614 ـ 4613.

3- غررالحكم، حديث 4302.

4- كنزالعمّال، 5719.

[76]

رَفِيعَةٌ... وَ مَنْ تَوَاضَعَ لِلّهِ شَرَّفَهُ اللهُ عَلَى كَثِير مِنْ عِبَادِهِ... وَ لَيْسَ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَةٌ يَقْبَلُهَا وَ يَرْضَيها اِلاّ وَ بَابُهَا التَّوَاضُعُ، وَ لاَيَعْرِفُ مَا فِى مَعْنَى حَقِيقَةِ التَّوَاضُعِ اِلاَّ الْمُقَرَّبُونَ الْمُسْتَقِلِّينَ بِوَحْدَانِيَّتِهِ، قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْناً وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً...; تواضع ريشه هر كار نيك و با ارزش است و مقام والايى است... و هر كس براى خدا تواضع كند خداوند او را بر بسيارى از بندگانش شرافت مى بخشد... و هيچ عبادتى براى خدا مورد رضا و قبول نخواهد بود مگر اينكه باب آن تواضع است و حقيقت تواضع را جز مقرّبانى كه مستقل در وحدانيّت خداوندند درك نمى كنند، خداوند عزّ و جلّ مى فرمايد: بندگان خداوند رحمان كسانى هستند كه در زمين با تواضع راه مى روند و هنگامى كه جاهلان آنها را(با سخنان نامناسب) خطاب كنند، به آنها سلام مى گويند(و با بى اعتنايى مى گذرند)».(1)

اين سخن را با حديثى كه از حضرت مسيح(عليه السلام) نقل شده است پايان مى دهيم. فرمود: «بِالتَّوَاضُعِ تَعْمُرُ الْحِكْمَةَ لاَبِالتَّكَبُّرِ، كَذَلِكَ فِى السَّهْلِ يَنْبُتُ الزَّرْعَ لاَ فِى الْجَبَلِ!; به وسيله تواضع، مزرعه علم و دانش آباد مى شود نه با تكبّر، همان گونه كه زراعت در زمين نرم و هموار مى رويد نه بر روى كوه!».(2)

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation