بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     201 - اخلاق در قرآن
     202 - اخلاق در قرآن
     203 - اخلاق در قرآن
     204 - اخلاق در قرآن
     205 - اخلاق در قرآن
     206 - اخلاق در قرآن
     207 - اخلاق در قرآن
     208 - اخلاق در قرآن
     209 - اخلاق در قرآن
     210 - اخلاق در قرآن
     211 - اخلاق در قرآن
     212 - اخلاق در قرآن
     213 - اخلاق در قرآن
     214 - اخلاق در قرآن
     215 - اخلاق در قرآن
     216 - اخلاق در قرآن
     217 - اخلاق در قرآن
     218 - اخلاق در قرآن
     219 - اخلاق در قرآن
     220 - اخلاق در قرآن
     221 - اخلاق در قرآن
     222 - اخلاق در قرآن
     223 - اخلاق در قرآن
     224 - اخلاق در قرآن
     225 - اخلاق در قرآن
     226 - اخلاق در قرآن
     227 - اخلاق در قرآن
     228 - اخلاق در قرآن
     229 - اخلاق در قرآن
     230 - اخلاق در قرآن
     231 - اخلاق در قرآن
     232 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 


1- «روح البيان»، جلد 10، صفحه 114. (نگفتن ان شاء الله را از جمله «ولايثتثنون» استفاده كردند كه منظور استثناى به مشية الله است ولى مناسبتر با مفهوم آيه اين است كه بدون اين كه چيزى از ميوه درختان را براى نيازمندان استثناء كنند).

2- قلم، 19.

3- قلم، 20.

4- قلم، 26 و 27.

[375]

ممكن است تعبير «انّا لضالّون» اشاره به اين داشته باشد كه آنها در آغاز باور نداشتند كه اين باغ سوخته، همان باغ سرسبز و پر ميوه آنهاست، ولى هنگامى كه دقت نمودند از قرائن فهميدند كه اين باغ، همان باغ خودشان است كه چنين نابود شده است. لذا گفتند: «بَلْ نَحْنُ مَحرُومُونَ».

احتمال ديگر نيز وجود دارد كه اين گم كردن راه خداست; زيرا آنها سعادت و خوشبختى خود را در «بخل» مى پنداشتند، در حالى كه راه صحيح همان راه پدر سخاوتمندشان بود.

در ادامه اين آيات آمده است: اين گروه بخيلان به زودى از خواب «غفلت» بيدار شدند و به ملامت يكديگر پرداختند و اعتراف به گناه كردند و تصميم گرفتند در آينده اين كار را تكرار نكنند و از خداوند، باغى بهتر از آن را خواستند. در بعضى از روايات آمده است كه خداوند، توبه آنها راقبول كرد و باغى بهتر و پربارتر به آنها عنايت فرمود.

به هر حال آيه فوق، بيانگر عواقب دردناك «بخل» و انحصارطلبى است كه حتى در دنياى مادى نيز «بخل» كارساز نيست.

قابل توجه است كه قرآن در آغاز اين آيات، مى گويد: «ما مردم مكه را نيز با چنين امتحانى آزموديم; همان گونه كه «اصحاب الجنّة» را آزمايش كرديم» و گويا اين تعبير، اشاره به قحطى و خشكسالى شديدى است كه در مكه بر اثر «بخل» و ترك انفاق روى داد و ثروتمندان بخيل را به روز سياه نشاند.

* * *

در سوّمين آيه سخن از سرنوشت فرد بخيلى در عصر رسول الله(صلى الله عليه وآله) است. مطابق بسيارى از تفاسير، مردى از انصار به نام «ثعلبة بن حاطب» كه در آغاز مرد بسيار تهى دستى بوده و هميشه آرزو داشت كه روزى ثروتمند شود; به همين خاطر با اصرار فراوان از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) تقاضا كرد كه براى او دعا كند تا مال فراوانى به دست آورد.

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) به او فرمود: «داشتن مقدار كم كه بتوانى حقّش را ادا كنى بهتر از مقدار زياد است كه توانايى اداى حقّش را نداشته باشى»; يعنى، به زندگى ساده ات بساز و شاكر

[376]

باش. ولى او گفت: با خدا عهد مى كنم، اگر ما را از فضل خود بهره مند سازد، به طور قطع صدقه خواهيم داد و از صالحان (شاكران) خواهيم بود; «وَ مِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَاللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحين».(1)

سرانجام پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى اين مرد پر ادعاى كم ظرفيت، بنا به اصرار خودش دعا كرد تا صحنه آزمونى براى او و سايرين باشد. چيزى نگذشت كه به بركت دعاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، ثروت زيادى كه انتظار آن را نداشت، به او رسيد و روز به روز فزونى يافت. صاحب دامهاى زيادى شد و كارش بسيار رونق گرفت. امّا هنگامى كه آيه زكات نازل شد; به او ابلاغ كردند كه بايد مقدار كمى از اين اموال را به عنوان زكات، در اختيار نيازمندان بگذارى، آن مرد «بخيل» كم ظرفيت، پيمان خود را با خدا و پيامبرش به دست فراموشى سپرده و از پرداخت مقدار ناچيز زكات خوددارى ورزيد.

قرآن در يك جمله كوتاه چنين مى فرمايد:«هنگامى كه خداوند از فضل و رحمتش به آنان داد; «بخل» ورزيدندو سرپيچى كردند و روى گردان شدند; فَلَمَّا آتَاهُم مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُونَ».(2)

گرچه «ثعلبه» يك نفر بيش نبود، ولى هنگامى كه كار و ثروتش رونق گرفت، از گروه بسيارى براى حفظ اموالش كمك مى گرفت، لذا ممكن است صيغه هاى جمع در آيه، اشاره به همين مطلب داشته باشد.

احتمال ديگر نيز وجود دارد كه اين گونه درخواست ها را تنها «ثعلبه» از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نكرد و اين آزمايش نيز تنها براى او رخ نداد; بلكه افراد زيادى چنين تقاضايى را داشتند كه نتوانستند از امتحان الهى، سرافراز بيرون آيند.

به هر حال نتيجه پيمان شكنى و بخلشان، آن شد كه روح نفاق به طور پايدار در دل آنان ريشه كند و تا قيامت ادامه يابد; زيرا، عهدى را كه با خدا بسته بودند، شكستند و دروغ گفتند; «فَأعْقَبَهُم نِفاقاً في قُلُوبِهِم اِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا اَخْلَفُوا اللّهَ مَا وَعَدُوا وَ بِمَا


1- توبه، 75.

2- توبه، 76.

[377]

كَانُوا يَكْذِبُونَ»(1).

آرى! مردى كه يك روز جزء عبّاد بود و او را حمامه مسجد(2) مى ناميدند و پيشانى او مانند زانوى شتر پينه بسته بود، بر اثر «بخل» و انحصارطلبى، روياروى پيامبر (صلى الله عليه وآله)قرار گرفت و حتّى به طور كنايه بر آيين اسلام و قانون زكات خرده گرفت و آن را شبيه جزيه اهل كتاب شمرد و به اين ترتيب در صف منافقان قرار گرفت و همه مسلمين نيز او را از جامعه اسلامى طرد كردند.

* * *

در چهارمين آيه، خداوند مجازات سنگين «بخيلان» را بيان مى نمايد، مجازاتى كه در قرآن مجيد، تنها در اين مورد به كار رفته و درباره هيچ گناه ديگرى ديده نمى شود، مى فرمايد: «آنها كه «بخل» مىورزند، آنچه را خداوند از فضل خويش به آنها داده، انفاق نمى كنند، گمان نكنند به نفع آنهاست، بلكه براى آنها شر است; وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيراً لَهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُم...»(3)

سپس مى افزايد:«به زودى آنچه را كه آنها درباره آن «بخل» ورزيدند، در روز قيامت همانند طوقى به گردن آنان مى افكنند (به صورت بار بسيار سنگينى كه قدرت حركت را از آنان مى گيرد و آنها را در عرصه محشر رسوا مى سازد.);...سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلوُا بِهِ يَومَ الْقِيامَةِ...»(4).

در انتهاى آيه مى فرمايد: «ميراث آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است;...وَلِلّهِ مِيراثُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرضِ وَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبيرٌ»(5).

اين آيه اشاره به اين دارد كه نگهدارى اموال و «بخل» كردن چه سودى دارد; در حالى كه بايد همه آنها را بگذاريد و برويد.

گرچه بعضى از روايات، آيه فوق را به مسئله منع «زكات» تفسير كرده اند، ولى در ظاهر مفهوم آيه، عام است و انواع «بخل» را شامل مى شود; حتى به گفته بعضى از


1- توبه، 77.

2- اين تعبير كنايه اى كه به معنى كبوتر مسجد است، به خاطر كثرت حضور او در مراسم عبادى مسجد بكار رفته است.

3- آل عمران، 180.

4- آل عمران، 180.

5- آل عمران، 180.

[378]

مفسران علاوه بر «بخل» در اموال، «بخل» در علم و دانش و مانند آن را نيز شامل مى شود.

در اين كه به چه صورت طوقى به گردن آنها مى افتد، بايد گفت: مطابق بعضى از روايات، آن اموال به صورت طوق آتشين در مى آيد. چنان كه تفسير عيّاشى از امام باقر(عليه السلام) نقل مى كند: « هر كس زكات مال خود را نپردازد، خدا آن را به صورت اژدهايى از آتش مبدّل مى كند و به گردن او مى افكند و پيوسته او را مى گزد (و به او گفته مى شود، همان گونه كه در دنيا اين اموال را هرگز از خود دور نمى كردى، اكنون آنها را بردار و به گردن بيفكن)».(1)

از تعبير بالا به خوبى روشن مى شود كه تعبير به «طوق» در واقع تجسّمى از اعمال آنها در دنياست; زيرا «طوق» چيزى است كه از انسان دور نمى شود. به هر حال، تعبيرات مختلف آيه، همه حكايت از زشتى «بخل» و خوبى «انفاق» در راه خدا و «سخاوت» در اموال و مواهب خداداد مى كند.

قابل توجه اين كه، اموال «بخيلان» نه تنها در قيامت، طوقى بر گردن آنها مى شود، بلكه در دنيا نيز هميشه بايد بار سنگين حفظ و نگهدارى و محاسبه آن را بر گردن نهند و سپس آن را رها ساخته و به سراى ديگر براى پاسخ گويى بشتابند.

* * *

در پنجمين آيه، خداوند بخيلانى را كه نه تنها خود بخيلند، بلكه ديگران را نيز به «بخل» دعوت مى كنند، مورد نكوهش قرار داده است; زيرا آنها به عنوان مصداق روشنى از «مختال فخور(2)» معرفى گرديده اند و در چندين آيه از قرآن مجيد تصريح شده است كه خداوند «مختال فخور» را دوست ندارد. خداوند در مورد اين گروه مى فرمايد:«مختال فخور، همان كسانى هستند كه «بخل» مىورزند و مردم را نيز دعوت به «بخل» مى نمايند و هر كس از اين فرمان روى گردان شود (به خدا زيانى نمى رساند); زيرا


1- تفسير برهان، جلد 1، صفحه 327. تفسير عياشى، جلد 1، صفحه 207.

2- مختال فخور: متكبر فخر فروش.

[379]

خداوند غنى و حميد است; اَلَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُروُنَ النَّاسَ بِالبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرينَ عَذاباً مُهيناً»(1).

بديهى است كه خداوند، هرگز انسانى را كه هميشه در تضاد مطلق با صفات «جلال» و «جمال» خداست، دوست نخواهد داشت و او را مشمول عنايات خاص خود نخواهد نمود.

جالب توجه اين كه، در آيات قبل از آن، اشاره به مصائب مختلف زندگى انسان ها كرده و مى فرمايد: فلسفه اين مصائب آن است كه به زندگى مادى خود دلبسته نباشيد; يعنى، از امكانات مادى مغرور نشويد و بدانيد «بخل» شما را ثروتمند نمى كند، بلكه با وزش نسيمى، دفتر ايّام بر هم مى خورد و ثروتمندترين مردم ممكن است در يك شب به فقيرين مردم تبديل شود; پس فخر و مباهات به ثروت چه معنى دارد و «بخل» چه مشكلى را حل مى كند؟

نكته مهم ديگر اين كه دعوت بخيلان از ساير مردم به «بخل» به خاطر آن است كه مى خواهند همه، همرنگ آنها باشند تا در ميان جمعيت رسوا نشوند، به علاوه چون اين گونه افراد، عواطف انسانى را زير پا گذارده اند، افرادى بى رحم و سنگ دلند; حتى از «سخاوت» و ترحم ديگران به فقرا و نيازمندان، احساس رنج و ناراحتى مى كنند.

در اين رابطه امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند:«اميرمؤمنان (عليه السلام) دستور داد كه پنج «وسق»(2)خرما براى شخصى بفرستند و اين شخص مرد سخى و بخشنده اى بود كه نيازمندان از او بهره مى بردند و هرگز نه از على (عليه السلام) و نه از ديگران، چيزى طلب مى كرد. شخص (بخيلى كه در آنجا بود) عرض كرد: اى اميرمؤمنان! اين شخص تقاضايى از شما نكرده بوده، به علاوه يك وسق كافى است. اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمودند: «لاكَثَّرَ اللّهُ في المُؤْمِنينَ ضَرْبَكَ، اُعْطِىَ أَنَا وَ تَبْخَلُ اَنْتَ...; خداوند در ميان مؤمنان مانند تو را زياد نكند. من دارم مى بخشم، تو دارى بخل مىورزى، خدا خيرت دهد، اگر من به كسى كه اميد بخشش را دارد، تنها بعد از درخواست


1- نساء، 37.

2- هر وسق برابر با شصت مَن مى باشد.

[380]

كمك كنم، در حقيقت بهاى چيزى را كه از او گرفته ام، داده ام; زيرا، آبروى خود را نزد من ريخته است».(1)

* * *

در ششمين آيه، ضمن اشاره به مجازات شديد بخيلان، مى فرمايد: «اما كسى كه «بخل» ورزيده و از اين راه، بى نيازى طلبد و پاداش نيك (الهى) را تكذيب كند، ما او را در مسير دشوارى قرار مى دهيم و آن هنگام كه (در جهنم) سقوط مى كند، ديگر اموال او به حالش سودى نخواهد داشت; وَ اَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى ـ وَ مَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ اِذْا تَرَدّى».(2)

از اين تعبير به خوبى روشن مى شود:

اولا «بخل» سبب بى نيازى و ثروت نمى شود; بلكه پيمودن اين راه، كار را در دنيا و آخرت بر انسان مشكل مى كند (توجّه داشته باشيد كه واژه «العسرى» در آيه مطلق است و هرگونه مشكلى را در دنيا و آخرت شامل مى شود).

ثانياً، به فرض كه از اين راه ثروت عظيمى بياندوزد و آن را در آخرت با خود ببرد، در آن هنگام كه در جهنم سقوط مى كند، چه سودى به حال او خواهد داشت.

در تفسير «يُسْر» كه نقطه مقابل «عُسْر» است، مفسران بزرگ، احتمالات زيادى داده اند كه نقطه مقابل اين احتمالات، در مورد «عُسْر» نيز صادق است. نخست اين كه منظور از آن زمينه هاى توفيق و آسان شدن راه اطاعت خداست ـ در برابر واژه «عُسْر» كه درباره سلب توفيق و پيچيدگى راه طاعت است ـ بعضى آن را به معنى راه آسان زندگى و بعضى، راه بهشت و پاداشهاى بزرگ الهى و بعضى ديگر به معنى امدادهاى غيبى و مانند آن شمرده اند; ولى همان گونه كه در بالا اشاره شد، «عسر» ـ و همچنين يسرـ مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه تمام امورى را كه مربوط به دنيا و آخرت است، شامل مى شود.

* * *


1- وسائل الشيعه، جلد 6، صفحه 318.

2- الليل، 8تا11.

[381]

در هفتمين آيه، خداوند ياران پيامبر (صلى الله عليه وآله) را مخاطب ساخته و بخيلان را مورد نكوهش شديد قرار داده و مى فرمايد: «آرى! شما همان جمعيتى هستيد كه براى انفاق در راه خدا فراخوانده مى شويد، بعضى از شما «بخل» مىورزند و هركس بخل كند، نسبت به خودش بخل كرده است;هَا أَنْتُم هَؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا في سَبيلِ اللّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَ مَنْ يَبْخَلْ فَاِنَّمَا يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ»(1) و براى اين كه ناآگاهان تصور نكنند، خداوند نيازى به اين انفاقها دارد، در ادامه اين آيه مى فرمايد: «خداوند بى نياز است و شما همه نيازمند و فقير هستيد;...وَاللّهُ الغَنِىُّ وَ أَنْتُمُ الفُقَراءُ...»(2).

بنابر اين آنچه را انفاق مى كنيد، در واقع امانتهاى الهى است كه چند روزى نزد شما براى آزمون و امتحان و تعليم و تربيت قرار داده شده و خدا دستور داده، بخشى از اين امانت را به بندگان فقيرش بسپاريد يا در راه جهاد مصرف كنيد.

در انتهاى آيه، افراد «بخيل» را تهديد مى كند كه: «هر گاه از دستورهاى خداوند (درباره انفاق فى سبيل اللّه) سرپيچى كنيد، خداوند گروه ديگرى را به جاى شما مى آورد كه مانند شما نباشند;...وَ اِنْ تَتَوَلَّوا يَسْتَبْدِل قَوماً غَيرَكُم ثُمَّ لايَكُونُوا اَمْثَالَكُم».(3)

به اين ترتيب «بخيلان» تهديد به نابودى گرديده اند و اين شديدترين تهديدى است كه درباره «بخيلان» شده است.

گرچه مصداق انفاق در راه خدا، به تناسب قرائنى كه در آيات وجود دارد، انفاق در راه «جهاد» است; ولى مفهوم گسترده آن، هر كار خيرى را شامل مى شود.

بسيارى از مفسران شيعه و اهل سنت، در ذيل آيه مورد بحث چنين نقل كرده اند كه بعد از نزول آيه فوق، جمعى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرض كردند: منظور از گروهى كه خداوند در قرآن به آنها اشاره كرده كه در صورت «بخل» ورزيدن و سرپيچى از دستورات الهى جايگزين شما مى كند، كيست؟

پيامبر(صلى الله عليه وآله) دست خود را بر شانه سلمان ـ يا به روايت ديگر بر پاى سلمان ـ كه نزديك


1- محمّد، 38.

2- همان.

3- همان.

[382]

او نشسته بود زد و فرمودند: «هَذَا وَ قَومُهُ وَالَّذى نَفْسي بِيَدِهِ لَوكَانَ الايمانُ مَنُوطاً بِالثُرَيّا لَتَناوَلَهُ رِجالٌ مِنْ فَارْس(1); منظور خداوند، اين مرد و قوم اوست; به خدايى كه جانم در دست اوست، سوگند! اگر ايمان به ثريّا (در دورترين نقطه آسمان) بسته باشد، گروهى از مردان فارس آن را به چنگ مى آورند».

* * *

در هشتمين آيه، بعد از دستور به «انفاق» و تأكيد بر اين كه «انفاق» خير و خوبى براى شما به ارمغان مى آورد، مى فرمايد: «آنها كه از «بخل» و حرص خويش مصون بمانند، رستگارند;...وَ مَنْ يُوقَ شُحَ نَفْسِهِ فَاُولئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(2).

به گفته راغب اصفهانى در كتاب «مفردات»، «شح» ـ بر وزن مخ ـ به معنى بخلى است كه با حرص آميخته باشد و به صورت عادت در آيد.

«فلاح» نيز به معنى شكافتن و بريدن است كه در هر نوع خوشبختى، رستگارى، پيروزى و رسيدن به مقصد به كار رفته است كه آن را به فلاح مادى و فلاح معنوى تقسيم كرده اند.

قبل از آيه فوق، قرآن كريم هشدارى در مورد فتنه بودن اموال و اولاد مى دهد كه گويا با اين بيان، موانع انفاق را معرّفى مى كند; زيرا، گاهى وسوسه هاى فرزندان كه مبادا بخششهاى پدر و مادرشان خللى در ارث آنها وارد كند و گاهى نيز وسوسه هاى درونى خود انسان نسبت به آينده فرزندانش كه مبادا بعد از او، گرفتار فقر شوند، مانع انفاقشان مى شود كه به يقين تمام اين وسوسه ها از موانع «فلاح» و رستگارى است و سبب حرص و «بخل» مى شود.

در حديثى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه ايشان از سر شب تا به صبح، طواف خانه خدا مى كرد و پيوسته مى فرمودند: «اللّهُمَّ قِنى شُحَّ نَفْسي; خداوندا! مرا از «بخل» و


1- اين حديث را «قرطبى» در تفسير «جامع الاحكام» و «برسويى» در «روح البيان» و «فخر رازى» در «تفسير كبير» و «مراغى» در تفسير خود، و «طبرسى» در «مجمع البيان» و «ابوالفتوح رازى» در تفسيرش و «سيوطى» در «درّالمنثور» و گروه ديگرى در تفاسير خود در ذيل همين آيه آورده اند.

2- تغابن، 16، حشر، 9.

[383]

حرص نفسم نگاه دار.» راوى مى گويد، عرض كردم: فدايت شوم! امشب دعايى غير از اين نفرمودى؟ فرمود:«وَ اَىُّ شَىء اَشَدُّ مِنْ شُحِ النَّفْسِ اِنَّ اللّهَ يَقُولُ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئكَ هُمُ المُفلِحُون; چه چيزى بدتر از حرص و «بخل» نفسانى است; خداوند مى فرمايد: كسانى كه از حرص و «بخل» نفس خويش در امان باشند، رستگارند».(1)

بنابر اين «بخل» از موانع مهم رستگارى است و اهمّيّت اين امر تا جايى است كه امام صادق (عليه السلام) از سر شب تا صبح، در خانه خدا و در ضمن طواف خود پيوسته اين دعا را مى خواند و به عنوان مهمترين حاجت خويش آن را از خدا مى طلبد.

تعبير «خَيراًلاِنفُسِكم» بعد از امر به انفاق، اشاره به اين نكته لطيف دارد كه سخاوت و انفاق در راه خدا، آثار مفيدش عايد خود انسان مى شود; روح را پرورش مى دهد و دل را از تيرگى هاى حرص و «بخل» پاك ساخته و بركات مادى و معنوى را به خانه انسان سرازير مى كند.

اين بحث را با ذكر حديثى در تفسير معنى «شح» به پايان مى بريم. امام صادق(عليه السلام) از «فضيل بن عياض» سؤال فرمود: آيا مى دانى «شحيح» چه كسى است؟ او در جواب عرض مى كند: همان بخيل است. امام(عليه السلام) فرمود: « اَلشُّحُ اَشَدُّ مِنَ الْبُخلِ اِنَّ الْبَخيلَ يَبْخَلُ بِمَا في يَدِهِ وَالشّحيحُ يَشُحُّ عَلَى مَا في اَيْدِى النَّاسِ وَ عَلَى مَا في يَدِهِ حَتَّى لايَرى في اَيْدِى النّاسِ شَيْئاً اِلاّ تَمَنّى اَنْ يَكُونَ لَهُ بِالْحِلِّ وَ الْحَرَامِ، لايَشْبَعُ وَ لايَقْنَعُ بِمَا رَزَقَهُ اللّهُ عَزّوجلّ;شح از «بخل» شديدتر است. «بخيل» كسى است كه در آنچه دارد «بخل» مىورزد، ولى «شحيح» هم نسبت به آنچه در دست مردم است «بخل» مىورزد و هم آنچه خود در اختيار دارد، تا آنجا كه هر چه را در دست مردم ببيند، آرزو مى كند كه آن را به چنگ آورد، خواه از راه حلال باشد يا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزى داده، نيست».(2)

* * *

در نهمين آيه، ضمن طرح مسئله «بخل» تحت عنوان تقتير، مى فرمايد:«يكى از ويژگيهاى «عبادالرّحمن» ـ بندگان خاص خداوند بخشنده ـ اين است كه هنگامى كه انفاق


1- نورالثقلين، جلد 5، صفحه 346.

2- نورالثقلين، جلد 5، صفحه 291.

[384]

مى كنند، نه اسراف دارند و نه سختگيرى; بلكه در ميان اين دو، حد اعتدالى دارند; وَالَّذينَ اِذا اَنْفَقُوا لَم يُسْرِفُوا وَ لَم يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَينَ ذَلِكَ قَواماً».(1)

«يقتروا» از ماده «قَتْر» (بر وزن صبر) به معنى (تنگ گرفتن) است كه نقطه مقابل اسراف مى باشد و گاه «اسراف» و «اقتار» را در مقابل يكديگر قرار مى دهند. يكى آن است كه بيش از حد لازم و ديگرى آن است كه كمتر از مقدار لازم انفاق كنند

در واقع «قتر» و «اقتار» مراحل ضعيف «بخل» است; زيرا حدّاقل چيزى انفاق مى شود، هر چند كمتر از مقدار شايسته باشد; در حالى كه در مراحل شديدتر «بخل» هيچ گونه انفاقى در كار نيست.با اين حال، خداوند بندگان ويژه خود را از اين صفت نيز پاك و مبرّا مى داند.

بسيارى از مفسّرين «اقتار» را به معنى «بخل» يا «شحّ» و مانند آن تفسير كرده اند و در روايتى كه در تفسير «على بن ابراهيم» از امام صادق(عليه السلام) نقل شده «لم يقتروا» به معنى «لَم يَبْخَلُوا في حَقِّ اللّهِ عَزّ وَجَلّ» تفسير شده است(2).

در بعضى از تفاسير آمده است كه يكى از خلفا مى خواست دخترش را به يكى از امراى دولتش بدهد. هنگامى كه از داماد سؤال كرد: مقدار هزينه عروسى را چه اندازه در نظر گرفته اى؟ در پاسخ در تعبير جالبى گفت:«اَلحَسَنَةُ بَينَ السَّيِئَتَينِ»;(3) سپس آيه گذشته را تلاوت كرد.(4)

در دهمين و آخرين آيه مورد بحث، خداوند خطاب به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «به آنها (مشركان) بگو، اگر شما مالك خزائن رحمت پروردگار من بوديد، به يقين (به خاطر بخل و تنگ نظرى) امساك مى كرديد. مبادا انفاق كردن مايه فقر و تنگدستى شما شود; قُلْ لَوْ اَنْتُمْ تَمْلِكُون خَزائِنَ رَحمَةِ رَبّي اِذاً لاََمْسَكْتُم خَشْيَةَ الاِْنفاقِ».(5)

در پايان آيه مى فرمايد: «انسان، موجود بخيلى است; كَانَ الاِنسانُ قَتوراً». در اين جا


1- فرقان، 67.

2- تفسير على بن ابراهيم. جلد 2، صفحه 117.

3- كار خوبى كه در ميان دو كار بد قرار دارد.

4- تفسير الجامع الاحكام القرآن، قرطبى، جلد 7، صفحه 4789.

5-اسراء، 100.

[385]

واژه «انسان» اشاره به انسان هاى تربيت نايافته اى است كه در مسير «بخل» و امساك و «تقتير» قرار مى گيرند والاّ انسانى كه تحت تعليم و تربيت «اولياء اللّه» قرار گرفته و يا حتى انسانى كه فطرت خداداد خود را حفظ نموده است، بخيل و ممسك و قتور نخواهد بود.

از تعبير آيه فوق استفاده مى شود كه «بخل» هميشه به خاطر نيازهاى شخصى يا گروهى نيست; بلكه اين رذيله اخلاقى، گاهى به صورتى در مى آيد كه اگر انسان تمام خزاين خداوندى را در اختيار داشته باشد، باز هم «بخل» مىورزد، هر چند نيازش با مقدار كمى از آن بر طرف مى شود.

تعبير به «كانَ الاِنسانُ قَتُورا; انسان موجود بخيلى است» در آيه فوق به صورت مطلق، نظاير ديگرى نيز در قرآن مجيد دارد; مانند:

«اِنَّ الاِنسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُود(1)»;...«اِنَّ الاِنسانَ لَكَفُورٌ(2)»; «اِنَّ الانسانَ لَكَفُورُ مُبين(3)»; «اِنَّ الاِْنسَانَ لَظَلوُمٌ كَفَّارٌ»(4) و امثال اين تعبيرات، همه اشاره به انسان هايى دارد كه فطرت پاك اوليه خويش را از دست داده و از تربيت انبيا و اوليا و مربيان اخلاقى دورمانده اند و گرنه هيچ انسانى در ذات خود، ناپاك، آلوده، بخيل، ظالم و كفران كننده آفريده نشده است. نظام آفرينش بر پاكى و سعادت انسان ها بنا نهاده شده است، نه بر زشتى و آلودگى آنها.(5)

* * *

 

نتيجه

آيات فوق به خوبى ديدگاه و بينش اسلام را نسبت به چهره «بخل» نشان مى دهد; نمونه هايى از كارهاى بخيلان و سرنوشت شوم آنها و آثار و پيامدهاى «بخل» را در زندگى مادى و معنوى مشخص مى كند و از «بخل» به عنوان يك رذيله مهم اخلاقى نام مى برد. رذيله اى كه با «فلاح» و رستگارى و سعادت انسان ها هرگز سازگار نيست.


1- عاديات، 6.

2- حج، 66.

3- زخرف، 15.

4- ابراهيم، 34.

5-در تفسير نمونه ذيل آيات شرح بيشترى داده شده است.

[386]

بخل در آينه روايات اسلامى

در احاديث اسلامى، روايات تكان دهنده اى درباره «بخل» ديده مى شود، از جمله:

1 ـ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در حديثى مى فرمايند: «اَلْبَخيلُ بَعيدٌ مِنَ اللّهِ بَعيدٌ مِن النّاسِ، قَريبٌ مِنَ النّارِ (1); بخيل از خدا دور است، از مردم نيز دور است و به آتش دوزخ نزديك است». همين مضمون (با مختصر تفاوتى) از امام على بن موسى الرّضا (عليه السلام) نقل شده است.

2 ـ در حديث ديگرى، امام اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايند:«النَّظَرُ اِلَى الْبَخيلِ يُقْسِىِ الْقلْبَ(2); نگاه كردن به بخيل، انسان را سنگدل مى كند». اين تعبير نشان مى دهد كه باطن بخيلان آن قدر تاريك و آلوده است كه بازتاب آن در چهره آنان، سبب سنگدلى نگاه كننده مى شود.

3 ـ در حديث ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه «آن حضرت در حال طواف خانه خدا بود، مردى را مشاهده كرد كه در پرده خانه كعبه در آويخته و مى گويد: خداوندا! به حرمت اين خانه سوگندت مى دهم كه گناهان مرا ببخش».

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خطاب به آن مرد فرمودند: مگر گناه تو چيست؟ آن را توصيف كن.

عرض كرد: بزرگتر از آن است كه بتوانم توصيف كنم.

حضرت (صلى الله عليه وآله) فرمودند: واى برتو! گناه تو بزرگتر است يا خشكى ها؟!

عرض كرد: گناه من بزرگتر است اى رسول خدا!

حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است يا درياها؟!

عرض كرد: گناه من اى رسول خدا!

حضرت (صلى الله عليه وآله) فرمودند: گناه تو بزرگتر است يا آسمانها؟!

عرض كرد: گناه من.

باز حضرت (صلى الله عليه وآله) فرمودند: گناه تو بزرگتر است يا عرش خدا؟!

عرض كرد: گناه من بزرگتر است اى رسول خدا!

حضرت(صلى الله عليه وآله) فرمودند: (بگو ببينم) گناه تو بزرگتر است يا خداوند؟!


1- بحارالانوار، جلد 73، صفحه 308.

2- تحف العقول، صفحه 214.

[387]

عرض كرد: خدا بزرگتر و بالاتر و گرامى تر است.

حضرت(صلى الله عليه وآله) فرمودند: واى بر تو! بگو ببينم چه گناهى كرده اى (كه از آن به اين بزرگى ياد مى كنى)؟

عرض كرد: اى رسول خدا! من آدم ثروتمندى هستم; ولى هنگامى كه نيازمندى به سراغم مى آيد، گويى شعله آتشى را در برابر من قرار داده اند.(آرى! من از ديدن نيازمندان وحشت دارم و متنفّرم).

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند: از من دور شو و مرا به آتش خود نسوزان. سوگند! به خدايى كه مرا به هدايت و كرامت مبعوث كرده، اگر در ميان ركن و مقام (گراميترين نقاط روى زمين در كنار خانه خدا)بايستى و دوهزار سال عبادت كنى و گريه كنى، به حدى كه از چشمت نهر آب جارى شود و درختان را سيراب كند، سپس بميرى، در حالى كه لئيم و بخيل هستى، خداوند تو را به صورت در آتش خواهد افكند، آيا نمى دانى كه خداوند مى گويد: هر كس «بخل» كند، درباره خود «بخل» كرده و هر كس از «بخل» خويش در امان باشد، رستگار است».(1)

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation